♦️کاربرد علم تاریخ در مقابله با کرونا
✍دکتر علی محمد زمانی
@tarikhandishmag گزارش های منتشر شده در فصای مجازی در مورد میزان زیاد مرگ و میر و مبتلایان به کرونا تکان دهنده است و البته میتواند دلهره آور هم باشد. یک هفته بیشتر است که مطالعاتم معطوف شده به ایجاد یک پرونده در رابطه با بیماریهای واگیر در تاریخ . ضمن جمع آوری کتابها و مقالاتی در این رابطه دنبال پاسخی هستم در رابطه با کاربرد علم تاریخ در مقابله با بحران ناشی از یک بیماری واگیر که در شرایط فعلی کشور ما بطور تاسف باری درگیر نوعی جدید و ناشناخته از آن به نام کوید ۱۹ یا کرونا شده است.تاکنون به جمع بندی نرسیده ام ولی مطالعه بعضی از منابع و مقاله و کتاب هایی که در این رابطه وجود دارد که هنوز هم ادامه دارد چند نتیجه را به بار آورده است که ذکر آن خالی از لطف نیست و اهمیت بیانش آن است که نیمه پاسخی هم به سوال کاربرد علم تاریخ در مقابله با کرونا چیست؟میباشد. مطالعه تاریخ بشر این فایده را دارد که ما با نحوه برخورد جوامع بشری در مقابله با رویدادهایی مشابه به آنچه در زمان ما رخ میدهد آشنا شویم ، این اصل که نوعی تکرارپذیر بودن حوادث تاریخی را در بطن خود گوشزد میکند در قول برخی مورخان بزرگ بدین تعبیر بیان شده که شباهت دیروز و امروز از شباهت آب با آب بیشتر است. با در نظر گرفتن چنین اصلی نتایج این فایده از مطالعه ی تاریخ شامل موارد زیر میباشد ۱_ اولا وقوع بیماری واگیردار که باعث مرگ و میر زیاد و وحشتناک شده است در تاریخ بشر بسیار زیاد بوده است . نقش این بیماری ها بقدری زیاد است که پژوهش های انجام شده تا الان، بعضا نشان میدهد حتی چنین بیماری هایی در سقوط دولت ها و امپراطوری ها و برخی جریانات و مکاتب فکری و ایدئولوژی های غالب نقش داشته است. ۲_ این بیماری ها معلول جنگ و فساد سیاسی و فقر اقتصادی یا علت این موارد بوده است ۳_ در زمان شیوع این نوع از مرگ و میر عمدتا نگاه طبقاتی چه سیاسی چه اقتصادی باعث شده مرگ و میر بیشتر متوجه طبقات فرو دست جامعه و بعضا نادار شود چرا که در دور نگه داشتن و درمان خود از بیماری ناتوان تر میباشند. ۴_ در زمان شیوع چنین بیماری هایی اغلب دولت های حاکم دچار سو،تدبیر و سو،مدیریت بوده اند یا شده اند. طوری که ذهنیت منفی مردمان آن جامعه نسبت به حاکمان در رشد و شیوع بیماری تاثیر داشته و اسناد و مدارک نشان میدهد حاکمان وقت در احتکار کالاهای حیاتی دست داشتند و یا در گسترده تر شدن نفوذ بیماری با تصمیمات غلطی که اتخاذ کرده اند نقش داشته اند مانند قرنطینه نکردن مکان اولیه ظهور بیماری که با قرنطینه شدن آن مکان چه بسا شیوع آن کمتر رخ میداد و مهار و رفع آن راحت تر و کم هزینه تر اتفاق میافتاد. ه _ یکی دیگر از نتایج مطالعه تاریخ بیماری های واگیر آن است که در تمام موارد ،مرگ و میر دهشتناک ناشی از بیماری به همراه خود ترس و وحشتی که چه بسا بزرگتر و موثرتر از خود بیماری باشد را نیز تولید کرده است. در شرایط فعلی دیده ایم برخی یا اگاهانه یا ناآگاهانه سعی کرده اند عظمت این بلا را کم کنند تا شاید امیدی را جایگزین آن سازند. در واقع برخی با اذعان به اینکه باید از وحشت ناشی از بزرگی فاجعه کرونا کاست گاه تا آنجا پیش رفته اند که جدی بودن بلا را دست کم گرفته و این خود تبعات منفی به بار آورده است. روی هم رفته باید بگویم وحشت از کرونا چنان که در تاریخ بیماری های واگیردار میبینیمبی سابقه نبوده است پس تاریخ به ما میآموزاند واقعا در چنین شرایطی نباید اجازه داد ترس و واهمه ،شجاعت روبرو شدن با چنین فاجعه ی انسانی را از دست بدهیم و ترس نباید شجاعت و اخلاق ما را تباه کند که نتوانیم خوب و درست بیندیشیم و عمل کنیم . این نتایج میتواند با نتایجی که بطور خاص در تاریخ ایران قابل فهرست کردن است کامل شود.مانند نقش باورهای دینی که بطور مکرر در چنین مواقعی در گسترش بیماریها در ایران اثر منفی داشته است. نمونه تکراری در این رابطه عدم قرنطینه کردن مکان اولیه بیماری یعنی قم است که اینبار هم گویا در قرنطینه کردن قم به عنوان مبدا ظهور کرونا به خاطر باورهای مذهبی نسبت به این شهر مذهبی تا کنون انجام نشده و همین کافیست در ایجاد فاجعه پیش رو کم اهمیت نبوده است. در انتها باید گفت اهمیت مطالعه تاریخ در رابطه با موضوع بیماری های واگیر در ایران این است که اگر این مطالعات درست انجام میشد و جمع بندی آن بصورت یه دستورالعمل کاربردی در ادبیات آموزشی به افکار عمومی تعلیم میشد شاید الان مردم ما مصداق این جمله مشهور هگل نمی شدند که گفته است مردمانی که تاریخ نمی دانند مجبورند آنرا تکرار کنند.
✍دکتر علی محمد زمانی
@tarikhandishmag گزارش های منتشر شده در فصای مجازی در مورد میزان زیاد مرگ و میر و مبتلایان به کرونا تکان دهنده است و البته میتواند دلهره آور هم باشد. یک هفته بیشتر است که مطالعاتم معطوف شده به ایجاد یک پرونده در رابطه با بیماریهای واگیر در تاریخ . ضمن جمع آوری کتابها و مقالاتی در این رابطه دنبال پاسخی هستم در رابطه با کاربرد علم تاریخ در مقابله با بحران ناشی از یک بیماری واگیر که در شرایط فعلی کشور ما بطور تاسف باری درگیر نوعی جدید و ناشناخته از آن به نام کوید ۱۹ یا کرونا شده است.تاکنون به جمع بندی نرسیده ام ولی مطالعه بعضی از منابع و مقاله و کتاب هایی که در این رابطه وجود دارد که هنوز هم ادامه دارد چند نتیجه را به بار آورده است که ذکر آن خالی از لطف نیست و اهمیت بیانش آن است که نیمه پاسخی هم به سوال کاربرد علم تاریخ در مقابله با کرونا چیست؟میباشد. مطالعه تاریخ بشر این فایده را دارد که ما با نحوه برخورد جوامع بشری در مقابله با رویدادهایی مشابه به آنچه در زمان ما رخ میدهد آشنا شویم ، این اصل که نوعی تکرارپذیر بودن حوادث تاریخی را در بطن خود گوشزد میکند در قول برخی مورخان بزرگ بدین تعبیر بیان شده که شباهت دیروز و امروز از شباهت آب با آب بیشتر است. با در نظر گرفتن چنین اصلی نتایج این فایده از مطالعه ی تاریخ شامل موارد زیر میباشد ۱_ اولا وقوع بیماری واگیردار که باعث مرگ و میر زیاد و وحشتناک شده است در تاریخ بشر بسیار زیاد بوده است . نقش این بیماری ها بقدری زیاد است که پژوهش های انجام شده تا الان، بعضا نشان میدهد حتی چنین بیماری هایی در سقوط دولت ها و امپراطوری ها و برخی جریانات و مکاتب فکری و ایدئولوژی های غالب نقش داشته است. ۲_ این بیماری ها معلول جنگ و فساد سیاسی و فقر اقتصادی یا علت این موارد بوده است ۳_ در زمان شیوع این نوع از مرگ و میر عمدتا نگاه طبقاتی چه سیاسی چه اقتصادی باعث شده مرگ و میر بیشتر متوجه طبقات فرو دست جامعه و بعضا نادار شود چرا که در دور نگه داشتن و درمان خود از بیماری ناتوان تر میباشند. ۴_ در زمان شیوع چنین بیماری هایی اغلب دولت های حاکم دچار سو،تدبیر و سو،مدیریت بوده اند یا شده اند. طوری که ذهنیت منفی مردمان آن جامعه نسبت به حاکمان در رشد و شیوع بیماری تاثیر داشته و اسناد و مدارک نشان میدهد حاکمان وقت در احتکار کالاهای حیاتی دست داشتند و یا در گسترده تر شدن نفوذ بیماری با تصمیمات غلطی که اتخاذ کرده اند نقش داشته اند مانند قرنطینه نکردن مکان اولیه ظهور بیماری که با قرنطینه شدن آن مکان چه بسا شیوع آن کمتر رخ میداد و مهار و رفع آن راحت تر و کم هزینه تر اتفاق میافتاد. ه _ یکی دیگر از نتایج مطالعه تاریخ بیماری های واگیر آن است که در تمام موارد ،مرگ و میر دهشتناک ناشی از بیماری به همراه خود ترس و وحشتی که چه بسا بزرگتر و موثرتر از خود بیماری باشد را نیز تولید کرده است. در شرایط فعلی دیده ایم برخی یا اگاهانه یا ناآگاهانه سعی کرده اند عظمت این بلا را کم کنند تا شاید امیدی را جایگزین آن سازند. در واقع برخی با اذعان به اینکه باید از وحشت ناشی از بزرگی فاجعه کرونا کاست گاه تا آنجا پیش رفته اند که جدی بودن بلا را دست کم گرفته و این خود تبعات منفی به بار آورده است. روی هم رفته باید بگویم وحشت از کرونا چنان که در تاریخ بیماری های واگیردار میبینیمبی سابقه نبوده است پس تاریخ به ما میآموزاند واقعا در چنین شرایطی نباید اجازه داد ترس و واهمه ،شجاعت روبرو شدن با چنین فاجعه ی انسانی را از دست بدهیم و ترس نباید شجاعت و اخلاق ما را تباه کند که نتوانیم خوب و درست بیندیشیم و عمل کنیم . این نتایج میتواند با نتایجی که بطور خاص در تاریخ ایران قابل فهرست کردن است کامل شود.مانند نقش باورهای دینی که بطور مکرر در چنین مواقعی در گسترش بیماریها در ایران اثر منفی داشته است. نمونه تکراری در این رابطه عدم قرنطینه کردن مکان اولیه بیماری یعنی قم است که اینبار هم گویا در قرنطینه کردن قم به عنوان مبدا ظهور کرونا به خاطر باورهای مذهبی نسبت به این شهر مذهبی تا کنون انجام نشده و همین کافیست در ایجاد فاجعه پیش رو کم اهمیت نبوده است. در انتها باید گفت اهمیت مطالعه تاریخ در رابطه با موضوع بیماری های واگیر در ایران این است که اگر این مطالعات درست انجام میشد و جمع بندی آن بصورت یه دستورالعمل کاربردی در ادبیات آموزشی به افکار عمومی تعلیم میشد شاید الان مردم ما مصداق این جمله مشهور هگل نمی شدند که گفته است مردمانی که تاریخ نمی دانند مجبورند آنرا تکرار کنند.
داستان نقش بیستون:
و مر پرویز را کنیزکی بود نام او شیرین که بر روی زمین هیچ کس از او نیکو روی تر نبود. و نیز اسبی داشت نام او شبدیز که اندر همه جهان هیچ کس چنان اسبی نداشت و صورت این شیرین و این اسب اندر راه حج به کرمانشاهان بر کنار رود صُفّه ای ساخته است و بر آن صفّه کرده است بر سنگ و هر که بیند پندارد که امروز کرده اند، همچنان که ایشان بودند نگاشته و این ملک پرویز بر پشت شبدیز نشسته و چنان نیکو نگاشته اند که هیچ خلق مانند آن نتواند نگاشتن.
ترجمه تفسیر طبری
و مر پرویز را کنیزکی بود نام او شیرین که بر روی زمین هیچ کس از او نیکو روی تر نبود. و نیز اسبی داشت نام او شبدیز که اندر همه جهان هیچ کس چنان اسبی نداشت و صورت این شیرین و این اسب اندر راه حج به کرمانشاهان بر کنار رود صُفّه ای ساخته است و بر آن صفّه کرده است بر سنگ و هر که بیند پندارد که امروز کرده اند، همچنان که ایشان بودند نگاشته و این ملک پرویز بر پشت شبدیز نشسته و چنان نیکو نگاشته اند که هیچ خلق مانند آن نتواند نگاشتن.
ترجمه تفسیر طبری
🍁چهارشنبه سوری ایرانیان🍁
مهرداد رونقی
قسمت اول:
جشن سوری مناسکی بود ویژهی ایرانیان، در آخرین شب اسفندار مذ(ماه اسفند)
جشن سوری انگار خوشامدی بوده به نوروز و بهار و سبزه و گل.
برای اولین بار در کتاب تاریخ بخارا اثر ابوبکر محمدبن جعفر نرشخی(332 ه.ق) آمده : که به فرمان منصوربن نوح سامانی این جشن برگزارمی شد.
پیش از اسلام چرخهی گاه شماری روزانه چنان بود که برای هر سی روز نامی از نامهای ایزدان و امشاسپندان بود. اما پس از اسلام گاهشماری روزانه که در چرخهی سی روزه تکرار میشد به حساب «هفته» در آمد و نام روزها را «شنبه» تا جمعه نهادند.
با تغیر نامگذاری آخرین شب چهارشنبهی هرسال شمسی، ویژهی جشن سوری شد. همین بود که ترکیب «چهارشنبه سوری» پدید آمد و پس از اسلام، نخستین بار در قلمرو حکومت سامانیان رواجی دوباره پیدا کرد، افروختن آتش و عبور از آن نیز از نقطههای کانونی چهار شنبه سوری شد. شاید به یاد عبور سیاوش از آتش، شاید هم عبور از سه تودهی آتش مقدس، به نشانهی سفارش نیاکان به سه اندرز پندار نیک و گفتار نیک و کردار نیک. و بسی تاویلها و تعبیرهای گوناگون دیگر، که از آتش پاک آسمانی تا آتش عشق زمینی را شامل میشد.
از آنجا که این جشنها متولی خاصی نداشت و ارباب دین هم کاری به آن نداشتند، مردم عادی با شمّ و ذوق انسانی خود و متناسب با نیازهای عاطفی خود چیزهایی بر مراسم این شب میافزودند و بسا چیزها را که شاید انجامش ضرورتی نداشت و زمانهاش سپری شده بود به فراموشی میسپردند. یعنی که چهار شنبه سوری در نزد پیشینیان، تنها برافروختن آتش نبود، عبور از آتش تنها یکی از مراسم آن شب شمرده میشد. از مهمترین کارهای دیگر در این شب یکی هم قاشق زنی بود و دیگری ایستادن بر سر چهارسوق گاه به نیت فالگوشی و گاه برای نشان دادن گره فروبستهای تا دستی پیدا شود و گره گشایی کند.
رسم قاشقزنی، در این فصل از سال، و هنگام ورود به سال نو، ریشه در چگونگی اقتصاد قدیم داشت. یعنی تمام شدن ذخیرهی ارزاق برخی خانوداهها که در پائیز محصول کمتری نصیبشان شده بود و توان رسانیدن آن ارزاق را به سفرهی نوروزی نداشتند. همین بود که در این شب، تهی سفرگان، بهگونهای ناشناس، چادری بر خود کشیده و نقابی به صورت زده، به در خانهها رفته و به وسیلهی زدن قاشق بر کاسهی خالی یا بر در خانه، اهل خانه را از تهی بودن سفرهی خویش خبر میکردند. اهل خانه هم وظیفهی خود میدانستند که با آوردن مقداری آذوقهی خشک و ناپخته، او را پاسخ گویند. مهمترین شرط در این رسم آن بود که هیچ کلامی و گفتی در میانهی طرفین واقع نشود.
این رسم گاهی نه به سبب تهی بودن سفرهی قاشق زن، بلکه بسا به تفنن انجام میگرفت. با این همه، یادی بود از تهی سفرگان، و تذکری بود بر حرمت انسانی آنان و ضرورت ناشناخته ماندنشان.
چهارشنبه سوری و چهار راه هم انگار با هم سر وسری داشتند و تفاّل زدن به گفتار عابرین بر سر چهار راه، ریشه در نگاه باطنی و ذوق تاویلگرایانهی کسی داشت که به آواز مردم گوش میسپرد تا تفاّلی زده و با دلی امیدوار تدارک سامان کار خویش کند.
از پیران قدیم شنیده بودم که اگر کسی را مشکلی پیش میآمد که خود بهتنهایی از حل آن ناتوان بود، بر سرچهار راه میایستاد، بر گوشهی قبای خود یا دنبالهی دستارش را گرهی میزد و منتظر میماند تا بزرگی و معتبری از اهل محل به سراغش بیاید، و گره را باز کند. یعنی که آسوده باش، گره از کار فرو بستهات خواهم گشود.
انگار نیاکان ما آموختهبودند که در پایان سال، تا آنجا که میتوانند گره از کار فروبستهی هم بگشایند، حسرت بر گذشته و نگرانی از آینده را از دل بیرون کنند.
عبور از آتش هم در اسطورههای دینی و هم در اسطورههای ملی ما جایگاهی ارجمند داشت. اگر در این اسطورهها، آتش گزندی به ابراهیم و سیاوش نمیرساند، نشانهی پاک بودن آنان از دروغ و نیرنگ و فساد و تجاوز بوده است. زیرا قداست آتش، در پاک کنندگی و گند زدایی آن است. اگر در ادبیات غنایی ما مدام از آتش عشق سخن میرود شاید بهاین معناست که آدم در این هستی به آتشی افکنده میشود تا ناخالصیهایش زدوده و دوستداشتنهایش مدام پاکتر و نابتر شود. پس، رقص بر فراز آتش و عبور از آتش، آن هم در آستانهی رسیدنِ نوروز، میتواند نمادی از آن باشد که ما خود را در آتشِ مقدسی غسل تعمید میدهیم تا هر پلشتی که در خویش داریم همه را در این آتش بسوزانیم، آنچه سبب زردی و پژمردگیِ ما و جامعهی ما میشود به آتش بسپاریم و بسوزانیم، و گلرنگ و سرخ فام، از آزمون آتش، پای به عرصهی سال نو بگذاریم.
در شاهنامه حکیم طوسی نیز
واژه «سور» به معنی مهمانی ،جشن سرور آمده است. برپایه سروده های خالق شاهنامه(فردوسی)
ادامه👇
@tarikhandishmag
مهرداد رونقی
قسمت اول:
جشن سوری مناسکی بود ویژهی ایرانیان، در آخرین شب اسفندار مذ(ماه اسفند)
جشن سوری انگار خوشامدی بوده به نوروز و بهار و سبزه و گل.
برای اولین بار در کتاب تاریخ بخارا اثر ابوبکر محمدبن جعفر نرشخی(332 ه.ق) آمده : که به فرمان منصوربن نوح سامانی این جشن برگزارمی شد.
پیش از اسلام چرخهی گاه شماری روزانه چنان بود که برای هر سی روز نامی از نامهای ایزدان و امشاسپندان بود. اما پس از اسلام گاهشماری روزانه که در چرخهی سی روزه تکرار میشد به حساب «هفته» در آمد و نام روزها را «شنبه» تا جمعه نهادند.
با تغیر نامگذاری آخرین شب چهارشنبهی هرسال شمسی، ویژهی جشن سوری شد. همین بود که ترکیب «چهارشنبه سوری» پدید آمد و پس از اسلام، نخستین بار در قلمرو حکومت سامانیان رواجی دوباره پیدا کرد، افروختن آتش و عبور از آن نیز از نقطههای کانونی چهار شنبه سوری شد. شاید به یاد عبور سیاوش از آتش، شاید هم عبور از سه تودهی آتش مقدس، به نشانهی سفارش نیاکان به سه اندرز پندار نیک و گفتار نیک و کردار نیک. و بسی تاویلها و تعبیرهای گوناگون دیگر، که از آتش پاک آسمانی تا آتش عشق زمینی را شامل میشد.
از آنجا که این جشنها متولی خاصی نداشت و ارباب دین هم کاری به آن نداشتند، مردم عادی با شمّ و ذوق انسانی خود و متناسب با نیازهای عاطفی خود چیزهایی بر مراسم این شب میافزودند و بسا چیزها را که شاید انجامش ضرورتی نداشت و زمانهاش سپری شده بود به فراموشی میسپردند. یعنی که چهار شنبه سوری در نزد پیشینیان، تنها برافروختن آتش نبود، عبور از آتش تنها یکی از مراسم آن شب شمرده میشد. از مهمترین کارهای دیگر در این شب یکی هم قاشق زنی بود و دیگری ایستادن بر سر چهارسوق گاه به نیت فالگوشی و گاه برای نشان دادن گره فروبستهای تا دستی پیدا شود و گره گشایی کند.
رسم قاشقزنی، در این فصل از سال، و هنگام ورود به سال نو، ریشه در چگونگی اقتصاد قدیم داشت. یعنی تمام شدن ذخیرهی ارزاق برخی خانوداهها که در پائیز محصول کمتری نصیبشان شده بود و توان رسانیدن آن ارزاق را به سفرهی نوروزی نداشتند. همین بود که در این شب، تهی سفرگان، بهگونهای ناشناس، چادری بر خود کشیده و نقابی به صورت زده، به در خانهها رفته و به وسیلهی زدن قاشق بر کاسهی خالی یا بر در خانه، اهل خانه را از تهی بودن سفرهی خویش خبر میکردند. اهل خانه هم وظیفهی خود میدانستند که با آوردن مقداری آذوقهی خشک و ناپخته، او را پاسخ گویند. مهمترین شرط در این رسم آن بود که هیچ کلامی و گفتی در میانهی طرفین واقع نشود.
این رسم گاهی نه به سبب تهی بودن سفرهی قاشق زن، بلکه بسا به تفنن انجام میگرفت. با این همه، یادی بود از تهی سفرگان، و تذکری بود بر حرمت انسانی آنان و ضرورت ناشناخته ماندنشان.
چهارشنبه سوری و چهار راه هم انگار با هم سر وسری داشتند و تفاّل زدن به گفتار عابرین بر سر چهار راه، ریشه در نگاه باطنی و ذوق تاویلگرایانهی کسی داشت که به آواز مردم گوش میسپرد تا تفاّلی زده و با دلی امیدوار تدارک سامان کار خویش کند.
از پیران قدیم شنیده بودم که اگر کسی را مشکلی پیش میآمد که خود بهتنهایی از حل آن ناتوان بود، بر سرچهار راه میایستاد، بر گوشهی قبای خود یا دنبالهی دستارش را گرهی میزد و منتظر میماند تا بزرگی و معتبری از اهل محل به سراغش بیاید، و گره را باز کند. یعنی که آسوده باش، گره از کار فرو بستهات خواهم گشود.
انگار نیاکان ما آموختهبودند که در پایان سال، تا آنجا که میتوانند گره از کار فروبستهی هم بگشایند، حسرت بر گذشته و نگرانی از آینده را از دل بیرون کنند.
عبور از آتش هم در اسطورههای دینی و هم در اسطورههای ملی ما جایگاهی ارجمند داشت. اگر در این اسطورهها، آتش گزندی به ابراهیم و سیاوش نمیرساند، نشانهی پاک بودن آنان از دروغ و نیرنگ و فساد و تجاوز بوده است. زیرا قداست آتش، در پاک کنندگی و گند زدایی آن است. اگر در ادبیات غنایی ما مدام از آتش عشق سخن میرود شاید بهاین معناست که آدم در این هستی به آتشی افکنده میشود تا ناخالصیهایش زدوده و دوستداشتنهایش مدام پاکتر و نابتر شود. پس، رقص بر فراز آتش و عبور از آتش، آن هم در آستانهی رسیدنِ نوروز، میتواند نمادی از آن باشد که ما خود را در آتشِ مقدسی غسل تعمید میدهیم تا هر پلشتی که در خویش داریم همه را در این آتش بسوزانیم، آنچه سبب زردی و پژمردگیِ ما و جامعهی ما میشود به آتش بسپاریم و بسوزانیم، و گلرنگ و سرخ فام، از آزمون آتش، پای به عرصهی سال نو بگذاریم.
در شاهنامه حکیم طوسی نیز
واژه «سور» به معنی مهمانی ،جشن سرور آمده است. برپایه سروده های خالق شاهنامه(فردوسی)
ادامه👇
@tarikhandishmag
👆چهارشنبه سوری قسمت دوم
مهرداد رونقی
@tarikhandishmag
سیاوش فرزند کیکاووس شاه در ٧سالگى مادرش را از دست میدهد و پادشاه همسر دیگری را برمیگزیند، سودابه که زنى زیبا و هوسباز بود عاشق سیاوش میىشود:
یکى روز کاووس کى با پسر
نشسته که سودابه آمد ز در
زنـاگـاه روى سیاوش بدید
پراندیشه گشت و دلش بردمید
زعشق رخ او قرارش نماند
همه مهر اندر دل آتش نشاند.
سودابه در اندیشه بود تا بگونه اى سیاوش را به کاخ خویش بکشاند، دختر زیبا و جوان خود را بهانه حضور سیاوش کرده و او را فرا میخواند:
که باید که رنجه کنى پاى خویش
نمائى مرا سرو بالاى خویش
بیاراسته خویش چون نوبهار
بگردش هم از ماهرویان هزار.
آنگاه که سودابه سیاوش را در کاخ خویش یافت به او چنین گفت:
هر آنکس که از دور بیند ترا
شود بیهش و برگزیند ترا
زمن هر چه خواهى، همه کام تو
بر آرم ، نپیچم سر از دام تو
من اینک به پیش تو افتاده ام
تن و جان شیرین ترا داده ام.
سودابه پس از اینکه از مهر و عشق خود به سیاوش میگوید و همزمان به او نزدیک میشود ناگاه او را در آغوش کشیده و میبوسد:
سرش تنگ بگرفت و یک بوسه داد
همانا که از شرم ناورد یاد
رخان سیاوش چو خون شد ز شرم
بیاراست مژگان به خوناب گرم
چنین گفت با دل که از کار دیو
مرا دور داراد کیوان خدیو
نه من با پدر بى وفائى کنم
نه با اهرمن آشنائى کنم.
سیاوش با خشم و پریشانی و دلهره به نامادرى خود چنین گفت:
سر بانوانى و هم مهترى
من ایدون گمانم که تو مادرى.
سیاوش خشمناک از جاى برخاسته و عزم بیرون از کاخ سودابه را کرد. سودابه که از برملا شدن رویداده بیم داشت داد و فریاد کرد و دامن پاره نمود و گناه را به گردن سیاوش انداخت. بارى سیاوش به سودابه میگوید که پدر را آگاه خواهد کرد:
از آن تخت برخاست با خشم و جنگ
بدو اندر آویخت سودابه چنگ
بدو گفت من راز دل پیش تو
بگفتم نهانى بد اندیش تو
مرا خیره خواهى که رسوا کنى؟
به پیش خردمند رعنا کنى؟
بزد دست و جامه بدرید پاک
به ناخن دو رخ را همى کرد چاک.
در پى جار و جنجال سودابه، کیکاووس پادشاه ایران از جریان آگاه شده و از سیاوش توضیح خواست سیاوش به پدر گفت که پاکدامن است و براى اثبات آن آماده است تا از تونل و راهرو آتش گذر کند. سیاوش گفت اگر من گناهکار باشم در آتش خواهم سوخت و اگر پاکدامن باشم از آتش گذر خواهم کرد:
سیاوش بیامد به پیش پدر
یکى خود و زرین نهاده به سر
سیاوش بدو گفت انده مدار
کزین سان بود گردش روزگار
سیاوش سپه را بدا نسان بتاخت
تو گفتى که اسبش بر آتش بساخت
زآتش برون آمد آزاد مرد
لبان پر ز خنده برخ همچو ورد
چو بخشایش پاک یزدان بود
دم آتش و باد یکسان بود
سواران لشگر برانگیختند
همه دشت پیشش درم ریختند.
سیاوش به تندرستى و چاپکى و چالاکى به همراه اسپ سیاهش از آتش گذر کرد و تندرست بیرون آمد.
یکى شادمانى شد اندر جهان
میان کهان و میان مهان
سیاوش به پیش جهاندار پاک
بیامد بمالید رخ را خاک
که از نفت آن کوه آتش پَِـرَست
همه کامه دشمنان کرد پست
بدو گفت شاه، اى دلیر جهان
که پاکیزه تخمى و روشن روان
چنانى که از مادر پارسا
بزاید شود بر جهان پادشا
سیاوخش را تنگ در برگرفت
زکردار بد پوزش اندر گرفت
مى آورد و رامشگران را بخواند
همه کام ها با سیاوش براند
سه روز اندر آن سور مى در کشید
نبد بر در گنج بند و کلید.
این رخداد و آزمایش گذر از آتش در بهرام شید(سه شنبه) آخر سال روى داده بود و از چهارشنبه تا ناهید شید(جمعه یا آدینه) جشن ملى اعلام شد و در سراسر کشور پهناور ایران به فرمان کیکاووس سورچرانى و شادمانى برقرار شد و از آن پس به یاد گذر سرفرازانه سیاوش از آتش همواره ایرانیان واپسین شبانه بهرام شید(سه شنبه شب) را به یاد سیاوش و پاکى او با پریدن از روى آتش جشن میگیرند.
@tarikhandishmag
مهرداد رونقی
@tarikhandishmag
سیاوش فرزند کیکاووس شاه در ٧سالگى مادرش را از دست میدهد و پادشاه همسر دیگری را برمیگزیند، سودابه که زنى زیبا و هوسباز بود عاشق سیاوش میىشود:
یکى روز کاووس کى با پسر
نشسته که سودابه آمد ز در
زنـاگـاه روى سیاوش بدید
پراندیشه گشت و دلش بردمید
زعشق رخ او قرارش نماند
همه مهر اندر دل آتش نشاند.
سودابه در اندیشه بود تا بگونه اى سیاوش را به کاخ خویش بکشاند، دختر زیبا و جوان خود را بهانه حضور سیاوش کرده و او را فرا میخواند:
که باید که رنجه کنى پاى خویش
نمائى مرا سرو بالاى خویش
بیاراسته خویش چون نوبهار
بگردش هم از ماهرویان هزار.
آنگاه که سودابه سیاوش را در کاخ خویش یافت به او چنین گفت:
هر آنکس که از دور بیند ترا
شود بیهش و برگزیند ترا
زمن هر چه خواهى، همه کام تو
بر آرم ، نپیچم سر از دام تو
من اینک به پیش تو افتاده ام
تن و جان شیرین ترا داده ام.
سودابه پس از اینکه از مهر و عشق خود به سیاوش میگوید و همزمان به او نزدیک میشود ناگاه او را در آغوش کشیده و میبوسد:
سرش تنگ بگرفت و یک بوسه داد
همانا که از شرم ناورد یاد
رخان سیاوش چو خون شد ز شرم
بیاراست مژگان به خوناب گرم
چنین گفت با دل که از کار دیو
مرا دور داراد کیوان خدیو
نه من با پدر بى وفائى کنم
نه با اهرمن آشنائى کنم.
سیاوش با خشم و پریشانی و دلهره به نامادرى خود چنین گفت:
سر بانوانى و هم مهترى
من ایدون گمانم که تو مادرى.
سیاوش خشمناک از جاى برخاسته و عزم بیرون از کاخ سودابه را کرد. سودابه که از برملا شدن رویداده بیم داشت داد و فریاد کرد و دامن پاره نمود و گناه را به گردن سیاوش انداخت. بارى سیاوش به سودابه میگوید که پدر را آگاه خواهد کرد:
از آن تخت برخاست با خشم و جنگ
بدو اندر آویخت سودابه چنگ
بدو گفت من راز دل پیش تو
بگفتم نهانى بد اندیش تو
مرا خیره خواهى که رسوا کنى؟
به پیش خردمند رعنا کنى؟
بزد دست و جامه بدرید پاک
به ناخن دو رخ را همى کرد چاک.
در پى جار و جنجال سودابه، کیکاووس پادشاه ایران از جریان آگاه شده و از سیاوش توضیح خواست سیاوش به پدر گفت که پاکدامن است و براى اثبات آن آماده است تا از تونل و راهرو آتش گذر کند. سیاوش گفت اگر من گناهکار باشم در آتش خواهم سوخت و اگر پاکدامن باشم از آتش گذر خواهم کرد:
سیاوش بیامد به پیش پدر
یکى خود و زرین نهاده به سر
سیاوش بدو گفت انده مدار
کزین سان بود گردش روزگار
سیاوش سپه را بدا نسان بتاخت
تو گفتى که اسبش بر آتش بساخت
زآتش برون آمد آزاد مرد
لبان پر ز خنده برخ همچو ورد
چو بخشایش پاک یزدان بود
دم آتش و باد یکسان بود
سواران لشگر برانگیختند
همه دشت پیشش درم ریختند.
سیاوش به تندرستى و چاپکى و چالاکى به همراه اسپ سیاهش از آتش گذر کرد و تندرست بیرون آمد.
یکى شادمانى شد اندر جهان
میان کهان و میان مهان
سیاوش به پیش جهاندار پاک
بیامد بمالید رخ را خاک
که از نفت آن کوه آتش پَِـرَست
همه کامه دشمنان کرد پست
بدو گفت شاه، اى دلیر جهان
که پاکیزه تخمى و روشن روان
چنانى که از مادر پارسا
بزاید شود بر جهان پادشا
سیاوخش را تنگ در برگرفت
زکردار بد پوزش اندر گرفت
مى آورد و رامشگران را بخواند
همه کام ها با سیاوش براند
سه روز اندر آن سور مى در کشید
نبد بر در گنج بند و کلید.
این رخداد و آزمایش گذر از آتش در بهرام شید(سه شنبه) آخر سال روى داده بود و از چهارشنبه تا ناهید شید(جمعه یا آدینه) جشن ملى اعلام شد و در سراسر کشور پهناور ایران به فرمان کیکاووس سورچرانى و شادمانى برقرار شد و از آن پس به یاد گذر سرفرازانه سیاوش از آتش همواره ایرانیان واپسین شبانه بهرام شید(سه شنبه شب) را به یاد سیاوش و پاکى او با پریدن از روى آتش جشن میگیرند.
@tarikhandishmag
Forwarded from ایرانِ بزرگِ فرهنگی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آهنگ #چهارشنبهسوری 🔥
با صدای
استاد ناصر مسعودی و بانو هما
جشن چهارشنبهسوری
جشن گذر سیاوش از آتش اهورایی
بر ملّت ایران فرخنده باد⚘
@IrBozorg
با صدای
استاد ناصر مسعودی و بانو هما
جشن چهارشنبهسوری
جشن گذر سیاوش از آتش اهورایی
بر ملّت ایران فرخنده باد⚘
@IrBozorg
نوروز بمانید که ایّام شمایید!
آغاز شمایید و سرانجام شمایید!
آن صبح نخستین بهاری که ز شادی
می آورد از چلچله پی غام، شمایید!
آن دشت طراوت زده آن جنگل هشیار
آن گنبد گردننده ی آرام شمایید!
خورشید گر از بام فلک عشق فشاند،
خورشید شما، عشق شما، بام شمایید!
نوروز کهنسال کجا غیر شما بود؟
اسطوره ی جمشید و جم و جام شمایید!
عشق از نفس گرم شما تازه کند جان
افسانه ی بهرام و گل اندام شمایید!
هم آینه ی مهر و هم آتشکده ی عشق،
هم صاعقه ی خشم ِ بهنگام شمایید!
امروز اگر می چمد ابلیس، غمی نیست
در فنّ کمین حوصله ی دام شمایید!
گیرم که سحر رفته و شب دور و دراز است،
در کوچه ی خاموش زمان، گام شمایید
ایّام ز دیدار شمایند مبارک
نوروز بمانید که ایّام شمایید!
🌹مولانا🌹
آغاز شمایید و سرانجام شمایید!
آن صبح نخستین بهاری که ز شادی
می آورد از چلچله پی غام، شمایید!
آن دشت طراوت زده آن جنگل هشیار
آن گنبد گردننده ی آرام شمایید!
خورشید گر از بام فلک عشق فشاند،
خورشید شما، عشق شما، بام شمایید!
نوروز کهنسال کجا غیر شما بود؟
اسطوره ی جمشید و جم و جام شمایید!
عشق از نفس گرم شما تازه کند جان
افسانه ی بهرام و گل اندام شمایید!
هم آینه ی مهر و هم آتشکده ی عشق،
هم صاعقه ی خشم ِ بهنگام شمایید!
امروز اگر می چمد ابلیس، غمی نیست
در فنّ کمین حوصله ی دام شمایید!
گیرم که سحر رفته و شب دور و دراز است،
در کوچه ی خاموش زمان، گام شمایید
ایّام ز دیدار شمایند مبارک
نوروز بمانید که ایّام شمایید!
🌹مولانا🌹
📣هدیه ی نوروزی تاریخ اندیش
@tarikhandishmag
تاریخ اندیش ضمن تبریک سال نو و آرزوی سالی سرشار از شادی و سلامتی و آرامش برای مردم عزیز ایران و ضمن تشکر و قدردانی از مردم فهیم که در این روزها بر خلاف نوروز سال های قبل به منظور پیشگیری از بیماری فراگیر کرونا در خانه ماندن را انتخاب کرده اند، اعلام می دارد که اکنون که فرصتی دست داده است تا به مطالعه بپردازیم و بدین ترتیب در تاریخ ایران نیز سیر و سیاحتی کنیم، نشریه تاریخ اندیش بدین منظور برای شما هدیه های ویژه ای در نظر گرفته است و تمامی نسخه های( پستی و الکترونیک) خود را با تخفیف های بالا از امروز به مدت یکماه عرضه خواهد کرد . همچنین به مناسبت عید نوروز به مدت یکماه هزینه اشتراک یکساله نشریه که قیمت آن 120 هزار تومان بوده به 90 هزار تومان تخفیف خورده است که البته در این اشتراک ویژه همراه با ارسال جدیدترین نسخههای نشریه، نسخه های شماره های قبل نیز برای خوانندگان عزیز به منظور هدیه ارسال خواهد شد .
✔جهت اطلاع از وضعیت تخفیف نسخه های نشریه به آدرس:
www.tarikhandish.ir/shop/مراجعه کنید.
✔جهت اطلاعات بیشتر در زمینه اشتراک ویژه ی یکساله نشریه با شماره09115005094 از طریق تلگرام و موبوگرام در ارتباط باشید.
@tarikhandishmag
تاریخ اندیش ضمن تبریک سال نو و آرزوی سالی سرشار از شادی و سلامتی و آرامش برای مردم عزیز ایران و ضمن تشکر و قدردانی از مردم فهیم که در این روزها بر خلاف نوروز سال های قبل به منظور پیشگیری از بیماری فراگیر کرونا در خانه ماندن را انتخاب کرده اند، اعلام می دارد که اکنون که فرصتی دست داده است تا به مطالعه بپردازیم و بدین ترتیب در تاریخ ایران نیز سیر و سیاحتی کنیم، نشریه تاریخ اندیش بدین منظور برای شما هدیه های ویژه ای در نظر گرفته است و تمامی نسخه های( پستی و الکترونیک) خود را با تخفیف های بالا از امروز به مدت یکماه عرضه خواهد کرد . همچنین به مناسبت عید نوروز به مدت یکماه هزینه اشتراک یکساله نشریه که قیمت آن 120 هزار تومان بوده به 90 هزار تومان تخفیف خورده است که البته در این اشتراک ویژه همراه با ارسال جدیدترین نسخههای نشریه، نسخه های شماره های قبل نیز برای خوانندگان عزیز به منظور هدیه ارسال خواهد شد .
✔جهت اطلاع از وضعیت تخفیف نسخه های نشریه به آدرس:
www.tarikhandish.ir/shop/مراجعه کنید.
✔جهت اطلاعات بیشتر در زمینه اشتراک ویژه ی یکساله نشریه با شماره09115005094 از طریق تلگرام و موبوگرام در ارتباط باشید.
Forwarded from ایرانِ بزرگِ فرهنگی
فرمان ناصرالدین شاه مبنی بر قدغن نمودن مسافرت مردم به عتبات به علت شیوع بیماری طاعون در امپراتوری عثمانی به سال ۱۲۹۲ هجری قمری.
فرمان فوق خطاب به احمدمیرزا مشهور به عضدالدوله نوشته شده و ضمن منع مردم قزوین از سفر به عتبات، دستوری مبنی تشکیل قرنطینه نیز صادر گشته است.
از نکات جالب سند میتوان به مهمور بودن سند با سجع "الملکلله السلطانابنالسلطانناصرالدین شاهقاجار" اشاره کرد.
سند فوق در آرشیو سازمان اسناد و کتابخانه ملی قابل رویت است.
فرمان فوق خطاب به احمدمیرزا مشهور به عضدالدوله نوشته شده و ضمن منع مردم قزوین از سفر به عتبات، دستوری مبنی تشکیل قرنطینه نیز صادر گشته است.
از نکات جالب سند میتوان به مهمور بودن سند با سجع "الملکلله السلطانابنالسلطانناصرالدین شاهقاجار" اشاره کرد.
سند فوق در آرشیو سازمان اسناد و کتابخانه ملی قابل رویت است.
👨💻 به صورت مجازی از آثار تاریخی اصفهان بازدید کنید
مسجد جامع را در این لینک ببینید👇
https://plink.ir/116Uc
💢مسجد جامع اصفهان که به مسجد جامع عتیق و مسجد جمعه اصفهان هم معروف است، یکی از بناهای تاریخی شهر اصفهان است که قدمت آن به قرن دوم هجری قمری بازمیگردد. این مسجد در سال ۱۵۶ هجری قمری/۷۷۷ میلادی ساخته شد؛ در سال ۲۲۶ ه.ق/۸۴۶ م به فرمان خلیفه معتصم عباسی، مسجد پیشین تخریب شد و بنایی ستوندار به همراه سقفی چوبی ساخته شد که هماکنون هم قسمتی از ستونها و دیوارهای آن باقی ماندهاست. اما مهمترین تغییرات مسجد در دوران سلجوقی انجام شد؛ معماران این دوره از الگوی «مسجد عربی» فاصله گرفتند و با ساخت چهار ایوان در ضلعهای شمالی، جنوبی، شرقی و غربی، سبکی جدید پدیدآوردند که به «مسجد ایرانی» معروف شد.
#بازدید_مجازی با همکاری اداره گردشگری شهرداری اصفهان
🌏 @imnanews
مسجد جامع را در این لینک ببینید👇
https://plink.ir/116Uc
💢مسجد جامع اصفهان که به مسجد جامع عتیق و مسجد جمعه اصفهان هم معروف است، یکی از بناهای تاریخی شهر اصفهان است که قدمت آن به قرن دوم هجری قمری بازمیگردد. این مسجد در سال ۱۵۶ هجری قمری/۷۷۷ میلادی ساخته شد؛ در سال ۲۲۶ ه.ق/۸۴۶ م به فرمان خلیفه معتصم عباسی، مسجد پیشین تخریب شد و بنایی ستوندار به همراه سقفی چوبی ساخته شد که هماکنون هم قسمتی از ستونها و دیوارهای آن باقی ماندهاست. اما مهمترین تغییرات مسجد در دوران سلجوقی انجام شد؛ معماران این دوره از الگوی «مسجد عربی» فاصله گرفتند و با ساخت چهار ایوان در ضلعهای شمالی، جنوبی، شرقی و غربی، سبکی جدید پدیدآوردند که به «مسجد ایرانی» معروف شد.
#بازدید_مجازی با همکاری اداره گردشگری شهرداری اصفهان
🌏 @imnanews
عیدی بود و بهاری که پیام عمه خانم رسید برای خواستگاری. پدر تفالی زد غزلی آمد و خواند تا رسید به(( در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست)) به مادر و من نگاه کرد. برای چه؟ مگر خواستگاری از سیمین تاج خواهر بزرگ تر نبود؟ به بیت اول توجه نکردم. شب خواستگاری با عمه خانم آمده بودید. حرف نمی زدید. زیر چشمی دور و اطراف را می پاییدید. ما از لابه لای اُرسی ها مراقب تان بودیم. سیمین تاج در کنارم بود. به زودی لباس عروسی به تن می کرد و می رفت و بعد... قسمت من چه بود؟ که مادر نزد ما آمد و گفت نُقل و شربت ببر. خطابش به من بود برای چه من؟ پرسیدم(( مگر خود عروس نباید...))
سیمین تاج خندید و مرا نیشگون گرفت و گفت(( سفیهو چرا می لنگی؟))
مادر گفت(( الحق که خوابی . بجنب آمده اند تو را ببرند دختر))
قلبم فرو ریخت. مادر سینی چای را به دستم داد. سیمین تاج مرا تقریبا به داخل اتاق هل داد....
📝بخشی از رمان شکوفه های عناب در مورد جلسه خواستگاری رفتن میرزا جهانگیرخان صور اسرافیل در شهر شیراز
@tarikhandishmag
سیمین تاج خندید و مرا نیشگون گرفت و گفت(( سفیهو چرا می لنگی؟))
مادر گفت(( الحق که خوابی . بجنب آمده اند تو را ببرند دختر))
قلبم فرو ریخت. مادر سینی چای را به دستم داد. سیمین تاج مرا تقریبا به داخل اتاق هل داد....
📝بخشی از رمان شکوفه های عناب در مورد جلسه خواستگاری رفتن میرزا جهانگیرخان صور اسرافیل در شهر شیراز
@tarikhandishmag
تاریخ اندیش درگذشت حزن انگیز استاد بزرگ و فرهیخته تاریخ،دکتر حسن انوشه را به جامعه ی تاریخی و ادبی کشور تسلیت عرض می نماید.
@tarikhandishmag
@tarikhandishmag
حسن انوشه یکی از ناموران فرهنگی شهر ما بابل درگذشت. انوشه مترجم بود. چند کتاب خوب از تحقیقات تاریخی ایرانشناسان ترجمه کرد: غزنویان باسورث، تاریخ سیستان باسورث، ایران و تمدن ایرانی کلمان هوار و چند جلد از تاریخ ایران کمبریج. نثر روانی داشت. انتخاب این کتابهای مهم برای ترجمه هم نشان آگاهی او بود.
کار دیگر انوشه سرپرستی دانشنامۀ ادب فارسی بود. اهمیت این دانشنامه – فارغ از کاستیها و فرازوفرودهایی که در روش و محتوا داشت و جای بحثش اینجا نیست - این است که تمرکز دارد بر معرفی کار و کارنامۀ زبان و ادب فارسی در قلمرو تاریخی و فرهنگی آن. در این کتاب چندهزار صفحه اطلاعات دربارۀ میراث زبان و ادب فارسی در افغانستان و آناطولی و شبهقاره هند و قفقاز و ماوراءالنهر گردآمده است. (نمیدانم چرا نام سیاسی و تازۀ «آسیای میانه» به جای نامهای کهن و ریشهدار «ورارود» و «ماوراءالنهر» بر کتاب نهاده شد).
اصل توجه به قلمرو زبان فارسی و تدوین دانشنامه در این موضوع به نظرم کاری بجا و لازم بود و هنوز هم در این زمینه باید کارها کرد. خیلی از مطالب دانشنامۀ ادب فارسی تازه و سودمند است. این کتاب، با همۀ کاستیهایش، سند علمی و مستند حضور وسیع و عمیق و مستمر زبان فارسی و فرهنگ و ادب ایرانی در قلمرو تاریخی و فرهنگی آن است. بخصوص وقتی ببینیم سیاستمداران چگونه خاک در چشم حقایق علمی میپاشند و تاریخ را برای اغراض سیاسی و اقتصادی خود وارونه روایت میکنند، قدر و قیمت آن بیشتر شناخته میشود. توجه فرهنگی و ملی به قلمرو زبان فارسی را در کتاب دیگر انوشه با نام فارسی ناشنیده (با همکاری غلامرضا خدابندهلو) هم میتوان دید. کتابی که فرهنگ واژگان و اصطلاحات فارسی و فارسیشدۀ کاربردی در افغانستان است و مورد نقد محققان هم قرار گرفته است. در همین عرصه انوشه کتابی هم دربارۀ شاعران معاصر افغانستان نوشت که ندیدهام.
این سالهای آخر انوشه مشغول تدوین و ساماندهی دانشنامۀ مازندران بود. در مؤسسهای خصوصی به اسم «بنیاد مازندرانپژوهی انوشه». پشتیبان مالی این بنیاد دکتر علی شافی پزشک فرهنگدوست بابلی است؛ این یعنی هنوز در این وانفسا هستند کسانی که خریدار دکان بیرونق خدمات فرهنگی باشند. دوسه سال پیش دهباشی شب بنیاد مازندرانپژوهی انوشه را در دانشگاه بابل برگزار کرد که من هم چند کلمهای حرف زدم. آن روز گفتم امیدوارم بنیاد مازندرانپژوهی انوشه مرکزی شود برای گردآوردن اسناد و مدارک دربارۀ مازندران و هر کس سندی و عکسی دربارۀ تاریخ و فرهنگ و میراث طبیعی مازندران دارد، تصویری از آن به این بنیاد بدهد.
امیدوارم کار دانشنامۀ مازندران به سرانجام برسد و منتشر شود. این را هم بنویسم. حسن انوشه کسی نبود که معتقد باشد مازندران تافتۀ جدابافته است. او مازندران را بخشی از ایران میدانست و نام مازندران را ذیل نام بزرگ ایران میخواست. دنبال این نبود که برای مازندران افتخارات دروغی و غیرعلمی بتراشد. دانشنامۀ مازندران که انوشه قرار بود منتشر کند علیالقاعده پیراسته از تعصبات لوس و تشبثات بیمزه بود و بر مبنای مستندات علمی به معرفی این تکّه از خاک ایران میپرداخت.
کار دیگر انوشه سرپرستی دانشنامۀ ادب فارسی بود. اهمیت این دانشنامه – فارغ از کاستیها و فرازوفرودهایی که در روش و محتوا داشت و جای بحثش اینجا نیست - این است که تمرکز دارد بر معرفی کار و کارنامۀ زبان و ادب فارسی در قلمرو تاریخی و فرهنگی آن. در این کتاب چندهزار صفحه اطلاعات دربارۀ میراث زبان و ادب فارسی در افغانستان و آناطولی و شبهقاره هند و قفقاز و ماوراءالنهر گردآمده است. (نمیدانم چرا نام سیاسی و تازۀ «آسیای میانه» به جای نامهای کهن و ریشهدار «ورارود» و «ماوراءالنهر» بر کتاب نهاده شد).
اصل توجه به قلمرو زبان فارسی و تدوین دانشنامه در این موضوع به نظرم کاری بجا و لازم بود و هنوز هم در این زمینه باید کارها کرد. خیلی از مطالب دانشنامۀ ادب فارسی تازه و سودمند است. این کتاب، با همۀ کاستیهایش، سند علمی و مستند حضور وسیع و عمیق و مستمر زبان فارسی و فرهنگ و ادب ایرانی در قلمرو تاریخی و فرهنگی آن است. بخصوص وقتی ببینیم سیاستمداران چگونه خاک در چشم حقایق علمی میپاشند و تاریخ را برای اغراض سیاسی و اقتصادی خود وارونه روایت میکنند، قدر و قیمت آن بیشتر شناخته میشود. توجه فرهنگی و ملی به قلمرو زبان فارسی را در کتاب دیگر انوشه با نام فارسی ناشنیده (با همکاری غلامرضا خدابندهلو) هم میتوان دید. کتابی که فرهنگ واژگان و اصطلاحات فارسی و فارسیشدۀ کاربردی در افغانستان است و مورد نقد محققان هم قرار گرفته است. در همین عرصه انوشه کتابی هم دربارۀ شاعران معاصر افغانستان نوشت که ندیدهام.
این سالهای آخر انوشه مشغول تدوین و ساماندهی دانشنامۀ مازندران بود. در مؤسسهای خصوصی به اسم «بنیاد مازندرانپژوهی انوشه». پشتیبان مالی این بنیاد دکتر علی شافی پزشک فرهنگدوست بابلی است؛ این یعنی هنوز در این وانفسا هستند کسانی که خریدار دکان بیرونق خدمات فرهنگی باشند. دوسه سال پیش دهباشی شب بنیاد مازندرانپژوهی انوشه را در دانشگاه بابل برگزار کرد که من هم چند کلمهای حرف زدم. آن روز گفتم امیدوارم بنیاد مازندرانپژوهی انوشه مرکزی شود برای گردآوردن اسناد و مدارک دربارۀ مازندران و هر کس سندی و عکسی دربارۀ تاریخ و فرهنگ و میراث طبیعی مازندران دارد، تصویری از آن به این بنیاد بدهد.
امیدوارم کار دانشنامۀ مازندران به سرانجام برسد و منتشر شود. این را هم بنویسم. حسن انوشه کسی نبود که معتقد باشد مازندران تافتۀ جدابافته است. او مازندران را بخشی از ایران میدانست و نام مازندران را ذیل نام بزرگ ایران میخواست. دنبال این نبود که برای مازندران افتخارات دروغی و غیرعلمی بتراشد. دانشنامۀ مازندران که انوشه قرار بود منتشر کند علیالقاعده پیراسته از تعصبات لوس و تشبثات بیمزه بود و بر مبنای مستندات علمی به معرفی این تکّه از خاک ایران میپرداخت.
Forwarded from Bukharamag
به یاد دوست
ازملک ادب حکمگذاران همه رفتند
شو بار سفر بند که یاران همه رفتند
آن گرد شتابنده که در دامن صحراست
گوید چه نشینی! که سوران همه رفتند
ساعتی را در انتظار تکذیب خبر نشستم. پیامهای بعدی از مراکز فرهنگی معتبر حکایت از تأیید خبر میداد. هرگز تصور نمیکردم روزی بیاید که او نباشد و بخواهی دریغاگویش باشی. این روزها تألمات روحی کم نیست؛ اما فقدان حسن انوشه بسیار ناگوار است.
هر زمان که صحبت از شرافت، پر کاری، وسعت نظر و بیادعایی پیش میآمد، از اولین نامهایی که در ذهنم به شایستگی مینشست نام گرامی انوشه بود. آن چهره محجوب و لبخند صمیمی دعوتکننده به مهر و دوستی را چگونه میشود فراموش کرد.
آنان که امروز از خوشنامان فرهنگنامهنگاری هستند باید بنویسند که در دهه شصت او چگونه الفبای کار را به آنان آموخت. هنوز آن اتاق طبقه چهارم ساختمان قدیمی، پشت چهارراه خیابان آبسردار را بهیاد دارم. هرگز فراموش نمیکنم که در گرمای تابستان میان انبوه کاغذها و کتابها و فیشها نشسته بود؛ با کولری که نالهکنان باد گرم پشتبام را به داخل کتابخانه میآورد؛ و او میزبان اهل قلمی بود که مدخلهای سفارشی او را نوشته و با خود آورده بودند. بسیاری را آنجا دیده بودم؛ محمدعلی سپانلو، حسن میرعابدینی و...
بیتردید نام بلند و پر افتخار او در کنار بزرگان فرهنگنامهنویس ما جاودان خواهد ماند.
این چند جمله را به یاد او و با دردی که از فقدانش پیدا کردم نوشتم. اهمیت و وسعت کار او بیش از این حرفهاست.
و سرانجام تسلیت میگویم خدمت سرکار خانم اختر رسولی همسر و همکار همیشگی او
و همچنین فرزندان برومندش دکتر مزدک انوشه و مهندس هورکد انوشه.
یادش گرامی باد.
علی دهباشی
ازملک ادب حکمگذاران همه رفتند
شو بار سفر بند که یاران همه رفتند
آن گرد شتابنده که در دامن صحراست
گوید چه نشینی! که سوران همه رفتند
ساعتی را در انتظار تکذیب خبر نشستم. پیامهای بعدی از مراکز فرهنگی معتبر حکایت از تأیید خبر میداد. هرگز تصور نمیکردم روزی بیاید که او نباشد و بخواهی دریغاگویش باشی. این روزها تألمات روحی کم نیست؛ اما فقدان حسن انوشه بسیار ناگوار است.
هر زمان که صحبت از شرافت، پر کاری، وسعت نظر و بیادعایی پیش میآمد، از اولین نامهایی که در ذهنم به شایستگی مینشست نام گرامی انوشه بود. آن چهره محجوب و لبخند صمیمی دعوتکننده به مهر و دوستی را چگونه میشود فراموش کرد.
آنان که امروز از خوشنامان فرهنگنامهنگاری هستند باید بنویسند که در دهه شصت او چگونه الفبای کار را به آنان آموخت. هنوز آن اتاق طبقه چهارم ساختمان قدیمی، پشت چهارراه خیابان آبسردار را بهیاد دارم. هرگز فراموش نمیکنم که در گرمای تابستان میان انبوه کاغذها و کتابها و فیشها نشسته بود؛ با کولری که نالهکنان باد گرم پشتبام را به داخل کتابخانه میآورد؛ و او میزبان اهل قلمی بود که مدخلهای سفارشی او را نوشته و با خود آورده بودند. بسیاری را آنجا دیده بودم؛ محمدعلی سپانلو، حسن میرعابدینی و...
بیتردید نام بلند و پر افتخار او در کنار بزرگان فرهنگنامهنویس ما جاودان خواهد ماند.
این چند جمله را به یاد او و با دردی که از فقدانش پیدا کردم نوشتم. اهمیت و وسعت کار او بیش از این حرفهاست.
و سرانجام تسلیت میگویم خدمت سرکار خانم اختر رسولی همسر و همکار همیشگی او
و همچنین فرزندان برومندش دکتر مزدک انوشه و مهندس هورکد انوشه.
یادش گرامی باد.
علی دهباشی
Forwarded from مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامى
•اطلاعيه
بدينوسيله به اطلاع كليه اهالى علم و فرهنگ مى رساند، بمناسبت گراميداشت سومين روز درگذشت استاد حسن انوشه، مجلس يادبودى بصورت مجازى از طريق صفحه اينستاگرام مركز دائرة المعارف بزرگ اسلامى به آدرس ذيل در روز سه شنبه، ٢٦ فروردين، ساعت ١٦ الى ١٧:٣٠ برگزار مى گردد.
سخنران ها:
- كاظم موسوى بجنوردى
- نصرالله پورجوادى
- احمد مسجد جامعى
- روزبه زرين كوب
- مزدك انوشه
آدرس:
www.instagram.com/great_islamic_encyclopaedia/
@CGIE_channel
بدينوسيله به اطلاع كليه اهالى علم و فرهنگ مى رساند، بمناسبت گراميداشت سومين روز درگذشت استاد حسن انوشه، مجلس يادبودى بصورت مجازى از طريق صفحه اينستاگرام مركز دائرة المعارف بزرگ اسلامى به آدرس ذيل در روز سه شنبه، ٢٦ فروردين، ساعت ١٦ الى ١٧:٣٠ برگزار مى گردد.
سخنران ها:
- كاظم موسوى بجنوردى
- نصرالله پورجوادى
- احمد مسجد جامعى
- روزبه زرين كوب
- مزدك انوشه
آدرس:
www.instagram.com/great_islamic_encyclopaedia/
@CGIE_channel