Forwarded from اتچ بات
🌹برای شهیدی که بیچارهمان کرده است!
یکم؛ لنز دوربین
نمیشناختمت؛ اما به خیالم تا آخر عمر، هر بار که این عبارت «سرت را بالا بگیر» را بشنوم؛ یاد تو بیفتم. شاید هم حالا حالاها، هیچ جا و در هیچ جمعی، روی آن را نداشته باشم که سرم را بالا بگیرم. اصلا آنطور که تو در #لنز_دوربین نگاه میکردی، یعنی هنوز هم نگاه میکنی، دیگر نمیشود با هیچ دوربینی مواجه شد. حتی دوربین #سلفی موبایل. بعد از تو همه سلفیها #سلفی_حقارت خواهند بود. وقتی دارم با رفقا و بستگان میخندم و به دوربین نگاه میکنم یاد تو خواهم افتاد، یاد آن داعشی زشت منظر که پشتت ایستاده است. یاد آن چهره زیبای تو که اصلا اثری از غم یا شکست در آن نیست. خندهام تلخ خواهد شد...
دوم؛ شرمندگی ما
آهای! جناب آقای #محسن_حججی! صدای من را میشنوی؟ یعنی صدای ما به شما میرسد؟ میشود کمی هم به این پایینترها توجه کنی؟ آخر تو با ما چه کردی؟! از جان ما چه میخواهی؟ داشتیم زندگیمان را میکردیم. اصلا گفتیم، داستان سوریه و مدافعان حرم دیگر تمام شد. خدا را شکر این هم #به_خیر_گذشت و دیگر نیازی به حضور و دفاع نیست؛ که از نبودن در آن معرکه شرمگین باشیم. #شرمندگی خیلی چیز بدی است...
سوم؛ غریبی
روضهخوانها چند سالی است در اوج روضه #سیدالشهداء، یک عبارت را تکرار میکنند، که بیشتر به تکه کلام لوطیها و مشتیهای تهران قدیم میماند. همانها که #جوانمردی و مردانگی برایشان حرف اول و آخر را میزد. شاید خودت شنیده باشی. حتما شنیدهای. حتما شنیدهای و از خود ارباب همین را خواستهای. روضهخوانهای سنگدل شهر ما، در اوج حرارت روضه قتلگاه، خطاب به سیدالشهداء میگویند: #غریب_گیر_آوردنت. از آن جملاتی که مردانگی را شعلهور میکند. از آنها که غیرتسوز میکند مرد را. از آن دست حرفهایی که جان آدم را در روضه به لب میرساند، اما صد افسوس که به در نمیبرد...
چهارم؛ فرمانده فاتح
#غریبی خیلی چیز بدی است. #داعش هم حسابی ترسناک است. یعنی برای ما ترسناک است. چون تو که ظاهراً نترسیدی. چهرهات به هرچه و هرکه شبیه باشد به ترسیدهها نمیماند. چنان مستحکم #چشم دوختهای به #دوربین که انگار تو آنها را به اسارت گرفتهای. اگر دستانت بسته نبود، چهره پلشت آن داعشی بد سیرت، بیشتر به یک اسیر ترسیده و مستأصل میمانست تا تو که انگار فرماندهی یک سپاه فاتح در صبح نبرد را برعهده داری...
پنجم؛ یتیمی
میگویند فرزندت دو ساله است. گاهی به حس شما #شهدای_مدافع_حرم که همسر جوان و فرزندان خردسال در خانه دارید فکر کردهام. به اینکه چطور برای دفاع از حرم به این سادگی ترک خانواده میکنید. اما داستان تو فرق میکند. فرزندت٬ حالا که دو سال بیشتر ندارد و درد #یتیمی را چندان درک نمیکند. بعد از آن هم، فکر میکنم تو پدری را در حق او با همین تصویر تمام کردهای. برای یتیم یک #شهید چه فخری از این بالاتر که قاب عکس پدر برای همیشه پر از #صلابت و #مردانگی است. از آن قاب عکسها که با دیدنشان دل آدم گرم میشود...
ششم؛ چهره تو
نمیدانم در هنگام ثبت آن عکس، داعشیها به تو چه گفتهاند. شاید به تنهایی و غربتت میخندیدند، شاید هم به سختترین شکنجهها و دردناکترین نوع قتلها تهدیدت میکردند. از همان روشهای سبوعانه و وحشیانه که فقط از دست آنها بر میآید. پس تو چرا خم به ابرو نیاوردی؟ چرا اینقدر به این وحوش از خدا بیخبر که آماده ذبح تو میشوند بیاعتنایی؟ قبل از سفر به #سوریه فیلم جنایات آنها را ندیده بودی؟ یا داعشیها را نمیشناسی یا مرگ را و یا پاک هوش و حواست را به کسی باختهای. که اگر جز این است چرا در چهرهات ترس نیست؟ چرا؟ میبینی! چهره تو در آن تصویر مرا #دیوانه کرده؟ مرا و بسیاری از جوانان هموطنت را. دو سه شب است که دست از سر ما بر نمیدارد. بیچارهمان کردهای آقا محسن...
هفتم؛ روضه
محسنجان! زیاد وقتت را نمیگیرم. حالا دیگر با شهدا و اولیا هم صحبتی و کلام چون منی جز ملال برایت نیست. اما بگذار بگویم که چهرهات و آن چشمها، مرا یاد روضه #حضرت_عباس انداخته است.
https://telegram.me/joinchat/BehvPDvYaR0hVacYeF_S1A
یکم؛ لنز دوربین
نمیشناختمت؛ اما به خیالم تا آخر عمر، هر بار که این عبارت «سرت را بالا بگیر» را بشنوم؛ یاد تو بیفتم. شاید هم حالا حالاها، هیچ جا و در هیچ جمعی، روی آن را نداشته باشم که سرم را بالا بگیرم. اصلا آنطور که تو در #لنز_دوربین نگاه میکردی، یعنی هنوز هم نگاه میکنی، دیگر نمیشود با هیچ دوربینی مواجه شد. حتی دوربین #سلفی موبایل. بعد از تو همه سلفیها #سلفی_حقارت خواهند بود. وقتی دارم با رفقا و بستگان میخندم و به دوربین نگاه میکنم یاد تو خواهم افتاد، یاد آن داعشی زشت منظر که پشتت ایستاده است. یاد آن چهره زیبای تو که اصلا اثری از غم یا شکست در آن نیست. خندهام تلخ خواهد شد...
دوم؛ شرمندگی ما
آهای! جناب آقای #محسن_حججی! صدای من را میشنوی؟ یعنی صدای ما به شما میرسد؟ میشود کمی هم به این پایینترها توجه کنی؟ آخر تو با ما چه کردی؟! از جان ما چه میخواهی؟ داشتیم زندگیمان را میکردیم. اصلا گفتیم، داستان سوریه و مدافعان حرم دیگر تمام شد. خدا را شکر این هم #به_خیر_گذشت و دیگر نیازی به حضور و دفاع نیست؛ که از نبودن در آن معرکه شرمگین باشیم. #شرمندگی خیلی چیز بدی است...
سوم؛ غریبی
روضهخوانها چند سالی است در اوج روضه #سیدالشهداء، یک عبارت را تکرار میکنند، که بیشتر به تکه کلام لوطیها و مشتیهای تهران قدیم میماند. همانها که #جوانمردی و مردانگی برایشان حرف اول و آخر را میزد. شاید خودت شنیده باشی. حتما شنیدهای. حتما شنیدهای و از خود ارباب همین را خواستهای. روضهخوانهای سنگدل شهر ما، در اوج حرارت روضه قتلگاه، خطاب به سیدالشهداء میگویند: #غریب_گیر_آوردنت. از آن جملاتی که مردانگی را شعلهور میکند. از آنها که غیرتسوز میکند مرد را. از آن دست حرفهایی که جان آدم را در روضه به لب میرساند، اما صد افسوس که به در نمیبرد...
چهارم؛ فرمانده فاتح
#غریبی خیلی چیز بدی است. #داعش هم حسابی ترسناک است. یعنی برای ما ترسناک است. چون تو که ظاهراً نترسیدی. چهرهات به هرچه و هرکه شبیه باشد به ترسیدهها نمیماند. چنان مستحکم #چشم دوختهای به #دوربین که انگار تو آنها را به اسارت گرفتهای. اگر دستانت بسته نبود، چهره پلشت آن داعشی بد سیرت، بیشتر به یک اسیر ترسیده و مستأصل میمانست تا تو که انگار فرماندهی یک سپاه فاتح در صبح نبرد را برعهده داری...
پنجم؛ یتیمی
میگویند فرزندت دو ساله است. گاهی به حس شما #شهدای_مدافع_حرم که همسر جوان و فرزندان خردسال در خانه دارید فکر کردهام. به اینکه چطور برای دفاع از حرم به این سادگی ترک خانواده میکنید. اما داستان تو فرق میکند. فرزندت٬ حالا که دو سال بیشتر ندارد و درد #یتیمی را چندان درک نمیکند. بعد از آن هم، فکر میکنم تو پدری را در حق او با همین تصویر تمام کردهای. برای یتیم یک #شهید چه فخری از این بالاتر که قاب عکس پدر برای همیشه پر از #صلابت و #مردانگی است. از آن قاب عکسها که با دیدنشان دل آدم گرم میشود...
ششم؛ چهره تو
نمیدانم در هنگام ثبت آن عکس، داعشیها به تو چه گفتهاند. شاید به تنهایی و غربتت میخندیدند، شاید هم به سختترین شکنجهها و دردناکترین نوع قتلها تهدیدت میکردند. از همان روشهای سبوعانه و وحشیانه که فقط از دست آنها بر میآید. پس تو چرا خم به ابرو نیاوردی؟ چرا اینقدر به این وحوش از خدا بیخبر که آماده ذبح تو میشوند بیاعتنایی؟ قبل از سفر به #سوریه فیلم جنایات آنها را ندیده بودی؟ یا داعشیها را نمیشناسی یا مرگ را و یا پاک هوش و حواست را به کسی باختهای. که اگر جز این است چرا در چهرهات ترس نیست؟ چرا؟ میبینی! چهره تو در آن تصویر مرا #دیوانه کرده؟ مرا و بسیاری از جوانان هموطنت را. دو سه شب است که دست از سر ما بر نمیدارد. بیچارهمان کردهای آقا محسن...
هفتم؛ روضه
محسنجان! زیاد وقتت را نمیگیرم. حالا دیگر با شهدا و اولیا هم صحبتی و کلام چون منی جز ملال برایت نیست. اما بگذار بگویم که چهرهات و آن چشمها، مرا یاد روضه #حضرت_عباس انداخته است.
https://telegram.me/joinchat/BehvPDvYaR0hVacYeF_S1A
Telegram
attach 📎
اگر دوباره جنگی شروع شد و ما نبودیم از قول ما #رزمندگان_دیروز به "رزمندگان فردا" بگوئید: در حین مبارزه با دشمن متجاوز، به #بعد_از_جنگ هم بیاندیشید.
مبادا #ارزشها را در خاکریزها جا بگذارید، اگر چنین کنید، #ارزشها، مثل امروز عوض می شود و #عوضیها ارزشمند می شوند.
می بینید که چگونه ما را #غریبه میپندارند!
آن روزها:
*قطار قطار* می رفتیم.. "واگن واگن"
بر می گشتیم.
#راست_قامت
می رفتیم.. "کمر خمیده"
بر می گشتیم.
#دسته_دسته می رفتیم. "تنها تنها"
بر می گشتیم.
بیهیچ استقبال و جشن و سروری.
فقط آغوش گرم مادری چشم انتظارمان بود و دگر هیچ..!
اما #مردانه، ایستادیم...
باور کنید که:
ماهم دل داشتیم،
فرزند و عیال و خانمان داشتیم.
اما با #دل رفتیم... "بیدل" برگشتیم.
با #یار رفتیم... با "بار" بر گشتیم.
با #پا رفتیم... با "عصا" بر گشتیم.
با #عزم رفتیم... با "زخم" برگشتیم.
با #شور رفتیم... با "شعور" برگشتیم.
ما اکنون #پریشان هستیم.
اما "پشیمان" نیستیم.
*ما* همان کهنه *رزمندگان* پیادهایم که *سواری* نیاموختهایم.
*ما* همان هایی هستیم که به *وسوسهی قدرت* نرفته بودیم.
میدانید *تعداد ما* در هشت سال جنگ، چند نفر بود؟؟؟؟
*۳/۵* درصد از کل جمعیت ایران!!!
اما #مردانگی را "تنها" نگذاشتیم.
ما #غارت را آموزش ندیده بودیم.
رفتیم و #غیرت را تجربه کردیم.
اکنون نیز #فریاد میزنیم که:
این "حرامیان یقه سفیدان قافلهی اختلاس" از ما نیستند...
"این گرگانی که صد پیراهن یوسف را دریدهاند" از ما نیستند .
"ما" نه اسب امام زمان دیدیم، نه بی ذکر سالار شهیدان، جنگیدیم...
اما #استخوان_در _گلو و "خار در چشم"، از *وضعیت امروز مردم خوبمان* شرمندهایم...
شرمنده ایم، با صورتی سرخ شرمنده ایم،
با دستانی که در فکه و شلمچه و مجنون و هور و ارتفاعات غرب جا مانده است
ای همه ی آنانی که #احساس_پاک را می شناسید!
#ما اگر به جبهه نمیرفتیم، با دشمنی که به تلافی قادسیه، برای هلاک مردم و میهن مان ایران، آمده بود، چه می کردیم؟
شما را به آن سالار شهیدان، ما را بهتر #قضاوت کنید.
حساب اندک افرادی از ما که #آلوده شدند و #شرافت خود را فروختند، را به حساب ما ننویسید....
"بگذارم و بگذرم"
سربازم و هرگز نکنم پشت به میدان
گر سر برود من نروم از سر پیمان
ای خاک مقدس که بود نام تو ایران
فاسد بود آن خون که به پای تو نریزد!؟
🌺تقدیم به خانواده های محترم شهدا و جانبازان صبور و ایثارگران غیور هشت سال دفاع مقدس که مرد و مردانه از وجب به وجب این خاک حراست نمودند...
شهدا شرمنده ایم...
@yashilvatan_ir 🌺🍃یاشیل وطن
مبادا #ارزشها را در خاکریزها جا بگذارید، اگر چنین کنید، #ارزشها، مثل امروز عوض می شود و #عوضیها ارزشمند می شوند.
می بینید که چگونه ما را #غریبه میپندارند!
آن روزها:
*قطار قطار* می رفتیم.. "واگن واگن"
بر می گشتیم.
#راست_قامت
می رفتیم.. "کمر خمیده"
بر می گشتیم.
#دسته_دسته می رفتیم. "تنها تنها"
بر می گشتیم.
بیهیچ استقبال و جشن و سروری.
فقط آغوش گرم مادری چشم انتظارمان بود و دگر هیچ..!
اما #مردانه، ایستادیم...
باور کنید که:
ماهم دل داشتیم،
فرزند و عیال و خانمان داشتیم.
اما با #دل رفتیم... "بیدل" برگشتیم.
با #یار رفتیم... با "بار" بر گشتیم.
با #پا رفتیم... با "عصا" بر گشتیم.
با #عزم رفتیم... با "زخم" برگشتیم.
با #شور رفتیم... با "شعور" برگشتیم.
ما اکنون #پریشان هستیم.
اما "پشیمان" نیستیم.
*ما* همان کهنه *رزمندگان* پیادهایم که *سواری* نیاموختهایم.
*ما* همان هایی هستیم که به *وسوسهی قدرت* نرفته بودیم.
میدانید *تعداد ما* در هشت سال جنگ، چند نفر بود؟؟؟؟
*۳/۵* درصد از کل جمعیت ایران!!!
اما #مردانگی را "تنها" نگذاشتیم.
ما #غارت را آموزش ندیده بودیم.
رفتیم و #غیرت را تجربه کردیم.
اکنون نیز #فریاد میزنیم که:
این "حرامیان یقه سفیدان قافلهی اختلاس" از ما نیستند...
"این گرگانی که صد پیراهن یوسف را دریدهاند" از ما نیستند .
"ما" نه اسب امام زمان دیدیم، نه بی ذکر سالار شهیدان، جنگیدیم...
اما #استخوان_در _گلو و "خار در چشم"، از *وضعیت امروز مردم خوبمان* شرمندهایم...
شرمنده ایم، با صورتی سرخ شرمنده ایم،
با دستانی که در فکه و شلمچه و مجنون و هور و ارتفاعات غرب جا مانده است
ای همه ی آنانی که #احساس_پاک را می شناسید!
#ما اگر به جبهه نمیرفتیم، با دشمنی که به تلافی قادسیه، برای هلاک مردم و میهن مان ایران، آمده بود، چه می کردیم؟
شما را به آن سالار شهیدان، ما را بهتر #قضاوت کنید.
حساب اندک افرادی از ما که #آلوده شدند و #شرافت خود را فروختند، را به حساب ما ننویسید....
"بگذارم و بگذرم"
سربازم و هرگز نکنم پشت به میدان
گر سر برود من نروم از سر پیمان
ای خاک مقدس که بود نام تو ایران
فاسد بود آن خون که به پای تو نریزد!؟
🌺تقدیم به خانواده های محترم شهدا و جانبازان صبور و ایثارگران غیور هشت سال دفاع مقدس که مرد و مردانه از وجب به وجب این خاک حراست نمودند...
شهدا شرمنده ایم...
@yashilvatan_ir 🌺🍃یاشیل وطن
Forwarded from یاشیل وطن _ اخبار روز
اگر دوباره جنگی شروع شد و ما نبودیم از قول ما #رزمندگان_دیروز به "رزمندگان فردا" بگوئید: در حین مبارزه با دشمن متجاوز، به #بعد_از_جنگ هم بیاندیشید.
مبادا #ارزشها را در خاکریزها جا بگذارید، اگر چنین کنید، #ارزشها، مثل امروز عوض می شود و #عوضیها ارزشمند می شوند.
می بینید که چگونه ما را #غریبه میپندارند!
آن روزها:
*قطار قطار* می رفتیم.. "واگن واگن"
بر می گشتیم.
#راست_قامت
می رفتیم.. "کمر خمیده"
بر می گشتیم.
#دسته_دسته می رفتیم. "تنها تنها"
بر می گشتیم.
بیهیچ استقبال و جشن و سروری.
فقط آغوش گرم مادری چشم انتظارمان بود و دگر هیچ..!
اما #مردانه، ایستادیم...
باور کنید که:
ماهم دل داشتیم،
فرزند و عیال و خانمان داشتیم.
اما با #دل رفتیم... "بیدل" برگشتیم.
با #یار رفتیم... با "بار" بر گشتیم.
با #پا رفتیم... با "عصا" بر گشتیم.
با #عزم رفتیم... با "زخم" برگشتیم.
با #شور رفتیم... با "شعور" برگشتیم.
ما اکنون #پریشان هستیم.
اما "پشیمان" نیستیم.
*ما* همان کهنه *رزمندگان* پیادهایم که *سواری* نیاموختهایم.
*ما* همان هایی هستیم که به *وسوسهی قدرت* نرفته بودیم.
میدانید *تعداد ما* در هشت سال جنگ، چند نفر بود؟؟؟؟
*۳/۵* درصد از کل جمعیت ایران!!!
اما #مردانگی را "تنها" نگذاشتیم.
ما #غارت را آموزش ندیده بودیم.
رفتیم و #غیرت را تجربه کردیم.
اکنون نیز #فریاد میزنیم که:
این "حرامیان یقه سفیدان قافلهی اختلاس" از ما نیستند...
"این گرگانی که صد پیراهن یوسف را دریدهاند" از ما نیستند .
"ما" نه اسب امام زمان دیدیم، نه بی ذکر سالار شهیدان، جنگیدیم...
اما #استخوان_در _گلو و "خار در چشم"، از *وضعیت امروز مردم خوبمان* شرمندهایم...
شرمنده ایم، با صورتی سرخ شرمنده ایم،
با دستانی که در فکه و شلمچه و مجنون و هور و ارتفاعات غرب جا مانده است
ای همه ی آنانی که #احساس_پاک را می شناسید!
#ما اگر به جبهه نمیرفتیم، با دشمنی که به تلافی قادسیه، برای هلاک مردم و میهن مان ایران، آمده بود، چه می کردیم؟
شما را به آن سالار شهیدان، ما را بهتر #قضاوت کنید.
حساب اندک افرادی از ما که #آلوده شدند و #شرافت خود را فروختند، را به حساب ما ننویسید....
"بگذارم و بگذرم"
سربازم و هرگز نکنم پشت به میدان
گر سر برود من نروم از سر پیمان
ای خاک مقدس که بود نام تو ایران
فاسد بود آن خون که به پای تو نریزد!؟
🌺تقدیم به خانواده های محترم شهدا و جانبازان صبور و ایثارگران غیور هشت سال دفاع مقدس که مرد و مردانه از وجب به وجب این خاک حراست نمودند...
شهدا شرمنده ایم...
@yashilvatan_ir 🌺🍃یاشیل وطن
مبادا #ارزشها را در خاکریزها جا بگذارید، اگر چنین کنید، #ارزشها، مثل امروز عوض می شود و #عوضیها ارزشمند می شوند.
می بینید که چگونه ما را #غریبه میپندارند!
آن روزها:
*قطار قطار* می رفتیم.. "واگن واگن"
بر می گشتیم.
#راست_قامت
می رفتیم.. "کمر خمیده"
بر می گشتیم.
#دسته_دسته می رفتیم. "تنها تنها"
بر می گشتیم.
بیهیچ استقبال و جشن و سروری.
فقط آغوش گرم مادری چشم انتظارمان بود و دگر هیچ..!
اما #مردانه، ایستادیم...
باور کنید که:
ماهم دل داشتیم،
فرزند و عیال و خانمان داشتیم.
اما با #دل رفتیم... "بیدل" برگشتیم.
با #یار رفتیم... با "بار" بر گشتیم.
با #پا رفتیم... با "عصا" بر گشتیم.
با #عزم رفتیم... با "زخم" برگشتیم.
با #شور رفتیم... با "شعور" برگشتیم.
ما اکنون #پریشان هستیم.
اما "پشیمان" نیستیم.
*ما* همان کهنه *رزمندگان* پیادهایم که *سواری* نیاموختهایم.
*ما* همان هایی هستیم که به *وسوسهی قدرت* نرفته بودیم.
میدانید *تعداد ما* در هشت سال جنگ، چند نفر بود؟؟؟؟
*۳/۵* درصد از کل جمعیت ایران!!!
اما #مردانگی را "تنها" نگذاشتیم.
ما #غارت را آموزش ندیده بودیم.
رفتیم و #غیرت را تجربه کردیم.
اکنون نیز #فریاد میزنیم که:
این "حرامیان یقه سفیدان قافلهی اختلاس" از ما نیستند...
"این گرگانی که صد پیراهن یوسف را دریدهاند" از ما نیستند .
"ما" نه اسب امام زمان دیدیم، نه بی ذکر سالار شهیدان، جنگیدیم...
اما #استخوان_در _گلو و "خار در چشم"، از *وضعیت امروز مردم خوبمان* شرمندهایم...
شرمنده ایم، با صورتی سرخ شرمنده ایم،
با دستانی که در فکه و شلمچه و مجنون و هور و ارتفاعات غرب جا مانده است
ای همه ی آنانی که #احساس_پاک را می شناسید!
#ما اگر به جبهه نمیرفتیم، با دشمنی که به تلافی قادسیه، برای هلاک مردم و میهن مان ایران، آمده بود، چه می کردیم؟
شما را به آن سالار شهیدان، ما را بهتر #قضاوت کنید.
حساب اندک افرادی از ما که #آلوده شدند و #شرافت خود را فروختند، را به حساب ما ننویسید....
"بگذارم و بگذرم"
سربازم و هرگز نکنم پشت به میدان
گر سر برود من نروم از سر پیمان
ای خاک مقدس که بود نام تو ایران
فاسد بود آن خون که به پای تو نریزد!؟
🌺تقدیم به خانواده های محترم شهدا و جانبازان صبور و ایثارگران غیور هشت سال دفاع مقدس که مرد و مردانه از وجب به وجب این خاک حراست نمودند...
شهدا شرمنده ایم...
@yashilvatan_ir 🌺🍃یاشیل وطن
Forwarded from یاشیل وطن _ اخبار روز
اگر دوباره جنگی شروع شد و ما نبودیم از قول ما #رزمندگان_دیروز به "رزمندگان فردا" بگوئید: در حین مبارزه با دشمن متجاوز، به #بعد_از_جنگ هم بیاندیشید.
مبادا #ارزشها را در خاکریزها جا بگذارید، اگر چنین کنید، #ارزشها، مثل امروز عوض می شود و #عوضیها ارزشمند می شوند.
می بینید که چگونه ما را #غریبه میپندارند!
آن روزها:
*قطار قطار* می رفتیم.. "واگن واگن"
بر می گشتیم.
#راست_قامت
می رفتیم.. "کمر خمیده"
بر می گشتیم.
#دسته_دسته می رفتیم. "تنها تنها"
بر می گشتیم.
بیهیچ استقبال و جشن و سروری.
فقط آغوش گرم مادری چشم انتظارمان بود و دگر هیچ..!
اما #مردانه، ایستادیم...
باور کنید که:
ماهم دل داشتیم،
فرزند و عیال و خانمان داشتیم.
اما با #دل رفتیم... "بیدل" برگشتیم.
با #یار رفتیم... با "بار" بر گشتیم.
با #پا رفتیم... با "عصا" بر گشتیم.
با #عزم رفتیم... با "زخم" برگشتیم.
با #شور رفتیم... با "شعور" برگشتیم.
ما اکنون #پریشان هستیم.
اما "پشیمان" نیستیم.
*ما* همان کهنه *رزمندگان* پیادهایم که *سواری* نیاموختهایم.
*ما* همان هایی هستیم که به *وسوسهی قدرت* نرفته بودیم.
میدانید *تعداد ما* در هشت سال جنگ، چند نفر بود؟؟؟؟
*۳/۵* درصد از کل جمعیت ایران!!!
اما #مردانگی را "تنها" نگذاشتیم.
ما #غارت را آموزش ندیده بودیم.
رفتیم و #غیرت را تجربه کردیم.
اکنون نیز #فریاد میزنیم که:
این "حرامیان یقه سفیدان قافلهی اختلاس" از ما نیستند...
"این گرگانی که صد پیراهن یوسف را دریدهاند" از ما نیستند .
"ما" نه اسب امام زمان دیدیم، نه بی ذکر سالار شهیدان، جنگیدیم...
اما #استخوان_در _گلو و "خار در چشم"، از *وضعیت امروز مردم خوبمان* شرمندهایم...
شرمنده ایم، با صورتی سرخ شرمنده ایم،
با دستانی که در فکه و شلمچه و مجنون و هور و ارتفاعات غرب جا مانده است
ای همه ی آنانی که #احساس_پاک را می شناسید!
#ما اگر به جبهه نمیرفتیم، با دشمنی که به تلافی قادسیه، برای هلاک مردم و میهن مان ایران، آمده بود، چه می کردیم؟
شما را به آن سالار شهیدان، ما را بهتر #قضاوت کنید.
حساب اندک افرادی از ما که #آلوده شدند و #شرافت خود را فروختند، را به حساب ما ننویسید....
"بگذارم و بگذرم"
سربازم و هرگز نکنم پشت به میدان
گر سر برود من نروم از سر پیمان
ای خاک مقدس که بود نام تو ایران
فاسد بود آن خون که به پای تو نریزد!؟
🌺تقدیم به خانواده های محترم شهدا و جانبازان صبور و ایثارگران غیور هشت سال دفاع مقدس که مرد و مردانه از وجب به وجب این خاک حراست نمودند...
شهدا شرمنده ایم...
@yashilvatan_ir 🌺🍃یاشیل وطن
مبادا #ارزشها را در خاکریزها جا بگذارید، اگر چنین کنید، #ارزشها، مثل امروز عوض می شود و #عوضیها ارزشمند می شوند.
می بینید که چگونه ما را #غریبه میپندارند!
آن روزها:
*قطار قطار* می رفتیم.. "واگن واگن"
بر می گشتیم.
#راست_قامت
می رفتیم.. "کمر خمیده"
بر می گشتیم.
#دسته_دسته می رفتیم. "تنها تنها"
بر می گشتیم.
بیهیچ استقبال و جشن و سروری.
فقط آغوش گرم مادری چشم انتظارمان بود و دگر هیچ..!
اما #مردانه، ایستادیم...
باور کنید که:
ماهم دل داشتیم،
فرزند و عیال و خانمان داشتیم.
اما با #دل رفتیم... "بیدل" برگشتیم.
با #یار رفتیم... با "بار" بر گشتیم.
با #پا رفتیم... با "عصا" بر گشتیم.
با #عزم رفتیم... با "زخم" برگشتیم.
با #شور رفتیم... با "شعور" برگشتیم.
ما اکنون #پریشان هستیم.
اما "پشیمان" نیستیم.
*ما* همان کهنه *رزمندگان* پیادهایم که *سواری* نیاموختهایم.
*ما* همان هایی هستیم که به *وسوسهی قدرت* نرفته بودیم.
میدانید *تعداد ما* در هشت سال جنگ، چند نفر بود؟؟؟؟
*۳/۵* درصد از کل جمعیت ایران!!!
اما #مردانگی را "تنها" نگذاشتیم.
ما #غارت را آموزش ندیده بودیم.
رفتیم و #غیرت را تجربه کردیم.
اکنون نیز #فریاد میزنیم که:
این "حرامیان یقه سفیدان قافلهی اختلاس" از ما نیستند...
"این گرگانی که صد پیراهن یوسف را دریدهاند" از ما نیستند .
"ما" نه اسب امام زمان دیدیم، نه بی ذکر سالار شهیدان، جنگیدیم...
اما #استخوان_در _گلو و "خار در چشم"، از *وضعیت امروز مردم خوبمان* شرمندهایم...
شرمنده ایم، با صورتی سرخ شرمنده ایم،
با دستانی که در فکه و شلمچه و مجنون و هور و ارتفاعات غرب جا مانده است
ای همه ی آنانی که #احساس_پاک را می شناسید!
#ما اگر به جبهه نمیرفتیم، با دشمنی که به تلافی قادسیه، برای هلاک مردم و میهن مان ایران، آمده بود، چه می کردیم؟
شما را به آن سالار شهیدان، ما را بهتر #قضاوت کنید.
حساب اندک افرادی از ما که #آلوده شدند و #شرافت خود را فروختند، را به حساب ما ننویسید....
"بگذارم و بگذرم"
سربازم و هرگز نکنم پشت به میدان
گر سر برود من نروم از سر پیمان
ای خاک مقدس که بود نام تو ایران
فاسد بود آن خون که به پای تو نریزد!؟
🌺تقدیم به خانواده های محترم شهدا و جانبازان صبور و ایثارگران غیور هشت سال دفاع مقدس که مرد و مردانه از وجب به وجب این خاک حراست نمودند...
شهدا شرمنده ایم...
@yashilvatan_ir 🌺🍃یاشیل وطن