☘ سلام بر ابراهیم ☘
💥قسمت چهاردهم : پيوند الهي
✔️راوی : رضا هادي
🔸عصر يکي از روزها بود. #ابراهيم از سر کار به خانه مي آمد. وقتي واردکوچه شد براي يك لحظه نگاهش به پسر همسايه افتاد. با دختري جوان مشغول صحبت بود. پسر، تا ابراهيم را ديد بلافاصله از #دختر خداحافظي کرد و رفت!
ميخواست نگاهش به نگاه ابراهيم نيفتد.
🔸چند روز بعد دوباره اين ماجرا تکرار شد. اين بار تا ميخواست از دختر خداحافظي کند، متوجه شد که ابراهيم در حال نزديک شدن به آنهاست. دختر سريع به طرف ديگر کوچه رفت و ابراهيم در مقابل آن پسر قرار گرفت. ابراهيم شروع کرد به سلام و عليک کردن و دست دادن. پسر ترسيده بود. اما ابراهيم مثل هميشه لبخندي بر لب داشت. قبل از اينکه دستش را از دست او جدا کند با #آرامش خاصي شروع به صحبت کرد و گفت: ببين، تو کوچه و محله ما اين چيزها سابقه نداشته. من، تو و خانواد هات رو کامل ميشناسم، تو اگه واقعاً اين دختر رو ميخواي من با پدرت صحبت ميکنم که...
🔸جوان پريد تو حرف ابراهيم و گفت: نه، تو رو خدا به بابام چيزي نگو، من اشتباه کردم، غلط كردم، ببخشيد و ...
ابراهيم گفت: نه! منظورم رو نفهميدي، ببين، پدرت خونه بزرگي داره، تو هم که تو مغازه او مشغول کار هستي، من امشب تو #مسجد با پدرت صحبت ميکنم. انشاءالله بتوني با اين دختر #ازدواج کني، ديگه چي ميخواي؟
جوان که سرش را پائين انداخته بود خيلي خجالت زده گفت: بابام اگه بفهمه خيلي عصباني ميشه.
ابراهيم جواب داد: پدرت با من، حاجي رو من ميشناسم، آدم منطقي وخوبيه. جوان هم گفت: نميدونم چي بگم ، هر چي شما بگي. بعد هم خداحافظي کرد و رفت.
🔸شب بعد از #نماز، ابراهيم در مسجد با پدرآن جوان شروع به صحبت کرد. اول از ازدواج گفت و اينکه اگر کسي شرايط ازدواج را داشته باشد و #همسر مناسبي پيدا کند، بايد ازدواج کند. در غير اينصورت اگر به #حرام بيفتد بايد پيش خدا جوابگو باشد. و حالا اين بزرگترها هستند که بايد جوا نها را در اين زمينه کمک کنند. حاجي حر فهاي ابراهيم را تأييد کرد. اما وقتي حرف از پسرش زده شد اخمهايش رفت تو هم!
ابراهيم پرسيد: حاجي اگه پسرت بخواد خودش رو حفظ کنه و تو #گناه نيفته، اون هم تو اين شرايط جامعه، کار بدي کرده؟
حاجي بعد از چند لحظه سکوت گفت: نه!
فرداي آن روز مادر ابراهيم با مادر آن جوان صحبت کرد و بعد هم با مادر دختر و بعد...
🔸يک ماه از آن قضيه گذشت، ابراهيم وقتي از بازار برميگشت شب بود. آخر کوچه چراغاني شده بود. لبخند #رضايت بر لبان ابراهيم نقش بست. رضايت، بخاطر اينکه يک دوستي شيطاني را به يک پيوند الهي تبديل کرده. اين ازدواج هنوز هم پا برجاست و اين زوج زندگيشان را مديون برخورد خوب ابراهيم با اين ماجرا ميدانند
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم
👉 @Alamdarkomeil 👈
💥قسمت چهاردهم : پيوند الهي
✔️راوی : رضا هادي
🔸عصر يکي از روزها بود. #ابراهيم از سر کار به خانه مي آمد. وقتي واردکوچه شد براي يك لحظه نگاهش به پسر همسايه افتاد. با دختري جوان مشغول صحبت بود. پسر، تا ابراهيم را ديد بلافاصله از #دختر خداحافظي کرد و رفت!
ميخواست نگاهش به نگاه ابراهيم نيفتد.
🔸چند روز بعد دوباره اين ماجرا تکرار شد. اين بار تا ميخواست از دختر خداحافظي کند، متوجه شد که ابراهيم در حال نزديک شدن به آنهاست. دختر سريع به طرف ديگر کوچه رفت و ابراهيم در مقابل آن پسر قرار گرفت. ابراهيم شروع کرد به سلام و عليک کردن و دست دادن. پسر ترسيده بود. اما ابراهيم مثل هميشه لبخندي بر لب داشت. قبل از اينکه دستش را از دست او جدا کند با #آرامش خاصي شروع به صحبت کرد و گفت: ببين، تو کوچه و محله ما اين چيزها سابقه نداشته. من، تو و خانواد هات رو کامل ميشناسم، تو اگه واقعاً اين دختر رو ميخواي من با پدرت صحبت ميکنم که...
🔸جوان پريد تو حرف ابراهيم و گفت: نه، تو رو خدا به بابام چيزي نگو، من اشتباه کردم، غلط كردم، ببخشيد و ...
ابراهيم گفت: نه! منظورم رو نفهميدي، ببين، پدرت خونه بزرگي داره، تو هم که تو مغازه او مشغول کار هستي، من امشب تو #مسجد با پدرت صحبت ميکنم. انشاءالله بتوني با اين دختر #ازدواج کني، ديگه چي ميخواي؟
جوان که سرش را پائين انداخته بود خيلي خجالت زده گفت: بابام اگه بفهمه خيلي عصباني ميشه.
ابراهيم جواب داد: پدرت با من، حاجي رو من ميشناسم، آدم منطقي وخوبيه. جوان هم گفت: نميدونم چي بگم ، هر چي شما بگي. بعد هم خداحافظي کرد و رفت.
🔸شب بعد از #نماز، ابراهيم در مسجد با پدرآن جوان شروع به صحبت کرد. اول از ازدواج گفت و اينکه اگر کسي شرايط ازدواج را داشته باشد و #همسر مناسبي پيدا کند، بايد ازدواج کند. در غير اينصورت اگر به #حرام بيفتد بايد پيش خدا جوابگو باشد. و حالا اين بزرگترها هستند که بايد جوا نها را در اين زمينه کمک کنند. حاجي حر فهاي ابراهيم را تأييد کرد. اما وقتي حرف از پسرش زده شد اخمهايش رفت تو هم!
ابراهيم پرسيد: حاجي اگه پسرت بخواد خودش رو حفظ کنه و تو #گناه نيفته، اون هم تو اين شرايط جامعه، کار بدي کرده؟
حاجي بعد از چند لحظه سکوت گفت: نه!
فرداي آن روز مادر ابراهيم با مادر آن جوان صحبت کرد و بعد هم با مادر دختر و بعد...
🔸يک ماه از آن قضيه گذشت، ابراهيم وقتي از بازار برميگشت شب بود. آخر کوچه چراغاني شده بود. لبخند #رضايت بر لبان ابراهيم نقش بست. رضايت، بخاطر اينکه يک دوستي شيطاني را به يک پيوند الهي تبديل کرده. اين ازدواج هنوز هم پا برجاست و اين زوج زندگيشان را مديون برخورد خوب ابراهيم با اين ماجرا ميدانند
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم
👉 @Alamdarkomeil 👈
ميلاد #مرتضي اسدالله #حيدر است
جشن ولادت علي(ع) آن مير صفدر است
زوجي براي #فاطمه حق آفريده است
اين زادروز #همسر_زهراي اطهر است
#ولادت حضرت علی(ع) و روز پدر مبارک🌷🌷🌷🌷🌷
👉 @Alamdarkomeil 👈
🌷#خاطرات_شـهید 🌷
💢سر قبر #شهید_تورجی_زاده که رفتیم دقایقی با شهید آهسته درد و دل کرد بعد گفت: آمین بگو
💢من هم دستم را روی قبر شهید تورجی زاده گذاشتم و گفتم هر چه گفته را جدی نگیرید...
💢اما دوباره تاکید کرد تو که میدانی من چه میخواهم پس دعا کن تا به خواستهام برسم...
💢#شهادتش را از شهید تورجی زاده خواست...
🌷#شهید_مسلم_خیزاب🌷
✨راوی : #همسر_شهید✨
🌿اللهم عجل لولیک الفرج 🌿
🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨
👉 @AlamdarKomeil 👈
💢سر قبر #شهید_تورجی_زاده که رفتیم دقایقی با شهید آهسته درد و دل کرد بعد گفت: آمین بگو
💢من هم دستم را روی قبر شهید تورجی زاده گذاشتم و گفتم هر چه گفته را جدی نگیرید...
💢اما دوباره تاکید کرد تو که میدانی من چه میخواهم پس دعا کن تا به خواستهام برسم...
💢#شهادتش را از شهید تورجی زاده خواست...
🌷#شهید_مسلم_خیزاب🌷
✨راوی : #همسر_شهید✨
🌿اللهم عجل لولیک الفرج 🌿
🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨
👉 @AlamdarKomeil 👈
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌿🌺#آنچه_خواست_از_امام_رضا_گرفت
🌿🌺#غلامی که از امام رضا(ع) آزادیش و #همسر و #خرج_زندگی خواست
🌿🌺 پا از در هم نگذاشته بود که بیرون بره صاحب همشون شد.
🌿🌺#فوق_العاده_زیبا و تاثیرگذار
🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨
👉 @AlamdarKomeil 👈
🌿🌺#غلامی که از امام رضا(ع) آزادیش و #همسر و #خرج_زندگی خواست
🌿🌺 پا از در هم نگذاشته بود که بیرون بره صاحب همشون شد.
🌿🌺#فوق_العاده_زیبا و تاثیرگذار
🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨
👉 @AlamdarKomeil 👈
❃↫🌷 بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن
❣#نماز_جماعت_در_شب_عروسی
🛑 ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻫﻢ ﻣﺤﺎﻓﻆ ﺍﺳﺖ
ﺷﻐﻠﺶ ﺑﺎﻋﺚ ﺷﺪ ﺗﺎ ﺧﺎﻃﺮﻩﯼ ﺟﺎﻟﺒﯽ ﺩﺭ ﻣﺮﺍﺳﻢ ﻋﺮﻭﺳﯽ ﻣﺎ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺑﯿﺎﻓﺘﺪ . ﺧﺐ ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﻣﺤﺎﻓﻆ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻋﺎﺩﺕ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﺩﻟﯿﻞ ﺣﻔﺎﻇﺖ ﺍﺯ ﺷﺨﺼﯿﺖﻫﺎ ﮐﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﺩﺭ ﻋﻘﺐ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﻨﺪ ﻃﺮﻑ ﮐﻪ ﻧﺸﺴﺖ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﺮﻭﺩ ﻭ ﺟﻠﻮ ﺑﻨﺸﯿﻨﺪ.
🛑 ﺭﻭﺯ ﻋﺮﻭﺳﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﺁﺭﺍﯾﺸﮕﺎﻩ ﺑﻪ ﺳﺎﻟﻦ ﺑﺒﺮﺩ ﺩﺭ ﻋﻘﺐ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ ﻣﻦ ﺳﻮﺍﺭ ﺷﺪﻡ ﺑﻌﺪ ﺧﻮﺩﺵ ﺗﺎ ﺭﻓﺖ ﺟﻠﻮ ﺑﻨﺸﯿﻨﺪ ﻓﯿﻠﻤﺒﺮﺩﺍﺭ ﮔﻔﺖ: ﺩﺍﺭﯼ ﭼﮑﺎﺭ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ؟! ﺧﻨﺪﯾﺪ ﮔﻔﺖ: ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ ﺣﻮﺍﺳﻢ ﻧﺒﻮﺩ.
ﻭﻗﺘﯽ ﺭﺳﯿﺪﯾﻢ ﺳﺎﻟﻦ ﺍﺫﺍﻥ ﺭﺍ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﻭ ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺻﺪﺍﯼ ﺍﺫﺍﻥ ﺩﺭ ﺳﺎﻟﻦ ﭘﺨﺶ ﺷﻮﺩ ﻭ ﻧﻤﺎﺯ ﺟﻤﺎﻋﺖ ﺭﺍ ﺑﺮﭘﺎ ﮐﺮﺩ.
🛑 ﺁﺧﺮ ﻣﺮﺍﺳﻢ ﮐﻪ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺑﺎ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻈﯽ ﮐﻨﻢ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺧﯿﻠﯽ ﺳﺨﺖ ﺑﻮﺩ ﭼﻮﻥ ﺗﮏ ﺩﺧﺘﺮ ﻫﻢ ﺑﻮﺩﻡ ﺍﻣﺎ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﮐﻨﺎﺭ ﮐﺴﯽ ﻣﺜﻞ ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﻮﺩ ﻗﻮﺕ ﻗﻠﺐ ﻣﯽ ﮔﺮﻓﺘﻢ. ﺑﺮﺍﺩﺭﻡ ﺑﻪ ﺷﻮﺧﯽ ﮔﻔﺖ: ﺑﺎﺷﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﻟﺒﺎﺳﺖ ﺭﺍ ﻋﻮﺽ ﮐﻦ ﺑﺮﻭﯾﻢ، ﺍﯾﻨﺎ ﻫﻤﺶ ﺷﻮﺧﯽ ﺑﻮﺩ. ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﻫﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﺫﯾﺘﻢ ﮐﻨﺪ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ: ﮔﺮﯾﻪ ﮐﻦ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﻦ ﺩﯾﮕﻪ.
#شهید_عبدالله_باقری🌷
#راوی : #همسر_شهید
🕊🕊
🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨
👉 @AlamdarKomeil 👈
❣#نماز_جماعت_در_شب_عروسی
🛑 ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻫﻢ ﻣﺤﺎﻓﻆ ﺍﺳﺖ
ﺷﻐﻠﺶ ﺑﺎﻋﺚ ﺷﺪ ﺗﺎ ﺧﺎﻃﺮﻩﯼ ﺟﺎﻟﺒﯽ ﺩﺭ ﻣﺮﺍﺳﻢ ﻋﺮﻭﺳﯽ ﻣﺎ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺑﯿﺎﻓﺘﺪ . ﺧﺐ ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﻣﺤﺎﻓﻆ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻋﺎﺩﺕ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﺩﻟﯿﻞ ﺣﻔﺎﻇﺖ ﺍﺯ ﺷﺨﺼﯿﺖﻫﺎ ﮐﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﺩﺭ ﻋﻘﺐ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﻨﺪ ﻃﺮﻑ ﮐﻪ ﻧﺸﺴﺖ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﺮﻭﺩ ﻭ ﺟﻠﻮ ﺑﻨﺸﯿﻨﺪ.
🛑 ﺭﻭﺯ ﻋﺮﻭﺳﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﺁﺭﺍﯾﺸﮕﺎﻩ ﺑﻪ ﺳﺎﻟﻦ ﺑﺒﺮﺩ ﺩﺭ ﻋﻘﺐ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ ﻣﻦ ﺳﻮﺍﺭ ﺷﺪﻡ ﺑﻌﺪ ﺧﻮﺩﺵ ﺗﺎ ﺭﻓﺖ ﺟﻠﻮ ﺑﻨﺸﯿﻨﺪ ﻓﯿﻠﻤﺒﺮﺩﺍﺭ ﮔﻔﺖ: ﺩﺍﺭﯼ ﭼﮑﺎﺭ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ؟! ﺧﻨﺪﯾﺪ ﮔﻔﺖ: ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ ﺣﻮﺍﺳﻢ ﻧﺒﻮﺩ.
ﻭﻗﺘﯽ ﺭﺳﯿﺪﯾﻢ ﺳﺎﻟﻦ ﺍﺫﺍﻥ ﺭﺍ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﻭ ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺻﺪﺍﯼ ﺍﺫﺍﻥ ﺩﺭ ﺳﺎﻟﻦ ﭘﺨﺶ ﺷﻮﺩ ﻭ ﻧﻤﺎﺯ ﺟﻤﺎﻋﺖ ﺭﺍ ﺑﺮﭘﺎ ﮐﺮﺩ.
🛑 ﺁﺧﺮ ﻣﺮﺍﺳﻢ ﮐﻪ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺑﺎ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻈﯽ ﮐﻨﻢ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺧﯿﻠﯽ ﺳﺨﺖ ﺑﻮﺩ ﭼﻮﻥ ﺗﮏ ﺩﺧﺘﺮ ﻫﻢ ﺑﻮﺩﻡ ﺍﻣﺎ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﮐﻨﺎﺭ ﮐﺴﯽ ﻣﺜﻞ ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﻮﺩ ﻗﻮﺕ ﻗﻠﺐ ﻣﯽ ﮔﺮﻓﺘﻢ. ﺑﺮﺍﺩﺭﻡ ﺑﻪ ﺷﻮﺧﯽ ﮔﻔﺖ: ﺑﺎﺷﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﻟﺒﺎﺳﺖ ﺭﺍ ﻋﻮﺽ ﮐﻦ ﺑﺮﻭﯾﻢ، ﺍﯾﻨﺎ ﻫﻤﺶ ﺷﻮﺧﯽ ﺑﻮﺩ. ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﻫﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﺫﯾﺘﻢ ﮐﻨﺪ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ: ﮔﺮﯾﻪ ﮐﻦ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﻦ ﺩﯾﮕﻪ.
#شهید_عبدالله_باقری🌷
#راوی : #همسر_شهید
🕊🕊
🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨
👉 @AlamdarKomeil 👈
🔸#خاطرات_شهدا
🔸#از_شهدا_الگو_بگیریم
🔺همسرم قبل از انقلاب در #آمریکا هم پایبند به اعتقادات مذهبی بود👌
🔺عباس قبل از رفتنش به آمریکا برای این که خودش را مقید کند که به فکر #نامحرم نباشد و نامحرمی در کشور اجنبی نظر او را جلب نکند، و در حقیقت برای دور ماندن از #وسوسه_شیطان، در ایران تصمیم به #ازدواج گرفت💞
🔺عکس مرا از آلبوم برداشته بود و با خود به آمریکا برده بود.
دوستانش تعریف میکردند که آنجا دختران ایرانی مقیم آمریکا و آمریکاییها راحت بودند ... عباس هم که خوشسیما بود. دخترهای زیادی تقاضای دوستی و صحبت با عباس میکردند اما او سرش را پایین میانداخت و عکس مرا به آنها نشان میداد و میگفت:
«ایشون #همسر من هستن»😌
🔹#شهید_عباس_بابایی
🔹#راوی_همسر_شهيد
🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨
👉 @AlamdarKomeil 👈
🔸#از_شهدا_الگو_بگیریم
🔺همسرم قبل از انقلاب در #آمریکا هم پایبند به اعتقادات مذهبی بود👌
🔺عباس قبل از رفتنش به آمریکا برای این که خودش را مقید کند که به فکر #نامحرم نباشد و نامحرمی در کشور اجنبی نظر او را جلب نکند، و در حقیقت برای دور ماندن از #وسوسه_شیطان، در ایران تصمیم به #ازدواج گرفت💞
🔺عکس مرا از آلبوم برداشته بود و با خود به آمریکا برده بود.
دوستانش تعریف میکردند که آنجا دختران ایرانی مقیم آمریکا و آمریکاییها راحت بودند ... عباس هم که خوشسیما بود. دخترهای زیادی تقاضای دوستی و صحبت با عباس میکردند اما او سرش را پایین میانداخت و عکس مرا به آنها نشان میداد و میگفت:
«ایشون #همسر من هستن»😌
🔹#شهید_عباس_بابایی
🔹#راوی_همسر_شهيد
🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨
👉 @AlamdarKomeil 👈
🛑 یکبار فاطمه را گذاشت روی اُپن آشپزخانه و به او گفت: بپر بغل بابا
و فاطمه به آغوش او پرید.
بعد به من نگاه کرد و گفت: ببین فاطمه چطور به من اعتماد داشت.
او پرید و میدانست که من او را میگیرم، اگر ما اینطور به خدا اعتماد داشتیم همه مشکلاتمان حل بود.
توکل واقعی یعنی همین که بدانیم در هر شرایطی خدا مواظب ما هست.
🌷به روایت از #همسر محترمه
🌷شهید #مصطفی_صدرزاده
🔆 شهدا را با ذکر صلوات یاد کنید 🔆
🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨
👉 @AlamdarKomeil 👈
و فاطمه به آغوش او پرید.
بعد به من نگاه کرد و گفت: ببین فاطمه چطور به من اعتماد داشت.
او پرید و میدانست که من او را میگیرم، اگر ما اینطور به خدا اعتماد داشتیم همه مشکلاتمان حل بود.
توکل واقعی یعنی همین که بدانیم در هر شرایطی خدا مواظب ما هست.
🌷به روایت از #همسر محترمه
🌷شهید #مصطفی_صدرزاده
🔆 شهدا را با ذکر صلوات یاد کنید 🔆
🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨
👉 @AlamdarKomeil 👈
✅ ایستگاه تفکر
❌ #قربانی_رابطه_با_نامحرم 👇
❌ خانم_یا_آقای_متأهل ‼️
⛔️ ⛔️ ⛔️ ⛔️ ⛔️ ⛔️
🔹بعد از پیامهای #مکرر متوجه احساسی نزدیک به طرف مقابلم که در درونم ایجاد شده بود شدم و آتش عشقم شعله ور شد
چندین بار پیام و #زنگ که خیلی #محترمانه پاسخ میدادم و کم کم ‼️
باورتون نمیشه ، که اصلا نفهمیدم ! چطور شد که گرفتار شدم❗️
🔸از چت کردنها و درد و دل های مکرر و معمولی شروع شد 🔰
میخام بگم اولش آدم با خودش میگه نه من اهل این صحبت ها نیستم ولی وقتی متوجه میشوی که گرفتارش شدی
تا اینکه یک روز به من تماس گرفت و احساسش را برایم توصیف کرد که من بدون تو نمیتوانم ! و تنها به تو علاقه دارم و بیا با هم ارتباط داشته باشیم و یک زندگی در کنار زندگی اصلی خود 👈 آنهم در حاشیه داشته باشیم
🔹بله : این پیامها و رفتارهایش باعث شد من هم بهش #وابسته شوم و اون تصمیم غلط را در زندگیم بگیریم و باعث خرابیها و ویرانیهای زیادی در زندگی دنیا و آخرتم شوم
بله اوایل ارتباطم از روی #درد و دل و عادت بود ولی بعدها فهمیدم که بهش #علاقه پیدا کرده ام
🔸کم کم اخلاقم بد شد از همسر و فرزندانم سرد شدم و روز به روز از آنها دورتر و دورتر شدم و و و 🌀🌀
بارها به عشق مجازیم میگفتم من #همسر دارم فرزند دارم در واقع #عذاب_وجدان راحتم نمی گذاشت؛ چون من با همسر و فرزندانم مشکلی نداشتم اما نمی دانم چرا اینقدر نسبت به آنها سرد و بی احساس شده بودم
میگفتم گناهه با هم چت کنیم و یا صحبت کنیم ولی اون میگفت ما فقط همدیگه رو دوست داریم و گناهی نکرده ایم و منو #دلداری میداد😔💔
تا اینکه بعد از روزها گرفتاری و چت کردنها پیشنهادی بهم داد و باعث ویرانی و خرابی زندگی ام شد 😭
🔹و من در نهایت به #زندگیم پشت کردم و وارد یک زندگیی دیگر در حاشیه شدم ، از اون روز بارها و بارها به بهانه های مختلف باهاش ارتباط برقرار میکردم و جویای حال و احوالش میشدم و حواسم را از زندگی اصلی و همسر و فرزندانم به کل پرت کرده بودم و اصلا نمی فهمیدم در چه دامی افتاده بودم و باعث چه ظلم و خیانتی در زندگی خود و خانواده ام شدم
او در چت هایش به من میگفت تمام #دنیای من تویی و حاضرم تمام جونم رو برایت بدهم❣
🔸ولی اینا همه حرفه #عشقی وجود نداشت و همیشه هم #پاسوز این رابطه ها کسانی هستند که خود همسر و فرزند دارند
بله : این رابطه ها فقط باعث ایجاد #افسردگی و عذاب وجدان میشود و طرفی که وارد این ارتباط ناصیح شده است حالا چه زن باشد و چه مرد و چه نقشش مادر باشد و چه پدر ! تنهای تنها خود را درون خانواده و دوستان و آشنایان بی عزت و خوار کرده است و این بی عزتی در مقابل همسر و فرزندان برگشتش کار بسیار سختی است
✅ پس #تقوا پیشه کنید و همواره گرد هیچ نامحرمی نچرخید بلکه از او دور شوید تا عزتمند زندگی کنید ، حالا در هر فضایی که باشید.
🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨
👉 @AlamdarKomeil 👈
❌ #قربانی_رابطه_با_نامحرم 👇
❌ خانم_یا_آقای_متأهل ‼️
⛔️ ⛔️ ⛔️ ⛔️ ⛔️ ⛔️
🔹بعد از پیامهای #مکرر متوجه احساسی نزدیک به طرف مقابلم که در درونم ایجاد شده بود شدم و آتش عشقم شعله ور شد
چندین بار پیام و #زنگ که خیلی #محترمانه پاسخ میدادم و کم کم ‼️
باورتون نمیشه ، که اصلا نفهمیدم ! چطور شد که گرفتار شدم❗️
🔸از چت کردنها و درد و دل های مکرر و معمولی شروع شد 🔰
میخام بگم اولش آدم با خودش میگه نه من اهل این صحبت ها نیستم ولی وقتی متوجه میشوی که گرفتارش شدی
تا اینکه یک روز به من تماس گرفت و احساسش را برایم توصیف کرد که من بدون تو نمیتوانم ! و تنها به تو علاقه دارم و بیا با هم ارتباط داشته باشیم و یک زندگی در کنار زندگی اصلی خود 👈 آنهم در حاشیه داشته باشیم
🔹بله : این پیامها و رفتارهایش باعث شد من هم بهش #وابسته شوم و اون تصمیم غلط را در زندگیم بگیریم و باعث خرابیها و ویرانیهای زیادی در زندگی دنیا و آخرتم شوم
بله اوایل ارتباطم از روی #درد و دل و عادت بود ولی بعدها فهمیدم که بهش #علاقه پیدا کرده ام
🔸کم کم اخلاقم بد شد از همسر و فرزندانم سرد شدم و روز به روز از آنها دورتر و دورتر شدم و و و 🌀🌀
بارها به عشق مجازیم میگفتم من #همسر دارم فرزند دارم در واقع #عذاب_وجدان راحتم نمی گذاشت؛ چون من با همسر و فرزندانم مشکلی نداشتم اما نمی دانم چرا اینقدر نسبت به آنها سرد و بی احساس شده بودم
میگفتم گناهه با هم چت کنیم و یا صحبت کنیم ولی اون میگفت ما فقط همدیگه رو دوست داریم و گناهی نکرده ایم و منو #دلداری میداد😔💔
تا اینکه بعد از روزها گرفتاری و چت کردنها پیشنهادی بهم داد و باعث ویرانی و خرابی زندگی ام شد 😭
🔹و من در نهایت به #زندگیم پشت کردم و وارد یک زندگیی دیگر در حاشیه شدم ، از اون روز بارها و بارها به بهانه های مختلف باهاش ارتباط برقرار میکردم و جویای حال و احوالش میشدم و حواسم را از زندگی اصلی و همسر و فرزندانم به کل پرت کرده بودم و اصلا نمی فهمیدم در چه دامی افتاده بودم و باعث چه ظلم و خیانتی در زندگی خود و خانواده ام شدم
او در چت هایش به من میگفت تمام #دنیای من تویی و حاضرم تمام جونم رو برایت بدهم❣
🔸ولی اینا همه حرفه #عشقی وجود نداشت و همیشه هم #پاسوز این رابطه ها کسانی هستند که خود همسر و فرزند دارند
بله : این رابطه ها فقط باعث ایجاد #افسردگی و عذاب وجدان میشود و طرفی که وارد این ارتباط ناصیح شده است حالا چه زن باشد و چه مرد و چه نقشش مادر باشد و چه پدر ! تنهای تنها خود را درون خانواده و دوستان و آشنایان بی عزت و خوار کرده است و این بی عزتی در مقابل همسر و فرزندان برگشتش کار بسیار سختی است
✅ پس #تقوا پیشه کنید و همواره گرد هیچ نامحرمی نچرخید بلکه از او دور شوید تا عزتمند زندگی کنید ، حالا در هر فضایی که باشید.
🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨
👉 @AlamdarKomeil 👈