Forwarded from اتچ بات
📝بخشی از مقاله مقابر پادشاهان صفویه مدفون در حرم حضرت معصومه
🔻دکتر سید مسعود بنکدار
🔻وحید امامی جمعه
@tarikhandishmag
بقعه ی شاه سلیمان درزاویه ی جنوب غربی بقعه ی شاه عباس دوم قراردارد. این بقعه به عرض10/5 متر و طول 10/8 و ارتفاع ازاره ی سنگ مرمر آن 30/1 متر همراه با نقش و نگاره هایی رنگین از گل و بوته آراسته بوده و بالای آن پس ازگچبریِ نقش و نگار،کتیبه ای سراسری ازسوره ی حشر قرارداشته که نوشته ی ابوطالب الحسینی الخطیب القمی بوده و در سال 1107 به اتمام می رسد. سقف آن گچبری ساده و فاقد تزیین بوده است . این ازاره های مرمر که با طرح های گل و بوته نقاشی شده اند، اکنون به صورت ازاره در بخش هایی از دیواره های موزۀ حرم مطهر(در قسمت نمایش قرآن های نفیس) نصب گردیده اند. این مقبره دارای صندوقی چوبی و کنده کاری شده، بوده است.
@tarikhandishmag
بنابر توصیفات موجود در کتاب بارگاه معصومه(ع)، چاپ 1971 میلادی، علی رغم اینکه گنبد شاه سلیمان به لحاظ معماری، مسجد بالاسر را از شکل کاملِ مربع مستطیل خارج می نمود، با این همه تا آن سال ها بواسطۀ اهمیت معماری و تزیینات فاخر این بنا نظیر حجاری ها و گچ بری ها، ساختمان بقعه را حفظ نموده بودند. بقعه و مقبره ی شاه سلیمان هم اکنون ویران شده و اثری از آن نیست اما خوشبختانه موضع قرارگیری قبر بواسطه ی مستندات موجود قابل شناسایی می باشد: بر اساس نقشه ی تاریخی موجود و پس از مشاهده ی میدانی و تطبیق آن نقشه با وضع موجود، از آنجا که دیواره های مقبرۀ شاه عباس دوم تاکنون به صورت دست نخورده باقی مانده است، مشخص می شود که مقبره ی شاه سلطان حسین با اندک فاصله ای به موازات مقبره ی آیت الله بهجت قرار گرفته، به طوری که در سمت راستِ(در جهت شرقی) مقبرۀ شاه سلطان حسین، مقبرۀ آیت الله منتظری قرار دارد. بر اساس همین مستندات ذکر شده، در راستای مقبره ی شاه سلطان حسین و به فاصله ی چند گام در سمت چپ آن(در جهت غربی)، مقبره ی شاه سلیمان قرار داشته که اکنون پس از تغییرات ایجاد شده می توان گفت موضع قبرش در محوطه ی مسجد بالاسر قرار گرفته است.
🔻متن کامل این مقاله را می توانید در آدرس زیر بخوانید👇👇👇
https://tarikhandish.ir/portfolio-item/%d9%86%d8%b4%d8%b1%db%8c%d9%87-%d8%aa%d8%a7%d8%b1%db%8c%d8%ae-%d8%a7%d9%86%d8%af%db%8c%d8%b4-%d8%b4%d9%85%d8%a7%d8%b1%d9%87-%d8%a7%d9%88%d9%84-%d8%aa%d8%a7%d8%a8%d8%b3%d8%aa%d8%a7%d9%86-97-2/
🔻دکتر سید مسعود بنکدار
🔻وحید امامی جمعه
@tarikhandishmag
بقعه ی شاه سلیمان درزاویه ی جنوب غربی بقعه ی شاه عباس دوم قراردارد. این بقعه به عرض10/5 متر و طول 10/8 و ارتفاع ازاره ی سنگ مرمر آن 30/1 متر همراه با نقش و نگاره هایی رنگین از گل و بوته آراسته بوده و بالای آن پس ازگچبریِ نقش و نگار،کتیبه ای سراسری ازسوره ی حشر قرارداشته که نوشته ی ابوطالب الحسینی الخطیب القمی بوده و در سال 1107 به اتمام می رسد. سقف آن گچبری ساده و فاقد تزیین بوده است . این ازاره های مرمر که با طرح های گل و بوته نقاشی شده اند، اکنون به صورت ازاره در بخش هایی از دیواره های موزۀ حرم مطهر(در قسمت نمایش قرآن های نفیس) نصب گردیده اند. این مقبره دارای صندوقی چوبی و کنده کاری شده، بوده است.
@tarikhandishmag
بنابر توصیفات موجود در کتاب بارگاه معصومه(ع)، چاپ 1971 میلادی، علی رغم اینکه گنبد شاه سلیمان به لحاظ معماری، مسجد بالاسر را از شکل کاملِ مربع مستطیل خارج می نمود، با این همه تا آن سال ها بواسطۀ اهمیت معماری و تزیینات فاخر این بنا نظیر حجاری ها و گچ بری ها، ساختمان بقعه را حفظ نموده بودند. بقعه و مقبره ی شاه سلیمان هم اکنون ویران شده و اثری از آن نیست اما خوشبختانه موضع قرارگیری قبر بواسطه ی مستندات موجود قابل شناسایی می باشد: بر اساس نقشه ی تاریخی موجود و پس از مشاهده ی میدانی و تطبیق آن نقشه با وضع موجود، از آنجا که دیواره های مقبرۀ شاه عباس دوم تاکنون به صورت دست نخورده باقی مانده است، مشخص می شود که مقبره ی شاه سلطان حسین با اندک فاصله ای به موازات مقبره ی آیت الله بهجت قرار گرفته، به طوری که در سمت راستِ(در جهت شرقی) مقبرۀ شاه سلطان حسین، مقبرۀ آیت الله منتظری قرار دارد. بر اساس همین مستندات ذکر شده، در راستای مقبره ی شاه سلطان حسین و به فاصله ی چند گام در سمت چپ آن(در جهت غربی)، مقبره ی شاه سلیمان قرار داشته که اکنون پس از تغییرات ایجاد شده می توان گفت موضع قبرش در محوطه ی مسجد بالاسر قرار گرفته است.
🔻متن کامل این مقاله را می توانید در آدرس زیر بخوانید👇👇👇
https://tarikhandish.ir/portfolio-item/%d9%86%d8%b4%d8%b1%db%8c%d9%87-%d8%aa%d8%a7%d8%b1%db%8c%d8%ae-%d8%a7%d9%86%d8%af%db%8c%d8%b4-%d8%b4%d9%85%d8%a7%d8%b1%d9%87-%d8%a7%d9%88%d9%84-%d8%aa%d8%a7%d8%a8%d8%b3%d8%aa%d8%a7%d9%86-97-2/
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
اتچ بات:
📝بخشی از مقاله بیماری های دوره صفوی
🔸پروین صالحیان
🔸دکتر بدر السادات علیزاده مقدم
@tarikhandishmag
سرطان یکی از بیماریهای کشنده دوره صفویه بود. سلمان خان، وزیر اعظم شاهعباس اول، یکی از کسانی بود که به این بیماری دچار شد. در سال 1033 ق، علائم این بیماری در او پدیدار شد. اطباء تلاش کردند او را درمان کنند. برای این منظور، چندین بار او را فصد کردند(از او خون گرفتند)، ولی فایدهای نداشت. کمکم مرضش شدت گرفت و طبیبان نتوانستند وی را معالجه کنند. سرانجام جان خود را از دست داد.
گفتگویی که بین شاه اسماعیل اول و طبیب حاذق او به نام حکیم سعد دربندی انجام شد، میزان اطلاعات و درک مردم و اطبای آن زمان در مورد این بیماری را نشان میدهد. شاه از طبیب پرسید: چه امراضی درد شدیدی دارند؟ حکیم پاسخ داد: به قول سقراط درد سرطان که شب و روز ادامه دارد تا سرانجام انسان را به هلاکت برساند. بسیاری از بیماریها مانند سرطان به علت مصرف غذای نامناسب ایجاد میشوند. شاه پرسید: آیا بر اثر خوردن شیر، ماست، کره و تخممرغ بیماری سرطان ایجاد میشود؟ حکیم گفت: بقراط عقیده دارد که هر غذای حیوانی باعث بروز مرض سرطان میشود، ولی نه در همه مزاجها، بلکه در برخی از مزاجهایی که استعداد قبول سرطان را دارند. شاه پرسید: چند نوع سرطان وجود دارد؟ حکیم گفت: بقراط گفته است که سرطان یک نوع بیشتر ندارد، ولی تعداد آن بهاندازه تعداد اعضای بدن انسان است و در بدن انسان عضوی نیست که به سرطان مبتلا نشود...
@tarikhandishmag
🔻برای دریافت فایل متن این مقاله می توانید به آدرس زیر مراجع کنید👇👇👇
https://tarikhandish.ir/portfolio-item/%d9%86%d8%b4%d8%b1%db%8c%d9%87-%d8%aa%d8%a7%d8%b1%db%8c%d8%ae-%d8%a7%d9%86%d8%af%db%8c%d8%b4-%d8%b4%d9%85%d8%a7%d8%b1%d9%87-%d8%a7%d9%88%d9%84-%d8%aa%d8%a7%d8%a8%d8%b3%d8%aa%d8%a7%d9%86-97-2/
📝بخشی از مقاله بیماری های دوره صفوی
🔸پروین صالحیان
🔸دکتر بدر السادات علیزاده مقدم
@tarikhandishmag
سرطان یکی از بیماریهای کشنده دوره صفویه بود. سلمان خان، وزیر اعظم شاهعباس اول، یکی از کسانی بود که به این بیماری دچار شد. در سال 1033 ق، علائم این بیماری در او پدیدار شد. اطباء تلاش کردند او را درمان کنند. برای این منظور، چندین بار او را فصد کردند(از او خون گرفتند)، ولی فایدهای نداشت. کمکم مرضش شدت گرفت و طبیبان نتوانستند وی را معالجه کنند. سرانجام جان خود را از دست داد.
گفتگویی که بین شاه اسماعیل اول و طبیب حاذق او به نام حکیم سعد دربندی انجام شد، میزان اطلاعات و درک مردم و اطبای آن زمان در مورد این بیماری را نشان میدهد. شاه از طبیب پرسید: چه امراضی درد شدیدی دارند؟ حکیم پاسخ داد: به قول سقراط درد سرطان که شب و روز ادامه دارد تا سرانجام انسان را به هلاکت برساند. بسیاری از بیماریها مانند سرطان به علت مصرف غذای نامناسب ایجاد میشوند. شاه پرسید: آیا بر اثر خوردن شیر، ماست، کره و تخممرغ بیماری سرطان ایجاد میشود؟ حکیم گفت: بقراط عقیده دارد که هر غذای حیوانی باعث بروز مرض سرطان میشود، ولی نه در همه مزاجها، بلکه در برخی از مزاجهایی که استعداد قبول سرطان را دارند. شاه پرسید: چند نوع سرطان وجود دارد؟ حکیم گفت: بقراط گفته است که سرطان یک نوع بیشتر ندارد، ولی تعداد آن بهاندازه تعداد اعضای بدن انسان است و در بدن انسان عضوی نیست که به سرطان مبتلا نشود...
@tarikhandishmag
🔻برای دریافت فایل متن این مقاله می توانید به آدرس زیر مراجع کنید👇👇👇
https://tarikhandish.ir/portfolio-item/%d9%86%d8%b4%d8%b1%db%8c%d9%87-%d8%aa%d8%a7%d8%b1%db%8c%d8%ae-%d8%a7%d9%86%d8%af%db%8c%d8%b4-%d8%b4%d9%85%d8%a7%d8%b1%d9%87-%d8%a7%d9%88%d9%84-%d8%aa%d8%a7%d8%a8%d8%b3%d8%aa%d8%a7%d9%86-97-2/
Telegram
attach 📎
📍تولم TULAM(قسمت اول)📍
📝مهرداد رونقی
@tarikhandishmag
هنگامیکه برگهای زرین تاریخ ایران را یکایک ورقی می زنیم پی به ابهت و عظمت هرچه بیشتر و بهتر این سرزمین پهناور می بریم و هنگامیکه پا فراتر می نهیم ،ازجغرافیای تاریخی این سرزمین به تحقیق و تفحص می پردازیم متوجه بسیاری از ارزشهای نهفته در آن می شویم و به خود می بالیم که نه تنها امروز بلکه در زمانهای نه بسی دور منطقه مان از مراکز مهم علمی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و در واقع از قطب های مهم کشاورزی بشمار می آمد. و هم اکنون نیز با سعی و تلاش و غیرت مردمان سخت کوش منطقه این اعتبار را در خود حفظ نموده است. آری سخن از تولم و تولمات است که خود از بارزترین مناطق جغرافیای استان می باشد. که امروزه مرکزیت آن بازارجمعه یا تولم شهر می باشد. و از آنجا که تولم شهر زادگاه بنده (مهردادرونقی) است. بر خود وظیفه دانستم تا چند سطری از تاریخ ورویدادهای مهم آن چه در دوران گذشته و چه در زمان حال برای اهالی فرهنگ پرور منطقه و نواحی همجوار بنگارم. اگرچه جای دارد گه در ابتدای امر از محققین خوب و ارزشمند ديارمان، اساتیدی چون منوچهر ستوده، کیوان پندی که با آثار خود چون سرزمین و مردم فومنات و از آستارا تا استرآباد جهت هرچه بهتر شناخته شدن منطقه جغرافیای سرزمین مان گیلان چه در امر تاریخ و چه در جـغرافیا ، تحقق و تفحص و تلاش وافر نموده اند تشکر و قدردانی نمایم.
@tarikhandishmag
قبل از هر چیز می بایست به اطلاع اربابان علم و ادب و فرهیختگان برسانم که تولم TULAM در معنای ( گیلکی به معنای گل و لای یعنی آب گل آلود و در فارسي به معنای « هراس » و «رم» آمده است.)
این منطقه از ناحیه جغرافیایی استان گیلان از روزگاران گذشته تاکنون از چند جهت مورد توجه قرار گرفته و هم اکنون نیز مورد توجه همگان می باشد چرا که از قطبهای بزرگ کشاورزی استان بشمار می آید. از سوی دیگر در کنار بعد اقتصادی و کشاورزی منطــقه می توان از لحاظ سوق الجیشی بــودن و مسیر ارتباطی این منطقه نام برد. این شهر در مسیر ارتباطی راه رشت مرکز استان گیلان به غرب گیلان می باشد. به طوریکه: بازار جمعه در 17 کیلومتری شهرستان رشت و در 5 کیلومتری شرق شهرستان صومعه سرا و در 7 کیلومتری شهرستان تاریخی و زیبای فومن قرار گرفته و در منابع تاریخی بخصوص در منبع معتبری چــون نــزهــه القلوب اثر حمدالله مستوفی مورخ نامی و نامداران گیلان صفحه 96 و جغرافیا نویس سالهای 740 هـ.ق «تولم را از اقلیم چهارم و شهری وسط می داند که حاصلش را ، غله، ابریشم، برنج، نارنج، ترنج و لیمو ذکر کرده است.»
منبع دیگری به نام حدود العالم من المشرق الی المغرب این منطقه را از ناحیت بزرگ گیلان آن هم گیلان (بیه پس) بصورت تولیم اشاره نموده است.
منوچهر ستوده نویسنده کتاب از آستارا تا استرآباد در مورد تولمات چنین نوشته که این سرزمین تا سال 769 هـ.ق بصورت سرزمینی مستقل بوده و از همین سال به بعد این منطقه جزیی از قلمرو خاک فومنات قرار گرفت و زیر نظر حکمران بیه پس فومن شد.
ابوالفداء یکی دیگر از مورخین بنام تاریخ ایران ، تولم را کرسی جیلان ( گیلان ) و اراضی ساحلی آن دانسته است. وی اضافه می نماید که در دوران ملوک الطوایفی یکی از نواحی امیرنشین بوده که امیران آن منطقه از بزرگ امیر بیه پس یعنی فومن تبعیت می کرده است.
امیران و مردمان خونگرم این منطقه همواره در کنار امیران بیه پس فومن در تمامی جنگها و نبردها خونین چه با دشمنان خارجی چون مغولان اجنبی و چه با نبرد با رقیبان دیرینه خود یعنی منطقه لاهیجان مرکز فرمانروایی امیران بیه پیش گیلان رخ می داده نقش موثر و فعال داشته اند. از بارزترین رویدادهای این منطقه در طول تاریخ می توان نبرد مردان و زنان فداکار تولمی به فرمانروایی امیرخان ركابزن تولمی و به همراهی امیرمحمد رشتی و حاکم قدرتمند فومنی یعنی امیر دباج علیه مغولان اجنبی اشاره کرد که مردمان این ناحیه با تمام وجود علیه دشمن زبون به نبرد پرداخته و سرانجام موفق به نابودی آنان شدند.
تاریخ بخوبی وقایع سال 706 هـ.ق و دوران فرمانروایی ایلخان قدرتمند اولجاتیو را در نبرد با مردمان تولمات در سینۀ خود حک کرده است.
رشادتها، اتحاد، همدلی و پایمردی مردمان این دیار که درنتیجه پیروزی آنان علیه مغولان می باشد. در تاریخ چون نگین انگشتری می درخشد. دیگر از رویدادهای مهم مردمان فرهنگ دوست فرهنگ ساز این دیار، اتحاد راسخ آنان در همکاری با نیروهای جنگلی علیه بلشویکهای تا دندان مسلح روسیه بوده است. که این رخداد در تاریخ به جنگ تولم نام گرفته است. بطوریکه «در صفر ماه 1339 هـ.ق نیروهای مسلّح بلشویک از سوی دولت روسیه مامور تضمین امنیت منطقه گیلان بخصوص نواحی جنگلی شدند.
@tarikhandishmag
📝مهرداد رونقی
@tarikhandishmag
هنگامیکه برگهای زرین تاریخ ایران را یکایک ورقی می زنیم پی به ابهت و عظمت هرچه بیشتر و بهتر این سرزمین پهناور می بریم و هنگامیکه پا فراتر می نهیم ،ازجغرافیای تاریخی این سرزمین به تحقیق و تفحص می پردازیم متوجه بسیاری از ارزشهای نهفته در آن می شویم و به خود می بالیم که نه تنها امروز بلکه در زمانهای نه بسی دور منطقه مان از مراکز مهم علمی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و در واقع از قطب های مهم کشاورزی بشمار می آمد. و هم اکنون نیز با سعی و تلاش و غیرت مردمان سخت کوش منطقه این اعتبار را در خود حفظ نموده است. آری سخن از تولم و تولمات است که خود از بارزترین مناطق جغرافیای استان می باشد. که امروزه مرکزیت آن بازارجمعه یا تولم شهر می باشد. و از آنجا که تولم شهر زادگاه بنده (مهردادرونقی) است. بر خود وظیفه دانستم تا چند سطری از تاریخ ورویدادهای مهم آن چه در دوران گذشته و چه در زمان حال برای اهالی فرهنگ پرور منطقه و نواحی همجوار بنگارم. اگرچه جای دارد گه در ابتدای امر از محققین خوب و ارزشمند ديارمان، اساتیدی چون منوچهر ستوده، کیوان پندی که با آثار خود چون سرزمین و مردم فومنات و از آستارا تا استرآباد جهت هرچه بهتر شناخته شدن منطقه جغرافیای سرزمین مان گیلان چه در امر تاریخ و چه در جـغرافیا ، تحقق و تفحص و تلاش وافر نموده اند تشکر و قدردانی نمایم.
@tarikhandishmag
قبل از هر چیز می بایست به اطلاع اربابان علم و ادب و فرهیختگان برسانم که تولم TULAM در معنای ( گیلکی به معنای گل و لای یعنی آب گل آلود و در فارسي به معنای « هراس » و «رم» آمده است.)
این منطقه از ناحیه جغرافیایی استان گیلان از روزگاران گذشته تاکنون از چند جهت مورد توجه قرار گرفته و هم اکنون نیز مورد توجه همگان می باشد چرا که از قطبهای بزرگ کشاورزی استان بشمار می آید. از سوی دیگر در کنار بعد اقتصادی و کشاورزی منطــقه می توان از لحاظ سوق الجیشی بــودن و مسیر ارتباطی این منطقه نام برد. این شهر در مسیر ارتباطی راه رشت مرکز استان گیلان به غرب گیلان می باشد. به طوریکه: بازار جمعه در 17 کیلومتری شهرستان رشت و در 5 کیلومتری شرق شهرستان صومعه سرا و در 7 کیلومتری شهرستان تاریخی و زیبای فومن قرار گرفته و در منابع تاریخی بخصوص در منبع معتبری چــون نــزهــه القلوب اثر حمدالله مستوفی مورخ نامی و نامداران گیلان صفحه 96 و جغرافیا نویس سالهای 740 هـ.ق «تولم را از اقلیم چهارم و شهری وسط می داند که حاصلش را ، غله، ابریشم، برنج، نارنج، ترنج و لیمو ذکر کرده است.»
منبع دیگری به نام حدود العالم من المشرق الی المغرب این منطقه را از ناحیت بزرگ گیلان آن هم گیلان (بیه پس) بصورت تولیم اشاره نموده است.
منوچهر ستوده نویسنده کتاب از آستارا تا استرآباد در مورد تولمات چنین نوشته که این سرزمین تا سال 769 هـ.ق بصورت سرزمینی مستقل بوده و از همین سال به بعد این منطقه جزیی از قلمرو خاک فومنات قرار گرفت و زیر نظر حکمران بیه پس فومن شد.
ابوالفداء یکی دیگر از مورخین بنام تاریخ ایران ، تولم را کرسی جیلان ( گیلان ) و اراضی ساحلی آن دانسته است. وی اضافه می نماید که در دوران ملوک الطوایفی یکی از نواحی امیرنشین بوده که امیران آن منطقه از بزرگ امیر بیه پس یعنی فومن تبعیت می کرده است.
امیران و مردمان خونگرم این منطقه همواره در کنار امیران بیه پس فومن در تمامی جنگها و نبردها خونین چه با دشمنان خارجی چون مغولان اجنبی و چه با نبرد با رقیبان دیرینه خود یعنی منطقه لاهیجان مرکز فرمانروایی امیران بیه پیش گیلان رخ می داده نقش موثر و فعال داشته اند. از بارزترین رویدادهای این منطقه در طول تاریخ می توان نبرد مردان و زنان فداکار تولمی به فرمانروایی امیرخان ركابزن تولمی و به همراهی امیرمحمد رشتی و حاکم قدرتمند فومنی یعنی امیر دباج علیه مغولان اجنبی اشاره کرد که مردمان این ناحیه با تمام وجود علیه دشمن زبون به نبرد پرداخته و سرانجام موفق به نابودی آنان شدند.
تاریخ بخوبی وقایع سال 706 هـ.ق و دوران فرمانروایی ایلخان قدرتمند اولجاتیو را در نبرد با مردمان تولمات در سینۀ خود حک کرده است.
رشادتها، اتحاد، همدلی و پایمردی مردمان این دیار که درنتیجه پیروزی آنان علیه مغولان می باشد. در تاریخ چون نگین انگشتری می درخشد. دیگر از رویدادهای مهم مردمان فرهنگ دوست فرهنگ ساز این دیار، اتحاد راسخ آنان در همکاری با نیروهای جنگلی علیه بلشویکهای تا دندان مسلح روسیه بوده است. که این رخداد در تاریخ به جنگ تولم نام گرفته است. بطوریکه «در صفر ماه 1339 هـ.ق نیروهای مسلّح بلشویک از سوی دولت روسیه مامور تضمین امنیت منطقه گیلان بخصوص نواحی جنگلی شدند.
@tarikhandishmag
📍تولم TULAM (قسمت دوم)📍
📝مهرداد رونقی
تا صدور انقلاب خود را به نحو احسن انجام دهند. و سرزمین شمال ایران را در ید قدرت خود درآورند. آنگونه که در تاریخ انقلاب جنگل آمده، مسیر حرکت آنان از جاده پسیخان، پشالم (فشالم ) ، لیشاوندان، آقاسید یعقوب و کلاشم، به بازارجمعه و از آنجا به منطقه تولمات و صومعه سرا بوده است.»
@tarikhandishmag
نیروهای بلشویک در منطقه مرجقل متوقف شده چرا که مرجقل در کنار رودخانه بزرگی قرار داشت و امروزه نیز این رودخانه وجود دارد و پارک ساحلی زیبایی در آنجا ساخته شده است. و در این سوی رودخــانه بــازارجمعه بـا چند محله بزرگ همچون کلاشم ـ فلاح آباد ـ طرشان، مردخه، زیمسار، گیگاسر که به مناطق مرکزی تولمات راه پیدا می کرد وجود داشت و عموم جمعیت این مناطق را مردان سخت کوش کشاورزی و زنان زحمتکش روستایی که در مزارع برنج، گندم، پاپروس (توتون و تنباکو) و نوغان و باغات سیفیجات مشغول کار و امرار معاش بودند، تشکیل می دادند.
در خود بازارجمعه حاکمی بود به نام مشهدی انام راسته کناری که با قدرت و توان همین مردمانی که ذکر شد ؛ توانست روند پیشرفت انقلابیون بلوشیک شود. لازم به ذکر است که رودخانه بازارجمعه از نظر موقعیت جغرافیایی کمک بسیاری به مشهدی انام و یاران باوفای او کرد. اما روسها دست به مکر و حیله زدند و پا فراتر نهادند و سعی کردند خود را به آن سوی رودخانه واقع در محله مرجقل برسانند در آن محله حمامی بود که از آجر و ساروج ساخته شده بود. و هم اکنون دیوارهای فروریخته آن دیده می شود.
روسها بر روی آن حمام مسلسلها را قرار دادند و با آتشبارهای پیاپی خود مردم بی گناه و بی دفاع منطقه تولمات، بازارجمعه ، مرجقل و نواحی همجوار را به گلوله بستند و بسیاری را به خــاک و خون کشیدند. مشهدی انام راسته کناری در این نبرد کشته شد. و جسد او را به امام زاده سید جعفر آقا صومعه سرا بردند. و در آنجا دفن کردند. بدینسان جنگ تولم به اتمام رسید. اما از رویدادهای تلخ و حزن انگیزتر این منطقه که در کتاب نام ها و نامدارهای گیلان در صفحه95 آمده است می توان مرگ هزاران نفر از مردان، زنان و کودکان این دیار را كه بر اثر وقوع طاعون مرگبار سال 1246 هـ.ق برابر با 1830 میلادی اشاره کرد. طاعون چون هیولای خون آشام مردم را به یک باره در خود گرفت. و نیمی جان باختند. این رخداد غم انگیز طولی نکشید که با آمدن افرادی از مناطق همجوار به تولمات آن هم به علت وسعت سرزمین و خاک حاصلخیز و از سوی دیگر به خاطر کیفیت بندری این دیار که مناطق هندخاله، نرگستان، سیاه درویشان و نوخاله که در کرانه جنوب تالاب انزلی بودند. بار دیگر رشد و توسعه یافت و لذا در اندک مدت کشاورزی و سبزیجات رونق گرفت و با ایجاد مجدد بازار هفتگانه که ابتدا در هندخاله در روزهای دوشنبه هر هفته برپا می شد. تجارت و داد و ستد رونق گرفت.
در کتاب ولایات دارالمرز ایران، گیلان بخوبی این نكته مشخص شد که مرکز حکومت تولم در ابتدای امر هندخاله بوده است.
سیاح و جهانگرد روسی ملگونف که به سال 1860 میلادی برابر با 1239 هجری شمسی از تولم دیدن کرده در خاطراتش چنین نوشته که: «محله های تولم در کنار مرداب شامل روستاهای ذیل است. نوخاله، تولاب خاله ، هندوخاله با دریاچه بیجاركی که در آن قونبیل (یک نوع غاز) های زیادی وجود دارد که در فصل پائیز به اینجا می آیند.
کیشستان، سیاه درویشان، لکسار (لاکسار) ، سیاوی ، خم سر ، نرگستان می باشد.
او می نویسد که شاه صفی الدین اردبیلی در این مکان چشم به جهان گشوده است. و این واقعه زمانی رخ داده که شاه عباس صفوی با پسرش صفی میرزا و همسر خود در گیلان مسافرت کرده بودند.
مورخ روسی اضــافــه می نماید که دیگر محلهای تولمات ، پویان، صیقلان، جمعه بازار، گیل خوران (گلاب خوران)، لامندان (دلیوندان) که ساکنان این روستاها به تولید ابریشم و کشت گندم ، برنج اشتغال دارند. »
رابینو، سیاح معروف و نامدار که از سرزمین ایران بخصوص گیلان تحقیقاتی زیاد انجام داده در کتاب گیلان خود به سال 1315 هـ.ق در مورد تولم این گونه توصیف می کنند. «در دو قرن گذشته مرکز حکومت تولم ، هندخاله بوده است. هنده خاله دارای 200 خانه است و به بالامحله پایین محله یا مازندران محله و میان محله که خود شامل سادات محله، شیخان محله، صوفیان ده می باشد تقسیم گردیده است.
@tarikhandishmag
📝مهرداد رونقی
تا صدور انقلاب خود را به نحو احسن انجام دهند. و سرزمین شمال ایران را در ید قدرت خود درآورند. آنگونه که در تاریخ انقلاب جنگل آمده، مسیر حرکت آنان از جاده پسیخان، پشالم (فشالم ) ، لیشاوندان، آقاسید یعقوب و کلاشم، به بازارجمعه و از آنجا به منطقه تولمات و صومعه سرا بوده است.»
@tarikhandishmag
نیروهای بلشویک در منطقه مرجقل متوقف شده چرا که مرجقل در کنار رودخانه بزرگی قرار داشت و امروزه نیز این رودخانه وجود دارد و پارک ساحلی زیبایی در آنجا ساخته شده است. و در این سوی رودخــانه بــازارجمعه بـا چند محله بزرگ همچون کلاشم ـ فلاح آباد ـ طرشان، مردخه، زیمسار، گیگاسر که به مناطق مرکزی تولمات راه پیدا می کرد وجود داشت و عموم جمعیت این مناطق را مردان سخت کوش کشاورزی و زنان زحمتکش روستایی که در مزارع برنج، گندم، پاپروس (توتون و تنباکو) و نوغان و باغات سیفیجات مشغول کار و امرار معاش بودند، تشکیل می دادند.
در خود بازارجمعه حاکمی بود به نام مشهدی انام راسته کناری که با قدرت و توان همین مردمانی که ذکر شد ؛ توانست روند پیشرفت انقلابیون بلوشیک شود. لازم به ذکر است که رودخانه بازارجمعه از نظر موقعیت جغرافیایی کمک بسیاری به مشهدی انام و یاران باوفای او کرد. اما روسها دست به مکر و حیله زدند و پا فراتر نهادند و سعی کردند خود را به آن سوی رودخانه واقع در محله مرجقل برسانند در آن محله حمامی بود که از آجر و ساروج ساخته شده بود. و هم اکنون دیوارهای فروریخته آن دیده می شود.
روسها بر روی آن حمام مسلسلها را قرار دادند و با آتشبارهای پیاپی خود مردم بی گناه و بی دفاع منطقه تولمات، بازارجمعه ، مرجقل و نواحی همجوار را به گلوله بستند و بسیاری را به خــاک و خون کشیدند. مشهدی انام راسته کناری در این نبرد کشته شد. و جسد او را به امام زاده سید جعفر آقا صومعه سرا بردند. و در آنجا دفن کردند. بدینسان جنگ تولم به اتمام رسید. اما از رویدادهای تلخ و حزن انگیزتر این منطقه که در کتاب نام ها و نامدارهای گیلان در صفحه95 آمده است می توان مرگ هزاران نفر از مردان، زنان و کودکان این دیار را كه بر اثر وقوع طاعون مرگبار سال 1246 هـ.ق برابر با 1830 میلادی اشاره کرد. طاعون چون هیولای خون آشام مردم را به یک باره در خود گرفت. و نیمی جان باختند. این رخداد غم انگیز طولی نکشید که با آمدن افرادی از مناطق همجوار به تولمات آن هم به علت وسعت سرزمین و خاک حاصلخیز و از سوی دیگر به خاطر کیفیت بندری این دیار که مناطق هندخاله، نرگستان، سیاه درویشان و نوخاله که در کرانه جنوب تالاب انزلی بودند. بار دیگر رشد و توسعه یافت و لذا در اندک مدت کشاورزی و سبزیجات رونق گرفت و با ایجاد مجدد بازار هفتگانه که ابتدا در هندخاله در روزهای دوشنبه هر هفته برپا می شد. تجارت و داد و ستد رونق گرفت.
در کتاب ولایات دارالمرز ایران، گیلان بخوبی این نكته مشخص شد که مرکز حکومت تولم در ابتدای امر هندخاله بوده است.
سیاح و جهانگرد روسی ملگونف که به سال 1860 میلادی برابر با 1239 هجری شمسی از تولم دیدن کرده در خاطراتش چنین نوشته که: «محله های تولم در کنار مرداب شامل روستاهای ذیل است. نوخاله، تولاب خاله ، هندوخاله با دریاچه بیجاركی که در آن قونبیل (یک نوع غاز) های زیادی وجود دارد که در فصل پائیز به اینجا می آیند.
کیشستان، سیاه درویشان، لکسار (لاکسار) ، سیاوی ، خم سر ، نرگستان می باشد.
او می نویسد که شاه صفی الدین اردبیلی در این مکان چشم به جهان گشوده است. و این واقعه زمانی رخ داده که شاه عباس صفوی با پسرش صفی میرزا و همسر خود در گیلان مسافرت کرده بودند.
مورخ روسی اضــافــه می نماید که دیگر محلهای تولمات ، پویان، صیقلان، جمعه بازار، گیل خوران (گلاب خوران)، لامندان (دلیوندان) که ساکنان این روستاها به تولید ابریشم و کشت گندم ، برنج اشتغال دارند. »
رابینو، سیاح معروف و نامدار که از سرزمین ایران بخصوص گیلان تحقیقاتی زیاد انجام داده در کتاب گیلان خود به سال 1315 هـ.ق در مورد تولم این گونه توصیف می کنند. «در دو قرن گذشته مرکز حکومت تولم ، هندخاله بوده است. هنده خاله دارای 200 خانه است و به بالامحله پایین محله یا مازندران محله و میان محله که خود شامل سادات محله، شیخان محله، صوفیان ده می باشد تقسیم گردیده است.
@tarikhandishmag
@tarikhandish
به هر حال تولم که سابقاً جزو دهستانهای چهارگانه فومنات بوده بعدها به عنوان دهستان تولمات یکی از دهستانهای شهرستان صومعه سرا آن هم در آبان ماه سال 1338 تبدیل به بخش گردید. در سال 1372 با تأسیس شهرداری و جمیعتی بالغ بر 10000 نفر به عنوان شهر در لیست شهرهای شهرستان صومعه سرا قرار گرفت و مرکزیت تولمات را به خود اخصاص داد که امروز، بیش از 50 ده و روستا را در خود دارد که اعم آن عبارتند از: سیاه تن ـ بریران، مردخه، صيقلان ، ماتک، لیف شاگرد، شیخ محله، هندخاله، نوخاله، سیاه درویشان، سادات محله، لاکسار، بودیان، سسمس، زیمسار ونواحی شهری چون کلاشم ـ مرجقل ـ فلاح آباد، مردخه را در خود دارد. از نظر تولیدات کشاورزی و سیفی جات بسیار غنی و از قطبهای مهم استان بشمار می آید.
بازار جمعه در مختصات جغرافیای 49 درجه و 21 دقیقه طول جغرافیای شرقی و در 37 درجه و 16 دقیقه جغرافیای شمالی واقع شده است. اين شهر نوپا اما با قدمتي ديرينه در زميني جلگه اي و در ساحل جنوبي رودخانه تولم ( بازار جمعه ) واقع شده است كه در اطراف اين شهر از هر چهار سو شاليزار است .
مرکزیت امروز، تولمات همان بازارجمعه است که وجه تسمیه این اسم به آن خاطر است که در روزهای جمعه هر هفته بازار هفتگی بزرگی كه از قبل از انقلاب تا چند سالی پس از انقلاب دایر بوده و مردم نواحی به داد و ستد می پرداختند. در اوایل سالهای بعد از انقلاب بازار هفتگی آن از روز جمعه به روز پنج شنبه تبدیل گشت که امروزه به پنج شنبه بازار معروف شده است.
البته نام اين شهر را تولم شهر نيز مي خوانند و اين اسم توسط شهرداري و شوراي شهر به تصويب رسيده است . لازم به ذكر است در كنار اسامي ذكر شده اسمي به نام مرجقل نيز بايد اشاره كرد كه اين اسم چون در نقشه وزارت كشور از قديم الايام نقش بسته بسياري اين شهر را به نام مرجقل مي دانند .به هر حال این شهر زیبا با رودخانه بکر وزیبایش ، بازار پربارش ومردم خونگرم وبا صفایش ؛در طول ایام پذیرای هزاران نفر از هموطنانمان در ایام تعطیل وغیر تعطیل میباشد.
اميد است با مساعدت و همدلي درجهت ایجاد، امكانات و رفاهيات اعم از توريستي ، رفاهي و حتي ايجاد مراكز علمي و دانشگاهي ،گردشگری، اقتصادي و......؛موجبات رونق هرچه بیشتر این دیار بکر شویم.تا شايد با تأسيس چند نمونه از مراكز ذكر شده بتوان بسياري از مشكلات علمي ، اقتصادي و حتي معيشتي جوانان و مردم خوب شهر را سر و سامان داد و تا حدي بيكاري كه معضل اصلي جوانان شهر و جامعه امروزي ماست تا حدي كاهش داد .
به اميد رونق هرچه بيشتر اين ديار ؛
منــابــع :
-از آستارا تا استر آباد/ منوچهر ستوده
- مردم و سرزمين فومنات / كيوان پندي
- جغرافياي تاريخي سرزمين خلافت شرقي / لي لسترنج
- تاريخ انقلاب جنگل / محمد علي گيلك
@tarikhandishmag
به هر حال تولم که سابقاً جزو دهستانهای چهارگانه فومنات بوده بعدها به عنوان دهستان تولمات یکی از دهستانهای شهرستان صومعه سرا آن هم در آبان ماه سال 1338 تبدیل به بخش گردید. در سال 1372 با تأسیس شهرداری و جمیعتی بالغ بر 10000 نفر به عنوان شهر در لیست شهرهای شهرستان صومعه سرا قرار گرفت و مرکزیت تولمات را به خود اخصاص داد که امروز، بیش از 50 ده و روستا را در خود دارد که اعم آن عبارتند از: سیاه تن ـ بریران، مردخه، صيقلان ، ماتک، لیف شاگرد، شیخ محله، هندخاله، نوخاله، سیاه درویشان، سادات محله، لاکسار، بودیان، سسمس، زیمسار ونواحی شهری چون کلاشم ـ مرجقل ـ فلاح آباد، مردخه را در خود دارد. از نظر تولیدات کشاورزی و سیفی جات بسیار غنی و از قطبهای مهم استان بشمار می آید.
بازار جمعه در مختصات جغرافیای 49 درجه و 21 دقیقه طول جغرافیای شرقی و در 37 درجه و 16 دقیقه جغرافیای شمالی واقع شده است. اين شهر نوپا اما با قدمتي ديرينه در زميني جلگه اي و در ساحل جنوبي رودخانه تولم ( بازار جمعه ) واقع شده است كه در اطراف اين شهر از هر چهار سو شاليزار است .
مرکزیت امروز، تولمات همان بازارجمعه است که وجه تسمیه این اسم به آن خاطر است که در روزهای جمعه هر هفته بازار هفتگی بزرگی كه از قبل از انقلاب تا چند سالی پس از انقلاب دایر بوده و مردم نواحی به داد و ستد می پرداختند. در اوایل سالهای بعد از انقلاب بازار هفتگی آن از روز جمعه به روز پنج شنبه تبدیل گشت که امروزه به پنج شنبه بازار معروف شده است.
البته نام اين شهر را تولم شهر نيز مي خوانند و اين اسم توسط شهرداري و شوراي شهر به تصويب رسيده است . لازم به ذكر است در كنار اسامي ذكر شده اسمي به نام مرجقل نيز بايد اشاره كرد كه اين اسم چون در نقشه وزارت كشور از قديم الايام نقش بسته بسياري اين شهر را به نام مرجقل مي دانند .به هر حال این شهر زیبا با رودخانه بکر وزیبایش ، بازار پربارش ومردم خونگرم وبا صفایش ؛در طول ایام پذیرای هزاران نفر از هموطنانمان در ایام تعطیل وغیر تعطیل میباشد.
اميد است با مساعدت و همدلي درجهت ایجاد، امكانات و رفاهيات اعم از توريستي ، رفاهي و حتي ايجاد مراكز علمي و دانشگاهي ،گردشگری، اقتصادي و......؛موجبات رونق هرچه بیشتر این دیار بکر شویم.تا شايد با تأسيس چند نمونه از مراكز ذكر شده بتوان بسياري از مشكلات علمي ، اقتصادي و حتي معيشتي جوانان و مردم خوب شهر را سر و سامان داد و تا حدي بيكاري كه معضل اصلي جوانان شهر و جامعه امروزي ماست تا حدي كاهش داد .
به اميد رونق هرچه بيشتر اين ديار ؛
منــابــع :
-از آستارا تا استر آباد/ منوچهر ستوده
- مردم و سرزمين فومنات / كيوان پندي
- جغرافياي تاريخي سرزمين خلافت شرقي / لي لسترنج
- تاريخ انقلاب جنگل / محمد علي گيلك
@tarikhandishmag
🖇ایران از نو قد راست خواهد کرد
@tarikhandishmag
من در قعر ضمیر خود احساسی دارم، چون گواهی گوارا و مبهمی که گاه بگاه بر دل می گذرد، و آن اینست که رسالت ایران به پایان نرسیده است. شکوه و خرمی او به او باز خواهد گشت. من یقین دارم ایران می تواند قد راست کند، کشوری نام آور و زیبا و سعادتمند گردد و آنگونه که در خور تمدن و فرهنگ و سالخوردگی اوست، نکته های بسیاری به جهان بیاموزد. این ادعا بی شک کسانی را به لبخند خو اهد آورد. گروهی هستند که اعتقاد به ایران را اعتقادی ساده لوحانه می پندارند، لیکن آنانکه ایران را می شناسند،هیچ گاه از او امید بر نخواهند گرفت.
📖بر گرفته از کتاب کارنامه چهل ساله، دکتر محمد علی اسلامی ندوشن
@tarikhandishmag
@tarikhandishmag
من در قعر ضمیر خود احساسی دارم، چون گواهی گوارا و مبهمی که گاه بگاه بر دل می گذرد، و آن اینست که رسالت ایران به پایان نرسیده است. شکوه و خرمی او به او باز خواهد گشت. من یقین دارم ایران می تواند قد راست کند، کشوری نام آور و زیبا و سعادتمند گردد و آنگونه که در خور تمدن و فرهنگ و سالخوردگی اوست، نکته های بسیاری به جهان بیاموزد. این ادعا بی شک کسانی را به لبخند خو اهد آورد. گروهی هستند که اعتقاد به ایران را اعتقادی ساده لوحانه می پندارند، لیکن آنانکه ایران را می شناسند،هیچ گاه از او امید بر نخواهند گرفت.
📖بر گرفته از کتاب کارنامه چهل ساله، دکتر محمد علی اسلامی ندوشن
@tarikhandishmag
📜فراخوان مقاله فصلنامه تاریخ اندیش
💢نشریه تاریخ اندیش جهت انتشار "شماره دوم" خود از تمامی پژوهشگران حوزه های مختلف تاریخ، باستانشناسی، هنر و معماری دعوت می کند، آثار خود را در قالب مقالات علمی و یادداشت ها به دفتر مجله ارسال کنند.
🔻پرونده ویژه این شماره بررسی تاریخ گیلان می باشد. لذا علاقه مندان می توانند آثار خود را نیز در خصوص موضوعات مختلف تاریخ گیلان تا 10 شهریور ماه 97 به پست الکترونیک نشریه به آدرس
📧 Info@tarikhandish.ir
ارسال نمایند.
و یا جهت اطلاعات بیشتر با شماره ی 09115005094 ☎️ تماس حاصل نمایند.
💢نشریه تاریخ اندیش جهت انتشار "شماره دوم" خود از تمامی پژوهشگران حوزه های مختلف تاریخ، باستانشناسی، هنر و معماری دعوت می کند، آثار خود را در قالب مقالات علمی و یادداشت ها به دفتر مجله ارسال کنند.
🔻پرونده ویژه این شماره بررسی تاریخ گیلان می باشد. لذا علاقه مندان می توانند آثار خود را نیز در خصوص موضوعات مختلف تاریخ گیلان تا 10 شهریور ماه 97 به پست الکترونیک نشریه به آدرس
📧 Info@tarikhandish.ir
ارسال نمایند.
و یا جهت اطلاعات بیشتر با شماره ی 09115005094 ☎️ تماس حاصل نمایند.
📍 «درنگی در تحلیل های نویسندگان خارجی از جنبش مشروطه خواهی ایرانیان»
علیرضا احمدی (روزنامه ایران؛ 14 مردادماه 1397)
@movarekhan
از انقلاب مشروطه و چگونگی تشکیل آن و پیروزی مشروطه خواهان و در ادامه کودتای محمدعلی شاه و رشادت دلیران تبریز و شهامت سرداران گیلان و بختیاریها بهکرات در منابع و مآخذ و نشریات و مقالات متعدد به تفسیر آمده، اما در این نوشتار سعی بر این است که به بررسی بعد دیگری از مشروطیت ایران توجه شود.
مشروطه خواهان و مخالفان استقرار مشروطیت در ایران، نظراتشان را در نوشتههای خود عنوان کردهاند، اما نظرات اروپاییانی که در زمان قاجار در ایران میزیستند میتواند حائز اهمیت بسیاری باشد، آنان به واقعه نزدیک بوده و گزارش ملموستری را میتوانند انتقال دهند، درواقع میتوان نگاه آنان را نگاهی از دریچه بیرونی به مشروطیت دانست و اهمیت نوشتههای آنان در گزارش از دیدگاه و تفکرات عمده عوام و توده مردم از مشروطه است که شاید در نوشتههای نویسندگان ایرانی کمتر بدان توجه شده باشد. در این نوشته سعی شده میزان آگاهی طبقات مختلف اجتماعی مردم ایران از مفهوم مشروطه و مشروطیت در نوشتهها و گزارشهای اروپاییان عهد قاجار مورد بررسی قرار گیرد.
ادوارد براون (1926 - 1862) خاورشناس و ایرانشناس مشهور بریتانیایی است که سال 1267 خورشیدی برای تحقیق و مطالعه راهی ایران شد. وی از طرفداران مشروطه بود و همکاری نزدیکی با مشروطه خواهان داشت. براون در کتاب «انقلاب مشروطیت ایران» به نقل از یک شاهد عینی چنین مینویسد: «پرسشی که برای تمامی مردم مطرح است، این است که شاهد طلوع آزادی در ایران هستیم یا نظارهگر آغاز نمایشی مضحک و اسفبار؟ تصور میکنم بعید باشد مردم صاحب قدرتی واقعی در این مجلس شوند. حکومت مطمئن است مجلس را بهگونهای خواهد ساخت که تنها ابزار تصویب نظرات دربار سلطنت باشد؛ اما من بر آنم که در پایان مردم پیروز خواهند بود. البته ایشان مطلقاً، محتمل بهغیراز تعدادی معدود از سران، از اصول کشورداری بیخبر هستند. آنگاه که در مقر سفارت بریتانیا در تهران بودم، آنها به دیدارم آمده و از کیفیت پیدایش قانون اساسی ما میپرسیدند و آنچنان سادهلوحی بروز میدادند که تقریباً رقتآور بود. ایشان هدف خود را بهروشنی فراروی دارند، اما در مورد شیوه اکتساب آن سخت گیج و سردرگم هستند. بیتردید سنوات بسیار طول خواهد کشید تا این مجلس بتواند بواقع مؤثر افتد
نظر ادوارد براون در پیشگفتار کتاب خود (تاریخ مشروطیت ایران) درباره مشروطه ایران چنین است: «بسیاری از روزنامهنگاران و سایر نویسندگان اروپایی اندیشه یک مجلس ایرانی را به سخره گرفته و همچون بسیاری طوطی صفتان عبارت «اپرای مضحک» را تقریباً در هر یک از صفحات آثار خود تکرار کردهاند. باوجود این، به جرأت میگویم که بهزعم من در مبارزه مردم ایران نسبت به سیاستهای انگلیس خود ما، با آن فقدان اصول راهنمایش، کنفرانسها، ائتلافها و برخوردهای ساختگیاش، عزم راسخ و واقعیت بیشتری وجود داشت. در سراسر مبارزه، ایرانیان آگاهانه برای موجودیت خود بهعنوان یک «ملت» جنگیدهاند و بدین لحاظ حزب مشروطه یا مردمی را بهدرستی میتوان «ملیگرا» نامید. معهذا، با توجه به تعصبات موجود در انگلستان، خاصه در زمان حاضر، این واژه رویهمرفته واژهای خوشایند نیست و بیتردید تأثیر زیادی در خلق تعصب در بخش اعظم عقیده مردم انگلیس علیه موارد اطلاق این واژه داشته است. اکثر مردم تحت تأثیر اسامی هستند تا عقاید؛ تردید ندارم که اکثر طرفداران اتحادیهها و بسیاری از مقامات انگلیسی- مصری یا انگلیسی- هندی تمامی تعصبات را که این واژه در اذهان ایشان برمیانگیزد به ایرانیان بهاصطلاح «ملیگرا» نسبت دادهاند. باوجود این، نکته اصلی که میخواهم بر آن تأکید کنم این است که در ایران آن حزبی که با واژگان گوناگون «ملیگرا»، «مشروطهخواه» و «مردمی» نامیده میشود، اساساً حزبی میهنپرست و خواستار پیشرفت، آزادی، تساهل و برتر از همه استقلال ملی و «ایران برای ایرانی» است.
علیرضا احمدی (روزنامه ایران؛ 14 مردادماه 1397)
@movarekhan
از انقلاب مشروطه و چگونگی تشکیل آن و پیروزی مشروطه خواهان و در ادامه کودتای محمدعلی شاه و رشادت دلیران تبریز و شهامت سرداران گیلان و بختیاریها بهکرات در منابع و مآخذ و نشریات و مقالات متعدد به تفسیر آمده، اما در این نوشتار سعی بر این است که به بررسی بعد دیگری از مشروطیت ایران توجه شود.
مشروطه خواهان و مخالفان استقرار مشروطیت در ایران، نظراتشان را در نوشتههای خود عنوان کردهاند، اما نظرات اروپاییانی که در زمان قاجار در ایران میزیستند میتواند حائز اهمیت بسیاری باشد، آنان به واقعه نزدیک بوده و گزارش ملموستری را میتوانند انتقال دهند، درواقع میتوان نگاه آنان را نگاهی از دریچه بیرونی به مشروطیت دانست و اهمیت نوشتههای آنان در گزارش از دیدگاه و تفکرات عمده عوام و توده مردم از مشروطه است که شاید در نوشتههای نویسندگان ایرانی کمتر بدان توجه شده باشد. در این نوشته سعی شده میزان آگاهی طبقات مختلف اجتماعی مردم ایران از مفهوم مشروطه و مشروطیت در نوشتهها و گزارشهای اروپاییان عهد قاجار مورد بررسی قرار گیرد.
ادوارد براون (1926 - 1862) خاورشناس و ایرانشناس مشهور بریتانیایی است که سال 1267 خورشیدی برای تحقیق و مطالعه راهی ایران شد. وی از طرفداران مشروطه بود و همکاری نزدیکی با مشروطه خواهان داشت. براون در کتاب «انقلاب مشروطیت ایران» به نقل از یک شاهد عینی چنین مینویسد: «پرسشی که برای تمامی مردم مطرح است، این است که شاهد طلوع آزادی در ایران هستیم یا نظارهگر آغاز نمایشی مضحک و اسفبار؟ تصور میکنم بعید باشد مردم صاحب قدرتی واقعی در این مجلس شوند. حکومت مطمئن است مجلس را بهگونهای خواهد ساخت که تنها ابزار تصویب نظرات دربار سلطنت باشد؛ اما من بر آنم که در پایان مردم پیروز خواهند بود. البته ایشان مطلقاً، محتمل بهغیراز تعدادی معدود از سران، از اصول کشورداری بیخبر هستند. آنگاه که در مقر سفارت بریتانیا در تهران بودم، آنها به دیدارم آمده و از کیفیت پیدایش قانون اساسی ما میپرسیدند و آنچنان سادهلوحی بروز میدادند که تقریباً رقتآور بود. ایشان هدف خود را بهروشنی فراروی دارند، اما در مورد شیوه اکتساب آن سخت گیج و سردرگم هستند. بیتردید سنوات بسیار طول خواهد کشید تا این مجلس بتواند بواقع مؤثر افتد
نظر ادوارد براون در پیشگفتار کتاب خود (تاریخ مشروطیت ایران) درباره مشروطه ایران چنین است: «بسیاری از روزنامهنگاران و سایر نویسندگان اروپایی اندیشه یک مجلس ایرانی را به سخره گرفته و همچون بسیاری طوطی صفتان عبارت «اپرای مضحک» را تقریباً در هر یک از صفحات آثار خود تکرار کردهاند. باوجود این، به جرأت میگویم که بهزعم من در مبارزه مردم ایران نسبت به سیاستهای انگلیس خود ما، با آن فقدان اصول راهنمایش، کنفرانسها، ائتلافها و برخوردهای ساختگیاش، عزم راسخ و واقعیت بیشتری وجود داشت. در سراسر مبارزه، ایرانیان آگاهانه برای موجودیت خود بهعنوان یک «ملت» جنگیدهاند و بدین لحاظ حزب مشروطه یا مردمی را بهدرستی میتوان «ملیگرا» نامید. معهذا، با توجه به تعصبات موجود در انگلستان، خاصه در زمان حاضر، این واژه رویهمرفته واژهای خوشایند نیست و بیتردید تأثیر زیادی در خلق تعصب در بخش اعظم عقیده مردم انگلیس علیه موارد اطلاق این واژه داشته است. اکثر مردم تحت تأثیر اسامی هستند تا عقاید؛ تردید ندارم که اکثر طرفداران اتحادیهها و بسیاری از مقامات انگلیسی- مصری یا انگلیسی- هندی تمامی تعصبات را که این واژه در اذهان ایشان برمیانگیزد به ایرانیان بهاصطلاح «ملیگرا» نسبت دادهاند. باوجود این، نکته اصلی که میخواهم بر آن تأکید کنم این است که در ایران آن حزبی که با واژگان گوناگون «ملیگرا»، «مشروطهخواه» و «مردمی» نامیده میشود، اساساً حزبی میهنپرست و خواستار پیشرفت، آزادی، تساهل و برتر از همه استقلال ملی و «ایران برای ایرانی» است.
📍رضا عباسی📍
@tarikhandishmag
یکی از بر جسته ترین هنرمندان ایرانی در طول تاریخ نقاشی است که هنر و معماری دوره صفویه را به شاهکار بی بدیل در جهان تبدیل نموده است .
رضا عباسی مشهورترین نقاش عهد شاه عباس صفوی در حدود سال 945 خورشیدی در قزوین ( برخی کاشان را درست می دانند) به دنیا آمد. پدرش مولانا اصغر کاشی از نقاشان مطرح دربار شاه طهماسب و شاه اسماعیل دوم بود. از همین رو رضا توانست پس از تبحر در هنر نقاشی نزد پدر و اساتیدی بزرگ به دربار صفوی راه یابد. اصولا صفویان درباری هنر پرور داشتند و از این رو مجال بروز و شکوفایی هنر ایرانی در این دوره بیش از هر دوره دیگری مهیا بود. رضا عباسی در چنین بستری رشد و نمو کرد و توانست تا آنجا مورد توجه قرار بگیرد که شاه عباس با اطلاق نام خود او را رضا عباسی بنامد.
@tarikhandishmag
آشنایی ایرانیان با جهان غرب و کشورهای اروپایی که به مجموعه ای از مراودات سیاسی و بازرگانی انجامیده بود، زمینه ساز آن شد تا هنرمندان ایرانی بتوانند در وهله نخست با مشاهده تابلوهایی که به عنوان هدیه به دربار صفوی راه پیدا می کرد و سپس مراودات حضوری با نقاشان چون "یان لوکاس""وان هاسلت" " فیلیپس آنجل" با جهان هنری اروپا ارتباط برقرار کرده و زمینه تاثیر پذیری از سبک های رایج هنری در این قاره برای آنها فراهم گردد.
زمینه ساز یکی از این تاثیرات، نقاشی هایی بود که به سبک هنر دینی رم بر روی ساختمان های تازه تاسیس نقش می بست. این روند تا قبل از صفویه چندان متداول نبود و تنها در این دوره است که به صورت جدی مورد توجه قرار می گیرد و نقاشی بر روی دیوارها و کشیدن تصاویر بزرگ برای تزیین بناها مرسوم می گردد. رضا عباسی به عنوان مطرح ترین نقاش دربار صفوی در گسترش و شکل گیری این مکتب هنری نقش بسزایی ایفا نمود.
رضا عباسی تابلوهای بسیاری را نقش کرده است که به ویژه به ترسیم زندگی و سیمای طبقات فرودست جامعه اختصاص دارد . وی توانست تجربه های نوینی را رقم زده و خط مشی خاصی در نقاشی به وجود آورد که از آن به عنوان دوران جدید نقاشی ایرانی یاد می شود که حیات آن از قرن یازدهم آغاز تا اواخر قرن سیزدهم ادامه یافت.
@tarikhandishmag
@tarikhandishmag
یکی از بر جسته ترین هنرمندان ایرانی در طول تاریخ نقاشی است که هنر و معماری دوره صفویه را به شاهکار بی بدیل در جهان تبدیل نموده است .
رضا عباسی مشهورترین نقاش عهد شاه عباس صفوی در حدود سال 945 خورشیدی در قزوین ( برخی کاشان را درست می دانند) به دنیا آمد. پدرش مولانا اصغر کاشی از نقاشان مطرح دربار شاه طهماسب و شاه اسماعیل دوم بود. از همین رو رضا توانست پس از تبحر در هنر نقاشی نزد پدر و اساتیدی بزرگ به دربار صفوی راه یابد. اصولا صفویان درباری هنر پرور داشتند و از این رو مجال بروز و شکوفایی هنر ایرانی در این دوره بیش از هر دوره دیگری مهیا بود. رضا عباسی در چنین بستری رشد و نمو کرد و توانست تا آنجا مورد توجه قرار بگیرد که شاه عباس با اطلاق نام خود او را رضا عباسی بنامد.
@tarikhandishmag
آشنایی ایرانیان با جهان غرب و کشورهای اروپایی که به مجموعه ای از مراودات سیاسی و بازرگانی انجامیده بود، زمینه ساز آن شد تا هنرمندان ایرانی بتوانند در وهله نخست با مشاهده تابلوهایی که به عنوان هدیه به دربار صفوی راه پیدا می کرد و سپس مراودات حضوری با نقاشان چون "یان لوکاس""وان هاسلت" " فیلیپس آنجل" با جهان هنری اروپا ارتباط برقرار کرده و زمینه تاثیر پذیری از سبک های رایج هنری در این قاره برای آنها فراهم گردد.
زمینه ساز یکی از این تاثیرات، نقاشی هایی بود که به سبک هنر دینی رم بر روی ساختمان های تازه تاسیس نقش می بست. این روند تا قبل از صفویه چندان متداول نبود و تنها در این دوره است که به صورت جدی مورد توجه قرار می گیرد و نقاشی بر روی دیوارها و کشیدن تصاویر بزرگ برای تزیین بناها مرسوم می گردد. رضا عباسی به عنوان مطرح ترین نقاش دربار صفوی در گسترش و شکل گیری این مکتب هنری نقش بسزایی ایفا نمود.
رضا عباسی تابلوهای بسیاری را نقش کرده است که به ویژه به ترسیم زندگی و سیمای طبقات فرودست جامعه اختصاص دارد . وی توانست تجربه های نوینی را رقم زده و خط مشی خاصی در نقاشی به وجود آورد که از آن به عنوان دوران جدید نقاشی ایرانی یاد می شود که حیات آن از قرن یازدهم آغاز تا اواخر قرن سیزدهم ادامه یافت.
@tarikhandishmag
Telegram
attach 📎
📌بخشی از مقاله تاملی بر سیر تحول نقاشی گل و مرغ در ایران
📝سید محمود حسینی
علیرضا رستمی
@tarikhandishmag
نقاشی گل و مرغ در ایران بیش از هر چیز با عشق و عرفان ایرانی پیوند یافته است و گل و مرغ های نقاشی، در نمادپردازی خود، خاستگاه کهن اسطوره ای خود را تغییر داده و در اندیشه نقاشان گل و مرغ ساز مفهوم اسطوره ای این نقوش در طول زمان به نمادهای زنده و پویا، در زندگی روزمره تبدیل شده است. پیشینه درخشان فرهنگ و هنر کهن ایران در شکل گیری نقاشی گل و مرغ تأثیر فراوان داشته، و باورها و اعتقادات متأخرتر عرفانی و مذهبی؛ نقشی عمده و اساسی در بوجود آمدن آن داشتند. نقاشی گل و مرغ در طول تاریخ تغییرات فراوانی پیدا کرده است و از نقاشی زمینه و پس زمینه به سوژه اصلی نقاشی در هنر ایرانی تبدیل می شود. در دوره صفویه این استقلال با کارهای رضا عباسی بوجود می آید و نقاشی گل و مرغ به عنوان یک سوژه مجزا در کار هنرمندان دیده می شود. در ادامه توسط شاگردان رضا عباسی نقاشی گل و مرغ ادامه پیدا کرده و این هنرمندان شیوه های شخصی خود را در طراحی گل و مرغها مورد استفاده قرار می دهند. به هر حال نقاشی گل و مرغ ایرانی که بن مایه آن در دوران صفویه شکل گرفت، در دوران قاجار به اوج تکامل خود رسید و نقاشان بزرگ و صاحبان ذوق گل و مرغ سازی ایرانی تعدادی از بی نظیر ترین و زیباترین و شگفت انگیز ترین آثار هنری تاریخ هنر ایران زمین را پدید آوردند. بی تردید، آثار گل و مرغ هنرمندان ایرانی که امروزه زینت بخش بسیاری از موزه های بزرگ دنیا و مجموعه های خصوصی هستند، جایگاه ویژه ای در اندیشه زیبایی شناسانه و نمادپردازانه ایرانی دارند که نمایانگر عمق دیدگاه زیبایی شناسانه مبتنی برمفاهیم نمادپردازانه کهن و باورهای عرفانی ناب دارد. به طور کلی می توان نقاشی گل و مرغ ایرانی را چنین توصیف کرد: مکتبی خاص در نقاشی ایرانی که آثار زیبایی شناسانه ارزشمندی از تاریخ هنر این سرزمین را شامل می شود و ریشه در باورهای دیرین اسطوره ای و مفهوم کهن ارتباط نماد درخت و پرنده وسیمرغ و درخت بس تخمه دارد.
@tarikhandishmag
این خاستگاه آغازین بعدها با باورهای جدید دینی و آیینی در هم می آمیزد و مفاهیم نمادین تازه ای علاوه بر مفاهیم کهن در خود می پذیرد و از مفاهیم اسطوره ای به مفاهیم سمبلیک تغییر ماهیت داده وهمراه با سلیقه، ذوق و قریحه و باور های هنرمند زمینه پدید آمدن تعدادی از زیباترین و رازناک ترین و مسحور کننده ترین آثار تاریخ هنر این سرزمین را فراهم می آورد.
⬅️متن کامل این مقاله را در شماره اول فصلنامه تاریخ اندیش بخوانید.
🌐Www.tarikhandish.ir ⬅️
📌بخشی از مقاله تاملی بر سیر تحول نقاشی گل و مرغ در ایران
📝سید محمود حسینی
علیرضا رستمی
@tarikhandishmag
نقاشی گل و مرغ در ایران بیش از هر چیز با عشق و عرفان ایرانی پیوند یافته است و گل و مرغ های نقاشی، در نمادپردازی خود، خاستگاه کهن اسطوره ای خود را تغییر داده و در اندیشه نقاشان گل و مرغ ساز مفهوم اسطوره ای این نقوش در طول زمان به نمادهای زنده و پویا، در زندگی روزمره تبدیل شده است. پیشینه درخشان فرهنگ و هنر کهن ایران در شکل گیری نقاشی گل و مرغ تأثیر فراوان داشته، و باورها و اعتقادات متأخرتر عرفانی و مذهبی؛ نقشی عمده و اساسی در بوجود آمدن آن داشتند. نقاشی گل و مرغ در طول تاریخ تغییرات فراوانی پیدا کرده است و از نقاشی زمینه و پس زمینه به سوژه اصلی نقاشی در هنر ایرانی تبدیل می شود. در دوره صفویه این استقلال با کارهای رضا عباسی بوجود می آید و نقاشی گل و مرغ به عنوان یک سوژه مجزا در کار هنرمندان دیده می شود. در ادامه توسط شاگردان رضا عباسی نقاشی گل و مرغ ادامه پیدا کرده و این هنرمندان شیوه های شخصی خود را در طراحی گل و مرغها مورد استفاده قرار می دهند. به هر حال نقاشی گل و مرغ ایرانی که بن مایه آن در دوران صفویه شکل گرفت، در دوران قاجار به اوج تکامل خود رسید و نقاشان بزرگ و صاحبان ذوق گل و مرغ سازی ایرانی تعدادی از بی نظیر ترین و زیباترین و شگفت انگیز ترین آثار هنری تاریخ هنر ایران زمین را پدید آوردند. بی تردید، آثار گل و مرغ هنرمندان ایرانی که امروزه زینت بخش بسیاری از موزه های بزرگ دنیا و مجموعه های خصوصی هستند، جایگاه ویژه ای در اندیشه زیبایی شناسانه و نمادپردازانه ایرانی دارند که نمایانگر عمق دیدگاه زیبایی شناسانه مبتنی برمفاهیم نمادپردازانه کهن و باورهای عرفانی ناب دارد. به طور کلی می توان نقاشی گل و مرغ ایرانی را چنین توصیف کرد: مکتبی خاص در نقاشی ایرانی که آثار زیبایی شناسانه ارزشمندی از تاریخ هنر این سرزمین را شامل می شود و ریشه در باورهای دیرین اسطوره ای و مفهوم کهن ارتباط نماد درخت و پرنده وسیمرغ و درخت بس تخمه دارد.
@tarikhandishmag
این خاستگاه آغازین بعدها با باورهای جدید دینی و آیینی در هم می آمیزد و مفاهیم نمادین تازه ای علاوه بر مفاهیم کهن در خود می پذیرد و از مفاهیم اسطوره ای به مفاهیم سمبلیک تغییر ماهیت داده وهمراه با سلیقه، ذوق و قریحه و باور های هنرمند زمینه پدید آمدن تعدادی از زیباترین و رازناک ترین و مسحور کننده ترین آثار تاریخ هنر این سرزمین را فراهم می آورد.
⬅️متن کامل این مقاله را در شماره اول فصلنامه تاریخ اندیش بخوانید.
🌐Www.tarikhandish.ir ⬅️
Telegram
attach 📎
کسی که قادر نباشد نسبت به تبهکاریهای حکومت و دولتش از جمله در رابطه با شهروندان هموطنش، احساس شرم داشته باشد، نمیتواند یک ملیگرایی واقعی قلمداد شود. بندیکت اندرسن
@tarikhandishmag
@tarikhandishmag
Telegram
attach 📎
🔆نوروز بل، آیین تحویل سال نوی گیلانی🔆
گاهشماری رایج میان مردم گیلک زبان کوهستانهای گیلان و غرب مازندران از وابسته به گاهشماری باستانی ایرانی (یزد گردی قدیم) بوده است که سال شماری یزد گردی قدیم بنا بر روایات ایرانی و همچنین براساس محاسبات نجومی کهن ترین سال شمار ایرانی محسوب می شود.
گاهشماری باستانی دیلمی از دوران کهن تا زمان انتخاب یک روز کبیسه با نام ویشک و نگه داشتن آن گاهشمار مورد استفاده مردم و حاکمان این منطقه بوده و سالی "گَردان " محسوب می شد.
یعنی آغاز سال، آنکه در ابتدای اعتدال بهاری قرار داشت در هر چهار سال یک روز از مبدا (اعتدال بهاری) فاصله می گرفت، این چرخش تا 929 سال ادامه داشت و سر سال، 225 روز از مبدا فاصله می گرفت و به نیمه تابستان و زمان خرمن و برداشت فرآورده های کشاورزی و دامی می رسید.
این هنگام مناسب ترین زمان برای پرداخت مالیات و خراج به حاکمان بود، از این روی با انتخاب یک روز کبیسه به نگاه داشت سال مبادرت ورزیدند و انجام این کار نخستین تجربه و اقدام در انتخاب سال و مبدا خراجی در گاهشماری های ایرانی است.
با توجه به این موضوع مردم دیلمان وقتی که سر سال (آغاز سال) باستانی به نیمه های تابستان رسیده بود با انتخاب یک روز کبیسه در هر چهار سال با نام " ویشک " سال را در هما نجا که بود نگاه داشتند.
@tarikhandishmag
مبداء تاریخی این مردم نه یک رخداد سیاسی یا مذهبی، که یک رخداد کاملا علمی و البته مردمی است و دلیل اصلی این امر راحتی مردم کشاورز و دامدار و صنعتگر در دادن خراج و مالیات سالانه بوده است، بنابراین این مبدا متعلق به اندیشه یا مذهب یا تفکر خاصی نبوده و تنها بر پایه مناسبات تولید به وجود آمده و می تواند مورد وفاق تمام گیلکان از هر اندیشه و مذهبی قرار گیرد.
ماه های سال دیلمی را می توان به این ترتیب نوروز ما، کورچ ما، اریه ما، تیرما، موردال ما، شریرما، امیرما، آول ما، سیا ما، دیا ما، ورفنه ما، اسفندارما نام برد.
نوروز بل به معنای شعله آتش نوروزی است و مقارن با زمان تحویل سال جدید انجام می شود و به علت کم رنگ شدن طی سالیان متمادی گذشته زمان دقیق آن در تقویمهای علمی وجود ندارد.
محمد تقی پور احمد جک تاجی محقق گیلان شناس می گوید :این آئین به علت از کار افتادگی به چوپانان و گالشان مختص شده است و این مراسم از قبل از اسلام در استان گیلان بوده است.
این آئین از دیلمان آغاز شده و تا پای کوه دماوند امتداد دارد و به آن در استان گیلان سال دیلمی می گویند و با اختلاف 12 روز در استان مازندران نیز برگزار می شود و در آن ناحیه به تحویل سال طبری معروف است.
جایگاه این اقوام گیلانی و سنتها و پندارهای آنان ریشه عمیقی دارد، مردم گیلک از زمانهای قدیم معتقد بودند که برافروختن آتش در نوروزبل موجب کاهش برف و سرما در زمستان می شود و مردم گیلان در اجرای این مراسم زیباترین لباسهای خود را می پوشیدند و پس از برافروختن آتش، سال نو را به یکدیگر تبریک می گفتند.
قدیم در این فصل کشاورزان توان پرداخت باج و خراج را داشته و می توانستند با فروش محصول خود زندگی شان را سامان دهند و از همین رو سال نوی خود را در این زمان برگزار می کردند.
گالشان لباسهای کهنه خود شامل نمد، شولا و دیگر اضافاتی را که نمی خواستند برای سال بعد استفاده کنند در آتش می سوزاندند و به نوعی هم آتش را وسیله خبررسانی و هم جز مقدسات چهارگانه آفرینش می دانستند و در کنار آتش به ستایش خداوند می پرداختند و از او برای سال جدید طلب خیر، نیکی و برکت می کردند.
بنا به روایتی دیگر فلسفه آیین نوروزبل را " آئین خراجی" دانسته اند به این معنا در زمانی که گالشان گندم خود را درو کرده، گل گاوزبان و فندق را به بازار عرضه می کردند و از گوسفندان خود شیر و دیگر محصولات لبنی را به دست می آوردند و وقت آن می رسید تا اجاره، خراج یا مالیات خود را به ارباب یا فئودال بپردازند و سهم خود را برداشت کنند.
برای سپاسگزاری از خداوند در نوروز بل دور یکدیگر جمع می شدند و به شکرانه نعمت آتش روشن می کردند و سال جدید "خراجی" را به یکدیگر تبریک می گفتند.
@tarikhandishmag
گاهشماری رایج میان مردم گیلک زبان کوهستانهای گیلان و غرب مازندران از وابسته به گاهشماری باستانی ایرانی (یزد گردی قدیم) بوده است که سال شماری یزد گردی قدیم بنا بر روایات ایرانی و همچنین براساس محاسبات نجومی کهن ترین سال شمار ایرانی محسوب می شود.
گاهشماری باستانی دیلمی از دوران کهن تا زمان انتخاب یک روز کبیسه با نام ویشک و نگه داشتن آن گاهشمار مورد استفاده مردم و حاکمان این منطقه بوده و سالی "گَردان " محسوب می شد.
یعنی آغاز سال، آنکه در ابتدای اعتدال بهاری قرار داشت در هر چهار سال یک روز از مبدا (اعتدال بهاری) فاصله می گرفت، این چرخش تا 929 سال ادامه داشت و سر سال، 225 روز از مبدا فاصله می گرفت و به نیمه تابستان و زمان خرمن و برداشت فرآورده های کشاورزی و دامی می رسید.
این هنگام مناسب ترین زمان برای پرداخت مالیات و خراج به حاکمان بود، از این روی با انتخاب یک روز کبیسه به نگاه داشت سال مبادرت ورزیدند و انجام این کار نخستین تجربه و اقدام در انتخاب سال و مبدا خراجی در گاهشماری های ایرانی است.
با توجه به این موضوع مردم دیلمان وقتی که سر سال (آغاز سال) باستانی به نیمه های تابستان رسیده بود با انتخاب یک روز کبیسه در هر چهار سال با نام " ویشک " سال را در هما نجا که بود نگاه داشتند.
@tarikhandishmag
مبداء تاریخی این مردم نه یک رخداد سیاسی یا مذهبی، که یک رخداد کاملا علمی و البته مردمی است و دلیل اصلی این امر راحتی مردم کشاورز و دامدار و صنعتگر در دادن خراج و مالیات سالانه بوده است، بنابراین این مبدا متعلق به اندیشه یا مذهب یا تفکر خاصی نبوده و تنها بر پایه مناسبات تولید به وجود آمده و می تواند مورد وفاق تمام گیلکان از هر اندیشه و مذهبی قرار گیرد.
ماه های سال دیلمی را می توان به این ترتیب نوروز ما، کورچ ما، اریه ما، تیرما، موردال ما، شریرما، امیرما، آول ما، سیا ما، دیا ما، ورفنه ما، اسفندارما نام برد.
نوروز بل به معنای شعله آتش نوروزی است و مقارن با زمان تحویل سال جدید انجام می شود و به علت کم رنگ شدن طی سالیان متمادی گذشته زمان دقیق آن در تقویمهای علمی وجود ندارد.
محمد تقی پور احمد جک تاجی محقق گیلان شناس می گوید :این آئین به علت از کار افتادگی به چوپانان و گالشان مختص شده است و این مراسم از قبل از اسلام در استان گیلان بوده است.
این آئین از دیلمان آغاز شده و تا پای کوه دماوند امتداد دارد و به آن در استان گیلان سال دیلمی می گویند و با اختلاف 12 روز در استان مازندران نیز برگزار می شود و در آن ناحیه به تحویل سال طبری معروف است.
جایگاه این اقوام گیلانی و سنتها و پندارهای آنان ریشه عمیقی دارد، مردم گیلک از زمانهای قدیم معتقد بودند که برافروختن آتش در نوروزبل موجب کاهش برف و سرما در زمستان می شود و مردم گیلان در اجرای این مراسم زیباترین لباسهای خود را می پوشیدند و پس از برافروختن آتش، سال نو را به یکدیگر تبریک می گفتند.
قدیم در این فصل کشاورزان توان پرداخت باج و خراج را داشته و می توانستند با فروش محصول خود زندگی شان را سامان دهند و از همین رو سال نوی خود را در این زمان برگزار می کردند.
گالشان لباسهای کهنه خود شامل نمد، شولا و دیگر اضافاتی را که نمی خواستند برای سال بعد استفاده کنند در آتش می سوزاندند و به نوعی هم آتش را وسیله خبررسانی و هم جز مقدسات چهارگانه آفرینش می دانستند و در کنار آتش به ستایش خداوند می پرداختند و از او برای سال جدید طلب خیر، نیکی و برکت می کردند.
بنا به روایتی دیگر فلسفه آیین نوروزبل را " آئین خراجی" دانسته اند به این معنا در زمانی که گالشان گندم خود را درو کرده، گل گاوزبان و فندق را به بازار عرضه می کردند و از گوسفندان خود شیر و دیگر محصولات لبنی را به دست می آوردند و وقت آن می رسید تا اجاره، خراج یا مالیات خود را به ارباب یا فئودال بپردازند و سهم خود را برداشت کنند.
برای سپاسگزاری از خداوند در نوروز بل دور یکدیگر جمع می شدند و به شکرانه نعمت آتش روشن می کردند و سال جدید "خراجی" را به یکدیگر تبریک می گفتند.
@tarikhandishmag
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
🖇مهاجرت علمای شیعه از عتبات به ایران در اوایل عهد قاجار(زمینه ها و پیامدها)
🖊دکتر عبدالمجید ایدی
@tarikhandishmag
💢مقدمه
سقوط دولت صفویه در اثر حمله افاغنه پیامدهای مختلفی به همراه داشت که از مهم ترین آن ها می توان به مهاجرت تدریجی علمای شیعه از اصفهان و سایر شهرهای ایران و رکود مراکز مذهبی ایران اشاره کرد.غیر از عامل نظامی ، عامل تعصب مذهبی افاغنه نسبت به آیین تسنن که در نقطه مقابل تشیع قرار داشت نقش عمده ای در این تحول اجتماعی در ایران ایفا نمود.سیاست مذهبی نادر شاه افشار نیز در جهت تضعیف نفوذ و اقتدار علمای شیعه قرار داشت و اسباب مهاجرت ان ها را تشدید نمود. این روند کمابیش در عصر زندیه نیز تداوم یافت. با وجود این که کریم خان زند آن مایه محدودیتی را که نادر بر علما تحمیل نموده بود در پیش نگرفت ولی از آن جا که کریم خان مشروعیت حکومتش را بر قدرت ایل زند استوار ساخته بود و توجه چندانی به علمای مذهبی نمی نمود این امر همچنان استمرار یافت. اما با روی کار آمدن قاجاریه ورق برگشت و به تدریج علمای مهاجر به عتبات ، زمینه را برای بازگشت به ایران فراهم دیدند.
💢سقوط صفویه سر آغاز مهاجرت علما به عتبات
به دلیل از میان رفتن امکان ادامه حضور علما در ایران که پیش تر ذکر دلایل آن رفت بسیاری از افراد این قشر تصمیم گرفتند با مهاجرت از رکود مذهب و فقه شیعه جلوگیری کنند.در این زمان در عتبات به دلیل وجودآرامش نسبی ، شرایط بالنسبه مناسب تری برای فعالیت مذهبی وجود داشت و شهرهای عتبات خاصه نجف و کربلا در فرایندی چند ساله پذیرای علما گردیدند.
@tarikhandishmag
علیرغم این که شرایط ناامنی سیاسی به عنوان عامل اصلی مهاجرت در زمان سقوط صفویان ، در دوره افشاریه و زندیه همچنان برقرار بود اما در مقاطع کوتاهی مثل دوره نادر و بخشی از دوره زندیه که ثبات در روابط ایران و عثمانی حاصل شد ، سفر زائران ایرانی به عتبات مجاز گردید. رونق اقتصادی که به واسطه عزیمت زائران ایرانی و بخشش های آنان به طلاب حاصل می شد، در رونق مراکز علمی عتبات بی تاثیر نبود.به علاوه جاذبه شهرهای نجف و کربلا از حیث آموزش دینی به گونه ای بود که در دوره ثبات نسبی حکومت نادر و کریمخان نیز مراکز آموزش علوم دینی ایران قادر به رقابت با آنها نبودند.از طرفی این دو شهر به غیر از علماو طلاب ایرانی، جمعیت زیادی شامل لبنانی ها ، اعراب حاشیه خلیج فارس و هندی ها را نیز پذیرا بودند.(لیتواک،1384 ،137-186).
درگیری های نظامی نیز که اغلب باعث جابجایی قدرت می گردید ؛ با فرار طرف مغلوب از حوزه قدرت طرف غالب همراه بود. به همین دلیل از زمان حمله افاغنه تا روی کار آمدن قاجارها - به استثنای بخش هایی از دوره نادر و کریمخان – مهاجرت ها و گریزهای چندی به سوی عتبات و هند دیده می شود.در دوره های مذکور به دلیل ترس و ناامنی ، افزایش مهاجرت ها حتی عکس العمل حکومت ها را به منظور جلوگیری از این مهاجرت ها برانگیخت.
@tarikhandishmag
همچنین از جمله نتایج استمرار شرایط آشوب سیاسی و به طور کلی بی ثباتی در عرصه سیاسی و اجتماعی ، افول فعالیت های فرهنگی و از جمله تبلیغات مذهبی است. مهم ترین نمونه افول فرهنگی در دوران مورد بحث ، عدم فعالیت مدرسه مذهبی چهارباغ بود که به دلیل حکومت هفت ساله افاغنه و بعد از آن نادر شاه افشار ، فعالیتش رو به خاموشی رفت و شاید بتوان گفت که دیگر هیچگاه نتوانست آن موقعیت برتر خود را در جهان تشیع را بازیابد. (سپنتا، 1364،45)این روند به خصوص با انتقال مرکز قدرت در دوره قاجاریه به تهران استمرار یافت. از طرفی قم به دلیل جایگاه مذهبی-فرهنگی و زیارتی بودنش و نیز همجواری با تهران مرکز سیاسی کشور ، نسبت به اصفهان ارجحیت یافت ، و کم کم جایگاه خود را در دنیای تشیع ترقی داد و جایگزین اصفهان شد. این شهر با داشتن زیارتگاه حضرت معصومه(س)به نحوی می توانست رقیبی برای حوزه های علمی عتبات نیز باشد.
⬅️ متن کامل مقاله را می توانید در آدرس زیر بخوانید👇👇👇
https://tarikhandish.ir/portfolio-item/%d9%86%d8%b4%d8%b1%db%8c%d9%87-%d8%aa%d8%a7%d8%b1%db%8c%d8%ae-%d8%a7%d9%86%d8%af%db%8c%d8%b4-%d8%b4%d9%85%d8%a7%d8%b1%d9%87-%d8%a7%d9%88%d9%84-%d8%aa%d8%a7%d8%a8%d8%b3%d8%aa%d8%a7%d9%86-97-2/
🖊دکتر عبدالمجید ایدی
@tarikhandishmag
💢مقدمه
سقوط دولت صفویه در اثر حمله افاغنه پیامدهای مختلفی به همراه داشت که از مهم ترین آن ها می توان به مهاجرت تدریجی علمای شیعه از اصفهان و سایر شهرهای ایران و رکود مراکز مذهبی ایران اشاره کرد.غیر از عامل نظامی ، عامل تعصب مذهبی افاغنه نسبت به آیین تسنن که در نقطه مقابل تشیع قرار داشت نقش عمده ای در این تحول اجتماعی در ایران ایفا نمود.سیاست مذهبی نادر شاه افشار نیز در جهت تضعیف نفوذ و اقتدار علمای شیعه قرار داشت و اسباب مهاجرت ان ها را تشدید نمود. این روند کمابیش در عصر زندیه نیز تداوم یافت. با وجود این که کریم خان زند آن مایه محدودیتی را که نادر بر علما تحمیل نموده بود در پیش نگرفت ولی از آن جا که کریم خان مشروعیت حکومتش را بر قدرت ایل زند استوار ساخته بود و توجه چندانی به علمای مذهبی نمی نمود این امر همچنان استمرار یافت. اما با روی کار آمدن قاجاریه ورق برگشت و به تدریج علمای مهاجر به عتبات ، زمینه را برای بازگشت به ایران فراهم دیدند.
💢سقوط صفویه سر آغاز مهاجرت علما به عتبات
به دلیل از میان رفتن امکان ادامه حضور علما در ایران که پیش تر ذکر دلایل آن رفت بسیاری از افراد این قشر تصمیم گرفتند با مهاجرت از رکود مذهب و فقه شیعه جلوگیری کنند.در این زمان در عتبات به دلیل وجودآرامش نسبی ، شرایط بالنسبه مناسب تری برای فعالیت مذهبی وجود داشت و شهرهای عتبات خاصه نجف و کربلا در فرایندی چند ساله پذیرای علما گردیدند.
@tarikhandishmag
علیرغم این که شرایط ناامنی سیاسی به عنوان عامل اصلی مهاجرت در زمان سقوط صفویان ، در دوره افشاریه و زندیه همچنان برقرار بود اما در مقاطع کوتاهی مثل دوره نادر و بخشی از دوره زندیه که ثبات در روابط ایران و عثمانی حاصل شد ، سفر زائران ایرانی به عتبات مجاز گردید. رونق اقتصادی که به واسطه عزیمت زائران ایرانی و بخشش های آنان به طلاب حاصل می شد، در رونق مراکز علمی عتبات بی تاثیر نبود.به علاوه جاذبه شهرهای نجف و کربلا از حیث آموزش دینی به گونه ای بود که در دوره ثبات نسبی حکومت نادر و کریمخان نیز مراکز آموزش علوم دینی ایران قادر به رقابت با آنها نبودند.از طرفی این دو شهر به غیر از علماو طلاب ایرانی، جمعیت زیادی شامل لبنانی ها ، اعراب حاشیه خلیج فارس و هندی ها را نیز پذیرا بودند.(لیتواک،1384 ،137-186).
درگیری های نظامی نیز که اغلب باعث جابجایی قدرت می گردید ؛ با فرار طرف مغلوب از حوزه قدرت طرف غالب همراه بود. به همین دلیل از زمان حمله افاغنه تا روی کار آمدن قاجارها - به استثنای بخش هایی از دوره نادر و کریمخان – مهاجرت ها و گریزهای چندی به سوی عتبات و هند دیده می شود.در دوره های مذکور به دلیل ترس و ناامنی ، افزایش مهاجرت ها حتی عکس العمل حکومت ها را به منظور جلوگیری از این مهاجرت ها برانگیخت.
@tarikhandishmag
همچنین از جمله نتایج استمرار شرایط آشوب سیاسی و به طور کلی بی ثباتی در عرصه سیاسی و اجتماعی ، افول فعالیت های فرهنگی و از جمله تبلیغات مذهبی است. مهم ترین نمونه افول فرهنگی در دوران مورد بحث ، عدم فعالیت مدرسه مذهبی چهارباغ بود که به دلیل حکومت هفت ساله افاغنه و بعد از آن نادر شاه افشار ، فعالیتش رو به خاموشی رفت و شاید بتوان گفت که دیگر هیچگاه نتوانست آن موقعیت برتر خود را در جهان تشیع را بازیابد. (سپنتا، 1364،45)این روند به خصوص با انتقال مرکز قدرت در دوره قاجاریه به تهران استمرار یافت. از طرفی قم به دلیل جایگاه مذهبی-فرهنگی و زیارتی بودنش و نیز همجواری با تهران مرکز سیاسی کشور ، نسبت به اصفهان ارجحیت یافت ، و کم کم جایگاه خود را در دنیای تشیع ترقی داد و جایگزین اصفهان شد. این شهر با داشتن زیارتگاه حضرت معصومه(س)به نحوی می توانست رقیبی برای حوزه های علمی عتبات نیز باشد.
⬅️ متن کامل مقاله را می توانید در آدرس زیر بخوانید👇👇👇
https://tarikhandish.ir/portfolio-item/%d9%86%d8%b4%d8%b1%db%8c%d9%87-%d8%aa%d8%a7%d8%b1%db%8c%d8%ae-%d8%a7%d9%86%d8%af%db%8c%d8%b4-%d8%b4%d9%85%d8%a7%d8%b1%d9%87-%d8%a7%d9%88%d9%84-%d8%aa%d8%a7%d8%a8%d8%b3%d8%aa%d8%a7%d9%86-97-2/
Telegram
attach 📎
🖇نام یک دریا
📝آسیه ایزدیار
@tarikhandishmag
پهنه وسیع آبی شمال ایران همواره به خاطر سکونت اقوام کهن کاسپی که قبل از ورود آریایی ها صاحب تمدن و فرهنگ شکوفایی بوده اند، در تمامی نقشه های جغرافیایی دنیا به این نام شناخته شده است. خزرها اقوام صحراگرد وحشی بودند که مدت کوتاهی را در کنار رود ولگا گذراندند. تمامی مورخان و جغرافی دانان عهد باستان از نام کاسپین برای این دریاچه بزرگ استفاده کرده اند. هیچ سند تاریخی مبنی بر انتساب این دریاچه به نام خزر یافت نشده است.
@tarikhandishmag
این دریاچه در گذر زمان اسامی مختلفی را تجربه کرده است، اما باید دید اسناد تاریخی و جغرافیایی چه نام اصیلی را بر این بیکران لاجوردی نهاده است. بویژه این نامگذاری زمانی اهمیت دو چندان می گیرد که نام ها، بخشی از هویت ملت- کشورها را تشکیل می دهند. تحریف و تغییر یک نام صرفا بار اسمی نداشته، بلکه مشکلات داخلی و خارجی را برای کشورها رقم خواهد زد.چرا که هر کشوری سعی دارد تا با انتساب نام امکان یا اشخاص به خود، هویت سازی نموده و فرهنگ و تمدن خود را دارای قدمت تاریخی و کهن جلوه دهد و این مورد یعنی نامگذاری خزر به جای کاسپین نیز تبعات جبران ناپذیری را بدنبال خواهد داشت.
🔻این مقاله را در سایت زیر بخوانید👇👇👇
https://kaffeketab.ir/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D9%84%D9%88%D8%AF-%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87-%D9%86%D8%A7%D9%85-%DB%8C%DA%A9-%D8%AF%D8%B1%DB%8C%D8%A7/
📝آسیه ایزدیار
@tarikhandishmag
پهنه وسیع آبی شمال ایران همواره به خاطر سکونت اقوام کهن کاسپی که قبل از ورود آریایی ها صاحب تمدن و فرهنگ شکوفایی بوده اند، در تمامی نقشه های جغرافیایی دنیا به این نام شناخته شده است. خزرها اقوام صحراگرد وحشی بودند که مدت کوتاهی را در کنار رود ولگا گذراندند. تمامی مورخان و جغرافی دانان عهد باستان از نام کاسپین برای این دریاچه بزرگ استفاده کرده اند. هیچ سند تاریخی مبنی بر انتساب این دریاچه به نام خزر یافت نشده است.
@tarikhandishmag
این دریاچه در گذر زمان اسامی مختلفی را تجربه کرده است، اما باید دید اسناد تاریخی و جغرافیایی چه نام اصیلی را بر این بیکران لاجوردی نهاده است. بویژه این نامگذاری زمانی اهمیت دو چندان می گیرد که نام ها، بخشی از هویت ملت- کشورها را تشکیل می دهند. تحریف و تغییر یک نام صرفا بار اسمی نداشته، بلکه مشکلات داخلی و خارجی را برای کشورها رقم خواهد زد.چرا که هر کشوری سعی دارد تا با انتساب نام امکان یا اشخاص به خود، هویت سازی نموده و فرهنگ و تمدن خود را دارای قدمت تاریخی و کهن جلوه دهد و این مورد یعنی نامگذاری خزر به جای کاسپین نیز تبعات جبران ناپذیری را بدنبال خواهد داشت.
🔻این مقاله را در سایت زیر بخوانید👇👇👇
https://kaffeketab.ir/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D9%84%D9%88%D8%AF-%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87-%D9%86%D8%A7%D9%85-%DB%8C%DA%A9-%D8%AF%D8%B1%DB%8C%D8%A7/
PDF کافهکتاب
دانلود مقاله "نام یک دریا" | PDF کافهکتاب
دانلود مقاله "نام یک دریا" ... PDF و صوتی (دانلود نسخه کامل و رایگان) ... مقاله نام یک دریا به قلم قلم خانوم "آسيه ايزديار" پژوهشگر تاريخ و متخصص تاريخ ايران پس از اسلام به رشته تحرير درآمده است. از نخستین مناطقی که بشر از
دریای قزوین
در طول تاریخ ایرانیان دریای مازندران را با نامهای گوناگون می خواندهاند: دریای مازندران، دریای طبرستان، دریای قزوین و...
تا جایی که اطلاعات مندرج در اسناد و منابع تاریخی و جغرافیایی نشان می دهد کاربرد نام دریای خزر از سوی ایرانیان متاخر است و پیشینه تاریخی چندانی ندارد. پس جا دارد بپرسیم که این تحول چگونه وچرا رخ داده و چرا در حالی که امروزه تقریباً همه جهانیان آن را دریای قزوین ( caspean sea ) می نامند؛ ایرانیان آن را دریای خزر می نامند!
مساله دیگر به تاریخ دولتها و کشورها باز می گردد. واقعیت این است که شمار کشورهای کهن - که از کهنترین روزگاران تاکنون به عنوان کشورهای صاحب دولت در صحنه تاریخ سیاسی جهان حضور داشتهاند - بسیار انگشتشمارست.
ایران یکی از آنهاست.چند کشور دیگر را در جغرافیای سیاسی امروز این کره خاکی می توان نام برد که از نظر پیوستگی و استمرار تاریخ سیاسی بتواند با ایران برابری کند؟ در تغییر و تحولات ( و دستکاریهای ) جغرافیای سیاسی مناطقی که چنین کشورهایی حضور دارند معمولا یک چیز می تواند به آسانی فراموش و از سوی دولتها جوان و نوظهور ( یا تازهساخته شده ) نادیده گرفته شود و آن همانا حقوق تاریخی است. اینک که بحث حق و حقوق کشورهای حوزه دریای قزوین ( دریای مازندران ) در گرفته است آیا جا ندارد از خود بپرسیم کشور/دولت/ ملت چندهزارساله و بسیار ریشهدار ایران چرا و چگونه باید با دولتهای نوظهور همتراز قرار گیرد و حتی کار بجایی برسد که سهمی کمتر از کوچکترین و تازهترین و جوانترین دولتهای این حوزه برایش پیشنهاد کنند!!! حقوق تاریخی کشور/ دولت/ ملت ایران چه می شود؟ در روزگاری که نامی از بسیاری از دولتهای نوظهور و جدیدالولاده نبود ایران بود و ایرانی هم بود و...
صاحب این قلم از سالها پیش بارها به گونههای مختلف عرض کردهام که روایت و حافظه و آگاهی تاریخی بیخ و اساس است. گفتهام که یا روایت کن و یا محو شو. عرض کردهام یا روایت کن و یا روایتت می کنند. آنگونه که بخواهند و میل داشته باشند روایتت می کنند. ضعف و تجزیه یک کشور از جغرافیا آغاز نمی شود؛ از تاریخ ( روایت/ آگاهی/ حافظه تاریخی ) آغاز می شود و به جغرافیا می انحامد.بارها عرض کردهام که در پرسش از سرنوشت و سرگذشت تاریخی ایران عصر جدید نمی توان از پرسش از سرشت دیپلماسی ایرانی غافل بود. و...
یکی از نیازهای بنیادین ایران امروز نو کردن نامه کهن است. هستی ایران و ماندکاری و پایداری و عزت و عظمت ایران بدون نو کردن نامه کهن شدنی نیست.
دستگاه دیپلماسی ما به درجات از آکاهی تاریخی تهی است. ضعف و فقر تفکر و آگاهی تایخی می تواند ریشه پارهای ( و یا بسیاری ) از کاستیها و سستیهای دیگر باشد. و...
داریوش رحمانیان
بیست و ششم امرداد نود و هفت
@mardomnameh
در طول تاریخ ایرانیان دریای مازندران را با نامهای گوناگون می خواندهاند: دریای مازندران، دریای طبرستان، دریای قزوین و...
تا جایی که اطلاعات مندرج در اسناد و منابع تاریخی و جغرافیایی نشان می دهد کاربرد نام دریای خزر از سوی ایرانیان متاخر است و پیشینه تاریخی چندانی ندارد. پس جا دارد بپرسیم که این تحول چگونه وچرا رخ داده و چرا در حالی که امروزه تقریباً همه جهانیان آن را دریای قزوین ( caspean sea ) می نامند؛ ایرانیان آن را دریای خزر می نامند!
مساله دیگر به تاریخ دولتها و کشورها باز می گردد. واقعیت این است که شمار کشورهای کهن - که از کهنترین روزگاران تاکنون به عنوان کشورهای صاحب دولت در صحنه تاریخ سیاسی جهان حضور داشتهاند - بسیار انگشتشمارست.
ایران یکی از آنهاست.چند کشور دیگر را در جغرافیای سیاسی امروز این کره خاکی می توان نام برد که از نظر پیوستگی و استمرار تاریخ سیاسی بتواند با ایران برابری کند؟ در تغییر و تحولات ( و دستکاریهای ) جغرافیای سیاسی مناطقی که چنین کشورهایی حضور دارند معمولا یک چیز می تواند به آسانی فراموش و از سوی دولتها جوان و نوظهور ( یا تازهساخته شده ) نادیده گرفته شود و آن همانا حقوق تاریخی است. اینک که بحث حق و حقوق کشورهای حوزه دریای قزوین ( دریای مازندران ) در گرفته است آیا جا ندارد از خود بپرسیم کشور/دولت/ ملت چندهزارساله و بسیار ریشهدار ایران چرا و چگونه باید با دولتهای نوظهور همتراز قرار گیرد و حتی کار بجایی برسد که سهمی کمتر از کوچکترین و تازهترین و جوانترین دولتهای این حوزه برایش پیشنهاد کنند!!! حقوق تاریخی کشور/ دولت/ ملت ایران چه می شود؟ در روزگاری که نامی از بسیاری از دولتهای نوظهور و جدیدالولاده نبود ایران بود و ایرانی هم بود و...
صاحب این قلم از سالها پیش بارها به گونههای مختلف عرض کردهام که روایت و حافظه و آگاهی تاریخی بیخ و اساس است. گفتهام که یا روایت کن و یا محو شو. عرض کردهام یا روایت کن و یا روایتت می کنند. آنگونه که بخواهند و میل داشته باشند روایتت می کنند. ضعف و تجزیه یک کشور از جغرافیا آغاز نمی شود؛ از تاریخ ( روایت/ آگاهی/ حافظه تاریخی ) آغاز می شود و به جغرافیا می انحامد.بارها عرض کردهام که در پرسش از سرنوشت و سرگذشت تاریخی ایران عصر جدید نمی توان از پرسش از سرشت دیپلماسی ایرانی غافل بود. و...
یکی از نیازهای بنیادین ایران امروز نو کردن نامه کهن است. هستی ایران و ماندکاری و پایداری و عزت و عظمت ایران بدون نو کردن نامه کهن شدنی نیست.
دستگاه دیپلماسی ما به درجات از آکاهی تاریخی تهی است. ضعف و فقر تفکر و آگاهی تایخی می تواند ریشه پارهای ( و یا بسیاری ) از کاستیها و سستیهای دیگر باشد. و...
داریوش رحمانیان
بیست و ششم امرداد نود و هفت
@mardomnameh
الگوی سقوط حکومتها در ایران
این یادداشت کوتاه را - با یک روز تاخیر - به بهانه واقعه سوم شهریور ۱۳۲۰ می نویسم. در آن روز نیروهای شوروی و بریتانیا از شمال و جنوب به ایران یورش آوردند. طی چند روز بخشهایی از کشور به اشغال نیروهای متفقین درآمد. تهران نیز اشغال شد. رضاشاه بناچار کنارهگیری کرد و از ایران بیرون برده شد. وقایع شهریور بیست خیلی زود و آسان اتفاق افتادند. رضاشاه خیلی آسان سقوط کرد. نهال نوپای سلطنت پهلوی نیز می رفت که در برابر تندباد حوادث ریشهکن شود. سلطنت - بنا بر ملاحظات و دلایل و علل و عوامل گوناگون که در اینجا جای طرح ندارد - برجای ماند اما شاید بتوان گفت تا بهمن پنجاه و هفت همچون سلیمان مردهای بود. ( تمثیل سلیمان مرده را ادوارد براون در جلد چهارم تاریخ ادبیات ایران درباره حکومت صفوی پس از شاهعباس و عبدالحسین زرینکوب در کتاب تاریخ ایران بعد از اسلام برای حکومت ساسانیان پس از انوشیروان به کار بردهاند. خواهندگان به آنجا رجوع کنند.). پرسش این است که رضاشاه و رژیم او چرا دچار چنین سرنوشتی شد؟ چرا نتوانست بماند؟ طومار قدرت و حکومت رضاشاه قدرقدرت چرا چنین آسان و زود در هم پیچیده شد؟ mardomnameh@
سقوط رضاشاه اگرچه یک رویداد تاریخی خاص بود و میبایست آن را برپایه زمینهها و شرایط خاص خود تبیین و تفسیر کرد؛ اما از پارهای جهات با دیگر رویدادهای مشابه در تاریخ ایران همانندیهایی داشت. همانندیهایی که شاید بتوان برپایه آنها از یک الگو یا یک مدل سقوط سخن گفت. شاید بتوان با دقت و تامل درباره نشانهها، دلایل، زمینهها، علل و عوامل برافتادن حکومتها در تاریخ ایران راه مفهومپردازی و نظریهسازی در این زمینه را - بیش از پیش - گشود.گامهایی که تاکنون در این راه برداشته شده بسنده نیست. نه نظریههای قدیمی - از قبیل ابنخلدون - و نه نظریهها یا نظریهنماهای جدید و معاصر - امثال کاتوزیان و... - بسنده نیستند. اگرچه هرکدام به درجات می توانند به کار آیند.مطالعه درباره الگوی برآمدن و برافتادن حکومتها در ایران نیاز به پژوهشهای میانرشتهای وچندرشتهای دارد. بویژه رویکردهای جامعهشناسی تاریخی می تواند بسیار رهگشا باشد. کسی که در این راه گام بر می دارد از رجوع به آرا و دیدگاههای قدیم وجدید و تامل ژرف در آنها ناگزیرست. پرسش از چرایی و چگونگی برآمدن و برافتادن حکومتها پیشینهای دراز دارد. فیلسوفان و متفکران سیاسی و اندرزنامهنویسان قدیم با این پرسش دست به گریبان بودند. علمای علمسیاست و جامعهشناسان و مورخان روزگار مدرن نیز - بیش از قدما - درگیر این مسئله هستند. و ایران روزگار ما بیش از هر زمان دیگری به شناخت این آرا و دیدگاهها نیازمندست.
این اشارات کلی وگذرا را فقط برای طرح بحث آوردم. مجالی برای ورود به جزییات نیست.
باری باز گردیم به سقوط رضاشاه و همانندیهای آن با دیگر سقوطهای تاریخ ایران.mardomnameh@
از هخامنشیان و ساسانیان گرفته تا غزنویان و خوارزمشاهیان و صفویان، بسیاری از حکومتهای ایرانی با یورش بیگانه برافتادند. نکته این است که این سقوطها اگرچه علیالظاهر دفعی و ناگهانی بودند زمینههایشان از مدتها قبل فراهم آمده بود. در حقیقت ما نه با یک سقوط آنی و دفعی که با یک فرایند یا روند سر و کار داریم. تقریباً همهشان از مدتها پیش از یورش خارجی از نظر داخلی و در چشم و دل مردم سقوط کرده بودند. سلیمان مردهای بودند که فقط نیاز به یک تلنگر داشت. آنچه که در تواریخ درباره چگونگی سقوط غزنویان و خوارزمشاهیان و صفویان و... آمده بسیار درسآموز و قابل تامل است. حکومتها و حاکمان در نتیجه چپاولگری و زورگویی و دروغ و تقلب و بیداد و ستم از مردم جدا شده بودند و در این شکاف و جدایی بود که دشمن بیگانه نفوذ می کرد و زور می آورد. اینجا مجالی برای آوردن نمونه و مثال نیست. تاریخ به روشنی گواه این است که با مردم هر که در افتاد ورافتاد
رضاشاه در شهریور بیست ورافتاد و ناچار از ترک میهن شد به این دلیل که نتوانسته بود بیخ درخت سلطنتش را محکم و استوار کند. او - همچون بسیاری دیگر از فرمانروایان پیشین - هرگز ندانست - و نخواست که بداند - که مردم بیخ و بنیاد حکومتاند و حکومتی که با مردم در بیفتد و ناسازگاری پیشه کند بیخ و بنیاد خود را می کند. کسانی که آفتها و آسیبهای این سقوطها و پیامدهای بسبار وخیم و زیانبار آن را در نظر می آورند چه بسا از خود می پرسند چرا ارباب قدرت از تاریخ درس نمی گیرند. شاید آرزو کنند که اربابقدرت اگر آثار فلسفه سیاسی و علومسیاسی و جامعهشناسی تاریخی و... نمی خوانند و نمی توانند بخوانند کاش دستکم گلستان و بوستان سعدی می خواندند.
اگر رضاشاه دچار توهم نمی شد چه می شد؟ چگونه می شود ارباب قدرت را از فروغلتیدن در توهم باز داشت؟ آیا این بیماری علاجی دارد؟
#داریوش_رحمانیان
چهارم شهریور ماه نود و هفت
@mardomnameh
این یادداشت کوتاه را - با یک روز تاخیر - به بهانه واقعه سوم شهریور ۱۳۲۰ می نویسم. در آن روز نیروهای شوروی و بریتانیا از شمال و جنوب به ایران یورش آوردند. طی چند روز بخشهایی از کشور به اشغال نیروهای متفقین درآمد. تهران نیز اشغال شد. رضاشاه بناچار کنارهگیری کرد و از ایران بیرون برده شد. وقایع شهریور بیست خیلی زود و آسان اتفاق افتادند. رضاشاه خیلی آسان سقوط کرد. نهال نوپای سلطنت پهلوی نیز می رفت که در برابر تندباد حوادث ریشهکن شود. سلطنت - بنا بر ملاحظات و دلایل و علل و عوامل گوناگون که در اینجا جای طرح ندارد - برجای ماند اما شاید بتوان گفت تا بهمن پنجاه و هفت همچون سلیمان مردهای بود. ( تمثیل سلیمان مرده را ادوارد براون در جلد چهارم تاریخ ادبیات ایران درباره حکومت صفوی پس از شاهعباس و عبدالحسین زرینکوب در کتاب تاریخ ایران بعد از اسلام برای حکومت ساسانیان پس از انوشیروان به کار بردهاند. خواهندگان به آنجا رجوع کنند.). پرسش این است که رضاشاه و رژیم او چرا دچار چنین سرنوشتی شد؟ چرا نتوانست بماند؟ طومار قدرت و حکومت رضاشاه قدرقدرت چرا چنین آسان و زود در هم پیچیده شد؟ mardomnameh@
سقوط رضاشاه اگرچه یک رویداد تاریخی خاص بود و میبایست آن را برپایه زمینهها و شرایط خاص خود تبیین و تفسیر کرد؛ اما از پارهای جهات با دیگر رویدادهای مشابه در تاریخ ایران همانندیهایی داشت. همانندیهایی که شاید بتوان برپایه آنها از یک الگو یا یک مدل سقوط سخن گفت. شاید بتوان با دقت و تامل درباره نشانهها، دلایل، زمینهها، علل و عوامل برافتادن حکومتها در تاریخ ایران راه مفهومپردازی و نظریهسازی در این زمینه را - بیش از پیش - گشود.گامهایی که تاکنون در این راه برداشته شده بسنده نیست. نه نظریههای قدیمی - از قبیل ابنخلدون - و نه نظریهها یا نظریهنماهای جدید و معاصر - امثال کاتوزیان و... - بسنده نیستند. اگرچه هرکدام به درجات می توانند به کار آیند.مطالعه درباره الگوی برآمدن و برافتادن حکومتها در ایران نیاز به پژوهشهای میانرشتهای وچندرشتهای دارد. بویژه رویکردهای جامعهشناسی تاریخی می تواند بسیار رهگشا باشد. کسی که در این راه گام بر می دارد از رجوع به آرا و دیدگاههای قدیم وجدید و تامل ژرف در آنها ناگزیرست. پرسش از چرایی و چگونگی برآمدن و برافتادن حکومتها پیشینهای دراز دارد. فیلسوفان و متفکران سیاسی و اندرزنامهنویسان قدیم با این پرسش دست به گریبان بودند. علمای علمسیاست و جامعهشناسان و مورخان روزگار مدرن نیز - بیش از قدما - درگیر این مسئله هستند. و ایران روزگار ما بیش از هر زمان دیگری به شناخت این آرا و دیدگاهها نیازمندست.
این اشارات کلی وگذرا را فقط برای طرح بحث آوردم. مجالی برای ورود به جزییات نیست.
باری باز گردیم به سقوط رضاشاه و همانندیهای آن با دیگر سقوطهای تاریخ ایران.mardomnameh@
از هخامنشیان و ساسانیان گرفته تا غزنویان و خوارزمشاهیان و صفویان، بسیاری از حکومتهای ایرانی با یورش بیگانه برافتادند. نکته این است که این سقوطها اگرچه علیالظاهر دفعی و ناگهانی بودند زمینههایشان از مدتها قبل فراهم آمده بود. در حقیقت ما نه با یک سقوط آنی و دفعی که با یک فرایند یا روند سر و کار داریم. تقریباً همهشان از مدتها پیش از یورش خارجی از نظر داخلی و در چشم و دل مردم سقوط کرده بودند. سلیمان مردهای بودند که فقط نیاز به یک تلنگر داشت. آنچه که در تواریخ درباره چگونگی سقوط غزنویان و خوارزمشاهیان و صفویان و... آمده بسیار درسآموز و قابل تامل است. حکومتها و حاکمان در نتیجه چپاولگری و زورگویی و دروغ و تقلب و بیداد و ستم از مردم جدا شده بودند و در این شکاف و جدایی بود که دشمن بیگانه نفوذ می کرد و زور می آورد. اینجا مجالی برای آوردن نمونه و مثال نیست. تاریخ به روشنی گواه این است که با مردم هر که در افتاد ورافتاد
رضاشاه در شهریور بیست ورافتاد و ناچار از ترک میهن شد به این دلیل که نتوانسته بود بیخ درخت سلطنتش را محکم و استوار کند. او - همچون بسیاری دیگر از فرمانروایان پیشین - هرگز ندانست - و نخواست که بداند - که مردم بیخ و بنیاد حکومتاند و حکومتی که با مردم در بیفتد و ناسازگاری پیشه کند بیخ و بنیاد خود را می کند. کسانی که آفتها و آسیبهای این سقوطها و پیامدهای بسبار وخیم و زیانبار آن را در نظر می آورند چه بسا از خود می پرسند چرا ارباب قدرت از تاریخ درس نمی گیرند. شاید آرزو کنند که اربابقدرت اگر آثار فلسفه سیاسی و علومسیاسی و جامعهشناسی تاریخی و... نمی خوانند و نمی توانند بخوانند کاش دستکم گلستان و بوستان سعدی می خواندند.
اگر رضاشاه دچار توهم نمی شد چه می شد؟ چگونه می شود ارباب قدرت را از فروغلتیدن در توهم باز داشت؟ آیا این بیماری علاجی دارد؟
#داریوش_رحمانیان
چهارم شهریور ماه نود و هفت
@mardomnameh
📌دوستان و همراهان تاریخ اندیش :
همه ما در روزهای بسیار دشواری به سر می بریم نه از جهت بی ارزش شدن ثروت های مادی ما، بلکه بیشتر از آن به جهت بی ارزشی ثروت های معنوی که همانا افول و غروب خرد ورزی و اندیشیدن صحیح در این سرزمین است. این درد زمانی جانکاه است که مرزهای این سرزمین، زمان و تاریخی به اندازه ی تجربیات و دستاوردهای کل بشریت را یکجا در خود جای داده است. گویی کتاب دایرةالمعارفی را پیش رو داریم که جواب هزاران ابهام را در خود دارد ولی ما آگاهانه فراموشش کرده ایم...
تاریخ اما فراموش نمی کند و چیزی از دید آن پنهان نخواهد ماند. به این اندیشه کنیم که اکنون کارنامه هزاران قوم و ملت در دستان ماست و می توانیم حتی در مقام قضاوتشان بر آییم، اما دستاورد ما به آیندگان این سرزمین چه خواهد بود؟ آیا ما هم می توانیم کوروش ها، نوشیروان ها، یعقوب ها، فردوسی ها، حافظ ها، نظام الملک ها، کریم خان ها و یا مصدق ها را عرضه کنیم؟ و یا اینکه حداقل انتقال دهنده ی درستی از این امانت سنگین بشری از گذشتگان برای آیندگان باشیم؟!!!
این سوالی است که جوابش در دستان ماست...
من می گویم می توانیم... می توانیم اگر بخواهیم .
آسیه ایزدیار
9 شهریور ماه1397
همه ما در روزهای بسیار دشواری به سر می بریم نه از جهت بی ارزش شدن ثروت های مادی ما، بلکه بیشتر از آن به جهت بی ارزشی ثروت های معنوی که همانا افول و غروب خرد ورزی و اندیشیدن صحیح در این سرزمین است. این درد زمانی جانکاه است که مرزهای این سرزمین، زمان و تاریخی به اندازه ی تجربیات و دستاوردهای کل بشریت را یکجا در خود جای داده است. گویی کتاب دایرةالمعارفی را پیش رو داریم که جواب هزاران ابهام را در خود دارد ولی ما آگاهانه فراموشش کرده ایم...
تاریخ اما فراموش نمی کند و چیزی از دید آن پنهان نخواهد ماند. به این اندیشه کنیم که اکنون کارنامه هزاران قوم و ملت در دستان ماست و می توانیم حتی در مقام قضاوتشان بر آییم، اما دستاورد ما به آیندگان این سرزمین چه خواهد بود؟ آیا ما هم می توانیم کوروش ها، نوشیروان ها، یعقوب ها، فردوسی ها، حافظ ها، نظام الملک ها، کریم خان ها و یا مصدق ها را عرضه کنیم؟ و یا اینکه حداقل انتقال دهنده ی درستی از این امانت سنگین بشری از گذشتگان برای آیندگان باشیم؟!!!
این سوالی است که جوابش در دستان ماست...
من می گویم می توانیم... می توانیم اگر بخواهیم .
آسیه ایزدیار
9 شهریور ماه1397