Forwarded from شعر من 🔥شرر🔥 است ...
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ـ
مرا میبینی و هر دَم زیادَت میکنی دَردَم
تو را میبینم و میلم زیادَت میشود هر دَم
به سامانم نمیپرسی، نمیدانم چه سر داری
به درمانم نمیکوشی، نمیدانی مگر دردم؟
نه راه است این که بُگذاری مرا بر خاک و بُگریزی
گُذاری آر و بازم پرس تا خاک ِ رَهَت گردم
ندارم دستت از دامن، به جز در خاک و آن دَم هَم
که بر خاکم روان گَردی بگیرد دامنت گَردم
فرو رفت از غم ِ عشقت دَمَم دَم میدهی تا کی؟
دَمار از من برآوردی نمیگویی برآوردم
شبی دل را به تاریکی ز زلفت باز میجُستم
رُخَت میدیدم و جامی هلالی باز میخوردم
کشیدم در بَرَت ناگاه و شد در تابْ گیسویت
نهادم بر لبت لب را و جان و دل فِدا کردم
تو خوش میباش با حافظ، برو گو خصم جان میده
چو گرمی از تو میبینم، چه باک از خصم ِ دَم سَردم
#حضرت_حافظ
گلایه ی دلکش ِ حافظ جانمان و آوای دلنشین #حضرت_عشق
#شجریان_عزیز
#حضرت_حافظ
#استاد_محمدرضا_شجریان
استاد #محمد_رضا_لطفی
استاد #عبدالنقی_افشارنیا
آلبوم؛ معمای هستی
#شجریان
#موسیقی
#موسیقی_سنتی
#حافظیه
مرا میبینی و هر دَم زیادَت میکنی دَردَم
تو را میبینم و میلم زیادَت میشود هر دَم
به سامانم نمیپرسی، نمیدانم چه سر داری
به درمانم نمیکوشی، نمیدانی مگر دردم؟
نه راه است این که بُگذاری مرا بر خاک و بُگریزی
گُذاری آر و بازم پرس تا خاک ِ رَهَت گردم
ندارم دستت از دامن، به جز در خاک و آن دَم هَم
که بر خاکم روان گَردی بگیرد دامنت گَردم
فرو رفت از غم ِ عشقت دَمَم دَم میدهی تا کی؟
دَمار از من برآوردی نمیگویی برآوردم
شبی دل را به تاریکی ز زلفت باز میجُستم
رُخَت میدیدم و جامی هلالی باز میخوردم
کشیدم در بَرَت ناگاه و شد در تابْ گیسویت
نهادم بر لبت لب را و جان و دل فِدا کردم
تو خوش میباش با حافظ، برو گو خصم جان میده
چو گرمی از تو میبینم، چه باک از خصم ِ دَم سَردم
#حضرت_حافظ
گلایه ی دلکش ِ حافظ جانمان و آوای دلنشین #حضرت_عشق
#شجریان_عزیز
#حضرت_حافظ
#استاد_محمدرضا_شجریان
استاد #محمد_رضا_لطفی
استاد #عبدالنقی_افشارنیا
آلبوم؛ معمای هستی
#شجریان
#موسیقی
#موسیقی_سنتی
#حافظیه