ghrmzejiiigh🫀
تازگیا از یه بلاگر سفر خوشم اومده به نام ادونرض(احمدرضا) احتمالا ریلزاشو دیده باشید توی اینستاگرام چون یک میلیون فالور داره ولی ولی جواب دایرکتهای منو میده🤣 یعنی هم قیافه ش خوبه هم صداش هم شخصیتش هم اخلاقش حیف که استانبول زندگی میکنه و منم پول ندارم باهاش…
خورد تو پر شیطونک اینجا😂
کجایی شیطونک بذاری؟
کجایی شیطونک بذاری؟
سوالی دارم
این کسی که🆒 زده بود
با کسی که😈زده بود، فرق دارن؟
اگه فرق داری🗿 و اگه نداری🌚 رو ارسال کن.
این کسی که🆒 زده بود
با کسی که😈زده بود، فرق دارن؟
اگه فرق داری🗿 و اگه نداری🌚 رو ارسال کن.
🗿1
Dr. Parisa Fouji
Voice message
من درحالی که دارم از پلههای بیمارستان اطفال زاهدان تندتند بالا میرم و نفسنفس میزنم:))))
💘1
یک ساعتی میشود که از بیمارستان بازگشتم.شب کشیک هستم و تا صبح جمعه به خانه بازنمیگردم.آخر چهل و هشتیام.
تاشب هم از ترس این که خواب بمانم، نمیتوانم بخوابم.
کشیک اضافه برداشتم که برای سفر خیالیام پسانداز کنم اما باز به این نتیجه رسیدم که با این پول دهتا مسافرت داخلی باکیفیت به شیراز و اصفهان میشود رفت.چرا پولم را در حلقوم خارجیها بریزم؟!
البته این حقیقت که هیچوقت پسانداز، اندازه نمیشود، بیتأثیر نیست.با خودم فکر میکنم اگر سفر نرفتم چه کار دیگری میتوانم بکنم؟ و خواستههای زیادی به ذهنم خطور نمیکند.انگار نه هیچ وسیلهای نیاز دارم و به جای خوراک، فتوسنتز میکنم چون نه به فکر خرید خوراکیهای تازه میافتم نه وسیله جدیدی برای اتاقم شاید میدانم که ماندنی نیستم.
از وقتی آشپزی یاد گرفتهام و گیاهخواری مطلق را امتحان کردم-که آن را هم مدیون شبهای سخت و بیپولی هستم-به هزار روش استفاده از موادغذایی و بار گذاشتن خوراک بدون خرید چیز اضافهای، میاندیشم.
(Thanks Pinterest and Pi)
ساعتها در فروشگاه میایستم و مواد تشکیلدهنده اجناس را بررسی میکنم حتی شکل خریدم هم تغییر کرده است.
سخت، بازگشت به حالت طبیعی یک آدم معمولی ست و من هم نمیخواهم برگردم.باید لیستی از آرزوها و خواستههایم بنویسم و یکی یکی بعد از برآورده کردنشان خط بزنم.
انگار معجزه نوشتن و خط زدن را هم از یاد برده بودم.
پریسا
-هفتم شهریورماه هزاروچهارصدوسه، زاهدان
تاشب هم از ترس این که خواب بمانم، نمیتوانم بخوابم.
کشیک اضافه برداشتم که برای سفر خیالیام پسانداز کنم اما باز به این نتیجه رسیدم که با این پول دهتا مسافرت داخلی باکیفیت به شیراز و اصفهان میشود رفت.چرا پولم را در حلقوم خارجیها بریزم؟!
البته این حقیقت که هیچوقت پسانداز، اندازه نمیشود، بیتأثیر نیست.با خودم فکر میکنم اگر سفر نرفتم چه کار دیگری میتوانم بکنم؟ و خواستههای زیادی به ذهنم خطور نمیکند.انگار نه هیچ وسیلهای نیاز دارم و به جای خوراک، فتوسنتز میکنم چون نه به فکر خرید خوراکیهای تازه میافتم نه وسیله جدیدی برای اتاقم شاید میدانم که ماندنی نیستم.
از وقتی آشپزی یاد گرفتهام و گیاهخواری مطلق را امتحان کردم-که آن را هم مدیون شبهای سخت و بیپولی هستم-به هزار روش استفاده از موادغذایی و بار گذاشتن خوراک بدون خرید چیز اضافهای، میاندیشم.
(Thanks Pinterest and Pi)
ساعتها در فروشگاه میایستم و مواد تشکیلدهنده اجناس را بررسی میکنم حتی شکل خریدم هم تغییر کرده است.
سخت، بازگشت به حالت طبیعی یک آدم معمولی ست و من هم نمیخواهم برگردم.باید لیستی از آرزوها و خواستههایم بنویسم و یکی یکی بعد از برآورده کردنشان خط بزنم.
انگار معجزه نوشتن و خط زدن را هم از یاد برده بودم.
پریسا
-هفتم شهریورماه هزاروچهارصدوسه، زاهدان
🌚1
وقتی آرشیو اینستاگرام، استوری یا پستی را از چهار یا پنج سال پیش یادآوری میکند، نفسم در سینه حبس میشود.
این همه سال گذشته از من!
به یاد نمیآورم آن لحظات را اما احساسم را چرا؛
هنوز هم
حرفهای تو میتواند آتشی در من
بگیراند.
ببین؛
این همه سال گذشته از ما !
و هنوز من
در آن عصر تابستان
زیر آواری از برفم...
پریسا
-هفتم شهریورماه هزاروچهارصدوسه
این همه سال گذشته از من!
به یاد نمیآورم آن لحظات را اما احساسم را چرا؛
هنوز هم
حرفهای تو میتواند آتشی در من
بگیراند.
ببین؛
این همه سال گذشته از ما !
و هنوز من
در آن عصر تابستان
زیر آواری از برفم...
پریسا
-هفتم شهریورماه هزاروچهارصدوسه
❤🔥1🆒1
صبحانه کشیک
-پنجشنبه، هشتم شهریورماه هزاروچهارصدوسه
ساعت هفت صبح🥲
-پنجشنبه، هشتم شهریورماه هزاروچهارصدوسه
ساعت هفت صبح🥲
❤🔥1🆒1💘1
ghrmzejiiigh🫀
یک ساعتی میشود که از بیمارستان بازگشتم.شب کشیک هستم و تا صبح جمعه به خانه بازنمیگردم.آخر چهل و هشتیام. تاشب هم از ترس این که خواب بمانم، نمیتوانم بخوابم. کشیک اضافه برداشتم که برای سفر خیالیام پسانداز کنم اما باز به این نتیجه رسیدم که با این پول دهتا…
در پایان پس از چهل و هشت ساعت به اتاقم بازمیگردم.در را که میگشایم، رایحه رز خوشبو کنندهای که عید برای اتاق خریده بودم، مشامم را نوازش میکند.
در را که میبندم، احساس میکنم خانه ام.امنم.بوی خودم را لابهلای ذرات غبار میجویم.همهچیز این خانه بوی تن مرا میدهد.انگار ساعتها پیش از آن که ترکش کنم، تمام اسباب اتاق را در آغوش فشرده باشم.عروسکهایم را و در گوششان همیشه نجوا میکنم:"که زودی برمیگردم پیشتون باهم چای و کیک و خامه میخوریم، فیلم میبینیم، موزیک گوش میدیم و باهم میخوابیم."
پریسا
-هشتم شهریورماه هزاروچهارصدوسه
اتاق
در را که میبندم، احساس میکنم خانه ام.امنم.بوی خودم را لابهلای ذرات غبار میجویم.همهچیز این خانه بوی تن مرا میدهد.انگار ساعتها پیش از آن که ترکش کنم، تمام اسباب اتاق را در آغوش فشرده باشم.عروسکهایم را و در گوششان همیشه نجوا میکنم:"که زودی برمیگردم پیشتون باهم چای و کیک و خامه میخوریم، فیلم میبینیم، موزیک گوش میدیم و باهم میخوابیم."
پریسا
-هشتم شهریورماه هزاروچهارصدوسه
اتاق
❤🔥1
My Sister
Shaybo
Early mornin', late nights
I cannot get no sleep
'Cause money ain't guaranteed
Money ain't guaranteed
And livin' my life ain't cheap
Livin' my life ain't free, yeah
@ghrmzejiiigh
I cannot get no sleep
'Cause money ain't guaranteed
Money ain't guaranteed
And livin' my life ain't cheap
Livin' my life ain't free, yeah
@ghrmzejiiigh
ghrmzejiiigh🫀
یک ساعتی میشود که از بیمارستان بازگشتم.شب کشیک هستم و تا صبح جمعه به خانه بازنمیگردم.آخر چهل و هشتیام. تاشب هم از ترس این که خواب بمانم، نمیتوانم بخوابم. کشیک اضافه برداشتم که برای سفر خیالیام پسانداز کنم اما باز به این نتیجه رسیدم که با این پول دهتا…
به خودم افتخار میکنم!
به پولی که درآوردم بخاطر ثانیههای که پاهایم از ایستادن بیوقفه میسوخت و در خودم نمیدیدم حتی یک قدم دیگر بردارم اما باز هم نیرویی دست مرا میگرفت و به جلو میکشید.
به شبهایی که مرده یک پلک برهم گذاشتنم ولی گوشی زنگ میخورد و باید روپوشم را که تازه کندهام باز تن و راهی طولانی گز کنم.
به لحظاتی که تشنه یک قطره آبم اما باید بیمار تازه ببینم و حتی یک قلپ چای، راحت از گلویم پایین نمیرود و باید به پرسشهای بیپایان بیماران پاسخ بدهم.
به قوتی که دارم و میتوانم آخر کشیک به صدای دختر کوچک بلوچی بسپارم که گرسنه است و از من خوراک میخواهد.
یاد پرسشهای پرمغز استاد علیرضا بهمنی عزیزم افتادم وقتی در اورژانس دورهم مینشستیم، میپرسید:"بچهها میدونید ارزش پولی که درمیاریم به چیه؟
به ثانیههای عمرمون، خب؟
همیشه یکی هست برای پول زحمت کشیده: مثلا پدر و مادرمون.
♤♤♤
از ۲۱:۳۰ دیشب تا امشب ۳میلیون درآوردم.از من بپرسی کار خودت شرف دارد به این که ساعتها بنشینی اپروچ به کاهش سطح هشیاری اورژانس بنویسی برای ۳۰۰ هزار تومن و آخرهم کارت را بیارزش جلوه بدهند و بگویند به درد مخاطبان ما که در روستا کار میکنند، نمیخورد!
کشیک دادن شرف دارد به ساعتها نور چشم و وقت گذاشتن، نوشتن و ترجمه برای دیگران؛ کاری که در ایران بسیار بیارزش جلوه میدهند و نه آنطور که شایسته آن است، مزایایی.
پریسا
نهم شهریورماه هزاروچهارصدوسه
پاس شب
به پولی که درآوردم بخاطر ثانیههای که پاهایم از ایستادن بیوقفه میسوخت و در خودم نمیدیدم حتی یک قدم دیگر بردارم اما باز هم نیرویی دست مرا میگرفت و به جلو میکشید.
به شبهایی که مرده یک پلک برهم گذاشتنم ولی گوشی زنگ میخورد و باید روپوشم را که تازه کندهام باز تن و راهی طولانی گز کنم.
به لحظاتی که تشنه یک قطره آبم اما باید بیمار تازه ببینم و حتی یک قلپ چای، راحت از گلویم پایین نمیرود و باید به پرسشهای بیپایان بیماران پاسخ بدهم.
به قوتی که دارم و میتوانم آخر کشیک به صدای دختر کوچک بلوچی بسپارم که گرسنه است و از من خوراک میخواهد.
یاد پرسشهای پرمغز استاد علیرضا بهمنی عزیزم افتادم وقتی در اورژانس دورهم مینشستیم، میپرسید:"بچهها میدونید ارزش پولی که درمیاریم به چیه؟
به ثانیههای عمرمون، خب؟
همیشه یکی هست برای پول زحمت کشیده: مثلا پدر و مادرمون.
♤♤♤
از ۲۱:۳۰ دیشب تا امشب ۳میلیون درآوردم.از من بپرسی کار خودت شرف دارد به این که ساعتها بنشینی اپروچ به کاهش سطح هشیاری اورژانس بنویسی برای ۳۰۰ هزار تومن و آخرهم کارت را بیارزش جلوه بدهند و بگویند به درد مخاطبان ما که در روستا کار میکنند، نمیخورد!
کشیک دادن شرف دارد به ساعتها نور چشم و وقت گذاشتن، نوشتن و ترجمه برای دیگران؛ کاری که در ایران بسیار بیارزش جلوه میدهند و نه آنطور که شایسته آن است، مزایایی.
پریسا
نهم شهریورماه هزاروچهارصدوسه
پاس شب
💘3❤🔥2
من بعد از پزشکی هفت سال و چه بسا بیشتر فقط بخاطر خود پزشکی باید برم تراپی.حالا فرض کن هیچچیز دیگهت هم این وسط درست نباشه و بخاطر اونام باید بری تراپی.
پس بهترین کار روانپزشک شدنه.🙂↕️
پس بهترین کار روانپزشک شدنه.🙂↕️
امشب کشیکم.
ساعت ۲ شب خوراکی خریدم رفتم زیر نخلا نشستم لایو رفتم بعد دوست دبیرستانم سپیده از سن دیگو کالیفرنیا ریکوئست داد اومد نزدیک یه ساعت و نیم لایو حرف زدیم.
گوشیشو گذاشت روی کابینت اونجا ظهر بود داشت گوشت ریز میکرد.
دوستش نیکی از ایرواین کالیفرنیا پیوست بهمون گفتم من مزاحمت میشم بعدا.
دیگه سمی امین هم از ونکوور پیوست.
میثاق، بهرنگ، دنی از خوانندهها پیوستن.
دوست دیگه دبیرستانم آتوسا و خلاصه
حرف زدن لایو با دوستم اون سر دنیا من این سر دنیا زیر نخلا مثل خواب بود.
خیلی خوش گذشت.
ساعت ۲ شب خوراکی خریدم رفتم زیر نخلا نشستم لایو رفتم بعد دوست دبیرستانم سپیده از سن دیگو کالیفرنیا ریکوئست داد اومد نزدیک یه ساعت و نیم لایو حرف زدیم.
گوشیشو گذاشت روی کابینت اونجا ظهر بود داشت گوشت ریز میکرد.
دوستش نیکی از ایرواین کالیفرنیا پیوست بهمون گفتم من مزاحمت میشم بعدا.
دیگه سمی امین هم از ونکوور پیوست.
میثاق، بهرنگ، دنی از خوانندهها پیوستن.
دوست دیگه دبیرستانم آتوسا و خلاصه
حرف زدن لایو با دوستم اون سر دنیا من این سر دنیا زیر نخلا مثل خواب بود.
خیلی خوش گذشت.
🆒2❤🔥1😈1
خدا را هزاران سپاس که نسل پسرهای هول و علاف از دور و بر و صفحه چت من براساس نظریه انتخاب طبیعی حضرت داروین حذف شد.😎🤲🏻