Forwarded from اتچ بات
🌹برای شهیدی که بیچارهمان کرده است!
یکم؛ لنز دوربین
نمیشناختمت؛ اما به خیالم تا آخر عمر، هر بار که این عبارت «سرت را بالا بگیر» را بشنوم؛ یاد تو بیفتم. شاید هم حالا حالاها، هیچ جا و در هیچ جمعی، روی آن را نداشته باشم که سرم را بالا بگیرم. اصلا آنطور که تو در #لنز_دوربین نگاه میکردی، یعنی هنوز هم نگاه میکنی، دیگر نمیشود با هیچ دوربینی مواجه شد. حتی دوربین #سلفی موبایل. بعد از تو همه سلفیها #سلفی_حقارت خواهند بود. وقتی دارم با رفقا و بستگان میخندم و به دوربین نگاه میکنم یاد تو خواهم افتاد، یاد آن داعشی زشت منظر که پشتت ایستاده است. یاد آن چهره زیبای تو که اصلا اثری از غم یا شکست در آن نیست. خندهام تلخ خواهد شد...
دوم؛ شرمندگی ما
آهای! جناب آقای #محسن_حججی! صدای من را میشنوی؟ یعنی صدای ما به شما میرسد؟ میشود کمی هم به این پایینترها توجه کنی؟ آخر تو با ما چه کردی؟! از جان ما چه میخواهی؟ داشتیم زندگیمان را میکردیم. اصلا گفتیم، داستان سوریه و مدافعان حرم دیگر تمام شد. خدا را شکر این هم #به_خیر_گذشت و دیگر نیازی به حضور و دفاع نیست؛ که از نبودن در آن معرکه شرمگین باشیم. #شرمندگی خیلی چیز بدی است...
سوم؛ غریبی
روضهخوانها چند سالی است در اوج روضه #سیدالشهداء، یک عبارت را تکرار میکنند، که بیشتر به تکه کلام لوطیها و مشتیهای تهران قدیم میماند. همانها که #جوانمردی و مردانگی برایشان حرف اول و آخر را میزد. شاید خودت شنیده باشی. حتما شنیدهای. حتما شنیدهای و از خود ارباب همین را خواستهای. روضهخوانهای سنگدل شهر ما، در اوج حرارت روضه قتلگاه، خطاب به سیدالشهداء میگویند: #غریب_گیر_آوردنت. از آن جملاتی که مردانگی را شعلهور میکند. از آنها که غیرتسوز میکند مرد را. از آن دست حرفهایی که جان آدم را در روضه به لب میرساند، اما صد افسوس که به در نمیبرد...
چهارم؛ فرمانده فاتح
#غریبی خیلی چیز بدی است. #داعش هم حسابی ترسناک است. یعنی برای ما ترسناک است. چون تو که ظاهراً نترسیدی. چهرهات به هرچه و هرکه شبیه باشد به ترسیدهها نمیماند. چنان مستحکم #چشم دوختهای به #دوربین که انگار تو آنها را به اسارت گرفتهای. اگر دستانت بسته نبود، چهره پلشت آن داعشی بد سیرت، بیشتر به یک اسیر ترسیده و مستأصل میمانست تا تو که انگار فرماندهی یک سپاه فاتح در صبح نبرد را برعهده داری...
پنجم؛ یتیمی
میگویند فرزندت دو ساله است. گاهی به حس شما #شهدای_مدافع_حرم که همسر جوان و فرزندان خردسال در خانه دارید فکر کردهام. به اینکه چطور برای دفاع از حرم به این سادگی ترک خانواده میکنید. اما داستان تو فرق میکند. فرزندت٬ حالا که دو سال بیشتر ندارد و درد #یتیمی را چندان درک نمیکند. بعد از آن هم، فکر میکنم تو پدری را در حق او با همین تصویر تمام کردهای. برای یتیم یک #شهید چه فخری از این بالاتر که قاب عکس پدر برای همیشه پر از #صلابت و #مردانگی است. از آن قاب عکسها که با دیدنشان دل آدم گرم میشود...
ششم؛ چهره تو
نمیدانم در هنگام ثبت آن عکس، داعشیها به تو چه گفتهاند. شاید به تنهایی و غربتت میخندیدند، شاید هم به سختترین شکنجهها و دردناکترین نوع قتلها تهدیدت میکردند. از همان روشهای سبوعانه و وحشیانه که فقط از دست آنها بر میآید. پس تو چرا خم به ابرو نیاوردی؟ چرا اینقدر به این وحوش از خدا بیخبر که آماده ذبح تو میشوند بیاعتنایی؟ قبل از سفر به #سوریه فیلم جنایات آنها را ندیده بودی؟ یا داعشیها را نمیشناسی یا مرگ را و یا پاک هوش و حواست را به کسی باختهای. که اگر جز این است چرا در چهرهات ترس نیست؟ چرا؟ میبینی! چهره تو در آن تصویر مرا #دیوانه کرده؟ مرا و بسیاری از جوانان هموطنت را. دو سه شب است که دست از سر ما بر نمیدارد. بیچارهمان کردهای آقا محسن...
هفتم؛ روضه
محسنجان! زیاد وقتت را نمیگیرم. حالا دیگر با شهدا و اولیا هم صحبتی و کلام چون منی جز ملال برایت نیست. اما بگذار بگویم که چهرهات و آن چشمها، مرا یاد روضه #حضرت_عباس انداخته است.
https://telegram.me/joinchat/BehvPDvYaR0hVacYeF_S1A
یکم؛ لنز دوربین
نمیشناختمت؛ اما به خیالم تا آخر عمر، هر بار که این عبارت «سرت را بالا بگیر» را بشنوم؛ یاد تو بیفتم. شاید هم حالا حالاها، هیچ جا و در هیچ جمعی، روی آن را نداشته باشم که سرم را بالا بگیرم. اصلا آنطور که تو در #لنز_دوربین نگاه میکردی، یعنی هنوز هم نگاه میکنی، دیگر نمیشود با هیچ دوربینی مواجه شد. حتی دوربین #سلفی موبایل. بعد از تو همه سلفیها #سلفی_حقارت خواهند بود. وقتی دارم با رفقا و بستگان میخندم و به دوربین نگاه میکنم یاد تو خواهم افتاد، یاد آن داعشی زشت منظر که پشتت ایستاده است. یاد آن چهره زیبای تو که اصلا اثری از غم یا شکست در آن نیست. خندهام تلخ خواهد شد...
دوم؛ شرمندگی ما
آهای! جناب آقای #محسن_حججی! صدای من را میشنوی؟ یعنی صدای ما به شما میرسد؟ میشود کمی هم به این پایینترها توجه کنی؟ آخر تو با ما چه کردی؟! از جان ما چه میخواهی؟ داشتیم زندگیمان را میکردیم. اصلا گفتیم، داستان سوریه و مدافعان حرم دیگر تمام شد. خدا را شکر این هم #به_خیر_گذشت و دیگر نیازی به حضور و دفاع نیست؛ که از نبودن در آن معرکه شرمگین باشیم. #شرمندگی خیلی چیز بدی است...
سوم؛ غریبی
روضهخوانها چند سالی است در اوج روضه #سیدالشهداء، یک عبارت را تکرار میکنند، که بیشتر به تکه کلام لوطیها و مشتیهای تهران قدیم میماند. همانها که #جوانمردی و مردانگی برایشان حرف اول و آخر را میزد. شاید خودت شنیده باشی. حتما شنیدهای. حتما شنیدهای و از خود ارباب همین را خواستهای. روضهخوانهای سنگدل شهر ما، در اوج حرارت روضه قتلگاه، خطاب به سیدالشهداء میگویند: #غریب_گیر_آوردنت. از آن جملاتی که مردانگی را شعلهور میکند. از آنها که غیرتسوز میکند مرد را. از آن دست حرفهایی که جان آدم را در روضه به لب میرساند، اما صد افسوس که به در نمیبرد...
چهارم؛ فرمانده فاتح
#غریبی خیلی چیز بدی است. #داعش هم حسابی ترسناک است. یعنی برای ما ترسناک است. چون تو که ظاهراً نترسیدی. چهرهات به هرچه و هرکه شبیه باشد به ترسیدهها نمیماند. چنان مستحکم #چشم دوختهای به #دوربین که انگار تو آنها را به اسارت گرفتهای. اگر دستانت بسته نبود، چهره پلشت آن داعشی بد سیرت، بیشتر به یک اسیر ترسیده و مستأصل میمانست تا تو که انگار فرماندهی یک سپاه فاتح در صبح نبرد را برعهده داری...
پنجم؛ یتیمی
میگویند فرزندت دو ساله است. گاهی به حس شما #شهدای_مدافع_حرم که همسر جوان و فرزندان خردسال در خانه دارید فکر کردهام. به اینکه چطور برای دفاع از حرم به این سادگی ترک خانواده میکنید. اما داستان تو فرق میکند. فرزندت٬ حالا که دو سال بیشتر ندارد و درد #یتیمی را چندان درک نمیکند. بعد از آن هم، فکر میکنم تو پدری را در حق او با همین تصویر تمام کردهای. برای یتیم یک #شهید چه فخری از این بالاتر که قاب عکس پدر برای همیشه پر از #صلابت و #مردانگی است. از آن قاب عکسها که با دیدنشان دل آدم گرم میشود...
ششم؛ چهره تو
نمیدانم در هنگام ثبت آن عکس، داعشیها به تو چه گفتهاند. شاید به تنهایی و غربتت میخندیدند، شاید هم به سختترین شکنجهها و دردناکترین نوع قتلها تهدیدت میکردند. از همان روشهای سبوعانه و وحشیانه که فقط از دست آنها بر میآید. پس تو چرا خم به ابرو نیاوردی؟ چرا اینقدر به این وحوش از خدا بیخبر که آماده ذبح تو میشوند بیاعتنایی؟ قبل از سفر به #سوریه فیلم جنایات آنها را ندیده بودی؟ یا داعشیها را نمیشناسی یا مرگ را و یا پاک هوش و حواست را به کسی باختهای. که اگر جز این است چرا در چهرهات ترس نیست؟ چرا؟ میبینی! چهره تو در آن تصویر مرا #دیوانه کرده؟ مرا و بسیاری از جوانان هموطنت را. دو سه شب است که دست از سر ما بر نمیدارد. بیچارهمان کردهای آقا محسن...
هفتم؛ روضه
محسنجان! زیاد وقتت را نمیگیرم. حالا دیگر با شهدا و اولیا هم صحبتی و کلام چون منی جز ملال برایت نیست. اما بگذار بگویم که چهرهات و آن چشمها، مرا یاد روضه #حضرت_عباس انداخته است.
https://telegram.me/joinchat/BehvPDvYaR0hVacYeF_S1A
Telegram
attach 📎
✍حس مشترک خیلیامون
از همون بچگی ها اسمشون که میومد دلم میلرزید بعدها فهمیدم وقتی دلت حتی از شنیدن یه اسم بلرزه یعنی عشق.
بزرگتر که شدم وقتی ازشون حرف میزدند ،مداحی هایی که به گوش می رسید کنار دردی که مینشست رو دلم؛ حس خاصی بهم می داد بهشون مغرور می شودم؛حس افتخار غرور. وقتی تصاویر حرم از تلویزیون پخش می شود؛دلم پر می کشید و همه حس ام خلاصه می شود تو اشک گوشه چشمم.
و الان مگه آدم میتونه کسی رو که تا حالا از نزدیک ندیده به این اندازه دوست داشته باشه!؟ حتما که میتونه وقتی حس اش کنی وقتی هربار که دستتو میبری به طرفش دستتو میگیره یه جاهایی صداش میکنی و واقعا حس میکنی که اره هواتو داره،وقتی از بچگی باهاش بزرگ شدی.
عباس(ع) فقط یک بار شرمنده شد.
بعد اون هیچ وقت دیگه خدا اجازه نداده پیش کسی شرمنده بشه این شب ها اگر رفتید پیش خدا هر خواسته ای داشتید اقارو واسطه قرار بدید،اگر به صلاح باشه نه نمی شنوید❤️🦋
🍃💕(عباس) در حروف ابجد مطابق با عدد 133 است.
#ماه_دلم
#برادر_ارباب_جان
#اقای_معرفت_وفاداری_ادب
#حضرت_عباس
🆔️ @yashilvatan_ir
🔰 یاشیل وطن ¤ مستقل آنلاین
از همون بچگی ها اسمشون که میومد دلم میلرزید بعدها فهمیدم وقتی دلت حتی از شنیدن یه اسم بلرزه یعنی عشق.
بزرگتر که شدم وقتی ازشون حرف میزدند ،مداحی هایی که به گوش می رسید کنار دردی که مینشست رو دلم؛ حس خاصی بهم می داد بهشون مغرور می شودم؛حس افتخار غرور. وقتی تصاویر حرم از تلویزیون پخش می شود؛دلم پر می کشید و همه حس ام خلاصه می شود تو اشک گوشه چشمم.
و الان مگه آدم میتونه کسی رو که تا حالا از نزدیک ندیده به این اندازه دوست داشته باشه!؟ حتما که میتونه وقتی حس اش کنی وقتی هربار که دستتو میبری به طرفش دستتو میگیره یه جاهایی صداش میکنی و واقعا حس میکنی که اره هواتو داره،وقتی از بچگی باهاش بزرگ شدی.
عباس(ع) فقط یک بار شرمنده شد.
بعد اون هیچ وقت دیگه خدا اجازه نداده پیش کسی شرمنده بشه این شب ها اگر رفتید پیش خدا هر خواسته ای داشتید اقارو واسطه قرار بدید،اگر به صلاح باشه نه نمی شنوید❤️🦋
🍃💕(عباس) در حروف ابجد مطابق با عدد 133 است.
#ماه_دلم
#برادر_ارباب_جان
#اقای_معرفت_وفاداری_ادب
#حضرت_عباس
🆔️ @yashilvatan_ir
🔰 یاشیل وطن ¤ مستقل آنلاین
✔️@Nohenab✔
کلامی|رجز حضرت ابوالفضل
🍁 #حاج_ولی_الله_کلامی
▪️رجز
▫️ #رجز #شعرخوانی فوق #زیبا
#حضرت_عباس(ع)
▪️ #التماس_دعا
🆔️ @yashilvatan_ir
🔰 یاشیل وطن ¤ مستقل آنلاین
▪️رجز
▫️ #رجز #شعرخوانی فوق #زیبا
#حضرت_عباس(ع)
▪️ #التماس_دعا
🆔️ @yashilvatan_ir
🔰 یاشیل وطن ¤ مستقل آنلاین
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
من انقد بدم که دعوتم نکنیا...حالا اقایی میکنی به روم نمیاری من که میدونم...
بیا یه قراری بزاریم اول من به دلم دعوتت میکنم. دستمو بگیر قدرتشو بده بشم اونی که لایق پا گذاشتن به کربلای تو باشه...آخه نمیدونی که من دلم پر میکشه برای عباسات... اقا جان این بد، با هر کلیپ و عکسی که از شما فرستادن اشک ریخت و دلش هزار تیکه شد... از اینا که بگذریم اما بعدش نوبت توئه ها اقا جان، تو باید دعوتم کنی قول من و شما باشه برای سال دیگه که خوب باشم که دعوتم کنی😔💚
#امام_حسین
#حضرت_عباس
🆔️ @yashilvatan_ir
🔰 یاشیل وطن ¤ مستقل آنلاین
بیا یه قراری بزاریم اول من به دلم دعوتت میکنم. دستمو بگیر قدرتشو بده بشم اونی که لایق پا گذاشتن به کربلای تو باشه...آخه نمیدونی که من دلم پر میکشه برای عباسات... اقا جان این بد، با هر کلیپ و عکسی که از شما فرستادن اشک ریخت و دلش هزار تیکه شد... از اینا که بگذریم اما بعدش نوبت توئه ها اقا جان، تو باید دعوتم کنی قول من و شما باشه برای سال دیگه که خوب باشم که دعوتم کنی😔💚
#امام_حسین
#حضرت_عباس
🆔️ @yashilvatan_ir
🔰 یاشیل وطن ¤ مستقل آنلاین