#یادداشت_خودمانی
#غصه_های_روزمره
#بین_خودمان_بماند
#برای_خانواده_فستیوارت
۱. سلام. وقت شما بخیر. امیدوارم خوب باشید. راستش را بخواهید امشب هم از آن شبهایی هست که همه چیز، بد است. برای من البته. این یکی دوهفته هفته قبل پاییز، همه اش کارها گره می خورَد. ناجور هم. کارهای دنیا همیشه عجیب است. یک جاهایی، یک جورهایی حالت را می گیرد که باورت نمی شود. آخرینش برای من هم امروز بود.
۲. قصه اینکه من عادت دارم دیر می خوابم و همیشه لپ تاپم را از کنار پنجره برمی دارم یا پنجره را می بندم. دیشب چون کمی سردرد داشتم، ناپرهیزی کردم و بعد از مدت ها، حدود ساعت ۱۲خوابیدم و برای اولین بار فراموش کردم لپ تاپ را بردارم یا پنجره را ببندم و عدل، همین دیشب بارانِ کَجْ راه باریده و لپ تاپ تا دم صبح و تا خود Motherboard اَش خیس خورده. قبل از رفتن به دانشگاه، سشوار غلیظی کشیدم و گذاشتم خشک بشود. عصر هم کار نکردم و گذاشتم زمان حسابی بگذرد. الان رفتم برای گذاشتن فراخوان های امروز. قاعدتا باید خشک می شد. نشده بود. اینجا مازندران است و مرطوب. روشن نشد که نشد.
۳. این بنده خدا، یک محصولی است/بود از شرکت معظم Acer که حدودا ۷ سال به من و خلق الله، فراوان خدمت کرد. این روزها هم خیلی مشقّت می کشید برای کار کردن. معمولا کار تعمیرات ساده را خودم انجام میدهم. قابش را که باز کردم، دیدم تمامش گچ/آهک باران بسته. پایه مانیتور، قبلا شکسته بود و با چسب هِل ثابت کردم بودم. باز هم شکست. اساسی تر. این بار باید برود تعمیرگاه برای شستشو و احتمالا تعویض قاب. خدا را شکر. هفته پیش، یک تلفن همراه تلفات دادم و این هفته، یک لپ تاپ. چه چیز از این غافلگیرکننده تر توی این گرانی عذاب آور؟
۴. بعضی وقت ها، خیلی دلم می خواهد برای فستیوارت یک اسپانسر داشتم که این جور مواقع می گفت: «مرد حسابی! غَمِت نباشه! بهترش رو در اختیارت می گذارم بزنی به کار! تو فقط به این فکر کن باید انرژی و انگیزه و امید بدی. فقط!». فستیوارت، اسپانسر ندارد. معمولا اسپانسرها می روند سراغ کارهای پر سر و صدا. فستیوارت، سری بین سرها دارد، اما صدایش به جایی نمی رسد. بعد از یکسال پیگیری و حتی بعد از کسب رتبه در جشنواره سرآمد، هنوز تعداد زیادی از کاربران ایرانسل به سایت فستیوارت دسترسی ندارند. به هرجایی پیام دادم، نتیجه نداد. انشالله خدا از گناهان مسبب آن نگذرد. غصه و قصه زیاد دارم. بماند برای باد، برای سنگ، برای برگ های زرد پاییز.
۵. جوان که بودم، مرجع مشورت فامیل و دوستان بودم برای بستن و خرید کامپیوتر و لپتاپ و دوربین و این جور چیزها. الان در این باره به روز نیستم. لطفا اگر اطلاع دارید، یک لپ تاپ سبک وزن و معقول برای کارهای گرافیکی سبک و اداره کلاس به من معرفی کنید.
۷. مورد ۶ را نمی نویسم. بابت این عریضه بی ربطِ طولانی و غر و لند و تاخیر در ارسال فراخوان، عذرخواهی می کنم. مراقب خودتان باشید. دوستتان دارم. مثل یک عطر خوب. مثل موفقیت.
علی اصغر کلانتر
آخرین دقیقه های تابستان سخت ۱۳۹۸
جایی نزدیک ساری.
@honarpazhouh
#غصه_های_روزمره
#بین_خودمان_بماند
#برای_خانواده_فستیوارت
۱. سلام. وقت شما بخیر. امیدوارم خوب باشید. راستش را بخواهید امشب هم از آن شبهایی هست که همه چیز، بد است. برای من البته. این یکی دوهفته هفته قبل پاییز، همه اش کارها گره می خورَد. ناجور هم. کارهای دنیا همیشه عجیب است. یک جاهایی، یک جورهایی حالت را می گیرد که باورت نمی شود. آخرینش برای من هم امروز بود.
۲. قصه اینکه من عادت دارم دیر می خوابم و همیشه لپ تاپم را از کنار پنجره برمی دارم یا پنجره را می بندم. دیشب چون کمی سردرد داشتم، ناپرهیزی کردم و بعد از مدت ها، حدود ساعت ۱۲خوابیدم و برای اولین بار فراموش کردم لپ تاپ را بردارم یا پنجره را ببندم و عدل، همین دیشب بارانِ کَجْ راه باریده و لپ تاپ تا دم صبح و تا خود Motherboard اَش خیس خورده. قبل از رفتن به دانشگاه، سشوار غلیظی کشیدم و گذاشتم خشک بشود. عصر هم کار نکردم و گذاشتم زمان حسابی بگذرد. الان رفتم برای گذاشتن فراخوان های امروز. قاعدتا باید خشک می شد. نشده بود. اینجا مازندران است و مرطوب. روشن نشد که نشد.
۳. این بنده خدا، یک محصولی است/بود از شرکت معظم Acer که حدودا ۷ سال به من و خلق الله، فراوان خدمت کرد. این روزها هم خیلی مشقّت می کشید برای کار کردن. معمولا کار تعمیرات ساده را خودم انجام میدهم. قابش را که باز کردم، دیدم تمامش گچ/آهک باران بسته. پایه مانیتور، قبلا شکسته بود و با چسب هِل ثابت کردم بودم. باز هم شکست. اساسی تر. این بار باید برود تعمیرگاه برای شستشو و احتمالا تعویض قاب. خدا را شکر. هفته پیش، یک تلفن همراه تلفات دادم و این هفته، یک لپ تاپ. چه چیز از این غافلگیرکننده تر توی این گرانی عذاب آور؟
۴. بعضی وقت ها، خیلی دلم می خواهد برای فستیوارت یک اسپانسر داشتم که این جور مواقع می گفت: «مرد حسابی! غَمِت نباشه! بهترش رو در اختیارت می گذارم بزنی به کار! تو فقط به این فکر کن باید انرژی و انگیزه و امید بدی. فقط!». فستیوارت، اسپانسر ندارد. معمولا اسپانسرها می روند سراغ کارهای پر سر و صدا. فستیوارت، سری بین سرها دارد، اما صدایش به جایی نمی رسد. بعد از یکسال پیگیری و حتی بعد از کسب رتبه در جشنواره سرآمد، هنوز تعداد زیادی از کاربران ایرانسل به سایت فستیوارت دسترسی ندارند. به هرجایی پیام دادم، نتیجه نداد. انشالله خدا از گناهان مسبب آن نگذرد. غصه و قصه زیاد دارم. بماند برای باد، برای سنگ، برای برگ های زرد پاییز.
۵. جوان که بودم، مرجع مشورت فامیل و دوستان بودم برای بستن و خرید کامپیوتر و لپتاپ و دوربین و این جور چیزها. الان در این باره به روز نیستم. لطفا اگر اطلاع دارید، یک لپ تاپ سبک وزن و معقول برای کارهای گرافیکی سبک و اداره کلاس به من معرفی کنید.
۷. مورد ۶ را نمی نویسم. بابت این عریضه بی ربطِ طولانی و غر و لند و تاخیر در ارسال فراخوان، عذرخواهی می کنم. مراقب خودتان باشید. دوستتان دارم. مثل یک عطر خوب. مثل موفقیت.
علی اصغر کلانتر
آخرین دقیقه های تابستان سخت ۱۳۹۸
جایی نزدیک ساری.
@honarpazhouh