رویهای روسیه وجه سیاسی آن بود، اما عدمحمایت دولت انگلستان معادلات سپهسالار را نقش بر آب کرد و ضربهای مهلک به نام و کارنامه وزیر خوشنام قزوینی که ازجمله اصلاح گران دوره قاجار بود با واگذاری این امتیاز وارد شد.
منابع:آدمیت، فریدون، اندیشه ترقی و حکومت قانون عصر سپهسالار، تهران، ۱۳۵۶. اعتمادالسلطنه، محمدحسن، تاریخ منتظم ناصری، تهران، ۱۳۶۷. تاریخ جامع ایران، ج ۱۲، مرکز دایرهالمعارف بزرگ اسلامی، تهران، ۱۳۹۳.
🔴روزنامه دنیای اقتصاد، شنبه 25 اسفند 97
منابع:آدمیت، فریدون، اندیشه ترقی و حکومت قانون عصر سپهسالار، تهران، ۱۳۵۶. اعتمادالسلطنه، محمدحسن، تاریخ منتظم ناصری، تهران، ۱۳۶۷. تاریخ جامع ایران، ج ۱۲، مرکز دایرهالمعارف بزرگ اسلامی، تهران، ۱۳۹۳.
🔴روزنامه دنیای اقتصاد، شنبه 25 اسفند 97
📌آیین های نوروزی
«کوسه برنشین»
در روزگار ساسانیان آغاز بهار، برپایه ی کبیسه نگرفتن، با آغاز آذرماه همزمان شده بود. از همین روی آیینی سنّتی را زیر نام "بهار جشن" در آغاز آذرماه که همزمان با بهار بود انجام می دادند. یکی از گروه این آیین ها که بسیار نامدار بود و جشن های کارناوالی را فرا یاد می آورد، «رُکوبُ الکوسَج» یا «کوسه برنشین» نام داشت. در نخستین روز از آذرماه یا نخستین روز بهار، مردی کوسه و زشت رو را بر خَری می نشاندند که به یک دست کلاغی و به دستی دیگر بادبزنی، که همواره خود را باد می زد. شعرهایی می خواند که نشانگر بدرود با زمستان و سرما بود که از همین روی مردم به سوی وی برف و یخ پرتاب می کردند. او چیزی از مردم به سکّه و پول می گرفت و هرگاه کسی از پرداختن خودداری می کرد با ظرفی که در دست داشت و آمیخته از گِل و مُرَکَّب بود بر وی می پاشید. آن چه از مردم از بامداد تا نیمروز می ستاند برای خزانه و شاه بود و آن چه از نیمروز تا عصر می گرفت برای خود بود. آن گاه اگر پس از عصر وی را می دیدند، می آزاردند و می زدند.
آقای «محمد میر شُکرایی» در کتاب "سروش پیر مغان" درباره ی معنای نام «کوسه»، در پی بررسی هایی بدین برآیند می رسد که "کوسه" ریخت دیگری از واژه ی آرامیKusbarta (کوس برتا) به معنای "گشنیز" در فارسی است. گشنیز یا گشنیزو، نام عروسک دوست داشتنی و مقدّس باران است. بر پایه ی دیدگاه ایشان آیین های کوسه گَردیِ چوپانی یا آیین های چوپانی با نقش کوسه، که هویّت برکت خواهی برای دام ها و رمه های گوسفندان دارند، به لحاظ ساخت نمایشی، بازمانده ی آیین های کهن ایرانی (سومری) مرگ و باز زنده شدن خدای گیاهی است که همزمان با آغاز سال برگزار می شده اند. این نمایش ها در تداخل با آیین های کهن باران خواهی، نام کوسه را از آن ها وام گرفته اند. و دیگر این که گشنیز شاید جلوه ی دیگری است از ایزدبانوی آب، و برخاسته از فرهنگ مردمان بومی فلات ایران.
استاد همیشه زنده نام، مهرداد بهار، درباره ی کوسه برنشین می گوید: "در واقع کوسه برنشین پیش از سال نو انجام می شود و مظهر زمستان است که با آمدن خودش و این که تظاهر به گرم بودن و عرق ریزی می کند و خشک می کنند و آب بهش می پاشند و خودش را باد می زند، معکوس بر خر می نشیند. به انجام رسیدن عصر زمستان است و کوسه در تصوّر ما شاید با عدم باروری مربوط باشد. زمستان است و باروری ندارد. و این مظهر یک موجود یخ زده ای است که واقعاً قدرت باروری ندارد. کوسه برنشین بیشتر یک مظهر زمستانی است که دیگر وقتش گذشته است، امّا هنوز به زندگی اش ادامه می دهد بنابراین، به نحو مسخره ای معکوس روی خر می نشانندش و در شهر می گردانند و «هو» می کنندش و مورد آزار و تمسخر قرار می دهند".
@tarikhandishmag
«کوسه برنشین»
در روزگار ساسانیان آغاز بهار، برپایه ی کبیسه نگرفتن، با آغاز آذرماه همزمان شده بود. از همین روی آیینی سنّتی را زیر نام "بهار جشن" در آغاز آذرماه که همزمان با بهار بود انجام می دادند. یکی از گروه این آیین ها که بسیار نامدار بود و جشن های کارناوالی را فرا یاد می آورد، «رُکوبُ الکوسَج» یا «کوسه برنشین» نام داشت. در نخستین روز از آذرماه یا نخستین روز بهار، مردی کوسه و زشت رو را بر خَری می نشاندند که به یک دست کلاغی و به دستی دیگر بادبزنی، که همواره خود را باد می زد. شعرهایی می خواند که نشانگر بدرود با زمستان و سرما بود که از همین روی مردم به سوی وی برف و یخ پرتاب می کردند. او چیزی از مردم به سکّه و پول می گرفت و هرگاه کسی از پرداختن خودداری می کرد با ظرفی که در دست داشت و آمیخته از گِل و مُرَکَّب بود بر وی می پاشید. آن چه از مردم از بامداد تا نیمروز می ستاند برای خزانه و شاه بود و آن چه از نیمروز تا عصر می گرفت برای خود بود. آن گاه اگر پس از عصر وی را می دیدند، می آزاردند و می زدند.
آقای «محمد میر شُکرایی» در کتاب "سروش پیر مغان" درباره ی معنای نام «کوسه»، در پی بررسی هایی بدین برآیند می رسد که "کوسه" ریخت دیگری از واژه ی آرامیKusbarta (کوس برتا) به معنای "گشنیز" در فارسی است. گشنیز یا گشنیزو، نام عروسک دوست داشتنی و مقدّس باران است. بر پایه ی دیدگاه ایشان آیین های کوسه گَردیِ چوپانی یا آیین های چوپانی با نقش کوسه، که هویّت برکت خواهی برای دام ها و رمه های گوسفندان دارند، به لحاظ ساخت نمایشی، بازمانده ی آیین های کهن ایرانی (سومری) مرگ و باز زنده شدن خدای گیاهی است که همزمان با آغاز سال برگزار می شده اند. این نمایش ها در تداخل با آیین های کهن باران خواهی، نام کوسه را از آن ها وام گرفته اند. و دیگر این که گشنیز شاید جلوه ی دیگری است از ایزدبانوی آب، و برخاسته از فرهنگ مردمان بومی فلات ایران.
استاد همیشه زنده نام، مهرداد بهار، درباره ی کوسه برنشین می گوید: "در واقع کوسه برنشین پیش از سال نو انجام می شود و مظهر زمستان است که با آمدن خودش و این که تظاهر به گرم بودن و عرق ریزی می کند و خشک می کنند و آب بهش می پاشند و خودش را باد می زند، معکوس بر خر می نشیند. به انجام رسیدن عصر زمستان است و کوسه در تصوّر ما شاید با عدم باروری مربوط باشد. زمستان است و باروری ندارد. و این مظهر یک موجود یخ زده ای است که واقعاً قدرت باروری ندارد. کوسه برنشین بیشتر یک مظهر زمستانی است که دیگر وقتش گذشته است، امّا هنوز به زندگی اش ادامه می دهد بنابراین، به نحو مسخره ای معکوس روی خر می نشانندش و در شهر می گردانند و «هو» می کنندش و مورد آزار و تمسخر قرار می دهند".
@tarikhandishmag
📌آیین های نوروزی،
بخش دوم
«حاجی فیروز»
روزهایی پیش از نوروز، "حاجی فیروز" در کوی و برزن به راه می افتد. اغلب یک یا دو تن و یا بیشتر هستند. خودشان، روی و گردن و دستان را سیاه کرده و جامه ی سرخ رنگ و شلیته می پوشند و کلاه مخروطی شکل از مقوا ساخته به سر می نهند و با دایره زنگی یی که به دست دارند ضرب گرفته و می خوانند:
"حاجی فیروزه
سالی یه روزه"
و پاداشی دریافت می دارند.
در زمان عباسیان، در روزهای نوروز و گویا دیگر جشن های ایرانی، آیین های کارناوال یا جشن های گردان برپا می شده است. در زمان آل بویه در بغداد و قاهره نیز گزارشی از چنین جشن هایی در دست است. ابن معمار در نوروز سال ۳۴۶هجری برابر با ۹۷۴.م. گزارشی از نمایش گردان بسیار با شکوهی از مردم در مصر دارد.
پژوهشگر بزرگ روان شاد مهرداد بهار نوشته: "آیین سیاوش به آیین های ستایش ایزد نباتی بومی مربوط است و به آیین تمّوز و ایشتر بابلی و از آن کهنه تر به آیین های سومری می پیوندد و بدین روی شاید واژه ی اوستاییSyāvaršan به معنای مرد سیاه یا سیه چَرده باشد که اشاره به رنگ سیاهی است که در این مراسم بر چهره می مالیدند یا به صورتکی سیاه است که بکار می بردند. اگر نظر نگارنده درست باشد، مراسم حاجی فیروز با چهره هایی سیاه شده، خود گویای این معنا است و قدمت شگفت آور آن را می رساند، زیرا به اغلب احتمال، آیین حاجی فیروز، یکی از آیین های کهن بومی ایران است که با آیین سیاوش مربوط و همزمان می باشد."
«میر نوروزی»
در گذشته کسی را موقتاً برای چند و یا پنج روز در شهر یا روستاها فرمانروا یا شاه می کردند. گویا پادشاه راستین به پیروی از این آیین در آن چند روز خود را از فرمانفرمایی برکنار می داشت و همه ی کارگزاران کشوری و لشکری فرمانبردار شاه موقتی بودند. وی فرمان هایی در گُمارش و عزل و زندان و جریمه می داد که اجرا می شد و هدف جز خنده و بازی و تفریح چیز دیگری نبوده است.
آیین میر نوروزی که بومی بودن آن سخت روشن است و به جوامع بومی نجد ایران و بین النّهرین باستان باز می گردد. آثار وجودی آن از آسیای میانه تا بین النّهرین و زیر دیگر نام ها از هند تا مدیترانه در دست است. به گمانم، این آیین به زمان جوامع کهن مادرسالار بازگردد؛ که در کنار ایزدبانوی مقدّس باروری، آب، برکت بخشی و پیروزی، فرزندی یا همسری نیز وجود داشته است که شهادت هر ساله ی او و زندگی دوباره ی وی سبب وجودیِ آیین های سال نو در بین النّهرین، نجد ایران و حتّا آسیای غربی بوده است. می پندارم که در زمان جوامع مادرسالار، چنان که در پیش هم گفته شد: (بخش نژاد و پادشاهی ایلام) مردان به نمایندگی از زنان دودمان شاهی به پادشاهی می رسیدند. در این گونه جوامع هر ساله شاه را برای شاهبانو قربانی می کردند و برای جلو گیری از این گونه قربانی ها در دودمان شاهی، یک تن از مردم فرودست را برای چند روز شاه نموده و آیین قربانی را بر او اجرا می کردند و پس از قربانی شدن وی شاه اصلی دوباره بر اورنگ شاهی می نشست. امّا تا چند دهه ی پیش که این آیین روایی داشته، ریخت و کارکرد باستانی و آیینی خود را از دست داده و جنبه ی شوخی و مزاح به خود گرفته است.
«ز کویِ یار می آید نسیمِ بادِ نَوروزی
از این باد ار مدد خواهی چَراغِ دل برافروزی
سخن در پرده می گویم، چو گُل از غنچه بیرون آی
که بیش از پنج روزی نیست حُکمِ میرِ نَوروزی»
"حضرت حافظ"
@tarikhandishmag
بخش دوم
«حاجی فیروز»
روزهایی پیش از نوروز، "حاجی فیروز" در کوی و برزن به راه می افتد. اغلب یک یا دو تن و یا بیشتر هستند. خودشان، روی و گردن و دستان را سیاه کرده و جامه ی سرخ رنگ و شلیته می پوشند و کلاه مخروطی شکل از مقوا ساخته به سر می نهند و با دایره زنگی یی که به دست دارند ضرب گرفته و می خوانند:
"حاجی فیروزه
سالی یه روزه"
و پاداشی دریافت می دارند.
در زمان عباسیان، در روزهای نوروز و گویا دیگر جشن های ایرانی، آیین های کارناوال یا جشن های گردان برپا می شده است. در زمان آل بویه در بغداد و قاهره نیز گزارشی از چنین جشن هایی در دست است. ابن معمار در نوروز سال ۳۴۶هجری برابر با ۹۷۴.م. گزارشی از نمایش گردان بسیار با شکوهی از مردم در مصر دارد.
پژوهشگر بزرگ روان شاد مهرداد بهار نوشته: "آیین سیاوش به آیین های ستایش ایزد نباتی بومی مربوط است و به آیین تمّوز و ایشتر بابلی و از آن کهنه تر به آیین های سومری می پیوندد و بدین روی شاید واژه ی اوستاییSyāvaršan به معنای مرد سیاه یا سیه چَرده باشد که اشاره به رنگ سیاهی است که در این مراسم بر چهره می مالیدند یا به صورتکی سیاه است که بکار می بردند. اگر نظر نگارنده درست باشد، مراسم حاجی فیروز با چهره هایی سیاه شده، خود گویای این معنا است و قدمت شگفت آور آن را می رساند، زیرا به اغلب احتمال، آیین حاجی فیروز، یکی از آیین های کهن بومی ایران است که با آیین سیاوش مربوط و همزمان می باشد."
«میر نوروزی»
در گذشته کسی را موقتاً برای چند و یا پنج روز در شهر یا روستاها فرمانروا یا شاه می کردند. گویا پادشاه راستین به پیروی از این آیین در آن چند روز خود را از فرمانفرمایی برکنار می داشت و همه ی کارگزاران کشوری و لشکری فرمانبردار شاه موقتی بودند. وی فرمان هایی در گُمارش و عزل و زندان و جریمه می داد که اجرا می شد و هدف جز خنده و بازی و تفریح چیز دیگری نبوده است.
آیین میر نوروزی که بومی بودن آن سخت روشن است و به جوامع بومی نجد ایران و بین النّهرین باستان باز می گردد. آثار وجودی آن از آسیای میانه تا بین النّهرین و زیر دیگر نام ها از هند تا مدیترانه در دست است. به گمانم، این آیین به زمان جوامع کهن مادرسالار بازگردد؛ که در کنار ایزدبانوی مقدّس باروری، آب، برکت بخشی و پیروزی، فرزندی یا همسری نیز وجود داشته است که شهادت هر ساله ی او و زندگی دوباره ی وی سبب وجودیِ آیین های سال نو در بین النّهرین، نجد ایران و حتّا آسیای غربی بوده است. می پندارم که در زمان جوامع مادرسالار، چنان که در پیش هم گفته شد: (بخش نژاد و پادشاهی ایلام) مردان به نمایندگی از زنان دودمان شاهی به پادشاهی می رسیدند. در این گونه جوامع هر ساله شاه را برای شاهبانو قربانی می کردند و برای جلو گیری از این گونه قربانی ها در دودمان شاهی، یک تن از مردم فرودست را برای چند روز شاه نموده و آیین قربانی را بر او اجرا می کردند و پس از قربانی شدن وی شاه اصلی دوباره بر اورنگ شاهی می نشست. امّا تا چند دهه ی پیش که این آیین روایی داشته، ریخت و کارکرد باستانی و آیینی خود را از دست داده و جنبه ی شوخی و مزاح به خود گرفته است.
«ز کویِ یار می آید نسیمِ بادِ نَوروزی
از این باد ار مدد خواهی چَراغِ دل برافروزی
سخن در پرده می گویم، چو گُل از غنچه بیرون آی
که بیش از پنج روزی نیست حُکمِ میرِ نَوروزی»
"حضرت حافظ"
@tarikhandishmag
Forwarded from مردمنامه (تاریخ مردم)
آیین های نوروزی،
بخش سوم
«خوان نوروزی یا سفره ی هفت سین»
@tarikhandishmag
در آیین های باستانی ایران، در هر جشن یا آیین های دینی خوانی گسترده می شد که در آن افزونِ بر ابزارهای نیایشی مانند آتشدان و جز این ها، فراورده های هر فصلِ سال و خوراکی های گوناگونی نیز بر خوان نهاده می شد.
پیشینه ی این گونه خوان ها بایستی بسیار کهن باشد و با فروهران یا روان های درگذشتگان در پیوند باشد. در برخی منابع اقلام این خوان را این گونه برشمرده اند:
هفت گونه دانه؛ هفت گِرده ی نان که از هفت گونه دانه پخته شده باشد؛ هفت شاخه ی گیاه؛ هفت جام سپید و هفت درهم سپید و یک سکّه ی ضرب همان سال و یک بسته اسپند، بر خوانی که بر جاهای گوناگون آن واژه هایی که گویای افزایش خیر و برکت بود، می گسترانیدند.
هفت قلم جنس که با حرف سین آغاز شود و ریشه ی گیاهی داشته باشد:۱_سیر. ۲_سیب. ۳_سرکه. ۴_سمنو. ۵_سبزه. ۶_سماق. ۷_سپند. ۸_سنجد.
برخی دیگر از ایران شناسان را باور این است که در آغاز اقلام این خوان با حرف شین آغاز می شده مانند: شیر، شکر، شهد، شراب، شمع، شمشاد، شمشیر و شاهنامه.
گویا دو مورد اقلام سین دار و شین دار، تازه باشند. استاد شادروان بهرام فره وشی در این باره پژوهشی در خور دارند که چکیده ی آن چنین است: "در روزگار ساسانی "قاب های زیبای منقوش و گران بهایی از جنس کائولین از چین به ایران آورده می شد" "و به نام «چینی» و به گویشی دیگر به صورت «سینی» و به صورت معرّب «صینی» در ایران رواج یافت". چینی یا سینی یعنی منسوب به چین یا سین و نام سین یا چین از واژه یی آمده است که در بنیاد نام دودمان پادشاهی چین است و حرف ts می تواند در گویش ها و زبان های گوناگون آوای (س_ج) بدهد. چنان که در سنسکریت و پهلوی و فارسی و ارمنی و یونانی چنین است. اما در عربی صین شده است.
"در ایران برای تمایز بین ظرف های مختلفی که از چین آورده می شد، آن که از فلزّ ساخته می شد به نام سینی و آن که از کائولین ساخته می شد به نام چینی رواج یافت". "این ظرف ها را پر از نُقل و قند و شکر و شیرینی می کردند و آنها را به عدد هفت امشاسپند" "بر سر خوان های نوروزی می گذاشتند و از این رو خوان نوروزی به نام هفت سینی یا هفت قاب نام گرفت و بعدها با حذف یاء نسبت به صورت هفت سین در آمد و هنوز در برخی از روستاها به صورت هفت سینی تلفّظ می شود."
اقلام خوان نوروزی بر پایه ی پژوهش استاد فره وشی:
"سبزه ی نودمیده"
دانه هایی همچون گندم، جَو، برنج، لوبیا، عدس، ارزن، باقِلا، نخود و کنجد را گاه در سه، هفت و دوازده ظرف می رویانیدند. این گیاهان تازه سبز شده نماد امشاسپندبانو اَمُرداد بودند.
"آتشدان"
آتش آتشدان از آتش دودمان مایه می گرفت و در همه ی آیین های دینی بکار می رفت. امروزه به صورت منقل اسپند بر این خوان جای دارد.
"کتاب مقدّس"
در گذشته بر این خوان، کتاب اوستا را می گذاشتند. در ایران پس از اسلام بجز قرآن، دیوان حافظ و شاهنامه را بر این سفره نهاده اند.
"کوزه ی آب"
این کوزه های آراسته به نوارهای رنگین توسط دختران خانواده از چشمه سارها و از زیر آسیاب ها پر و بر خوان نهاده می شد.
"نان"
نان نمادی از برکت است. در زمان ساسانی و حتّا پیش از آن گرده نان هایی به اندازه ی یک کف دست و یا اندکی کوچک تر می پختند و آن ها را که در پهلویDrôn و در اوستاDraona نامیده می شد، بر این خوان می نهادند. امروزه به جای این نان، نان سنگک را بکار می برند.
"شمعدان"
در دو سوی آتشدان شمعدان هایی گران بها یا چراغ می نهادند و آن ها را می افروختند و این نشانی از دنیای فروغ بی پایان بود که جایگاه فروهران است.
"شیر"
شیر تازه دوشیده در خوان نوروزی نمادی است از خوراک نوزادان کیهانی. شیر در آیین های دینی تقدیس می شد و گاه آن را با افشرده ی گیاه هوم می آمیختند و می نوشیدند. به گمانم شیر در آیین های دینی نمادی از برکت و افزون خواهی جوامع نخستین گله دار باشد تا نمادی از خوراک نوزادان کیهانی که استاد فره وشی فرموده اند.
"تخم مرغ"
تخم مرغ بن مایه ی خوان نوروزی است و گونه های سپید و رنگین آن آراینده ی این خوان است. زیرا تخم و تخمه نمادی است از نطفه و نژاد و در روز جشن تولّد آدمیان که تخمه و نطفه پدیدار می گردد، تخم مرغ تمثیلی است از نطفه ی باروری که به زودی جان گیرد و زندگی یابد و زایش کیهانی انجام پذیرد. پوست تخم مرغ خود نمادی است از آسمان و طاق کیهان.
بخش سوم
«خوان نوروزی یا سفره ی هفت سین»
@tarikhandishmag
در آیین های باستانی ایران، در هر جشن یا آیین های دینی خوانی گسترده می شد که در آن افزونِ بر ابزارهای نیایشی مانند آتشدان و جز این ها، فراورده های هر فصلِ سال و خوراکی های گوناگونی نیز بر خوان نهاده می شد.
پیشینه ی این گونه خوان ها بایستی بسیار کهن باشد و با فروهران یا روان های درگذشتگان در پیوند باشد. در برخی منابع اقلام این خوان را این گونه برشمرده اند:
هفت گونه دانه؛ هفت گِرده ی نان که از هفت گونه دانه پخته شده باشد؛ هفت شاخه ی گیاه؛ هفت جام سپید و هفت درهم سپید و یک سکّه ی ضرب همان سال و یک بسته اسپند، بر خوانی که بر جاهای گوناگون آن واژه هایی که گویای افزایش خیر و برکت بود، می گسترانیدند.
هفت قلم جنس که با حرف سین آغاز شود و ریشه ی گیاهی داشته باشد:۱_سیر. ۲_سیب. ۳_سرکه. ۴_سمنو. ۵_سبزه. ۶_سماق. ۷_سپند. ۸_سنجد.
برخی دیگر از ایران شناسان را باور این است که در آغاز اقلام این خوان با حرف شین آغاز می شده مانند: شیر، شکر، شهد، شراب، شمع، شمشاد، شمشیر و شاهنامه.
گویا دو مورد اقلام سین دار و شین دار، تازه باشند. استاد شادروان بهرام فره وشی در این باره پژوهشی در خور دارند که چکیده ی آن چنین است: "در روزگار ساسانی "قاب های زیبای منقوش و گران بهایی از جنس کائولین از چین به ایران آورده می شد" "و به نام «چینی» و به گویشی دیگر به صورت «سینی» و به صورت معرّب «صینی» در ایران رواج یافت". چینی یا سینی یعنی منسوب به چین یا سین و نام سین یا چین از واژه یی آمده است که در بنیاد نام دودمان پادشاهی چین است و حرف ts می تواند در گویش ها و زبان های گوناگون آوای (س_ج) بدهد. چنان که در سنسکریت و پهلوی و فارسی و ارمنی و یونانی چنین است. اما در عربی صین شده است.
"در ایران برای تمایز بین ظرف های مختلفی که از چین آورده می شد، آن که از فلزّ ساخته می شد به نام سینی و آن که از کائولین ساخته می شد به نام چینی رواج یافت". "این ظرف ها را پر از نُقل و قند و شکر و شیرینی می کردند و آنها را به عدد هفت امشاسپند" "بر سر خوان های نوروزی می گذاشتند و از این رو خوان نوروزی به نام هفت سینی یا هفت قاب نام گرفت و بعدها با حذف یاء نسبت به صورت هفت سین در آمد و هنوز در برخی از روستاها به صورت هفت سینی تلفّظ می شود."
اقلام خوان نوروزی بر پایه ی پژوهش استاد فره وشی:
"سبزه ی نودمیده"
دانه هایی همچون گندم، جَو، برنج، لوبیا، عدس، ارزن، باقِلا، نخود و کنجد را گاه در سه، هفت و دوازده ظرف می رویانیدند. این گیاهان تازه سبز شده نماد امشاسپندبانو اَمُرداد بودند.
"آتشدان"
آتش آتشدان از آتش دودمان مایه می گرفت و در همه ی آیین های دینی بکار می رفت. امروزه به صورت منقل اسپند بر این خوان جای دارد.
"کتاب مقدّس"
در گذشته بر این خوان، کتاب اوستا را می گذاشتند. در ایران پس از اسلام بجز قرآن، دیوان حافظ و شاهنامه را بر این سفره نهاده اند.
"کوزه ی آب"
این کوزه های آراسته به نوارهای رنگین توسط دختران خانواده از چشمه سارها و از زیر آسیاب ها پر و بر خوان نهاده می شد.
"نان"
نان نمادی از برکت است. در زمان ساسانی و حتّا پیش از آن گرده نان هایی به اندازه ی یک کف دست و یا اندکی کوچک تر می پختند و آن ها را که در پهلویDrôn و در اوستاDraona نامیده می شد، بر این خوان می نهادند. امروزه به جای این نان، نان سنگک را بکار می برند.
"شمعدان"
در دو سوی آتشدان شمعدان هایی گران بها یا چراغ می نهادند و آن ها را می افروختند و این نشانی از دنیای فروغ بی پایان بود که جایگاه فروهران است.
"شیر"
شیر تازه دوشیده در خوان نوروزی نمادی است از خوراک نوزادان کیهانی. شیر در آیین های دینی تقدیس می شد و گاه آن را با افشرده ی گیاه هوم می آمیختند و می نوشیدند. به گمانم شیر در آیین های دینی نمادی از برکت و افزون خواهی جوامع نخستین گله دار باشد تا نمادی از خوراک نوزادان کیهانی که استاد فره وشی فرموده اند.
"تخم مرغ"
تخم مرغ بن مایه ی خوان نوروزی است و گونه های سپید و رنگین آن آراینده ی این خوان است. زیرا تخم و تخمه نمادی است از نطفه و نژاد و در روز جشن تولّد آدمیان که تخمه و نطفه پدیدار می گردد، تخم مرغ تمثیلی است از نطفه ی باروری که به زودی جان گیرد و زندگی یابد و زایش کیهانی انجام پذیرد. پوست تخم مرغ خود نمادی است از آسمان و طاق کیهان.
Forwarded from Ronaghi
🌹فلسفه تغییرساعت درجهان 🌹🍀 مهرداد رونقی🍀
@kiyaniraniyan
تغییر ساعت در ابتدای فصل پائیز و ابتدای فصل بهار موضوعی است که در سالهای اخیر حاشیه های زیادی به همراه داشت. این روزها نیز باید خود را برای تغییر ساعت آماده کنیم ولی آیا همه کشورها ساعت های خود را جلو میکشند؟
تغییر ساعت تابستانی یا صرفهجویی در زمان نور روز (DST) در بیشتر کشورها با نام ساعت تابستانی نامیده میشود.
ایده ابتدایی این تغییر در دوران مدرن در سال ۱۸۹۵ توسط جرج ورنون هادسون مطرح شد و برای اولین بار در زمان جنگ جهانی اول به اجرا درآمد. بسیاری از کشورها در زمانهای متفاوت از این شیوه استفاده کردهاند. پس از بحران انرژی در دهه ۱۹۷۰ میلادی، ساعت تابستانی به صورت گسترده مورد استفاده قرار گرفت.
استفاده بیشتر از نور خورشید در طول روز، برای نخستین بار در سال ۱۷۸۴ در فرانسه مطرح شد. در این سال، بنیامین فرانکلین، وزیر مختار آمریکا در فرانسه طی مقالهای که در یکی از مجلات فرانسه چاپ شد، از مردم خواست که صبحها یک ساعت زودتر از خواب بیدار شوند. فرانکلین معتقد بود که به این ترتیب، مردم میتوانند روزها از روشنایی خورشید استفاده بیشتری کنند و شبها شمع کمتری مصرف نمایند. البته فرانکلین پیشنهادی مبنی بر تغییر ساعت رسمی کشور ارایه نکرد. این پیشنهاد، برای اولین بار در سال ۱۹۰۷ در انگلستان توسط فردی به نام ویلیام ولت پیشنهاد شد؛ هرچند که در آن مقطع زمانی عملی نشد.
اما تغییر ساعت رسمی برای صرفهجویی در مصرف انرژی، برای اولین بار در سال ۱۹۱۶ در کشور آلمان عملی شد. بعداً برخی دیگر از کشورها از جمله آمریکا، انگلستان، و برخی از کشورهای اروپایی نیز دست به اقدام مشابهی زدند. عاملی که این دولتها را برای استفاده از این تکنیک متقاعد نمود، کمبود شدید انرژی در اثر جنگ جهانی اول بود.
اکنون هفتاد و هفت کشور جهان با استفاده از این تکنیک، ساعات رسمی خود را تنظیم میکنند. اما زمان جلو و عقب کشیدن ساعت در این کشورها یکسان نیست؛ بهطور مثال کشورهای اروپایی از آخرین یکشنبه ماه مارس تا آخرین یکشنبه ماه اکتبر و آمریکا و کانادا از دومین یکشنبه ماه مارس تا اولین یکشنبه ماه نوامبر (به مدت هفت ماه) ساعت رسمی خود را جلو میکشند.
در برخی از مقاطع زمانی، برخی از کشورها تغییر ساعت رسمی خود را در بازه زمانی بیشتری انجام دادهاند؛ بهطور مثال کشور آمریکا در سالهای ۱۹۷۵ و ۱۹۷۶، زمان تغییر ساعت رسمی را دو ماه جلو انداخت و دولت انگلستان نیز در خلال جنگ جهانی دوم، ساعتها را دو ساعت جلو میکشید.
این در حالی است که بررسیهای اخیر نشان میدهد که این تغییر ساعت بیشتر داری تاثیر اسمی میباشد نه واقعی. اخیراً (ابتدای سال ۲۰۱۱) تحقیق در مورد تاثیر تغییر ساعت ۷۰۰ درصد رشد داشتهاست. ولی غالب کشورها همچنان بر این امر اصرار دارند، اما کشورهای پیشرفته و پر جمعیتی مثل ژاپن، چین و هند این تغییرات را اعمال نمیکنند.
ماجرای تغییر ساعت در ایران
در ایران نیز، برای نخستین بار در سال ۱۳۵۷ساعت رسمی کشور به ساعات تابستانی و زمستانی تقسیم شد. اما مدتی بعد این روند به حالت تعلیق در آمد. در سال ۱۳۷۰ و در دوران دولت سازندگی بر اساس محاسباتی هیأت وزیران ایران مصوبهای را به تصویب رساند که طی آن ساعت رسمی کشور همه ساله در اول فروردین ماه یک ساعت جلو کشیده شود و در سی و یکم شهریورماه به حالت اول بازگردد. در اسفند ماه سال ۱۳۸۴ در زمان ریس جمهوری احمدی نژاد این مصوبه ابطال شد.
پس از آن در سالهای ۱۳۸۵ و ۱۳۸۶ نمایندگان مجلس شورای اسلامی، طرحهایی را در دستور کار خود قرار دادند تا دولت را مکلف به تغییر ساعت رسمی کشور در ششماهه نخست سال نمایند. اما در نهایت این طرحها بهصورت قانون در نیامدند. این در حالی بود که منابع مختلف پیشنهادهای مختلفی، همچون تاریخهایی جدید برای آغاز و پایان تغییر ساعت در سال را مطرح میکردند.
در نهایت در روز ۳۱ مرداد ۱۳۸۶ قانونی مشتمل بر یک مادهٔ واحده مبنی بر تغییر ساعت رسمی کشور به تصویب مجلس شورای اسلامی رسید. بنابر این قانون ساعت رسمی کشور هر سال در ساعت ۲۴ روز اول فروردین یک ساعت به جلو کشیده میشود و در ساعت ۲۴ روز سیام شهریور ماه به حالت قبلی برگردانده میشود.🌹
تا سخنی دیگر بدرود🌳مهرداد رونقی
@kiyaniraniyan
@kiyaniraniyan
تغییر ساعت در ابتدای فصل پائیز و ابتدای فصل بهار موضوعی است که در سالهای اخیر حاشیه های زیادی به همراه داشت. این روزها نیز باید خود را برای تغییر ساعت آماده کنیم ولی آیا همه کشورها ساعت های خود را جلو میکشند؟
تغییر ساعت تابستانی یا صرفهجویی در زمان نور روز (DST) در بیشتر کشورها با نام ساعت تابستانی نامیده میشود.
ایده ابتدایی این تغییر در دوران مدرن در سال ۱۸۹۵ توسط جرج ورنون هادسون مطرح شد و برای اولین بار در زمان جنگ جهانی اول به اجرا درآمد. بسیاری از کشورها در زمانهای متفاوت از این شیوه استفاده کردهاند. پس از بحران انرژی در دهه ۱۹۷۰ میلادی، ساعت تابستانی به صورت گسترده مورد استفاده قرار گرفت.
استفاده بیشتر از نور خورشید در طول روز، برای نخستین بار در سال ۱۷۸۴ در فرانسه مطرح شد. در این سال، بنیامین فرانکلین، وزیر مختار آمریکا در فرانسه طی مقالهای که در یکی از مجلات فرانسه چاپ شد، از مردم خواست که صبحها یک ساعت زودتر از خواب بیدار شوند. فرانکلین معتقد بود که به این ترتیب، مردم میتوانند روزها از روشنایی خورشید استفاده بیشتری کنند و شبها شمع کمتری مصرف نمایند. البته فرانکلین پیشنهادی مبنی بر تغییر ساعت رسمی کشور ارایه نکرد. این پیشنهاد، برای اولین بار در سال ۱۹۰۷ در انگلستان توسط فردی به نام ویلیام ولت پیشنهاد شد؛ هرچند که در آن مقطع زمانی عملی نشد.
اما تغییر ساعت رسمی برای صرفهجویی در مصرف انرژی، برای اولین بار در سال ۱۹۱۶ در کشور آلمان عملی شد. بعداً برخی دیگر از کشورها از جمله آمریکا، انگلستان، و برخی از کشورهای اروپایی نیز دست به اقدام مشابهی زدند. عاملی که این دولتها را برای استفاده از این تکنیک متقاعد نمود، کمبود شدید انرژی در اثر جنگ جهانی اول بود.
اکنون هفتاد و هفت کشور جهان با استفاده از این تکنیک، ساعات رسمی خود را تنظیم میکنند. اما زمان جلو و عقب کشیدن ساعت در این کشورها یکسان نیست؛ بهطور مثال کشورهای اروپایی از آخرین یکشنبه ماه مارس تا آخرین یکشنبه ماه اکتبر و آمریکا و کانادا از دومین یکشنبه ماه مارس تا اولین یکشنبه ماه نوامبر (به مدت هفت ماه) ساعت رسمی خود را جلو میکشند.
در برخی از مقاطع زمانی، برخی از کشورها تغییر ساعت رسمی خود را در بازه زمانی بیشتری انجام دادهاند؛ بهطور مثال کشور آمریکا در سالهای ۱۹۷۵ و ۱۹۷۶، زمان تغییر ساعت رسمی را دو ماه جلو انداخت و دولت انگلستان نیز در خلال جنگ جهانی دوم، ساعتها را دو ساعت جلو میکشید.
این در حالی است که بررسیهای اخیر نشان میدهد که این تغییر ساعت بیشتر داری تاثیر اسمی میباشد نه واقعی. اخیراً (ابتدای سال ۲۰۱۱) تحقیق در مورد تاثیر تغییر ساعت ۷۰۰ درصد رشد داشتهاست. ولی غالب کشورها همچنان بر این امر اصرار دارند، اما کشورهای پیشرفته و پر جمعیتی مثل ژاپن، چین و هند این تغییرات را اعمال نمیکنند.
ماجرای تغییر ساعت در ایران
در ایران نیز، برای نخستین بار در سال ۱۳۵۷ساعت رسمی کشور به ساعات تابستانی و زمستانی تقسیم شد. اما مدتی بعد این روند به حالت تعلیق در آمد. در سال ۱۳۷۰ و در دوران دولت سازندگی بر اساس محاسباتی هیأت وزیران ایران مصوبهای را به تصویب رساند که طی آن ساعت رسمی کشور همه ساله در اول فروردین ماه یک ساعت جلو کشیده شود و در سی و یکم شهریورماه به حالت اول بازگردد. در اسفند ماه سال ۱۳۸۴ در زمان ریس جمهوری احمدی نژاد این مصوبه ابطال شد.
پس از آن در سالهای ۱۳۸۵ و ۱۳۸۶ نمایندگان مجلس شورای اسلامی، طرحهایی را در دستور کار خود قرار دادند تا دولت را مکلف به تغییر ساعت رسمی کشور در ششماهه نخست سال نمایند. اما در نهایت این طرحها بهصورت قانون در نیامدند. این در حالی بود که منابع مختلف پیشنهادهای مختلفی، همچون تاریخهایی جدید برای آغاز و پایان تغییر ساعت در سال را مطرح میکردند.
در نهایت در روز ۳۱ مرداد ۱۳۸۶ قانونی مشتمل بر یک مادهٔ واحده مبنی بر تغییر ساعت رسمی کشور به تصویب مجلس شورای اسلامی رسید. بنابر این قانون ساعت رسمی کشور هر سال در ساعت ۲۴ روز اول فروردین یک ساعت به جلو کشیده میشود و در ساعت ۲۴ روز سیام شهریور ماه به حالت قبلی برگردانده میشود.🌹
تا سخنی دیگر بدرود🌳مهرداد رونقی
@kiyaniraniyan
🌹💐💐💐💐💐🌹
نوروز ایرانی، این زیباترین تکرار تاریخی جهان، خجسته و پیروز باد.
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
نوروز ایرانی، این زیباترین تکرار تاریخی جهان، خجسته و پیروز باد.
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
آیین های نوروزی،
بخش چهارم
@tarikhandishmag
در روستاها رسم است که یکی از تخم مرغ ها را بر روی آیینه می گذارند و برآنند که به هنگام تحویل سال وقتی که گاو آسمانی کره ی زمین را از شاخی به شاخ دیگر خود می افکند، تخم مرغ بر روی آیینه خواهد جنبید. این اسطوره در بنیاد از باورداشت های کهن بارور است زیرا آیینه همان نیرویĒwēnag (در پهلوی به معنای نوع، گونه، سرشت و آیینه، برابر با فروهر) است که بایستی به فروهران فرود آمده از مینو شکل بخشد و این جنبش تخم مرغ بر روی آیینه نماد زادن و حرکت در سال نو است که در دل روستاییان هنوز پایدار مانده است.
"آیینه"
در نخستین روز نوروز که انسان کیهانی بر اثر آمیختن فروهر مینوی با نیروهای دیگر شکل می گیرد، بایستی نمادی از آن بر این خوان باشد که تا شکل پذیری آسان گردد، از این رو آیینه یی در بالای خوان نهاده می شود و آیینه ی دیگری در زیر تخم مرغ گذاشته می گردد و نهادن آیینه در خوان عروسی نیز به همین دلیل است، زیرا عروسی مقدّمه ی زایش است و برای زایش انجام می گیرد و فروهران در تشکیل نطفه و زایش، زنان را یاری می کنند.
"سمنو"
نمادی برای زایش گیاهی و بارور شدن گیاهان توسط فروهران است.
"سنجد"
بوی برگ و شکوفه ی این درخت محرّک عشق و دلباختگی است که از مقدّمات اصلی توالد و زایندگی است و وجود سنجد در خوان نوروزی انگیزه ی زایش کیهانی است.
"ماهی"
ماهی یکی از نمادهای ایزدبانو اَرِدویسور اَناهیتا، فرشته ی آب و باروری است. و خوردن غذای ماهی نیز در شب جشن نوروز از همین روست.
"سیب"
در افسانه های روستایی سیب نمادی از باروری و زایش است.
"انار"
انار از مقدّس ترین درختان است و تقدّس آن تا به امروز در میان ایرانیان، در کنار مزار امام زادگان و بالای تپّه ها و کوه ها، رواج دارد. در آیین زرتشتی از ترکه های انار به عنوان چوب هایی مقدّس به نام "بَرسَم"، در آیین های دینی بکار می رود. پُر دانگی انار نماینده ی برکت و باروری است و نمادی است از باروری اناهیتا و بویژه شکل انار از روزگاران کهن نزد شاعران به سینه ی زنان تشبیه می شده است و نمادی از سینه ی زنان به هنگام جشن زایش است.
رُخانَش چو گُلنار و لب ناردان
ز سیمین بَرَش رُسته دو نار دان!
(شاهنامه ی فردوسی)
"پول زرد و سپید"
پول زرد و سپید در این خوان نماد امشاسپند شهریور است که نگاهبان فلزّها است و بودن آن موجب برکت می شود.
"گُل بیدمشک"
این گل نمادی است از امشاسپندبانو سپندارمذ و گل ویژه ی ماه اسفند است.
"نارنج"
نمادی است از گوی زمین و هنگامی که در ظرفی از آب نهاده باشند نمادی است از گوی زمین در کیهان، و گردش آن بر روی آب نمودار گشتن برج های دوازده گانه و تحویل سال است.
"دانه های اسپند"
این دانه آن چنان که از نامش پیداست از واژه ی کهن Spəņtaی اوستایی به معنی "مقدّس" گرفته شده است و از زمان های باستان مقدّس بوده است و در آیین های نیایش بکار می رفته است. هم امروز نیز در خانواده ها آن را برای دفع چشم زخم بر روی آتش می پاشند و دانه های اسپند به رشته کشیده آراینده ی خانه های روستایی است.
"ماهروی و بَرسَم"
از چیزهای مهمّی که در خوان نوروزی جای داشت. ماهروی بود که همان بَرسَم دان است و به مناسبت آن که تیغه ی نگهدارنده ی برسم ها به شکل هلال ماه است از این روی آن را ماهروی می نامیدند. بجز شاخه های انار از شاخه های درختان بید یا انجیر یا زیتون برای بریدن برسم بکار می رفت که جای گیری برسم چه در خوان های جشن ها و چه در خوان های خوراک روزمره نماد برکت گیاهی بود.
بخش چهارم
@tarikhandishmag
در روستاها رسم است که یکی از تخم مرغ ها را بر روی آیینه می گذارند و برآنند که به هنگام تحویل سال وقتی که گاو آسمانی کره ی زمین را از شاخی به شاخ دیگر خود می افکند، تخم مرغ بر روی آیینه خواهد جنبید. این اسطوره در بنیاد از باورداشت های کهن بارور است زیرا آیینه همان نیرویĒwēnag (در پهلوی به معنای نوع، گونه، سرشت و آیینه، برابر با فروهر) است که بایستی به فروهران فرود آمده از مینو شکل بخشد و این جنبش تخم مرغ بر روی آیینه نماد زادن و حرکت در سال نو است که در دل روستاییان هنوز پایدار مانده است.
"آیینه"
در نخستین روز نوروز که انسان کیهانی بر اثر آمیختن فروهر مینوی با نیروهای دیگر شکل می گیرد، بایستی نمادی از آن بر این خوان باشد که تا شکل پذیری آسان گردد، از این رو آیینه یی در بالای خوان نهاده می شود و آیینه ی دیگری در زیر تخم مرغ گذاشته می گردد و نهادن آیینه در خوان عروسی نیز به همین دلیل است، زیرا عروسی مقدّمه ی زایش است و برای زایش انجام می گیرد و فروهران در تشکیل نطفه و زایش، زنان را یاری می کنند.
"سمنو"
نمادی برای زایش گیاهی و بارور شدن گیاهان توسط فروهران است.
"سنجد"
بوی برگ و شکوفه ی این درخت محرّک عشق و دلباختگی است که از مقدّمات اصلی توالد و زایندگی است و وجود سنجد در خوان نوروزی انگیزه ی زایش کیهانی است.
"ماهی"
ماهی یکی از نمادهای ایزدبانو اَرِدویسور اَناهیتا، فرشته ی آب و باروری است. و خوردن غذای ماهی نیز در شب جشن نوروز از همین روست.
"سیب"
در افسانه های روستایی سیب نمادی از باروری و زایش است.
"انار"
انار از مقدّس ترین درختان است و تقدّس آن تا به امروز در میان ایرانیان، در کنار مزار امام زادگان و بالای تپّه ها و کوه ها، رواج دارد. در آیین زرتشتی از ترکه های انار به عنوان چوب هایی مقدّس به نام "بَرسَم"، در آیین های دینی بکار می رود. پُر دانگی انار نماینده ی برکت و باروری است و نمادی است از باروری اناهیتا و بویژه شکل انار از روزگاران کهن نزد شاعران به سینه ی زنان تشبیه می شده است و نمادی از سینه ی زنان به هنگام جشن زایش است.
رُخانَش چو گُلنار و لب ناردان
ز سیمین بَرَش رُسته دو نار دان!
(شاهنامه ی فردوسی)
"پول زرد و سپید"
پول زرد و سپید در این خوان نماد امشاسپند شهریور است که نگاهبان فلزّها است و بودن آن موجب برکت می شود.
"گُل بیدمشک"
این گل نمادی است از امشاسپندبانو سپندارمذ و گل ویژه ی ماه اسفند است.
"نارنج"
نمادی است از گوی زمین و هنگامی که در ظرفی از آب نهاده باشند نمادی است از گوی زمین در کیهان، و گردش آن بر روی آب نمودار گشتن برج های دوازده گانه و تحویل سال است.
"دانه های اسپند"
این دانه آن چنان که از نامش پیداست از واژه ی کهن Spəņtaی اوستایی به معنی "مقدّس" گرفته شده است و از زمان های باستان مقدّس بوده است و در آیین های نیایش بکار می رفته است. هم امروز نیز در خانواده ها آن را برای دفع چشم زخم بر روی آتش می پاشند و دانه های اسپند به رشته کشیده آراینده ی خانه های روستایی است.
"ماهروی و بَرسَم"
از چیزهای مهمّی که در خوان نوروزی جای داشت. ماهروی بود که همان بَرسَم دان است و به مناسبت آن که تیغه ی نگهدارنده ی برسم ها به شکل هلال ماه است از این روی آن را ماهروی می نامیدند. بجز شاخه های انار از شاخه های درختان بید یا انجیر یا زیتون برای بریدن برسم بکار می رفت که جای گیری برسم چه در خوان های جشن ها و چه در خوان های خوراک روزمره نماد برکت گیاهی بود.
آیین های نوروزی،
بخش پنجم
«آیین های وابسته به آب و باران خواهی»
ابوریحان بیرونی درباره ی پیوند آب با جشن نوروز آگاهی هایی دارد که بسیار درخور رویکرد است. ایشان می گویند "چون در دوران «جم» (=جمشید) هیچ جانوری نمرد و به طوری رو به فزونی گذاشتند که فراخنای زمین با همه پهنایی که داشت بدل به تنگنا شد، خداوند آن گاه زمین را سه برابر آن چه بود، بزرگ کرد. (سنجیده شود با درون مایه ی فرگرد دوم وندیداد اوستای کنونی.) و ایشان را امر نمود که با آب غسل نمایند تا از هر گناهی پاک شوند و در هر سال برای این که آفات را از ایشان دور کند این کار را تکرار نمایند.
نیز گفته اند سبب این که ایرانیان در این روز غسل می کنند این است که این روز به «هَروَزا» (=خرداد) که فرشته ی آب است تعلّق دارد و آب را با این فرشته مناسبتی است. و از این جاست که مردم در این روز هنگام سپیده دم از خواب برمی خیزند و با آب قنات و حوض خود را می شویند و گاهی نیز آب جاری برخود از راه تبرِک و دفع آفات می ریزند.
در این روز مردم به دیگر آب می پاشند و سبب این کار همان سبب اغتسال است و برخی گفته اند که علّت این است که در کشور ایران دیرگاهی باران نبارید، و ناگهان بارانی سخت بارید و مردم به این باران تبرّک جُستند و از این آب به یکدیگر پاشیدند و این کار همین طور در ایران مرسوم ماند.
نیز گفته اند سبب این که ایرانیان در این روز به هم آب می پاشند این است که چون در زمستان تن آدمی به کثافات آتش از قبیل دود و خاکستر آلوده می شود، این آب را برای تطهیر از آن کثافات به هم می ریزند. و دیگر آن که هوا را لطیف و تازه می کند و نمی گذارد که در هوا تولید وبا و بیماری شود."
نویسندگان و تاریخ نویسان زمان عباسیان به آیین های آب پاشی اشاره کرده اند که در نخستین بامداد از نوروز، مردم بر سر چاه ها و چشمه ها رفته و با آب خود را شست و شو می دادند. نیز برای شادمانی و آیین های این جشن، به یکدیگر آب می پاشیدند. حتّا در مصر و در زمان خلفای فاطمی، آیین آتش افروزی و آب پاشی، در روزهای نوروز رواج داشت.
بر پایه ی نوشته ی «وانگ یِن تی» جهانگرد چینی که میان سال های ۹۸۳_۹۸۱.م. از شرق دیدن کرده، مردم شهر تورفان (کانتشانگ) ظرف هایی از نقره یا برنج می ساختند و از آب پر می کردند و به روی هم می پاشیدند و گاه نیز از شوخی با دست می پاشیدنددو باور داشتند که حرارت مزاج را پایین می آورد و دفع بیماری می کند.
آیین هایی درباره ی کاشت سبزه و به بار آوردن آن، و شست و شوی و آب پاشیدن در نوروز، همه گویای فراهم آوری آب و گیاه برای سال نو دارند. در پشت همه ی این آیین ها، چنین اندیشه یی است که به طبیعت تلقین کنند که باران و آب، به اندازه بباراند تا گیاه و سبزه پرورده شود.
تا چند دهه پیش ازین، چه در میان زرتشتیان و چه در میان مسلمانان در ایران، آیین هایی در هنگام نباریدن بارانِ بهنگام رواج داشت که انجام می دادند. بی گمان این گونه آیین های جادوی تقلیدی، از زمان های بسیار دور و کهن برجای مانده است.
هاشم رضی به یکی از این آیین های جادویی در سده ی یازدهم هجری در شهر کرمان اشاره دارد: "فشرده ی روایت منظوم آن است که در کرمان خشک سالی سختی پدید می شود که مردم در قحطی قرار می گیرند. «دستور نوشیروان» که مردی دیندار و پارسا بود همسری پاکیزه خو و مهربان داشت. از همسرش می شنود که در خواب دیده: سه جوان بر من آشکار شدند. با چهره ای خوش و شادمان مرا گفتند آنچه گفتیم برای دستور نوشیروان بازگو که به چه جهت این اندازه رنج می بری و اندوهگینی. هرگاه دستورهای ما را عمل کنی، باران خواهد بارید. نخست همگان شباهنگامی بر پشت بام شده آتشی با چوب های خوب بسوزانید و بدان بوهای خوش نهید و خداوند را ستایش و نیایش کنید. چون شبی به این قرار پایان یافت، بامدادان پگاه سه کس از مردم خوب و پاکیزه خو و پارسا را برگزیده و از جامه های نو و زیبا بپوشانید. یکی جامه ی سرخ و دیگری سبز و سه دیگر سپید باید که پوشند و صورتکی بسیار شگفت و پر عجایب ساخته و بر چهره نِه و خبر اندر شهر بیفکن که همگان در یک جشن و سرور سه شباروزه شرکت جویند و به خوشی و شادمانی پردازند_از آن پس به تظاهر چنانکه باران می بارد، به زیر حفاظ هایی رفته چنین کردند، پس از سه شب و روز، در چهارمین روز که دی به دین بود از ماه خرداد (بیست و سوم) به فرمان خداوند ابری بر آسمان پدید شده و بر همه ی سپهر گسترده گشت و باران فرو بارید."
@tarikhandishmag
بخش پنجم
«آیین های وابسته به آب و باران خواهی»
ابوریحان بیرونی درباره ی پیوند آب با جشن نوروز آگاهی هایی دارد که بسیار درخور رویکرد است. ایشان می گویند "چون در دوران «جم» (=جمشید) هیچ جانوری نمرد و به طوری رو به فزونی گذاشتند که فراخنای زمین با همه پهنایی که داشت بدل به تنگنا شد، خداوند آن گاه زمین را سه برابر آن چه بود، بزرگ کرد. (سنجیده شود با درون مایه ی فرگرد دوم وندیداد اوستای کنونی.) و ایشان را امر نمود که با آب غسل نمایند تا از هر گناهی پاک شوند و در هر سال برای این که آفات را از ایشان دور کند این کار را تکرار نمایند.
نیز گفته اند سبب این که ایرانیان در این روز غسل می کنند این است که این روز به «هَروَزا» (=خرداد) که فرشته ی آب است تعلّق دارد و آب را با این فرشته مناسبتی است. و از این جاست که مردم در این روز هنگام سپیده دم از خواب برمی خیزند و با آب قنات و حوض خود را می شویند و گاهی نیز آب جاری برخود از راه تبرِک و دفع آفات می ریزند.
در این روز مردم به دیگر آب می پاشند و سبب این کار همان سبب اغتسال است و برخی گفته اند که علّت این است که در کشور ایران دیرگاهی باران نبارید، و ناگهان بارانی سخت بارید و مردم به این باران تبرّک جُستند و از این آب به یکدیگر پاشیدند و این کار همین طور در ایران مرسوم ماند.
نیز گفته اند سبب این که ایرانیان در این روز به هم آب می پاشند این است که چون در زمستان تن آدمی به کثافات آتش از قبیل دود و خاکستر آلوده می شود، این آب را برای تطهیر از آن کثافات به هم می ریزند. و دیگر آن که هوا را لطیف و تازه می کند و نمی گذارد که در هوا تولید وبا و بیماری شود."
نویسندگان و تاریخ نویسان زمان عباسیان به آیین های آب پاشی اشاره کرده اند که در نخستین بامداد از نوروز، مردم بر سر چاه ها و چشمه ها رفته و با آب خود را شست و شو می دادند. نیز برای شادمانی و آیین های این جشن، به یکدیگر آب می پاشیدند. حتّا در مصر و در زمان خلفای فاطمی، آیین آتش افروزی و آب پاشی، در روزهای نوروز رواج داشت.
بر پایه ی نوشته ی «وانگ یِن تی» جهانگرد چینی که میان سال های ۹۸۳_۹۸۱.م. از شرق دیدن کرده، مردم شهر تورفان (کانتشانگ) ظرف هایی از نقره یا برنج می ساختند و از آب پر می کردند و به روی هم می پاشیدند و گاه نیز از شوخی با دست می پاشیدنددو باور داشتند که حرارت مزاج را پایین می آورد و دفع بیماری می کند.
آیین هایی درباره ی کاشت سبزه و به بار آوردن آن، و شست و شوی و آب پاشیدن در نوروز، همه گویای فراهم آوری آب و گیاه برای سال نو دارند. در پشت همه ی این آیین ها، چنین اندیشه یی است که به طبیعت تلقین کنند که باران و آب، به اندازه بباراند تا گیاه و سبزه پرورده شود.
تا چند دهه پیش ازین، چه در میان زرتشتیان و چه در میان مسلمانان در ایران، آیین هایی در هنگام نباریدن بارانِ بهنگام رواج داشت که انجام می دادند. بی گمان این گونه آیین های جادوی تقلیدی، از زمان های بسیار دور و کهن برجای مانده است.
هاشم رضی به یکی از این آیین های جادویی در سده ی یازدهم هجری در شهر کرمان اشاره دارد: "فشرده ی روایت منظوم آن است که در کرمان خشک سالی سختی پدید می شود که مردم در قحطی قرار می گیرند. «دستور نوشیروان» که مردی دیندار و پارسا بود همسری پاکیزه خو و مهربان داشت. از همسرش می شنود که در خواب دیده: سه جوان بر من آشکار شدند. با چهره ای خوش و شادمان مرا گفتند آنچه گفتیم برای دستور نوشیروان بازگو که به چه جهت این اندازه رنج می بری و اندوهگینی. هرگاه دستورهای ما را عمل کنی، باران خواهد بارید. نخست همگان شباهنگامی بر پشت بام شده آتشی با چوب های خوب بسوزانید و بدان بوهای خوش نهید و خداوند را ستایش و نیایش کنید. چون شبی به این قرار پایان یافت، بامدادان پگاه سه کس از مردم خوب و پاکیزه خو و پارسا را برگزیده و از جامه های نو و زیبا بپوشانید. یکی جامه ی سرخ و دیگری سبز و سه دیگر سپید باید که پوشند و صورتکی بسیار شگفت و پر عجایب ساخته و بر چهره نِه و خبر اندر شهر بیفکن که همگان در یک جشن و سرور سه شباروزه شرکت جویند و به خوشی و شادمانی پردازند_از آن پس به تظاهر چنانکه باران می بارد، به زیر حفاظ هایی رفته چنین کردند، پس از سه شب و روز، در چهارمین روز که دی به دین بود از ماه خرداد (بیست و سوم) به فرمان خداوند ابری بر آسمان پدید شده و بر همه ی سپهر گسترده گشت و باران فرو بارید."
@tarikhandishmag
📌پیشینه نوروز در ایران
دکترفاروق صفی زاده
@tarikhandishmag
قدمت نوروز و وجود این جشن به زمان های پیش از شکل گیری ایران و قبل از دوره مادها و هخامنشیان بر می گردد. ولی نام آن در اوستا نیست. از سه هزار سال پیش از میلاد، در آسیای میانه و آسیای غربی دو عید، رواج داشته است. عید آفرینش در اوایل پاییز و عید رستاخیزی که در آغاز بهار برگزار می شده است،بعدها دو عید پاییزی و بهاری به یک عید تبدیل گردیده و سر بهار جشن گرفته می شده است. از جمشید پادشاه مشهور پیشدادی به عنوان بنیان گذار این جشن یاد گردیده است.نوروز ایرانی در زمان داریوش بزرگ و توسط او در مصر رایج گردید . با کشف بایگانی های دولتی اشکانیان در تاجیکستان معلوم گردید که نوروز در دوران شاهنشاهی اشکانیان و ایامی قدیمتر از دو هزار سال پیش در آغاز بهار ان بوده است.
در دوران ساسانیان نوروز جشن ملی همه ایرانیان به شمار می رفته است. به همین جهت حتی مردمی که پیرو آیین زرتشت نبوده اند اما در حوزه حکمرانی ایران زندگی می کردند، نیز در آن شرکت داشتند. روز برگزاری مراسم نوروز در هر دوره 4 ساله یک روز از موعد اصلی خود عقب می ماند و در نتیجه زمان نوروز در این دوران همواره ثابت نبوده و در فصل های گوناگون سال جاری بوده است. پنج روز نخست فروردین جشنی همگانی بین عموم مردم بود از اینرو آن را نوروز عامه می نامیدند. روز ششم فروردین که جشن نوروز به گونه درباری برگزار می شده است، نوروز بزرگ نام داشته است. مجموعه رسم های جشن بهاری نوروز با جشن سوری و آتش افروزی آغاز می شد و پس از برگزاری مراسم سال نو، در روز سیزده فرودین پایان می یافته است. از رسم هایی که شاهان در نوروز برگزار می کردند، یکی این بود که شاه جشن نوروز را افتتاح می کرد و به مردمان اعلام می داشت که وی آنان را بار خواهد داد و به آنان نیکی خواهد کرد. دومین روز بلندپایه ترین کسان را بار می داد، یعنی دهقانان و اعضای خاندان های بزرگ ( اشراف بلند پایه موروثی،ویسپوهران). سومین روز، اسواران و بلند پایه ترین موبدان را بار می داد. چهارمین روز، خانواده خود و نزدیکان و خویشان و درباریان را بار می داد و پنجمین روز، فرزندان و کارگزاران خود را بار می داد و به هر کدام رتبه و اکرامی را که شایسته آنها بود ارزانی می داشت. چون روز ششم فرا می رسید، شاه که وظایف خود را نسبت به آنان انجام داده بود، نوروز را برای خود در خلوت جشن می گرفت. در نوروز رسمی در دربار جاری بود که اربابان نقش بندگان را بر عهده می گرفتند و برعکس ....
@tarikhandishmag
دکترفاروق صفی زاده
@tarikhandishmag
قدمت نوروز و وجود این جشن به زمان های پیش از شکل گیری ایران و قبل از دوره مادها و هخامنشیان بر می گردد. ولی نام آن در اوستا نیست. از سه هزار سال پیش از میلاد، در آسیای میانه و آسیای غربی دو عید، رواج داشته است. عید آفرینش در اوایل پاییز و عید رستاخیزی که در آغاز بهار برگزار می شده است،بعدها دو عید پاییزی و بهاری به یک عید تبدیل گردیده و سر بهار جشن گرفته می شده است. از جمشید پادشاه مشهور پیشدادی به عنوان بنیان گذار این جشن یاد گردیده است.نوروز ایرانی در زمان داریوش بزرگ و توسط او در مصر رایج گردید . با کشف بایگانی های دولتی اشکانیان در تاجیکستان معلوم گردید که نوروز در دوران شاهنشاهی اشکانیان و ایامی قدیمتر از دو هزار سال پیش در آغاز بهار ان بوده است.
در دوران ساسانیان نوروز جشن ملی همه ایرانیان به شمار می رفته است. به همین جهت حتی مردمی که پیرو آیین زرتشت نبوده اند اما در حوزه حکمرانی ایران زندگی می کردند، نیز در آن شرکت داشتند. روز برگزاری مراسم نوروز در هر دوره 4 ساله یک روز از موعد اصلی خود عقب می ماند و در نتیجه زمان نوروز در این دوران همواره ثابت نبوده و در فصل های گوناگون سال جاری بوده است. پنج روز نخست فروردین جشنی همگانی بین عموم مردم بود از اینرو آن را نوروز عامه می نامیدند. روز ششم فروردین که جشن نوروز به گونه درباری برگزار می شده است، نوروز بزرگ نام داشته است. مجموعه رسم های جشن بهاری نوروز با جشن سوری و آتش افروزی آغاز می شد و پس از برگزاری مراسم سال نو، در روز سیزده فرودین پایان می یافته است. از رسم هایی که شاهان در نوروز برگزار می کردند، یکی این بود که شاه جشن نوروز را افتتاح می کرد و به مردمان اعلام می داشت که وی آنان را بار خواهد داد و به آنان نیکی خواهد کرد. دومین روز بلندپایه ترین کسان را بار می داد، یعنی دهقانان و اعضای خاندان های بزرگ ( اشراف بلند پایه موروثی،ویسپوهران). سومین روز، اسواران و بلند پایه ترین موبدان را بار می داد. چهارمین روز، خانواده خود و نزدیکان و خویشان و درباریان را بار می داد و پنجمین روز، فرزندان و کارگزاران خود را بار می داد و به هر کدام رتبه و اکرامی را که شایسته آنها بود ارزانی می داشت. چون روز ششم فرا می رسید، شاه که وظایف خود را نسبت به آنان انجام داده بود، نوروز را برای خود در خلوت جشن می گرفت. در نوروز رسمی در دربار جاری بود که اربابان نقش بندگان را بر عهده می گرفتند و برعکس ....
@tarikhandishmag
📌سیل غزنین و بیان ونثر زیبای بیهقی
@tarikhandishmag
روز شنبه میان دو نماز، بارانکی خُردخُرد میبارید؛ چندان که زمین را اندکی تر میکرد و گروهی از گلهداران در بستر رود غزنین فرود آمده و گاوها را آنجا نگه داشته بودند. هرچه گفتند از آنجا برخیزید که در راهِ گذرِ سیل ماندن خطاست، فرمان نمیبردند تا باران قویتر شد. پس، کاهلانه برخاستند و خویشتن را به پای دیوارهایی افکندند که به کوی آهنگران پیوسته است و پناهگاهی پیدا کردند که آن هم خطا بود، اما آرامیدند. و بر آن جانب رود که سوی افغان شال است، در میان آن درختان تا آن دیوارهای آسیا، بسیار استران سلطانی بسته و آخورها را کنار هم ساخته و چادرها برپا کرده و بیخیال نشسته بودند. آن هم خطا بود؛ که در راه گذرِ سیل بودند.
پلِ بامیان در آن روزگار اینچنین نبود بل که پلی بود قوی با ستونهای استوار و پشتوانههای نیرومند، اندکی کوتاه، و بر آن دو ردیف دکان در برابر یکدیگر؛ چنانکه اکنون است. و چون از سیل تباه شد، عبویهی بازرگان، آن مرد پارسای نیکوکار – خدا بیامرزدش – چنین پلی ساخت؛ یک دهنه به این نیکویی و زیبایی، و اثرِ نیکو ماندنی است و از مردم چنین چیزها میماند.
باران در پسینگاهان چنان شد که همانندش را به یاد نداشتند و تا دیری پس از نماز خفتن پیوسته میبارید و پاسی از شب گذشته، سیلی در رسید که پیران کهن اقرار کردند چنین سیلی را به یاد نمیآرند. و با درختان بسیاری که از بیخ برکَنده و با خود میآورد، ناگهان سر رسید. گلهداران جَستند و جان به در بردند و نیز استرداران. و سیل گاوان و استران را در ربود و به پل رسید و گذر تنگ بود. چگونه ممکن میشد که آنهمه گِلولای و درخت و چارپا یکباره بتوانند بگذرند؟ و دهانه بسته شد؛ چنانکه آب راهِ گذر نداشت و بر روی پل افتاد و دنبالهی سیل، همچون لشکر آشفته، از راه میرسید و آب از بستر رودخانه بالا زد و در بازارها روان شد و به بازار صرافان رسید و خسارتهای بسیار به بار آورد، و بزرگترین هنرش این که پل را با دکانها از جا برکند و راه خود را دریافت و کاروانسراهای زیادی را که در راهش بودند ویران کرد و بازارها همه از بین رفتند و آب تا زیرِ بارویِ قلعه آمد؛ چنانکه در قدیم و پیش از روزگار یعقوب لیث بود. و این سیل بزرگ چندان به مردم زیان رساند که هیچ حسابگری از پسِ اندازههایاش برنمیآید. و دیگر روز، مردم در دو سوی رود به تماشا ایستاده بودند و چیزی به ظهر نمانده سیل از پا افتاد.
مدتی پل نبود و مردمان بهسختی از این کرانهی رود به آن کرانه و از آن به این میآمدند تا آنگاه که باز پلها ساختند. و از چند زابلیِ مورد اعتماد شنیدم که پس از فرونشستن سیل، مردمان زر و سیم و جامهی تباهشده مییافتند که سیل آنجا افکنده بود. و ایزد بزرگ و توانا میتواند بداند چه نعمتی به بیچیزان رسید.
*برگرفته از «تاریخ بیهقی» به روایت محمدرضا مرعشیپور
@tarikhandishmag
روز شنبه میان دو نماز، بارانکی خُردخُرد میبارید؛ چندان که زمین را اندکی تر میکرد و گروهی از گلهداران در بستر رود غزنین فرود آمده و گاوها را آنجا نگه داشته بودند. هرچه گفتند از آنجا برخیزید که در راهِ گذرِ سیل ماندن خطاست، فرمان نمیبردند تا باران قویتر شد. پس، کاهلانه برخاستند و خویشتن را به پای دیوارهایی افکندند که به کوی آهنگران پیوسته است و پناهگاهی پیدا کردند که آن هم خطا بود، اما آرامیدند. و بر آن جانب رود که سوی افغان شال است، در میان آن درختان تا آن دیوارهای آسیا، بسیار استران سلطانی بسته و آخورها را کنار هم ساخته و چادرها برپا کرده و بیخیال نشسته بودند. آن هم خطا بود؛ که در راه گذرِ سیل بودند.
پلِ بامیان در آن روزگار اینچنین نبود بل که پلی بود قوی با ستونهای استوار و پشتوانههای نیرومند، اندکی کوتاه، و بر آن دو ردیف دکان در برابر یکدیگر؛ چنانکه اکنون است. و چون از سیل تباه شد، عبویهی بازرگان، آن مرد پارسای نیکوکار – خدا بیامرزدش – چنین پلی ساخت؛ یک دهنه به این نیکویی و زیبایی، و اثرِ نیکو ماندنی است و از مردم چنین چیزها میماند.
باران در پسینگاهان چنان شد که همانندش را به یاد نداشتند و تا دیری پس از نماز خفتن پیوسته میبارید و پاسی از شب گذشته، سیلی در رسید که پیران کهن اقرار کردند چنین سیلی را به یاد نمیآرند. و با درختان بسیاری که از بیخ برکَنده و با خود میآورد، ناگهان سر رسید. گلهداران جَستند و جان به در بردند و نیز استرداران. و سیل گاوان و استران را در ربود و به پل رسید و گذر تنگ بود. چگونه ممکن میشد که آنهمه گِلولای و درخت و چارپا یکباره بتوانند بگذرند؟ و دهانه بسته شد؛ چنانکه آب راهِ گذر نداشت و بر روی پل افتاد و دنبالهی سیل، همچون لشکر آشفته، از راه میرسید و آب از بستر رودخانه بالا زد و در بازارها روان شد و به بازار صرافان رسید و خسارتهای بسیار به بار آورد، و بزرگترین هنرش این که پل را با دکانها از جا برکند و راه خود را دریافت و کاروانسراهای زیادی را که در راهش بودند ویران کرد و بازارها همه از بین رفتند و آب تا زیرِ بارویِ قلعه آمد؛ چنانکه در قدیم و پیش از روزگار یعقوب لیث بود. و این سیل بزرگ چندان به مردم زیان رساند که هیچ حسابگری از پسِ اندازههایاش برنمیآید. و دیگر روز، مردم در دو سوی رود به تماشا ایستاده بودند و چیزی به ظهر نمانده سیل از پا افتاد.
مدتی پل نبود و مردمان بهسختی از این کرانهی رود به آن کرانه و از آن به این میآمدند تا آنگاه که باز پلها ساختند. و از چند زابلیِ مورد اعتماد شنیدم که پس از فرونشستن سیل، مردمان زر و سیم و جامهی تباهشده مییافتند که سیل آنجا افکنده بود. و ایزد بزرگ و توانا میتواند بداند چه نعمتی به بیچیزان رسید.
*برگرفته از «تاریخ بیهقی» به روایت محمدرضا مرعشیپور
Forwarded from دردِ سرم (Samaneh Shojaei)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
قسمتی از شاهنامهخوانی
📌چیستیِ جشن سیزده بدر
در اسطوره های ایرانی عمر جهان هستی، دوازده هزار سال پنداشته شده است. شماره ی دوازده از برج های دوازده گانه گرفته شده است و پس از این دوازده هزار سال دوره ی جهان بسته می شود و مردمانی که در جهان هستی خویشکاری آنان پیکار در برابر اهریمن است، پس از این دوازده هزار سال، پیروزی پایانی بر اهریمن می یابند و با پیدایی «سوشیانت» واپسین نیروی اهریمنی نابود می گردد و نبرد هرمزد و اهریمن به پیروزی هرمزد می انجامد. از آن پس، دیگر جهان مادی وجود نخواهد داشت و مردمان به جایگاه جاوید خود یعنی به جهان مینوی باز می گردند. می توان گفت که نخستین دوازده روز، جشن زایش مردمان، گویا اینهمانی از این دوازده هزار سال زندگی و زایش مردمان است و روز سیزدهم اینهمانی از هزاره ی سیزدهم می تواند باشد که آغاز رهاییشان از جهان مادی است و از این روی سیزدهم نوروز می تواند روز بازگشت فروهران به مینو و روز بزرگ رامش کیهانی باشد.
چنان که در پیش هم یادآور شدیم (نام پنجه، روزها و ماه ها، بخش پنجم)، نام روز سیزدهم هر ماه، «تیر» بوده است. چنان که از اوستا و متن های پهلوی دریافت می شود این ایزد_ستاره سرشت از «آب» دارد و نژادش از «اپام نپات» است. طلوع او هم زمان با تازش دوباره ی «چشمه های آب ها» است و نبرد او با دیو خشک سالی («اَپوش») پیوند او را با "باران" و "آب" مُسَلَّم می سازد.
گویا ایرانیان در روزگاران گذشته، پس از برگزاری آیین های نوروزی و روییدن سبزه و گندم و جو و جز این ها در نخستین روزهای سال، در روزی که ویژه ی ستاره ی باران بود به دشت و صحرا و کنار چشمه و جویبارها می رفتند و به هنگام شکست یافتن دیو خشک سالی، در نیمروز گوسفند بریان می کردند چنان که در اوستا آمده که برای برآمدن و طلوع او باید گوسفندی یک رنگ را قربانی و بریان کرد تا ایزد باران کشتزارهای نورُسته را از آب باران سیراب کند. این خود گونه یی از جادوی تقلیدی برای تحریک طبیعت برای بارش باران بوده است که امروزه تنها گُلگَشتِ آن برجای مانده است.
در اسطوره های ایرانی عمر جهان هستی، دوازده هزار سال پنداشته شده است. شماره ی دوازده از برج های دوازده گانه گرفته شده است و پس از این دوازده هزار سال دوره ی جهان بسته می شود و مردمانی که در جهان هستی خویشکاری آنان پیکار در برابر اهریمن است، پس از این دوازده هزار سال، پیروزی پایانی بر اهریمن می یابند و با پیدایی «سوشیانت» واپسین نیروی اهریمنی نابود می گردد و نبرد هرمزد و اهریمن به پیروزی هرمزد می انجامد. از آن پس، دیگر جهان مادی وجود نخواهد داشت و مردمان به جایگاه جاوید خود یعنی به جهان مینوی باز می گردند. می توان گفت که نخستین دوازده روز، جشن زایش مردمان، گویا اینهمانی از این دوازده هزار سال زندگی و زایش مردمان است و روز سیزدهم اینهمانی از هزاره ی سیزدهم می تواند باشد که آغاز رهاییشان از جهان مادی است و از این روی سیزدهم نوروز می تواند روز بازگشت فروهران به مینو و روز بزرگ رامش کیهانی باشد.
چنان که در پیش هم یادآور شدیم (نام پنجه، روزها و ماه ها، بخش پنجم)، نام روز سیزدهم هر ماه، «تیر» بوده است. چنان که از اوستا و متن های پهلوی دریافت می شود این ایزد_ستاره سرشت از «آب» دارد و نژادش از «اپام نپات» است. طلوع او هم زمان با تازش دوباره ی «چشمه های آب ها» است و نبرد او با دیو خشک سالی («اَپوش») پیوند او را با "باران" و "آب" مُسَلَّم می سازد.
گویا ایرانیان در روزگاران گذشته، پس از برگزاری آیین های نوروزی و روییدن سبزه و گندم و جو و جز این ها در نخستین روزهای سال، در روزی که ویژه ی ستاره ی باران بود به دشت و صحرا و کنار چشمه و جویبارها می رفتند و به هنگام شکست یافتن دیو خشک سالی، در نیمروز گوسفند بریان می کردند چنان که در اوستا آمده که برای برآمدن و طلوع او باید گوسفندی یک رنگ را قربانی و بریان کرد تا ایزد باران کشتزارهای نورُسته را از آب باران سیراب کند. این خود گونه یی از جادوی تقلیدی برای تحریک طبیعت برای بارش باران بوده است که امروزه تنها گُلگَشتِ آن برجای مانده است.
📌آناهیتا؛ دختر لرستان غرق شد
پلدختر از دسترس خارج شد. در شامگاه دوشنبه دوازدهم فروردین سیل همه اطراف پلدختر را فرا گرفت. هر گونه ارتباطی در این شب تار با پلدختر قطع شد. مردم به کوهها پناه بردند. امشب را هیچ کس نمی داند که بر این شهر و مردمان آن چه می گذرد.
پلدختر شهری است که راولینسون، کریستین سن و ریچارد فرای ساخت آن را به شاپور دومین پادشاه ساسانی نسبت می دهند.
شهر، آبادی و بنای خود را وامدار پلی است که بر رود کشکان به دستور شاپور اول ساخته شده بود. این پل راه ارتباطی تیسفون، پایتخت امپراطوری را با جندی شاپور، شهر مورد علاقه و مرکز علمی آن روز جهان باستان را فراهم می ساخت.
مردم لرستان اما پل را نتیجه عشقی جانسوز میان دختر و پسری لر می دانند که در دو سوی رودخانه سرکش کشکان دلداده هم بودند. عاشق و معشوق داستان ما که در اثر مخالفت خانوادهایشان به یکدگر نمی رسیدند، پلی ساختند از عشق تا به وصال یگدیگر نائل شوند.
داستان عاشقانه پلدختر اما ریشه در باورهای دیرینه تری دارد. ریشه در آناهیتا دارد. آناهیتا ایزد بانوی آب و آبادانی است که در نزد ساکنان باستانی آن دیار از جایگاه ویژه ای برخوردار بود.
بابک، نیای ساسانیان ریاست معبد آناهیتا را بر عهده داشت. از این رو پادشاهان این امپراطوری خود را در حمایت این ایزد بانو می پنداشتند.
وقتی که پلدختر را ساختند، برای جلب حمایت آناهیتا مجسمه او را در پیشانی پل یعنی در بلندترین نقطه پایه میانی پل، رو به روی جریان آب نهاده بودند. باور داشتند آب با دیدن آناهیتا، ایزد بانوی خود، از وی می ترسد و به احترام او آسیبی به پل نمی رساند. بدین گونه می خواستند پلدختر را در پناه آناهیتا از ویرانی و گزند سیلابهای خروشان در امان نگاهدارند.
شامگاه دوشنبه دوازدهم فروردین اما آناهیتا، مجسمه اش، آثار برجای مانده از پلدختر و همه مردمانش به یکباره در گزند سیلابی خروشنده و ویرانگر محو و ناپدید شدند.
پلدختر که در لهجه لری <پل کر و دختر > یا پل پسر و دختر نامیده می شود، آیا با دمیدن سپیده دمان سیزدهم فروردین، مانند هزاره های پیشین عاشقانه هایش را یکبار دیگر باز می سراید ؟!
علی آهنگر
پلدختر از دسترس خارج شد. در شامگاه دوشنبه دوازدهم فروردین سیل همه اطراف پلدختر را فرا گرفت. هر گونه ارتباطی در این شب تار با پلدختر قطع شد. مردم به کوهها پناه بردند. امشب را هیچ کس نمی داند که بر این شهر و مردمان آن چه می گذرد.
پلدختر شهری است که راولینسون، کریستین سن و ریچارد فرای ساخت آن را به شاپور دومین پادشاه ساسانی نسبت می دهند.
شهر، آبادی و بنای خود را وامدار پلی است که بر رود کشکان به دستور شاپور اول ساخته شده بود. این پل راه ارتباطی تیسفون، پایتخت امپراطوری را با جندی شاپور، شهر مورد علاقه و مرکز علمی آن روز جهان باستان را فراهم می ساخت.
مردم لرستان اما پل را نتیجه عشقی جانسوز میان دختر و پسری لر می دانند که در دو سوی رودخانه سرکش کشکان دلداده هم بودند. عاشق و معشوق داستان ما که در اثر مخالفت خانوادهایشان به یکدگر نمی رسیدند، پلی ساختند از عشق تا به وصال یگدیگر نائل شوند.
داستان عاشقانه پلدختر اما ریشه در باورهای دیرینه تری دارد. ریشه در آناهیتا دارد. آناهیتا ایزد بانوی آب و آبادانی است که در نزد ساکنان باستانی آن دیار از جایگاه ویژه ای برخوردار بود.
بابک، نیای ساسانیان ریاست معبد آناهیتا را بر عهده داشت. از این رو پادشاهان این امپراطوری خود را در حمایت این ایزد بانو می پنداشتند.
وقتی که پلدختر را ساختند، برای جلب حمایت آناهیتا مجسمه او را در پیشانی پل یعنی در بلندترین نقطه پایه میانی پل، رو به روی جریان آب نهاده بودند. باور داشتند آب با دیدن آناهیتا، ایزد بانوی خود، از وی می ترسد و به احترام او آسیبی به پل نمی رساند. بدین گونه می خواستند پلدختر را در پناه آناهیتا از ویرانی و گزند سیلابهای خروشان در امان نگاهدارند.
شامگاه دوشنبه دوازدهم فروردین اما آناهیتا، مجسمه اش، آثار برجای مانده از پلدختر و همه مردمانش به یکباره در گزند سیلابی خروشنده و ویرانگر محو و ناپدید شدند.
پلدختر که در لهجه لری <پل کر و دختر > یا پل پسر و دختر نامیده می شود، آیا با دمیدن سپیده دمان سیزدهم فروردین، مانند هزاره های پیشین عاشقانه هایش را یکبار دیگر باز می سراید ؟!
علی آهنگر