گپ 8
51 subscribers
737 photos
77 videos
2.06K links
فلسفه، ادبیات،متن، اشعار
🔹

ادرس سایت : www.gap8.ir که مورد صیانت قرار گرفت و فیلتر شد
مدیر کانال



@gharib811


@F2022_400









@wwwgap8ir : ایدی کانال
Download Telegram
#هوشنگ_ابتهاج


ارغوان شاخه همخون جدا مانده من
آسمان تو چه رنگ است امروز؟
آفتابی ست هوا؟
یا گرفته است هنوز ؟
من در این گوشه که از
دنیا بیرون است
آفتابی به سرم نیست
از بهاران خبرم نیست
آنچه می بینم دیوار است
آه این سخت سیاه
آن چنان نزدیک است
که چو بر می کشم از سینه نفس
نفسم را بر می گرداند
ره چنان بسته که پرواز نگه
در همین یک قدمی می ماند
کورسویی ز چراغی
رنجور
قصه پرداز شب ظلمانی ست
نفسم می گیرد
که هوا هم اینجا زندانی ست
هر چه با من اینجاست
رنگ رخ باخته است
آفتابی هرگز
گوشه چشمی هم
بر فراموشی این دخمه نینداخته است
اندر این گوشه خاموش فراموش شده
کز دم سردش هر شمعی خاموش شده
یاد رنگینی
در خاطر من
گریه می انگیزد
ارغوانم آنجاست
ارغوانم تنهاست
ارغوانم دارد می گرید
چون دل من که چنین خون ‌آلود
هر دم از دیده فرو می ریزد
ارغوان
این چه راز ی است که هر بار بهار
با عزای دل ما می آید ؟
که زمین هر سال از خون پرستوها رنگین است
وین چنین بر جگر سوختگان
داغ بر داغ می افزاید ؟
ارغوان پنجه خونین زمین
دامن صبح بگیر
وز سواران خرامنده خورشید بپرس
کی بر این درد غم می گذرند ؟
ارغوان خوشه خون
بامدادان کهکبوترها
بر لب پنجره باز سحر غلغله می آغازند
جان گل رنگ مرا
بر سر دست بگیر
به تماشاگه پرواز ببر
آه بشتاب که هم پروازان
نگران غم هم پروازند
ارغوان بیرق گلگون بهار
تو برافراشته باش
شعر خونبار منی
یاد رنگین رفیقانم را
بر زبان داشته باش
تو بخوان نغمه ناخوانده من
ارغوان شاخه همخون جدا مانده
من
@wwwgap8ir
چه غریب ماندی ای دل!
نه غمی ، نه غمگساری
نه به انتظار یاری ، نه زیار انتظاری


غم اگر به کوه گویم بگریزد و بریزد
که دگر بدین گرانی نتوان کشید باری


چه چراغ چشم دارد از شبان و روزان
که به هفت آسمانش نه ستاره‌ای ست باری


دل من چه حیف بودی که چنین زکار ماندی
چه هنر به کار بندم که نماند وقت کاری


نرسید آن ماهی که به تو پرتوی رساند
دل آبگینه بشکن که نماند جز غباری


همه عمر چشم بودم که مگر گلی بخندد
دگر ای امید خون شو که فرو خلید خاری


سحرم کشیده خنجر که ، چرا شبت نکشته ‌ست
تو بکش که تا نیفتد دگرم به شب گذاری


به سرشک همچو باران زبرت چه برخورم من؟
که چو سنگ تیره ماندی همه عمر بر مزاری


چو به زندگان نبخشی تو گناه زندگانی
بگذار تا بمیرد به بر تو زنده‌واری


نه چنان شکست پشتم که دوباره سر بر آرم
منم آن درخت پیری که نداشت برگ و باری


سر بی‌ پناه پیری به کنار گیر و بگذر
که به غیر مرگ دیر نگشایدت کناری


به غروب این بیابان بنشین غریب و تنها
بنگر وفای یاران که رها کنند یاری..




#هوشنگ_ابتهاج
@wwwgap8ir
ارغوان
اين چه رازی‌ست كه هر بار بهار
با عزای دل ما می‌آيد؟
كه زمين هر سال از خون پرستوها رنگين است
 وين چنين بر جگر سوختگان
 داغ بر داغ می‌افزايد...


#هوشنگ_ابتهاج

@wwwgap8ir
زین گونه ام که در غم غربت شکیب نیست
گر سر کنم شکایت هجران غریب نیست

جانم بگیرو صحبت جانانه ام ببخش ، یارا
که از جان شکیب هست و ز جانان شکیب نیست

گمگشته ی دیار محبت کجا رود
نام حبیب هست و نشان حبیب نیست

عاشق منم که یار به حالم نظرنکرد
ای خواجه درد هست ولیکن طبیب نیست..



#هوشنگ_ابتهاج
@wwwgap8ir
ارغوان
اين چه رازی‌ست كه هر بار بهار
با عزای دل ما می‌آيد؟
كه زمين هر سال
از خون پرستوها رنگين است
وين چنين بر جگر سوختگان
داغ بر داغ می‌افزايد؟

👤 #هوشنگ_ابتهاج

@wwwgap8ir
عـجـب مـردمـی داریـم
نـہ دردت را میـفـهمـنـد
نہ حـرفـت را
بـا ایـن حـال بـاب دلـشان
در مـوردت قضـاوت میکنند...

#هوشنگ_ابتهاج
گپ 8
هوشنگ ابتهاج "سایه" – ارغوان
ارغوان

____
شاخه ی هم خون جدا مانده ی من
آسمان تو چه رنگ ست امروز ؟
آفتابی ست هوا ٬
یا گرفته ست هنوز ؟
من درین گوشه
که از دنیا بیرون ست ٬
آسمانی به سرم نیست
از بهاران خبرم نیست
آنچه میبینم
دیوار است
آه
این سخت سیاه
آنچنان نزدیک ست
که چو بر می کشم از سینه نفس
نفسم را بر می گرداند
ره چنان بسته
که پرواز نگه
در همین یک قدمی می ماند
کور سویی ز چراغی رنجور
قصه پرداز شب ظلمانی ست
نفسم میگیرد
که هوا هم اینجا زندانی ست
هر چه با من اینجا ست
رنگ رخ باخته است
آفتابی هرگز
گوشه ی چشمی هم
بر فراموشی این دخمه نیانداخته است
اندرین گوشه ی خاموش فراموش شده
کز دم سردش هر شمعی خاموش شده
یاد رنگینی در خاطر من
گریه می انگیزد
ارغوانم آنجاست
ارغوانم تنهاست
ارغوانم دارد می گرید
چون دل من که چنین خون آلود
هر دم از دیده فرو میریزد
ارغوان
این چه رازیست که هر بار بهار ٬
با عزای دل ما می آید ؟
که زمین هر سال از خون پرستوها رنگین است ؟
اینچنین بر جگر سوختگان
داغ بر داغ می افزاید
ارغوان پنجه ی خونین زمین
دامن صبح بگیر
وز سواران خرامنده ی خورشید بپرس
کی برین دره غم می گذرند ؟
ارغوان
خوشه ی خون
بامدادان که کبوترها
بر لب پنجره ی باز سحر
غلغله می آغازند
جان گلرنگ مرا
بر سر دست بگیر
به تماشا گه پرواز ببر
آه بشتاب
که هم پروازان
نگران غم هم پروازند
ارغوان
بیرق گلگون بهار
تو بر افراشته باش
شعر خون بار منی
یاد رنگین رفیقانم را
بر زبان داشته باش
تو بخوان نغمه نا خوانده ی من
ارغوان
شاخه ی هم خون جدا مانده من ......

#هوشنگ_ابتهاج

@wwwgap8ir
درین سرای بی کسی کسی به در نمی زند

به دشت پر ملال ما پرنده پر نمی زند

یکی ز شب گرفتگان چراغ بر نمی کند

کسی به کوچه سار شب در سحر نمی زند

نشسته ام در انتظار این غبار بی سوار

دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمی زند

گذرگهی ست پر ستم که اندر او به غیر غم

یکی صلای آشنا به رهگذر نمی زند

دل خراب من دگر خراب تر نمی شود

که خنجر غمت از ین خراب تر نمی زند

چه چشم پاسخ است از ین دریچه های بسته ات

برو که هیچ کس ندا به گوش کر نمی زند

نه سایه دارم و نه بر . بیفکنندم و سزاست

اگر نه بر درخت تر کسی تبر نمی زند



#هوشنگ_ابتهاج
آه ای آزادی
دیرگاهی ست ک از اندونزی تاشیلی
خک این دشت جگر سوخته با خون تو می آمیزد
دیرگاهی ست که از پیکر مجروح فلسطین شب و روز
خون فرو می ریزد
و هنوز از لبنان
دود برمیخیزد
سالها پیش مرا با کیوان کشتند
شاه هر روز مرا میکشت
و هنوز
دست شاهانه دراز است پی کشتن من
هم از آن دست پلید است که در خوزستان
در هویزه بستان سوسنگرد
این چنین در خون آغشته شدم
و همین امروز با مسلمان جوانی که خط پشت لبش
تازه سبزی می زد کشته شدم

نه هراسی نیست
خون ما راه دراز بشریت را گلگون کرده ست
دست تاریخ ظفرنامه انسان را
زیب دیباچه خون کرده ست
آری از مرگ هراسی نیست
مرگ در میدان این آرزوی هر مرد است
من دلم از دشمن کام شدم شدن می سوزد
مرگ با دشنه دوست ؟
دوستان این درد است
نه هراسی نیست
پیش ما ساده ترین مسئله ای مرگ است
مرگ ما سهل تر از کندن یک برگ است
من به این باغ می اندیشم
که یکی پشت درش با تبری نیز کمین کرده ست
دوستان گوش کنید
مرگ من مرگ شماست
مگذارید شما را بکشند
مگذارید که من بار دگر
در شما کشته شوم



#هوشنگ_ابتهاج
گفتمش شيرين ترين آواز چيست
چشم غمگينش به رويم خيره ماند
قطره قطره اشکش از مژگان چکيد
لرزه افتادش به گيسوی بلند
زير لب غمناک خواند
ناله‌ ی زنجيرها بر دست من





#هوشنگ_ابتهاج
زندگی زیباست ای زیبا پسند
زنده اندیشان به زیبایی رسند
آن قدر زیباست این بی بازگشت
کز برایش می توان از جان گذشت...



#هوشنگ_ابتهاج
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
دلی که در دو جهان
جز تو،
هیچْ یارش نیست
گرَش تو یار نباشی،
جهان به کارش نیست…


#هوشنگ_ابتهاج