درود خدمت مخاطبین گرامی
مقاله پیش رو که در شماره جدید ما با عنوان بررسی مجازات زنان در ایران از هخامنشیان تا ساسانیان چاپ شد عکس العمل های متفاوتی را شاهد بود . بر خود لازم می دانم توضیح دهم که این مقاله اگر چه دارای انتقاداتی هست، اما با نگاهی به منابع آن و اشراف نویسنده به متون تاریخی و دینی و پژوهش های ارزنده محققین جدید تاریخی از جمله دکتر ناصر تکمیل همایون و با توجه به اینکه مبحث مورد بررسی در ارتباط با مجازات زنان بوده است که قاعدتا استناد چنین موضوعاتی متون فقهی و دینی جوامع مورد بررسی است و با نظر به اینکه بر ما پوشیده نیست که سیمای اجتماعی جامعه هخامنشیان تا ساسانیان همچنان مبهم و در هاله ابهام است و نظرات در این بین متفاوت ،چه رسد به بررسی نقش زنان در این جوامع در نتیجه تحقیقات در این زمینه بی کم و کاست نیست.
در این بین اکثر دوستان باستان شناس ما معتقد به این هستند که یافته های جدید باستان شناسی موید حقیقت دیگری است. اما حاصل پژوهشهای این عزیزان هنوز آن طور که باید و شاید در اختیار مورخین و دست مایه تحلیل های تاریخی واقع نشده است که این به نظر بنده از ضعف همکاری علوم میان رشته ای حاکی است. چرا که به نظر می رسد چنین پژوهش هایی جایشان در فضای فکری و پژوهشی کشور خالی است چنانکه ابهامات این موضوع همچنان بر قرار است.ای کاش بتوانیم به این پژوهش ها که مناقشات گسترده ای هم ظاهرا در ارتباط با آن وجود دارد بپردازیم و این ابهامات را تا حدودی بر طرف کنیم. نشریه تاریخ اندیش از این انتقادها البته همواره استقبال کرده چرا که معتقد است این پژوهش ها و نقد آن هاست که دست مایه آثار ارزنده ای می شود و راه و حقیقت را نمایان می کند . بنابراین در آینده حتما شماره ای را به موضوع نقش زنان در فضای فکری و اجتماعی تاریخ اختصاص خواهیم داد. امید داریم همکاران باستان شناسی ما در این زمینه خاص حاصل یافته های ارزشمند و پژوهش ها و مطالعاتشان را در اختیار پژوهشگران تاریخ قرار دهند. تا دست پر و هماهنگ با هم عمل کنیم. البته که بر کسی پوشیده نیست که همواره راه نشریه تاریخ اندیش بر ملاک ها و اصول علمی بوده و سر تسلیم در برابر ان فرود آورده است و قصد و غرضی در کار نبوده که این نشریه از مردم است و برای مردم می نویسد و خدای نکرده بر چسب سیاست زدگی و خوشایند ی دسته و گروهی جهت انتشار به آن نمی چسبد که تا الان هم حاصل تلاشش را هم با همه صبوری ها ندیده است! به هر حال امید داریم به تلاشمان و همچنان دلخوش آنیم و حمایت ها و یاری شما عزیزان را می طلبیم.🌹
آسیه ایزدیار
@tarikhandishmag
مقاله پیش رو که در شماره جدید ما با عنوان بررسی مجازات زنان در ایران از هخامنشیان تا ساسانیان چاپ شد عکس العمل های متفاوتی را شاهد بود . بر خود لازم می دانم توضیح دهم که این مقاله اگر چه دارای انتقاداتی هست، اما با نگاهی به منابع آن و اشراف نویسنده به متون تاریخی و دینی و پژوهش های ارزنده محققین جدید تاریخی از جمله دکتر ناصر تکمیل همایون و با توجه به اینکه مبحث مورد بررسی در ارتباط با مجازات زنان بوده است که قاعدتا استناد چنین موضوعاتی متون فقهی و دینی جوامع مورد بررسی است و با نظر به اینکه بر ما پوشیده نیست که سیمای اجتماعی جامعه هخامنشیان تا ساسانیان همچنان مبهم و در هاله ابهام است و نظرات در این بین متفاوت ،چه رسد به بررسی نقش زنان در این جوامع در نتیجه تحقیقات در این زمینه بی کم و کاست نیست.
در این بین اکثر دوستان باستان شناس ما معتقد به این هستند که یافته های جدید باستان شناسی موید حقیقت دیگری است. اما حاصل پژوهشهای این عزیزان هنوز آن طور که باید و شاید در اختیار مورخین و دست مایه تحلیل های تاریخی واقع نشده است که این به نظر بنده از ضعف همکاری علوم میان رشته ای حاکی است. چرا که به نظر می رسد چنین پژوهش هایی جایشان در فضای فکری و پژوهشی کشور خالی است چنانکه ابهامات این موضوع همچنان بر قرار است.ای کاش بتوانیم به این پژوهش ها که مناقشات گسترده ای هم ظاهرا در ارتباط با آن وجود دارد بپردازیم و این ابهامات را تا حدودی بر طرف کنیم. نشریه تاریخ اندیش از این انتقادها البته همواره استقبال کرده چرا که معتقد است این پژوهش ها و نقد آن هاست که دست مایه آثار ارزنده ای می شود و راه و حقیقت را نمایان می کند . بنابراین در آینده حتما شماره ای را به موضوع نقش زنان در فضای فکری و اجتماعی تاریخ اختصاص خواهیم داد. امید داریم همکاران باستان شناسی ما در این زمینه خاص حاصل یافته های ارزشمند و پژوهش ها و مطالعاتشان را در اختیار پژوهشگران تاریخ قرار دهند. تا دست پر و هماهنگ با هم عمل کنیم. البته که بر کسی پوشیده نیست که همواره راه نشریه تاریخ اندیش بر ملاک ها و اصول علمی بوده و سر تسلیم در برابر ان فرود آورده است و قصد و غرضی در کار نبوده که این نشریه از مردم است و برای مردم می نویسد و خدای نکرده بر چسب سیاست زدگی و خوشایند ی دسته و گروهی جهت انتشار به آن نمی چسبد که تا الان هم حاصل تلاشش را هم با همه صبوری ها ندیده است! به هر حال امید داریم به تلاشمان و همچنان دلخوش آنیم و حمایت ها و یاری شما عزیزان را می طلبیم.🌹
آسیه ایزدیار
@tarikhandishmag
نامه جواهر لعل نهرو نخست وزیر هندوستان به احمد قوام نخست وزیر ایران
در آن سالهایی که هنوز زبان و فرهنگ فارسی بطور کامل از هندوستان رخت بر نبسته بود
در آن سالهایی که هنوز زبان و فرهنگ فارسی بطور کامل از هندوستان رخت بر نبسته بود
📌هندوستان و گروهی به نام حسینی برهمن.
✍ ترجمه از انگلیسی حسن خادمی
@tarikhabdishmag
حسینی برهمن این گروه همچنین به برهمن های مُحیال معروف هستند. تاریخ حسینی برهمن ها با رفتن ده برهمن به کربلا با عزم مرگ و برای مبارزه با دشمن امام حسین (ع) آغاز می شود. در میان آنها رهاب دات و هفت پسرش دیده می شودکه شجاعانه و قاطعانه جنگیدند و قهرمانانه به شهادت رسیدند.
برهمین حسین ، جامعه ای است که پیوندی درهم تنیده با هندوئیسم و اسلام دارد. گفته می شود که جد آنها ، رهاب سید دات در سال 680 میلادی، هفت پسر خود را فدای امام حسین کرد. جامعه ای که از این پس زنده ش ، به نام حسینی برهمین شناخته شد. آنها اکنون در سند پاکستان ، ایالت ماهاراشترا هندوستان، راجستان ، دهلی و دیگر مناطق هند و همچنین عربستان پخش شده اند.
سلسله برهمین حسینی به مدت 120 سال از 830 تا 950 میلادی در افغانستان فرمانروایی کردند. این سلسله توسط سوماند تأسیس شد که خود به مدت 48 سال حکومت کرد. دات ها زندگی عجیب و غریبی داشتند. آنها آداب مذهبی هندوها، از جمله پرستش شیوا را رعایت کردند. در مورد تولد جامعه حسینی برهمین نوشته های گوناگون بسیاری وجود دارد. سیسر کومار میترا ، در کتاب خود "چشم انداز هند"، از حضور جمعیت زیادی از هندوها در عربستان قبل از نبرد کربلا صحبت می کند. تعداد زیادی از بازرگانان هندو در عربستان زندگی می کردند که رهاب سید دات در میان آنها زندگی می کرد. دات از نزدیک با خانواده حضرت محمد در ارتباط بود. آرزوی وی برای داشتن پسری، پس از اولین دیدار با امام حسین محقق شد. گفته شده که دوت فرزندی نداشت و در آرزوی بچه دار شدن نزد امام حسین رفت. امام در پاسخ به او گفت که در سرنوشت تو بچه دار شدن نیست. هنگامی که دات این جمله را از امام شنید، دلش شکست و اشکش سرازیرد. در این حال امام حسین او را آرام کرد و گفت به زودی صاحب یک پسر خواهی شد.
فرد مسنی که در مجلس حاضر بود به امام حسین گفت که تو با این کار با امر خدا مخالفت کردی. با شنیدن این حرف، امام به دوت گفت که شما صاحب دو فرزند پسر خواهد شد. آن فرد مسن دوباره اعتراض کرد و این امر تا آنجا ادامه یافت که امام بشارت هفت فرزند را به دوت داد.
تصنیفی هست به نام *کابیت* از فولکلور محلی که به شکلی شاعرانه سروده شده و در آن گفته می شودکه افراد قبیله دوت در محله ای که به نام آن قبیله معروف بود در عربستان زندگی می کردند. این تصنیف، نقش بعدی آنها در نبرد کربلا را توصیف می کند. گفته می شود که در آن زمان حدود چهار صد برهمن فقط در بغداد زندگی می کردند
منبع: تاریخ محیال ها( طایفه مبارز برهمن هند) T.P راسل استراسی (1911)
در نوشته ای آمده است که:
هنگامی که رهاب دوت اطلاع یافت که امام حسین مکه را ترک کرده است، همراه با فرزندان و قبیله خود در پی امام رفت. اما وقتی به کربلا رسید، امام به شهادت رسیده بود. دوت و هفت پسرش که اکنون کاملاً بزرگ شده بودند، قاتلان امام را تعقیب کردند. قاتلان در حالی که سر بریده امام حسین را در اختیار داشتند، به سمت کوفه می رفتند. دوت توانست که سر آن مرد مقدس را از آنها گرفته و با احترام شستشو داده و سپس به دمشق ببرد. طبق روایات، رهاب دوت در پناه شب در حرکت بود که سربازان یزید جلو او را گرفته و سر حسین را از او طلب کردند. رهاب یکی از پسرانش را سر برید و به جای سر امام بریده به آنها تقدیم کرد. آنها فریاد زدند که این سرحسین نیست. او سپس سر پسر دوم خود را گردن زده به آنها داد اما آنها دوباره فریاد زدند که این سر حسین نیست. به این ترتیب، رهاب هر هفت پسرش را سر برید اما حاضر نشد سر امام حسین را به آنها بدهد. پس از یک سال، سر امام جسین را در دمشق دفن کردند.
دوت های شجاع که پیرو امام حسین بودند، تا زمانی که یزید در مسند قدرت بود اسلحه خود را زمین نگذاشتند. با قیام امیرمختار ثقفی، دوت ها گرد او که رهبری یاران امام حسین (ع) را برعهده گرفته بود جمع شده و با دلیری پیکار کرده و کوفه را که محل فرماندار یزید، عبیدالله بن زیاد جنایت کار بود را تصرف کردند. آنها پس از این پیروزی چشمگیر در میدان جنگ، بر طبل می کوبیدند و فریاد می زدند که انتقام خون حسین را که بی گناه در کربلا ریخته شده، گرفتند.
رهاب دات در حالی که برای از دست دادن امام بسیار ناراحت بود، با دیگر برهمین های باقی مانده در عربستان خداحافظی کرد و در کوفه مستقر شد. امیر مختار مقرر کرد که آنها در قسمت خاصی از شهر اقامت کنندکه امروزه نیز با نام دیر هندیه یا "محله هند ی ها" شناخته می شود
در نوشته دیگری آمده است که:
قبل از حادثه کربلا ، حضرت علی (ع) خزانه عمومی را به گروه دوت های شجاع سپرده بود. گفته شده که قبیله دوت در زمان جنگ جمل همراه امام علی ع بودند. پس از شهادت امام حسین، افراد باقی مانده از قبیله دوت، همراه بسیاری از نوادگان پیامبر اکرم در سال 778 میلادی به
✍ ترجمه از انگلیسی حسن خادمی
@tarikhabdishmag
حسینی برهمن این گروه همچنین به برهمن های مُحیال معروف هستند. تاریخ حسینی برهمن ها با رفتن ده برهمن به کربلا با عزم مرگ و برای مبارزه با دشمن امام حسین (ع) آغاز می شود. در میان آنها رهاب دات و هفت پسرش دیده می شودکه شجاعانه و قاطعانه جنگیدند و قهرمانانه به شهادت رسیدند.
برهمین حسین ، جامعه ای است که پیوندی درهم تنیده با هندوئیسم و اسلام دارد. گفته می شود که جد آنها ، رهاب سید دات در سال 680 میلادی، هفت پسر خود را فدای امام حسین کرد. جامعه ای که از این پس زنده ش ، به نام حسینی برهمین شناخته شد. آنها اکنون در سند پاکستان ، ایالت ماهاراشترا هندوستان، راجستان ، دهلی و دیگر مناطق هند و همچنین عربستان پخش شده اند.
سلسله برهمین حسینی به مدت 120 سال از 830 تا 950 میلادی در افغانستان فرمانروایی کردند. این سلسله توسط سوماند تأسیس شد که خود به مدت 48 سال حکومت کرد. دات ها زندگی عجیب و غریبی داشتند. آنها آداب مذهبی هندوها، از جمله پرستش شیوا را رعایت کردند. در مورد تولد جامعه حسینی برهمین نوشته های گوناگون بسیاری وجود دارد. سیسر کومار میترا ، در کتاب خود "چشم انداز هند"، از حضور جمعیت زیادی از هندوها در عربستان قبل از نبرد کربلا صحبت می کند. تعداد زیادی از بازرگانان هندو در عربستان زندگی می کردند که رهاب سید دات در میان آنها زندگی می کرد. دات از نزدیک با خانواده حضرت محمد در ارتباط بود. آرزوی وی برای داشتن پسری، پس از اولین دیدار با امام حسین محقق شد. گفته شده که دوت فرزندی نداشت و در آرزوی بچه دار شدن نزد امام حسین رفت. امام در پاسخ به او گفت که در سرنوشت تو بچه دار شدن نیست. هنگامی که دات این جمله را از امام شنید، دلش شکست و اشکش سرازیرد. در این حال امام حسین او را آرام کرد و گفت به زودی صاحب یک پسر خواهی شد.
فرد مسنی که در مجلس حاضر بود به امام حسین گفت که تو با این کار با امر خدا مخالفت کردی. با شنیدن این حرف، امام به دوت گفت که شما صاحب دو فرزند پسر خواهد شد. آن فرد مسن دوباره اعتراض کرد و این امر تا آنجا ادامه یافت که امام بشارت هفت فرزند را به دوت داد.
تصنیفی هست به نام *کابیت* از فولکلور محلی که به شکلی شاعرانه سروده شده و در آن گفته می شودکه افراد قبیله دوت در محله ای که به نام آن قبیله معروف بود در عربستان زندگی می کردند. این تصنیف، نقش بعدی آنها در نبرد کربلا را توصیف می کند. گفته می شود که در آن زمان حدود چهار صد برهمن فقط در بغداد زندگی می کردند
منبع: تاریخ محیال ها( طایفه مبارز برهمن هند) T.P راسل استراسی (1911)
در نوشته ای آمده است که:
هنگامی که رهاب دوت اطلاع یافت که امام حسین مکه را ترک کرده است، همراه با فرزندان و قبیله خود در پی امام رفت. اما وقتی به کربلا رسید، امام به شهادت رسیده بود. دوت و هفت پسرش که اکنون کاملاً بزرگ شده بودند، قاتلان امام را تعقیب کردند. قاتلان در حالی که سر بریده امام حسین را در اختیار داشتند، به سمت کوفه می رفتند. دوت توانست که سر آن مرد مقدس را از آنها گرفته و با احترام شستشو داده و سپس به دمشق ببرد. طبق روایات، رهاب دوت در پناه شب در حرکت بود که سربازان یزید جلو او را گرفته و سر حسین را از او طلب کردند. رهاب یکی از پسرانش را سر برید و به جای سر امام بریده به آنها تقدیم کرد. آنها فریاد زدند که این سرحسین نیست. او سپس سر پسر دوم خود را گردن زده به آنها داد اما آنها دوباره فریاد زدند که این سر حسین نیست. به این ترتیب، رهاب هر هفت پسرش را سر برید اما حاضر نشد سر امام حسین را به آنها بدهد. پس از یک سال، سر امام جسین را در دمشق دفن کردند.
دوت های شجاع که پیرو امام حسین بودند، تا زمانی که یزید در مسند قدرت بود اسلحه خود را زمین نگذاشتند. با قیام امیرمختار ثقفی، دوت ها گرد او که رهبری یاران امام حسین (ع) را برعهده گرفته بود جمع شده و با دلیری پیکار کرده و کوفه را که محل فرماندار یزید، عبیدالله بن زیاد جنایت کار بود را تصرف کردند. آنها پس از این پیروزی چشمگیر در میدان جنگ، بر طبل می کوبیدند و فریاد می زدند که انتقام خون حسین را که بی گناه در کربلا ریخته شده، گرفتند.
رهاب دات در حالی که برای از دست دادن امام بسیار ناراحت بود، با دیگر برهمین های باقی مانده در عربستان خداحافظی کرد و در کوفه مستقر شد. امیر مختار مقرر کرد که آنها در قسمت خاصی از شهر اقامت کنندکه امروزه نیز با نام دیر هندیه یا "محله هند ی ها" شناخته می شود
در نوشته دیگری آمده است که:
قبل از حادثه کربلا ، حضرت علی (ع) خزانه عمومی را به گروه دوت های شجاع سپرده بود. گفته شده که قبیله دوت در زمان جنگ جمل همراه امام علی ع بودند. پس از شهادت امام حسین، افراد باقی مانده از قبیله دوت، همراه بسیاری از نوادگان پیامبر اکرم در سال 778 میلادی به
هند مهاجرت کردند. دوت ها در دینا نگر منطقه سیالکوت مستقر شدند و برخی از آنها به سمت پوشکار در راجستان رفتند. در این محل، آنها یک اجتماع برای خود ایجاد کردند و خود را حسینی برهمین نامیدند و یاد پیوند خود با امام زنده نگه داشتند.
(گزارش از گجرات توسط میرزا اعظم بیگ صفحه 422 و آهنگ های محلی)
حامیان خاندان پیامبر اسلام، برای حسینی برهمین ها احترام زیادی قایل هستند زیرا فداکاری های بسیاری در کربلا انجام دادند.گفته می شود که این برهمن های دات، حتی تا به امروز یک علامت شکاف به عنوان نمادی از قربانی اجدادشان در کربلا برای امام حسین، روی گلوی خود دارند.
برهمن های حسین معتقدند که در کتاب بهاگاواد گیتا، کریشنا واقعه مرگ امام در کربلا را پیش بینی کرده بود. به گفته آنها، کالکی پورانا، آخرین کتاب از هجده کتاب پورانا ها، و همچنین کتاب آتاروا ودا، چهارمین ودا، از امام حسین به عنوان تجسم الهی یا نماد کالی یو ، عصر حاضر یاد می کنند. آنها امام علی، پدر امام حسین، و داماد و پسر عموی پیامبر اسلام را، مخصوصاً با احترام از وی نام می برند و وی را با عنوان افتخاری "ام مورتی" یاد می کنند. حسینی برهمین ها، جامعه ای است که به هندوئیسم و اسلام پیوند دارد. حدود 125 خانواده حسین برهمینی در پونا زندگی می کنند.چند خانواده نیز در دهلی مستقر هستند. آنها همه ساله مراسم محرم را برگزار می کنند.
دو هنرپیشه هندی از گروه حسینی برهمن به نام های سونیل دات و سانجای دات در بالیوود فعال هستند
(گزارش از گجرات توسط میرزا اعظم بیگ صفحه 422 و آهنگ های محلی)
حامیان خاندان پیامبر اسلام، برای حسینی برهمین ها احترام زیادی قایل هستند زیرا فداکاری های بسیاری در کربلا انجام دادند.گفته می شود که این برهمن های دات، حتی تا به امروز یک علامت شکاف به عنوان نمادی از قربانی اجدادشان در کربلا برای امام حسین، روی گلوی خود دارند.
برهمن های حسین معتقدند که در کتاب بهاگاواد گیتا، کریشنا واقعه مرگ امام در کربلا را پیش بینی کرده بود. به گفته آنها، کالکی پورانا، آخرین کتاب از هجده کتاب پورانا ها، و همچنین کتاب آتاروا ودا، چهارمین ودا، از امام حسین به عنوان تجسم الهی یا نماد کالی یو ، عصر حاضر یاد می کنند. آنها امام علی، پدر امام حسین، و داماد و پسر عموی پیامبر اسلام را، مخصوصاً با احترام از وی نام می برند و وی را با عنوان افتخاری "ام مورتی" یاد می کنند. حسینی برهمین ها، جامعه ای است که به هندوئیسم و اسلام پیوند دارد. حدود 125 خانواده حسین برهمینی در پونا زندگی می کنند.چند خانواده نیز در دهلی مستقر هستند. آنها همه ساله مراسم محرم را برگزار می کنند.
دو هنرپیشه هندی از گروه حسینی برهمن به نام های سونیل دات و سانجای دات در بالیوود فعال هستند
عاشورا یک راه است و انتخابی بس بزرگ و بر شانه کشیدن مسئولیتی بس عظیم. مسئولیت انسان بودن. اینکه ما می خواهیم چگونه انسانی باشیم و چگونه انسانی بمانیم و چگونه انسانی بمیریم...
استاد دکتر حکمت اله ملاصالحی
استاد دکتر حکمت اله ملاصالحی
به هرکه «بُوی» من آوَرد، «مُولیان» بدهید
که تا بهار شود «غَزنه» «بُوستان» بدهید
به آنکه داغ جگر دارد و خُراسانیست
به پاس لاله، یکی گُل به رایگان بدهید
مرا خبر بدهید از «خُجَند» و «نیشابور»
پیام «کابُل» تان را به «اصفهان» بدهید
پیام بَلخ، پیام هَرات و زابُل را
به «ریگِ آمُو» و آن «یار مهربان» بدهید
مَباد اینکه ببینم چقدر فاصله هاست
مَباد، دست از آن دورها تکان بدهید
شما که «بُوعلی» عِلم و «حافظ» غزلاید
چه خُوش که درس محَبّت به دشمنان بدهید
کسی که طرح جدایی میانمان انداخت
شُکُوه وحدتمان را به او نشان بدهید
به شاهنامۀ هستی دوباره آمده ام
برای رُستَم دیگر اگر کمان بدهید
مرا –که آشتیام- بعد مرگ حصّه کنید
برای «کابل» و «کولاب» و «سیستان» بدهید
مرا به خاک "بخارا" بَرید و دَفن کنید
مرا به آب "سَمَرقند" غُسل جان بدهید
شعر خوانی نجیب بارور شاعر معاصر همزبان افغانستانی
شبهای بخارا، «شب شاعران و نویسندگان افغانستانی»/ تهران، ۲۰ بهمن ۱۳۹۴
کانون زبان فارسی
که تا بهار شود «غَزنه» «بُوستان» بدهید
به آنکه داغ جگر دارد و خُراسانیست
به پاس لاله، یکی گُل به رایگان بدهید
مرا خبر بدهید از «خُجَند» و «نیشابور»
پیام «کابُل» تان را به «اصفهان» بدهید
پیام بَلخ، پیام هَرات و زابُل را
به «ریگِ آمُو» و آن «یار مهربان» بدهید
مَباد اینکه ببینم چقدر فاصله هاست
مَباد، دست از آن دورها تکان بدهید
شما که «بُوعلی» عِلم و «حافظ» غزلاید
چه خُوش که درس محَبّت به دشمنان بدهید
کسی که طرح جدایی میانمان انداخت
شُکُوه وحدتمان را به او نشان بدهید
به شاهنامۀ هستی دوباره آمده ام
برای رُستَم دیگر اگر کمان بدهید
مرا –که آشتیام- بعد مرگ حصّه کنید
برای «کابل» و «کولاب» و «سیستان» بدهید
مرا به خاک "بخارا" بَرید و دَفن کنید
مرا به آب "سَمَرقند" غُسل جان بدهید
شعر خوانی نجیب بارور شاعر معاصر همزبان افغانستانی
شبهای بخارا، «شب شاعران و نویسندگان افغانستانی»/ تهران، ۲۰ بهمن ۱۳۹۴
کانون زبان فارسی
Forwarded from مردمنامه (تاریخ مردم)
طاعون و افول تمدن اسلامی
یوسف اباذری
عباس منوچهری
غلامرضا ظریفیان
قربان بهزادیان نژاد
شنبه، ۳۰ مرداد ۱۴۰۰
ساعت ۱۸
@mardomnameh
یوسف اباذری
عباس منوچهری
غلامرضا ظریفیان
قربان بهزادیان نژاد
شنبه، ۳۰ مرداد ۱۴۰۰
ساعت ۱۸
@mardomnameh
📌درخواست باستانشناسان برای حفظ میراث فرهنگی افغانستان
«از همه کنشگران نظامی، سیاسی و اجتماعی در تحولات اخیر در افغانستان میخواهیم مسئولانه و متعهدانه نسبت به حفظ میراث فرهنگی و تاریخی افغانستان تلاش کرده و از تکرار فجایعی مانند انفجار مجسمههای بودا در بامیان جلوگیری کنند. میراث فرهنگی و تاریخی سرزمین افغانستان، حبلالمتینِ اقوام تاجیک، هزاره، پشتون، ازبک، ایماق، ترکمن، بلوچ، براهویی، پامیری و دیگر اقوام آن است و محافظت ویژه از آن ضرورت دارد.»
به گزارش ایسنا، انجمن علمی باستانشناسی ایران در بیانیهای از همه دولتهای همسایه و مسئولان وزارت میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی و کشور درخواست کرد تا مسئولانه برای جلوگیری از بحران انسانی و فرهنگی در افغانستان چارهای بیندیشند تا علاوه بر عبور از بحرانِ جنگی فراگیر، میراث فرهنگی منطقه نیز حفظ شود.
در بیانیه انجمن علمی باستانشناسی ایران آمده است: «تحولات تلخ ماههای اخیر در افغانستان، نگرانی و اندوه بسیاری از مردمان فرهنگدوست و صلحطلب در سراسر جهان را موجب شده و بیش از آن، ایرانیان این همسایگان و دوستان دیرینه ملت افغان را در اندوه فرو برده است. امروز سرزمین افغانستان و ملّت ستمدیده افغان، بیش از هر زمان دیگری مورد حمله و آماج جنگی داخلی و فراگیر قرار گرفتهاند که بازیگران داخلی و خارجی آن، ثمرهای جز ویرانی و بیخانمانی برایشان رقم نخواهند زد.
بازیگران این جنگ و خونریزی، خواه داخلی و خواه عناصر بیگانه، هر یک در پی منافع خود بوده و در این هرج و مرج، بیشترین خسران و ضرر به مردم ستمدیده افغانستان خواهد رسید. سرنوشت مردان و زنان و پسران و دختران پاک این سرزمین با رفتارهای غیرانسانی و غیراخلاقیِ قدرتطلبان گره خورده و شوربختانه بیم آن میرود که گنجینه غنی فرهنگ، هنر و ادب افغانستان نیز به تباهی کشیده شود.
انجمن علمی باستانشناسی ایران، هر گونه اقدامی که به تمامیت ارضی سرزمین افغانستان، هویت فرهنگی و شخصیت اجتماعی ملّت آن خدشهای وارد کند و جان دختران و پسران، زنان و مردان بیگناه را به خطر بیندازد، محکوم میکند. همچنین، از همه کنشگران نظامی، سیاسی و اجتماعی در تحولات اخیر در این کشور میخواهد مسئولانه و متعهدانه نسبت به حفظ میراث فرهنگی و تاریخی افغانستان اهتمام ورزیده و از تکرار فجایعی مانند انفجار مجسمههای بودا در بامیان جلوگیری کنند. میراث فرهنگی و تاریخی سرزمین افغانستان، حبلالمتینِ اقوام تاجیک، هزاره، پشتون، ازبک، ایماق، ترکمن، بلوچ، براهویی، پامیری و دیگر اقوام آن است و محافظت ویژه از آن ضرورت دارد.
این میراث ارزنده بشری علاوه بر اینکه در مقیاس منطقهای متعلق به تمام کشورهای همسایه افغانستان در بُعد ملی و اسلامی است، در مقیاس جهانی بخشی از میراث بشری در این بخش از کره خاکی است. بر این اساس انجمن علمی باستانشناسی ایران از همه دولتهای همسایه و به ویژه مسئولان جمهوری اسلامی ایران و وزارت میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی میخواهد مسئولانه برای جلوگیری از بحران انسانی و فرهنگی در افغانستان چارهای عاجل بیندیشند تا ضمن عبور از بحرانِ جنگی فراگیر و حفظ میراث فرهنگی آن، از رنج مردم افغان کاسته شود و صلح و امنیت منطقه در معرض تهدید قرار نگیرد.
همچنین از همه نهادهای بینالمللی به ویژه سازمان ملل درخواست میشود از رویکردهای یکجانبهگرایانه و سیاستهای یک بام و دو هوا دوری گزیده و تدابیری را برای حل مسالمتآمیز مسأله افغانستان بیندیشند.
انجمن علمی باستانشناسی ایران امیدوار است با نظارت طرفهای درگیر در منطقه و سازمان ملل، به ویژه نهاد علمی و فرهنگی یونسکو، میراث فرهنگی آن از بناهای یادمانی تا اشیاء موزهای به نحوی شایسته محافظت شود و از دست غارتگران و چپاولگران داخلی و بینالمللی در امان بماند.
تجربه داعش در ویرانی آثار ملّی و جهانی سوریه و عراق یادآور اقدامات تلخ و غیرقابل جبرانی است که نیاز به اقدامات هماهنگ به ویژه از سوی دولتهای منطقه، همدلی جهانی و منطقهای دارد تا شاهد تکرار دوباره آن در این بخش از حوزه فرهنگی جهانِ پارسی نباشیم. بازگشت صلح به سرزمینی با تمدّن و ریشههای فرهنگی مشترک با ایران با پشتوانهای چندهزارساله و رفع مشکلات پیشآمده دور از دسترس نخواهد بود و ایمان داریم بهار افغانستان نیز فراخواهد رسید.»
منبع: ایسنا
«از همه کنشگران نظامی، سیاسی و اجتماعی در تحولات اخیر در افغانستان میخواهیم مسئولانه و متعهدانه نسبت به حفظ میراث فرهنگی و تاریخی افغانستان تلاش کرده و از تکرار فجایعی مانند انفجار مجسمههای بودا در بامیان جلوگیری کنند. میراث فرهنگی و تاریخی سرزمین افغانستان، حبلالمتینِ اقوام تاجیک، هزاره، پشتون، ازبک، ایماق، ترکمن، بلوچ، براهویی، پامیری و دیگر اقوام آن است و محافظت ویژه از آن ضرورت دارد.»
به گزارش ایسنا، انجمن علمی باستانشناسی ایران در بیانیهای از همه دولتهای همسایه و مسئولان وزارت میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی و کشور درخواست کرد تا مسئولانه برای جلوگیری از بحران انسانی و فرهنگی در افغانستان چارهای بیندیشند تا علاوه بر عبور از بحرانِ جنگی فراگیر، میراث فرهنگی منطقه نیز حفظ شود.
در بیانیه انجمن علمی باستانشناسی ایران آمده است: «تحولات تلخ ماههای اخیر در افغانستان، نگرانی و اندوه بسیاری از مردمان فرهنگدوست و صلحطلب در سراسر جهان را موجب شده و بیش از آن، ایرانیان این همسایگان و دوستان دیرینه ملت افغان را در اندوه فرو برده است. امروز سرزمین افغانستان و ملّت ستمدیده افغان، بیش از هر زمان دیگری مورد حمله و آماج جنگی داخلی و فراگیر قرار گرفتهاند که بازیگران داخلی و خارجی آن، ثمرهای جز ویرانی و بیخانمانی برایشان رقم نخواهند زد.
بازیگران این جنگ و خونریزی، خواه داخلی و خواه عناصر بیگانه، هر یک در پی منافع خود بوده و در این هرج و مرج، بیشترین خسران و ضرر به مردم ستمدیده افغانستان خواهد رسید. سرنوشت مردان و زنان و پسران و دختران پاک این سرزمین با رفتارهای غیرانسانی و غیراخلاقیِ قدرتطلبان گره خورده و شوربختانه بیم آن میرود که گنجینه غنی فرهنگ، هنر و ادب افغانستان نیز به تباهی کشیده شود.
انجمن علمی باستانشناسی ایران، هر گونه اقدامی که به تمامیت ارضی سرزمین افغانستان، هویت فرهنگی و شخصیت اجتماعی ملّت آن خدشهای وارد کند و جان دختران و پسران، زنان و مردان بیگناه را به خطر بیندازد، محکوم میکند. همچنین، از همه کنشگران نظامی، سیاسی و اجتماعی در تحولات اخیر در این کشور میخواهد مسئولانه و متعهدانه نسبت به حفظ میراث فرهنگی و تاریخی افغانستان اهتمام ورزیده و از تکرار فجایعی مانند انفجار مجسمههای بودا در بامیان جلوگیری کنند. میراث فرهنگی و تاریخی سرزمین افغانستان، حبلالمتینِ اقوام تاجیک، هزاره، پشتون، ازبک، ایماق، ترکمن، بلوچ، براهویی، پامیری و دیگر اقوام آن است و محافظت ویژه از آن ضرورت دارد.
این میراث ارزنده بشری علاوه بر اینکه در مقیاس منطقهای متعلق به تمام کشورهای همسایه افغانستان در بُعد ملی و اسلامی است، در مقیاس جهانی بخشی از میراث بشری در این بخش از کره خاکی است. بر این اساس انجمن علمی باستانشناسی ایران از همه دولتهای همسایه و به ویژه مسئولان جمهوری اسلامی ایران و وزارت میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی میخواهد مسئولانه برای جلوگیری از بحران انسانی و فرهنگی در افغانستان چارهای عاجل بیندیشند تا ضمن عبور از بحرانِ جنگی فراگیر و حفظ میراث فرهنگی آن، از رنج مردم افغان کاسته شود و صلح و امنیت منطقه در معرض تهدید قرار نگیرد.
همچنین از همه نهادهای بینالمللی به ویژه سازمان ملل درخواست میشود از رویکردهای یکجانبهگرایانه و سیاستهای یک بام و دو هوا دوری گزیده و تدابیری را برای حل مسالمتآمیز مسأله افغانستان بیندیشند.
انجمن علمی باستانشناسی ایران امیدوار است با نظارت طرفهای درگیر در منطقه و سازمان ملل، به ویژه نهاد علمی و فرهنگی یونسکو، میراث فرهنگی آن از بناهای یادمانی تا اشیاء موزهای به نحوی شایسته محافظت شود و از دست غارتگران و چپاولگران داخلی و بینالمللی در امان بماند.
تجربه داعش در ویرانی آثار ملّی و جهانی سوریه و عراق یادآور اقدامات تلخ و غیرقابل جبرانی است که نیاز به اقدامات هماهنگ به ویژه از سوی دولتهای منطقه، همدلی جهانی و منطقهای دارد تا شاهد تکرار دوباره آن در این بخش از حوزه فرهنگی جهانِ پارسی نباشیم. بازگشت صلح به سرزمینی با تمدّن و ریشههای فرهنگی مشترک با ایران با پشتوانهای چندهزارساله و رفع مشکلات پیشآمده دور از دسترس نخواهد بود و ایمان داریم بهار افغانستان نیز فراخواهد رسید.»
منبع: ایسنا
آینده نشان خواهد داد که عملکرد گروه طالبان چگونه خواهد بود. یک چیز مشخص است که تمامی قدرتهای جهان و ایران موافق روی کارآمدن طالبان بودند و هرکدام به نوعی مسیر را برای روی کار آمدن آنها هموار کردند. باید دید رزمندگان پابرهنه طالبان و رهبران آنها چگونه میخواهند افغانستان را اداره کنند؟ برنامه آنها چیست؟ مشکل بزرگ افغانستان قوم گرایی است. پشتون ها، تاجیگ ها، سادات، هزاره ها، ازبک ها ایماقها، ترکمن ها، بلوچ ها، نورستانی ها، پشه ای ها، براهوی ها، پامیری ها، قزل باش ها و عرب ها. در ظاهر یک کشور با نام افغان است اما.... زمانی که برای ادامه تحصیل در هندوستان بودم، کشور هندوستان باحمایت مالی سازمان ملل، افغانی ها را اسکالرشیپ کرده و آنها به راحتی در دانشگاه های هند پذیرش می شدند. یک روز در مراسمی، که در دانشگاه عثمانیای حیدراباد برگزار شد، دانشجویان افغانی مراسمی را برگزار کردند. در این مراسم به یکباره، دانشجویان افغانی که از قومیت های مختلفی بودند، به جان هم افتادند و محشری برپا کردند. اینها تحصیل کردگان افغان بودند. کشور افغانستان در طول سالیان گذشته صحنه حضور روسیه، آمریکا، ایران، عربستان، قطر، پاکستان، چین، و..... بوده است. کشوری که مرکز تولید تریاک جهان است. تنوع قومیتی با ایدئولوژی مختلف، نشان داد که این کشور حالا حالاها روی آرامش به خود نخواهد دید و بسیار ساده لوحانه است که به گروهی سلفی و واپس گرا همچون طالبان اطمینان کرد.
دکتر حسن خادمی
@tarikhandishmag
دکتر حسن خادمی
@tarikhandishmag
Forwarded from مردمنامه (تاریخ مردم)
طاعون و افول تمدن اسلامی
یوسف اباذری
عباس منوچهری
غلامرضا ظریفیان
قربان بهزادیان نژاد
شنبه، ۳۰ مرداد ۱۴۰۰
ساعت ۱۸
@mardomnameh
یوسف اباذری
عباس منوچهری
غلامرضا ظریفیان
قربان بهزادیان نژاد
شنبه، ۳۰ مرداد ۱۴۰۰
ساعت ۱۸
@mardomnameh
📌بخش هایی از مقاله نقش محمد ولیخان سپهدار تنکابنی در حوادث آذربایجان دوران استبداد صغیر
✍دکتر حسین علی بیگی
@tarikhandishmag
محمد ولیخان بر این امر واقف شد، استحکامات شهر و مقاومت مردم تبریز شکست ناپذیر است. اوکه در تهور و خودسری شهرت بسیار داشت، بنای مخالفت با عین الدوله را گذارد. او نخست پنهانی با سردار ملی و سایر سردسته ها ارتباط پیدا کرده و آمادگی خود را برای همکاری با مشروطه خواهان تبریز اعلام کرد . اما سر دسته های آزادی خواهان از این پیغام ظنین شده و پاسخ دادند که خودشان نیایند و نماینده بفرستند تا ببینیم مطلبشان چیست. بالا خره منتصرالدوله پیشکار او به شهر آمده با سردار و سالار و با اعضای انجمن ملی وارد مذاکره شد و گفتند سپهدار میل دارد به شهر آمده به آزدیخواهان کمک کند و با نیروهای خود ، با نیروهای عین الدوله جهت وصول آزادی بجنگد . سران آزادی پاسخ دادند که ما احتیاج به کمک سپهدار نداریم و کوچکترین بیمی هم از نیروی عین الدوله نداریم . سپهدار مطمئن باشد که بالاخره اردوی مهاجم مغلوب خواهد شد و اگر در واقع سپهدار آزادی خواه شده اند بدون درنگ به تنکابن بر گشته و در آنجا بیرق آزادی را بر افراشته و به طرف تهران که الان خالی از نیروی جنگی است یورش ببرد.
این آغاز تغییر در رفتار سیاسی محمد ولیخان است ، چرا که از اوضاع و شرایط حاکم بر اردوی دولتیان در تبریز خسته شده بود و همچنین توسط انجمن ایالتی و سردار و سالار مطلع شد که استبداد محمد علی شاهی رو به زوال است به همین دلیل چاره کار را در این دید که به ستار خان متوسل شود و دست یاری به سوی وی دراز کند ، تا به هنگام عزیمت به گیلان و تنکابن با مقاومت و مقابله مشروطه خواهان آن خطه مواجه نشده و وی را به عنوان فردی مشروطه خواه بپذیرند.
💢منتشر شده در شماره نهم فصلنامه تاریخ اندیش
www.tarikhandish.ir
✍دکتر حسین علی بیگی
@tarikhandishmag
محمد ولیخان بر این امر واقف شد، استحکامات شهر و مقاومت مردم تبریز شکست ناپذیر است. اوکه در تهور و خودسری شهرت بسیار داشت، بنای مخالفت با عین الدوله را گذارد. او نخست پنهانی با سردار ملی و سایر سردسته ها ارتباط پیدا کرده و آمادگی خود را برای همکاری با مشروطه خواهان تبریز اعلام کرد . اما سر دسته های آزادی خواهان از این پیغام ظنین شده و پاسخ دادند که خودشان نیایند و نماینده بفرستند تا ببینیم مطلبشان چیست. بالا خره منتصرالدوله پیشکار او به شهر آمده با سردار و سالار و با اعضای انجمن ملی وارد مذاکره شد و گفتند سپهدار میل دارد به شهر آمده به آزدیخواهان کمک کند و با نیروهای خود ، با نیروهای عین الدوله جهت وصول آزادی بجنگد . سران آزادی پاسخ دادند که ما احتیاج به کمک سپهدار نداریم و کوچکترین بیمی هم از نیروی عین الدوله نداریم . سپهدار مطمئن باشد که بالاخره اردوی مهاجم مغلوب خواهد شد و اگر در واقع سپهدار آزادی خواه شده اند بدون درنگ به تنکابن بر گشته و در آنجا بیرق آزادی را بر افراشته و به طرف تهران که الان خالی از نیروی جنگی است یورش ببرد.
این آغاز تغییر در رفتار سیاسی محمد ولیخان است ، چرا که از اوضاع و شرایط حاکم بر اردوی دولتیان در تبریز خسته شده بود و همچنین توسط انجمن ایالتی و سردار و سالار مطلع شد که استبداد محمد علی شاهی رو به زوال است به همین دلیل چاره کار را در این دید که به ستار خان متوسل شود و دست یاری به سوی وی دراز کند ، تا به هنگام عزیمت به گیلان و تنکابن با مقاومت و مقابله مشروطه خواهان آن خطه مواجه نشده و وی را به عنوان فردی مشروطه خواه بپذیرند.
💢منتشر شده در شماره نهم فصلنامه تاریخ اندیش
www.tarikhandish.ir
📝 به یاد احمد گلمحمدی عزیز
✍️ حسن حضرتی
✅ باز کرونا عزادارمان کرد. دوست و همکار نازنین دکتر احمد گلمحمدی استاد برجسته علوم سیاسی و مترجم آثار ارزشمندی در حوزه تاریخ معاصر ایران و فلسفه تاریخ گرفتار این بیماری منحوس گشت و دار فانی را وداع گفت. آنهایی که از نزدیک او را میشناختند، نیک میدانند که چه سرمایه گرانبهایی از دست رفت. احمد معلمی توانا، مترجمی مسلط، پژوهشگری دقیق و بالاتر از همه اینها انسانی شریف، نیکنفس و پرهیزکار بود. هماره دغدغه ایران را داشت و دلنگران مردم نجیب این دیار بود و آیندهای که تیرهوتار مینماید.
✅ احمد را از سال ۱۳۷۹ میشناختم. در هر محفل علمی از او میآموختم. بیادعا و متواضعانه رفتار میکرد، اما عمیق و دقیق میاندیشید و زیبا رهنمود میداد.
نامهربانی کم ندید ولی اجازه نداد خللی در تلاش علمیاش ایجاد شود. در هر موقعیتی قرار گرفت وظیفه اصلی خود را به عنوان یک معلم فراموش نکرد.
✅ آخرین بار که احمد را دیدم چند ماه پیش بود. برای نوشتن مقالهای به کتاب ایران بین دو انقلاب نیاز داشتم. به گوشیاش زنگ زدم که اگر در خانه دارد بروم و نسخهای از چاپ جدید کتاب را از خودش بگیرم. بهانهای شد که در بوستان محلهمان قرار پیادهروی هم بگذاریم. با مهربانی و کتاب به دست آمد. قدم زدیم و مثل همیشه از تحلیلهای ارزشمندش درباره موضوعات مختلف گفت و استفادهها کردم. تحلیلهایی که درنهایت ختم میشد به اظهار نگرانی برای آینده وطن عزیزمان. نمیدانستم این آخرین دیدارمان خواهد بود.
✅ دریغ و درد که احمد عزیز را چون داود فیرحی نازنین در اوج پختگی علمی از دست دادیم. شرم باد بر کسانی که با سیاستهای غلط خود باعث شدند چنین وضعیت وخیمی بر جامعه و مردم ایران حاکم شود و سرمایههای انسانی این کشور به همین راحتی از دست بروند.
یادش گرامی و روانش مینوی باد.🖤
احمد عزیز بدرود.🖤🖤
🆔@Hassanhazrati50
✍️ حسن حضرتی
✅ باز کرونا عزادارمان کرد. دوست و همکار نازنین دکتر احمد گلمحمدی استاد برجسته علوم سیاسی و مترجم آثار ارزشمندی در حوزه تاریخ معاصر ایران و فلسفه تاریخ گرفتار این بیماری منحوس گشت و دار فانی را وداع گفت. آنهایی که از نزدیک او را میشناختند، نیک میدانند که چه سرمایه گرانبهایی از دست رفت. احمد معلمی توانا، مترجمی مسلط، پژوهشگری دقیق و بالاتر از همه اینها انسانی شریف، نیکنفس و پرهیزکار بود. هماره دغدغه ایران را داشت و دلنگران مردم نجیب این دیار بود و آیندهای که تیرهوتار مینماید.
✅ احمد را از سال ۱۳۷۹ میشناختم. در هر محفل علمی از او میآموختم. بیادعا و متواضعانه رفتار میکرد، اما عمیق و دقیق میاندیشید و زیبا رهنمود میداد.
نامهربانی کم ندید ولی اجازه نداد خللی در تلاش علمیاش ایجاد شود. در هر موقعیتی قرار گرفت وظیفه اصلی خود را به عنوان یک معلم فراموش نکرد.
✅ آخرین بار که احمد را دیدم چند ماه پیش بود. برای نوشتن مقالهای به کتاب ایران بین دو انقلاب نیاز داشتم. به گوشیاش زنگ زدم که اگر در خانه دارد بروم و نسخهای از چاپ جدید کتاب را از خودش بگیرم. بهانهای شد که در بوستان محلهمان قرار پیادهروی هم بگذاریم. با مهربانی و کتاب به دست آمد. قدم زدیم و مثل همیشه از تحلیلهای ارزشمندش درباره موضوعات مختلف گفت و استفادهها کردم. تحلیلهایی که درنهایت ختم میشد به اظهار نگرانی برای آینده وطن عزیزمان. نمیدانستم این آخرین دیدارمان خواهد بود.
✅ دریغ و درد که احمد عزیز را چون داود فیرحی نازنین در اوج پختگی علمی از دست دادیم. شرم باد بر کسانی که با سیاستهای غلط خود باعث شدند چنین وضعیت وخیمی بر جامعه و مردم ایران حاکم شود و سرمایههای انسانی این کشور به همین راحتی از دست بروند.
یادش گرامی و روانش مینوی باد.🖤
احمد عزیز بدرود.🖤🖤
🆔@Hassanhazrati50
زمانه بیکرانه را تو با شمار گام عمر ما مسنج
به پای او دمیست این درنگ درد و رنج
بسان رود که در نشیب دره سر به سنگ میزند رونده باش
امید هیچ معجزی ز مرده نیست
زنده باش
هوشنگ ابتهاج
@tarikhandishmag
به پای او دمیست این درنگ درد و رنج
بسان رود که در نشیب دره سر به سنگ میزند رونده باش
امید هیچ معجزی ز مرده نیست
زنده باش
هوشنگ ابتهاج
@tarikhandishmag
Forwarded from مردمنامه (تاریخ مردم)
📌دریغا یارشاطر! دریغا ایران!
@mardomnameh
دربارهی احسان یارشاطر (زاده 12 فروردین 1299- درگذشته 10شهریور 1397) گفتنیها و شنیدنیها بسیار است و گفتهها و نوشتهها اندک. و البته واضح است و مبرهن که یک یادداشت کوتاه تلگرامی قاصر از ذکر خدمات علمی و مدیریتی آن دانشمند فرزانه است، تا چه رسد بر شرح آن. مراد من از نگارش این وجیزه، ضمن یادآوری برخی از آثار این عالم گران قدر، پرداختن به نقش والای ایشان در قبال فرهنگ و تمدن ایران و نحوهی واکنش دولتمردان این سرزمین و رسانهی ملی (بخوانید میلی، که اگر ملی بود و ایرانی بود، کدامین کس از احسان یارشاطر سزاوارتر برای ذکر اقدامات و مجاهدتهایش در راه ایران شناسی) به زندگی و مرگ وی است!
احسان یارشاطر در باب زوایای گونهگون فرهنگ و تمدن ایرانی اعم از زبان، تاریخ، هنر، ادبیات و حکمت ایرانی قلم رانده است. ترجمهی اشارات و تنبیهات ابن سینا به زبان فارسی، داستانهای ایران باستان، گویش تاتی جنوبی، شعر فارسی در عهد شاهرخ، ویراستاری مجلد سوم تاریخ ایران کمبریج و حضور ایران در جهان اسلام تنها قسمتی از نوشتههای وی درباب تمدن ایران زمین است.
در کنار صفات مورخ، ادیب، زبان شناس و مترجم، احسان یارشاطر را میبایست یک مدیر توانا نیز به حساب آورد. زمانیکه یارشاطر در ایران بود و مدیریت بنگاه ترجمه و نشر کتاب را برعهده داشت، رسالت خویش را در معرفی آثار ممتاز ادبی جهان به ایرانیان میدانست و آن زمان که به آمریکا مهاجرت کرد، درصدد معرفی فرهنگ ایرانی به جهانیان برآمد و ماحصل آن 16 مجلد (تاکنون) دانشنامهی ایرانیکا و 18 مجلد تاریخ ادبیات ایران به زبان انگلیسی است.
زندگی و مرگ احسان یارشاطر بیش از هر چیز برای من، یادآور زندگی و مرگ حکیم توس، ابوالقاسم فردوسی است که هم از جان و قلم در راه فرهنگ و تمدن ایرانی مایه گذاشت و هم سرمایهی خویش را وقف بقای ایران زمین نمود و سرانجام به حکم رافضی بودن، قدر وی چنانکه در خور و شایسته بود، شناخته نشد. در زمانهای که والاحضرتان توبرهی خود را از ذخایر ملی این سرزمین پر میکنند و سهم خدمات ارزندهی خود را در راستای آسایش و رفاه ملت ایران دریافت میکنند، احسان یارشاطر قریب به سیزده میلیون دلار از اموال شخصی خود را وقف دانشنامهی ایرانیکا، بزرگترین و جامع ترین پروژهی ایران شناسی، نمود. سرانجام وی در ینگه دنیا، دور از سرزمین مادری که تمام عمر خود را وقف آن نموده بود، چهره در نقاب خاک کشید. اگرچه وی در سال 1347 خورشیدی برای تصدی کرسی ایران شناسی دانشگاه کلمبیا عازم آمریکا شد، دلیل عدم بازگشت وی و در حقیقت ممانعت از بازگشت وی پس از سال 1357 به ایران، سخت مشابه به ممانعتی است که آن مذکر متعصب در برابر دفن فردوسی در قبرستان مسلمانان به عمل آورد و آن اتهام همانا رافضی بودن است و بددینی.
در باب مذهب یارشاطر شایان ذکر است که بهاییت، تنها دین پدر و مادر وی به شمار میآید و وی مانند هوشنگ ابتهاج، بهرام بیضایی، آرامش دوستدار و بهرام صادقی پایبندی به این آیین نداشت و آنگونه که بهرام بیضایی راجع به خود میگوید که «من مذهبم فرهنگ است»، میبایست مذهب یارشاطر را نیز فرهنگ ایرانی به شمار آورد، همانگونه که وی «وطن خود را زبان فارسی میدانست».
سه سال قبل در چنین روزی احسان یارشاطر چشم از جهان فروبست و عدهای معدود از اهالی فرهنگ و ادب مرگ وی را تسلیت گفتند. اگرچه در کنار آن عدهی معدود، نام وزارت خارجهی آمریکا نیز دیده میشد، جای تسلیت رجال سیاسی ایران زمین و رسانهای که توقع میرود ملی باشد، سخت سرد و خالی بود و البته جز این نیز توقع نمیرفت. در زمانهای که «هر خسی کسی شده و هر مزوَّری وزیری و هر شاگرد پایگاهی خداوند حرمت»، که نه توان ادای تلفظ موزهی لوور را دارند و نه میدانند که در کتیبهی نقش رستم امپراتور روم در برابر شاپور ساسانی زانو زده، و نه داریوش هخامنشی، و هزاران سال فرهنگ وتمدنی را که فردوسی و یارشاطر از جان و مال خود را در راه حفظ، شناخت و معرفی آن به جهانیان مایه گذاشتند ، دوران جهل و ستم میدانند، اگر بر زبان کسی ( ناکسی) نام احسان یارشاطر برده شود جای درنگ است.
سه سال از غروب اختر آسمان ایران شناسی میگذرد و سه سال است با نفرت و کینه به رسانهی میلی وطنم نظر میکنم که چرا و چگونه این قدر ساده لوحانه مرگ چنین خواجهای را خُرد پنداشت و در برابر فقدان آن استاد یگانه لب فرو بست و هیچ نگفت. این نفرت و کینه هر زمان که اعلام مرگ یک خواننده و یا فوتبالیست و بازیگری را از رسانهی میلی میشنوم شعلهورتر میشود و با خود زمزمه میکنم دریغا ایران، دریغا یارشاطر!
@mardomnameh
دربارهی احسان یارشاطر (زاده 12 فروردین 1299- درگذشته 10شهریور 1397) گفتنیها و شنیدنیها بسیار است و گفتهها و نوشتهها اندک. و البته واضح است و مبرهن که یک یادداشت کوتاه تلگرامی قاصر از ذکر خدمات علمی و مدیریتی آن دانشمند فرزانه است، تا چه رسد بر شرح آن. مراد من از نگارش این وجیزه، ضمن یادآوری برخی از آثار این عالم گران قدر، پرداختن به نقش والای ایشان در قبال فرهنگ و تمدن ایران و نحوهی واکنش دولتمردان این سرزمین و رسانهی ملی (بخوانید میلی، که اگر ملی بود و ایرانی بود، کدامین کس از احسان یارشاطر سزاوارتر برای ذکر اقدامات و مجاهدتهایش در راه ایران شناسی) به زندگی و مرگ وی است!
احسان یارشاطر در باب زوایای گونهگون فرهنگ و تمدن ایرانی اعم از زبان، تاریخ، هنر، ادبیات و حکمت ایرانی قلم رانده است. ترجمهی اشارات و تنبیهات ابن سینا به زبان فارسی، داستانهای ایران باستان، گویش تاتی جنوبی، شعر فارسی در عهد شاهرخ، ویراستاری مجلد سوم تاریخ ایران کمبریج و حضور ایران در جهان اسلام تنها قسمتی از نوشتههای وی درباب تمدن ایران زمین است.
در کنار صفات مورخ، ادیب، زبان شناس و مترجم، احسان یارشاطر را میبایست یک مدیر توانا نیز به حساب آورد. زمانیکه یارشاطر در ایران بود و مدیریت بنگاه ترجمه و نشر کتاب را برعهده داشت، رسالت خویش را در معرفی آثار ممتاز ادبی جهان به ایرانیان میدانست و آن زمان که به آمریکا مهاجرت کرد، درصدد معرفی فرهنگ ایرانی به جهانیان برآمد و ماحصل آن 16 مجلد (تاکنون) دانشنامهی ایرانیکا و 18 مجلد تاریخ ادبیات ایران به زبان انگلیسی است.
زندگی و مرگ احسان یارشاطر بیش از هر چیز برای من، یادآور زندگی و مرگ حکیم توس، ابوالقاسم فردوسی است که هم از جان و قلم در راه فرهنگ و تمدن ایرانی مایه گذاشت و هم سرمایهی خویش را وقف بقای ایران زمین نمود و سرانجام به حکم رافضی بودن، قدر وی چنانکه در خور و شایسته بود، شناخته نشد. در زمانهای که والاحضرتان توبرهی خود را از ذخایر ملی این سرزمین پر میکنند و سهم خدمات ارزندهی خود را در راستای آسایش و رفاه ملت ایران دریافت میکنند، احسان یارشاطر قریب به سیزده میلیون دلار از اموال شخصی خود را وقف دانشنامهی ایرانیکا، بزرگترین و جامع ترین پروژهی ایران شناسی، نمود. سرانجام وی در ینگه دنیا، دور از سرزمین مادری که تمام عمر خود را وقف آن نموده بود، چهره در نقاب خاک کشید. اگرچه وی در سال 1347 خورشیدی برای تصدی کرسی ایران شناسی دانشگاه کلمبیا عازم آمریکا شد، دلیل عدم بازگشت وی و در حقیقت ممانعت از بازگشت وی پس از سال 1357 به ایران، سخت مشابه به ممانعتی است که آن مذکر متعصب در برابر دفن فردوسی در قبرستان مسلمانان به عمل آورد و آن اتهام همانا رافضی بودن است و بددینی.
در باب مذهب یارشاطر شایان ذکر است که بهاییت، تنها دین پدر و مادر وی به شمار میآید و وی مانند هوشنگ ابتهاج، بهرام بیضایی، آرامش دوستدار و بهرام صادقی پایبندی به این آیین نداشت و آنگونه که بهرام بیضایی راجع به خود میگوید که «من مذهبم فرهنگ است»، میبایست مذهب یارشاطر را نیز فرهنگ ایرانی به شمار آورد، همانگونه که وی «وطن خود را زبان فارسی میدانست».
سه سال قبل در چنین روزی احسان یارشاطر چشم از جهان فروبست و عدهای معدود از اهالی فرهنگ و ادب مرگ وی را تسلیت گفتند. اگرچه در کنار آن عدهی معدود، نام وزارت خارجهی آمریکا نیز دیده میشد، جای تسلیت رجال سیاسی ایران زمین و رسانهای که توقع میرود ملی باشد، سخت سرد و خالی بود و البته جز این نیز توقع نمیرفت. در زمانهای که «هر خسی کسی شده و هر مزوَّری وزیری و هر شاگرد پایگاهی خداوند حرمت»، که نه توان ادای تلفظ موزهی لوور را دارند و نه میدانند که در کتیبهی نقش رستم امپراتور روم در برابر شاپور ساسانی زانو زده، و نه داریوش هخامنشی، و هزاران سال فرهنگ وتمدنی را که فردوسی و یارشاطر از جان و مال خود را در راه حفظ، شناخت و معرفی آن به جهانیان مایه گذاشتند ، دوران جهل و ستم میدانند، اگر بر زبان کسی ( ناکسی) نام احسان یارشاطر برده شود جای درنگ است.
سه سال از غروب اختر آسمان ایران شناسی میگذرد و سه سال است با نفرت و کینه به رسانهی میلی وطنم نظر میکنم که چرا و چگونه این قدر ساده لوحانه مرگ چنین خواجهای را خُرد پنداشت و در برابر فقدان آن استاد یگانه لب فرو بست و هیچ نگفت. این نفرت و کینه هر زمان که اعلام مرگ یک خواننده و یا فوتبالیست و بازیگری را از رسانهی میلی میشنوم شعلهورتر میشود و با خود زمزمه میکنم دریغا ایران، دریغا یارشاطر!
Forwarded from مردمنامه (تاریخ مردم)
سه سال از چیده شدن گل باغ ایران زمین میگذرد و سه سال است انتظار میکشم که عکس جلد بخارا عکس احسان یارشاطر باشد و سه سال است منتظر برگزاری «شب احسان یارشاطر» هستم. حتم دارم علی دهباشی و دیگر دوستداران ایران زمین نیز انتظار آن روز فرخنده و خجسته را میکشند و به محض آنکه روز نو شود، با صدای رسا، شادمانه نام احسان یارشاطر نه در محافل کوچک، که در جای جای ایران، از طریق رسانه ملی و در کتب درسی به نیکی و بزرگواری و ایران دوستی، برده خواهد شد و خدمات وی ارج نهاده میشود، همانگونه که هزار سال است نام فردوسی. و نه نام محمود غزنوی، و نه شعرای دربارش. اگرچه زمانهی فردوسی و یارشاطر، مصادف با ارجمندی جادو و خرافه و خوار شمردن هنر و ادب بوده است و شاهان زمانه انگشت در جهان کرده قرمطی میجویند، سرانجام کاروان جهل و ستم نیز از این کاروانسرا عبور خواهد کرد و نوبت از ناکسان به کسان خواهد رسید، در آن هنگام پاسداران فرهنگ و تمدن ایرانی چون سرو استوار سر بر میافرازند و یاد و خاطرهی حاملان آتش در سینهی فرهنگ ایرانی را گرامی میدارند.
پی نوشت: ماندانا زندیان در گفتگو با احسان یارشاطر، زندگی وی را به نگارش درآورده است.
صدای آمریکا مستند زندگی احسان یارشاطر را به تصویر کشیده است.
هم کتاب بینهایت خواندنی است و هم مستند با صدای لرزان پیرمرد فوق العاده دلنشین.
@mardomnameh
علیرضا کچویی، کارشناس ارشد تاریخ گرایش خلیج فارس، دانشگاه تهران
پی نوشت: ماندانا زندیان در گفتگو با احسان یارشاطر، زندگی وی را به نگارش درآورده است.
صدای آمریکا مستند زندگی احسان یارشاطر را به تصویر کشیده است.
هم کتاب بینهایت خواندنی است و هم مستند با صدای لرزان پیرمرد فوق العاده دلنشین.
@mardomnameh
علیرضا کچویی، کارشناس ارشد تاریخ گرایش خلیج فارس، دانشگاه تهران
محل قرارمان
فردا صبح قبل از طلوع آفتاب
افغانستان
دره پنجشیر، کنار یادمان احمد شاه مسعود.
یادت باشد دیر نکنی
صبحانه دعوتیم به صرف، آزادی و آزادگی.
و بعد از صبحانه میرویم به دیدن شیرمردهای آسیایی که دیرست
نسلشان در کشور خودمان منقرض شده است.
تفنگت را با خودت بیار
البته نه برای شکار
برای شرافتمندانه جنگیدن ، مردن و تن به هر چیزی ندادن.
به خانواده بگو
نگرانت نباشند
شاید هیچ وقت برنگردیم
اما تا همیشه مانا خواهیم بود.
همانند پنجشیر
بهنام ملکی
@tarikhandishmag
فردا صبح قبل از طلوع آفتاب
افغانستان
دره پنجشیر، کنار یادمان احمد شاه مسعود.
یادت باشد دیر نکنی
صبحانه دعوتیم به صرف، آزادی و آزادگی.
و بعد از صبحانه میرویم به دیدن شیرمردهای آسیایی که دیرست
نسلشان در کشور خودمان منقرض شده است.
تفنگت را با خودت بیار
البته نه برای شکار
برای شرافتمندانه جنگیدن ، مردن و تن به هر چیزی ندادن.
به خانواده بگو
نگرانت نباشند
شاید هیچ وقت برنگردیم
اما تا همیشه مانا خواهیم بود.
همانند پنجشیر
بهنام ملکی
@tarikhandishmag
«نامۀ سرگشاده به احمد مسعود»
احمد جان سلام.
به نقشۀ افغانستان که مینگرم، هنوز کورسوی امیدی در آن تابان است که فانوسدارش تویی. یقین دارم در باورت نمیگنجد که چه امیدهایی به نام تو گره خورده است. ناگهان شب شد. شب نه، کسوف شد. همهچیز به داستانهای اساطیری شبیه شده است که ناگهان زمین میغرد و آذرخشی بر سینۀ خاک میکوبد و بادی سهمگینی تیرگی را بر همهجا میگستراند. بدان! بدان که در این شب نابهنگام، چشمهای بیشماری خیره به توست و بیشمار قلبها امروز به امید تو میتپید...
پیش از هر چیز دوست داشتم بدانی این همه همدلی و غصهداری هموطنان ایرانیام برای مردم افغانستان حیرتزدهام کرد. این همدلی دلایل متعدد دارد که از شرح آن در این نامۀ مختصر میگذرد... شاید در آیندهای نه چندان دور که از این کارزار سهمگین سربلند بیرون آمدی، حضوری دیدمت و از امروز و حال ایرانیان برایت بیشتر گفتم. اما مختصر بگویم دلیل همدلی من و جامعۀ مدنی و فرهیختۀ ایران با تو به دلیل همزبانی و همفرهنگی ما نیست.
آنچه ما را به هم پیوند میدهد، معناست؛ ارزشهای مشترکی که همۀ ما در این قلمروی دردمند و پررنج برای آن مبارزه میکنیم. آرزوهای یکسان ما را به هم پیوند میدهد و البته بیمها و نگرانیهای یکسانی که نتیجۀ پروراندن همان آرزوهاست.
احمد عزیز، دشوارترین و پرمخاطرهترین لحظهها را سپری میکنی و آنچه برایت مینویسم، اول برای بیان همدلی من و برادران و خواهر ایرانیِ هماندیشِ توست و هم برای ثبت در تاریخ. برای من تو تاریخساز شدی، فارغ از اینکه از این پس چه خواهد شد. در روزهایی که همه، به معنای واقعی کلمه همه، شرق و غرب، آشنا و غریب، به آزادی خیانت کردند، خود و دیگران را فریفتند و به جای پایبندی به انسانیت، شرافت و اصول بالندگی انسان به دامان مصلحتاندیشیهای کوتهبینانه و فریبکارانه آویختند، تو به انسان و آزادی پایبند ماندی.
در زمانهای که دولتمردان ناپاک و بیهویت نشان دادند یک کشور را با مردمانش مانند کالایی بیجان خرید و فروش میکنند، تو صدای مردم شدی. برای همین است که صدای تو صدای افغانستان نیست، صدای هر کسی است که به این صحنهگردانی اهریمنی نه میگوید.
روزگار غریبی است برادر؛ غریبتر از هر زمان... بارها گفتهام و نوشتهام که نسخۀ درمان همۀ ما در این جغرافیای دردمند یکسان است: «تقویت جوامع مدنی و پذیرش حداقلی از اصول لیبرال». امروز هم امید دارم از دل همین جامعۀ مدنیِ نوپا اما ریشهدار افغانستان جنبشی مردمی و مدنی برای مبارزه با این تاریکاندیشی و تاریککرداری برخیزد که البته نشانههای آن را هم در همین چند روز اخیر دیدهایم. چارۀ ما جنگ نیست، اما در برابر قوای اسلحهبهدستِ جهل که با اغماض و حمایت سیاستمداران پوشالیِ جهانی مدرن راه خود را با خشونت باز میکند، چاره چیست؟ جنگ تو امیدبخش و ناگزیر است زیرا برای زنده نگاه داشتن جامعۀ مدنی و ارزشهای انسانی است.
احمد عزیز، تو سربلند شدی و در صفوف روسیاهان ارزشها را نفروختی. بیش از هر چیز جان و تندرستی و بعد راه تو برای ما مهم است و یقین دارم چون فانوسدار شدی، سپاه تاریکی سخت کینهات را به دل گرفته است. عهد کردهام کتاب بعدیام را تقدیم تو کنم. پس به امید دیدار در آیندهای نزدیک. تا آن روز، هر روز اولین خبری که جویا میشوم خبر سلامتی توست.
دست حق نگهدارت
مهدی تدینی، تهران، بیستوهشتم مرداد ۱۴۰۰
پینوشت: دست به دست کنید تا برسد به دست بچهشیر پنجشیر.
احمد جان سلام.
به نقشۀ افغانستان که مینگرم، هنوز کورسوی امیدی در آن تابان است که فانوسدارش تویی. یقین دارم در باورت نمیگنجد که چه امیدهایی به نام تو گره خورده است. ناگهان شب شد. شب نه، کسوف شد. همهچیز به داستانهای اساطیری شبیه شده است که ناگهان زمین میغرد و آذرخشی بر سینۀ خاک میکوبد و بادی سهمگینی تیرگی را بر همهجا میگستراند. بدان! بدان که در این شب نابهنگام، چشمهای بیشماری خیره به توست و بیشمار قلبها امروز به امید تو میتپید...
پیش از هر چیز دوست داشتم بدانی این همه همدلی و غصهداری هموطنان ایرانیام برای مردم افغانستان حیرتزدهام کرد. این همدلی دلایل متعدد دارد که از شرح آن در این نامۀ مختصر میگذرد... شاید در آیندهای نه چندان دور که از این کارزار سهمگین سربلند بیرون آمدی، حضوری دیدمت و از امروز و حال ایرانیان برایت بیشتر گفتم. اما مختصر بگویم دلیل همدلی من و جامعۀ مدنی و فرهیختۀ ایران با تو به دلیل همزبانی و همفرهنگی ما نیست.
آنچه ما را به هم پیوند میدهد، معناست؛ ارزشهای مشترکی که همۀ ما در این قلمروی دردمند و پررنج برای آن مبارزه میکنیم. آرزوهای یکسان ما را به هم پیوند میدهد و البته بیمها و نگرانیهای یکسانی که نتیجۀ پروراندن همان آرزوهاست.
احمد عزیز، دشوارترین و پرمخاطرهترین لحظهها را سپری میکنی و آنچه برایت مینویسم، اول برای بیان همدلی من و برادران و خواهر ایرانیِ هماندیشِ توست و هم برای ثبت در تاریخ. برای من تو تاریخساز شدی، فارغ از اینکه از این پس چه خواهد شد. در روزهایی که همه، به معنای واقعی کلمه همه، شرق و غرب، آشنا و غریب، به آزادی خیانت کردند، خود و دیگران را فریفتند و به جای پایبندی به انسانیت، شرافت و اصول بالندگی انسان به دامان مصلحتاندیشیهای کوتهبینانه و فریبکارانه آویختند، تو به انسان و آزادی پایبند ماندی.
در زمانهای که دولتمردان ناپاک و بیهویت نشان دادند یک کشور را با مردمانش مانند کالایی بیجان خرید و فروش میکنند، تو صدای مردم شدی. برای همین است که صدای تو صدای افغانستان نیست، صدای هر کسی است که به این صحنهگردانی اهریمنی نه میگوید.
روزگار غریبی است برادر؛ غریبتر از هر زمان... بارها گفتهام و نوشتهام که نسخۀ درمان همۀ ما در این جغرافیای دردمند یکسان است: «تقویت جوامع مدنی و پذیرش حداقلی از اصول لیبرال». امروز هم امید دارم از دل همین جامعۀ مدنیِ نوپا اما ریشهدار افغانستان جنبشی مردمی و مدنی برای مبارزه با این تاریکاندیشی و تاریککرداری برخیزد که البته نشانههای آن را هم در همین چند روز اخیر دیدهایم. چارۀ ما جنگ نیست، اما در برابر قوای اسلحهبهدستِ جهل که با اغماض و حمایت سیاستمداران پوشالیِ جهانی مدرن راه خود را با خشونت باز میکند، چاره چیست؟ جنگ تو امیدبخش و ناگزیر است زیرا برای زنده نگاه داشتن جامعۀ مدنی و ارزشهای انسانی است.
احمد عزیز، تو سربلند شدی و در صفوف روسیاهان ارزشها را نفروختی. بیش از هر چیز جان و تندرستی و بعد راه تو برای ما مهم است و یقین دارم چون فانوسدار شدی، سپاه تاریکی سخت کینهات را به دل گرفته است. عهد کردهام کتاب بعدیام را تقدیم تو کنم. پس به امید دیدار در آیندهای نزدیک. تا آن روز، هر روز اولین خبری که جویا میشوم خبر سلامتی توست.
دست حق نگهدارت
مهدی تدینی، تهران، بیستوهشتم مرداد ۱۴۰۰
پینوشت: دست به دست کنید تا برسد به دست بچهشیر پنجشیر.