Doostdaran_freudianassociation
40 subscribers
706 photos
116 videos
33 links
کارگروه دوستداران انجمن فرویدی

تماس با دفتر انجمن فرویدی به ریاست دکتر میترا کدیور
تنها روانکاو ایرانی عضو انجمن جهانی روانکاوی
☎️021_22025937

@freudianassociation
Download Telegram
Doostdaran_freudianassociation
@doostdaran_freudianassociation آنچه نمی تواند گفته شود روی سوژه سنگینی می کند. @doostdaran_freudianassociation 💬👇
.
آنچه نمی‌تواند گفته شود یا ناممکن برای گفتن
نویسنده: هارا پپلی[۱]
ترجمه: مرجان پشت مشهدی
منتشر شده توسط NLS (اکول لکانی بین المللی) به تاریخ ۱۰ آوریل ۲۰۱۴
آنچه نمی‌تواند گفته شود روی سوژه سنگینی می‌کند همانطور که عکس پوستر کنگره NLS در گنت[۲] توصیف می‌کند. این تصویر [آدم را] شوکه می‌کند. آن، مرد جوانی را نشان می‌دهد، یا شاید نوجوانی را، یا کسی که سنش مشخص نیست، که انگار زیر بار چیزی گفته نشده، شاید عشق، اشتیاق یا اثرات آن‌ها گناه، شرم، بازداری (مهار) …، خرد می‌شود …؛ با گفته نشده باقی ماندن، زندگی او را خشک می‌کند.
نکته جالب این است که آنچه نمی‌تواند بنا به دلایل ساختاری گفته شود، همانطور که لکان تأکید می‌کند، چه اشتیاق شدید باشد یا هیجان خام یا شوک غیر منتظره تروما، ظاهراً فضایی برای عمل باقی می‌گذارد، برای acting out یا حتی passage to the act (اقدام به عمل)، آزادی خطرناک، تپشی که به قلب بودن می‌رود، قدرت خواسته (اراده)، سرچشمه خود زندگی، آن طور که فروید در پروژه گفته. بنابراین ناممکن برای گفتن دو اثر متضاد دارد، گیر افتادن کامل یا passage to the act.
با این حال عموماً ناممکن برای گفتن، بخاطر ساختارش، آنچه است که بیش از آن که آزاد کند مانع ایجاد می‌کند، محدود می‌کند و گاهی به هر کاری کردن ختم می‌شود، به اعمال خود تخریبگرانه، به تخلیه ژوئی‌سانس از بدن. همه چیز نمی‌تواند گفته شود. آنچه باقی می‌ماند نوعی ژوئی‌سانس خالص (ناب) است.
چطور می‌توان با آنچه نمی‌تواند گفته شود کنار آمد؟ فقط با آزادی‌ای که در عمل گفتن است. اشتیاق، گفتن آن است و گفتن‌اش تعبیر آن. و این عمل گفتن اغلب خاموش است، همانطور که لکان در سمینار VI می‌گوید. اما نه همیشه.
آنچه نمی‌تواند گفته شود بطور اثرگذاری در سطح دوم گراف است.
آن‌جا، جایی که سوژه منتظر پاسخ بزرگ دیگری در ارتباط با اشتیاق‌اش است، درست آن‌جاست که بزرگ دیگری سؤال را به او باز می‌گرداند: «?Che vuoi» «چه می‌خواهی؟»
لکان در سمینار VI می‌گوید که بزرگ دیگری پاسخ می‌دهد: «سوژه فالوس را می‌خواهد» و این‌جا جایی است که روانکاوی وا می‌ماند، همانطور که فروید گفته هر آنالیزی در صخره کاستراسیون (اختگی) گیر می‌کند.
اما آن طور که لکان تاکید می کند شکست سوژه برای «گفتن» آنچه می خواهد، آنچه [بدان] اشتیاق می ورزد، شکست ساختار است.
عمل گفتن اغلب خاموش است مگر اینکه سوژه بداند «هیچ بزرگ دیگری ای برای بزرگ دیگری» وجود ندارد. همانطور که ژ. آ. میلر تاکید می کند: این «راز بزرگ روانکاوی» است که در پایان این سمینار توسط لکان پرده برداری می شود. اگر بزرگ دیگری ای برای بزرگ دیگری وجود ندارد پس سوژه می تواند این خطر را بکند که اشتیاق خود را از طریق سناریوی فانتاسم بیان کند اما با عبور از فانتاسم پس مانده ای باقی خواهد ماند، که برای سوژه شناخته شده نیست و علت اشتیاق اوست، ابژه کوچک a.
آنچه از این ابژه باقی می ماند می تواند توسط سوژه دوباره در عمل برای خود برداشته شود، در عمل گفتن، در عمل اشتیاق ورزیدن.

آنچه نمی تواند گفته شود یا ناممکن برای گفتن
نویسنده: هارا پپلی [١]
ترجمه: مرجان پشت مشهدی
منتشر شده توسط: NLS (اکول لکانی بین المللی)
به تاریخ ١٠ آوریل

‏[۱] Hara Pepeli
[۲] شهری در بلژیک (مترجم)

برای مطالعه متن کامل به
#سایت_انجمن_فرویدی رجوع کنید.

#فروید #لکان #لاکان #روانکاو #روانکاوی #ابژه #ابژهa #سوژه #فالوس #بزرگ_دیگری #کاستراسیون #اختگی #اشتیاق #ژوئی_سانس #راز_بزرگ_روانکاوی #میترا_کدیور

video : ‏Nokolai Saoulski
انتخاب ویدئو و متن : ربابه ايلخانی زاده

@doostdaran_freudianassociation
Doostdaran_freudianassociation
Photo
هزارتوهای عشق
نویسنده: ژاک آلن میلر
ترجمه: محسن منجی

سوال اساسی در رابطه‌ی میان عاشق با معشوقش، واداشتن فقدان موجود در معشوق به پدیدارشدن است. این همان فرمول هیستری است. چه چیزی حامی (مؤید) این عملیات است؟ خیلی ساده، درخواستِ عشق. تقاضای عشق تا آن‌جا که درخواستی برای دوست داشته‌شدن باشد ،درخواستی‌که دیگری بزرگ فقدانش را آشکار می‌کند.
واردکردن اختگی در نظریه‌ی عشق به ساختارها‌/تفاسیر نامتقارن متنوعی حیات می‌بخشد، تفاسیری هم‌چون تمایز فرویدی میان عشق نارسیستی و عشق مبتنی بر دیگری (anaclitic). عشق نارسیستی عشق به امر همسان است، درحالی‌که عشق مبتنی بر دیگری، درباره‌ی عشق به دیگری بزرگ است. اگر عشق نارسیستی در محور خیالی جای می‌گیرد، عشق مبتنی بر دیگری در محور نمادین جای می‌گیرد، جایی که اختگی به‌کار می‌افتد.
به این صورت، تفاوت میان عشق و رانه واضح می‌شود. چرا فروید اصطلاح رانه را ابداع کرد؟زیرا برای سوژه، درخواستی وجود دارد که هیچ ربطی به درخواست عشق ندارد. درخواستی‌که گرچه سخن نمی‌گوید، با وجود این درخواستی مصرانه و پایدار است، درخواستی که دیگری بزرگ را هدف نمی‌گیرد،که فقدان موجود در دیگری بزرگ را هدف نمی‌گیرد، کاملاً برعکس، این درخواست مستلزم حضور به‌مثابه‌ی شرطی مطلق است.

برگرفته از: سایت انجمن فرویدی

ویدئو اثری از: William Cobbing

انتخاب متن و ویدئو: مریم دم ثنا

#هزارتو_های_عشق #عشق #عاشق #معشوق #روانکاوی #فروید #لکان #ژاک_آلن_میلر #میترا_کدیور #روانکاو #هیستری #درخواس_عشق #بزرگ_دیگری #فقدان #اختگی #عشق_نارسیستی #عشق_مبتنی_بر_دیگری #محور_خیالی #محور_نمادین #سوال #رانه

@doostdaran_freudianassociation