Forwarded from ایران 🇮🇷🇮🇷🇮🇷 گهوارهٔ تمدن
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
۲۹ اسفندماه ۱۳۲۹
روز ملی شدن صنعت نفت ایران
تصاویر از آرشیو وزارت نفت
روز ملی شدن صنعت نفت ایران
تصاویر از آرشیو وزارت نفت
Forwarded from Bukharamag
تکرار تاریخ
کاتلین اومارا
ترجمه محسن خاتمی
این شعری بیزمان است که در سال ۱۸۶۹ (۱۵۱سال قبل) توسط کاتلین اومارا Kathleen O’Mara نوشته شده و سپس در طول شیوع بیماری همهگیر در سال ۱۹۱۹ دوباره منتشر شد.
“و مردم در خانههای ماندند:
و کتاب خواندند
و شنیدند
و استراحت کردند
و ورزش کردند
و بازی کردند و به هنر پرداختند
و راههای تازهای از بودن را آموختند.
و متوقف شدند و عمیقتر گوش دادند
برخی مراقبه کردند، برخی دعا کردند
برخی با سایههایشان ملاقات کردند.
و مردم شروع کردند به تفکراتی متفاوت
و مردم شفا یافتند.
و در غیاب مردمانی که به روشهای جاهلانه، خطرناک، بیمعنی
و بیرحمانه زندگی میکردند
زمین شروع کرد به شفایافتن.
و زمانی که خطر برطرف شد،
مردم خودشان را یافتند.
آنان برای مردگان عزاداری کردند
و انتخابهای تازه داشتند
و دیدگاههای تازهای را خواب دیدند
و روشهای تازهای را برای زندگی کردن آفریدند.
و زمین را بطور کامل شفا دادند
درست همانگونه که خودشان شفا یافتند."
نشر دوباره در زمان انفلونزای همهگیر در اسپانیا، سال ۱۹۱۹
عکس در همان زمان در اسپانیا گرفته شده.
کاتلین اومارا
ترجمه محسن خاتمی
این شعری بیزمان است که در سال ۱۸۶۹ (۱۵۱سال قبل) توسط کاتلین اومارا Kathleen O’Mara نوشته شده و سپس در طول شیوع بیماری همهگیر در سال ۱۹۱۹ دوباره منتشر شد.
“و مردم در خانههای ماندند:
و کتاب خواندند
و شنیدند
و استراحت کردند
و ورزش کردند
و بازی کردند و به هنر پرداختند
و راههای تازهای از بودن را آموختند.
و متوقف شدند و عمیقتر گوش دادند
برخی مراقبه کردند، برخی دعا کردند
برخی با سایههایشان ملاقات کردند.
و مردم شروع کردند به تفکراتی متفاوت
و مردم شفا یافتند.
و در غیاب مردمانی که به روشهای جاهلانه، خطرناک، بیمعنی
و بیرحمانه زندگی میکردند
زمین شروع کرد به شفایافتن.
و زمانی که خطر برطرف شد،
مردم خودشان را یافتند.
آنان برای مردگان عزاداری کردند
و انتخابهای تازه داشتند
و دیدگاههای تازهای را خواب دیدند
و روشهای تازهای را برای زندگی کردن آفریدند.
و زمین را بطور کامل شفا دادند
درست همانگونه که خودشان شفا یافتند."
نشر دوباره در زمان انفلونزای همهگیر در اسپانیا، سال ۱۹۱۹
عکس در همان زمان در اسپانیا گرفته شده.
مسلمانان که زمانی از برکت علم و اتحاد و عمل به قانون اسلام بر نقاط بسیاری از کره ی زمین حکم فرما شدند الان در هر جا اسیر دیگران و زیر بار گران جهل و ظلم هستند خصوصا مملکت عثمانی و ایران و از تمام نقاطی که من دیده ام بدتر ایران است که هیچ جا به این درجه خراب و پریشان نیست جهت آن هم این است که در تمام زمین به این شدت ظلم از امرا و نفوذ جهل از ملاها نیست. این دو سنگ آسیا در ایران در نهایت قوت و شدت عموم مردم را خرد می کنند زیرا هر کس برای حفظ خودش در مقابل این دو قوه ناچار به تزویر و دروغگویی است که سبب انحطاط اخلاق است. انسان هر دفعه هر شهر فرنگ را می بیند گویا از زمین به آسمان صعود کرده و هر دفعه به هر شهر ایران وارد می شود گویا از آسمان به زمین فرو رفته است.
برگرفته از کتاب خاطرات حاج سیاح
@tarikhandishmag
برگرفته از کتاب خاطرات حاج سیاح
@tarikhandishmag
Forwarded from Rhm
دومین نشست مجازی بنیاد ایران شناسی قزوین
گفت و گوی زنده با پرفسور اخلاق انصاری استاد تمام دانشگاه JNU هند
موضوع: تاثیر زبان و ادبیات فارسی بر فرهنگ و هنر شبه قاره هند
همراه با پرسش و پاسخ
شنبه ۳۰فروردین ساعت ۱۸
در صفحه اینستاگرام بنیاد ایران شناسی قزوین
🔵 Iranology_qazvin
لینک صفحه اینستاگرام:
https://instagram.com/iranology_qazvin?igshid=lhxxbaiinfhi
گفت و گوی زنده با پرفسور اخلاق انصاری استاد تمام دانشگاه JNU هند
موضوع: تاثیر زبان و ادبیات فارسی بر فرهنگ و هنر شبه قاره هند
همراه با پرسش و پاسخ
شنبه ۳۰فروردین ساعت ۱۸
در صفحه اینستاگرام بنیاد ایران شناسی قزوین
🔵 Iranology_qazvin
لینک صفحه اینستاگرام:
https://instagram.com/iranology_qazvin?igshid=lhxxbaiinfhi
Forwarded from Bukharamag
سخنرانی دکتر ژاله اموزگار در شب ژول مول (ایرانشناس فرانسوی که عمر خود را برسر ترجمه شاهنامه گذاشت ) . پنجشنبه دهم اسفند ۱۳۹۱
📌بخشی از مقاله عوامل تاثیر گذار بر وضعیت بهداشت اجتماعی در دوره صفوی
✍پروین صالحیان
@tarikhandishmag
آب و هوای ایران یکی از عوامل تاثیر گذار در بهداشت شهرها و کمیت بیماری ها بوده است. البته شرایط برخی ازشهرها و مناطق دوره ی صفوی برای بیماری های مختلف مساعد بوده است. با توجه به اقلیم آب و هوای ایران که دائماً در حال تغییر است می توان بررسی کرد که کدام مناطق ایران سالم و کدام ناسالم، و در کدام بیماری عادی و در کدام مناطق بیماری های خطرناک وجود داشت.
به دلیل رطوبت هوا در شیروان و گیلان بیماری تب فراوان دیده می شد. مردم گیلان بیشتر از مرض ورم روده و استقسا رنج می بردند، اما مبتلایان به سنگ کلیه کمتر دیده می شدند و کسی که از نقرس بنالد وجود نداشت.
ولی در تبریز که هوا سالم تر بود اهالی آنجا هیچ گاه از بیماری تب رنج نمی بردند. اما یکی از امراض رایج در تبریز مرض خراج بود، کسی که به این بیماری دچار می شد تمام دهان و گلویش خورده می شد.
در ایالت مازندران هوا بسیار بد بود چون اراضی آن لجن زار و مرطوب بود و انواع حشرات موذی در آنجا یافت می شد. در تابستان ها، با تلاق ها خشک و حیوانات آن می مردند و هوای اطراف را فاسد و متعفن می کردند. همین عفونت هوای مازندران بود که باعث به هم خوردن مزاج شاه عباس اول در سال 10 37 شد . بنابراین شاه دچار تب شدید شده و بر اثر این تب دار فانی را وداع گفت.
اما در شهر کاشان در دوره صفوی ایرانیان بیشتر از هر چیز از بیماری سفلیس رنج می بردند. زیرا به سبب مزاج گرمی که داشتند لی اطفای شهوت به اعمال ناشایست مبادرت ورزیده و زمینه را برای ابتلا به این بیماری فراهم می کردند. این بیماری بیشتر از هر جای دیگر در کاشان بود چون هوای سالم و آب گوارا در آن پیدا نمی شد و حشرات موذی مانند عقرب های بزرگ و سمی و رتیل در این شهر یافت می شد.
یکی دیگر از عوامل بیماری زا در برخی شهرها بادهای سمی مرگ باری بود . که در سواحل خلیج فارس می وزید. مخصوصا در هنگام روز به هر کس می رسید همان جا وی را خفه و مجروحش می ساخت. نتیجه شگفت انگیز این بادها فقط مرگ و میر ساده نبود بلکه اجساد را نیز تجزیه می کرد. چنانکه اگر عضوی از اعضای بدن آن را لمس می کردند آن قطعه از بدنش جدا شده و همچنان در دست انسان باقی می ماند...
💢این مقاله در شماره پنجم نشریه تاریخ اندیش به چاپ رسیده است
Www.tarikhandish.ir
✍پروین صالحیان
@tarikhandishmag
آب و هوای ایران یکی از عوامل تاثیر گذار در بهداشت شهرها و کمیت بیماری ها بوده است. البته شرایط برخی ازشهرها و مناطق دوره ی صفوی برای بیماری های مختلف مساعد بوده است. با توجه به اقلیم آب و هوای ایران که دائماً در حال تغییر است می توان بررسی کرد که کدام مناطق ایران سالم و کدام ناسالم، و در کدام بیماری عادی و در کدام مناطق بیماری های خطرناک وجود داشت.
به دلیل رطوبت هوا در شیروان و گیلان بیماری تب فراوان دیده می شد. مردم گیلان بیشتر از مرض ورم روده و استقسا رنج می بردند، اما مبتلایان به سنگ کلیه کمتر دیده می شدند و کسی که از نقرس بنالد وجود نداشت.
ولی در تبریز که هوا سالم تر بود اهالی آنجا هیچ گاه از بیماری تب رنج نمی بردند. اما یکی از امراض رایج در تبریز مرض خراج بود، کسی که به این بیماری دچار می شد تمام دهان و گلویش خورده می شد.
در ایالت مازندران هوا بسیار بد بود چون اراضی آن لجن زار و مرطوب بود و انواع حشرات موذی در آنجا یافت می شد. در تابستان ها، با تلاق ها خشک و حیوانات آن می مردند و هوای اطراف را فاسد و متعفن می کردند. همین عفونت هوای مازندران بود که باعث به هم خوردن مزاج شاه عباس اول در سال 10 37 شد . بنابراین شاه دچار تب شدید شده و بر اثر این تب دار فانی را وداع گفت.
اما در شهر کاشان در دوره صفوی ایرانیان بیشتر از هر چیز از بیماری سفلیس رنج می بردند. زیرا به سبب مزاج گرمی که داشتند لی اطفای شهوت به اعمال ناشایست مبادرت ورزیده و زمینه را برای ابتلا به این بیماری فراهم می کردند. این بیماری بیشتر از هر جای دیگر در کاشان بود چون هوای سالم و آب گوارا در آن پیدا نمی شد و حشرات موذی مانند عقرب های بزرگ و سمی و رتیل در این شهر یافت می شد.
یکی دیگر از عوامل بیماری زا در برخی شهرها بادهای سمی مرگ باری بود . که در سواحل خلیج فارس می وزید. مخصوصا در هنگام روز به هر کس می رسید همان جا وی را خفه و مجروحش می ساخت. نتیجه شگفت انگیز این بادها فقط مرگ و میر ساده نبود بلکه اجساد را نیز تجزیه می کرد. چنانکه اگر عضوی از اعضای بدن آن را لمس می کردند آن قطعه از بدنش جدا شده و همچنان در دست انسان باقی می ماند...
💢این مقاله در شماره پنجم نشریه تاریخ اندیش به چاپ رسیده است
Www.tarikhandish.ir
کادر درمانی یک بیمارستان پشت لباسشان نوشته بودند:
*ما گر زِ سر بریده میترسیدیم*
*در محفل عاشقان نمی رقصیدیم*
عجیب منقلب شدم، حالی بس نگفتنی.
من این شعر را میشناختم، قطره اشکی هم سرازیر شد.
عجب، عجب، تاریخ چه ها که نمیکند.
در تبریز ، این شعر بیش از ۱۰۰ سال است كه ورد زبان هاست و اصل شعر اینگونه است:
*سیصد گل سرخ؛ یک گل نصرانی…*
*ما را ز سر بریده میترسانی؟*
*ما گر ز سر بریده میترسیدیم*
*در محفل عاشقان نمی رقصیدیم*
(نصرانی، اشاره به فردى مسیحی است).
شاعر مشخص نیست، اما داستان این شعرِ ۱۰۰ ساله چیست؟
صدر مشروطیت است،
*تبریز* شدیدا محاصره است،
جنگ سختی است.
فقط یک کوچه مانده تا *جنبش مشروطه* شکست بخورد.
*ستار خان* در *کوچه امیرخیز*، آخرین جبهه در حال مقاومت است.
*هُووارد باسکرویل* معلم ۲۴ ساله مدرسه آمریکایی *مموریال* تبریز تحت تاثیر حق و مشروطه قرار میگیرد و به *ستارخان* میپیوندد.
*کنسول آمریکا* در تبریز، از او میخواهد از صف مشروطهخواهان جدا شود. باسکرویل ضمن پسدادن پاسپورتش میگوید:
*تنها فرق من با این مردم، زادگاهم است، و این فرق بزرگی نیست.*
*هُوارد* فرماندهی ۳۰۰ نفر از مجاهدين را بعهده میگیرد و در کنار ستار خان در محله *شنب غازان* (شام گازان) تبریز با استبداد میجنگد و در نهایت در راه مشروطه برای ایران بر اثر اصابت چند گلوله در سینه *شهید* میشود.
*سیصد گل سرخ،* (آن سيصد نفر)
*یک گل نصرانی* (هُووارد مسیحی)
*ستار خان* از همان کوچه *(امیرخیز)* پیروز میشود...
*تبریز* و *ستار* مراسم تشییع باشکوهی برای این *شهید آمریکایی* در راه مشروطه برگزار میکنند.
*زنان تبریز* فرشی با چهره *هووارد* میبافند و به دستور *ستار*، نام *هووارد باسکرویل* بر روی اسلحه اش حک میشود و برای مادرش به آمریکا فرستاده میشود.
آن شعر هم سروده میشود.
مزار *هُووارد* هم اکنون در گورستان ارامنه تبریز است.
[شاید دلیل گمنامی این شهید، آمریکایی بودنش است...]
حالا همان *شعر ِ ۱۰۰ ساله*، در پشت گان ِ پرستاران و پزشکان جانفشان میهنمان است:
*سیصد گل سرخ، یک گل نصرانی*
*ما را زِ سر بریده میترسانی؟*
*ما گر ز سر بریده میترسیدیم*
*در محفل عاشقان نمی رقصیدیم*
*ما گر زِ سر بریده میترسیدیم*
*در محفل عاشقان نمی رقصیدیم*
عجیب منقلب شدم، حالی بس نگفتنی.
من این شعر را میشناختم، قطره اشکی هم سرازیر شد.
عجب، عجب، تاریخ چه ها که نمیکند.
در تبریز ، این شعر بیش از ۱۰۰ سال است كه ورد زبان هاست و اصل شعر اینگونه است:
*سیصد گل سرخ؛ یک گل نصرانی…*
*ما را ز سر بریده میترسانی؟*
*ما گر ز سر بریده میترسیدیم*
*در محفل عاشقان نمی رقصیدیم*
(نصرانی، اشاره به فردى مسیحی است).
شاعر مشخص نیست، اما داستان این شعرِ ۱۰۰ ساله چیست؟
صدر مشروطیت است،
*تبریز* شدیدا محاصره است،
جنگ سختی است.
فقط یک کوچه مانده تا *جنبش مشروطه* شکست بخورد.
*ستار خان* در *کوچه امیرخیز*، آخرین جبهه در حال مقاومت است.
*هُووارد باسکرویل* معلم ۲۴ ساله مدرسه آمریکایی *مموریال* تبریز تحت تاثیر حق و مشروطه قرار میگیرد و به *ستارخان* میپیوندد.
*کنسول آمریکا* در تبریز، از او میخواهد از صف مشروطهخواهان جدا شود. باسکرویل ضمن پسدادن پاسپورتش میگوید:
*تنها فرق من با این مردم، زادگاهم است، و این فرق بزرگی نیست.*
*هُوارد* فرماندهی ۳۰۰ نفر از مجاهدين را بعهده میگیرد و در کنار ستار خان در محله *شنب غازان* (شام گازان) تبریز با استبداد میجنگد و در نهایت در راه مشروطه برای ایران بر اثر اصابت چند گلوله در سینه *شهید* میشود.
*سیصد گل سرخ،* (آن سيصد نفر)
*یک گل نصرانی* (هُووارد مسیحی)
*ستار خان* از همان کوچه *(امیرخیز)* پیروز میشود...
*تبریز* و *ستار* مراسم تشییع باشکوهی برای این *شهید آمریکایی* در راه مشروطه برگزار میکنند.
*زنان تبریز* فرشی با چهره *هووارد* میبافند و به دستور *ستار*، نام *هووارد باسکرویل* بر روی اسلحه اش حک میشود و برای مادرش به آمریکا فرستاده میشود.
آن شعر هم سروده میشود.
مزار *هُووارد* هم اکنون در گورستان ارامنه تبریز است.
[شاید دلیل گمنامی این شهید، آمریکایی بودنش است...]
حالا همان *شعر ِ ۱۰۰ ساله*، در پشت گان ِ پرستاران و پزشکان جانفشان میهنمان است:
*سیصد گل سرخ، یک گل نصرانی*
*ما را زِ سر بریده میترسانی؟*
*ما گر ز سر بریده میترسیدیم*
*در محفل عاشقان نمی رقصیدیم*
تن آدمی شریف است به جان آدمیت
نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
اگر آدمی به چشم است و دهان و گوش و بینی
چه میان نقش دیوار و میان آدمیت
خور و خواب و خشم و شهوت شغب است و جهل و ظلمت
حیوان خبر ندارد ز جهان آدمیت
به حقیقت آدمی باش وگرنه مرغ باشد
که همین سخن بگوید به زبان آدمیت
مگر آدمی نبودی که اسیر دیو ماندی
که فرشته ره ندارد به مکان آدمیت
اگر این درندهخویی ز طبیعتت بمیرد
همه عمر زنده باشی به روان آدمیت
رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند
بنگر که تا چه حد است مکان آدمیت
طیران مرغ دیدی تو ز پایبند شهوت
به در آی تا ببینی طیران آدمیت
نه بیان فضل کردم که نصیحت تو گفتم
هم از آدمی شنیدیم بیان آدمیت
سعدی
@tarikhandishmag
نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
اگر آدمی به چشم است و دهان و گوش و بینی
چه میان نقش دیوار و میان آدمیت
خور و خواب و خشم و شهوت شغب است و جهل و ظلمت
حیوان خبر ندارد ز جهان آدمیت
به حقیقت آدمی باش وگرنه مرغ باشد
که همین سخن بگوید به زبان آدمیت
مگر آدمی نبودی که اسیر دیو ماندی
که فرشته ره ندارد به مکان آدمیت
اگر این درندهخویی ز طبیعتت بمیرد
همه عمر زنده باشی به روان آدمیت
رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند
بنگر که تا چه حد است مکان آدمیت
طیران مرغ دیدی تو ز پایبند شهوت
به در آی تا ببینی طیران آدمیت
نه بیان فضل کردم که نصیحت تو گفتم
هم از آدمی شنیدیم بیان آدمیت
سعدی
@tarikhandishmag
"اگر"ها؛ نابود گر تاریخ، دیو و فرشته سازی؛ دشمن تاریخ
@mardomnameh
اگر اسکندر یا عُمر یا چنگیز نبودند هم هخامنشیان، ساسانیان و خوارزمشاهیان با عامل خارجی سقوط می کردند.
اگر فردوسی نبود هم هویت ایرانی و زبان فارسی حفظ می شد. اگر سعدی نبود هم گلستان و بوستان ها تولید می شدند. اگر شاه اسماعیل هم نبود تا صفویه را بنا کند، تشیع در ایران گسترش می یافت. اگر نادر افشار هم نبود، ایران از سیطره افغانان در می آمد و یا هند را فتح می کرد. اگر آقا محمد خان هم نبود، یک قاجاری دیگر، سلطنت آنان را بنا می کرد. اگر ستارخان و باقرخان هم نبودند، استبداد صغیر نابود می شد. اگر مصدق هم نبود، نفت ایران ملی می شد.
ببینید. تاریخ سقوط کرد. دیگر چه اهمیتی دارد که چه کسی چه کاری کرده و یا چه کاری نکرده. همه وقایع قرار بوده است خود به خود اتفاق بیفتند. عاملیت انسان به کلی نابود شد. اصلا دیگر چه نیازی به تاریخ نگاری است. این درست نیست. این بی اعتبار کردن معرفت تاریخ است. تاریخ، علم "اگر" و "شاید" نیست؛ بلکه علم "باید" و "شد" و "بود" است. نمی شود با "اگر"ها نکات مثبت و منفی شخصیت ها و تأثیراتی که بر مسیر تاریخ گذاشتند را به دست نیستی بسپاریم. تصمیمات تاریخ ساز و چگونگی اجرای آن ها دارای ظرافت ها و جزئیاتی هستند که جایگاه انسان در تعیین مسیر تاریخ را برجسته می کند. "اگر اگر" کردن می شود چرخه ای از نقض غرض. ایشان فرموده اند اگر رضا شاه هم نبود ایران نوسازی و متجدد می شد. از طرفی دیگر فرموده اند رضا شاه باعث از بین رفتن جمهوریت و مشروطیت گشت. خب اگر یک فردی هم بیاید و بگوید اگر رضا شاه نبود هم مشروطیت و جمهوریت از بین می رفت و به دلایلی همچون ضعف در ساختار و منشأ مشروطیت اشاره کند، چه؟ چگونه می توانید اقدامات مثبت فردی را با یک "اگر" زیر سئوال ببرید و انتظار نداشته باشید که جبهه مخالف نگرش شما با همان "اگر" اقدامات منفی وی را رد نکنند؟
از طرفی دیگر موارد فراوانی از بی توجهی به نگرش های تاریخی و مفاهیم سیاسی در آن نوشته دیده می شود. مصدق و کاشانی فرشته گشته اند و رضا شاه دیو؛ این دیو و فرشته سازی با روح تاریخ در تناقض است. از طرفی گویی تنها متفکران و دلسوزان ایران، این دو بوده اند و فروغی و تیمورتاش و داور و ... و نگرش های خاص آنان که قرابتی با نگرش آن دو نداشت، از اساس نبوده یا غلط بوده. از طرفی دیگر جمهوریت و مشروطیت در یک جا جمع شده اند!!! عجیب تر از همه توسعه شهری و اجتماعی به عبارت "مظاهر" تقلیل یافته اند. در توضیح نادرستی این مفروض باید گفت که راه آهن، کارخانه سازی، جاده سازی، توسعه شهری و اجتماعی، امنیت و ... موجب گسترش طبقه متوسط و در نتیجه پیش روی به سوی توسعه سیاسی می شود. همین به اصطلاح ایشان "مظاهر" یا به زعم متفکران، ملزومات توسعه سیاسی بر خلاف مفروض نادرست دیگر نوشته ایشان یعنی آنکه وقوع آن را، با یا بدون رضا شاه حتمی دانسته اند؛ هنوزم که هنوز است به درستی در ایران به حقیقت نپیوسته است. نگاهی به وضعیت اسفناک شهرهای حاشیه ای ایران همچون ایلام یا سیستان و بلوچستان در حال حاضر نشان می دهد که اقدامات رضا شاه تا چه حد سخت و کار خاصی بوده است که از پس هر کسی لااقل در میان ایرانیان بر نمی آید، حتی تا به امروز که تکنولوژی ظهور کرده است. از طرفی در باب اهمیت و جایگاه آن اقدامات نیز متفکران و اندیشمندان مشروطیت حتی مصدق و کاشانی سخن ها گفته و تأکیدها کرده اند. اصلا پاره ای دیگر از همان متفکران و اندیشمندان برای رسیدن به آن توسعه شهری و اجتماعی پیشنهاد ظهور دیکتاتوری مصلح را دادند و به رضا شاه کمک کردند تا بر مسند امور بنشیند.
البته که رضا شاه در امر تجدد و نوسازی ایران تنها نبود؛ بلکه بزرگانی چون علی اکبر داور، محمد علی فروغی، عبدالحسین تیمورتاش، علی اصغر حکمت، نصرت الدوله فیروز و ... نیز که از نوادر عصر خویش بودند در کنارش قرار داشتند؛ اما همین بزرگان به بازوی اجرایی کم نظیری نیاز داشتند تا اولاً تجمع آنان را اداره کند و ثانیاً ایده های آنان را عملی کند؛ روایت حسابی یا علی اصغر حکمت در مورد تأسیس دانشگاه تهران تفاوت هایی مهم دارد؛ اما هر دو روایت بیانگر تعجب روایتگران از توجه و سرعت عمل رضا شاه در اجرایی کردن خواسته آنان یعنی تأسیس دانشگاه است.
قصد نگارنده از تقریر این یادداشت طرفداری از شخص خاصی نیست؛ بلکه یادآوری جایگاه انسان در تعیین مسیر تاریخ و معطوف ساختن توجه ها به جایگاه؛ محدودیت ها و کارکردهای معرفت تاریخ، مفاهیم و نگرش های آن است.
🖋حسین منوچهری؛ دانشجوی کارشناسی ارشد تاریخ ایران اسلامی دانشگاه تهران
@mardomnameh
اگر اسکندر یا عُمر یا چنگیز نبودند هم هخامنشیان، ساسانیان و خوارزمشاهیان با عامل خارجی سقوط می کردند.
اگر فردوسی نبود هم هویت ایرانی و زبان فارسی حفظ می شد. اگر سعدی نبود هم گلستان و بوستان ها تولید می شدند. اگر شاه اسماعیل هم نبود تا صفویه را بنا کند، تشیع در ایران گسترش می یافت. اگر نادر افشار هم نبود، ایران از سیطره افغانان در می آمد و یا هند را فتح می کرد. اگر آقا محمد خان هم نبود، یک قاجاری دیگر، سلطنت آنان را بنا می کرد. اگر ستارخان و باقرخان هم نبودند، استبداد صغیر نابود می شد. اگر مصدق هم نبود، نفت ایران ملی می شد.
ببینید. تاریخ سقوط کرد. دیگر چه اهمیتی دارد که چه کسی چه کاری کرده و یا چه کاری نکرده. همه وقایع قرار بوده است خود به خود اتفاق بیفتند. عاملیت انسان به کلی نابود شد. اصلا دیگر چه نیازی به تاریخ نگاری است. این درست نیست. این بی اعتبار کردن معرفت تاریخ است. تاریخ، علم "اگر" و "شاید" نیست؛ بلکه علم "باید" و "شد" و "بود" است. نمی شود با "اگر"ها نکات مثبت و منفی شخصیت ها و تأثیراتی که بر مسیر تاریخ گذاشتند را به دست نیستی بسپاریم. تصمیمات تاریخ ساز و چگونگی اجرای آن ها دارای ظرافت ها و جزئیاتی هستند که جایگاه انسان در تعیین مسیر تاریخ را برجسته می کند. "اگر اگر" کردن می شود چرخه ای از نقض غرض. ایشان فرموده اند اگر رضا شاه هم نبود ایران نوسازی و متجدد می شد. از طرفی دیگر فرموده اند رضا شاه باعث از بین رفتن جمهوریت و مشروطیت گشت. خب اگر یک فردی هم بیاید و بگوید اگر رضا شاه نبود هم مشروطیت و جمهوریت از بین می رفت و به دلایلی همچون ضعف در ساختار و منشأ مشروطیت اشاره کند، چه؟ چگونه می توانید اقدامات مثبت فردی را با یک "اگر" زیر سئوال ببرید و انتظار نداشته باشید که جبهه مخالف نگرش شما با همان "اگر" اقدامات منفی وی را رد نکنند؟
از طرفی دیگر موارد فراوانی از بی توجهی به نگرش های تاریخی و مفاهیم سیاسی در آن نوشته دیده می شود. مصدق و کاشانی فرشته گشته اند و رضا شاه دیو؛ این دیو و فرشته سازی با روح تاریخ در تناقض است. از طرفی گویی تنها متفکران و دلسوزان ایران، این دو بوده اند و فروغی و تیمورتاش و داور و ... و نگرش های خاص آنان که قرابتی با نگرش آن دو نداشت، از اساس نبوده یا غلط بوده. از طرفی دیگر جمهوریت و مشروطیت در یک جا جمع شده اند!!! عجیب تر از همه توسعه شهری و اجتماعی به عبارت "مظاهر" تقلیل یافته اند. در توضیح نادرستی این مفروض باید گفت که راه آهن، کارخانه سازی، جاده سازی، توسعه شهری و اجتماعی، امنیت و ... موجب گسترش طبقه متوسط و در نتیجه پیش روی به سوی توسعه سیاسی می شود. همین به اصطلاح ایشان "مظاهر" یا به زعم متفکران، ملزومات توسعه سیاسی بر خلاف مفروض نادرست دیگر نوشته ایشان یعنی آنکه وقوع آن را، با یا بدون رضا شاه حتمی دانسته اند؛ هنوزم که هنوز است به درستی در ایران به حقیقت نپیوسته است. نگاهی به وضعیت اسفناک شهرهای حاشیه ای ایران همچون ایلام یا سیستان و بلوچستان در حال حاضر نشان می دهد که اقدامات رضا شاه تا چه حد سخت و کار خاصی بوده است که از پس هر کسی لااقل در میان ایرانیان بر نمی آید، حتی تا به امروز که تکنولوژی ظهور کرده است. از طرفی در باب اهمیت و جایگاه آن اقدامات نیز متفکران و اندیشمندان مشروطیت حتی مصدق و کاشانی سخن ها گفته و تأکیدها کرده اند. اصلا پاره ای دیگر از همان متفکران و اندیشمندان برای رسیدن به آن توسعه شهری و اجتماعی پیشنهاد ظهور دیکتاتوری مصلح را دادند و به رضا شاه کمک کردند تا بر مسند امور بنشیند.
البته که رضا شاه در امر تجدد و نوسازی ایران تنها نبود؛ بلکه بزرگانی چون علی اکبر داور، محمد علی فروغی، عبدالحسین تیمورتاش، علی اصغر حکمت، نصرت الدوله فیروز و ... نیز که از نوادر عصر خویش بودند در کنارش قرار داشتند؛ اما همین بزرگان به بازوی اجرایی کم نظیری نیاز داشتند تا اولاً تجمع آنان را اداره کند و ثانیاً ایده های آنان را عملی کند؛ روایت حسابی یا علی اصغر حکمت در مورد تأسیس دانشگاه تهران تفاوت هایی مهم دارد؛ اما هر دو روایت بیانگر تعجب روایتگران از توجه و سرعت عمل رضا شاه در اجرایی کردن خواسته آنان یعنی تأسیس دانشگاه است.
قصد نگارنده از تقریر این یادداشت طرفداری از شخص خاصی نیست؛ بلکه یادآوری جایگاه انسان در تعیین مسیر تاریخ و معطوف ساختن توجه ها به جایگاه؛ محدودیت ها و کارکردهای معرفت تاریخ، مفاهیم و نگرش های آن است.
🖋حسین منوچهری؛ دانشجوی کارشناسی ارشد تاریخ ایران اسلامی دانشگاه تهران
تاریخ یک چیز است و زندگی فردی ما چیزی دیگر. قرن ما قرن وحشتناکی بوده است، از غمانگیزترین دوران حیات بشر، اما زندگیهای ما کم و بیش همان است که همیشه بوده. زندگیهای خصوصی، تاریخ نیست. در جریان هر رویداد بزرگ جهانی، تاریخ پیوسته دگرگون میشود. اما مردم زندگیشان را میکنند، سرِ کار میروند، عاشق میشوند، مریض میشوند، میمیرند، دوست مییابند، لحظههای غم و شادی و غیره، هیچ یک از اینها ربطی به تاریخ ندارد یا ممکن است تاثیر اندکی داشته باشد.
#اوکتاویو_پاز
@Historytohumannarrative
#اوکتاویو_پاز
@Historytohumannarrative
آن ایام از بیم انگشت نمایی میان همگان یادگیری برخی علوم را پوشیده می داشتم چون سر و کار داشتن با شعر را عیب می دانستند و ریاضیات را بزرگ ترین گناه می شمردند. معتقد بودند که اختر شناسی و جغرافیا کفر و الحاد است. خواندن طبیعیات حکمت و عرفان نیز شرک عظیم و گناه نابخشودنی بود. تاریخ خواندن جزو گناهان صغیره شمرده می شد ولی اصرار ورزیدن بر همین گناه کوچک را نیز فسق می دانستند یا دست کم خلاف مروت و منافی عدالت به حساب می آمد. می گفتند فلان کس اگر مجبور شود کتاب های محیی الدین ابن عربی و مثنوی جلال الدین رومی را جابجا کند با دستگیره بر می دارد که دستش نجس نشود ، مثل برداشتن عین نجاست که مرطوب هم باشد.
از خاطرات آیت الله خالصی زاده
این بخش برای دهه ۱۲۸۰ شمسی در عراق است
@tarikhandishmag
از خاطرات آیت الله خالصی زاده
این بخش برای دهه ۱۲۸۰ شمسی در عراق است
@tarikhandishmag
📌آنفولانزای اسپانیایی
@tarikhandishmag
صد سال پیش، دنیا داشت از جنگی که جان بیست میلیون نفر را گرفته بود خلاص میشد که خود را در بحران جدیدی به نام آنفلوآنزای اسپانیایی یافت.
گفته میشود همهگیری جهانی آنفلوآنزای اسپانیایی از اردوگاههای شلوغ آموزش نظامی در جبهه غرب شروع شد. شرایط غیر بهداشتی، به خصوص در سنگرهای مرز فرانسه، به تکوین و شیوع این بیماری کمک کرد. جنگ جهانی اول در نوامیر ۱۹۱۸ تمام شد ولی با بازگشت سربازان به خانه به همراه این ویروس، جان بسیاری دیگر را در خطر قرار داد. گفته می شود بین ۵۰ تا ۱۰۰ میلیون نفر در اثر این بیماری جان خود را از دست دادند. زمانی که آنفلوآنزای اسپانیایی شیوع پیدا کرد هنوز سفر هوایی رواجی نداشت و مناطقی در دنیا از این بیماری جان سالم به در بردند. آنفلوآنزای اسپانیایی با راه آهن و قطار مسافربری شیوع پیدا میکرد و رسیدن ویروس به بعضی مناطق ماهها و سالها طول کشید. بعضی مناطق هم با استفاده از روشهای ابتدایی که هنوز هم پس از صد سال استفاده میشوند توانستند از شیوع این بیماری جلوگیری کند. یکی از محلههای خلیج بریستول آلاسکا تقریبا بدون هیچ آسیبی از آنفلوآنزای اسپانیایی در امان ماند. آنها مدارس و اماکن عمومی و راههایی که شهرهای دیگر را به این منطقه وصل میکرد بستند.
آنفلوآنزای اسپانیایی زمانی در دنیا شایع شد که جنگ جهانی اول تازه تمام و منابع عمومی اصلی صرف اهداف نظامی شده بود. ایده نظام سلامت همگانی هنوز کاملا شکل نگرفته بود و فقط اقشار متوسط و ثروتمند میتوانستند دکتر بروند. این آنفلوآنزا جان افراد زیادی را در زاغهها و محلههای فقیرنشین شهرها گرفت و بسیاری از قربانیان سوء تغذیه، بهداشت ضعیف و بیماری زمینهای داشتند.
از این رو دانشمندان و دولتها به این نتیجه رسیدند که همهگیریهای جهانی با سرعتی بیشتر شیوع پیدا میکنند به همین دلیل آنفلوآنزای اسپانیایی انگیزه توسعه نظامهای بهداشت همگانی در کشورهای توسعه یافته شد.
ویروس آنفلوآنزای اسپانیایی نیز جان بسیاری از مردم ایران را گرفت و بنا بر برخی نوشتهها بین 10 تا 25 درصد مردم ایران یعنی 900 هزار تا دو و نیم میلیون نفر بهدلیل شیوع این ویروس به کام مرگ فرورفتند. آنفلوآنزای اسپانیایی که ویروسی همهگیر در جهان (دنیاگیر) بود، بهنسبت دیگر کشورها، تلفات بسیاری از ایران گرفت. در شهر شیراز در مدت یک ماه، یکپنجم مردم شهر کشته شدند. محمدعلی جمالزاده نویسنده معروف ایرانی در مورد ابعاد این فاجعه در شهر شیراز نوشته است: «هیچ غذایی پیدا نمیشد، مردم مجبور بودند هرچه را که میتوانستند بجوند، بخورند، شیء یا حیوان. بهزودی گربه و سگ و کلاغ را نمیشد یافت. حتی موشها نسلشان برافتاده بود. برگ، علف و ریشه گیاه را مانند نان و گوشت معامله میکردند. در هر گوشه و کنار اجساد مردگان بیکسوکار پراکنده بود. بعد از مدتی مردم به خوردن گوشت مردگان روی آوردند. گاهگاه اجساد را جمع کرده و با گاریها رها کرده و به بیرون شهر میبردند تا در چالههایی ریخته و رویشان خاک بریزند. بازارها و دکانها خالی و تعطیل بودند و هیچ پزشک و پرستار و درمانی پیدا نمیشد.»
آنفلوآنزای اسپانیایی همچنین با وزش بادی بهیکباره وارد تهران شد و چهره شهر را تیرهوتار کرد. عینالسلطنه نوشته است: «روز 18 ذیحجه [1336ق. برابر با اول مهر 1297] باد و طوفانی به شهر طهران رسید که بعد از آن روز بدون اغراق از صد نفر انسان ساکن طهران نود نفر مبتلا به تب و ناخوشی شده و چنان شده است که بازارها [و] دکاکین بسته شد. عموم مدارس تعطیل کردند. در تمام ادارات بیش از یک ثلث اعضا حاضر نمیشود. در هر خانه رویهم رویهم مریض ریخته است که کسی نیست پرستاری مرضا را بنماید. هیچ کس همچو واقعه را بهیاد نداشت و این مرض با سینهدرد است، سه شب یا دو شب با سردرد و سرگیجه...».
@tarikhandishmag
@tarikhandishmag
صد سال پیش، دنیا داشت از جنگی که جان بیست میلیون نفر را گرفته بود خلاص میشد که خود را در بحران جدیدی به نام آنفلوآنزای اسپانیایی یافت.
گفته میشود همهگیری جهانی آنفلوآنزای اسپانیایی از اردوگاههای شلوغ آموزش نظامی در جبهه غرب شروع شد. شرایط غیر بهداشتی، به خصوص در سنگرهای مرز فرانسه، به تکوین و شیوع این بیماری کمک کرد. جنگ جهانی اول در نوامیر ۱۹۱۸ تمام شد ولی با بازگشت سربازان به خانه به همراه این ویروس، جان بسیاری دیگر را در خطر قرار داد. گفته می شود بین ۵۰ تا ۱۰۰ میلیون نفر در اثر این بیماری جان خود را از دست دادند. زمانی که آنفلوآنزای اسپانیایی شیوع پیدا کرد هنوز سفر هوایی رواجی نداشت و مناطقی در دنیا از این بیماری جان سالم به در بردند. آنفلوآنزای اسپانیایی با راه آهن و قطار مسافربری شیوع پیدا میکرد و رسیدن ویروس به بعضی مناطق ماهها و سالها طول کشید. بعضی مناطق هم با استفاده از روشهای ابتدایی که هنوز هم پس از صد سال استفاده میشوند توانستند از شیوع این بیماری جلوگیری کند. یکی از محلههای خلیج بریستول آلاسکا تقریبا بدون هیچ آسیبی از آنفلوآنزای اسپانیایی در امان ماند. آنها مدارس و اماکن عمومی و راههایی که شهرهای دیگر را به این منطقه وصل میکرد بستند.
آنفلوآنزای اسپانیایی زمانی در دنیا شایع شد که جنگ جهانی اول تازه تمام و منابع عمومی اصلی صرف اهداف نظامی شده بود. ایده نظام سلامت همگانی هنوز کاملا شکل نگرفته بود و فقط اقشار متوسط و ثروتمند میتوانستند دکتر بروند. این آنفلوآنزا جان افراد زیادی را در زاغهها و محلههای فقیرنشین شهرها گرفت و بسیاری از قربانیان سوء تغذیه، بهداشت ضعیف و بیماری زمینهای داشتند.
از این رو دانشمندان و دولتها به این نتیجه رسیدند که همهگیریهای جهانی با سرعتی بیشتر شیوع پیدا میکنند به همین دلیل آنفلوآنزای اسپانیایی انگیزه توسعه نظامهای بهداشت همگانی در کشورهای توسعه یافته شد.
ویروس آنفلوآنزای اسپانیایی نیز جان بسیاری از مردم ایران را گرفت و بنا بر برخی نوشتهها بین 10 تا 25 درصد مردم ایران یعنی 900 هزار تا دو و نیم میلیون نفر بهدلیل شیوع این ویروس به کام مرگ فرورفتند. آنفلوآنزای اسپانیایی که ویروسی همهگیر در جهان (دنیاگیر) بود، بهنسبت دیگر کشورها، تلفات بسیاری از ایران گرفت. در شهر شیراز در مدت یک ماه، یکپنجم مردم شهر کشته شدند. محمدعلی جمالزاده نویسنده معروف ایرانی در مورد ابعاد این فاجعه در شهر شیراز نوشته است: «هیچ غذایی پیدا نمیشد، مردم مجبور بودند هرچه را که میتوانستند بجوند، بخورند، شیء یا حیوان. بهزودی گربه و سگ و کلاغ را نمیشد یافت. حتی موشها نسلشان برافتاده بود. برگ، علف و ریشه گیاه را مانند نان و گوشت معامله میکردند. در هر گوشه و کنار اجساد مردگان بیکسوکار پراکنده بود. بعد از مدتی مردم به خوردن گوشت مردگان روی آوردند. گاهگاه اجساد را جمع کرده و با گاریها رها کرده و به بیرون شهر میبردند تا در چالههایی ریخته و رویشان خاک بریزند. بازارها و دکانها خالی و تعطیل بودند و هیچ پزشک و پرستار و درمانی پیدا نمیشد.»
آنفلوآنزای اسپانیایی همچنین با وزش بادی بهیکباره وارد تهران شد و چهره شهر را تیرهوتار کرد. عینالسلطنه نوشته است: «روز 18 ذیحجه [1336ق. برابر با اول مهر 1297] باد و طوفانی به شهر طهران رسید که بعد از آن روز بدون اغراق از صد نفر انسان ساکن طهران نود نفر مبتلا به تب و ناخوشی شده و چنان شده است که بازارها [و] دکاکین بسته شد. عموم مدارس تعطیل کردند. در تمام ادارات بیش از یک ثلث اعضا حاضر نمیشود. در هر خانه رویهم رویهم مریض ریخته است که کسی نیست پرستاری مرضا را بنماید. هیچ کس همچو واقعه را بهیاد نداشت و این مرض با سینهدرد است، سه شب یا دو شب با سردرد و سرگیجه...».
@tarikhandishmag
Forwarded from Bukharamag
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سخنرانی #نجف_دریابندری در شبی که مجله بخارا در روز چهارشنبه سوم اردیبهشتماه ۱۳۹۳ برای ایشان برگزار کرد.
با حضور: #دکتر_محمدعلی_موحد
#داریوش__شایگان
#مصطفی__ملکیان
#منوچهر_انور
#محمود_دولتآبادی
#دکتر_ایرج_پارسی_نژاد
#فخرالدین_فخرالدینی
#حسین_معصومی_همدانی
#ناصر_تقوایی
که در روز چهارشنبه سوم اردیبهشتماه ۱۳۹۳ در کانون زبان فارسی برگزار شد.
#مجله_بخارا #بخارا #شب_بخارا #علی_دهباشی
#Bukharamagazine #AliDehbashi
با حضور: #دکتر_محمدعلی_موحد
#داریوش__شایگان
#مصطفی__ملکیان
#منوچهر_انور
#محمود_دولتآبادی
#دکتر_ایرج_پارسی_نژاد
#فخرالدین_فخرالدینی
#حسین_معصومی_همدانی
#ناصر_تقوایی
که در روز چهارشنبه سوم اردیبهشتماه ۱۳۹۳ در کانون زبان فارسی برگزار شد.
#مجله_بخارا #بخارا #شب_بخارا #علی_دهباشی
#Bukharamagazine #AliDehbashi