Forwarded from نگاه متفاوت (احمد زیدآبادی)
نگاه یک زوج عادی به انقلاب!
پدر و مادر من که عمری را در اختلاف با یکدیگر بر سر همۀ امور زندگی سپری کرده بودند؛ سرانجام در سال 57 موردی برای تفاهم پیدا کردند و آن مخالفتشان با تغییر نظام پهلوی بود!
آنها که هر دو بسیار جسور و دارای اعتماد به نفس بینظیری بودند بر خلاف برخی دیگر از مخالفان انقلاب، از اظهارنظر در این باره باکی نداشتند و به همین دلیل به سرعت مواضعشان زبانزد این و آن شد.
دلیل طرفداری پدرم از نظام پهلوی، علاقۀ او به اقتدارِ توأم با نظم و انضباط و تجمل و تشریفات بود که آن را نوعی شکوه و عظمت میدانست! از همین رو، او با آنچه شلختگیهای پس از انقلاب مینامید، کنار نیامد و از همین بابت، یک هفتهای هم به زندان افتاد. در بین مسئولان پس از انقلاب، پدرم البته دیسیپلین مهندس بازرگان را میپسندید اما ابوالحسن بنیصدر را به دلیل دادنِ سلام نظامی در لباسِ غیرنظامی هرگز نبخشید!
به نظرم دلیل عمیقتر علاقۀ پدرم به خاندان سلطنت پیوند آنها با ایالات متحدۀ آمریکا بود! در نگاه پدرم آمریکا مظهر قدرت و رفاه و توانایی و نظم دنیای معاصر به شمار میرفت. او از روزولت، آیزنهاور، کندی، نیکسون، جانسون، فورد و کارتر به گونهای حرف میزد که پنداری در کاخ سفید با آنها حشر و نشری داشته است! پدرم با آنکه سواد خواندن و نوشتن نداشت و از مال و منال دنیا بهرهای بیش از آن نصیب نبرده بود، اما چنان موقعیت و ابهت غریزی داشت که در هر محفلی در صدر مینشست و احترام بسیار میدید. او در بین اربابان و خوانین زیدآباد نیز بسیار محبوب و مورد احترام بود. برخی ناآشنایان به وضع مالیاش او را از خوانین بزرگ منطقه میپنداشتند! حتی یکی گمان برده بود که او "تیمسار" است! و یکی دیگر هم گفته بود چنان رفتار میکند که گویی رئیس جمهور فرانسه است!
مخالفت مادرم با تغییر سلطنت اما از زوایهای کاملاً متفاوت بود. او که به دست آوردن هر لقمه نانی را جز از راه تلاش و زحمت میّسر نمیدانست، نسبت به وعدههای رفاهی انقلابیون به تودۀ مردم سخت بدبین بود و هر چه وعدههای رنگینتر و شیرینتر داده میشد بر بدبینیاش میافزود!
مادرم دنیا را رو به پیشرفت میدانست و آدمیان را هم ناسپاس تصور میکرد. او مطالبات مادی و رفاهی افراد را متناسب با سرشت و امکانات طبیعت نمیدانست و دائم ازاینکه عدهای بدون تن دادن به رنج و زحمتِ کار خواهان رفاه بیشتر بودند، اظهار نگرانی و بیم میکرد. در سال های ابتدایی انقلاب او ابتدا حامیان انقلاب را با یادآوری وعدههای رفاهیشان به باد ریشخند و تمسخر میگرفت، اما خودش به تدریج حامی نظام پس از انقلاب شد.
دلیل چرخش او در درجۀ نخست، گوش دادن دائمی به رادیوی جمهوری اسلامی بود که تنها وسیلۀ سرگرمی و تفریح و به واقع مونس دوران پیریاش به شمار میرفت، اما دلیل مهمتر به نظرم این بود که او از سخنان برخی اطرافیان به فراست دریافته بود که برخی گروهها وعدههای تازهای را ساز کردهاند تا وضع را دوباره دگرگون کنند!
مادرم که محافظهکاری سرسخت بود، هر تغییر بزرگِ همراه با وعدۀ بزرگ را فریب میدانست و ادارۀ جوامع و تأمین آب و نان جماعت را چنان دشوار قلمداد میکرد که از بیتوجهی مردم به آن همیشه ناراحت و نگران بود.
به هر حال، نگاه پدر و مادر من به انقلاب نمونهای از نگاه برخی از مردم عادی به آن تحول اجتماعی بود. نگاهی که عموماً جدی گرفته نمیشود، اما عناصری جدی برای ژرفاندیشی در خود دارد.
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
پدر و مادر من که عمری را در اختلاف با یکدیگر بر سر همۀ امور زندگی سپری کرده بودند؛ سرانجام در سال 57 موردی برای تفاهم پیدا کردند و آن مخالفتشان با تغییر نظام پهلوی بود!
آنها که هر دو بسیار جسور و دارای اعتماد به نفس بینظیری بودند بر خلاف برخی دیگر از مخالفان انقلاب، از اظهارنظر در این باره باکی نداشتند و به همین دلیل به سرعت مواضعشان زبانزد این و آن شد.
دلیل طرفداری پدرم از نظام پهلوی، علاقۀ او به اقتدارِ توأم با نظم و انضباط و تجمل و تشریفات بود که آن را نوعی شکوه و عظمت میدانست! از همین رو، او با آنچه شلختگیهای پس از انقلاب مینامید، کنار نیامد و از همین بابت، یک هفتهای هم به زندان افتاد. در بین مسئولان پس از انقلاب، پدرم البته دیسیپلین مهندس بازرگان را میپسندید اما ابوالحسن بنیصدر را به دلیل دادنِ سلام نظامی در لباسِ غیرنظامی هرگز نبخشید!
به نظرم دلیل عمیقتر علاقۀ پدرم به خاندان سلطنت پیوند آنها با ایالات متحدۀ آمریکا بود! در نگاه پدرم آمریکا مظهر قدرت و رفاه و توانایی و نظم دنیای معاصر به شمار میرفت. او از روزولت، آیزنهاور، کندی، نیکسون، جانسون، فورد و کارتر به گونهای حرف میزد که پنداری در کاخ سفید با آنها حشر و نشری داشته است! پدرم با آنکه سواد خواندن و نوشتن نداشت و از مال و منال دنیا بهرهای بیش از آن نصیب نبرده بود، اما چنان موقعیت و ابهت غریزی داشت که در هر محفلی در صدر مینشست و احترام بسیار میدید. او در بین اربابان و خوانین زیدآباد نیز بسیار محبوب و مورد احترام بود. برخی ناآشنایان به وضع مالیاش او را از خوانین بزرگ منطقه میپنداشتند! حتی یکی گمان برده بود که او "تیمسار" است! و یکی دیگر هم گفته بود چنان رفتار میکند که گویی رئیس جمهور فرانسه است!
مخالفت مادرم با تغییر سلطنت اما از زوایهای کاملاً متفاوت بود. او که به دست آوردن هر لقمه نانی را جز از راه تلاش و زحمت میّسر نمیدانست، نسبت به وعدههای رفاهی انقلابیون به تودۀ مردم سخت بدبین بود و هر چه وعدههای رنگینتر و شیرینتر داده میشد بر بدبینیاش میافزود!
مادرم دنیا را رو به پیشرفت میدانست و آدمیان را هم ناسپاس تصور میکرد. او مطالبات مادی و رفاهی افراد را متناسب با سرشت و امکانات طبیعت نمیدانست و دائم ازاینکه عدهای بدون تن دادن به رنج و زحمتِ کار خواهان رفاه بیشتر بودند، اظهار نگرانی و بیم میکرد. در سال های ابتدایی انقلاب او ابتدا حامیان انقلاب را با یادآوری وعدههای رفاهیشان به باد ریشخند و تمسخر میگرفت، اما خودش به تدریج حامی نظام پس از انقلاب شد.
دلیل چرخش او در درجۀ نخست، گوش دادن دائمی به رادیوی جمهوری اسلامی بود که تنها وسیلۀ سرگرمی و تفریح و به واقع مونس دوران پیریاش به شمار میرفت، اما دلیل مهمتر به نظرم این بود که او از سخنان برخی اطرافیان به فراست دریافته بود که برخی گروهها وعدههای تازهای را ساز کردهاند تا وضع را دوباره دگرگون کنند!
مادرم که محافظهکاری سرسخت بود، هر تغییر بزرگِ همراه با وعدۀ بزرگ را فریب میدانست و ادارۀ جوامع و تأمین آب و نان جماعت را چنان دشوار قلمداد میکرد که از بیتوجهی مردم به آن همیشه ناراحت و نگران بود.
به هر حال، نگاه پدر و مادر من به انقلاب نمونهای از نگاه برخی از مردم عادی به آن تحول اجتماعی بود. نگاهی که عموماً جدی گرفته نمیشود، اما عناصری جدی برای ژرفاندیشی در خود دارد.
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii