#تلنگر
✍مردی گناهکار در آستانه ی دار زدن بود. او به فرماندار شهر گفت: «واپسین خواسته ی مرا برآورده کنید. به من مهلت دهید بروم از مادرم که در شهر دوردستی است، خداحافظی کنم. من قول می دهم بازگردم.»
🔹فرماندار و مردمان با شگفتی و ریشخند بدو نگریست. با این حال فرماندار به مردم تماشاگر گفت: «چه کسی ضمانت این مرد را می کند؟»
ولی کسی را یارای ضمانت نبود. مرد گناهکار با خواری و زاری گفت:
«ای مردم شما می دانید كه من در این شهر بیگانه ام و آشنایی ندارم. یك نفر برای خشنودی خدای ضامن شود تا من بروم با مادرم بدرود گویم و بازگردم.»
ناگه یکی از میان مردم گفت:«من ضامن می شوم. اگر نیامد به جای او مرا بكشید.»
🔹فرماندار شهر در میان ناباوری همگان پذیرفت. ضامن را زندانی كردند و مرد محكوم از چنگال مرگ گریخت. روز موعود رسید و محكوم نیامد.
🔹ضامن را به ستون بستند تا دارش بزنند، مرد ضامن درخواست كرد: «مرا از این ستون ببرید و به آن ستون ببندید.»
گفتند:«چرا؟» گفت:« از این ستون به آن ستون فرج است.»
🔹پذیرفتند و او را بردند به ستون دیگر بستند که در این میان مرد محکوم فریاد زنان بازگشت.
محكوم از راه رسید ضامن را رهایی داد و ریسمان مرگ را به گردن خود انداخت.
🔹فرماندار با دیدن این وفای به پیمان، مرد گنهکار محکوم به اعدام را بخشید و ضامن نیز با از این ستون به آن ستون رفتن از مرگ رهایی یافت.
🔹از همین رو به کسی که گرفتاری بزرگی برایش پیش بیاید و ناامید شود؛ می گویند: «از این ستون به آن ستون فَرَج است.»
یعنی تو کاری انجام بده هرچند به نظر بی سود باشد ولی شاید همان کار مایه ی رهایی و پیروزی تو شود.
🍃🌸تو بهترینی🌸🍃
و بهترین ها از آنِ توست
🆔 @YouBest_ir
✍مردی گناهکار در آستانه ی دار زدن بود. او به فرماندار شهر گفت: «واپسین خواسته ی مرا برآورده کنید. به من مهلت دهید بروم از مادرم که در شهر دوردستی است، خداحافظی کنم. من قول می دهم بازگردم.»
🔹فرماندار و مردمان با شگفتی و ریشخند بدو نگریست. با این حال فرماندار به مردم تماشاگر گفت: «چه کسی ضمانت این مرد را می کند؟»
ولی کسی را یارای ضمانت نبود. مرد گناهکار با خواری و زاری گفت:
«ای مردم شما می دانید كه من در این شهر بیگانه ام و آشنایی ندارم. یك نفر برای خشنودی خدای ضامن شود تا من بروم با مادرم بدرود گویم و بازگردم.»
ناگه یکی از میان مردم گفت:«من ضامن می شوم. اگر نیامد به جای او مرا بكشید.»
🔹فرماندار شهر در میان ناباوری همگان پذیرفت. ضامن را زندانی كردند و مرد محكوم از چنگال مرگ گریخت. روز موعود رسید و محكوم نیامد.
🔹ضامن را به ستون بستند تا دارش بزنند، مرد ضامن درخواست كرد: «مرا از این ستون ببرید و به آن ستون ببندید.»
گفتند:«چرا؟» گفت:« از این ستون به آن ستون فرج است.»
🔹پذیرفتند و او را بردند به ستون دیگر بستند که در این میان مرد محکوم فریاد زنان بازگشت.
محكوم از راه رسید ضامن را رهایی داد و ریسمان مرگ را به گردن خود انداخت.
🔹فرماندار با دیدن این وفای به پیمان، مرد گنهکار محکوم به اعدام را بخشید و ضامن نیز با از این ستون به آن ستون رفتن از مرگ رهایی یافت.
🔹از همین رو به کسی که گرفتاری بزرگی برایش پیش بیاید و ناامید شود؛ می گویند: «از این ستون به آن ستون فَرَج است.»
یعنی تو کاری انجام بده هرچند به نظر بی سود باشد ولی شاید همان کار مایه ی رهایی و پیروزی تو شود.
🍃🌸تو بهترینی🌸🍃
و بهترین ها از آنِ توست
🆔 @YouBest_ir
#تلنگر
🔸روزی موسی به پیشگاه خداوند عرضه داشت:
خدایا امروز من را به برخی اسرار و امور نهفته آگاه کن!
خداوند خطاب به او فرمود: به کنار چشمه برو،
خود را در میان گیاهان مخفی کن و نگاه کن چه حوادثی در آنجا رخ می دهد!
موسی این کار را کرد و به نظاره ی چشمه پرداخت.
🔸در همان لحظه سواری به کنار آب آمد ،لباس خود را در آورد و آب تنی کرد
و سپس لباس بر تن کرد و رفت.اما کیسه ی پول های خود را جا گذاشت.
کودکی کنار چشمه آمد و کیسه ی پول را برداشت و رفت.
موسی شاهد بود که در همان لحظه کوری به کنار چشمه آمد و آنجا نشست.
در همین لحظه سوار به دنبال کیسه ی خود بازگشت و چون کیسه را نیافت،
از کور پرسید: آیا تو کیسه ی پول مرا ندیدی؟
کور که از هیچ چیز اطلاع نداشت ، اظهار بی خبری کرد.
سوار باچند ضربه، کور را کشت و گریخت.
🔸موسی بعد از این واقعه عرض کرد: خدایا!
این چه حادثه ای بود که به من نشان دادی؟
حکمت هرچی بود این گونه بود که فرد بی گناه کشته شد!!!
🔹خداوند فرمود: ای موسی! پدر این کودک مدت ها نزد مرد اسب سوار، کار کرده بود و دقیقا آنچه در کیسه بود، حق او بود
که مرد اسب سوار از پرداخت آن خودداری کرده بود.
اینک کودک وارث پدر است که از این راه به حق خود رسید.
اما آن کور که تو دیدی در جوانی پدر آن سوار کار را به قتل رسانده بود
و اکنون با حکمت و عدالت به سزای عمل خود رسید.
🍃🌸تو بهترینی🌸🍃
و بهترین ها از آنِ توست
🆔 @YouBest_ir
🔸روزی موسی به پیشگاه خداوند عرضه داشت:
خدایا امروز من را به برخی اسرار و امور نهفته آگاه کن!
خداوند خطاب به او فرمود: به کنار چشمه برو،
خود را در میان گیاهان مخفی کن و نگاه کن چه حوادثی در آنجا رخ می دهد!
موسی این کار را کرد و به نظاره ی چشمه پرداخت.
🔸در همان لحظه سواری به کنار آب آمد ،لباس خود را در آورد و آب تنی کرد
و سپس لباس بر تن کرد و رفت.اما کیسه ی پول های خود را جا گذاشت.
کودکی کنار چشمه آمد و کیسه ی پول را برداشت و رفت.
موسی شاهد بود که در همان لحظه کوری به کنار چشمه آمد و آنجا نشست.
در همین لحظه سوار به دنبال کیسه ی خود بازگشت و چون کیسه را نیافت،
از کور پرسید: آیا تو کیسه ی پول مرا ندیدی؟
کور که از هیچ چیز اطلاع نداشت ، اظهار بی خبری کرد.
سوار باچند ضربه، کور را کشت و گریخت.
🔸موسی بعد از این واقعه عرض کرد: خدایا!
این چه حادثه ای بود که به من نشان دادی؟
حکمت هرچی بود این گونه بود که فرد بی گناه کشته شد!!!
🔹خداوند فرمود: ای موسی! پدر این کودک مدت ها نزد مرد اسب سوار، کار کرده بود و دقیقا آنچه در کیسه بود، حق او بود
که مرد اسب سوار از پرداخت آن خودداری کرده بود.
اینک کودک وارث پدر است که از این راه به حق خود رسید.
اما آن کور که تو دیدی در جوانی پدر آن سوار کار را به قتل رسانده بود
و اکنون با حکمت و عدالت به سزای عمل خود رسید.
🍃🌸تو بهترینی🌸🍃
و بهترین ها از آنِ توست
🆔 @YouBest_ir
#تلنگر
🔹روزی کسی به ملاقات «بودا» رفت و به او هتک حرمت نمود. اما بودا بی اعتنا به این اهانت ، آرام او را نگاه کرد.
🔹وقتی بعدها مریدانش راز این آرامش را از او پرسیدند، گفت:
«مجسم کنید که کسی برای شما هدیهای بفرستد و شما آن را نگیرید و یا نامهای به دستتان برسد و شما آن را باز نکنید، حال آنکه احتمال دارد که محتویات نامه و یا آن هدیه هیچ تأثیری بر شما نگذارد»
🔰هرگاه مورد اهانت قرار گرفتید نیز اینگونه بیندیشید، هیچگاه آرامش خود را از دست نخواهید داد.
مقام و منزلتی که بیپیرایه باشد، هرگز توسط بیاحترامی دیگران خدشهدار نمیشود.
🍃🌸تو بهترینی🌸🍃
و بهترین ها از آنِ توست
🆔 @YouBest_ir
🔹روزی کسی به ملاقات «بودا» رفت و به او هتک حرمت نمود. اما بودا بی اعتنا به این اهانت ، آرام او را نگاه کرد.
🔹وقتی بعدها مریدانش راز این آرامش را از او پرسیدند، گفت:
«مجسم کنید که کسی برای شما هدیهای بفرستد و شما آن را نگیرید و یا نامهای به دستتان برسد و شما آن را باز نکنید، حال آنکه احتمال دارد که محتویات نامه و یا آن هدیه هیچ تأثیری بر شما نگذارد»
🔰هرگاه مورد اهانت قرار گرفتید نیز اینگونه بیندیشید، هیچگاه آرامش خود را از دست نخواهید داد.
مقام و منزلتی که بیپیرایه باشد، هرگز توسط بیاحترامی دیگران خدشهدار نمیشود.
🍃🌸تو بهترینی🌸🍃
و بهترین ها از آنِ توست
🆔 @YouBest_ir
#تلنگر
🪶آنتونی ۴۰ ساله بود که دکترها به وی گفتند، یک سال دیگر بیشتر زنده نیست؛ زیرا توموری در مغز خود دارد. اما او بیشتر از خودش، نگران همسرش بود که پس از او چیزی برایش باقی نمی گذاشت....
🔻آنتونی قبل از این هرگز نویسنده حرفه ای نبود، اما در درون خود میل و کششی به داستان نویسی حس می کرد و می دانست که استعداد بالقوه ای در وی وجود دارد.
🔻بنابر این تنها برای باقی گذاشتن حق الامتیاز نشر برای همسرش، پشت میز تحریر نشست و شروع به تایپ کرد!!
او حتی مطمئن نبود که آیا ناشری حاضر می شود داستان وی را چاپ کند یا نه ولی می دانست که باید کاری انجام دهد....
🔻در ژانویه ۱۹۶۰ گفت:
من فقط یک زمستان، بهار وتابستان دیگر را پشت سر خواهم گذاشت و پاییز آینده، همراه با برگریزان، خواهم مرد.
در این یک سال او ۵ داستان را به انتها رساند و یکی دیگر را تا نیمه نوشت.
(بهره وری او در این یک سال برابر با بهره وری نصف عمر فورستر و دو برابر سلینجر بود.)
🔻اما "آنتونی برجس" نمرد.
سرطان او ناپدید شده بود.
وی تا پایان عمرخود، ۷۰ کتاب نوشت❗️
مشهورترین ڪتاب وی پرتقالهای کوکی است.
✅پس امید وار باش ... معجزه همیشه هست
فقط کافیه ایمان داشته باشی🌱💯
🍃🌸تو بهترینی🌸🍃
و بهترین ها از آنِ توست
🆔 @YouBest_ir
🪶آنتونی ۴۰ ساله بود که دکترها به وی گفتند، یک سال دیگر بیشتر زنده نیست؛ زیرا توموری در مغز خود دارد. اما او بیشتر از خودش، نگران همسرش بود که پس از او چیزی برایش باقی نمی گذاشت....
🔻آنتونی قبل از این هرگز نویسنده حرفه ای نبود، اما در درون خود میل و کششی به داستان نویسی حس می کرد و می دانست که استعداد بالقوه ای در وی وجود دارد.
🔻بنابر این تنها برای باقی گذاشتن حق الامتیاز نشر برای همسرش، پشت میز تحریر نشست و شروع به تایپ کرد!!
او حتی مطمئن نبود که آیا ناشری حاضر می شود داستان وی را چاپ کند یا نه ولی می دانست که باید کاری انجام دهد....
🔻در ژانویه ۱۹۶۰ گفت:
من فقط یک زمستان، بهار وتابستان دیگر را پشت سر خواهم گذاشت و پاییز آینده، همراه با برگریزان، خواهم مرد.
در این یک سال او ۵ داستان را به انتها رساند و یکی دیگر را تا نیمه نوشت.
(بهره وری او در این یک سال برابر با بهره وری نصف عمر فورستر و دو برابر سلینجر بود.)
🔻اما "آنتونی برجس" نمرد.
سرطان او ناپدید شده بود.
وی تا پایان عمرخود، ۷۰ کتاب نوشت❗️
مشهورترین ڪتاب وی پرتقالهای کوکی است.
✅پس امید وار باش ... معجزه همیشه هست
فقط کافیه ایمان داشته باشی🌱💯
🍃🌸تو بهترینی🌸🍃
و بهترین ها از آنِ توست
🆔 @YouBest_ir
#تلنگر
💢چوپانی تعریف میکرد، گاهی برای سرگرمی با یک چوبدستی دم در آغل گوسفندان می ایستادم و هنگام خارج شدن
گوسفندان، چوبدستی را جلوی پایشان می گرفتم، طوری که مجبور به پریدن از روی آن می شدند.
🔻پس از آنکه چندین گوسفند از روی آن می پریدند، چوبدستی را کنار می کشیدم، اما بقیه گوسفندان هم با رسیدن به این نقطه از روی مانع خیالی می پریدند.
تنها دلیل پرش آنها این بود که گوسفندان جلویی در آن نقطه پریده بودند!!
🔹گوسفند تنها موجودی نیست که از این گرایش برخوردار است. تعداد زیادی از آدمها نیز مایل به انجام کارهایی هستند که دیگران انجامش میدهند؛
مایل به باور کردن چیزهایی هستند که دیگران به آن باور دارند؛ مایل به پذیرش بی چون و چرای چیزهایی هستند که دیگران قبولش دارند....
🍃🌸تو بهترینی🌸🍃
و بهترین ها از آنِ توست
🆔 @YouBest_ir
💢چوپانی تعریف میکرد، گاهی برای سرگرمی با یک چوبدستی دم در آغل گوسفندان می ایستادم و هنگام خارج شدن
گوسفندان، چوبدستی را جلوی پایشان می گرفتم، طوری که مجبور به پریدن از روی آن می شدند.
🔻پس از آنکه چندین گوسفند از روی آن می پریدند، چوبدستی را کنار می کشیدم، اما بقیه گوسفندان هم با رسیدن به این نقطه از روی مانع خیالی می پریدند.
تنها دلیل پرش آنها این بود که گوسفندان جلویی در آن نقطه پریده بودند!!
🔹گوسفند تنها موجودی نیست که از این گرایش برخوردار است. تعداد زیادی از آدمها نیز مایل به انجام کارهایی هستند که دیگران انجامش میدهند؛
مایل به باور کردن چیزهایی هستند که دیگران به آن باور دارند؛ مایل به پذیرش بی چون و چرای چیزهایی هستند که دیگران قبولش دارند....
🍃🌸تو بهترینی🌸🍃
و بهترین ها از آنِ توست
🆔 @YouBest_ir
#تلنگر
🔸یک مرد عرب سگی داشت که در حال مردن بود. او در میان راه نشسته بود و برای سگ خود گریه میکرد.
🔸 گدایی از آنجا میگذشت، از مرد عرب پرسید: چرا گریه میکنی؟ عرب گفت: این سگ وفادار من، پیش چشمم جان میدهد. این سگ روزها برایم شکار میکرد و شبها نگهبان من بود و دزدان را فراری میداد.
➖گدا پرسید: بیماری سگ چیست؟ آیا زخم دارد؟
➖عرب گفت: نه از گرسنگی میمیرد.
➖گدا گفت: صبر کن، خداوند به صابران پاداش میدهد.
➖گدا یک کیسه پر در دست مرد عرب دید. پرسید در این کیسه چه داری؟
➖عرب گفت: نان و غذا برای خوردن.
➖گدا گفت: چرا به سگ نمیدهی تا از مرگ نجات پیدا کند؟
➖عرب گفت: نانها را از سگم بیشتر دوست دارم. برای نان و غذا باید پول بدهم، ولی اشک مفت و مجانی است. برای سگم هر چه بخواهد گریه میکنم.
➖گدا گفت: خاک بر سر تو! اشک خون دل است و به قیمت غم به آب زلال تبدیل شده، ارزش اشک از نان بیشتر است. نان از خاک است ولی اشک از خون دل...
🍃🌸تو بهترینی🌸🍃
و بهترین ها از آنِ توست
🆔 @YouBest_ir
🔸یک مرد عرب سگی داشت که در حال مردن بود. او در میان راه نشسته بود و برای سگ خود گریه میکرد.
🔸 گدایی از آنجا میگذشت، از مرد عرب پرسید: چرا گریه میکنی؟ عرب گفت: این سگ وفادار من، پیش چشمم جان میدهد. این سگ روزها برایم شکار میکرد و شبها نگهبان من بود و دزدان را فراری میداد.
➖گدا پرسید: بیماری سگ چیست؟ آیا زخم دارد؟
➖عرب گفت: نه از گرسنگی میمیرد.
➖گدا گفت: صبر کن، خداوند به صابران پاداش میدهد.
➖گدا یک کیسه پر در دست مرد عرب دید. پرسید در این کیسه چه داری؟
➖عرب گفت: نان و غذا برای خوردن.
➖گدا گفت: چرا به سگ نمیدهی تا از مرگ نجات پیدا کند؟
➖عرب گفت: نانها را از سگم بیشتر دوست دارم. برای نان و غذا باید پول بدهم، ولی اشک مفت و مجانی است. برای سگم هر چه بخواهد گریه میکنم.
➖گدا گفت: خاک بر سر تو! اشک خون دل است و به قیمت غم به آب زلال تبدیل شده، ارزش اشک از نان بیشتر است. نان از خاک است ولی اشک از خون دل...
🍃🌸تو بهترینی🌸🍃
و بهترین ها از آنِ توست
🆔 @YouBest_ir
#تلنگر
🔸مردی یک طوطی را که حرف میزد
در قفس کرده بود و سر گذری مینشست.
اسم رهگذران را میپرسید و به ازای پولی که به او میدادند طوطی را وادار میکرد اسم آنان را تکرار کند.
🔸روزی حضرت سلیمان از آنجا میگذشت ، حضرت سلیمان زبان حیوانات را میدانست طوطی با زبان طوطیان به ایشان گفت:
«مرا از این قفس آزاد کن.»
🔸حضرت به مرد پیشنهاد کرد که
طوطی را آزاد کند و در قبال آن پول خوبی از ایشان دریافت کند.
مرد که از زبان طوطی پول درمیآورد و منبع درآمدش بود،
پیشنهاد حضرت را قبول نکرد.
🔻حضرت سلیمان به طوطی گفت:
«زندانی بودن تو به خاطر زبانت است.»
🔸طوطی فهمید و دیگر حرف نزد.
مرد هر چه تلاش کرد فایدهای نداشت.
بنابراین خسته شد و طوطی را آزاد کرد.
🔰بسیار پیش میآید که ما انسانها
اسیر داشتههای خود هستیم...❗️
🍃🌸تو بهترینی🌸🍃
و بهترین ها از آنِ توست
🆔 @YouBest_ir
🔸مردی یک طوطی را که حرف میزد
در قفس کرده بود و سر گذری مینشست.
اسم رهگذران را میپرسید و به ازای پولی که به او میدادند طوطی را وادار میکرد اسم آنان را تکرار کند.
🔸روزی حضرت سلیمان از آنجا میگذشت ، حضرت سلیمان زبان حیوانات را میدانست طوطی با زبان طوطیان به ایشان گفت:
«مرا از این قفس آزاد کن.»
🔸حضرت به مرد پیشنهاد کرد که
طوطی را آزاد کند و در قبال آن پول خوبی از ایشان دریافت کند.
مرد که از زبان طوطی پول درمیآورد و منبع درآمدش بود،
پیشنهاد حضرت را قبول نکرد.
🔻حضرت سلیمان به طوطی گفت:
«زندانی بودن تو به خاطر زبانت است.»
🔸طوطی فهمید و دیگر حرف نزد.
مرد هر چه تلاش کرد فایدهای نداشت.
بنابراین خسته شد و طوطی را آزاد کرد.
🔰بسیار پیش میآید که ما انسانها
اسیر داشتههای خود هستیم...❗️
🍃🌸تو بهترینی🌸🍃
و بهترین ها از آنِ توست
🆔 @YouBest_ir
#تلنگر
🍇روزی ابلیس نزد فرعون رفت. فرعون خوشهای انگور در دست داشت و تناول میکرد. ابلیس گفت: آیا میتوانی این خوشه انگور تازه را به مروارید تبدیل کنی؟
فرعون گفت: نه.
🔸ابلیس به لطایفالحیل و سحر و جادو، آن خوشه انگور را به خوشهای مروارید تبدیل کرد.
فرعون تعجب کرد و گفت: احسنت! عجب استاد ماهری هستی.
🔸ابلیس خود را به فرعون نزدیک کرد و یک پس گردنی به او زد و گفت: مرا با این استادی و مهارت حتی به بندگی قبول نکردند، آن وقت تو با این حماقت، ادعای خدایی میکنی؟
🍃🌸تو بهترینی🌸🍃
و بهترین ها از آنِ توست
🆔 @YouBest_ir
🍇روزی ابلیس نزد فرعون رفت. فرعون خوشهای انگور در دست داشت و تناول میکرد. ابلیس گفت: آیا میتوانی این خوشه انگور تازه را به مروارید تبدیل کنی؟
فرعون گفت: نه.
🔸ابلیس به لطایفالحیل و سحر و جادو، آن خوشه انگور را به خوشهای مروارید تبدیل کرد.
فرعون تعجب کرد و گفت: احسنت! عجب استاد ماهری هستی.
🔸ابلیس خود را به فرعون نزدیک کرد و یک پس گردنی به او زد و گفت: مرا با این استادی و مهارت حتی به بندگی قبول نکردند، آن وقت تو با این حماقت، ادعای خدایی میکنی؟
🍃🌸تو بهترینی🌸🍃
و بهترین ها از آنِ توست
🆔 @YouBest_ir
#تلنگر
🔸درویشی با شاگرد خود دو روز بود که در خانه گرسنه بودند. شاگرد شبی زاری کرد و درویش گفت: «صبور باش، فردا خداوند غذای چربی روزی ما خواهد کرد.» فردا صبح به مسجد رفتند. بازرگانی دیدند که در کاسههایی عسل و بادام ریخته و به درویشهای مسجد میداد. به هر یک از آنها هم کاسهای داد. درویش از بازرگان پرسید: «این هدیهها برای چیست؟»
🚢بازرگان گفت: «هفت روز پیش مالالتجاره عظیم و پرسودی از هندوستان در دریا میآوردم. به ناگاه طوفان عظیمی برخواست و ترسیدم. بادبانها کم بود بشکند و خودم با ثروتم طعمه ماهیهای دریا شویم. دست به دعا برداشته از خدا خواستم باد را فرو نشاند تا من به سلامت به ساحل برسم و صد درویش را غذایی شاهانه بدهم. دعای من مستجاب شد و باد خاموش شد و این نذرِ آن روز طوفانی است.
🔸درویش رو به شاگرد خود کرد و گفت: «ای پسر! یقین کن خداوند اگر بخواهد شکم من و تو را سیر کند، طوفانی چنین میفرستد بعد فرو مینشاند تا ما را شکم سیر کند. بدان برای او روزی رساندن سخت نیست..
🍃🌸تو بهترینی🌸🍃
و بهترین ها از آنِ توست
🆔 @YouBest_ir
🔸درویشی با شاگرد خود دو روز بود که در خانه گرسنه بودند. شاگرد شبی زاری کرد و درویش گفت: «صبور باش، فردا خداوند غذای چربی روزی ما خواهد کرد.» فردا صبح به مسجد رفتند. بازرگانی دیدند که در کاسههایی عسل و بادام ریخته و به درویشهای مسجد میداد. به هر یک از آنها هم کاسهای داد. درویش از بازرگان پرسید: «این هدیهها برای چیست؟»
🚢بازرگان گفت: «هفت روز پیش مالالتجاره عظیم و پرسودی از هندوستان در دریا میآوردم. به ناگاه طوفان عظیمی برخواست و ترسیدم. بادبانها کم بود بشکند و خودم با ثروتم طعمه ماهیهای دریا شویم. دست به دعا برداشته از خدا خواستم باد را فرو نشاند تا من به سلامت به ساحل برسم و صد درویش را غذایی شاهانه بدهم. دعای من مستجاب شد و باد خاموش شد و این نذرِ آن روز طوفانی است.
🔸درویش رو به شاگرد خود کرد و گفت: «ای پسر! یقین کن خداوند اگر بخواهد شکم من و تو را سیر کند، طوفانی چنین میفرستد بعد فرو مینشاند تا ما را شکم سیر کند. بدان برای او روزی رساندن سخت نیست..
🍃🌸تو بهترینی🌸🍃
و بهترین ها از آنِ توست
🆔 @YouBest_ir
#تلنگر
🔹لقماﻥ ﺣﮑﯿﻢ، ﻧﯿﻤﻪ ﺷﺐ ﺑﺮﺍﯼ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪ...
ﺍﺭﺑﺎﺑﺶ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﺯﺩ، ﮐﻪ ﺑﺮﺧﯿﺰ تا ﺍﺯ ﻗﺎﻓﻠﻪ ﺟﺎ ﻧﻤﺎﻧﯽ...
ﺍﺭﺑﺎﺏ ﺧﻮﺍﺏ ﺭﺍ ﺗﺮﺟﯿﺢ ﺩﺍﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ ﺑﺨﻮﺍﺏ ﻏﻼﻡ!
ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﮐﺮﯾﻢ ﺍﺳﺖ!
ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻧﻤﺎﺯ ﺻﺒﺢ ﺷﺪ؛
ﻟﻘﻤﺎﻥ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺍﺭﺑﺎﺏ ﺭﺍ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﮐﺮﺩ ﺗﺎ ﺍﺯ ﻗﺎﻓﻠﻪ ﻧﻤﺎﺯﮔﺰﺍﺭﺍﻥ ﺑﺎﺯ ﻧﻤﺎﻧﺪ.
ﻭﻟﯽ ﺍﺭﺑﺎﺏ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﻫﻤﺎﻥ ﭘﺎﺳﺦ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻟﻘﻤﺎﻥ ﺩﺍﺩ!
🔹ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺩﺍﺷﺖ ﻃﻠﻮﻉ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﻟﻘﻤﺎﻥ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﺳﺮﺍﻍ ﺍﺭﺑﺎﺏ ﺁﻣﺪ
ﮐﻪ ﺍﯼ ﺑﯿﺨﺒﺮ! ﺍﺯ ﮐﺎﺭﻭﺍﻥ ﻧﻤﺎﺯﮔﺮﺍﻥ ﺟﺎﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﯼ!
ﺑﺮﺧﯿﺰ ﮐﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﻫﺴﺘﯽ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺳﺠﻮﺩ ﻭ ﺗﺴﺒﯿﺢ ﺍﻧﺪ، ﻭﻟﯽ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﺏ ﻏﻔﻠﺖ ﺭﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ!
ﻭ ﺍﺭﺑﺎﺏ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ ﮐﻪ ﺩﻝ ﺑﺎﯾﺪ ﺻﺎﻑ ﺑﺎﺷﺪ، ﺑﻪ ﻋﻤﻞ ﻧﯿﺴﺖ!
ﺧﺪﺍ ﮐﺮﯾﻢ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻧﯿﺎﺯﯼ ﺑﻪ ﻋﺒﺎﺩﺕ ﻣﺎ ﻧﺪﺍﺭﺩ...
🔹ﺭﻭﺯ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺍﺭﺑﺎﺏ ﮐﯿﺴﻪ ﺍﯼ ﮔﻨﺪﻡ ﺑﻪ ﻟﻘﻤﺎﻥ ﺩﺍﺩ ﺗﺎ ﺑﮑﺎﺭﺩ. ﻭ ﻟﻘﻤﺎﻥ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻔﺮﻭﺧﺖ ﻭ ﻣﺸﺘﯽ ﺗﺨﻢ ﻋﻠﻒ ﻫﺮﺯ ﺑﺮ ﺯﻣﯿﻦ ﭘﺎﺷﯿﺪ!
ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺩﺭﻭ ﺍﺭﺑﺎﺏ ﺩﯾﺪ ﺩﺭ ﺑﺎﻍ ﺟﺰ ﻋﻠﻒ ﻧﯿﺴﺖ...
ﻋﻠﺖ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻟﻘﻤﺎﻥ ﺟﻮﯾﺎ ﺷﺪ،
ﻟﻘﻤﺎﻥ ﮔﻔﺖ ﺍﯼ ﺍﺭﺑﺎﺏ ﺍﺯ ﻋﻤﻞ ﺷﻤﺎ ﭼﻨﺎﻥ ﮔﻤﺎﻥ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﻧﯿﺖ ﺻﺎﻑ ﺑﺎﺷﺪ،
ﻋﻤﻞ ﭼﻨﺪﺍﻥ ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ!
ﻟﺬﺍ ﻣﻦ ﮔﻨﺪﻡ ﮔﺮﺍﻧﺒﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺯﻣﯿﻦ ﻧﭙﺎﺷﯿﺪﻡ،
ﺑﻠﮑﻪ ﺗﺨﻢ ﻋﻠﻒ ﻫﺮﺯ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻧﯿﺖ ﮔﻨﺪﻡ ﺑﺬﺭ ﮐﺮﺩﻡ!!!!
ﭼﺮﺍ ﮐﻪ ﺧﻮﺩ ﮔﻔﺘﯽ ﻧﯿﺖ ﻭ ﺩﻝ ﺑﺎﯾﺪ ﺻﺎﻑ ﺑﺎﺷﺪ...
ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﮐﺮﯾﻢ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﻪ ﻋﻤﻞ ﻣﺎ ﻧﯿﺎﺯ ندارد!
🍃🌸تو بهترینی🌸🍃
و بهترین ها از آنِ توست
🆔 @YouBest_ir
🔹لقماﻥ ﺣﮑﯿﻢ، ﻧﯿﻤﻪ ﺷﺐ ﺑﺮﺍﯼ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪ...
ﺍﺭﺑﺎﺑﺶ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﺯﺩ، ﮐﻪ ﺑﺮﺧﯿﺰ تا ﺍﺯ ﻗﺎﻓﻠﻪ ﺟﺎ ﻧﻤﺎﻧﯽ...
ﺍﺭﺑﺎﺏ ﺧﻮﺍﺏ ﺭﺍ ﺗﺮﺟﯿﺢ ﺩﺍﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ ﺑﺨﻮﺍﺏ ﻏﻼﻡ!
ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﮐﺮﯾﻢ ﺍﺳﺖ!
ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻧﻤﺎﺯ ﺻﺒﺢ ﺷﺪ؛
ﻟﻘﻤﺎﻥ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺍﺭﺑﺎﺏ ﺭﺍ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﮐﺮﺩ ﺗﺎ ﺍﺯ ﻗﺎﻓﻠﻪ ﻧﻤﺎﺯﮔﺰﺍﺭﺍﻥ ﺑﺎﺯ ﻧﻤﺎﻧﺪ.
ﻭﻟﯽ ﺍﺭﺑﺎﺏ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﻫﻤﺎﻥ ﭘﺎﺳﺦ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻟﻘﻤﺎﻥ ﺩﺍﺩ!
🔹ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺩﺍﺷﺖ ﻃﻠﻮﻉ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﻟﻘﻤﺎﻥ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﺳﺮﺍﻍ ﺍﺭﺑﺎﺏ ﺁﻣﺪ
ﮐﻪ ﺍﯼ ﺑﯿﺨﺒﺮ! ﺍﺯ ﮐﺎﺭﻭﺍﻥ ﻧﻤﺎﺯﮔﺮﺍﻥ ﺟﺎﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﯼ!
ﺑﺮﺧﯿﺰ ﮐﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﻫﺴﺘﯽ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺳﺠﻮﺩ ﻭ ﺗﺴﺒﯿﺢ ﺍﻧﺪ، ﻭﻟﯽ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﺏ ﻏﻔﻠﺖ ﺭﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ!
ﻭ ﺍﺭﺑﺎﺏ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ ﮐﻪ ﺩﻝ ﺑﺎﯾﺪ ﺻﺎﻑ ﺑﺎﺷﺪ، ﺑﻪ ﻋﻤﻞ ﻧﯿﺴﺖ!
ﺧﺪﺍ ﮐﺮﯾﻢ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻧﯿﺎﺯﯼ ﺑﻪ ﻋﺒﺎﺩﺕ ﻣﺎ ﻧﺪﺍﺭﺩ...
🔹ﺭﻭﺯ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺍﺭﺑﺎﺏ ﮐﯿﺴﻪ ﺍﯼ ﮔﻨﺪﻡ ﺑﻪ ﻟﻘﻤﺎﻥ ﺩﺍﺩ ﺗﺎ ﺑﮑﺎﺭﺩ. ﻭ ﻟﻘﻤﺎﻥ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻔﺮﻭﺧﺖ ﻭ ﻣﺸﺘﯽ ﺗﺨﻢ ﻋﻠﻒ ﻫﺮﺯ ﺑﺮ ﺯﻣﯿﻦ ﭘﺎﺷﯿﺪ!
ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺩﺭﻭ ﺍﺭﺑﺎﺏ ﺩﯾﺪ ﺩﺭ ﺑﺎﻍ ﺟﺰ ﻋﻠﻒ ﻧﯿﺴﺖ...
ﻋﻠﺖ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻟﻘﻤﺎﻥ ﺟﻮﯾﺎ ﺷﺪ،
ﻟﻘﻤﺎﻥ ﮔﻔﺖ ﺍﯼ ﺍﺭﺑﺎﺏ ﺍﺯ ﻋﻤﻞ ﺷﻤﺎ ﭼﻨﺎﻥ ﮔﻤﺎﻥ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﻧﯿﺖ ﺻﺎﻑ ﺑﺎﺷﺪ،
ﻋﻤﻞ ﭼﻨﺪﺍﻥ ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ!
ﻟﺬﺍ ﻣﻦ ﮔﻨﺪﻡ ﮔﺮﺍﻧﺒﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺯﻣﯿﻦ ﻧﭙﺎﺷﯿﺪﻡ،
ﺑﻠﮑﻪ ﺗﺨﻢ ﻋﻠﻒ ﻫﺮﺯ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻧﯿﺖ ﮔﻨﺪﻡ ﺑﺬﺭ ﮐﺮﺩﻡ!!!!
ﭼﺮﺍ ﮐﻪ ﺧﻮﺩ ﮔﻔﺘﯽ ﻧﯿﺖ ﻭ ﺩﻝ ﺑﺎﯾﺪ ﺻﺎﻑ ﺑﺎﺷﺪ...
ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﮐﺮﯾﻢ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﻪ ﻋﻤﻞ ﻣﺎ ﻧﯿﺎﺯ ندارد!
🍃🌸تو بهترینی🌸🍃
و بهترین ها از آنِ توست
🆔 @YouBest_ir
#تلنگر
🔹 مردی گرسنه و فقیر از راهی عبور می كرد و با خود می گفت: «خدای من چرا من باید اینگونه گرسنه باشم. من بنده تو هستم و امروز از تو غذایی می خواهم. تو به من دندان داده ای، نان هم باید بدهی.»
🔹همانطور كه با خود در فكر بود به رودخانه ای رسید. او به امواج رودخانه نگاه می كرد و در افكار پر از درد خود غرق بود.
🔹ناگهان از دور برقی به چشمانش زد. خیلی خوشحال شد. فكر كرد كه حتما سكه طلایی است كه خدا برای او فرستاده تا او سیر شود. به سمت نور دوید تا زودتر سكه را بردارد و با آن غذایی بخرد. اما هر چه قدر نزدیك تر می شد ناامیدتر می شد.
🔹وقتی به آن شی فلزی رسید دید كه یك قلاب ماهیگیری است. مرد آن را برداشت. نگاهی به آن كرد ولی نفهمید كه آن شی چیست.
🔻او قلاب را به گوشه ای انداخت و رفت و در افكار پر از یاس و ناكامی خود غوطه ور شد. نمی دانست آن قلاب برای او آنجا گذاشته شده بود تا ماهی بگیرد و خود را سیر كند. خدا به او پاسخ داده بود ولی او آنقدر هوش و ظرفیت نداشت كه آن پاسخ را بشنوید.
🍃🌸تو بهترینی🌸🍃
و بهترین ها از آنِ توست
🆔 @YouBest_ir
🔹 مردی گرسنه و فقیر از راهی عبور می كرد و با خود می گفت: «خدای من چرا من باید اینگونه گرسنه باشم. من بنده تو هستم و امروز از تو غذایی می خواهم. تو به من دندان داده ای، نان هم باید بدهی.»
🔹همانطور كه با خود در فكر بود به رودخانه ای رسید. او به امواج رودخانه نگاه می كرد و در افكار پر از درد خود غرق بود.
🔹ناگهان از دور برقی به چشمانش زد. خیلی خوشحال شد. فكر كرد كه حتما سكه طلایی است كه خدا برای او فرستاده تا او سیر شود. به سمت نور دوید تا زودتر سكه را بردارد و با آن غذایی بخرد. اما هر چه قدر نزدیك تر می شد ناامیدتر می شد.
🔹وقتی به آن شی فلزی رسید دید كه یك قلاب ماهیگیری است. مرد آن را برداشت. نگاهی به آن كرد ولی نفهمید كه آن شی چیست.
🔻او قلاب را به گوشه ای انداخت و رفت و در افكار پر از یاس و ناكامی خود غوطه ور شد. نمی دانست آن قلاب برای او آنجا گذاشته شده بود تا ماهی بگیرد و خود را سیر كند. خدا به او پاسخ داده بود ولی او آنقدر هوش و ظرفیت نداشت كه آن پاسخ را بشنوید.
🍃🌸تو بهترینی🌸🍃
و بهترین ها از آنِ توست
🆔 @YouBest_ir
#تلنگر
✍مي گويند در زمانهاي دور پسري بود كه به اعتقاد پدرش هرگز نمي توانست با دستانش كار با ارزشي انجام دهد.
🔹اين پسر هر روز به كليسايي در نزديكي محل زندگي خود مي رفت و ساعتها به تكه سنگ مرمر بزرگي كه در حياط كليسا قرار داشت خيره مي شد و هيچ نمي گفت.
🔹روزي شاهزاده اي از كنار كليسا عبور كرد و پسرك را ديد كه به اين تكه سنگ خيره شده است و هيچ نمي گويد.
🔹از اطرافيان در مورد پسر پرسيد.
به او گفتند كه او چهار ماه است هر روز به حياط كليسا مي آيد و به اين تكه سنگ خيره مي شود و هيچ نمي گويد.
🔹شاهزاده دلش براي پسرك سوخت. كنار او آمد و آهسته به او گفت: «جوان، به جاي بيكار نشسستن و زل زدن به اين تخته سنگ، بهتر است براي خود كاري دست و پا كني و آينده خود را بسازي.»
🔹پسرك در مقابل چشمان حيرت زده شاهزاده، مصمم و جدي به سوي او برگشت و در چشمانش خيره شد و محكم و متين پاسخ داد: «من همين الان در حال كار كردن هستم!» و بعد دوباره به تخته سنگ خيره شد.
🔹شاهزاده از جا برخاست و رفت. چند سال بعد به او خبر دادند كه آن پسرك از آن تخته سنگ يك مجسمه با شكوه از حضرت داوود ساخته است. مجسمه اي كه هنوز هم جزو شاهكارهاي مجسمه سازي دنيا به شمار مي آيد.
🗽
✅ قبل از شروع هر کار فیزیکی بهتر است که به اندازه لازم در موردش فکر کرد. حتی اگر زمان زیادی بگیرد.!
🍃🌸تو بهترینی🌸🍃
و بهترین ها از آنِ توست
🆔 @YouBest_ir
✍مي گويند در زمانهاي دور پسري بود كه به اعتقاد پدرش هرگز نمي توانست با دستانش كار با ارزشي انجام دهد.
🔹اين پسر هر روز به كليسايي در نزديكي محل زندگي خود مي رفت و ساعتها به تكه سنگ مرمر بزرگي كه در حياط كليسا قرار داشت خيره مي شد و هيچ نمي گفت.
🔹روزي شاهزاده اي از كنار كليسا عبور كرد و پسرك را ديد كه به اين تكه سنگ خيره شده است و هيچ نمي گويد.
🔹از اطرافيان در مورد پسر پرسيد.
به او گفتند كه او چهار ماه است هر روز به حياط كليسا مي آيد و به اين تكه سنگ خيره مي شود و هيچ نمي گويد.
🔹شاهزاده دلش براي پسرك سوخت. كنار او آمد و آهسته به او گفت: «جوان، به جاي بيكار نشسستن و زل زدن به اين تخته سنگ، بهتر است براي خود كاري دست و پا كني و آينده خود را بسازي.»
🔹پسرك در مقابل چشمان حيرت زده شاهزاده، مصمم و جدي به سوي او برگشت و در چشمانش خيره شد و محكم و متين پاسخ داد: «من همين الان در حال كار كردن هستم!» و بعد دوباره به تخته سنگ خيره شد.
🔹شاهزاده از جا برخاست و رفت. چند سال بعد به او خبر دادند كه آن پسرك از آن تخته سنگ يك مجسمه با شكوه از حضرت داوود ساخته است. مجسمه اي كه هنوز هم جزو شاهكارهاي مجسمه سازي دنيا به شمار مي آيد.
🗽
نام آن پسر «ميكل آنژ» بود!
✅ قبل از شروع هر کار فیزیکی بهتر است که به اندازه لازم در موردش فکر کرد. حتی اگر زمان زیادی بگیرد.!
🍃🌸تو بهترینی🌸🍃
و بهترین ها از آنِ توست
🆔 @YouBest_ir
#تلنگر
✍ روزی مردی به نزد عارفی آمد که بسیار عبادت می کرد و دارای کرامت بود. مرد به عارف گفت: خسته ام از این روزگار بی معرفت که مرام سرش نمی شود ... خسته ام از این آدم ها که هیچکدام جوانمردی ندارند !
🔸 عارف از او پرسید : چرا این حرف ها را می زنی ؟ مرد پاسخ داد: خب این مردم اگر روزشان را با کلاهبرداری و غیبت و تهمت زدن شروع نکنند به شب نخواهد رسید. شیخ پیش خودمان بماند، آدم نمی داند در این روزگار چه کند !! دارم با طناب این مردم ته چاه می روم و شیطان هم تا می تواند خودش را آماده کرده تا مرا اغفال کند... اصلا حس می کنم ایمانم را برده و همین حوالی است که مرا با آتش خودش بسوزاند ...! نمی دانم از دست این ملعون چه کنم... راه چاره ای به من نشان ده !
🔸مرد عارف لبخندی زد و گفت:
الان تو داری شکایت شیطان را پیش من می آوری؟؟!!
جالب است بدانی زود تر از تو شیطان پیش من آمده بود و از تو شکایت می کرد ...
مرد مات و مبهوت پرسید از من؟!
مرد عارف پاسخ داد : بله . او ادعا می کرد که تمام دنیا از اوست و کسی با او شریک نیست و هر که بخواهد دنیا را صاحب شود یا باید دوستش باشد یا دشمنش. شیطان به من گفت تو مقداری از دنیایش را از او دزدیده ای و او هم به تلافی ایمان تو را خواهد دزدید .
مرد زیر لب گفت: من دزدیده ام ؟!! مگر می شود...
🔸عارف ادامه داد: شیطان گفت کسی که کار به دنیا نداشته باشد، او هم کاری به کارش ندارد. پس دنیای شیطان را به او پس بده تا ایمانت را به تو برگرداند...
بی خود هم همه چیز را گردن شیطان مینداز... تا خودت نخواهی به سمت او بروی، او به تو کاری نخواهد داشت!!
این تو هستی که با کارهایت مدام شیطان را صدا می زنی، وقتی هم که جوابت را داد ، شاکی می شوی که چرا جوابت را داده است!!
خب به طرفش نرو و صدایش نکن تا بعد ادعا نکنی ایمانت را از تو دزدیده است!
📙
🍃🌸تو بهترینی🌸🍃
و بهترین ها از آنِ توست
🆔 @YouBest_ir
✍ روزی مردی به نزد عارفی آمد که بسیار عبادت می کرد و دارای کرامت بود. مرد به عارف گفت: خسته ام از این روزگار بی معرفت که مرام سرش نمی شود ... خسته ام از این آدم ها که هیچکدام جوانمردی ندارند !
🔸 عارف از او پرسید : چرا این حرف ها را می زنی ؟ مرد پاسخ داد: خب این مردم اگر روزشان را با کلاهبرداری و غیبت و تهمت زدن شروع نکنند به شب نخواهد رسید. شیخ پیش خودمان بماند، آدم نمی داند در این روزگار چه کند !! دارم با طناب این مردم ته چاه می روم و شیطان هم تا می تواند خودش را آماده کرده تا مرا اغفال کند... اصلا حس می کنم ایمانم را برده و همین حوالی است که مرا با آتش خودش بسوزاند ...! نمی دانم از دست این ملعون چه کنم... راه چاره ای به من نشان ده !
🔸مرد عارف لبخندی زد و گفت:
الان تو داری شکایت شیطان را پیش من می آوری؟؟!!
جالب است بدانی زود تر از تو شیطان پیش من آمده بود و از تو شکایت می کرد ...
مرد مات و مبهوت پرسید از من؟!
مرد عارف پاسخ داد : بله . او ادعا می کرد که تمام دنیا از اوست و کسی با او شریک نیست و هر که بخواهد دنیا را صاحب شود یا باید دوستش باشد یا دشمنش. شیطان به من گفت تو مقداری از دنیایش را از او دزدیده ای و او هم به تلافی ایمان تو را خواهد دزدید .
مرد زیر لب گفت: من دزدیده ام ؟!! مگر می شود...
🔸عارف ادامه داد: شیطان گفت کسی که کار به دنیا نداشته باشد، او هم کاری به کارش ندارد. پس دنیای شیطان را به او پس بده تا ایمانت را به تو برگرداند...
بی خود هم همه چیز را گردن شیطان مینداز... تا خودت نخواهی به سمت او بروی، او به تو کاری نخواهد داشت!!
این تو هستی که با کارهایت مدام شیطان را صدا می زنی، وقتی هم که جوابت را داد ، شاکی می شوی که چرا جوابت را داده است!!
خب به طرفش نرو و صدایش نکن تا بعد ادعا نکنی ایمانت را از تو دزدیده است!
📙
منطق الطیر
🍃🌸تو بهترینی🌸🍃
و بهترین ها از آنِ توست
🆔 @YouBest_ir
#تلنگر
🔻مشهورترین هلاکشدگان تاریخ ابلیس، فرعون و قارون هستند که اگر به حال این سه نفر بنگریم، خواهیم یافت که هلاکت آنها بهخاطر تکبرشان بود!!
🔸ابلیس گفت: «من از او بهترم» و از سجده به آدم علیهالسلام امتناع ورزید و از رحمت خداوند رانده شد.
🔸فرعون گفت: «آیا حکومت مصر و این رودبارهایی که از زیر [کاخها و قصرهای] من روانند، از آن من نیست؟»، پس خداوند او را با همان آب غرق نمود.
🔸قارون گفت: «من این ثروت را در سایۀ دانشی که دارم به دست آوردهام»، پس خداوند او و مالش را در زمین فرو برد!
🔰تواضع پیشه کنید!
ثروت همراه با تکبر فقر است، مدرک همراه با تکبر جهل است، مقام و منصب همراه با تکبر انحطاط است و شهرت همراه با تکبر سقوط است...!
🍃🌸تو بهترینی🌸🍃
و بهترین ها از آنِ توست
🆔 @YouBest_ir
🔻مشهورترین هلاکشدگان تاریخ ابلیس، فرعون و قارون هستند که اگر به حال این سه نفر بنگریم، خواهیم یافت که هلاکت آنها بهخاطر تکبرشان بود!!
🔸ابلیس گفت: «من از او بهترم» و از سجده به آدم علیهالسلام امتناع ورزید و از رحمت خداوند رانده شد.
🔸فرعون گفت: «آیا حکومت مصر و این رودبارهایی که از زیر [کاخها و قصرهای] من روانند، از آن من نیست؟»، پس خداوند او را با همان آب غرق نمود.
🔸قارون گفت: «من این ثروت را در سایۀ دانشی که دارم به دست آوردهام»، پس خداوند او و مالش را در زمین فرو برد!
🔰تواضع پیشه کنید!
ثروت همراه با تکبر فقر است، مدرک همراه با تکبر جهل است، مقام و منصب همراه با تکبر انحطاط است و شهرت همراه با تکبر سقوط است...!
🍃🌸تو بهترینی🌸🍃
و بهترین ها از آنِ توست
🆔 @YouBest_ir
#تلنگر
🔹مجنون از راهی میگذشت جمعی در حال نماز خواندن بودند. مجنون از لا به لای نمازگزاران رد شد.
🔹نمازگزاران بدون اتمام نماز به مجنون هجوم برده و او را کافر و بی دین خواندند. مجنون گفت : مگر چه کردم؟! گفتند : مگر کوری که از لای صف نماز گزاران میگذری.
🔹مجنون گفت : من چنان در فکر لیلا غرق بودم که وقتی میگذشتم حتی یک نماز گزار را هم ندیدم ، شما چطور مدعی عشق و بندگی خدایید و در حال صحبت با خدا همگی مرا دیدید و نمازتان را برهم زدم⁉️
🍃🌸تو بهترینی🌸🍃
و بهترین ها از آنِ توست
🆔 @YouBest_ir
🔹مجنون از راهی میگذشت جمعی در حال نماز خواندن بودند. مجنون از لا به لای نمازگزاران رد شد.
🔹نمازگزاران بدون اتمام نماز به مجنون هجوم برده و او را کافر و بی دین خواندند. مجنون گفت : مگر چه کردم؟! گفتند : مگر کوری که از لای صف نماز گزاران میگذری.
🔹مجنون گفت : من چنان در فکر لیلا غرق بودم که وقتی میگذشتم حتی یک نماز گزار را هم ندیدم ، شما چطور مدعی عشق و بندگی خدایید و در حال صحبت با خدا همگی مرا دیدید و نمازتان را برهم زدم⁉️
🍃🌸تو بهترینی🌸🍃
و بهترین ها از آنِ توست
🆔 @YouBest_ir
#تلنگر
✍نگاهی به درخت سیب بیندازید🌳
🍎 شاید پانصد سیب به درخت باشد که هر کدام حاوی ده دانه است.
خیلی دانه دارد، نه؟
💭ممکن است بپرسیم چرا این همه دانه لازم است، تا فقط چند تا درخت دیگر اضافه شود؟
🔻اینجا طبیعت به ما چیزی یاد میدهد:
اکثر دانهها هرگز رشد نمیکنند‼️
❇️ پس اگر واقعا میخواهید چیزی اتفاق بیوفتد، بهتر است بیش از یک بار تلاش کنید.
➿باید در بیست مصاحبه شرکت کنی تا یک شغل به دست بیاوری.
➿باید با صد نفر آشنا شوی تا یک نفر رفیق شفیق پیدا کنی.
➿باید با چهل نفر مصاحبه کنی تا یک شخص مناسب را استخدام کنی.
➿باید صد بار بیفتی تا راه رفتن بیاموزی.
➿باید دهها بار غلط بنویسی تا نوشتن را یاد بگیری.
🔚و بالاخره باید چندین بار شکست بخوری تا طعم موفقیت را بچشی.“
🍃🌸تو بهترینی🌸🍃
و بهترین ها از آنِ توست
🆔 @YouBest_ir
✍نگاهی به درخت سیب بیندازید🌳
🍎 شاید پانصد سیب به درخت باشد که هر کدام حاوی ده دانه است.
خیلی دانه دارد، نه؟
💭ممکن است بپرسیم چرا این همه دانه لازم است، تا فقط چند تا درخت دیگر اضافه شود؟
🔻اینجا طبیعت به ما چیزی یاد میدهد:
اکثر دانهها هرگز رشد نمیکنند‼️
❇️ پس اگر واقعا میخواهید چیزی اتفاق بیوفتد، بهتر است بیش از یک بار تلاش کنید.
➿باید در بیست مصاحبه شرکت کنی تا یک شغل به دست بیاوری.
➿باید با صد نفر آشنا شوی تا یک نفر رفیق شفیق پیدا کنی.
➿باید با چهل نفر مصاحبه کنی تا یک شخص مناسب را استخدام کنی.
➿باید صد بار بیفتی تا راه رفتن بیاموزی.
➿باید دهها بار غلط بنویسی تا نوشتن را یاد بگیری.
🔚و بالاخره باید چندین بار شکست بخوری تا طعم موفقیت را بچشی.“
🍃🌸تو بهترینی🌸🍃
و بهترین ها از آنِ توست
🆔 @YouBest_ir
#تلنگر
📚امتحان پایانى درس فلسفه بود،
استاد فقط یك سؤال مطرح كرده بود!
سؤال این بود : شما چگونه مىتوانید مرا متقاعد كنید كه صندلى جلوى شما نامرئى است؟
▫️تقریباً یك ساعت زمان برد تا دانشجویان توانستند پاسخهاى خود را در برگه امتحانىشان بنویسند، به غیر از یك دانشجوى تنبل که تنها 10 ثانیه طول كشید تا جواب را بنویسد!
▫️چند روز بعد كه استاد نمرههاى دانشجویان را اعلام كرد،آن دانشجوى تنبل بالاترین نمره كلاس را گرفته بود!
❗️او در جواب فقط نوشته بود : كدام صندلى؟
🌀اغلب مسائل به سادگی پاسخ داده میشوند اما ما عادت داریم آن ها را برای خود سخت کنیم!
🍃🌸تو بهترینی🌸🍃
و بهترین ها از آنِ توست
🆔 @YouBest_ir
📚امتحان پایانى درس فلسفه بود،
استاد فقط یك سؤال مطرح كرده بود!
سؤال این بود : شما چگونه مىتوانید مرا متقاعد كنید كه صندلى جلوى شما نامرئى است؟
▫️تقریباً یك ساعت زمان برد تا دانشجویان توانستند پاسخهاى خود را در برگه امتحانىشان بنویسند، به غیر از یك دانشجوى تنبل که تنها 10 ثانیه طول كشید تا جواب را بنویسد!
▫️چند روز بعد كه استاد نمرههاى دانشجویان را اعلام كرد،آن دانشجوى تنبل بالاترین نمره كلاس را گرفته بود!
❗️او در جواب فقط نوشته بود : كدام صندلى؟
🌀اغلب مسائل به سادگی پاسخ داده میشوند اما ما عادت داریم آن ها را برای خود سخت کنیم!
🍃🌸تو بهترینی🌸🍃
و بهترین ها از آنِ توست
🆔 @YouBest_ir
#تلنگر
🔹تعصب، دشمن رشد روانی است.
🔰اگر میخواهیم انسانی رشد یافته، خردمند و سازگار با تغییرات دنیای امروز باشیم:
باید باورهایمان را دائماً زیر سوال ببریم
واز خطای شناختی "همیشه حق با من است" فاصله بگیریم
👈و مهمتر از همه، نسبت به حقیقت فروتن باشیم.
🔹اگر در اتاق تاریک ذهن بمانیم، نوری از آگاهی وارد نخواهد شد. اما اگر جرات کنیم پنجرهها را باز کنیم، یعنی باورها را بازبینی کنیم، آنگاه «فهم بهتر از جهان» ممکن خواهد شد؛
🍃🌸تو بهترینی🌸🍃
و بهترین ها از آنِ توست
🆔 @YouBest_ir
🔹تعصب، دشمن رشد روانی است.
🔰اگر میخواهیم انسانی رشد یافته، خردمند و سازگار با تغییرات دنیای امروز باشیم:
باید باورهایمان را دائماً زیر سوال ببریم
واز خطای شناختی "همیشه حق با من است" فاصله بگیریم
👈و مهمتر از همه، نسبت به حقیقت فروتن باشیم.
🔹اگر در اتاق تاریک ذهن بمانیم، نوری از آگاهی وارد نخواهد شد. اما اگر جرات کنیم پنجرهها را باز کنیم، یعنی باورها را بازبینی کنیم، آنگاه «فهم بهتر از جهان» ممکن خواهد شد؛
🍃🌸تو بهترینی🌸🍃
و بهترین ها از آنِ توست
🆔 @YouBest_ir
#تلنگر
⭕️ اکثر افراد از این موضوع بی اطلاع هستند که با حس دلسوزی نسبت به دیگران اتفاقات مشابه آن شخص را به زندگی خویش دعوت میکنند⚠️
♨️ آنگاه که نسبت به کسی دلسوزی می کنید و با احساسات شدید راجع به شرایط ناراحت کننده اش می اندیشید ، صحبت می کنید و ساعتها فکر می کنید ، در واقع شما با احساسات منفی شدید به چیزی توجه می کنید که نتیجه آن ایجاد فرکانس هایی از جنس شرایط همان فردی است که مورد دلسوزی قرار دادید ... و در نهایت همان را به زندگی جذب خواهید کرد❗️
♻️ دلسوز نبودن منافاتی با کمک کردن و حس انسان دوستی ندارد، آنگاه که از توانتان بر می آید به دیگران کمک کنید اما با عشق و احساس خوب، نه غصه و هم درد شدن. زیرا ناراحتی شما به او کمکی نمیکند و تنها تاثیر منفی در زندگی خودتان دارد، انسانهای بزرگ همواره بدون توقع، با عشق و نه احساس دلسوزی، به دیگران کمک می کنند...
🍃🌸تو بهترینی🌸🍃
و بهترین ها از آنِ توست
🆔 @YouBest_ir
⭕️ اکثر افراد از این موضوع بی اطلاع هستند که با حس دلسوزی نسبت به دیگران اتفاقات مشابه آن شخص را به زندگی خویش دعوت میکنند⚠️
♨️ آنگاه که نسبت به کسی دلسوزی می کنید و با احساسات شدید راجع به شرایط ناراحت کننده اش می اندیشید ، صحبت می کنید و ساعتها فکر می کنید ، در واقع شما با احساسات منفی شدید به چیزی توجه می کنید که نتیجه آن ایجاد فرکانس هایی از جنس شرایط همان فردی است که مورد دلسوزی قرار دادید ... و در نهایت همان را به زندگی جذب خواهید کرد❗️
♻️ دلسوز نبودن منافاتی با کمک کردن و حس انسان دوستی ندارد، آنگاه که از توانتان بر می آید به دیگران کمک کنید اما با عشق و احساس خوب، نه غصه و هم درد شدن. زیرا ناراحتی شما به او کمکی نمیکند و تنها تاثیر منفی در زندگی خودتان دارد، انسانهای بزرگ همواره بدون توقع، با عشق و نه احساس دلسوزی، به دیگران کمک می کنند...
🍃🌸تو بهترینی🌸🍃
و بهترین ها از آنِ توست
🆔 @YouBest_ir
#تلنگر
✍”مردی وارد رستورانی شد و دستور غذای مفصلی داد، پس از سیر شدن، مدیر رستوران را صدا زد و گفت:
➖من هیچ پولی ندارم و چون بینهایت گرسنه بودم چارهای جز این نداشتم.
➿مدیر رستوران گفت:
به شرطی دست از سرت برمیدارم که به رستوران مقابل رفته و همین بلا را به سر آنها هم بیاوری!
➖ آن مرد خندید و گفت:
متأسفم، قبلاً به آن رستوران رفتم و او هم همین خواهش را از من کرد و میبینید که مطابق دستورش عمل کردهام.“
💭 پ.ن : دنیای بهتری میداشتیم و صلح و برادری میان انسانها برقرار میشد اگر هر فرد در تنظیم روابطش با دیگران ، اصل «آن چیز که برای خود نمیپسندی برای کسی مپسند» را آویزهی گوش خود میکرد❗️
🍃🌸تو بهترینی🌸🍃
و بهترین ها از آنِ توست
🆔 @YouBest_ir
✍”مردی وارد رستورانی شد و دستور غذای مفصلی داد، پس از سیر شدن، مدیر رستوران را صدا زد و گفت:
➖من هیچ پولی ندارم و چون بینهایت گرسنه بودم چارهای جز این نداشتم.
➿مدیر رستوران گفت:
به شرطی دست از سرت برمیدارم که به رستوران مقابل رفته و همین بلا را به سر آنها هم بیاوری!
➖ آن مرد خندید و گفت:
متأسفم، قبلاً به آن رستوران رفتم و او هم همین خواهش را از من کرد و میبینید که مطابق دستورش عمل کردهام.“
💭 پ.ن : دنیای بهتری میداشتیم و صلح و برادری میان انسانها برقرار میشد اگر هر فرد در تنظیم روابطش با دیگران ، اصل «آن چیز که برای خود نمیپسندی برای کسی مپسند» را آویزهی گوش خود میکرد❗️
🍃🌸تو بهترینی🌸🍃
و بهترین ها از آنِ توست
🆔 @YouBest_ir