Forwarded from کی شعر تر انگیزد ... (Mahmoud Jafari)
خیام نیشابوری
دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن
از سخنرانی ایراد شده در دهلی نو
میدانید که خیام عنصر خاصی است در ادبیات فارسی، خاص از این جهت که هم شاعر است. هم نیست. بیشتر عالم شناخته شده. در زمان خود به این عنوان معروف بوده است. گذشته از آن درست روشن نیست که چه تعداد رباعی گفته و یا اصلاً این رباعیهای منسوب به او تا چه مقدار به او مربوطند. چنانکه میبینیم چند سوال و ابهام در برابر نامش هست.
نخست به عنوان عالم یعنی ریاضیدان، متفکر، فیلسوف و کسی که در ستاره شناسی کار میکرده معروف شده. ولی بعد موضوع شاعریش مطرح گردیده. میدانید که وی تا حدود صد سال پیش در ایران شاعر معروفی نبود. نام او به عنوان شاعر در میان بود، ولی کسی او را به عنوان یک گوینده صاحب دیوان به شمار نمیآورد. بیشتر شعر به سبک «خیامی» رواج داشت، که دیگران به تقلید او میسرودند.
اکنون بیاییم بر سر این موضوع که اصولاً اندیشه خیامی چه هست؟ اندیشه خیام را اگر بفشاریم، در سه وجه خلاصه میشود: یکی مسأله اغتنام وقت است یعنی توصیه به اینکه وقت خود را غنیمت بشمارید، از عمر بهره بگیرید. این یک نقطه مهم اندیشه اوست. بهره گرفتن یعنی از مواهب زندگی استفاده کردن، از چیزهایی که مطبوع است خود را محروم نکردن. البته از دوست داشتن چیزها، منظور آن نیست که به دنبال هوای نفس بروند، و هر چه را دوست داشتند، دنبالش را بگیرند. نه، منظور آن است که چیزهایی هست که لااقل ظاهر نامشروع ندارند و لطمه ای به دیگران نمیزنند، یعنی زیانی وارد نمیآورند، مخصوص زندگی شخصی شماست، پس خود را از آن محروم نکنید. این، یکی از توصیههای مکرر اندیشه خیامی است. دوم حسرت و تأسف بر گذشت عمر است که این نیز مسئله مهمی است. زمان چیزی است که نمیشود زنجیرش کرد، نگهش داشت، هر روز دیده میشود که از عمر یک روز میرود و بازگشتی نیست، و سرانجام میرسد به دوران انتها که مرگ است. و سوم البته گذشت روزگار به طور کلی است. ایران باستان، ایران گذشته، که به عنوان شاهد مثال چند جا از آن یاد میشود. خیام بارها، و حافظ هم خیلی زیاد از آن حرف میزند، به عنوان گواه یک قدرت و حشمت بر باد رفته و نابود شده؛ میبینیم که بزرگانی مثل جمشید، مثل فریدون، مثل بهرام که اینها قدرتهای اول زمان خود بودند چطور از بین رفتند، نابود شدند. میگوید: پس شما عبرت بگیرید، قدر وقت و عمر و زمان خود را داشته باشید. شاهد مثالش از زیبایان جهان نیز هست که در جوانی نابود شدهاند. در زمان خیام شاید بیشتر از این دوره جوانمرگی بوده است به صورتهای مختلف. وسایل دفاعی و دوا از امروز کمتر بوده، عوارض طبیعی بوده، زلزله و ناامنی. خود نیشابور شهر زلزلهخیز بوده، این را تاریخ نیشابور نشان میدهد؛ و همه اینها، مجموعاً این اندیشه را برمیانگیخته که زندگی چقدر میتواند شکننده باشد، در معرض انواع مصیبتها، جریانهای غافلگیرکننده و ناگهانی.
منبع: فصلنامه «هستی»، بهار ۱۳۸۳
دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن
از سخنرانی ایراد شده در دهلی نو
میدانید که خیام عنصر خاصی است در ادبیات فارسی، خاص از این جهت که هم شاعر است. هم نیست. بیشتر عالم شناخته شده. در زمان خود به این عنوان معروف بوده است. گذشته از آن درست روشن نیست که چه تعداد رباعی گفته و یا اصلاً این رباعیهای منسوب به او تا چه مقدار به او مربوطند. چنانکه میبینیم چند سوال و ابهام در برابر نامش هست.
نخست به عنوان عالم یعنی ریاضیدان، متفکر، فیلسوف و کسی که در ستاره شناسی کار میکرده معروف شده. ولی بعد موضوع شاعریش مطرح گردیده. میدانید که وی تا حدود صد سال پیش در ایران شاعر معروفی نبود. نام او به عنوان شاعر در میان بود، ولی کسی او را به عنوان یک گوینده صاحب دیوان به شمار نمیآورد. بیشتر شعر به سبک «خیامی» رواج داشت، که دیگران به تقلید او میسرودند.
اکنون بیاییم بر سر این موضوع که اصولاً اندیشه خیامی چه هست؟ اندیشه خیام را اگر بفشاریم، در سه وجه خلاصه میشود: یکی مسأله اغتنام وقت است یعنی توصیه به اینکه وقت خود را غنیمت بشمارید، از عمر بهره بگیرید. این یک نقطه مهم اندیشه اوست. بهره گرفتن یعنی از مواهب زندگی استفاده کردن، از چیزهایی که مطبوع است خود را محروم نکردن. البته از دوست داشتن چیزها، منظور آن نیست که به دنبال هوای نفس بروند، و هر چه را دوست داشتند، دنبالش را بگیرند. نه، منظور آن است که چیزهایی هست که لااقل ظاهر نامشروع ندارند و لطمه ای به دیگران نمیزنند، یعنی زیانی وارد نمیآورند، مخصوص زندگی شخصی شماست، پس خود را از آن محروم نکنید. این، یکی از توصیههای مکرر اندیشه خیامی است. دوم حسرت و تأسف بر گذشت عمر است که این نیز مسئله مهمی است. زمان چیزی است که نمیشود زنجیرش کرد، نگهش داشت، هر روز دیده میشود که از عمر یک روز میرود و بازگشتی نیست، و سرانجام میرسد به دوران انتها که مرگ است. و سوم البته گذشت روزگار به طور کلی است. ایران باستان، ایران گذشته، که به عنوان شاهد مثال چند جا از آن یاد میشود. خیام بارها، و حافظ هم خیلی زیاد از آن حرف میزند، به عنوان گواه یک قدرت و حشمت بر باد رفته و نابود شده؛ میبینیم که بزرگانی مثل جمشید، مثل فریدون، مثل بهرام که اینها قدرتهای اول زمان خود بودند چطور از بین رفتند، نابود شدند. میگوید: پس شما عبرت بگیرید، قدر وقت و عمر و زمان خود را داشته باشید. شاهد مثالش از زیبایان جهان نیز هست که در جوانی نابود شدهاند. در زمان خیام شاید بیشتر از این دوره جوانمرگی بوده است به صورتهای مختلف. وسایل دفاعی و دوا از امروز کمتر بوده، عوارض طبیعی بوده، زلزله و ناامنی. خود نیشابور شهر زلزلهخیز بوده، این را تاریخ نیشابور نشان میدهد؛ و همه اینها، مجموعاً این اندیشه را برمیانگیخته که زندگی چقدر میتواند شکننده باشد، در معرض انواع مصیبتها، جریانهای غافلگیرکننده و ناگهانی.
منبع: فصلنامه «هستی»، بهار ۱۳۸۳
📌خاندان رستم از نگاه مورخین
✍اسماعیل پهلوان
@tarikhandishmag
پهلوانان معروف سیستانی از جمله گرشاسب ،نریمان،سام،زال و رستم از جمله پهلوانان معروفی بودند که پادشاهان مختلف پیشدادی و کیانی را در راه پیشبرد اهدافشان یاری کردند.
نولدکه معتقد است منصوب کردن این خاندان به گرشاسب امری ساختگی بوده است زیرا گرشاسب در اوستا جزء شاهان به شمار رفته است . در صورتیکه پدر بزرگ رستم یکی از بندگان شاه بوده است .از آن جایی که از رستم و پدرش زال در اوستا نامی برده نشده است سبب شده تا حدس زده شود مولفین اوستا چون رفتار رستم و زال را به دلخواه موبدان نیافتند از آنان اسمی نبرده اند.هرچند بعید به نظر میرسد که دلایل دینی سبب حذف نام رستم از اوستا شده باشد زیرا اگر چنین بود می توانستند او را شخصیتی منفی در اوستا نشان دهند .بی شک رستم و شرح پهلوانی هایی او به عنوان مهم ترین و معروف ترین شخصیت این خاندان نمود زیادی در تاریخ اساطیری و ملی ایران یافته است .از آن جایی که بیشتر این داستان ها در دوره کیانیان رخ می دهد میتوان حدس زد خاندان رستم از جمله فرمانروایان مستقل زابلستان بودند که با کیانیان متحد و متفق بوده اند و پس از رستم سرزمین ایشان تابع پادشاهی کیانی شده است .
نفیسی مدت حکمرانی این خاندان را بر زابلستان حدود 408 سال میداند و معتقد است که این امر چندان بعید نیست که 8 نفر به مدت 408 سال پشت در پشت بر یک ناحیه فرمان رانده باشند.او در نظر جالب توجه معتقد است دلیل عدم نام زال و دستان و رستم در اوستا به این دلیل است که زال و فرزندانش پس از تدوین اوستا می زیسته اند و بدین دلیل ذکری از آنان در اوستا نیست .
تحقیق درباره منشا داستان زال و رستم یکی از مسائل پیچیده و بسیار دشوار در تاریخ داستانی ایرانیست .
مارکوات رستم را یکی از القاب گرشاسب می داند و معتقد است که رستم همان گرشاسب است .وی اعتقاد دارد این دو شخصیت نه تنها در اعمال پهلوانی بلکه در رفتار دینی نیز به هم شبیه اند .او معتقد است که شخصیت رستم گندافره پادشاه نیرومند خاندان اشکانی که مقارن قرن اول میلادی در ایران شرقی حکومت میکرده آمیخته شده است .
هرستفلد نیز ویرانی های کوه خواجه سیستان را که به نام قلعه رستم یا کوک کهزاد معروف است مرتبط با شخصیت همانند شده رستم گندافره می داند .و معتقد است که رستم افسانه ای از دیدگاه تاریخی همانند گندافاره (گندافاروس) است.هرستفلد معتقد است که بنای کوه خواجه کاخ گندافره بوده است .
کریستن سن این حدس را بسیار دور از تحقیق می داند و معتقد است از داستان گندافره در شواهد سکه شناسی و داستان مسیحی سنت توماس که این حکمران را کاسپر پادشاه یا مغی که بشارت تولد مسیح را می دهد و به زیارت او می رود ذکر می کند ، هیچ دلیلی دیگری در دست ندارد . کریستن سن در ادامه شباهت و یکی بودن رستم با گرشاسب را نیز رد میکند و معتقد است شباهت اعمال پهلوانی دلیلی بر یکی بودن این دو شخصیت نیست .داستان پهلوانی رستم در تاریخ و ممالک همجوار معروفیت زیادی داشته است در قرن 7 میلادی این داستان در میان ایرانیان شهرت زیادی داشته است .سردار معروف ساسانی در جنگ با اعراب رستم نام داشته است .
این داستان در میان ارمنیان نیز رواج داشته و علاوه بر ارمنیان ،داستان رستم در متون سغدی نیز نمود یافته است . نام رستم به عنوان یک شاعر عیسوی (قرن 7 م) و چندین عابد اهل دجله نیز در تاریخ ثبت شده است .نام رستم در منظومه آسوریک که مربوط به دوره اشکانی است نیز ذکر شده است .اما کریستن سن معتقد است از ذکر این نام در این کتاب نمیتوان نتیجه گرفت که داستان رستم قبل از دوره ساسانیان در این کتاب راه یافته است .زیرا قسمتی که نام رستم در آن آمده است از نظر هجایی با سایر ادبیات متن همسان نیست و ممکن است الحاقی باشد .
پایان عصر خاندان رستم با قتل وی به دست برادرش و حمله بهمن به قلمرو رستم به کین خواهی مرگ اسفندیار و قتل برادر و پسر رستم خاتمه می یابد و این سرزمین جزء قلمرو کیانیان میشود .
مشکور معتقد است اگر داستان رستم قدیمی بود حتما در اوستا از او ذکری به میان می آمد .او این نظریه را که نام رستم به دلیل زرتشتی نبودن از اوستا حذف شده است رد میکند .او معتقد است رستم مانند گیو ،گودرز بوده است و میلاد از امیران و سرداران دوران اشکانی است که در سیستان قدرتی داشته و بر اثر قهرمانی ها و کارهای بزرگ خود در داستانهای ملی ایرانیان مشرق راه یافته است .بنابراین فرضیه رستم شخصیتی تاریخی و از پهلوانان روز گار اشکانی است ..........
♦️منبع:
اموزه های روایات ملی .دکتر میرزامحمد حسنی .
@tarikhandishmag
✍اسماعیل پهلوان
@tarikhandishmag
پهلوانان معروف سیستانی از جمله گرشاسب ،نریمان،سام،زال و رستم از جمله پهلوانان معروفی بودند که پادشاهان مختلف پیشدادی و کیانی را در راه پیشبرد اهدافشان یاری کردند.
نولدکه معتقد است منصوب کردن این خاندان به گرشاسب امری ساختگی بوده است زیرا گرشاسب در اوستا جزء شاهان به شمار رفته است . در صورتیکه پدر بزرگ رستم یکی از بندگان شاه بوده است .از آن جایی که از رستم و پدرش زال در اوستا نامی برده نشده است سبب شده تا حدس زده شود مولفین اوستا چون رفتار رستم و زال را به دلخواه موبدان نیافتند از آنان اسمی نبرده اند.هرچند بعید به نظر میرسد که دلایل دینی سبب حذف نام رستم از اوستا شده باشد زیرا اگر چنین بود می توانستند او را شخصیتی منفی در اوستا نشان دهند .بی شک رستم و شرح پهلوانی هایی او به عنوان مهم ترین و معروف ترین شخصیت این خاندان نمود زیادی در تاریخ اساطیری و ملی ایران یافته است .از آن جایی که بیشتر این داستان ها در دوره کیانیان رخ می دهد میتوان حدس زد خاندان رستم از جمله فرمانروایان مستقل زابلستان بودند که با کیانیان متحد و متفق بوده اند و پس از رستم سرزمین ایشان تابع پادشاهی کیانی شده است .
نفیسی مدت حکمرانی این خاندان را بر زابلستان حدود 408 سال میداند و معتقد است که این امر چندان بعید نیست که 8 نفر به مدت 408 سال پشت در پشت بر یک ناحیه فرمان رانده باشند.او در نظر جالب توجه معتقد است دلیل عدم نام زال و دستان و رستم در اوستا به این دلیل است که زال و فرزندانش پس از تدوین اوستا می زیسته اند و بدین دلیل ذکری از آنان در اوستا نیست .
تحقیق درباره منشا داستان زال و رستم یکی از مسائل پیچیده و بسیار دشوار در تاریخ داستانی ایرانیست .
مارکوات رستم را یکی از القاب گرشاسب می داند و معتقد است که رستم همان گرشاسب است .وی اعتقاد دارد این دو شخصیت نه تنها در اعمال پهلوانی بلکه در رفتار دینی نیز به هم شبیه اند .او معتقد است که شخصیت رستم گندافره پادشاه نیرومند خاندان اشکانی که مقارن قرن اول میلادی در ایران شرقی حکومت میکرده آمیخته شده است .
هرستفلد نیز ویرانی های کوه خواجه سیستان را که به نام قلعه رستم یا کوک کهزاد معروف است مرتبط با شخصیت همانند شده رستم گندافره می داند .و معتقد است که رستم افسانه ای از دیدگاه تاریخی همانند گندافاره (گندافاروس) است.هرستفلد معتقد است که بنای کوه خواجه کاخ گندافره بوده است .
کریستن سن این حدس را بسیار دور از تحقیق می داند و معتقد است از داستان گندافره در شواهد سکه شناسی و داستان مسیحی سنت توماس که این حکمران را کاسپر پادشاه یا مغی که بشارت تولد مسیح را می دهد و به زیارت او می رود ذکر می کند ، هیچ دلیلی دیگری در دست ندارد . کریستن سن در ادامه شباهت و یکی بودن رستم با گرشاسب را نیز رد میکند و معتقد است شباهت اعمال پهلوانی دلیلی بر یکی بودن این دو شخصیت نیست .داستان پهلوانی رستم در تاریخ و ممالک همجوار معروفیت زیادی داشته است در قرن 7 میلادی این داستان در میان ایرانیان شهرت زیادی داشته است .سردار معروف ساسانی در جنگ با اعراب رستم نام داشته است .
این داستان در میان ارمنیان نیز رواج داشته و علاوه بر ارمنیان ،داستان رستم در متون سغدی نیز نمود یافته است . نام رستم به عنوان یک شاعر عیسوی (قرن 7 م) و چندین عابد اهل دجله نیز در تاریخ ثبت شده است .نام رستم در منظومه آسوریک که مربوط به دوره اشکانی است نیز ذکر شده است .اما کریستن سن معتقد است از ذکر این نام در این کتاب نمیتوان نتیجه گرفت که داستان رستم قبل از دوره ساسانیان در این کتاب راه یافته است .زیرا قسمتی که نام رستم در آن آمده است از نظر هجایی با سایر ادبیات متن همسان نیست و ممکن است الحاقی باشد .
پایان عصر خاندان رستم با قتل وی به دست برادرش و حمله بهمن به قلمرو رستم به کین خواهی مرگ اسفندیار و قتل برادر و پسر رستم خاتمه می یابد و این سرزمین جزء قلمرو کیانیان میشود .
مشکور معتقد است اگر داستان رستم قدیمی بود حتما در اوستا از او ذکری به میان می آمد .او این نظریه را که نام رستم به دلیل زرتشتی نبودن از اوستا حذف شده است رد میکند .او معتقد است رستم مانند گیو ،گودرز بوده است و میلاد از امیران و سرداران دوران اشکانی است که در سیستان قدرتی داشته و بر اثر قهرمانی ها و کارهای بزرگ خود در داستانهای ملی ایرانیان مشرق راه یافته است .بنابراین فرضیه رستم شخصیتی تاریخی و از پهلوانان روز گار اشکانی است ..........
♦️منبع:
اموزه های روایات ملی .دکتر میرزامحمد حسنی .
@tarikhandishmag
Forwarded from بنیاد شوش شناسی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نخستین صدای یک زن از اعماق تاریخ ایران
یک زوج مقتدر؛ دو یادگاری ماندگار (+فیلم)
تاریخ باستان ایران پر است از نوشتههای مردان. تا امروز میدانیم که ملکه «ناپیرآسو»، نخستین زن در تاریخ این سرزمین است که سه هزار سال پیش توانست با حک یک کتیبه، صدای خود را به ما برساند...
روایتی از تندیس ناپیرآسو ملکه عیلام باستان در شوش
@shushshenasi
یک زوج مقتدر؛ دو یادگاری ماندگار (+فیلم)
تاریخ باستان ایران پر است از نوشتههای مردان. تا امروز میدانیم که ملکه «ناپیرآسو»، نخستین زن در تاریخ این سرزمین است که سه هزار سال پیش توانست با حک یک کتیبه، صدای خود را به ما برساند...
روایتی از تندیس ناپیرآسو ملکه عیلام باستان در شوش
@shushshenasi
با احترام از جنالعالی دعوت می شود از نمایشگاه مجازی نقاشی های سید محمود حسینی به آدرس اینترنتی www.isfahanart.com که از تاریخ ششم خرداد ماه تا شانزدهم خردادماه برگزار می شود دیدن فرمایید.
با تشکر .
سید محمود حسینی
@tarikhandishmag
با تشکر .
سید محمود حسینی
@tarikhandishmag
Forwarded from کی شعر تر انگیزد ... (Mahmoud Jafari)
سپندار:
گله اوبار،
بانوی رمه ها و مرغزارها!
هزاران گیاه شفابخش در چشمان تو رویید!
و مینوی زمین،
تخمۀ آدمی را چون ریواسی راست
از زهدان تو برکشید.
* *
گله اوبار
بانوی گله ها و رمه ها
از دیرسالی آنچه ستم که بر او رفت.
هزاران جنگل انبوه که بر تو رویید!
و تو، نگاهبان آب و آدمی،
با گوارشی چون دل سوختگان،
هر آنچه ستم را نجیبانه گواردی.
* *
گله اوبار،
بانوی رمه ها و مرغزارها
هزاران چشمه روشن
در چشمان تو جوشید.
خوشا آنان که یله بر خاک
روزگار را با تو به رامش کرانه کردند.
پیشتر زانکه دیوان تارتخمه چنین ات،
با دود و آهن و آتش بیامیزند.
و دروج آز و نیاز
دست بر رگان تو نهند
و کوهواره های پلشتی را
بر بام تو فرو ریزند.
* *
گله اوبار
بانوی رمه ها و مرغزارها!
اینک،
تدبیر ها همه بر ما تباه شد
زین حال ها که بر تو فراز آمد
وین سوگ ها که بر همه باز آمد
و هیچ کس
هیچ کس به ندانست که پهنای کار چیست:
بر خاک
سبزه و بر آب
آبزی
دیگر نشاط زیستن اش نیست.
م. جعفری دهقی
گله اوبار،
بانوی رمه ها و مرغزارها!
هزاران گیاه شفابخش در چشمان تو رویید!
و مینوی زمین،
تخمۀ آدمی را چون ریواسی راست
از زهدان تو برکشید.
* *
گله اوبار
بانوی گله ها و رمه ها
از دیرسالی آنچه ستم که بر او رفت.
هزاران جنگل انبوه که بر تو رویید!
و تو، نگاهبان آب و آدمی،
با گوارشی چون دل سوختگان،
هر آنچه ستم را نجیبانه گواردی.
* *
گله اوبار،
بانوی رمه ها و مرغزارها
هزاران چشمه روشن
در چشمان تو جوشید.
خوشا آنان که یله بر خاک
روزگار را با تو به رامش کرانه کردند.
پیشتر زانکه دیوان تارتخمه چنین ات،
با دود و آهن و آتش بیامیزند.
و دروج آز و نیاز
دست بر رگان تو نهند
و کوهواره های پلشتی را
بر بام تو فرو ریزند.
* *
گله اوبار
بانوی رمه ها و مرغزارها!
اینک،
تدبیر ها همه بر ما تباه شد
زین حال ها که بر تو فراز آمد
وین سوگ ها که بر همه باز آمد
و هیچ کس
هیچ کس به ندانست که پهنای کار چیست:
بر خاک
سبزه و بر آب
آبزی
دیگر نشاط زیستن اش نیست.
م. جعفری دهقی
📌حلقه و صلیب میترا
✍انوش راوید
@tarikhandishmag
میترا یا روشنایی همیشگی در فرهنگ و ادبیات حضور چشمگیری داشت و به مرور زمان با خورشید و ایزد مهر، مهربانی و دوستی، پیوند عمیق یافت . ستاره قطبی خاستگاه باورهای مربوط به میترا بود. بی تردید برای پیشینیان شیفته کیهان، وجود ستاره ای دائمی که هیچگاه طلوع یا غروب نمی کرد، خیلی مهم بود. سرچشمه باور به میترا و گردونه میترا در میان ملت های آریایی، عبارت بود از ستاره قطبی و دو صورت فلکی پیرا قطبی به نام های خرس بزرگ و خرس کوچک. یا دب اکبر و دب اصغر. می دانیم که قطب آسمانی در هر 25800 سال یکبار دور قطب دایره بروج می گردد. این گردش نگاره باستانی چلیپ یا همان صلیب شکسته را در آسمان رسم می کرده که بعنوان گردونه میترا دانسته می شده است.
بسیاری از سنگ نگاره های اشکانی و ساسانی تصویر گر صحنه هایی هستند، که در آن پادشاه و ایزد در کنار یکدیگر قرار دارند. اعتقاد عموم بر آن است که این صحنه ها مجلس تاج گذاری و یا دیهیم ستانی پادشاه را نشان می دهد. علت اصلی این تفسیر حضور حلقه ای است که معمولا به عنوان نماد قدرت پادشاهی و فره ایزدی و کیانی تفسیر می شود. در این سنگ نگاره ها همواره ایزد به صورت ایستاده یا سوار بر اسب حضور دارد که حلقه ای را به پادشاه که اون نیز ایستاده و یا سوار بر اسب است می دهد. نگاره میترا را بگونه مردی که پرتوهای نورانی بر گرد سرش دیده می شده نشان می دادند. اما از 5000 سال پیش و هنگامی که این ستاره از قطب آسمانی فاصله می گیرد، این فاصله منجر به گردش این ستاره بدور نقطه قطب آسمانی و ترسیم دایره یا حلقه کوچکی می شود که سرچشمه پیدایش باوری بنام حلقه مهر یا حلقه پیمانه می گردد. در مهر گشت اوستا عبارت هایی چون: در فراز نای آسمان ایستاده و یا بخواب نرونده، اشاره آشکار به ستاره قطبی است.
بدلیل اینکه میترا نقطه ثقل آسمان و ستارگان بوده است، و از دید ناظر زمینی همه ستارگان و صورت های فلکی بر گرد او می چرخیدند، میترا را سامان دهی هستی، و بر قرار کننده و پاسبان قانون، و هنجار کیهانی و نظام حاکم بر جهان و بعدها او را ایزد روشنایی و راستی و پیمان و حتی محبت می دانستند. حلقه پیمان میترا همان حلقه ازدواج است که در میان مردمان رایج بوده و می باشد.
در چند هزار سال گذشته این حلقه بصورت انگشتری در دستان دراویش میترایی، مانوی، اسلامی قرار گرفت و همچنان نزد دراو یش و معتقدان ارزش دارد. اگر امروزه سابقه تاریخی این حلقه را بپرسید، هیچکدام نمی توانند پاسخ علمی و قانع کننده ای بدهند بجز مهر و میترا شناسان.
✍انوش راوید
@tarikhandishmag
میترا یا روشنایی همیشگی در فرهنگ و ادبیات حضور چشمگیری داشت و به مرور زمان با خورشید و ایزد مهر، مهربانی و دوستی، پیوند عمیق یافت . ستاره قطبی خاستگاه باورهای مربوط به میترا بود. بی تردید برای پیشینیان شیفته کیهان، وجود ستاره ای دائمی که هیچگاه طلوع یا غروب نمی کرد، خیلی مهم بود. سرچشمه باور به میترا و گردونه میترا در میان ملت های آریایی، عبارت بود از ستاره قطبی و دو صورت فلکی پیرا قطبی به نام های خرس بزرگ و خرس کوچک. یا دب اکبر و دب اصغر. می دانیم که قطب آسمانی در هر 25800 سال یکبار دور قطب دایره بروج می گردد. این گردش نگاره باستانی چلیپ یا همان صلیب شکسته را در آسمان رسم می کرده که بعنوان گردونه میترا دانسته می شده است.
بسیاری از سنگ نگاره های اشکانی و ساسانی تصویر گر صحنه هایی هستند، که در آن پادشاه و ایزد در کنار یکدیگر قرار دارند. اعتقاد عموم بر آن است که این صحنه ها مجلس تاج گذاری و یا دیهیم ستانی پادشاه را نشان می دهد. علت اصلی این تفسیر حضور حلقه ای است که معمولا به عنوان نماد قدرت پادشاهی و فره ایزدی و کیانی تفسیر می شود. در این سنگ نگاره ها همواره ایزد به صورت ایستاده یا سوار بر اسب حضور دارد که حلقه ای را به پادشاه که اون نیز ایستاده و یا سوار بر اسب است می دهد. نگاره میترا را بگونه مردی که پرتوهای نورانی بر گرد سرش دیده می شده نشان می دادند. اما از 5000 سال پیش و هنگامی که این ستاره از قطب آسمانی فاصله می گیرد، این فاصله منجر به گردش این ستاره بدور نقطه قطب آسمانی و ترسیم دایره یا حلقه کوچکی می شود که سرچشمه پیدایش باوری بنام حلقه مهر یا حلقه پیمانه می گردد. در مهر گشت اوستا عبارت هایی چون: در فراز نای آسمان ایستاده و یا بخواب نرونده، اشاره آشکار به ستاره قطبی است.
بدلیل اینکه میترا نقطه ثقل آسمان و ستارگان بوده است، و از دید ناظر زمینی همه ستارگان و صورت های فلکی بر گرد او می چرخیدند، میترا را سامان دهی هستی، و بر قرار کننده و پاسبان قانون، و هنجار کیهانی و نظام حاکم بر جهان و بعدها او را ایزد روشنایی و راستی و پیمان و حتی محبت می دانستند. حلقه پیمان میترا همان حلقه ازدواج است که در میان مردمان رایج بوده و می باشد.
در چند هزار سال گذشته این حلقه بصورت انگشتری در دستان دراویش میترایی، مانوی، اسلامی قرار گرفت و همچنان نزد دراو یش و معتقدان ارزش دارد. اگر امروزه سابقه تاریخی این حلقه را بپرسید، هیچکدام نمی توانند پاسخ علمی و قانع کننده ای بدهند بجز مهر و میترا شناسان.
بنا به در خواست های مکرر دوستان مبنی بر اعلام مهلت ارسال مقالات پیرامون شماره بهداشت و سلامت در ادوار تاریخ، زمان ارائه مقالات تا 15 مرداد ماه خواهد بود و این زمان تمدید نخواهد گشت.
@tarikhandishmag
@tarikhandishmag
📣از پژوهشگران محترم تقاضا می گردد جهت ارسال مقالات به نشریه تاریخ اندیش، ابتدا به شیوه نامه نگارش مقالات که در سایت نشریه به آدرس Www.tarikhandish.ir موجود است مراجعه نمایند.
@tarikhandishmag
@tarikhandishmag
Forwarded from اتچ بات
اتچ بات:
📌بیماری های دوره صفوی
✍پروین صالحیان
@tarikhandishmag
دوره ی صفوی یکی از دوره های با شکوه تاریخ ایران بعد از اسلام به شمار می رود که با دستاوردهای قابل توجهی در زمینه اقتصادی،معماری و هنری همراه بود. با این وجود، در حوزه بهداشت عمومی مشکلات و آسیب های زیادی وجود داشت. افزایش جمعیت شهرها که نتیجه رشد اقتصادی، برقراری امنیت و افزایش مهاجرت به شهرهای بزرگ بود،زمینه را برای گسترش بیماری های عفونی واگیردار فراهم کرده بود . طاعون و وبا از شایع ترین بیماری های واگیردار آن دوره بودند که بارها جان بسیاری از مردم را گرفتند. نکته جالب توجه این است که بزرگان و اصحاب قدرت بر عکس عامه مردم، از این بیماری ها کمتر آسیب می دیدند، زیرا در صورت بروز بیماری های مسری، معمولا شهرها را ترک کرده، به مکان های امن می رفتند و با استفاده از سیستم قرنطینه، از ابتلا به این بیماری ها جلوگیری می کردند.
فقدان رژیم غذایی مناسب یکی دیگر از عوامل ابتلا به بیماری در این دوره بود و بزرگان و ثروتمندان را بیش از همه دچار می کرد. چون رژیم غذایی مناسبی نداشتند و در خوردن و نوشیدن مخصوصا مشروبات الکلی افراط می کردند . بنابراین بسیاری از آنان به بیماری هایی مانند اسهال و تب دچار می شدند. تعداد قابل توجهی از پادشاهان و بزرگان دوره صفوی بر اثر ابتلا به این بیماری ها جان خود را از دست دادند.
@tarikhandishmag
افزایش آسیب های اجتماعی مخصوصا روسپی گری یکی دیگر از عوامل گسترش بیماری ها بود که در انتقال بیماری سفلیس تاثیر مستقیم داشت. فقدان اطلاعات کافی در این مورد باعث می شد که حتی پادشاهان و بزرگان هم با زنان روسپی مبتلا ارتباط بر قرار کرده و به این بیماری دچار شوند. در این دوره هر چند اقداماتی برلی بهبود بهداشت عمومی انجام شد که ماحصل آن بنای حمام های متعدد بود، اما چون این حمام ها خزینه ای بود، به یکی از عوامل انتقال بیماری های پوستی و کچلی تبدیل شدند.
💢منتشر شده در شماره اول نشریه تاریخ اندیش ،تابستان 97.
📌بیماری های دوره صفوی
✍پروین صالحیان
@tarikhandishmag
دوره ی صفوی یکی از دوره های با شکوه تاریخ ایران بعد از اسلام به شمار می رود که با دستاوردهای قابل توجهی در زمینه اقتصادی،معماری و هنری همراه بود. با این وجود، در حوزه بهداشت عمومی مشکلات و آسیب های زیادی وجود داشت. افزایش جمعیت شهرها که نتیجه رشد اقتصادی، برقراری امنیت و افزایش مهاجرت به شهرهای بزرگ بود،زمینه را برای گسترش بیماری های عفونی واگیردار فراهم کرده بود . طاعون و وبا از شایع ترین بیماری های واگیردار آن دوره بودند که بارها جان بسیاری از مردم را گرفتند. نکته جالب توجه این است که بزرگان و اصحاب قدرت بر عکس عامه مردم، از این بیماری ها کمتر آسیب می دیدند، زیرا در صورت بروز بیماری های مسری، معمولا شهرها را ترک کرده، به مکان های امن می رفتند و با استفاده از سیستم قرنطینه، از ابتلا به این بیماری ها جلوگیری می کردند.
فقدان رژیم غذایی مناسب یکی دیگر از عوامل ابتلا به بیماری در این دوره بود و بزرگان و ثروتمندان را بیش از همه دچار می کرد. چون رژیم غذایی مناسبی نداشتند و در خوردن و نوشیدن مخصوصا مشروبات الکلی افراط می کردند . بنابراین بسیاری از آنان به بیماری هایی مانند اسهال و تب دچار می شدند. تعداد قابل توجهی از پادشاهان و بزرگان دوره صفوی بر اثر ابتلا به این بیماری ها جان خود را از دست دادند.
@tarikhandishmag
افزایش آسیب های اجتماعی مخصوصا روسپی گری یکی دیگر از عوامل گسترش بیماری ها بود که در انتقال بیماری سفلیس تاثیر مستقیم داشت. فقدان اطلاعات کافی در این مورد باعث می شد که حتی پادشاهان و بزرگان هم با زنان روسپی مبتلا ارتباط بر قرار کرده و به این بیماری دچار شوند. در این دوره هر چند اقداماتی برلی بهبود بهداشت عمومی انجام شد که ماحصل آن بنای حمام های متعدد بود، اما چون این حمام ها خزینه ای بود، به یکی از عوامل انتقال بیماری های پوستی و کچلی تبدیل شدند.
💢منتشر شده در شماره اول نشریه تاریخ اندیش ،تابستان 97.
Telegram
attach 📎
📣خوانندگان مجله از این پس می توانند، نسخه دیجیتال نشریه تاریخ اندیش را از کیوسک دیجیتال جار به آدرس زیر بخوانند.
https://www.jaaar.com/kiosk/archives/tarikhandish
https://www.jaaar.com/kiosk/archives/tarikhandish
Jaaar
جار » تاریخ اندیش
خبر، اخبار، ایران، خبر ایران، اخبار ایران، روزنامه، روزنامه ایران، روزنامه های ایران، صفحه یک روزنامه، صفحه اول روزنامه، صفحه نخست روزنامه، پیشخوان روزنامه، کیوسک، کیوسک دیجیتال، پیشخوان، دکه دیجیتال، دکه مجازی، پیشخوان مجازی، آرشیو روزنامه، بایگانی روزنامه،…
📌آنفولانزای اسپانیایی چگونه وارد ایران شد؟
در جریان جنگ جهانی اول، نیروهای انگلیس، روسی و عثمانی از چهار مسیر و در چهار مرحله این ویروس را وارد کشور کردند. روس ها از شمال شرق و شمال غرب کشور،این ویروس را وارد ایران کردند که البته همه گیری آن محدود و کوچک بود . نیروهای امپراتوری روسیه این ویروس را از نیروهای آمریکایی گرفته بودند و در شهرها و روستاهای مشهد و بندر انزلی شیوع پیدا کرد.
نیروهای عثمانی نیز از غرب کشور و از طریق جنگ زدگان آشوری و ارمنی ویروس را وارد ایران کردند. اما موج اصلی و بزرگ این بیماری توسط نیروهای انگلیسی و نیروهای نظامی هندی وابسته به انگلیس از جنوب کشور وارد ایران شد و شهرهای جنوبی ایران از جمله بند عباس، بوشهر و شیراز آلوده شد. هندی های بسیاری نیز بر اثر ابتلا به این بیماری در ایران کشته شدند. در شهر شیراز در مدت یکماه، یک پنجم مردم شهر کشته شدند . محمد علی جمال زاده نویسنده معروف ایرانی در مورد ابعاد این فاجعه در شهر شیراز نوشته است: "هیچ غذایی پیدا نمی شد، مردم مجبور بودند هر چه را که می توانستند بجوند، بخورند،شی یا حیوان... برگ علف و ریشه گیاه را مانند نان و گوشت معامله می کردند. .. بازارها و دکان ها خالی و تعطیل بودند و هیچ پزشک و پرستار و درمانی پیدا نمی شد".
آنفولانزای اسپانیایی همچنین با وزش بادی به یکباره وارد تهران شد و چهره شهر را تیره و تار کرد. عین السلطنه نوشته است: " روز 18 ذیحجه 1336 ق( برابر با اول مهر 1297) باد و طوفان به شهر طهران رسید که بعد از آن روز بدون اغراق از صد نفر انسان ساکن طهران نود نفر مبتلا به تب و ناخوشی شده و چنان شده که بازارها و دکاکین بسته شد.عموم مدارس تعطیل کردند. در تمام ادارات بیش از یک ثلث اعضا حاضر نمی شود. در هر خانه روی هم روی هم مریض ریخته است که کسی نیست پرستاری مرضا را بنماید. هیچ کس همچو واقعه را به یاد نداشت و این مرض با سینه درد است،سه شب یا دو شب با سردرد و سرگیجه"
بیشترین تلفات آنفولانزای اسپانیایی در کشورهای جهان سوم بود که ایران در این بین تلفات بسیار زیادی داشت. گفته می شود یک سوم مردم جهان به ویروس آنفولانزای اسپانیایی دچار شدند(حدود 500 میلیون نفر) که از این تعداد بین 17 تا 50 میلیون نفر جان خود را از دست دادند.
@tarikhandishmag
در جریان جنگ جهانی اول، نیروهای انگلیس، روسی و عثمانی از چهار مسیر و در چهار مرحله این ویروس را وارد کشور کردند. روس ها از شمال شرق و شمال غرب کشور،این ویروس را وارد ایران کردند که البته همه گیری آن محدود و کوچک بود . نیروهای امپراتوری روسیه این ویروس را از نیروهای آمریکایی گرفته بودند و در شهرها و روستاهای مشهد و بندر انزلی شیوع پیدا کرد.
نیروهای عثمانی نیز از غرب کشور و از طریق جنگ زدگان آشوری و ارمنی ویروس را وارد ایران کردند. اما موج اصلی و بزرگ این بیماری توسط نیروهای انگلیسی و نیروهای نظامی هندی وابسته به انگلیس از جنوب کشور وارد ایران شد و شهرهای جنوبی ایران از جمله بند عباس، بوشهر و شیراز آلوده شد. هندی های بسیاری نیز بر اثر ابتلا به این بیماری در ایران کشته شدند. در شهر شیراز در مدت یکماه، یک پنجم مردم شهر کشته شدند . محمد علی جمال زاده نویسنده معروف ایرانی در مورد ابعاد این فاجعه در شهر شیراز نوشته است: "هیچ غذایی پیدا نمی شد، مردم مجبور بودند هر چه را که می توانستند بجوند، بخورند،شی یا حیوان... برگ علف و ریشه گیاه را مانند نان و گوشت معامله می کردند. .. بازارها و دکان ها خالی و تعطیل بودند و هیچ پزشک و پرستار و درمانی پیدا نمی شد".
آنفولانزای اسپانیایی همچنین با وزش بادی به یکباره وارد تهران شد و چهره شهر را تیره و تار کرد. عین السلطنه نوشته است: " روز 18 ذیحجه 1336 ق( برابر با اول مهر 1297) باد و طوفان به شهر طهران رسید که بعد از آن روز بدون اغراق از صد نفر انسان ساکن طهران نود نفر مبتلا به تب و ناخوشی شده و چنان شده که بازارها و دکاکین بسته شد.عموم مدارس تعطیل کردند. در تمام ادارات بیش از یک ثلث اعضا حاضر نمی شود. در هر خانه روی هم روی هم مریض ریخته است که کسی نیست پرستاری مرضا را بنماید. هیچ کس همچو واقعه را به یاد نداشت و این مرض با سینه درد است،سه شب یا دو شب با سردرد و سرگیجه"
بیشترین تلفات آنفولانزای اسپانیایی در کشورهای جهان سوم بود که ایران در این بین تلفات بسیار زیادی داشت. گفته می شود یک سوم مردم جهان به ویروس آنفولانزای اسپانیایی دچار شدند(حدود 500 میلیون نفر) که از این تعداد بین 17 تا 50 میلیون نفر جان خود را از دست دادند.
@tarikhandishmag
Forwarded from مردمنامه (تاریخ مردم)
📝فرهنگ و تاریخ زن ستیز
✍🏻 حسن حضرتی
✅ هنوز درگیر قتل فجیع رومینا هستم که با داس پدر سرش بریده شد. همه پدر را محکوم می کنند که چه رفتار شنیعی از خود بروز داده و مرتکب چنین جنایتی عظیم شد. اما فراموش نکنیم که انسان ها ساخته شرایط اند. پدر رومینا محاط در محیطی بود که فرهنگ و تاریخ آن به شدت زن ستیز است. او به تنهایی مقصر در این جنایت نیست؛ حتا مقصر اصلی هم نیست. مقصر اصلی جامعه، فرهنگ و تاریخ ضد زن است. او به تاریخ و فرهنگی تعلق دارد که زن را از جنس شیطان می داند. او را صغیرالفکر می خواند. برباد دهنده ایمان مرد می شمارد و متهم اصلی بیرون راندن آدم از بهشت برین اش می داند.
✅ ابوعلی مسکویه در "جاویدان خرد" که اثری اخلاقی و اندرزنامه ای است، می نویسد: "زنان عورت اند، یعنی عیب اند. پس نهان کنید ایشان را به خانه و ضعف ایشان را علاج کنید به خاموشی و بترسانید ایشان را به زدن و دور گردانید ایشان را از مردان و منشانید ایشان را در بالاخانه ها و کتابت کردن و نوشتن تعلیم شان مکنید و عادت دهید زنان را به برهنگی، زیرا که هرگاه برهنه باشند به در نمی آیند و در خانه بودن را لازم گیرند." عنصرالمعالی دیگر دانشمند اندرزگوی ما در "قابوسنامه" حکم قطعی می دهد که ایهالناس: "دختر نابوده به، چون بود یا به شوی یا به گور." غزالی آن جا که می خواهد "کیمیای سعادت" را نشان مان بدهد، آگاه مان می کند که: "در خبر است که زنان را از ضعف و عورت آفریده اند. داروی ضعف ایشان خاموشی است و داروی عورت ایشان خانه بر ایشان زندانی کردن است... و زن باید که بنده مرد باشد." فیلسوف شهیرمان ملاصدرا در "اسفار" زن را "حیوانی انسان نمای" معرفی می کند. ملاهادی سبزواری شارح اسفار، بیشتر این گزاره را توضیح می دهد تا بفهمیم حکمت نهفته در آن چیست. او شرح می دهد که خداوند از آن روی زن را حیوانی به شکل انسان آفریده است تا مرد در نکاح با آن دچار نفرت نشود. بزرگ شاعر حماسه سرای ما هم داد می زند که "زن و اژدها هر دو در خاک به/ جهان پاک ازین هر دو ناپاک به."
✅ پدر رومینا مقصر و مجرم است، اما بیش و پیش از او فرهنگ دینی اموی و عباسی است که زن را در کنار الاغ و سگ سیاه، باطل کننده نماز معرفی می کند. بی تردید این نگره هیچ نسبتی با سیره پیامبر این دین رحمانی ندارد که در این دنیا زنان را چونان عطر و نماز دوست می داشت و در دوران نبوتش نهضت گرامی داشت مقام زن را با شعار "النساء شقائق الرجال، زنان هم سطح مردان اند" به راه انداخت. به زنان احترام گذاشت. اجازه سخن گفتن به ایشان داد. با ایشان مشورت کرد، بدون آن که آنها را صغیرالفکر بداند.
✅ شوربختانه باید گفت، امروز آنچه در نگاه به زن حاکم است، هیچ نسبتی با عصاره و بنیاد فرهنگ ملی و دینی ما ندارد. فهم غلط از آن ما را به زنجیر کشیده است. خود را اسیر اندیشه های ناصواب خود کرده ایم. ما نخبگان جامعه خوشحال نباشیم که در جنایت قتل رومینا نقشی نداریم. اگر تلاشی برای پیرایش ناسره ها از دامن فرهنگ و تاریخ این دیار نکرده باشیم، ما نیز شریک جرم پدر داس به دستیم.
🆔@HassanHazrati50
@mardomnameh
✍🏻 حسن حضرتی
✅ هنوز درگیر قتل فجیع رومینا هستم که با داس پدر سرش بریده شد. همه پدر را محکوم می کنند که چه رفتار شنیعی از خود بروز داده و مرتکب چنین جنایتی عظیم شد. اما فراموش نکنیم که انسان ها ساخته شرایط اند. پدر رومینا محاط در محیطی بود که فرهنگ و تاریخ آن به شدت زن ستیز است. او به تنهایی مقصر در این جنایت نیست؛ حتا مقصر اصلی هم نیست. مقصر اصلی جامعه، فرهنگ و تاریخ ضد زن است. او به تاریخ و فرهنگی تعلق دارد که زن را از جنس شیطان می داند. او را صغیرالفکر می خواند. برباد دهنده ایمان مرد می شمارد و متهم اصلی بیرون راندن آدم از بهشت برین اش می داند.
✅ ابوعلی مسکویه در "جاویدان خرد" که اثری اخلاقی و اندرزنامه ای است، می نویسد: "زنان عورت اند، یعنی عیب اند. پس نهان کنید ایشان را به خانه و ضعف ایشان را علاج کنید به خاموشی و بترسانید ایشان را به زدن و دور گردانید ایشان را از مردان و منشانید ایشان را در بالاخانه ها و کتابت کردن و نوشتن تعلیم شان مکنید و عادت دهید زنان را به برهنگی، زیرا که هرگاه برهنه باشند به در نمی آیند و در خانه بودن را لازم گیرند." عنصرالمعالی دیگر دانشمند اندرزگوی ما در "قابوسنامه" حکم قطعی می دهد که ایهالناس: "دختر نابوده به، چون بود یا به شوی یا به گور." غزالی آن جا که می خواهد "کیمیای سعادت" را نشان مان بدهد، آگاه مان می کند که: "در خبر است که زنان را از ضعف و عورت آفریده اند. داروی ضعف ایشان خاموشی است و داروی عورت ایشان خانه بر ایشان زندانی کردن است... و زن باید که بنده مرد باشد." فیلسوف شهیرمان ملاصدرا در "اسفار" زن را "حیوانی انسان نمای" معرفی می کند. ملاهادی سبزواری شارح اسفار، بیشتر این گزاره را توضیح می دهد تا بفهمیم حکمت نهفته در آن چیست. او شرح می دهد که خداوند از آن روی زن را حیوانی به شکل انسان آفریده است تا مرد در نکاح با آن دچار نفرت نشود. بزرگ شاعر حماسه سرای ما هم داد می زند که "زن و اژدها هر دو در خاک به/ جهان پاک ازین هر دو ناپاک به."
✅ پدر رومینا مقصر و مجرم است، اما بیش و پیش از او فرهنگ دینی اموی و عباسی است که زن را در کنار الاغ و سگ سیاه، باطل کننده نماز معرفی می کند. بی تردید این نگره هیچ نسبتی با سیره پیامبر این دین رحمانی ندارد که در این دنیا زنان را چونان عطر و نماز دوست می داشت و در دوران نبوتش نهضت گرامی داشت مقام زن را با شعار "النساء شقائق الرجال، زنان هم سطح مردان اند" به راه انداخت. به زنان احترام گذاشت. اجازه سخن گفتن به ایشان داد. با ایشان مشورت کرد، بدون آن که آنها را صغیرالفکر بداند.
✅ شوربختانه باید گفت، امروز آنچه در نگاه به زن حاکم است، هیچ نسبتی با عصاره و بنیاد فرهنگ ملی و دینی ما ندارد. فهم غلط از آن ما را به زنجیر کشیده است. خود را اسیر اندیشه های ناصواب خود کرده ایم. ما نخبگان جامعه خوشحال نباشیم که در جنایت قتل رومینا نقشی نداریم. اگر تلاشی برای پیرایش ناسره ها از دامن فرهنگ و تاریخ این دیار نکرده باشیم، ما نیز شریک جرم پدر داس به دستیم.
🆔@HassanHazrati50
@mardomnameh
📝مهاجرت علمای شیعه از عتبات به ایران در اوایل عهد قاجار
✍دکتر عبدالمجید ایدی
@tarikhandishmag
بعد از سقوط دولت صفویه که حامی علما به شمار می رفت، این قشر توجه و حمایت حکومت صفوی را از دست دادند. از طرفی افاغنه متعصب در تسنن نیز علما را تحت فشار قرار می دادند. از اینرو این شرایط سر آغاز روند مهاجرت علما به عتبات گردید. نادر شاه افشار نیز توجهی به این قشر نداشت. در دوره زندیه هم با توجه به این کریمخان، متکای مشروعیتش را قدرت ایل خود قرار داده بود، این شرایط استمرار یافت. اما در آستانه حاکمیت قاجاریه با تغییر شرایط سیاسی، اجتماعی و مذهبی در ایران و عتبات، زمینه های مهاجرت علما این بار از عتبات به جانب ایران فراهم شد. این زمینه ها عبارت بودند از:
الف.تحول عمده در حوزه های علمیه عتبات.
ب.قدرت یابی قاجاریه که به دنبال محملی برای مشروع نشان دادن حکومت خود بودند.
ج. حملات وهابی ها به شه های عتبات.
د. شیوع بیماری های واگیردار در آن سامان.
ه. منازعات ایران و عثمانی و سختگیر ی های حکام ترک نسبت به علمای شیعه.
اما نکته قابل توجه در خصوص این مهاجرت، شهرهای مقصد علمای مهاجر از عتبات به ایران است. بر خلاف مهاجرت علما بعد از سقوط صفویه که عمدتا از شهر اصفهان و شهرهای جنوبی چون شیراز بود،در جریان مهاجرت علما از عتبات به سمت ایران، مقصد آنان تمامی شهرهای مطرح ایران و عمدتا مرکزیت سیاسی جدید یعنی تهران و نیز شهر قم بود. این نکته بیانگر رابطه مستقیم میزان توجه حکومت ها به نقش علمای دینی و محل استقرار آنهاست.
به هر روی این مهاجرت در ایران اوایل قاجار پیامدهایی را نیز به دنبال داشت:
از جمله تغییر رویکرد علما در تعامل با حکومت. طرح مباحثی چون نیابت، ولایت عامه و ولایت فقیه، مسیر حرکت علما را به تدریجا تعامل با سلطنت شرعیه به سوی کسب وجاهت و اعتبار مستقل از حکومت در عرصه سیاسی، تغییر داد. به بیانی دیگر مفاهیمی چون نیابت و ولایت عامه که به دنبال پیروزی اصولی ها بر اخباری ها و مهاجرت علما از عتبات و تثبیت فقه اصولی در اوایل عهد قاجار تکوین یافت، چنین پیامدهایی را به همراه داشت و نقشی که علما از این پس در جامعه شیعی ایران ایفا نموند بسیار متفاوت تر و پر رنگ تر از نقش آنان پیش از سقوط صفویه و مهاجرت آنان به عتبات بود.
@tarikhandishmag
🔻 منتشر شده در شماره اول نشریه تاریخ اندیش تابستان 97
✍دکتر عبدالمجید ایدی
@tarikhandishmag
بعد از سقوط دولت صفویه که حامی علما به شمار می رفت، این قشر توجه و حمایت حکومت صفوی را از دست دادند. از طرفی افاغنه متعصب در تسنن نیز علما را تحت فشار قرار می دادند. از اینرو این شرایط سر آغاز روند مهاجرت علما به عتبات گردید. نادر شاه افشار نیز توجهی به این قشر نداشت. در دوره زندیه هم با توجه به این کریمخان، متکای مشروعیتش را قدرت ایل خود قرار داده بود، این شرایط استمرار یافت. اما در آستانه حاکمیت قاجاریه با تغییر شرایط سیاسی، اجتماعی و مذهبی در ایران و عتبات، زمینه های مهاجرت علما این بار از عتبات به جانب ایران فراهم شد. این زمینه ها عبارت بودند از:
الف.تحول عمده در حوزه های علمیه عتبات.
ب.قدرت یابی قاجاریه که به دنبال محملی برای مشروع نشان دادن حکومت خود بودند.
ج. حملات وهابی ها به شه های عتبات.
د. شیوع بیماری های واگیردار در آن سامان.
ه. منازعات ایران و عثمانی و سختگیر ی های حکام ترک نسبت به علمای شیعه.
اما نکته قابل توجه در خصوص این مهاجرت، شهرهای مقصد علمای مهاجر از عتبات به ایران است. بر خلاف مهاجرت علما بعد از سقوط صفویه که عمدتا از شهر اصفهان و شهرهای جنوبی چون شیراز بود،در جریان مهاجرت علما از عتبات به سمت ایران، مقصد آنان تمامی شهرهای مطرح ایران و عمدتا مرکزیت سیاسی جدید یعنی تهران و نیز شهر قم بود. این نکته بیانگر رابطه مستقیم میزان توجه حکومت ها به نقش علمای دینی و محل استقرار آنهاست.
به هر روی این مهاجرت در ایران اوایل قاجار پیامدهایی را نیز به دنبال داشت:
از جمله تغییر رویکرد علما در تعامل با حکومت. طرح مباحثی چون نیابت، ولایت عامه و ولایت فقیه، مسیر حرکت علما را به تدریجا تعامل با سلطنت شرعیه به سوی کسب وجاهت و اعتبار مستقل از حکومت در عرصه سیاسی، تغییر داد. به بیانی دیگر مفاهیمی چون نیابت و ولایت عامه که به دنبال پیروزی اصولی ها بر اخباری ها و مهاجرت علما از عتبات و تثبیت فقه اصولی در اوایل عهد قاجار تکوین یافت، چنین پیامدهایی را به همراه داشت و نقشی که علما از این پس در جامعه شیعی ایران ایفا نموند بسیار متفاوت تر و پر رنگ تر از نقش آنان پیش از سقوط صفویه و مهاجرت آنان به عتبات بود.
@tarikhandishmag
🔻 منتشر شده در شماره اول نشریه تاریخ اندیش تابستان 97
کاروان آیت الله ممقانی به حرکتش به سمت شمال شرق ادامه داد و صدها گدا درویش و جماعت غیر بهداشتی و بیمار را با خود در مسیر راه همراه می کرد. در هر مرحله ای از سفر این روحانی سیاست های دولت را زیر سوال می برد و علنا قرنطینه و عوارض جاده قم را که بانک سلطنتی ایران تحت مالکیت انگلیس جمع آوری می کرد محکوم می کرد و و تبلیغ می کرد که پذیرش پرداخت عوارض معادل با بی دینی است.
آیت الله ممقانی در همدان آشکارا علیه قرنطینه به مخالفت برخواست و گفت که مومنان از زیارت اماکن مقدسه منع شده اند و اقدامات قرنطینه بدعت های حرمت شکنانه ی اروپایی هاست. او با پذیرفتن دعوت اقامت در کناگور شهری که آلوده ترین شهر واقع در اطراف کرمانشاه بود و دستور ممنوعیت ورود و قرنطینه ی آن صادر شده بود نافرمانی خود را نشان داد. آیت الله ممقانی سرانجام به حوالی تهران رسید و در زمین های حرم شاه عبدالعظیم با لشکری از پیروانش اردو زد تا مظفرالدین شاه را ملاقات کند.
شاه که خواهان شفاعت آیت الله ممقانی بود زمانی که این روحانی دستانش را به پیشانی او کشید واقعی یا تصنعی نفس راحتی کشید و آب شست و شوی دستان آیت الله را که تصور می کرد قدرت شفا بخشی دارد سر کشید. آن طور که در گزارش دیپلمات انگلیس ثبت شده: تشتی از آب آوردند و شاه خودش دستان آیت الله ممقانی را در آن شست بعد از آن که اعلاحضرت بخشی از آب را نوشید دستور داد تا آب باقی مانده را به قصر ببرند تا با زنان حرم سرا از آن استفاده کنند.
تعامل مظفرالدین شاه با آیت الله ممقانی نمونه اعلا از باورهای سلطنت به درمان مذهبی بود در زمانه ای که اغلب اتباع با سواد کشور آداب سنتی درمان را کنار گذاشته بودند. اندکی پس از این ملاقات همسر آیت الله ممقانی که با همراهان او سفر می کرد بیمار شد و وبا جان او را گرفت.
یک میسیونر انگلیس گزارش داد: شب گذشته مراسم روضه خوانی نزدیک خانه ما برگزار شد با سر و صدای زیاد از خداوند و علی استمداد می کردند یا علی پنجاه بار یا حق به دفعات زیاد و یا حق علی باز پنجاه بار دیگر. گمان میکنم آن ها به دنبال رهایی از وبا هستند همه جای دیگر هم همین طور است در شهر به ندرت کسی کار خاصی انجام می دهد، روضه خوانی های هر روز برگزار می شود شاید خداوند جواب ما را بدهد و اگر خدا بخواهد وبا را نفرستد.
@tarikhandishmag
✍دکتر امیر ارسلان افخمی. منتشر شده در شماره جدید نشریه اندیشه پویا
آیت الله ممقانی در همدان آشکارا علیه قرنطینه به مخالفت برخواست و گفت که مومنان از زیارت اماکن مقدسه منع شده اند و اقدامات قرنطینه بدعت های حرمت شکنانه ی اروپایی هاست. او با پذیرفتن دعوت اقامت در کناگور شهری که آلوده ترین شهر واقع در اطراف کرمانشاه بود و دستور ممنوعیت ورود و قرنطینه ی آن صادر شده بود نافرمانی خود را نشان داد. آیت الله ممقانی سرانجام به حوالی تهران رسید و در زمین های حرم شاه عبدالعظیم با لشکری از پیروانش اردو زد تا مظفرالدین شاه را ملاقات کند.
شاه که خواهان شفاعت آیت الله ممقانی بود زمانی که این روحانی دستانش را به پیشانی او کشید واقعی یا تصنعی نفس راحتی کشید و آب شست و شوی دستان آیت الله را که تصور می کرد قدرت شفا بخشی دارد سر کشید. آن طور که در گزارش دیپلمات انگلیس ثبت شده: تشتی از آب آوردند و شاه خودش دستان آیت الله ممقانی را در آن شست بعد از آن که اعلاحضرت بخشی از آب را نوشید دستور داد تا آب باقی مانده را به قصر ببرند تا با زنان حرم سرا از آن استفاده کنند.
تعامل مظفرالدین شاه با آیت الله ممقانی نمونه اعلا از باورهای سلطنت به درمان مذهبی بود در زمانه ای که اغلب اتباع با سواد کشور آداب سنتی درمان را کنار گذاشته بودند. اندکی پس از این ملاقات همسر آیت الله ممقانی که با همراهان او سفر می کرد بیمار شد و وبا جان او را گرفت.
یک میسیونر انگلیس گزارش داد: شب گذشته مراسم روضه خوانی نزدیک خانه ما برگزار شد با سر و صدای زیاد از خداوند و علی استمداد می کردند یا علی پنجاه بار یا حق به دفعات زیاد و یا حق علی باز پنجاه بار دیگر. گمان میکنم آن ها به دنبال رهایی از وبا هستند همه جای دیگر هم همین طور است در شهر به ندرت کسی کار خاصی انجام می دهد، روضه خوانی های هر روز برگزار می شود شاید خداوند جواب ما را بدهد و اگر خدا بخواهد وبا را نفرستد.
@tarikhandishmag
✍دکتر امیر ارسلان افخمی. منتشر شده در شماره جدید نشریه اندیشه پویا
📝ما ایرانیان
✍دکتر مقصود فراستخواه
@tarikhandishmag
آسمان ادبیات و فرهنگ ما پر از ستارههایی است که چشمک میزنند، پر است از ارزشهای انسانی و معنوی.
اما زمین ما سنگلاخ، ناامن، پرتعارض و ناهموار است.
در جامعهی ما رویای اخلاقی هست. در زیر پوست این جامعه، یک حس اخلاقی هست. میل به فضیلت هست.
اما شرایط بیرونی ما چندان با آن رویاها و حسهای درونی، همساز و همداستان نیست.
متن زیست ما و موقعیتهای جغرافیایی و اجتماعی و سیاسی و مناسبات اقتصادی ما برای فضیلت مساعد نیست.
راستی و انصاف برای ایرانی حقیقتاً بسیار باارزش و خواستنی و ستودنی است. اما میدان بازی، گِلآلود است. بازی منصفانه در عمل دشوار میشود.
خطری که در اینجا در کمین ما نشسته است و خطر کوچکی نیست، آن است که بهطور ضمنی نتیجه بگیریم، ارزشهای تابناک را فقط باید گذاشت در آسمانها چشمک بزنند. ولی در زمین باید راه را در پیش گرفت و زرنگی کرد و رفاقتبازی کرد و تملق کرد و از هر نمدی، کلاهی برای خویش دوخت. دروغ گفت و گلیم خود را از آب بیرون کشید و مابقی قضایای مقتضیه!
اگر بیشتر مردم یک چنین نتیجهای را ولو به شکل ضمنی بگیرند، من اسم این شکست را «شکست اخلاقی» جامعه میگذارم.
مرادم شکستِ نهادِ اخلاق است. یعنی باورها و ارزشها و هنجارهایی که در طول تاریخ، مردمان در زیست اجتماعی خود، آثار نیک آن را تجربه کردهاند و آزمودهاند و از ترجیحات کلی آنها، این ارزشها با عملکردهای تکرارشونده نهادینه شدهاند و اعمال و روابط متقابل اجتماعی مردم را از درون و بدون هزینههای پلیس و دادگستری و دولت و بروکراسی و موعظه و مانند آن تنظیم میکنند و به صورت گرامر اجتماعی در میآیند.
همانطور که اقتصاددانان نئوکلاسیک از شکست بازار به معنای آدام اسمیتی کلمه سخن میگویند، یا همانطور که اینگلهارت از شکست دولتهای مجری پروژهی مدرنیزاسیون در بخشی از جوامع در حال توسعه (از جمله ایران) سخن میگوید، اجازه بدهید در چیزی هم به نام شکست اخلاق تأمل کنیم.
و آن وقتی است که گروههای اجتماعی به نتیجه برسند اخلاق خوب است و زیباست، اما به درد نمیخورد و کارایی ندارد و در عمل نمیتوان آن را بهکار بست و چندان نتیجهای گرفت!
این به معنای نابود شدن امید اخلاقی یک جامعه است و به گمان بنده در جامعهی ایران چنین اتفاقی دور از تصور نیست.
@tarikhandishmag
💢بخش هایی از کتاب ما ایرانیان نوشته دکتر مقصود فراستخواه
✍دکتر مقصود فراستخواه
@tarikhandishmag
آسمان ادبیات و فرهنگ ما پر از ستارههایی است که چشمک میزنند، پر است از ارزشهای انسانی و معنوی.
اما زمین ما سنگلاخ، ناامن، پرتعارض و ناهموار است.
در جامعهی ما رویای اخلاقی هست. در زیر پوست این جامعه، یک حس اخلاقی هست. میل به فضیلت هست.
اما شرایط بیرونی ما چندان با آن رویاها و حسهای درونی، همساز و همداستان نیست.
متن زیست ما و موقعیتهای جغرافیایی و اجتماعی و سیاسی و مناسبات اقتصادی ما برای فضیلت مساعد نیست.
راستی و انصاف برای ایرانی حقیقتاً بسیار باارزش و خواستنی و ستودنی است. اما میدان بازی، گِلآلود است. بازی منصفانه در عمل دشوار میشود.
خطری که در اینجا در کمین ما نشسته است و خطر کوچکی نیست، آن است که بهطور ضمنی نتیجه بگیریم، ارزشهای تابناک را فقط باید گذاشت در آسمانها چشمک بزنند. ولی در زمین باید راه را در پیش گرفت و زرنگی کرد و رفاقتبازی کرد و تملق کرد و از هر نمدی، کلاهی برای خویش دوخت. دروغ گفت و گلیم خود را از آب بیرون کشید و مابقی قضایای مقتضیه!
اگر بیشتر مردم یک چنین نتیجهای را ولو به شکل ضمنی بگیرند، من اسم این شکست را «شکست اخلاقی» جامعه میگذارم.
مرادم شکستِ نهادِ اخلاق است. یعنی باورها و ارزشها و هنجارهایی که در طول تاریخ، مردمان در زیست اجتماعی خود، آثار نیک آن را تجربه کردهاند و آزمودهاند و از ترجیحات کلی آنها، این ارزشها با عملکردهای تکرارشونده نهادینه شدهاند و اعمال و روابط متقابل اجتماعی مردم را از درون و بدون هزینههای پلیس و دادگستری و دولت و بروکراسی و موعظه و مانند آن تنظیم میکنند و به صورت گرامر اجتماعی در میآیند.
همانطور که اقتصاددانان نئوکلاسیک از شکست بازار به معنای آدام اسمیتی کلمه سخن میگویند، یا همانطور که اینگلهارت از شکست دولتهای مجری پروژهی مدرنیزاسیون در بخشی از جوامع در حال توسعه (از جمله ایران) سخن میگوید، اجازه بدهید در چیزی هم به نام شکست اخلاق تأمل کنیم.
و آن وقتی است که گروههای اجتماعی به نتیجه برسند اخلاق خوب است و زیباست، اما به درد نمیخورد و کارایی ندارد و در عمل نمیتوان آن را بهکار بست و چندان نتیجهای گرفت!
این به معنای نابود شدن امید اخلاقی یک جامعه است و به گمان بنده در جامعهی ایران چنین اتفاقی دور از تصور نیست.
@tarikhandishmag
💢بخش هایی از کتاب ما ایرانیان نوشته دکتر مقصود فراستخواه
Forwarded from تاریخشناسی (حسن حضرتی)
📝 فهم علل و عوامل افول جایگاه زن در ایران اسلامی: رویکردی ریشه شناسانه
✍🏻 حسن حضرتی
✅ با قتل فجیع رومینا اشرفی که به دست پدرش اتفاق افتاد، باز موضوع مقام و جایگاه زن در جامعه ایرانی و فرهنگ اسلامی مورد توجه قرار گرفت. نگارنده هم در یادداشتی به این اتفاق واکنش نشان داد که البته خود آن یادداشت هم واکنش هایی را به دنبال داشت. ازین رو مناسب دیده شد تا اصل مقاله مفصلی که پیش تر در این باره نگارش یافته است، در قالب پوشه پی دی اف تهیه و در اختیار خوانندگان فرزانه قرار گیرد. در پاسخ به پرسش چرایی افول جایگاه زن در ایران اسلامی، مدعای نگارنده این است که کانون های قدرت استبداد محور، فرهنگ های پیرامونی (به ویژه فرهنگ عربی) و تفسیرهای مردسالارانه از نصوص اسلامی مهم ترین تاثیرات را در افول جایگاه زن در ایران دوران اسلامی به جا گذاشته اند.
📌 متن کامل مقاله در پوشه زیر قابل دریافت است:
🆔@HassanHazrati50
✍🏻 حسن حضرتی
✅ با قتل فجیع رومینا اشرفی که به دست پدرش اتفاق افتاد، باز موضوع مقام و جایگاه زن در جامعه ایرانی و فرهنگ اسلامی مورد توجه قرار گرفت. نگارنده هم در یادداشتی به این اتفاق واکنش نشان داد که البته خود آن یادداشت هم واکنش هایی را به دنبال داشت. ازین رو مناسب دیده شد تا اصل مقاله مفصلی که پیش تر در این باره نگارش یافته است، در قالب پوشه پی دی اف تهیه و در اختیار خوانندگان فرزانه قرار گیرد. در پاسخ به پرسش چرایی افول جایگاه زن در ایران اسلامی، مدعای نگارنده این است که کانون های قدرت استبداد محور، فرهنگ های پیرامونی (به ویژه فرهنگ عربی) و تفسیرهای مردسالارانه از نصوص اسلامی مهم ترین تاثیرات را در افول جایگاه زن در ایران دوران اسلامی به جا گذاشته اند.
📌 متن کامل مقاله در پوشه زیر قابل دریافت است:
🆔@HassanHazrati50
Telegram
attach 📎