Forwarded from گاه فرست غلامعلی کشانی (Gholamali Keshani)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آرزوی های بزرگِ آغشالی،
از زبانِ بچه های اعماق!
اما این ها صحنه ی هر روزه ی پَلَشتیِ زندگی اند در دنیا.
... بگذریم ...، از دست ما چه بر می آید که نکرده ایم؟
طرحی نو باید در انداخت ...
==================ه
تمامیِ فرستههای این کانال، در خدمتِ جستجوی همان طرحهای نو است که باید با دستان من و تو درانداخته شوند، هر کس طرحی بهقدر وسعِ خود و میدانِ شخصیِ کار و تلاش خود.
برای اطلاع بیشتر، میتوانید به مصاحبهی مصطفی ملکیان در پادکستِ ایران پایدار توجه کنید که به "گیرهای کار" اشاراتی دارد:
https://castbox.fm/vb/571039181
یا
https://t.me/iranepaydar_official/891
از زبانِ بچه های اعماق!
اما این ها صحنه ی هر روزه ی پَلَشتیِ زندگی اند در دنیا.
... بگذریم ...، از دست ما چه بر می آید که نکرده ایم؟
طرحی نو باید در انداخت ...
==================ه
تمامیِ فرستههای این کانال، در خدمتِ جستجوی همان طرحهای نو است که باید با دستان من و تو درانداخته شوند، هر کس طرحی بهقدر وسعِ خود و میدانِ شخصیِ کار و تلاش خود.
برای اطلاع بیشتر، میتوانید به مصاحبهی مصطفی ملکیان در پادکستِ ایران پایدار توجه کنید که به "گیرهای کار" اشاراتی دارد:
https://castbox.fm/vb/571039181
یا
https://t.me/iranepaydar_official/891
👍4
گفتگو مصطفی ملکیان با مجموعه ایران پایدار.
🔈 فایل صوتی برنامهٔ گفتگومحور مِهستان ایران به روایت مصطفی ملکیان
#مصطفی_ملکیان #مهستان #روایت_ایران #صدانت #ایران_پایدار
@Sedanet
@iranepaydar_official
@mostafamalekian
#مصطفی_ملکیان #مهستان #روایت_ایران #صدانت #ایران_پایدار
@Sedanet
@iranepaydar_official
@mostafamalekian
مصطفی ملکیان در دهسالگی تأسیس دینآنلاین
مصطفی ملکیان، در نشستِ دهسالهگیِ سایت دینآنلاین.
۱۰ پرسش از روشنفکریِ دینی، تیرماه ۱۴۰۲
۱۰ پرسش از روشنفکریِ دینی، تیرماه ۱۴۰۲
✳️ مصطفی ملکیان،
پایداری ایران و
۱۰ پرسش از روشنفکریِ دینی
✅ کلید عقل و مغز و روح را به کسی نباید سپرد،
✅ چک سفیدِ اعتماد و باور را به کسی نباید سپرد،
✅ اما مصطفی ملکیان معلمی است بسیار خوب که در دو سخنرانیِ متفاوت در فرستههای بالا، همراه با دانشِ لازم، اما با صراحتِ لهجه و شجاعتْ تاملاتِ خود را در بارهی
- "ایران و وضع و حالِ ایران امروز" و نیز
- "همهی ادیان و روشنفکری دینی"
به زبان میآورد.
با هم در نظرات او تامل کنیم، شاید سوالهای تازهای طرح شده و گرهای یا گرههایی از کارهای فروبستهی ما باز شوند.
لینکها:
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5706
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5707
پایداری ایران و
۱۰ پرسش از روشنفکریِ دینی
✅ کلید عقل و مغز و روح را به کسی نباید سپرد،
✅ چک سفیدِ اعتماد و باور را به کسی نباید سپرد،
✅ اما مصطفی ملکیان معلمی است بسیار خوب که در دو سخنرانیِ متفاوت در فرستههای بالا، همراه با دانشِ لازم، اما با صراحتِ لهجه و شجاعتْ تاملاتِ خود را در بارهی
- "ایران و وضع و حالِ ایران امروز" و نیز
- "همهی ادیان و روشنفکری دینی"
به زبان میآورد.
با هم در نظرات او تامل کنیم، شاید سوالهای تازهای طرح شده و گرهای یا گرههایی از کارهای فروبستهی ما باز شوند.
لینکها:
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5706
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5707
Telegram
گاه فرست غلامعلی کشانی
🔈 فایل صوتی برنامهٔ گفتگومحور مِهستان ایران به روایت مصطفی ملکیان
#مصطفی_ملکیان #مهستان #روایت_ایران #صدانت #ایران_پایدار
@Sedanet
@iranepaydar_official
@mostafamalekian
#مصطفی_ملکیان #مهستان #روایت_ایران #صدانت #ایران_پایدار
@Sedanet
@iranepaydar_official
@mostafamalekian
👍2
✳️ قابل توجه دوستانی که به تازگی به این کانال پیوسته اند:
برای مرورِ مطالبِ اکثراً بدون تاریخِ مصرفِ این کانال میتوانید به فرستهی زیر نگاه کنید:
https://t.me/GahFerestGhKeshani/4227
برای مرورِ مطالبِ اکثراً بدون تاریخِ مصرفِ این کانال میتوانید به فرستهی زیر نگاه کنید:
https://t.me/GahFerestGhKeshani/4227
Telegram
گاه فرست غلامعلی کشانی
✅ با سلام و درودها،
✳️ کلامی با شما خوانندهی گرامیِ تازهپیوسته و قدیمی،
✳️ مقدمتان بهخیر باد!
امید که مطالب گاه فرست مایهی فایده و رضایتمندی در زندگیِ شما بشوند.
==============ه
لینک دسترسی به بخشهای مختلف کانال گاه فرست:
https://t.me/GahF…
✳️ کلامی با شما خوانندهی گرامیِ تازهپیوسته و قدیمی،
✳️ مقدمتان بهخیر باد!
امید که مطالب گاه فرست مایهی فایده و رضایتمندی در زندگیِ شما بشوند.
==============ه
لینک دسترسی به بخشهای مختلف کانال گاه فرست:
https://t.me/GahF…
👍2
✳️ ضرورتِ نگاهی آزادیبخش به درون
✅ این کانال، خیلیخیلی کم به مصداقهای مشخصِ مسائل روز میپردازد، در همان حالیکه خود را وقف کاهش مرارتها و بیانِ جستجوی حقیقت و از جمله همان مسائل روز تصور میکند، البته اگر که بتواند.
✅قدرتمند شدنِ جامعه در برابرِ شرّ لِویاتان (غولِ قدرتمند، بیمهار و نادانِ حاکمیتها) و ایجاد موازنهای اثربخش به سودِ همهی مردم در این عرصه، در کنارِ تامینِ آبادی، آرامش، آزادی؛ و بِهکردِ کیفیتِ حیات و زندگی و رضایتمندی، بِهکردِ شرایطِ زیست (خوراک، بهداشت، مسکن، و ...) ، بِهکردِ زیستبومها، بِهکردِ معیشت مردمان، بِهکردِ کرامتِ انسانی، بِهکردِ اخلاقیات، بِهکردِ حالِ روحی و روانیِ فردی و جمعی و ... همهگی یک نظامِ درهمبافته را تشکیل میدهند که باید با هم رشد کنند و بهتر بشوند. هر کدام که نقص داشته باشد، بر روی همهی موارد دیگر اثرِ بد میگذارد و به کل مجموعه آسیب میزند.
================ه
✅ یکی از عرصههای پویشِ بشری، روح و روان اوست (منظور از روح، همان روحیه است).
رواندرمانی سعی میکند به متعادلکردنِ این نظام –که تمامیِ تلقیِ ما را از پویشهای بیرونی شکل میدهد. یعنی این روح و روان ما است که آخرین برداشت از واقعیت را میسازد و ما را در لحظهلحظهی عمرِ کوتاهمان خوشحال یا بدحال میکند. رواندرمانی به تغییرِ فعالِ نگرشِ ما به وضعیتِ بشری و به خودمان میپردازد.
✅ پس در حضور بدترین یا بهترین نظامهای زیستبومی، معیشتی، سیاسی-اقتصادی-اجتماعی، عرفی، سنتی، این ذهن و روان بشر است که باید آنها را حس کند، درک کند، بپذیرد، نپذیرد و از پا ننشیند و برای آرامش و رضایتِ خاطر و بامعنا کردن زندگیِ خود سعی در تغییرِ درونِ خود و شرایط بیرونی کند.
✅ رواندرمانی با این بخش اصلی از وجودِ انسانی سروکار دارد، چنان که قبلا در فرستهای در بالاتر گفتهشد که
- مراقبه و
- روانپزشکی
هم در این حیطه کار میکنند.
✅ روان درمانیِ اگزیستانسیالِ اِروین یالوم هم در این مسیر است و کمک میکند تا به جنگلِمولای درونمان نگاهی رهاییبخش بیندازیم.
✅ پادکستِ رواق که چندین و چند اپیزود (قطعه) از آن امتحان شده است، خود را به این نوع درمان اختصاص داده. گوشکردن به اپیزودهای متعددِ آن میتواند کمکی به "خودیاریِ" شنونده باشد. بعضی از آنها بهشدت رهاییبخش و آزادیبخشِ جان و روان اند.
✅ مخاطبِ دو اپیزود زیر همهگان اند. اما کسانی که به آخر خط رسیدهاند، کسانی که درد بیدرمان دارند، کسانی که رو به مرگ اند، کسانی که به خودکشی فکر میکنند یا اقدام به آن کردهاند، کسانی که فکر مرگ آزارشان میدهد مخاطبِ خاص این دو اپیزود هستند.
کل این پادکست به رهاییبخشیِ ما از اضطرابِ تنهایی، آزادی و مرگ اختصاص دارد. پس همه میتوانند گوش بدهند، اما از پیش معلوم است که جوانان ممکن است از این بحثها، با عنوان اشتباهیِ "ناراحتکننده" اسم ببرند و حالِ فکر کردن به آنها را نداشته باشند. در حالی که اگر کسی بتواند در جوانی با این بحثها آشنا بشود و با آنها زندگی کند، قطعا زندگیِ (مثلاً) ۶۰ سال بعد خودش را با کیفیت بیشتری میگذراند.
✅ اجرای خود اپیزودها بسیار عالی و با روایتی جذاب و حرفهای است. مولف و مجری سواد لازم برای روایتهای خود را دارد. تا الان (۲۷ تیر ۱۴۰۲) ۱۰۶ اپیزودِ آن منتشر شده. میتوان کاملا مطمئن بود که مطالبِ آن، بههیچ وجه شباهتی به سخنرانیها و کتابهای "خودیاری و روانشناسیِ زرد و سرِکاری" ندارند. پس میتوان در آنها تامل کرد. شاید گرهای از کار فروبستهی ما بگشایند.
مثلا به عنوان نمونه:
رواندرمانی اگزیستانسیالیستیِ اِروین یالوم، به روایتِ فرزین رنجبر در
پادکست رواق:
اپیزود 64، درس آخر
https://castbox.fm/vb/352344386
و
اپیزود ۶۲، در جستجوی معنا
https://castbox.fm/vb/347476835
✅ این کانال، خیلیخیلی کم به مصداقهای مشخصِ مسائل روز میپردازد، در همان حالیکه خود را وقف کاهش مرارتها و بیانِ جستجوی حقیقت و از جمله همان مسائل روز تصور میکند، البته اگر که بتواند.
✅قدرتمند شدنِ جامعه در برابرِ شرّ لِویاتان (غولِ قدرتمند، بیمهار و نادانِ حاکمیتها) و ایجاد موازنهای اثربخش به سودِ همهی مردم در این عرصه، در کنارِ تامینِ آبادی، آرامش، آزادی؛ و بِهکردِ کیفیتِ حیات و زندگی و رضایتمندی، بِهکردِ شرایطِ زیست (خوراک، بهداشت، مسکن، و ...) ، بِهکردِ زیستبومها، بِهکردِ معیشت مردمان، بِهکردِ کرامتِ انسانی، بِهکردِ اخلاقیات، بِهکردِ حالِ روحی و روانیِ فردی و جمعی و ... همهگی یک نظامِ درهمبافته را تشکیل میدهند که باید با هم رشد کنند و بهتر بشوند. هر کدام که نقص داشته باشد، بر روی همهی موارد دیگر اثرِ بد میگذارد و به کل مجموعه آسیب میزند.
================ه
✅ یکی از عرصههای پویشِ بشری، روح و روان اوست (منظور از روح، همان روحیه است).
رواندرمانی سعی میکند به متعادلکردنِ این نظام –که تمامیِ تلقیِ ما را از پویشهای بیرونی شکل میدهد. یعنی این روح و روان ما است که آخرین برداشت از واقعیت را میسازد و ما را در لحظهلحظهی عمرِ کوتاهمان خوشحال یا بدحال میکند. رواندرمانی به تغییرِ فعالِ نگرشِ ما به وضعیتِ بشری و به خودمان میپردازد.
✅ پس در حضور بدترین یا بهترین نظامهای زیستبومی، معیشتی، سیاسی-اقتصادی-اجتماعی، عرفی، سنتی، این ذهن و روان بشر است که باید آنها را حس کند، درک کند، بپذیرد، نپذیرد و از پا ننشیند و برای آرامش و رضایتِ خاطر و بامعنا کردن زندگیِ خود سعی در تغییرِ درونِ خود و شرایط بیرونی کند.
✅ رواندرمانی با این بخش اصلی از وجودِ انسانی سروکار دارد، چنان که قبلا در فرستهای در بالاتر گفتهشد که
- مراقبه و
- روانپزشکی
هم در این حیطه کار میکنند.
✅ روان درمانیِ اگزیستانسیالِ اِروین یالوم هم در این مسیر است و کمک میکند تا به جنگلِمولای درونمان نگاهی رهاییبخش بیندازیم.
✅ پادکستِ رواق که چندین و چند اپیزود (قطعه) از آن امتحان شده است، خود را به این نوع درمان اختصاص داده. گوشکردن به اپیزودهای متعددِ آن میتواند کمکی به "خودیاریِ" شنونده باشد. بعضی از آنها بهشدت رهاییبخش و آزادیبخشِ جان و روان اند.
✅ مخاطبِ دو اپیزود زیر همهگان اند. اما کسانی که به آخر خط رسیدهاند، کسانی که درد بیدرمان دارند، کسانی که رو به مرگ اند، کسانی که به خودکشی فکر میکنند یا اقدام به آن کردهاند، کسانی که فکر مرگ آزارشان میدهد مخاطبِ خاص این دو اپیزود هستند.
کل این پادکست به رهاییبخشیِ ما از اضطرابِ تنهایی، آزادی و مرگ اختصاص دارد. پس همه میتوانند گوش بدهند، اما از پیش معلوم است که جوانان ممکن است از این بحثها، با عنوان اشتباهیِ "ناراحتکننده" اسم ببرند و حالِ فکر کردن به آنها را نداشته باشند. در حالی که اگر کسی بتواند در جوانی با این بحثها آشنا بشود و با آنها زندگی کند، قطعا زندگیِ (مثلاً) ۶۰ سال بعد خودش را با کیفیت بیشتری میگذراند.
✅ اجرای خود اپیزودها بسیار عالی و با روایتی جذاب و حرفهای است. مولف و مجری سواد لازم برای روایتهای خود را دارد. تا الان (۲۷ تیر ۱۴۰۲) ۱۰۶ اپیزودِ آن منتشر شده. میتوان کاملا مطمئن بود که مطالبِ آن، بههیچ وجه شباهتی به سخنرانیها و کتابهای "خودیاری و روانشناسیِ زرد و سرِکاری" ندارند. پس میتوان در آنها تامل کرد. شاید گرهای از کار فروبستهی ما بگشایند.
مثلا به عنوان نمونه:
رواندرمانی اگزیستانسیالیستیِ اِروین یالوم، به روایتِ فرزین رنجبر در
پادکست رواق:
اپیزود 64، درس آخر
https://castbox.fm/vb/352344386
و
اپیزود ۶۲، در جستجوی معنا
https://castbox.fm/vb/347476835
d.castbox.fm
Best free podcast app for Apple iOS and Android | Let words move you
Millions of podcasts for all topics. Listen to the best free podcast on Android, Apple iOS, Amazon Alexa, Google Home, Carplay, Android Auto, PC. Create...
👍7
گاه فرست غلامعلی کشانی
بزودی: کتاب کاربردی و زیرپوستی ی گاندی و استالین! کتابی که با من، تو، او، ما، شما، و ایشان سخن ها خواهد داشت! ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ اما چرا گاندی در کنار استالین؟ این دو چه شباهتی با هم دارند. اسم گاندی، را کم و بیش…
✳️ درسهایی برای همهی فصول
✅ نظامهای مردمسالار میباید بر روی لوحههایی از سنگ، فهرستی از ویژگیهای استبداد را حک کنند و همچون ده فرمانِ کتاب مقدس به آخرش اضافه کنند که:
"و تو ای آدم، نباید تسلیم آنها شوی!"
✅ فهرستی این چنینی:
-1 تمجید و تحسین رسمیِ رهبر خطاناپذیر ( با شعارهای هایل هیتلر، استالین کبیر، "دووچه، دووچه، دووچه "، "فرانکو، فرانکو، فرانکو "، "تیتو، تیتو ، تیتو ")؛*
-2 نامداراگری و ناپذیرشِ مخالفت سیاسی؛
-3 استفادهی تکراری از زور برای تنبیه و وحشت افکنی (ترور)؛
-4 جلوگیری از تفکر مستقل یا عملِ مستقل، تشویق یکنواختی و همشکلی؛
-5 بی وفایی نسبت به اشخاص حقیقی؛
-6 اصرار بر وفاداریِ خفتبار به حکومت؛
-7 مطلق گرایی در اندیشه: (نظام فکریِ من هرگز نمی تواند نادرست باشد، نظام
فکریِ دیگری هرگز درست نیست)، و البته در عین وادادگیِ ذهنی نسبت به حاکمیت.
-8 بی تفاوتی رژیم نسبت به هزینهکردن جان و حیات انسانها، شادی و اخلاقیات آنان؛ بی وجدانی برای نیل به هدف؛
-9 بدبینی کلبی وار؛
-10 تحریف تاریخ؛
-11 تبلیغات و هوچیگریِ دائمی بر روی مزیتهای نظام، برای مخاطبین داخلی و خارجی؛
-12 حملات مهار گسیخته بر روی غیرخودیها و ناباوران و دگراندیشان؛
-13 حساسیت منفی نسبت به انتقادات خارجیان؛
-14 انتقاد رسمی و خشنْ از کوتولههای اداری و ماموران جزء دولتی، اما بیانتقاد از
"حاکمیت و دولت، حاکم مستبد یا محبوبان او در میان کاخنشینان و محافظان و دستگاه رهبری،
مگر انتقاد از عده ای از آنان که قبلا داغ تصفیه بر پیشانیشان خورده و بطور رسمی یا اعلامنشده از دستگاه رهبری کنار گذاشته شده باشند؛
-15 پنهان کاری و ناشَفّافی؛
-16 دور از دسترس بودن رهبران از عامهی مردم؛
-17 تشویق خانوار بزرگ؛
-18 نیروهای مسلح بزرگ؛
-19 تمایل به فتح و گسترش ارضی؛
-20 وحشت رهبر و حکومت از ضعیف ظاهرشدن در انظار عمومی؛
-21 اغراق در وجود دشمن خارجی برای تقویت میهنپرستیِ داخلی و وحدت ملی؛
-22 مقاومت در مقابل تغییرِ نظام سیاسی؛
-23 جابجائیِ مکرر مقامات و ناامنیِ پستهای دولتی؛
-24 محدودیت فزایندهی آزادیِ فردی؛
-25 قرارداشتن کنترل اتحادیههای کارگری و کارمندی در دست حاکمیت؛
-26 ناتوانی سیاسی همگانی بجز خودِ حاکم و پلیسمخفیِ او، همراه با ناامنیِ شخصی؛
-27 تسلیم و تبعیت قوای قضائیه و مقننه از مقامات اجرائی؛
-28 بیتوجهی به قانون اساسی و قوانین موضوعه؛
-29 استفاده از رژه، مراسم، لشکرکشیهای سیرکوار، کارناوالی و نمایشی برای انحراف اذهان تودهها؛
-30 وابستگی و وادادگی کامل ذهنی و عینیِ فرد به حکومت؛
-31 آمادگی فرد برای جلب پشتیبانی و لطف حاکمیت از طریق چاپلوسی، حتی به قیمتِ
زیر پا گذاشتن وجدان؛
-32 انحطاط تمام عیار وجدان.
------------------ه
تمامی این ویژگیهای استبداد، به بزرگنماییِ دولت و بیپناهی و درماندگیِ فرد اضافه میشود؛
- درست برخلاف آموزههای گاندی!
از سوی دیگر، هدف اصلیِ دموکراسیْ توسعه و تکامل فرد با کمک حاکمیت است،
✅ اما چگونه؟
با مهار زدن به حکومت، از ترس آنکه مبادا فرد را در زیر پا له کند یا درهم بفشارد.
✅ (گاندی و استالین، لویی فیشر، غلامعلی کشانی، نشر قطره، آبان ۱۳۸۳)
==========ه
* به ترتیب اسم یا لقب دیکتاتورهای ایتالیا (موسولینی)، اسپانیا، یوگوسلاوی
✅ نظامهای مردمسالار میباید بر روی لوحههایی از سنگ، فهرستی از ویژگیهای استبداد را حک کنند و همچون ده فرمانِ کتاب مقدس به آخرش اضافه کنند که:
"و تو ای آدم، نباید تسلیم آنها شوی!"
✅ فهرستی این چنینی:
-1 تمجید و تحسین رسمیِ رهبر خطاناپذیر ( با شعارهای هایل هیتلر، استالین کبیر، "دووچه، دووچه، دووچه "، "فرانکو، فرانکو، فرانکو "، "تیتو، تیتو ، تیتو ")؛*
-2 نامداراگری و ناپذیرشِ مخالفت سیاسی؛
-3 استفادهی تکراری از زور برای تنبیه و وحشت افکنی (ترور)؛
-4 جلوگیری از تفکر مستقل یا عملِ مستقل، تشویق یکنواختی و همشکلی؛
-5 بی وفایی نسبت به اشخاص حقیقی؛
-6 اصرار بر وفاداریِ خفتبار به حکومت؛
-7 مطلق گرایی در اندیشه: (نظام فکریِ من هرگز نمی تواند نادرست باشد، نظام
فکریِ دیگری هرگز درست نیست)، و البته در عین وادادگیِ ذهنی نسبت به حاکمیت.
-8 بی تفاوتی رژیم نسبت به هزینهکردن جان و حیات انسانها، شادی و اخلاقیات آنان؛ بی وجدانی برای نیل به هدف؛
-9 بدبینی کلبی وار؛
-10 تحریف تاریخ؛
-11 تبلیغات و هوچیگریِ دائمی بر روی مزیتهای نظام، برای مخاطبین داخلی و خارجی؛
-12 حملات مهار گسیخته بر روی غیرخودیها و ناباوران و دگراندیشان؛
-13 حساسیت منفی نسبت به انتقادات خارجیان؛
-14 انتقاد رسمی و خشنْ از کوتولههای اداری و ماموران جزء دولتی، اما بیانتقاد از
"حاکمیت و دولت، حاکم مستبد یا محبوبان او در میان کاخنشینان و محافظان و دستگاه رهبری،
مگر انتقاد از عده ای از آنان که قبلا داغ تصفیه بر پیشانیشان خورده و بطور رسمی یا اعلامنشده از دستگاه رهبری کنار گذاشته شده باشند؛
-15 پنهان کاری و ناشَفّافی؛
-16 دور از دسترس بودن رهبران از عامهی مردم؛
-17 تشویق خانوار بزرگ؛
-18 نیروهای مسلح بزرگ؛
-19 تمایل به فتح و گسترش ارضی؛
-20 وحشت رهبر و حکومت از ضعیف ظاهرشدن در انظار عمومی؛
-21 اغراق در وجود دشمن خارجی برای تقویت میهنپرستیِ داخلی و وحدت ملی؛
-22 مقاومت در مقابل تغییرِ نظام سیاسی؛
-23 جابجائیِ مکرر مقامات و ناامنیِ پستهای دولتی؛
-24 محدودیت فزایندهی آزادیِ فردی؛
-25 قرارداشتن کنترل اتحادیههای کارگری و کارمندی در دست حاکمیت؛
-26 ناتوانی سیاسی همگانی بجز خودِ حاکم و پلیسمخفیِ او، همراه با ناامنیِ شخصی؛
-27 تسلیم و تبعیت قوای قضائیه و مقننه از مقامات اجرائی؛
-28 بیتوجهی به قانون اساسی و قوانین موضوعه؛
-29 استفاده از رژه، مراسم، لشکرکشیهای سیرکوار، کارناوالی و نمایشی برای انحراف اذهان تودهها؛
-30 وابستگی و وادادگی کامل ذهنی و عینیِ فرد به حکومت؛
-31 آمادگی فرد برای جلب پشتیبانی و لطف حاکمیت از طریق چاپلوسی، حتی به قیمتِ
زیر پا گذاشتن وجدان؛
-32 انحطاط تمام عیار وجدان.
------------------ه
تمامی این ویژگیهای استبداد، به بزرگنماییِ دولت و بیپناهی و درماندگیِ فرد اضافه میشود؛
- درست برخلاف آموزههای گاندی!
از سوی دیگر، هدف اصلیِ دموکراسیْ توسعه و تکامل فرد با کمک حاکمیت است،
✅ اما چگونه؟
با مهار زدن به حکومت، از ترس آنکه مبادا فرد را در زیر پا له کند یا درهم بفشارد.
✅ (گاندی و استالین، لویی فیشر، غلامعلی کشانی، نشر قطره، آبان ۱۳۸۳)
==========ه
* به ترتیب اسم یا لقب دیکتاتورهای ایتالیا (موسولینی)، اسپانیا، یوگوسلاوی
👍4
نرمش زانو، پا و کمر.pdf
1.3 MB
✳️ تقلیل مرارت، و خوددرمانیِ زانو، پا و کمر
✅ خودیاری و خوددرمانی اگر تهاجمی نباشد، اگر آسیبزا نباشد، اگر ضدّ اصول علمیِ شناختهشده نباشد، اگر طبیعی باشد، اگر جیبی برایش دوختهنشده باشد، اگر ... کار بدی نیست. آدمیزاد هم باید اول از همه خود آستین بالا بزند و بهدنبال کمکردن درد (تقلیلِ مرارت) و تقریرِ حقیقت (بیانِ حقیقت) برای خود و دیگران باشد.
✅ رَوِشی که در فایل پیدی اف حاضر میبینید، تاکید بر خودیاری، درمان طبیعی و تغییر سَبکِ زندگی دارد.
زانو درد مخصوصا برای خانمها دردی است شایع، که عرصه را بر بیمار تنگ میکند.
✅ انتشار این مطلب، بهمعنای پایبندی به کاهشِ رنج در رنجکشان است، فرقی نمیکند که این رنج اجتماعی باشد یا اقتصادی یا روانی یا جسمی. همهگیِ اینها در نهایت عرصه را بر بشری تنگ میکنند که ناخواسته به این سرای سِپَنج پرتاب شده.
✅ پس بگذار تا "لحظه را دریاب"یم* و بیارامیم!
=========ه
*CARPE DIEM: قاعدهای رواقی برای کلّ زندگی
✅ خودیاری و خوددرمانی اگر تهاجمی نباشد، اگر آسیبزا نباشد، اگر ضدّ اصول علمیِ شناختهشده نباشد، اگر طبیعی باشد، اگر جیبی برایش دوختهنشده باشد، اگر ... کار بدی نیست. آدمیزاد هم باید اول از همه خود آستین بالا بزند و بهدنبال کمکردن درد (تقلیلِ مرارت) و تقریرِ حقیقت (بیانِ حقیقت) برای خود و دیگران باشد.
✅ رَوِشی که در فایل پیدی اف حاضر میبینید، تاکید بر خودیاری، درمان طبیعی و تغییر سَبکِ زندگی دارد.
زانو درد مخصوصا برای خانمها دردی است شایع، که عرصه را بر بیمار تنگ میکند.
✅ انتشار این مطلب، بهمعنای پایبندی به کاهشِ رنج در رنجکشان است، فرقی نمیکند که این رنج اجتماعی باشد یا اقتصادی یا روانی یا جسمی. همهگیِ اینها در نهایت عرصه را بر بشری تنگ میکنند که ناخواسته به این سرای سِپَنج پرتاب شده.
✅ پس بگذار تا "لحظه را دریاب"یم* و بیارامیم!
=========ه
*CARPE DIEM: قاعدهای رواقی برای کلّ زندگی
👍10
✳️ و به لشکر حسین آب نبود
✅ شاید برای شما هم قابل تامل باشد. طبری اولین مفسر قرآن و یکی از بزرگترین مورخان مطرح دنیای اسلام است. گزارش او درست بعد از سیرهی (زندگینامهی پیامبر) ابنهُشام، قدیمیترین گزارش تاریخی از کربلا و تاریخ قبل و بعدِ آن است و روایت های او از وقایع، در میان حوزه های دینی، مقبولیت بسیار بالایی دارد. در هر صورت راویِ آخریِ خبر، روزنامهی شناخته شده و رسمیِ همشهری است. پس بیحساب نمینویسد و احتمال دروغ پراکنیاش در این موردِ حساس و مهمِ تاریخی برای ملتهای شیعه کم است :
✅ عین نوشتهی روزنامه همشهری، ویژهنامهی "دوباره زندگی کن" به مناسبت عاشورای 1393،
صفحهی 16، شنبه 10 آبان 1393
به نقل از:
محمد بن جریر طبری در کتاب تاریخ طبری:
✅ [و عمر با لشکر آنجا فرو آمد و نامه نبشت به عبیدالله ابن زیاد و جواب آمد که "حسین را نخست سوی من باید آمدن، تا من او را به یزید فرستم."
حسین گفت:"من خود سوی یزید شوم. کسی را از آن خویش با من فرست!"
عبیدالله گفت:"نخست به سوی من باید آمدن تا با من بیعت کند به سوی یزید!"
حسین گفت:"من سوی عبیدالله نشوم"
و اندر این، یک هفته روزگار شد و حسین به لشکرگاه خویش همی بود و عمر به لشکرگاه خویش همی بود و چون وقت نماز بودی، همه از پس حسین صف زدندی و نماز کردندی.
و خبر سوی عبیدالله ابن زیاد شد. نامه کرد به عمر ابن سعد که "من تو را نه به آن فرستادم که با حسین منازعت کنی و از پس وی نماز کنی."
و مردی را بفرستاد، نامش کوثر ابن بدر تمیمی، و او را گفت: "اگر عمر حرب کند، و اگر نه، او را بند کن! تا من کسی فرستم که حرب کند."
عمر چون این نامه برخواند، همانگاه برنشست و سپاه را برنشاند و آهنگ حرب کرد و بانگ کرد و گفت:
"یا حسین، من جهد کردم که مگر حرب نباید کردن، تا به خون تو هنباز نباشم. این کار همی برنیاید و همی فرمان نکنی و عبیدالله اکنون رسول فرستاده است که اگر من حرب نکنم، مرا بند کند. تو را آگاه کردم."
حسین گفت:" مرا امروز زمان ده، تا فردا!"
گفت:"دادم."
پس حسین آن شب، همه شب، سلاح راست کرد.
پس به نیم شب، رسول عبیدالله ابن زیاد فراز رسید سوی عمر ابن سعد و گفت:
"آب فرات بر ایشان بگیر! و دست بازمدار که آب خورند، تا از تشنگی بمیرند! و چون حسین را بکشتی، تنش به سم ستوران بکوب !"
عمر ابن سعد، همانگاه 500 مرد به لب رود فرات فرستاد، تا آنجا که آبخور بود بگرفتند.
و به لشکر حسین آب نبود.
و همه تشنه بماندند و حسین آن شب سلاح راست همی کرد و علیاصغر بیمار بود. و زنان همه بگریستند و بانگِ زنان برخاست.
حسین گفت:"مگریید که دشمن شاد گردد!"
پس حسین سر بر آسمان کرد و گفت:
"یا ربّ، تو دانی که این مردمان با من بیعت کردند و مرا بخواندند و اکنون، بیعت همی نقض کنند. یا ربّ، تو دادِ من از ایشان بده!"]
===========ه
✳️ توضیح مهم:
نقل کاملتر وقایع بالا را در روزها و ساعاتِ قبل و بعدِ این گزارش میتوانید از زبان همان اولین روایتگر تاریخِِ واقعه (یعنی طبری) در لینک زیر و فرستههای بعدیِ کانالِ «نقل معانی» بخوانید:
https://t.me/Naglemaani/1406
البته:
✅ - همیشه باید به یاد داشت که تاریخ امری است ظنّی (یعنی هرگز نمیتوان به قطعیتِ دیدن و شنیدن با چشم و گوش برسد، آن هم چشم و گوشی که در معرض انواع خطاهای شناختی قرار دارند.).
✅ - طبری بین 218 تا 301 شمسی میزیسته.
واقعهی کربلا بنابه گزارش در 61 قمری رخ داده.
برای آشنایی بیشتر با این کتاب تاریخی، لازم است اسماش را گوگل کنید. مقالهی ویکی پدیا نکات مهمی در این مورد و در بارهی سیرهی ابن هشام دارد. لینک نسخهی دست نخورده را هم میتوانید در همان صفحهی اول گوگل ببینید.
✅ شاید برای شما هم قابل تامل باشد. طبری اولین مفسر قرآن و یکی از بزرگترین مورخان مطرح دنیای اسلام است. گزارش او درست بعد از سیرهی (زندگینامهی پیامبر) ابنهُشام، قدیمیترین گزارش تاریخی از کربلا و تاریخ قبل و بعدِ آن است و روایت های او از وقایع، در میان حوزه های دینی، مقبولیت بسیار بالایی دارد. در هر صورت راویِ آخریِ خبر، روزنامهی شناخته شده و رسمیِ همشهری است. پس بیحساب نمینویسد و احتمال دروغ پراکنیاش در این موردِ حساس و مهمِ تاریخی برای ملتهای شیعه کم است :
✅ عین نوشتهی روزنامه همشهری، ویژهنامهی "دوباره زندگی کن" به مناسبت عاشورای 1393،
صفحهی 16، شنبه 10 آبان 1393
به نقل از:
محمد بن جریر طبری در کتاب تاریخ طبری:
✅ [و عمر با لشکر آنجا فرو آمد و نامه نبشت به عبیدالله ابن زیاد و جواب آمد که "حسین را نخست سوی من باید آمدن، تا من او را به یزید فرستم."
حسین گفت:"من خود سوی یزید شوم. کسی را از آن خویش با من فرست!"
عبیدالله گفت:"نخست به سوی من باید آمدن تا با من بیعت کند به سوی یزید!"
حسین گفت:"من سوی عبیدالله نشوم"
و اندر این، یک هفته روزگار شد و حسین به لشکرگاه خویش همی بود و عمر به لشکرگاه خویش همی بود و چون وقت نماز بودی، همه از پس حسین صف زدندی و نماز کردندی.
و خبر سوی عبیدالله ابن زیاد شد. نامه کرد به عمر ابن سعد که "من تو را نه به آن فرستادم که با حسین منازعت کنی و از پس وی نماز کنی."
و مردی را بفرستاد، نامش کوثر ابن بدر تمیمی، و او را گفت: "اگر عمر حرب کند، و اگر نه، او را بند کن! تا من کسی فرستم که حرب کند."
عمر چون این نامه برخواند، همانگاه برنشست و سپاه را برنشاند و آهنگ حرب کرد و بانگ کرد و گفت:
"یا حسین، من جهد کردم که مگر حرب نباید کردن، تا به خون تو هنباز نباشم. این کار همی برنیاید و همی فرمان نکنی و عبیدالله اکنون رسول فرستاده است که اگر من حرب نکنم، مرا بند کند. تو را آگاه کردم."
حسین گفت:" مرا امروز زمان ده، تا فردا!"
گفت:"دادم."
پس حسین آن شب، همه شب، سلاح راست کرد.
پس به نیم شب، رسول عبیدالله ابن زیاد فراز رسید سوی عمر ابن سعد و گفت:
"آب فرات بر ایشان بگیر! و دست بازمدار که آب خورند، تا از تشنگی بمیرند! و چون حسین را بکشتی، تنش به سم ستوران بکوب !"
عمر ابن سعد، همانگاه 500 مرد به لب رود فرات فرستاد، تا آنجا که آبخور بود بگرفتند.
و به لشکر حسین آب نبود.
و همه تشنه بماندند و حسین آن شب سلاح راست همی کرد و علیاصغر بیمار بود. و زنان همه بگریستند و بانگِ زنان برخاست.
حسین گفت:"مگریید که دشمن شاد گردد!"
پس حسین سر بر آسمان کرد و گفت:
"یا ربّ، تو دانی که این مردمان با من بیعت کردند و مرا بخواندند و اکنون، بیعت همی نقض کنند. یا ربّ، تو دادِ من از ایشان بده!"]
===========ه
✳️ توضیح مهم:
نقل کاملتر وقایع بالا را در روزها و ساعاتِ قبل و بعدِ این گزارش میتوانید از زبان همان اولین روایتگر تاریخِِ واقعه (یعنی طبری) در لینک زیر و فرستههای بعدیِ کانالِ «نقل معانی» بخوانید:
https://t.me/Naglemaani/1406
البته:
✅ - همیشه باید به یاد داشت که تاریخ امری است ظنّی (یعنی هرگز نمیتوان به قطعیتِ دیدن و شنیدن با چشم و گوش برسد، آن هم چشم و گوشی که در معرض انواع خطاهای شناختی قرار دارند.).
✅ - طبری بین 218 تا 301 شمسی میزیسته.
واقعهی کربلا بنابه گزارش در 61 قمری رخ داده.
برای آشنایی بیشتر با این کتاب تاریخی، لازم است اسماش را گوگل کنید. مقالهی ویکی پدیا نکات مهمی در این مورد و در بارهی سیرهی ابن هشام دارد. لینک نسخهی دست نخورده را هم میتوانید در همان صفحهی اول گوگل ببینید.
👍16
گاه فرست غلامعلی کشانی
50 سال شعر و آواز جاودانه در خدمت مردم ☝️☝️☝️ ای گوساله ها! از اسارت خود ناله نکنید! اگر قدر آزادی را می دانستید حتی پرواز را هم یاد می گرفتید. ☝️ ________________________________ @gahferestghkeshan ________________________________ جون بائز هنرمند بزرگی…
✳️ جوْن بائز، صدای فروتنِ مردم:
✅ جهان با دیدن شما به قدرت رفتارِ بیخشونت پیبرد.
ما آن را در غرش سکوت شما میشنویم
و
در چشمان شما میبینیم، آن گاه که آرام رو در روی رعب و دهشت مینشینید.
شجاعت شما به شوقمان میآورد و الهامبخشمان میشود.
✅ چه سعادتمندم من! که زندهام تا شاهد این جنبش باشم.
✅ دعاهایم،
عشقم و
حمایتم را
به سویتان روانه میکنم.
=========ه
✅ جون بائز، خوانندهی موسیقی اعتراضی، صاحب صدا و آوازی اسطورهای و یکی از همراهانِ مبارزاتِ مدنیِ بیخشونتِ مارتینلوتر کینگ این کلمات را، 41 سال پس از ترور او، در تقدیر از کنشهای ملتِ ایران گفته است.
✅ برای آشنایی با او و دیدن ویدیویی شگفت از او:
سِرچِ جوْن بائز در همین کانال، و در سپهر اینترنت به فارسی و انگلیسی.
اجرای ترانهی تاریخی ما پیروز میشیم به فارسی و انگلیسی:
youtube.com/watch?v=kVCqPAzI-JY
youtube.com/watch?v=MLc0QPTCWMY
✅ جهان با دیدن شما به قدرت رفتارِ بیخشونت پیبرد.
ما آن را در غرش سکوت شما میشنویم
و
در چشمان شما میبینیم، آن گاه که آرام رو در روی رعب و دهشت مینشینید.
شجاعت شما به شوقمان میآورد و الهامبخشمان میشود.
✅ چه سعادتمندم من! که زندهام تا شاهد این جنبش باشم.
✅ دعاهایم،
عشقم و
حمایتم را
به سویتان روانه میکنم.
=========ه
✅ جون بائز، خوانندهی موسیقی اعتراضی، صاحب صدا و آوازی اسطورهای و یکی از همراهانِ مبارزاتِ مدنیِ بیخشونتِ مارتینلوتر کینگ این کلمات را، 41 سال پس از ترور او، در تقدیر از کنشهای ملتِ ایران گفته است.
✅ برای آشنایی با او و دیدن ویدیویی شگفت از او:
سِرچِ جوْن بائز در همین کانال، و در سپهر اینترنت به فارسی و انگلیسی.
اجرای ترانهی تاریخی ما پیروز میشیم به فارسی و انگلیسی:
youtube.com/watch?v=kVCqPAzI-JY
youtube.com/watch?v=MLc0QPTCWMY
👍9
✳️ چه مدت؟ زیاد نه!
✳️ مارتینلوتر کینگ،
مونتگُمِری، ۲۵ مارس ۱۹۶۵
راهپیماییِ تاریخیِ سِلما
«نبرد در دستان ما است.
و ما میتوانیم با خشونت پرهیزی، به فراخوانی که مسیرهای جدید مبارزه ما را به آن فرا میخواند خلاقانه پاسخ دهیم.
راهِ پیشِ رو اصلاً جاده ای هموار نیست.
هیچ شاهراهِ وسیعی نیست که ما را به آسانی به راهحلهای سریع و میانبُر هدایت کند، اما باید به راه خود ادامه دهیم.»
«هدف ما هرگز نباید شکست دادن یا تحقیرِ انسانِ سفیدپوست (حریف) باشد، بلکه باید دوستی و درک او را به دست آوریم.
باید بفهمیم که هدف ما وجود جامعهای است که با خودش در صلح باشد،
جامعهای که میتواند با وجدان خود زندگی کند.
آن روز نه متعلق به انسانِ سفیدپوست (حریف) و نه انسانِ سیاهپوست (ما) خواهد بود.
✅ آن روز، روزِ انسان به عنوان انسان خواهد بود.»
✅ «میدانم که امروز میپرسی،
«چهقدر طول میکشد؟»
کسی میپرسد:
✅ «تعصب تا کِی دیدِ انسان را کور میکند، فهم او را تیره میسازد و چشم خِرَدبین او را از کاسه بیرون میآورد؟ "
دیگری میپرسد:
✅ "این عدالتِ ناتوان، که در خیابانهای سِلما و بیرمنگام و جوامع سراسر جنوبِ از پا افتادهاست، چهزمانی از این خاکِ ذلّت برمیخیزد تا میان فرزندان بشر حکمرانی کند؟"
کسی دیگر میپرسد:
✅ "چه زمانی ستارهی تابناکِ امید در آغوشِ این شب تنهایی که آکنده شده از جانهای خسته و گرفتار در زنجیر ترس و بندِ مرگ، پناه خواهد گرفت؟ تا کِی عدالت مصلوب میشود و حقیقت دفن میشود؟"
امروز بعدازظهر آمدهام تا به شما بگویم، این لحظهها هر قدر هم دشوار باشند، این ساعات هرچه قدر هم استیصال آور باشند، طولانی نخواهند بود؛ زیرا
✅ "بذر حقیقتِ مدفون شده در زمین دوباره سبز خواهد شد."
✅ چه مدت؟ زیاد نه!
زیرا "هیچ دروغی نمیتواند برای همیشه پایدار بماند."
✅ چه مدت؟ زیاد نه!
زیرا «هر چه بکارید درو خواهید کرد.»
✅ «چه مدت؟ زیاد نه!
زیرا هرچند اخلاقیات در این جهان قوسی طولانی دارد اما انحنای آن به سمت عدالت خواهد بود.»
(گزیده و برگرفته از ویکی پدیای فارسی)
✳️ مارتینلوتر کینگ،
مونتگُمِری، ۲۵ مارس ۱۹۶۵
راهپیماییِ تاریخیِ سِلما
«نبرد در دستان ما است.
و ما میتوانیم با خشونت پرهیزی، به فراخوانی که مسیرهای جدید مبارزه ما را به آن فرا میخواند خلاقانه پاسخ دهیم.
راهِ پیشِ رو اصلاً جاده ای هموار نیست.
هیچ شاهراهِ وسیعی نیست که ما را به آسانی به راهحلهای سریع و میانبُر هدایت کند، اما باید به راه خود ادامه دهیم.»
«هدف ما هرگز نباید شکست دادن یا تحقیرِ انسانِ سفیدپوست (حریف) باشد، بلکه باید دوستی و درک او را به دست آوریم.
باید بفهمیم که هدف ما وجود جامعهای است که با خودش در صلح باشد،
جامعهای که میتواند با وجدان خود زندگی کند.
آن روز نه متعلق به انسانِ سفیدپوست (حریف) و نه انسانِ سیاهپوست (ما) خواهد بود.
✅ آن روز، روزِ انسان به عنوان انسان خواهد بود.»
✅ «میدانم که امروز میپرسی،
«چهقدر طول میکشد؟»
کسی میپرسد:
✅ «تعصب تا کِی دیدِ انسان را کور میکند، فهم او را تیره میسازد و چشم خِرَدبین او را از کاسه بیرون میآورد؟ "
دیگری میپرسد:
✅ "این عدالتِ ناتوان، که در خیابانهای سِلما و بیرمنگام و جوامع سراسر جنوبِ از پا افتادهاست، چهزمانی از این خاکِ ذلّت برمیخیزد تا میان فرزندان بشر حکمرانی کند؟"
کسی دیگر میپرسد:
✅ "چه زمانی ستارهی تابناکِ امید در آغوشِ این شب تنهایی که آکنده شده از جانهای خسته و گرفتار در زنجیر ترس و بندِ مرگ، پناه خواهد گرفت؟ تا کِی عدالت مصلوب میشود و حقیقت دفن میشود؟"
امروز بعدازظهر آمدهام تا به شما بگویم، این لحظهها هر قدر هم دشوار باشند، این ساعات هرچه قدر هم استیصال آور باشند، طولانی نخواهند بود؛ زیرا
✅ "بذر حقیقتِ مدفون شده در زمین دوباره سبز خواهد شد."
✅ چه مدت؟ زیاد نه!
زیرا "هیچ دروغی نمیتواند برای همیشه پایدار بماند."
✅ چه مدت؟ زیاد نه!
زیرا «هر چه بکارید درو خواهید کرد.»
✅ «چه مدت؟ زیاد نه!
زیرا هرچند اخلاقیات در این جهان قوسی طولانی دارد اما انحنای آن به سمت عدالت خواهد بود.»
(گزیده و برگرفته از ویکی پدیای فارسی)
👍5
✳️ چه مدت؟ زیاد نه!
✅ کسی میپرسد: «تعصب تا کی دید انسان را کور میکند، فهم او را تیره میسازد و چشم خردبین او را از کاسه بیرون میآورد؟ "
✅ دیگری میپرسد، "این عدالت ناتوان، که در خیابانهای سِلما و بیرمنگام و جوامع سراسر جنوب از پا افتادهاست، چه زمانی از این خاک ذلت برمیخیزد تا میان فرزندان بشر حکمرانی کند؟"
امروز بعدازظهر آمدهام تا به شما بگویم، این لحظه هر چقدر هم دشوار باشد، این ساعات هرچه قدر هم استیصال آور باشد، طولانی نخواهد بود؛ زیرا
✅ "بذر حقیقتِ مدفون شده در زمین دوباره سبز خواهد شد."
✳️ چه مدت؟ زیاد نه!
زیرا "هیچ دروغی نمیتواند برای همیشه پایدار بماند."
✅ چه مدت؟ زیاد نه!،
زیرا «هر چه بکارید درو خواهید کرد»
✅ «چه مدت؟ زیاد نه!
زیرا هرچند اخلاقیات در این جهان قوسی طولانی دارد اما انحنای آن به سمت عدالت خواهد بود.»
===========ه
تصویر:
مارتینلوتر کینگ دست در دستِ جوْن بائز، اسطورهی موسیقیِ اعتراض و محلی، در راهپیمایی - جنبش مدنی آمریکا
متن کامل:
دو فرستهی بالا یا این آدرسها:
@GahFerestGhKeshani/5714
@GahFerestGhKeshani/5715
ویدئوی سخنرانی:
https://t.me/c/1359541964/2775
✅ کسی میپرسد: «تعصب تا کی دید انسان را کور میکند، فهم او را تیره میسازد و چشم خردبین او را از کاسه بیرون میآورد؟ "
✅ دیگری میپرسد، "این عدالت ناتوان، که در خیابانهای سِلما و بیرمنگام و جوامع سراسر جنوب از پا افتادهاست، چه زمانی از این خاک ذلت برمیخیزد تا میان فرزندان بشر حکمرانی کند؟"
امروز بعدازظهر آمدهام تا به شما بگویم، این لحظه هر چقدر هم دشوار باشد، این ساعات هرچه قدر هم استیصال آور باشد، طولانی نخواهد بود؛ زیرا
✅ "بذر حقیقتِ مدفون شده در زمین دوباره سبز خواهد شد."
✳️ چه مدت؟ زیاد نه!
زیرا "هیچ دروغی نمیتواند برای همیشه پایدار بماند."
✅ چه مدت؟ زیاد نه!،
زیرا «هر چه بکارید درو خواهید کرد»
✅ «چه مدت؟ زیاد نه!
زیرا هرچند اخلاقیات در این جهان قوسی طولانی دارد اما انحنای آن به سمت عدالت خواهد بود.»
===========ه
تصویر:
مارتینلوتر کینگ دست در دستِ جوْن بائز، اسطورهی موسیقیِ اعتراض و محلی، در راهپیمایی - جنبش مدنی آمریکا
متن کامل:
دو فرستهی بالا یا این آدرسها:
@GahFerestGhKeshani/5714
@GahFerestGhKeshani/5715
ویدئوی سخنرانی:
https://t.me/c/1359541964/2775
👍4
✳️ مارتینلوتر کینگ و میلیتاریسم
با این همه پولی که برای مرگ و نابودی خرج میکنیم چیزی برای زندهگی و رشد سازنده باقی نمیماند. ...
تفنگهای جنگ که مشغلهی ملی شوند، بیشک، چوب آن را نیازهای اجتماعی میخورند. ...
روز به روز بیشتر ناگزیر میشدم به جنگْ همچون دشمنِ فرودستان نگاه کنم و به همین دلیل به آن حمله کنم. ...
===========ه
✳️ نظامِ میلیتاریستی (نظامیگرا) منابع رشد، نظامِ تولید و توزیعِ متعادل و منصفانهی ثروت و منابع، و رفاهِ عمومیِ تهیدستان و فرودستان را ریشهکَن میکُند.
=======ه
کینگ به درستی فقر و اسلحه را با هم مرتبط میبیند.
همهی مردمانِ آگاهِ کنشگرِ که همراه مطالباتِ دیگرشان، خواستارِ کاهش شدید فقر هستند، باید تا پای جان خواستارِ دست برداشتن دولتها از جنون توسعهطلبیِ سیاسی (به زبان فنّی، تعمیق عمق سیاسی) و مسابقهی تسلیحاتی بشوند.
این مردم نباید فقط بر روی نکاتِ مهمِ دیگر زوم کنند.
باید حکمرانان مجبور بشوند تا منابع مادی، مالی و تخصصی را صرف مشکلاتِ مردمِ خود کنند و مانعِ «خودفروپاشی» بشوند.
شوروی سابق با آمریکا مسابقهی تسلیحاتی گذاشت و فروپاشیِ خود را بسیار تندتر کرد.
با این همه پولی که برای مرگ و نابودی خرج میکنیم چیزی برای زندهگی و رشد سازنده باقی نمیماند. ...
تفنگهای جنگ که مشغلهی ملی شوند، بیشک، چوب آن را نیازهای اجتماعی میخورند. ...
روز به روز بیشتر ناگزیر میشدم به جنگْ همچون دشمنِ فرودستان نگاه کنم و به همین دلیل به آن حمله کنم. ...
===========ه
✳️ نظامِ میلیتاریستی (نظامیگرا) منابع رشد، نظامِ تولید و توزیعِ متعادل و منصفانهی ثروت و منابع، و رفاهِ عمومیِ تهیدستان و فرودستان را ریشهکَن میکُند.
=======ه
کینگ به درستی فقر و اسلحه را با هم مرتبط میبیند.
همهی مردمانِ آگاهِ کنشگرِ که همراه مطالباتِ دیگرشان، خواستارِ کاهش شدید فقر هستند، باید تا پای جان خواستارِ دست برداشتن دولتها از جنون توسعهطلبیِ سیاسی (به زبان فنّی، تعمیق عمق سیاسی) و مسابقهی تسلیحاتی بشوند.
این مردم نباید فقط بر روی نکاتِ مهمِ دیگر زوم کنند.
باید حکمرانان مجبور بشوند تا منابع مادی، مالی و تخصصی را صرف مشکلاتِ مردمِ خود کنند و مانعِ «خودفروپاشی» بشوند.
شوروی سابق با آمریکا مسابقهی تسلیحاتی گذاشت و فروپاشیِ خود را بسیار تندتر کرد.
👍10
گزارش همایون از دیدار با فراموشان کهریزک (1 از 3)
===============ه
جمعه ۸ صبح ۳۰ تیرماه برای یافتن جواب چند تا پرسش و تحویل مقداری وسایل دست دوم به کهریزک تهران رسیدم .
از میدان اصلی در مسیر ورود به اقامتگاه ها ی سالمندان،
پیرمرد خوشروی بنظرم ۷۰ ساله ای را دیدم که توی فضای آزاد پشت به استخر روی نیمکتی نشسته بود شاکر بود و از هیچ جیز در آسایشگاه شکایتی نداشت اهل کاشان بود و عمری کارگری میکرده . گفت فقط یک برادر داشت که آنهم از این دنیا رفت ، طاهره خانم زن برادرش گاهی میاید کهریزک و به او سر میزند. در عرض یکربع صحبت با او دو سه بار کل حرف های از دقیقه اول تا آخرش را تکرار کرد بخصوص دیدار گهگاهی همسر برادرش را . نخواستم بلور روشن رضایت و خوش خیالی اش احیانا با پرسشهای دیگرم ترک بردارد و تیره شود .
پس از سه چهار ساعت که داشتم برمیگشتم هنوز لبخند توی صورتش داشت جست و خیز میکرد. و روی آن نیمکت نشسته بود و چرت می زد .
بناهای نگهداری مددجویان یک طبقه و همه اطاقهاش یک پنجره بزرگ به خیاط مرکز دارد . نام اقامتگاه ها نام گلهاست با یک شماره مثلا بنفشه چهار . من راهی واحدهای بنام .... شدم .... ۱ تا .... با یک دالن که یکطرفش باز بود و یا با یک فاصله باز از هم جدا می شدند.
حدود ۸ صبح بود در وسط یکی از این دالن ها درب ورودی، بنظرم واحد ...... ۱ بود وارد آن شدم،راهرویی ان را نصف میکرد که دو طرفش اطاقها و غذاخوری و حمام و دستشویی ها بود درست در وسط راهرو جایگاه مسئولین بخش بود ،مرد مددکارجوانی با روپوش سفید پشت میزی ایستاده بود و چیزی را می خواند . سلام کردم از او اجازه گرفتم که بعضی از اطاقها را ببینم .با روی گشاده پذیرفت و گفت "بفرمایید".
بعضی ها هنوز داشتند صبحانه می خوردند و برخی داشتند راهی حیاط می شدند و چند نفری هم در راهرو قدم میزدند از یکی از اطاق ها کسی بود صدایم زد . پیرمردی چهارشانه بود که در آستانه ورودی اطاق ایستاده بود و گفت "بفرما آقا بفرمایید دنبال کسی میگردید؟ " عکس پسر شهیدش بالای تخت روی دیوار بود اهل تبریز کفشدوز بود ورشکسته شده بود خیلی سعی میکرد که هر طوری شده باور کنم که به اختیار خودش اینجا آمده و هنوز فرزندانش اصرار دارند که او در کنار آنها زندگی کند .
اطاق ۵ تخته بود ، و کنار هر تخت یک کمد فلزی کوچک بود یک یخچال و تلویزیون هم در اطاق برای همه بود . از وضعیت آسایشگاه شکایتی نداشت .دو تخت آنطرفتر کسی روی تخت یک پهلو دراز کشیده و خیره به ما شده بود ، چند بار سلامش کردم و جوابی نداد . مرد کفشدوز به او اشاره ای کرد و گفت "این آقا کم حرف میزند، بیشتر وقت ها فقط می پرسد که ناهار و شام چی داریم " .
دو سه اطاق دیگر را در این بخش دیدم و از آن خارج شدم و وارد راهرویی که یکطرفش باز بود شدم .حدود ۲۰ نفری در سایه و در مسیر وزش نسیم روی نیمکت یا ویلچر نشسته بودند . به همه شان سلام کردم و دست تکان دادم بعضی هاشان جواب سلام دادند . یکی شان داشت یک ترانه قدیمی را می خواند. وارد فضای باز شدم.
زیر سایه یک درخت جوان و کم سایه کسی روی ویلچر نشسته بود پنجاه ساله بنظر میرسید اهل گیلان بود . پاهایش فلج شده بود . کمرش مشکل داشت و ناراحتی پوستی هم گرفته بود . از روزگار و آسایشگاه شاکی بود. از وضع غذا و نظافت آنجا رضایت نداشت . چند سالی بود که بقول خودش گرفتار آنجا شده بود و راه گریزی هم نداشت .از اینکه دست همه خانواده اش بخصوص پدر و مادرش را گرفته بود و حالا کسی به او توجه ندارد خیلی دلخور بود . سایه کوچک درخت فقط بقدری بود که روی سر او را بگیرد چند بار گفت " آفتاب اذیتت نکند. اینجا گرم است ولی از توی اطاق و بخش بهتر است " .
در جواب یک پرسش خیلی بچگانه من گفت " آقا اینجا اگر دیوار و حصاری هم بلند و محکم تری داشت که از بیرون جدایش کند ، بیشتر کسانی که اینجا هستند قدرت فرار ندارند و بیشتر به فکر قرار هستند نه فرار . زندانی فرق می کند او به فکر فرار است.زندانی اگر فرار کند جایی دارد که به آنجا برود ولی این ها کجا بروند "
===============ه
جمعه ۸ صبح ۳۰ تیرماه برای یافتن جواب چند تا پرسش و تحویل مقداری وسایل دست دوم به کهریزک تهران رسیدم .
از میدان اصلی در مسیر ورود به اقامتگاه ها ی سالمندان،
پیرمرد خوشروی بنظرم ۷۰ ساله ای را دیدم که توی فضای آزاد پشت به استخر روی نیمکتی نشسته بود شاکر بود و از هیچ جیز در آسایشگاه شکایتی نداشت اهل کاشان بود و عمری کارگری میکرده . گفت فقط یک برادر داشت که آنهم از این دنیا رفت ، طاهره خانم زن برادرش گاهی میاید کهریزک و به او سر میزند. در عرض یکربع صحبت با او دو سه بار کل حرف های از دقیقه اول تا آخرش را تکرار کرد بخصوص دیدار گهگاهی همسر برادرش را . نخواستم بلور روشن رضایت و خوش خیالی اش احیانا با پرسشهای دیگرم ترک بردارد و تیره شود .
پس از سه چهار ساعت که داشتم برمیگشتم هنوز لبخند توی صورتش داشت جست و خیز میکرد. و روی آن نیمکت نشسته بود و چرت می زد .
بناهای نگهداری مددجویان یک طبقه و همه اطاقهاش یک پنجره بزرگ به خیاط مرکز دارد . نام اقامتگاه ها نام گلهاست با یک شماره مثلا بنفشه چهار . من راهی واحدهای بنام .... شدم .... ۱ تا .... با یک دالن که یکطرفش باز بود و یا با یک فاصله باز از هم جدا می شدند.
حدود ۸ صبح بود در وسط یکی از این دالن ها درب ورودی، بنظرم واحد ...... ۱ بود وارد آن شدم،راهرویی ان را نصف میکرد که دو طرفش اطاقها و غذاخوری و حمام و دستشویی ها بود درست در وسط راهرو جایگاه مسئولین بخش بود ،مرد مددکارجوانی با روپوش سفید پشت میزی ایستاده بود و چیزی را می خواند . سلام کردم از او اجازه گرفتم که بعضی از اطاقها را ببینم .با روی گشاده پذیرفت و گفت "بفرمایید".
بعضی ها هنوز داشتند صبحانه می خوردند و برخی داشتند راهی حیاط می شدند و چند نفری هم در راهرو قدم میزدند از یکی از اطاق ها کسی بود صدایم زد . پیرمردی چهارشانه بود که در آستانه ورودی اطاق ایستاده بود و گفت "بفرما آقا بفرمایید دنبال کسی میگردید؟ " عکس پسر شهیدش بالای تخت روی دیوار بود اهل تبریز کفشدوز بود ورشکسته شده بود خیلی سعی میکرد که هر طوری شده باور کنم که به اختیار خودش اینجا آمده و هنوز فرزندانش اصرار دارند که او در کنار آنها زندگی کند .
اطاق ۵ تخته بود ، و کنار هر تخت یک کمد فلزی کوچک بود یک یخچال و تلویزیون هم در اطاق برای همه بود . از وضعیت آسایشگاه شکایتی نداشت .دو تخت آنطرفتر کسی روی تخت یک پهلو دراز کشیده و خیره به ما شده بود ، چند بار سلامش کردم و جوابی نداد . مرد کفشدوز به او اشاره ای کرد و گفت "این آقا کم حرف میزند، بیشتر وقت ها فقط می پرسد که ناهار و شام چی داریم " .
دو سه اطاق دیگر را در این بخش دیدم و از آن خارج شدم و وارد راهرویی که یکطرفش باز بود شدم .حدود ۲۰ نفری در سایه و در مسیر وزش نسیم روی نیمکت یا ویلچر نشسته بودند . به همه شان سلام کردم و دست تکان دادم بعضی هاشان جواب سلام دادند . یکی شان داشت یک ترانه قدیمی را می خواند. وارد فضای باز شدم.
زیر سایه یک درخت جوان و کم سایه کسی روی ویلچر نشسته بود پنجاه ساله بنظر میرسید اهل گیلان بود . پاهایش فلج شده بود . کمرش مشکل داشت و ناراحتی پوستی هم گرفته بود . از روزگار و آسایشگاه شاکی بود. از وضع غذا و نظافت آنجا رضایت نداشت . چند سالی بود که بقول خودش گرفتار آنجا شده بود و راه گریزی هم نداشت .از اینکه دست همه خانواده اش بخصوص پدر و مادرش را گرفته بود و حالا کسی به او توجه ندارد خیلی دلخور بود . سایه کوچک درخت فقط بقدری بود که روی سر او را بگیرد چند بار گفت " آفتاب اذیتت نکند. اینجا گرم است ولی از توی اطاق و بخش بهتر است " .
در جواب یک پرسش خیلی بچگانه من گفت " آقا اینجا اگر دیوار و حصاری هم بلند و محکم تری داشت که از بیرون جدایش کند ، بیشتر کسانی که اینجا هستند قدرت فرار ندارند و بیشتر به فکر قرار هستند نه فرار . زندانی فرق می کند او به فکر فرار است.زندانی اگر فرار کند جایی دارد که به آنجا برود ولی این ها کجا بروند "
👍2
گزارش همایون از دیدار با فراموشان کهریزک (2 از 3)
از وضع خود من هم میپرسید و می گفت "از زندگی راضی هستی ؟ "
مایل بود بیشتر با هم صحبت کنیم .موقع خداحافظی گفت ".
اگر باز هم اینجا آمدی من بیشتر همین جا هستم " ساختمان پشت سرش را نشان داد و گفت " من فعلا توی این بخش هستم "
بخش زنان کمی آنطرف تر بود ولی باید مددجویی را در آنجا
میداشتی تا بتوانی آنجا را ببینی.
نرسیده به میدان آسایشگاه کسی صدایم کرد و گفت "آقا آقا لطفا "
زیر سایه یک کاج مردی میانسال روی ویلچر نشیته بود .گفت " میشه یک دقیقه گوشیتونو به من بدهی با برادرم تماس بگیرم گوشی خودم را توی اطاق جا گذاشتم."
صدای صحبت با برادرش را از چند متری می شنیدم از او می خواست حتما تا دو سه هفته آینده به ملاقاتی اش بیاید و فلان کتاب را برایش:بیاورد .کتابی را که با روزنامه جلد کرده بود روی پایش گداشته و با یکدستش آنرا گرفته بود "
به پای راستش اشاره کرد که از ساق قطع شده بود گفت " اشتباه کردند نباید قطش میکردند. منتظرم تا عمل بعدی روی پایم انحام شود و یک پای خوب مصنوعی برایم بسازند بعدش از اینجا می روم . اگر کسی و وضعی داشتم چرا باید اینجا میآمدم و می ماندم "
می گفت آسایشگاه پناهگاهی است موقتی ولی مشکلات زیادی دارد ، اولین مشکل این است که بخش ها و اطاق ها را آنطور که باید به نسبت حال و وضع مدد جویان تفکیک نکرده اند ، کم نیستند مددکاران که حرمت لازم را به مددجویان نمی گذارند . وضع نظافت خرابست . هوا که سرد و خنک کننده ها خاموش می شوند و در وپنجره ها ی آسایشگاه ها بسته میشود بو و هوای بد همه را می آزارد .
اهل شیراز بود و دین زر دشتی را بهترین دین میدانست ، بنظر ۶۰ ساله می آمد ولی میگفت ۵۰ سال هم ندارد . شکایات زیادی از مددکاران و هم مددجویان داشت ، ۹۰ درصد مددجویان را آدمهای متعادل نمیدانست و متهمشان میکرد به رعایت نکردن تمیزی و بی توجهی به حقوق بقیه . بعضی از آنها را خیلی فضول و اهل تکدی میدانست. می گفت آنهایی که گمان میکنند اینجا کسی تنها نیست اشتباه می کنند به نوعی همه تنها در جمعند . به رنگ پوست صورت و دست هایش اشاره میکرد و می گفت از بس زیر آفتاب خارج از بخش بوده اینطور شده در فصل گرما ساعاتی است که درختان هم از سایه شان برای آدم ها دریغ می کنند . به کتاب در دستش اشاره کرد و گفت "اینجا خیلی کم هستند که کتاب بخوانند ، ذهنشان را درگیری با خاطرات گذشته و شکایت از عمر تلف شده شان پر کرده و بر حسب عادت کنجکاو هستند که غذا و میان وعده چیست و اگر کسی هنوز برایشان باقی مانده کی به ملاقاتی آنها خواهند آمد من هم گاهی روی یک صفحه از کتاب یکساعتی درجا میزنم و یا اینکه کتاب تمام میشود و متوجه میشوم انگار آن را نخوانده ام " . ازدواج نکرده بود و خیلی دوست داشت به این پرسش جواب دهم : " اگر بر میگشتی به عقب زمانی که هنوز ازدواج نکرده بودی حاضر بودی با همسرت ازدواج کنی ؟ چند درصد از زندگی مشترکت راضی هستی ؟ " بعدش گفت " این سئوال را از خیلی ها میپرسم ولی جوابی که تو دادی از کسی نشنیده ام" .
می گفت " اینجا تنبیهی هم داریم ، بدترینش این است که چند روزی به واحد ..... تبعید شوی در آنجا همه نا متعادل هستند و درب آن بخش همیشه بسته است " . زهر خندی زد و گفت " اینجا ار تشویقی خبری نیست " .
از مددجویانی در اسایشگاه صحبت کرد که پولدار هستند و دارایی شان را به آنجا بخشیده اند تا از آنها نگهداری شود .اقامتگاه آنها شبیه به هتل است و بابقیه خیلی متفاوت است ولی به هر حال آنها هم تنها هستند .
گفت " اینجا برنامه های موسیقی و تفریحی و یا عزاداری هم گاهی میگذارند که من در هیچ کدام شرکت نمی کنم،
بیشتر وقت ها بازدید کننده هم داریم ولی من معمولا با آنها کاری ندارم "
بازدید کوتاه چند ساعته من از کهریزک تهران تمام شد ولی آنجا فقط با چند تن مددجو صحبت کردم و سعی کردم تا حدی درکشان کنم. خیلی چیزها در آنجا را ندیدم و نشنیدم و ناگفته های زیادی باقی ماند . آنچه نمیشود انکارش کرد و نیاز به واکاوی های آنچنانی ندارد تا آن را بفهمی احساس تنهایی و حسرت بودن در میان عزیزان است که در روز و شب سایه اش بر آسایشگاه افتاده است .
هنگام بازگشت و نزدیک شدن به در خروجی روبروی مجسمه نیم تنه زنده یاد حکیم زاده بنیان گذار این آسایشگاه یکدقیقه ای ایستادم و درودش کفتم و تعظیمش کردم .
ای کاش می شد آدم در یک لحظه چند جا می بود و یا وجودش را بخش بخش میکرد و می توانست هر بخش آنرا با 'مهر ونشان و احساسات خودش هرجا که می خواست و میتوانست بگذارد. بخشی از من بی نام و نشان هنگام خروج، انگاری در آنجا باقی ماند .
با درود و عرض ادب و سپاس از همه آنهایی که در گذشته و حال سعی کردند و می کنند که مددکار واقعی مددجویان آسایشگاه کهریزک بوده باشند و هستند .
از وضع خود من هم میپرسید و می گفت "از زندگی راضی هستی ؟ "
مایل بود بیشتر با هم صحبت کنیم .موقع خداحافظی گفت ".
اگر باز هم اینجا آمدی من بیشتر همین جا هستم " ساختمان پشت سرش را نشان داد و گفت " من فعلا توی این بخش هستم "
بخش زنان کمی آنطرف تر بود ولی باید مددجویی را در آنجا
میداشتی تا بتوانی آنجا را ببینی.
نرسیده به میدان آسایشگاه کسی صدایم کرد و گفت "آقا آقا لطفا "
زیر سایه یک کاج مردی میانسال روی ویلچر نشیته بود .گفت " میشه یک دقیقه گوشیتونو به من بدهی با برادرم تماس بگیرم گوشی خودم را توی اطاق جا گذاشتم."
صدای صحبت با برادرش را از چند متری می شنیدم از او می خواست حتما تا دو سه هفته آینده به ملاقاتی اش بیاید و فلان کتاب را برایش:بیاورد .کتابی را که با روزنامه جلد کرده بود روی پایش گداشته و با یکدستش آنرا گرفته بود "
به پای راستش اشاره کرد که از ساق قطع شده بود گفت " اشتباه کردند نباید قطش میکردند. منتظرم تا عمل بعدی روی پایم انحام شود و یک پای خوب مصنوعی برایم بسازند بعدش از اینجا می روم . اگر کسی و وضعی داشتم چرا باید اینجا میآمدم و می ماندم "
می گفت آسایشگاه پناهگاهی است موقتی ولی مشکلات زیادی دارد ، اولین مشکل این است که بخش ها و اطاق ها را آنطور که باید به نسبت حال و وضع مدد جویان تفکیک نکرده اند ، کم نیستند مددکاران که حرمت لازم را به مددجویان نمی گذارند . وضع نظافت خرابست . هوا که سرد و خنک کننده ها خاموش می شوند و در وپنجره ها ی آسایشگاه ها بسته میشود بو و هوای بد همه را می آزارد .
اهل شیراز بود و دین زر دشتی را بهترین دین میدانست ، بنظر ۶۰ ساله می آمد ولی میگفت ۵۰ سال هم ندارد . شکایات زیادی از مددکاران و هم مددجویان داشت ، ۹۰ درصد مددجویان را آدمهای متعادل نمیدانست و متهمشان میکرد به رعایت نکردن تمیزی و بی توجهی به حقوق بقیه . بعضی از آنها را خیلی فضول و اهل تکدی میدانست. می گفت آنهایی که گمان میکنند اینجا کسی تنها نیست اشتباه می کنند به نوعی همه تنها در جمعند . به رنگ پوست صورت و دست هایش اشاره میکرد و می گفت از بس زیر آفتاب خارج از بخش بوده اینطور شده در فصل گرما ساعاتی است که درختان هم از سایه شان برای آدم ها دریغ می کنند . به کتاب در دستش اشاره کرد و گفت "اینجا خیلی کم هستند که کتاب بخوانند ، ذهنشان را درگیری با خاطرات گذشته و شکایت از عمر تلف شده شان پر کرده و بر حسب عادت کنجکاو هستند که غذا و میان وعده چیست و اگر کسی هنوز برایشان باقی مانده کی به ملاقاتی آنها خواهند آمد من هم گاهی روی یک صفحه از کتاب یکساعتی درجا میزنم و یا اینکه کتاب تمام میشود و متوجه میشوم انگار آن را نخوانده ام " . ازدواج نکرده بود و خیلی دوست داشت به این پرسش جواب دهم : " اگر بر میگشتی به عقب زمانی که هنوز ازدواج نکرده بودی حاضر بودی با همسرت ازدواج کنی ؟ چند درصد از زندگی مشترکت راضی هستی ؟ " بعدش گفت " این سئوال را از خیلی ها میپرسم ولی جوابی که تو دادی از کسی نشنیده ام" .
می گفت " اینجا تنبیهی هم داریم ، بدترینش این است که چند روزی به واحد ..... تبعید شوی در آنجا همه نا متعادل هستند و درب آن بخش همیشه بسته است " . زهر خندی زد و گفت " اینجا ار تشویقی خبری نیست " .
از مددجویانی در اسایشگاه صحبت کرد که پولدار هستند و دارایی شان را به آنجا بخشیده اند تا از آنها نگهداری شود .اقامتگاه آنها شبیه به هتل است و بابقیه خیلی متفاوت است ولی به هر حال آنها هم تنها هستند .
گفت " اینجا برنامه های موسیقی و تفریحی و یا عزاداری هم گاهی میگذارند که من در هیچ کدام شرکت نمی کنم،
بیشتر وقت ها بازدید کننده هم داریم ولی من معمولا با آنها کاری ندارم "
بازدید کوتاه چند ساعته من از کهریزک تهران تمام شد ولی آنجا فقط با چند تن مددجو صحبت کردم و سعی کردم تا حدی درکشان کنم. خیلی چیزها در آنجا را ندیدم و نشنیدم و ناگفته های زیادی باقی ماند . آنچه نمیشود انکارش کرد و نیاز به واکاوی های آنچنانی ندارد تا آن را بفهمی احساس تنهایی و حسرت بودن در میان عزیزان است که در روز و شب سایه اش بر آسایشگاه افتاده است .
هنگام بازگشت و نزدیک شدن به در خروجی روبروی مجسمه نیم تنه زنده یاد حکیم زاده بنیان گذار این آسایشگاه یکدقیقه ای ایستادم و درودش کفتم و تعظیمش کردم .
ای کاش می شد آدم در یک لحظه چند جا می بود و یا وجودش را بخش بخش میکرد و می توانست هر بخش آنرا با 'مهر ونشان و احساسات خودش هرجا که می خواست و میتوانست بگذارد. بخشی از من بی نام و نشان هنگام خروج، انگاری در آنجا باقی ماند .
با درود و عرض ادب و سپاس از همه آنهایی که در گذشته و حال سعی کردند و می کنند که مددکار واقعی مددجویان آسایشگاه کهریزک بوده باشند و هستند .
👍8
گزارش همایون از دیدار با فراموشان کهریزک (3 از 3)
همین حالا چقدر از محرومان بی پناه این سرزمین هستند که حتی یک وعده غذای گرم و سرپناه مناسب و آب و هوای نیمه پاک آرزوی شبانه روزیشان است و رویایشان این است که جایشان در همین کهریزک باشد.
جمعه شب، ۳۰ تیرماه ۱۴۰۲- همایون
متن کامل در :
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5719
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5720
همین حالا چقدر از محرومان بی پناه این سرزمین هستند که حتی یک وعده غذای گرم و سرپناه مناسب و آب و هوای نیمه پاک آرزوی شبانه روزیشان است و رویایشان این است که جایشان در همین کهریزک باشد.
جمعه شب، ۳۰ تیرماه ۱۴۰۲- همایون
متن کامل در :
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5719
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5720
Telegram
گاه فرست غلامعلی کشانی
گزارش همایون از دیدار با فراموشان کهریزک (1 از 3)
===============ه
جمعه ۸ صبح ۳۰ تیرماه برای یافتن جواب چند تا پرسش و تحویل مقداری وسایل دست دوم به کهریزک تهران رسیدم .
از میدان اصلی در مسیر ورود به اقامتگاه ها ی سالمندان،
پیرمرد خوشروی بنظرم ۷۰ ساله…
===============ه
جمعه ۸ صبح ۳۰ تیرماه برای یافتن جواب چند تا پرسش و تحویل مقداری وسایل دست دوم به کهریزک تهران رسیدم .
از میدان اصلی در مسیر ورود به اقامتگاه ها ی سالمندان،
پیرمرد خوشروی بنظرم ۷۰ ساله…
👍6
✳️ تقدیم به همهی
نوعروسانِ اندوه،
کودک-عروسانِ غمین، و به
زنانِ اسیرِ قفسهای مردانهگی
==========ه
✳️ حکایت
(احمد شاملو، ۶-۱-۶۴)
مطرب در آمد
با چکاوکِ سرزندهئی بر دستهی ساز اش.
مهمانانِ سرخوشی
به پایکوبی برخاستند.
از چشم یــِنگـِـهی* مغموم
آنگاه
یادِ سوزانِ عشقی ممنوع را
قطرهئی
بهزیر غلتید.
عروس را
بازویِ آز با خود برد.
سرخوشانِ خسته پراکندند.
مطرب بازگشت
با ساز و
آخرین زخمهها در سرش
شاباشِ کلان در کلاهاش.
تالارِ آشوب تهی ماند
با سفرهای چیل و
کرسییِ باژگون و
سکوبِ خاموشِ نوازندهگان
و چکاوکی مرده
بر فرشِ سردِ آجُرش.
==========ه
✅ * یـــِـنگـِـه: زن باتجربه و مسنی را میگویند که همراه عروس به خانهی شوهر میرود. شبِ زفاف پشتِ حجله مینشیند و راهنمایی میکند و تا چند شبِ اولْ برای تامینِ لذت و رضایتِ داماد و خانوادهاش آموزشهای لازم را به عروس میدهد.
#زن ، #زنان ، #مردانگی
نوعروسانِ اندوه،
کودک-عروسانِ غمین، و به
زنانِ اسیرِ قفسهای مردانهگی
==========ه
✳️ حکایت
(احمد شاملو، ۶-۱-۶۴)
مطرب در آمد
با چکاوکِ سرزندهئی بر دستهی ساز اش.
مهمانانِ سرخوشی
به پایکوبی برخاستند.
از چشم یــِنگـِـهی* مغموم
آنگاه
یادِ سوزانِ عشقی ممنوع را
قطرهئی
بهزیر غلتید.
عروس را
بازویِ آز با خود برد.
سرخوشانِ خسته پراکندند.
مطرب بازگشت
با ساز و
آخرین زخمهها در سرش
شاباشِ کلان در کلاهاش.
تالارِ آشوب تهی ماند
با سفرهای چیل و
کرسییِ باژگون و
سکوبِ خاموشِ نوازندهگان
و چکاوکی مرده
بر فرشِ سردِ آجُرش.
==========ه
✅ * یـــِـنگـِـه: زن باتجربه و مسنی را میگویند که همراه عروس به خانهی شوهر میرود. شبِ زفاف پشتِ حجله مینشیند و راهنمایی میکند و تا چند شبِ اولْ برای تامینِ لذت و رضایتِ داماد و خانوادهاش آموزشهای لازم را به عروس میدهد.
#زن ، #زنان ، #مردانگی
👍9
Forwarded from کنجِ دنج
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هنری دیوید ثورو
Henry David thoreau
(۱۲ژوئیه ۱۸۱۷ – ۶ مه ۱۸۶۲) فیلسوف آنارشیست آمریکایی بود که بیشتر برای یکی از کتابهایش به نام #والدن شناخته شدهاست
هنری دیوید ثورو و نافرمانی مدنی
◾️در مقابل سیاستمداران بیشرف چگونه باید رفتار کنیم؟ این پرسشی است که در دورههای متعدد تاریخ هر جامعه در ذهن بسیاری از شهروندان خیرخواه مطرح شده است.
هنری دیوید ثورو، فیلسوف، نویسنده و طبیعتگرای امریکایی است که در سالهای ۱۸۱۷ تا ۱۸۶۲ زندگی میکرد. او در توصیف خودش گفته است «من همان سعدی هستم که پس از ۶۰۰ سال آمدهام.» شاهکار ادبی او «والدن» نام دارد.
اما او همزمان نویسنده مقاله کوتاه اما بسیار مشهوری است که بر مهاتما گاندی نیز عمیقاً تأثیرگذار بود. این مقاله «نافرمانی مدنی» نام دارد. ثورو این مقاله را در زمان جیمز پولک، رئیس جمهور وقت امریکا نوشت، شخصی که با تمام مواضع سیاسیاش مخالف بود. در این ویدئو با اندیشه ثورو درباره «نافرمانی مدنی» آشنا میشویم.
ترجمه و زیرنویس: سروش آسوده
بازبینی و ادیت: شهاب غدیری
@konjedenjefarhang
Henry David thoreau
(۱۲ژوئیه ۱۸۱۷ – ۶ مه ۱۸۶۲) فیلسوف آنارشیست آمریکایی بود که بیشتر برای یکی از کتابهایش به نام #والدن شناخته شدهاست
هنری دیوید ثورو و نافرمانی مدنی
◾️در مقابل سیاستمداران بیشرف چگونه باید رفتار کنیم؟ این پرسشی است که در دورههای متعدد تاریخ هر جامعه در ذهن بسیاری از شهروندان خیرخواه مطرح شده است.
هنری دیوید ثورو، فیلسوف، نویسنده و طبیعتگرای امریکایی است که در سالهای ۱۸۱۷ تا ۱۸۶۲ زندگی میکرد. او در توصیف خودش گفته است «من همان سعدی هستم که پس از ۶۰۰ سال آمدهام.» شاهکار ادبی او «والدن» نام دارد.
اما او همزمان نویسنده مقاله کوتاه اما بسیار مشهوری است که بر مهاتما گاندی نیز عمیقاً تأثیرگذار بود. این مقاله «نافرمانی مدنی» نام دارد. ثورو این مقاله را در زمان جیمز پولک، رئیس جمهور وقت امریکا نوشت، شخصی که با تمام مواضع سیاسیاش مخالف بود. در این ویدئو با اندیشه ثورو درباره «نافرمانی مدنی» آشنا میشویم.
ترجمه و زیرنویس: سروش آسوده
بازبینی و ادیت: شهاب غدیری
@konjedenjefarhang
👍1
کنجِ دنج
هنری دیوید ثورو Henry David thoreau (۱۲ژوئیه ۱۸۱۷ – ۶ مه ۱۸۶۲) فیلسوف آنارشیست آمریکایی بود که بیشتر برای یکی از کتابهایش به نام #والدن شناخته شدهاست هنری دیوید ثورو و نافرمانی مدنی ◾️در مقابل سیاستمداران بیشرف چگونه باید رفتار کنیم؟ این پرسشی است که…
ثورو، نخبهگان و نافرمانی مدنی
نخبهگان بیش از هر کس و بعد مردم به آشنایی با جانهای شیفته و الهامگیریِ عملی از آنها، دستانِ پاک و آستینهای بالازده به شدت نیازمندند، چه از نوع ایرانی و یا خارجیاش.
و ثورو فقط یکی از آنان است.
فروتنانه معتقدم هاویهای که در آن ایمٰ بیشترْ حاصلِ کمکاریِ آنانی است که بیشتر میدانستند (میدانند) و میتوانستند (میتوانند) کاری کنند و نکردند (نمیکنند).
اما ثورو کسی است که میداند و آستین هم بالا میزند. پس الهامبخش است.
===============ه
یک نکته:
ثورو آنارشیست نیست؛ Antiestablishmentarianist هم نیست،
به گواهیِ کلاماش در نافرمانی مدنی:
میل ندارم با هیچ ملت یا مردمی به نزاع برخیزم. دوست ندارم مته به خشخاش بگذارم تا ظرایف تفاوتها را مطرح کنم یا خود را برتر از همسایگانم معرفی کنم. جای آن است بگویم که بیشتر وقتها حتی بهدنبال بهانههایی برای تبعیت از قوانین ارضی حکومت هستم. حتّی بالاتر از آن، آمادهام با این قوانین خود را همساز کنم. در واقع در این نقطهی حساس، برای شکّکردن به خود دلیل دارم، و هر ساله همین که مأمور مالیات سر میرسد، خودم را مایل به مرور مجدد اعمال و مواضع دولتهای ایالتی و مرکزی و احوالات مردم میبینم تا پیشزمینهای برای اطاعت از حکومت کشف کنم و بیجهت نافرمانی نکنم.
"وطن را همچون دلبندانمان پاس داریم؛
و گاهیکه، با وجود نثار عشق و تلاش،
از ادای حرمتش نومید میگردیم،
نکوتر آنکه به فرجام کار اندیشه کنیم،
و جان را با عمق وجدان و دین آشنا سازیم،
نه با تمنای زر و زور"
معتقدم حکومت بهزودی قادر خواهد بود با اقدامات مثبت خود، مرا از همهی اینگونه فعالیتهایم بازدارد و آنوقت است که من وطنپرستی بهتر از دیگر هموطنانم نخواهم بود، زیرا دیگر نیازی به این تمایز و ناهمرنگی وجود نخواهد داشت.
متن کامل کتاب در فرستهی زیر یا
این لینک :
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5727
==========ه
Antiestablishmentarianist:
یعنی کسی که هر نوع ساختار قدرت سیاسی را در جامعه و ملتْ سرکوبگر، استثمارگر، فاسد یا ناعادلانه میداند.
این دیدگاه با آنارشیسم که خواستار نظم داوطلبانهی غیرحکومتی است فرق دارد.
آنارشیستها انواع مختلفی دارند، اما همهگی در این باور مشترک اند.
موری بوکچین (نک: همین کانال) از هر دو در میگذرد و به حاکمیت داوطلبانهی بومگردانهای مستقل (شهرداریها و دهداریهای مستقل) با دمکراسیِ مستقیمِ غیر نمایندگی میرسد.
یعنی بومگردانهای نسبتا کوچکِ محلیِ نسبتا دموکراتیکترِ تمرکززداییشدهای که بهشدت حرمتِ محیط زیست و نیروی کار را رعایت میکنند.
شهرهای (دهستانهای) نیوانگلند ی چیزی نزدیک به دریافت بوکچین هستند.
(نک: همین کانال و کتاب سارودایا، سایت عدم خشونت)
#نیوانگلند ، #بوکچین ، #ثورو
نخبهگان بیش از هر کس و بعد مردم به آشنایی با جانهای شیفته و الهامگیریِ عملی از آنها، دستانِ پاک و آستینهای بالازده به شدت نیازمندند، چه از نوع ایرانی و یا خارجیاش.
و ثورو فقط یکی از آنان است.
فروتنانه معتقدم هاویهای که در آن ایمٰ بیشترْ حاصلِ کمکاریِ آنانی است که بیشتر میدانستند (میدانند) و میتوانستند (میتوانند) کاری کنند و نکردند (نمیکنند).
اما ثورو کسی است که میداند و آستین هم بالا میزند. پس الهامبخش است.
===============ه
یک نکته:
ثورو آنارشیست نیست؛ Antiestablishmentarianist هم نیست،
به گواهیِ کلاماش در نافرمانی مدنی:
میل ندارم با هیچ ملت یا مردمی به نزاع برخیزم. دوست ندارم مته به خشخاش بگذارم تا ظرایف تفاوتها را مطرح کنم یا خود را برتر از همسایگانم معرفی کنم. جای آن است بگویم که بیشتر وقتها حتی بهدنبال بهانههایی برای تبعیت از قوانین ارضی حکومت هستم. حتّی بالاتر از آن، آمادهام با این قوانین خود را همساز کنم. در واقع در این نقطهی حساس، برای شکّکردن به خود دلیل دارم، و هر ساله همین که مأمور مالیات سر میرسد، خودم را مایل به مرور مجدد اعمال و مواضع دولتهای ایالتی و مرکزی و احوالات مردم میبینم تا پیشزمینهای برای اطاعت از حکومت کشف کنم و بیجهت نافرمانی نکنم.
"وطن را همچون دلبندانمان پاس داریم؛
و گاهیکه، با وجود نثار عشق و تلاش،
از ادای حرمتش نومید میگردیم،
نکوتر آنکه به فرجام کار اندیشه کنیم،
و جان را با عمق وجدان و دین آشنا سازیم،
نه با تمنای زر و زور"
معتقدم حکومت بهزودی قادر خواهد بود با اقدامات مثبت خود، مرا از همهی اینگونه فعالیتهایم بازدارد و آنوقت است که من وطنپرستی بهتر از دیگر هموطنانم نخواهم بود، زیرا دیگر نیازی به این تمایز و ناهمرنگی وجود نخواهد داشت.
متن کامل کتاب در فرستهی زیر یا
این لینک :
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5727
==========ه
Antiestablishmentarianist:
یعنی کسی که هر نوع ساختار قدرت سیاسی را در جامعه و ملتْ سرکوبگر، استثمارگر، فاسد یا ناعادلانه میداند.
این دیدگاه با آنارشیسم که خواستار نظم داوطلبانهی غیرحکومتی است فرق دارد.
آنارشیستها انواع مختلفی دارند، اما همهگی در این باور مشترک اند.
موری بوکچین (نک: همین کانال) از هر دو در میگذرد و به حاکمیت داوطلبانهی بومگردانهای مستقل (شهرداریها و دهداریهای مستقل) با دمکراسیِ مستقیمِ غیر نمایندگی میرسد.
یعنی بومگردانهای نسبتا کوچکِ محلیِ نسبتا دموکراتیکترِ تمرکززداییشدهای که بهشدت حرمتِ محیط زیست و نیروی کار را رعایت میکنند.
شهرهای (دهستانهای) نیوانگلند ی چیزی نزدیک به دریافت بوکچین هستند.
(نک: همین کانال و کتاب سارودایا، سایت عدم خشونت)
#نیوانگلند ، #بوکچین ، #ثورو
Telegram
گاه فرست غلامعلی کشانی
نافرمانی مدنی، ثورو، غلامعلی کشانی، متن کامل
👍4
Forwarded from Gholamali Keshani
CivilDisobedieinceZ.pdf
1.2 MB
نافرمانی مدنی، ثورو، غلامعلی کشانی، متن کامل