This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#شاهنامه_خوانی
هزار سال از زندگی تلخ و بزرگوار #فردوسی میگذرد. در تاریخ ناسپاس و سفلهپرور ما، بیدادی که بر او رفته است، مانندی ندارد. و در این جماعت که ماییم با هوسهای ناچیز و آرزوهای تباه، کسی را پروای کار او نیست و جهان شگفت شاهنامه همچنان بر "ارباب فضل" دربسته و ناشناخته مانده است. اما در این دوران دراز، شاهنامه زندگی صبور خود را در میان مردم عادی این سرزمین ادامه داده است، و هنوز هم صدای گرمش گاهگاه اینجا و آنجا در خانهای و قهوهخانهای شنیده میشود و در هر حال این زندگی خواهد بود، و این صدا خاموش نخواهد شد، و هر زمان به آوایی و نوایی سازگار مردم همان روزگار فراگوش میرسد.
پهلوانان شاهنامه مردان آرزویند که در جهان واقعیت به سر میبرند. چنان سربلندند که دست نیافتنی مینمایند، درختهایی راست و سر به آسمان ولی ریشه در خاک، و به سبب همین ریشهها دریافتنی و پذیرفتنی. از جنبۀ زمینی، در زمین، و بر زمین بودن، چون مایند و از جنبۀ آسمانی تجسّم آرزوهای ما و از هر دو جهت تبلور زندگی. واقعیت و گریز از واقعیت آدمی در آنهاست و از این دیدگاه کمال حقیقتند. امّا چنین حقیقتی انعکاس ساده و بیواسطۀ واقعیت نیست.
هزار سال از زندگی تلخ و بزرگوار #فردوسی میگذرد. در تاریخ ناسپاس و سفلهپرور ما، بیدادی که بر او رفته است، مانندی ندارد. و در این جماعت که ماییم با هوسهای ناچیز و آرزوهای تباه، کسی را پروای کار او نیست و جهان شگفت شاهنامه همچنان بر "ارباب فضل" دربسته و ناشناخته مانده است. اما در این دوران دراز، شاهنامه زندگی صبور خود را در میان مردم عادی این سرزمین ادامه داده است، و هنوز هم صدای گرمش گاهگاه اینجا و آنجا در خانهای و قهوهخانهای شنیده میشود و در هر حال این زندگی خواهد بود، و این صدا خاموش نخواهد شد، و هر زمان به آوایی و نوایی سازگار مردم همان روزگار فراگوش میرسد.
پهلوانان شاهنامه مردان آرزویند که در جهان واقعیت به سر میبرند. چنان سربلندند که دست نیافتنی مینمایند، درختهایی راست و سر به آسمان ولی ریشه در خاک، و به سبب همین ریشهها دریافتنی و پذیرفتنی. از جنبۀ زمینی، در زمین، و بر زمین بودن، چون مایند و از جنبۀ آسمانی تجسّم آرزوهای ما و از هر دو جهت تبلور زندگی. واقعیت و گریز از واقعیت آدمی در آنهاست و از این دیدگاه کمال حقیقتند. امّا چنین حقیقتی انعکاس ساده و بیواسطۀ واقعیت نیست.
Audio
چو آدینه هُرمَزدِ بهمن بُوَد
بر این کاخِ فرخ نشیمن بُوَد
می لعل پیش آور ای هاشمی
ز خُمّی که هرگز نگیرد کمی
چو شستوسه سالم شد و گوش کر
ز گیتی چرا جویم آیین و فَر؟
#شاهنامه #فردوسی
📚گروهی از پژوهشگران بر این باورند که امروز، یکم بهمن، زادروز فردوسی است و در این سروده از زادروز و سال(سن) خود سخن گفته است.
شعری نایاب از #ویکتور_هوگو
برای #فردوسی
پیش از این
در شهر میسور با #فردوسی آشنا شدم.
گوئی از سپیده بامدادان
شعله ابی گرفته بود تا از آن تاجی بسازد
و بر پیشانی خود نهد.
جلالی چون پادشاهان داشت
که گستاخی را بر آستانش راهی نیست.
دست اری قرمز و آراسته به یاقوتی درخشان بر سر داشت و با جامه ای ارغوانی ازین سوی شهر به سوی دیگر می رفت.
ده سال بعد,
او را سیاه پوش دیدم.
بدو گفتم
تو که پیش ازین بدیدارت می آمدند
تا با جامه و دستار ارغوانی از برابر خانه های ما گذرانت بینند,
تو که پیوسته پوششی گلگون داشتی, چرا اکنون این جامه سیاه را که گوئی با ظلمت رنگ کرده اند به تن داری؟
پاسخ داد آخر
اکنون فروغ من خاموش شده است ..
#شاهنامه_خوانی
#بانو_گردآفرید
بر این کاخِ فرخ نشیمن بُوَد
می لعل پیش آور ای هاشمی
ز خُمّی که هرگز نگیرد کمی
چو شستوسه سالم شد و گوش کر
ز گیتی چرا جویم آیین و فَر؟
#شاهنامه #فردوسی
📚گروهی از پژوهشگران بر این باورند که امروز، یکم بهمن، زادروز فردوسی است و در این سروده از زادروز و سال(سن) خود سخن گفته است.
شعری نایاب از #ویکتور_هوگو
برای #فردوسی
پیش از این
در شهر میسور با #فردوسی آشنا شدم.
گوئی از سپیده بامدادان
شعله ابی گرفته بود تا از آن تاجی بسازد
و بر پیشانی خود نهد.
جلالی چون پادشاهان داشت
که گستاخی را بر آستانش راهی نیست.
دست اری قرمز و آراسته به یاقوتی درخشان بر سر داشت و با جامه ای ارغوانی ازین سوی شهر به سوی دیگر می رفت.
ده سال بعد,
او را سیاه پوش دیدم.
بدو گفتم
تو که پیش ازین بدیدارت می آمدند
تا با جامه و دستار ارغوانی از برابر خانه های ما گذرانت بینند,
تو که پیوسته پوششی گلگون داشتی, چرا اکنون این جامه سیاه را که گوئی با ظلمت رنگ کرده اند به تن داری؟
پاسخ داد آخر
اکنون فروغ من خاموش شده است ..
#شاهنامه_خوانی
#بانو_گردآفرید