📌آرسن ، نیکوکاری که برای انسانیت مرز قایل نبود.
هنوز بعد از گذشت ۳۹ سال، خاطره نیکیهای «آرسن میناسیان» که بدون حدو مرز به همه مردم با انسانیت مینگریست، در میان مردم رشت زنده است. چشمان نافذ و مهربان او هنوز در اولین داروخانه شبانه روزی که تأسیس کرده بود، به بیماران لبخند می زند. گویا هنوز چشمانش بی خوابیهای شبانه را تاب آورده و به فکر یاری رساندن به بیمارانی است که تنگدستیشان، راه درمان مریضی را با مشکل مواجه کرده و آرسن برای یاری رساندن به آنها تلاش میکند.
او در داروخانهاش تا پاسی از شب بیدار میماند تا دارو بسازد. در بحبوحه جنگ جهانی، مشاهده مرگ و میر مردم او را به فکر تأسیس داروخانهای انداخت تا بتواند به بیماران بی بضاعت داروی رایگان دهد.
با اینکه از زمانی که آرسن داروخانهاش را به انصاری نامی واگذار کرد و سه نسل داروخانه کارون دست به دست شده اما، هنوز نام و یاد نیک «آرسن میناسیان»، داروساز خیر مسیحی و مؤسس اولین داروخانه شبانه روزی ایران در رشت زنده است.
آرسن میناسیان که بود؟
سال ۱۲۹۵ شمسی در یک خانواده مسیحی کودکی به دنیا آمد که از همان دوران قلبی رئوف داشت. در احوالاتش نوشتهاند که در کودکی وقتی بچهای ژنده پوش را در سرما میبیند، کت خود را به او هدیه میدهد.
تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در رشت گذراند. زندگی حرفهای اش فراگیری و ساخت داروهای سنتی بود. در جوانی دو سال در شهر قزوین زندگی کرد و در این شهر در یک داروخانه و نزد یک داروساز ساخت دارو را یاد گرفت.
تأسیس نخستین داروخانه شبانه روزی کشور
بعد از بازگشت از قزوین، دارو میساخت و با قیمت پایین و یا رایگان در اختیار مردم بی بضاعت قرار میداد. در بحبوحه جنگ جهانی دوم که بیماری تیفوس و تیفوئید در گیلان بیداد میکرد، آرسن تا پاسی از شب بیدار میماند تا بتواند داروهای بیشتری بسازد گاه شبها به تهران میرفت تا بتواند مواد اولیه مورد نیاز داروها را تهیه کند. تلاشهای او موجب شد تعداد زیادی از مردم رشت از بیماریهای ناشی از جنگ جهانی از مرگ نجات یابند.
اما در جامعهای که رقابت برای کسب سود است اگر کسی خلاف جریان حرکت کند، با آماج تهمتها روبرو میشود. آرسن نیز از سوی دیگر داروسازان تحت فشار بود. وقتی رایگان داروهایش را در اختیار مردم قرار میداد و حتی به خاطر این کار بسیار مقروض شده بود؛ بعضی از داروسازان علیه او به استاندار و فرماندار و رئیس بهداری شکایت کردند که آرسن جریان عادی داد و ستد را در استان بر هم زده است و دیگر داروسازان را به سمت ورشکستگی سوق داده اما همین داروسازان وقتی با آرسن روبرو میشدند، زبانشان در برابر مهربانیها و نگاه معصومانه او بند میآمد.
خدمات انسان دوستانه وی موجب شد، دانشگاه تهران به او دکترای افتخاری داروساری اعطا نماید. و او توانست اولین داروخانه شبانه روزی ایران یعنی «کارون» را در سال ۱۳۱۹ تأسیس کند.
او عایدات سرشار داروخانه کارون را به نیازمندان میبخشید. نیکیهای بی دریغ آرسن موجب شده بود بسیاری از افراد خیر و بازرگانان وجوه نقد و خیرات خود را به او دهند تا او هر طور صلاح میداند خرج کند.
مؤسس اولین آسایشگاه خیریه سالمندان
نیکیهای بی حد او اعتماد عمومی را نسبت به وی افزایش داده و مردم مسلمان رشت، مدتی وی را به عنوان انجمن شهر انتخاب کردند حتی زمزمه شهردار شدن وی نیز بود، ولی آرسن نپذیرفت. مشاهده وضعیت زنان و مردان سالمندی که سرپناهی نداشته و گاه و بیگاه به او مراجعه میکردند موجب شد فکر ساختن آسایشگاه سالمندان اول بار توسط آرسن به دکتر حکیم زاده مطرح شود. در آن زمان وقتی هنوز تهران نیز آسایشگاه سالمندان نداشت، شهر رشت با کمک این دو انسان نوعدوست، و حمایتهای آیت الله ضیابری و تاجر معروف چینی چیان صاحب نخستین مرکز خیران آسایشگاه سالمندان و معلولان و بیماران روانی شد که در زمین اهدایی مرحوم استقامت در سلیمانداراب رشت بنا شد.
آرسن دهها دختر فقیر را با جهیزیه اهدایی خود به خانه بخت فرستاد. وی ثروتمند نبود ولی با متمولان چنان رفتار میکرد که خواستههای انسانی وی را برآورده میکردند.
رشت آتش سوزیهای زیادی به خود دیده و در بسیاری از آتش سوزیها مردم او را میدیدند که بر بام و سفال غرق در دود و عرق همچون یک آتش نشان مشغول خاموش کردن آتش است. وقتی ۹ ماه از سال باران ببارد و دیگر رودخانههای رشت هم گنجایش نداشته باشد، سیل ویرانگر بلای جان مردم میشود باز هم آرسن به داد مردم سیل زده میرسید.
کمک به کارگران اعتصاب کننده
مردم گیلان زمانی را به یاد میآورند که کارگران گونی بافی رشت با خانوادههای خود برای احقاق حقوق خود در چمن میدان شهرداری رشت اعتصاب غذا کردهاند. اطراف میدان پر بود از پلیس و سرباز و کسی جرات نزدیک شدن به اعتصاب کنندگان را نداشت. تنها آرسن بود که با زنبیلهایی از خرما و نان و پنیر و شیشههای شیر به طرف می
هنوز بعد از گذشت ۳۹ سال، خاطره نیکیهای «آرسن میناسیان» که بدون حدو مرز به همه مردم با انسانیت مینگریست، در میان مردم رشت زنده است. چشمان نافذ و مهربان او هنوز در اولین داروخانه شبانه روزی که تأسیس کرده بود، به بیماران لبخند می زند. گویا هنوز چشمانش بی خوابیهای شبانه را تاب آورده و به فکر یاری رساندن به بیمارانی است که تنگدستیشان، راه درمان مریضی را با مشکل مواجه کرده و آرسن برای یاری رساندن به آنها تلاش میکند.
او در داروخانهاش تا پاسی از شب بیدار میماند تا دارو بسازد. در بحبوحه جنگ جهانی، مشاهده مرگ و میر مردم او را به فکر تأسیس داروخانهای انداخت تا بتواند به بیماران بی بضاعت داروی رایگان دهد.
با اینکه از زمانی که آرسن داروخانهاش را به انصاری نامی واگذار کرد و سه نسل داروخانه کارون دست به دست شده اما، هنوز نام و یاد نیک «آرسن میناسیان»، داروساز خیر مسیحی و مؤسس اولین داروخانه شبانه روزی ایران در رشت زنده است.
آرسن میناسیان که بود؟
سال ۱۲۹۵ شمسی در یک خانواده مسیحی کودکی به دنیا آمد که از همان دوران قلبی رئوف داشت. در احوالاتش نوشتهاند که در کودکی وقتی بچهای ژنده پوش را در سرما میبیند، کت خود را به او هدیه میدهد.
تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در رشت گذراند. زندگی حرفهای اش فراگیری و ساخت داروهای سنتی بود. در جوانی دو سال در شهر قزوین زندگی کرد و در این شهر در یک داروخانه و نزد یک داروساز ساخت دارو را یاد گرفت.
تأسیس نخستین داروخانه شبانه روزی کشور
بعد از بازگشت از قزوین، دارو میساخت و با قیمت پایین و یا رایگان در اختیار مردم بی بضاعت قرار میداد. در بحبوحه جنگ جهانی دوم که بیماری تیفوس و تیفوئید در گیلان بیداد میکرد، آرسن تا پاسی از شب بیدار میماند تا بتواند داروهای بیشتری بسازد گاه شبها به تهران میرفت تا بتواند مواد اولیه مورد نیاز داروها را تهیه کند. تلاشهای او موجب شد تعداد زیادی از مردم رشت از بیماریهای ناشی از جنگ جهانی از مرگ نجات یابند.
اما در جامعهای که رقابت برای کسب سود است اگر کسی خلاف جریان حرکت کند، با آماج تهمتها روبرو میشود. آرسن نیز از سوی دیگر داروسازان تحت فشار بود. وقتی رایگان داروهایش را در اختیار مردم قرار میداد و حتی به خاطر این کار بسیار مقروض شده بود؛ بعضی از داروسازان علیه او به استاندار و فرماندار و رئیس بهداری شکایت کردند که آرسن جریان عادی داد و ستد را در استان بر هم زده است و دیگر داروسازان را به سمت ورشکستگی سوق داده اما همین داروسازان وقتی با آرسن روبرو میشدند، زبانشان در برابر مهربانیها و نگاه معصومانه او بند میآمد.
خدمات انسان دوستانه وی موجب شد، دانشگاه تهران به او دکترای افتخاری داروساری اعطا نماید. و او توانست اولین داروخانه شبانه روزی ایران یعنی «کارون» را در سال ۱۳۱۹ تأسیس کند.
او عایدات سرشار داروخانه کارون را به نیازمندان میبخشید. نیکیهای بی دریغ آرسن موجب شده بود بسیاری از افراد خیر و بازرگانان وجوه نقد و خیرات خود را به او دهند تا او هر طور صلاح میداند خرج کند.
مؤسس اولین آسایشگاه خیریه سالمندان
نیکیهای بی حد او اعتماد عمومی را نسبت به وی افزایش داده و مردم مسلمان رشت، مدتی وی را به عنوان انجمن شهر انتخاب کردند حتی زمزمه شهردار شدن وی نیز بود، ولی آرسن نپذیرفت. مشاهده وضعیت زنان و مردان سالمندی که سرپناهی نداشته و گاه و بیگاه به او مراجعه میکردند موجب شد فکر ساختن آسایشگاه سالمندان اول بار توسط آرسن به دکتر حکیم زاده مطرح شود. در آن زمان وقتی هنوز تهران نیز آسایشگاه سالمندان نداشت، شهر رشت با کمک این دو انسان نوعدوست، و حمایتهای آیت الله ضیابری و تاجر معروف چینی چیان صاحب نخستین مرکز خیران آسایشگاه سالمندان و معلولان و بیماران روانی شد که در زمین اهدایی مرحوم استقامت در سلیمانداراب رشت بنا شد.
آرسن دهها دختر فقیر را با جهیزیه اهدایی خود به خانه بخت فرستاد. وی ثروتمند نبود ولی با متمولان چنان رفتار میکرد که خواستههای انسانی وی را برآورده میکردند.
رشت آتش سوزیهای زیادی به خود دیده و در بسیاری از آتش سوزیها مردم او را میدیدند که بر بام و سفال غرق در دود و عرق همچون یک آتش نشان مشغول خاموش کردن آتش است. وقتی ۹ ماه از سال باران ببارد و دیگر رودخانههای رشت هم گنجایش نداشته باشد، سیل ویرانگر بلای جان مردم میشود باز هم آرسن به داد مردم سیل زده میرسید.
کمک به کارگران اعتصاب کننده
مردم گیلان زمانی را به یاد میآورند که کارگران گونی بافی رشت با خانوادههای خود برای احقاق حقوق خود در چمن میدان شهرداری رشت اعتصاب غذا کردهاند. اطراف میدان پر بود از پلیس و سرباز و کسی جرات نزدیک شدن به اعتصاب کنندگان را نداشت. تنها آرسن بود که با زنبیلهایی از خرما و نان و پنیر و شیشههای شیر به طرف می
دان رفت و نه پلیس و نه ماموران ساواک کسی جرات نکرد مانع آرسن شود.
روز اول پلیس ملتمسانه از آرسن خواست که زیاد در بین اعتصاب کنندگان نماند و آرسن در کمال خونسردی گفت: شکایت مرا پیش استاندار ببر و بگو آرسن برای بچههای وسط میدان شیر برده است.
میناسیان تا زنده بود، پدر معنوی بسیاری از بی پناهان رشت بود. وقتی در سال ۱۳۵۳ داروخانه کارون را به دیگری واگذار کرد، تمام وقت خود را صرف سالمندان و معلولان رشت کرد.
زمانی که دکتر حکیم زاده برای ساخت آسایشگاه کهریزک به تهران دعوت شد، مدیریت آسایشگاه به آرسن سپرده شد و تاوقتی که او زنده بود، دست مهر و حمایتش بر سر سالمندان و معلولین رشت کشیده میشد.
مردی که در یادها ماند
تعطیلات نوروزی سال ۱۳۵۶ که پایان یافت، خنده بر لبان دوستداران «خاچاطور آرسن میناسیان» یخ بست و ساعت ۱۰ شب ۱۴ فروریدن ماه یکی از تلخترین اتفاقات در تاریخ شهر رشت در آسایشگاه سالمندان رقم خورد.
آرسن میناسیان که از مدتها قبل دچار بیماری بود، در حین خدمت به سالمندان به دیدار حق رفت. نقل شده زمانی که آرسن از دنیا میرود، کارکنان و مددجویان آسایشگاه که او را پدر خود میدانستند با گریه و زاری گفتهاند: او از ماست خاکش نکنید.
تشییع جنازه وی یکی از پرشکوهترین و شلوغترین تشییع جنازههایی بود که رشت به خود دیده است. در مراسم او هم شورای خلیفه گری ارامنه و هم ارامنه رشت حضور داشتند و هم دستههای زنجیر زنی و سینه زنی مسلمانان به یاد یک خیر مسیحی در محلات رشت به راه افتاد. همانطور که آرسن مسیحی همواره در مراسمهای مذهبی دهه عاشورا شرکت میکرد، مسلمانان نیز در وداع او اشک ریختند. آرسن در خیل دوستدارانش با دنیا وداع کرد و در حیاط مدرسه «م. آهور دانیان» رشت به خواب ابدی رفت. هم اینک نیز بسیاری از دوستداران آرسن پس از سالها از فوت وی به کلیسای رشت میروند و به یاد نیکوکاریهای آرسن خاچاطور میناسیان بر مزارش گل نثار میکنند.
آرسن رفت ولی داروخانه کارون هنوز زنده است و لبخند معصومانهاش در تصویری که در این داروخانه نصب شده نوید میدهد که هنوز انسانیت زنده است. خیابان منتهی به آسایشگاه خیریه رشت نیز با نام این نیکوکار نامگذاری شده است.
روز اول پلیس ملتمسانه از آرسن خواست که زیاد در بین اعتصاب کنندگان نماند و آرسن در کمال خونسردی گفت: شکایت مرا پیش استاندار ببر و بگو آرسن برای بچههای وسط میدان شیر برده است.
میناسیان تا زنده بود، پدر معنوی بسیاری از بی پناهان رشت بود. وقتی در سال ۱۳۵۳ داروخانه کارون را به دیگری واگذار کرد، تمام وقت خود را صرف سالمندان و معلولان رشت کرد.
زمانی که دکتر حکیم زاده برای ساخت آسایشگاه کهریزک به تهران دعوت شد، مدیریت آسایشگاه به آرسن سپرده شد و تاوقتی که او زنده بود، دست مهر و حمایتش بر سر سالمندان و معلولین رشت کشیده میشد.
مردی که در یادها ماند
تعطیلات نوروزی سال ۱۳۵۶ که پایان یافت، خنده بر لبان دوستداران «خاچاطور آرسن میناسیان» یخ بست و ساعت ۱۰ شب ۱۴ فروریدن ماه یکی از تلخترین اتفاقات در تاریخ شهر رشت در آسایشگاه سالمندان رقم خورد.
آرسن میناسیان که از مدتها قبل دچار بیماری بود، در حین خدمت به سالمندان به دیدار حق رفت. نقل شده زمانی که آرسن از دنیا میرود، کارکنان و مددجویان آسایشگاه که او را پدر خود میدانستند با گریه و زاری گفتهاند: او از ماست خاکش نکنید.
تشییع جنازه وی یکی از پرشکوهترین و شلوغترین تشییع جنازههایی بود که رشت به خود دیده است. در مراسم او هم شورای خلیفه گری ارامنه و هم ارامنه رشت حضور داشتند و هم دستههای زنجیر زنی و سینه زنی مسلمانان به یاد یک خیر مسیحی در محلات رشت به راه افتاد. همانطور که آرسن مسیحی همواره در مراسمهای مذهبی دهه عاشورا شرکت میکرد، مسلمانان نیز در وداع او اشک ریختند. آرسن در خیل دوستدارانش با دنیا وداع کرد و در حیاط مدرسه «م. آهور دانیان» رشت به خواب ابدی رفت. هم اینک نیز بسیاری از دوستداران آرسن پس از سالها از فوت وی به کلیسای رشت میروند و به یاد نیکوکاریهای آرسن خاچاطور میناسیان بر مزارش گل نثار میکنند.
آرسن رفت ولی داروخانه کارون هنوز زنده است و لبخند معصومانهاش در تصویری که در این داروخانه نصب شده نوید میدهد که هنوز انسانیت زنده است. خیابان منتهی به آسایشگاه خیریه رشت نیز با نام این نیکوکار نامگذاری شده است.
Forwarded from روزنامه شرق ویژه اصفهان
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
📌 سفرنامه یوهان اشترویس
📝ترجمه دکتر ساسان طهماسبی
@tarikhandishmag
یوهان اشترویس در سال 1628 م در روستای ورمر در نزدیکی آمستردام به دنیا آمد . وی به عنوان دریانورد در کشتی های کمپانی هند شرقی هلند مشغول کار شد.وی سفرها زیادی از طریق دریانوردی داشته است و در این بین از کشورهای زیادی دیدن کرده است. کشورهای آسیای جنوب شرقی و ایتالیا، عثمانی و شمال آفریقا و روسیه. در سفر به روسیه بود که دست تقدیر او را به سمت ایران کشاند و در زمان مقارن با حکومت صفویه به ایران آمد. این سفرنامه برای پژوهشگران تاریخ صفویه کم تر شناخته شده است. اما اطلاعات ارزشمند و منحصر به فردی دارد. اطلاعاتی در مورد ملیت، شیوه خرید و فروش، وظایف و سبک زندگی برده ها در ایران ارائه داده است . اشترویس تمام شهرها و روستاهایی که در سفر از اردبیل تا گمبرون دیده است به طور مفصل توصیف می کند. موقعیت جغرافیایی، آب و هوا، وضعیت استحکامات، تجارت و کشاورزی تمام این شهرها و روستاها با جزییات در خور تحسین بیان شده است.
اکنون قسمتی از سفرنامه اشترویس به ایران را که به توصیف شهر شیراز پرداخته است با هم می خوانیم :
@tarikhandishmag
"شیراز مانند بیشتر شهرهای ایران در دره قرار دارد. از هر طرف با تپه احاطه شده است. در بخشی از شهر که در مسیر اصفهان واقع شده است، فقط یک دروازه یا گذرگاه مسقف و مزین به تصاویر انواع حیوانات قرار دارد. روی دروازه چند کتیبه حکاکی شده است. زیر دروازه خیابان نسبتا زیبا و وسیعی دیده می شود. بخشی از خیابان در مسیر شهر مسطح و عریض است. در دو طرف آن درختانی روییده است و با تعداد زیادی از خانه های نجیب زاده ها یک بهشت در خور تحسین به وجود آورده است. در پایان آن راه، استخری محصور با دیوار قرار دارد. پس از عبور از آنجا و درست در مقابل دروازه های شهر یک پل سنگی بزرگ و طولانی روی خندق دیده می شود. آب خندق در فصل تابستان خشک می شود. اما در فصل زمستان برای اهالی شهر مشکلات زیادی ایجاد می کند. زیرا بر اثر بارش برف و باران به طور غیره منتظره آب زیادی از کوه ها سرازیر می شود و دشت را فرا می گیرد... بقایای دیوارها، دروازه ها، برج ها، ستون ها و سایر ساختمان های بزرگ اطرف شهر نشان می دهد که شهر در گذشته بزرگ تر بوده است..."
📝ترجمه دکتر ساسان طهماسبی
@tarikhandishmag
یوهان اشترویس در سال 1628 م در روستای ورمر در نزدیکی آمستردام به دنیا آمد . وی به عنوان دریانورد در کشتی های کمپانی هند شرقی هلند مشغول کار شد.وی سفرها زیادی از طریق دریانوردی داشته است و در این بین از کشورهای زیادی دیدن کرده است. کشورهای آسیای جنوب شرقی و ایتالیا، عثمانی و شمال آفریقا و روسیه. در سفر به روسیه بود که دست تقدیر او را به سمت ایران کشاند و در زمان مقارن با حکومت صفویه به ایران آمد. این سفرنامه برای پژوهشگران تاریخ صفویه کم تر شناخته شده است. اما اطلاعات ارزشمند و منحصر به فردی دارد. اطلاعاتی در مورد ملیت، شیوه خرید و فروش، وظایف و سبک زندگی برده ها در ایران ارائه داده است . اشترویس تمام شهرها و روستاهایی که در سفر از اردبیل تا گمبرون دیده است به طور مفصل توصیف می کند. موقعیت جغرافیایی، آب و هوا، وضعیت استحکامات، تجارت و کشاورزی تمام این شهرها و روستاها با جزییات در خور تحسین بیان شده است.
اکنون قسمتی از سفرنامه اشترویس به ایران را که به توصیف شهر شیراز پرداخته است با هم می خوانیم :
@tarikhandishmag
"شیراز مانند بیشتر شهرهای ایران در دره قرار دارد. از هر طرف با تپه احاطه شده است. در بخشی از شهر که در مسیر اصفهان واقع شده است، فقط یک دروازه یا گذرگاه مسقف و مزین به تصاویر انواع حیوانات قرار دارد. روی دروازه چند کتیبه حکاکی شده است. زیر دروازه خیابان نسبتا زیبا و وسیعی دیده می شود. بخشی از خیابان در مسیر شهر مسطح و عریض است. در دو طرف آن درختانی روییده است و با تعداد زیادی از خانه های نجیب زاده ها یک بهشت در خور تحسین به وجود آورده است. در پایان آن راه، استخری محصور با دیوار قرار دارد. پس از عبور از آنجا و درست در مقابل دروازه های شهر یک پل سنگی بزرگ و طولانی روی خندق دیده می شود. آب خندق در فصل تابستان خشک می شود. اما در فصل زمستان برای اهالی شهر مشکلات زیادی ایجاد می کند. زیرا بر اثر بارش برف و باران به طور غیره منتظره آب زیادی از کوه ها سرازیر می شود و دشت را فرا می گیرد... بقایای دیوارها، دروازه ها، برج ها، ستون ها و سایر ساختمان های بزرگ اطرف شهر نشان می دهد که شهر در گذشته بزرگ تر بوده است..."
Forwarded from اتچ بات
📣مراکز فروش شماره سوم نشریه تاریخ اندیش در تهران و شهرستان ها
🔅تهران
کتابفروشی طهوری - خیابان انقلاب
کتابفروشی مولی- خیابان انقلاب
کتابفروش توس- خیابان انقلاب
کتابفروشی صفحه سفید - ضلع شمالی میدان فلسطین شماره 9
شماری از کیوسک های مطبوعاتی روبروی دانشگاه تهران
☔️رشت
کتابفروشی آسمان - ابتدای خیابان امام خمینی
کتابفروشی فرازمند - ابتدای خیابان امام خمینی
کیوسک های مطبوعاتی ابتدای خیابان سعدی- خیابان سبزه میدان - میدان صابرین خیابان گلسار
☀️اصفهان
فرهنگسرای کتاب اصفهان- دروازه دولت ابتدای چهار باغ عباسی
☀️شیراز
کتابفروشی اسفند شیراز- میدان دانشجو - اول ساحلی غربی
🏔تبریز
کتابفروشی سپهر تبریز - میدان ساعت اول ارتش شمالی
🕌مشهد
کتابفروشی امام مشهد - چهارراه دکتری
@tarikhandishmag
🔅تهران
کتابفروشی طهوری - خیابان انقلاب
کتابفروشی مولی- خیابان انقلاب
کتابفروش توس- خیابان انقلاب
کتابفروشی صفحه سفید - ضلع شمالی میدان فلسطین شماره 9
شماری از کیوسک های مطبوعاتی روبروی دانشگاه تهران
☔️رشت
کتابفروشی آسمان - ابتدای خیابان امام خمینی
کتابفروشی فرازمند - ابتدای خیابان امام خمینی
کیوسک های مطبوعاتی ابتدای خیابان سعدی- خیابان سبزه میدان - میدان صابرین خیابان گلسار
☀️اصفهان
فرهنگسرای کتاب اصفهان- دروازه دولت ابتدای چهار باغ عباسی
☀️شیراز
کتابفروشی اسفند شیراز- میدان دانشجو - اول ساحلی غربی
🏔تبریز
کتابفروشی سپهر تبریز - میدان ساعت اول ارتش شمالی
🕌مشهد
کتابفروشی امام مشهد - چهارراه دکتری
@tarikhandishmag
Telegram
attach 📎
Forwarded from Kand o kav journal of Archaeology
Forwarded from مورخان
🔸«من و برادرانم علیه سیل»!
✍️ مجید علیپور (معلم/ مدیرسایت مورخان)
@movarekhan
« ضرب المثلی از ایلات خاورمیانه ای نقل می شود که تا اندازه زیادی گویای وضعیت تراژیک این جوامع و علت العلل مصیبت ها و رنج هایشان در طول تاریخ است: «من علیه برادرم، من و برادرم علیه عموزاده ام، من و عموزاده ام علیه قبیله ام، من و قبیله ام علیه همه دنیا!»
ایران یکی ازهمین کشورهای خاورمیانه ایست که علی رغم فرهنگ و تمدن تاریخی و ویژه اش به علل گوناگون جغرافیایی و تاریخی، تا کمتر از یکسده اخیر دچار وضعیتی مشابه بود. سرزمینی محصور در میان صحراهای پهناور و کوه های عریض و صعب العبور که جوامع کوچک اما پرشمار روستایی در آن به سان جزایری جدا و دور ازهم روزگار می گذرانند. شکاف ها البته تنها محدود به شرایط جغرافیایی و طبیعی نمی شد بلکه تحت تاثیر مصیبت های مکرر تاریخی (جنگ ها و مهاجرت های گسترده) ساختار اجتماعی، فرهنگی و سیاسی آن هر روز از یکدیگر دورتر و غریبه تر می گشت. ناامنی های ناشی از فروپاشی و یا ضعف حکومتهایی که گاه عمرشان به نیم قرن هم نمی رسید از دامنه ارتباطات میان این جوامع می کاست و در عوض بر حجم بیگانگی و غیرخودی پنداشتن آن «دیگران» دامن می زد. به این فهرست بیافزایید تنوع حیرت برانگیز زبانی، مذهبی، قومی و … را تا مشخص شودچرا تا مدتها برای اشاره به کشور از اططلاح «ممالک محروسه» (مملکت های حراست شده) استفاده می شده است!اما در کشوری با این مختصات که بارها تا مرز فروپاشی مطلق هم رسیده بود، هربار یاریگرانی از اقصا نقاط کشور زیر یک پرچم جمع شدند، تلاش کردند، جنگیدند، از جان مایه گذاشتند و … تا از یکپارچگی، هویت و عظمت میهن پاسداری کنند و خاک و نام مقدس ایران را به یادگار به نسل های بعدی بسپارند.
بهانه نوشتن این مقدمه، تصاویر غرور انگیز همت ایرانیان از هر قشر و قوم و مذهبی برای رفع غبار غم از چهره های هموطنان مناطق سیل زده بود تا بر این نکته تاکید کنیم که بحرانها هرقدر هم که بزرگ، مصیبت آفرین و هزینه زا به نظر آیند، حاوی فرصت های کم نظیری هستند که می بایست آنها را شناسایی و به بهترین نحوه از آنها استفاده کرد.احتمالا نتوان حادثه ای خسارت بارتر و سنگین تر از جنگ تحمیلی ۸ ساله در یک سده اخیر نشان داد. جنگی که صدها هزار کشته و مجروح و بی خانمان به بار آورد، تاسیسات زیربنایی و روبنایی بی شماری را ویران کرد، آسیب های روحی و روانی گسترده و دامنه داری برای بخش بزرگی از جمعیت کشور باقی گذاشت و … . در واقع می توان فهرستی به مراتب طولانی تر از این از صدمات و ضایعات آن تجاوز نحس تهیه کرد و ساعتها و روزها بر بانیان و حامیان متجاوز لعنت و نفرین فرستاد؛ اما نمی توان از یکی از فرصت ها (بلکه برکت های) آن فاجعه بزرگ هم چشم پوشید و آن تاثیر این فاجعه در ارتقاء «همبستگی» میان ایرانیان بود. شاهد بودیم که همین «جغدِ جنگ و مرغوای او» چگونه سبب شد سیل عظیمی از جوانان و پیران، شیرمردان و شیرزنان ایرانی فارغ از هر قومیت و زبان و مذهب و ایدئولوژی و مذهب و مسلکی به دفاع از مام میهن و دین و آیین برآیند و نقشی از همبستگی بر تار و پود قالی «ملت ایران» بزنند.
فاجعه سیل اخیر نمونه دیگری از بحران ها و مصیبت هایی است که اگر نیک بنگریم حاوی فرصت های بزرگی است که ... »
بقیه یادداشت در آدرس: http://iranayandehmag.com/?p=601
✍️ مجید علیپور (معلم/ مدیرسایت مورخان)
@movarekhan
« ضرب المثلی از ایلات خاورمیانه ای نقل می شود که تا اندازه زیادی گویای وضعیت تراژیک این جوامع و علت العلل مصیبت ها و رنج هایشان در طول تاریخ است: «من علیه برادرم، من و برادرم علیه عموزاده ام، من و عموزاده ام علیه قبیله ام، من و قبیله ام علیه همه دنیا!»
ایران یکی ازهمین کشورهای خاورمیانه ایست که علی رغم فرهنگ و تمدن تاریخی و ویژه اش به علل گوناگون جغرافیایی و تاریخی، تا کمتر از یکسده اخیر دچار وضعیتی مشابه بود. سرزمینی محصور در میان صحراهای پهناور و کوه های عریض و صعب العبور که جوامع کوچک اما پرشمار روستایی در آن به سان جزایری جدا و دور ازهم روزگار می گذرانند. شکاف ها البته تنها محدود به شرایط جغرافیایی و طبیعی نمی شد بلکه تحت تاثیر مصیبت های مکرر تاریخی (جنگ ها و مهاجرت های گسترده) ساختار اجتماعی، فرهنگی و سیاسی آن هر روز از یکدیگر دورتر و غریبه تر می گشت. ناامنی های ناشی از فروپاشی و یا ضعف حکومتهایی که گاه عمرشان به نیم قرن هم نمی رسید از دامنه ارتباطات میان این جوامع می کاست و در عوض بر حجم بیگانگی و غیرخودی پنداشتن آن «دیگران» دامن می زد. به این فهرست بیافزایید تنوع حیرت برانگیز زبانی، مذهبی، قومی و … را تا مشخص شودچرا تا مدتها برای اشاره به کشور از اططلاح «ممالک محروسه» (مملکت های حراست شده) استفاده می شده است!اما در کشوری با این مختصات که بارها تا مرز فروپاشی مطلق هم رسیده بود، هربار یاریگرانی از اقصا نقاط کشور زیر یک پرچم جمع شدند، تلاش کردند، جنگیدند، از جان مایه گذاشتند و … تا از یکپارچگی، هویت و عظمت میهن پاسداری کنند و خاک و نام مقدس ایران را به یادگار به نسل های بعدی بسپارند.
بهانه نوشتن این مقدمه، تصاویر غرور انگیز همت ایرانیان از هر قشر و قوم و مذهبی برای رفع غبار غم از چهره های هموطنان مناطق سیل زده بود تا بر این نکته تاکید کنیم که بحرانها هرقدر هم که بزرگ، مصیبت آفرین و هزینه زا به نظر آیند، حاوی فرصت های کم نظیری هستند که می بایست آنها را شناسایی و به بهترین نحوه از آنها استفاده کرد.احتمالا نتوان حادثه ای خسارت بارتر و سنگین تر از جنگ تحمیلی ۸ ساله در یک سده اخیر نشان داد. جنگی که صدها هزار کشته و مجروح و بی خانمان به بار آورد، تاسیسات زیربنایی و روبنایی بی شماری را ویران کرد، آسیب های روحی و روانی گسترده و دامنه داری برای بخش بزرگی از جمعیت کشور باقی گذاشت و … . در واقع می توان فهرستی به مراتب طولانی تر از این از صدمات و ضایعات آن تجاوز نحس تهیه کرد و ساعتها و روزها بر بانیان و حامیان متجاوز لعنت و نفرین فرستاد؛ اما نمی توان از یکی از فرصت ها (بلکه برکت های) آن فاجعه بزرگ هم چشم پوشید و آن تاثیر این فاجعه در ارتقاء «همبستگی» میان ایرانیان بود. شاهد بودیم که همین «جغدِ جنگ و مرغوای او» چگونه سبب شد سیل عظیمی از جوانان و پیران، شیرمردان و شیرزنان ایرانی فارغ از هر قومیت و زبان و مذهب و ایدئولوژی و مذهب و مسلکی به دفاع از مام میهن و دین و آیین برآیند و نقشی از همبستگی بر تار و پود قالی «ملت ایران» بزنند.
فاجعه سیل اخیر نمونه دیگری از بحران ها و مصیبت هایی است که اگر نیک بنگریم حاوی فرصت های بزرگی است که ... »
بقیه یادداشت در آدرس: http://iranayandehmag.com/?p=601
Forwarded from اتچ بات
📌بخشی از مقاله سرهنگ نصرت الله خان آزاد راد از سرداران نهضت جنگل
📝هومن صدیقی
@tarikhandishmag
سرهنگ آزاد راد در خاطرات خود می نویسد " وضع آشفته کشور و حضور بیگانگان در سرزمین ما هر ایرانی وطن دوستی را رنج می داد. نهضت جنگل در گیلان فعال بود و این نهضت که کاملا رنگ ملی و مذهبی داشت چشم امیدی بود به آینده کشور، در میام ما از جنگلی ها و میرزا کوچک خان صحبتهایی بسیاری به میان آمد و اشتیاق این که به جنگلی ها بپیوندیم به خوبی در چهره ها آشکار بود"
اندک زمانی پس از انتصاب نصرت الله خان به ریاست کمیساریای 2 رشت، وی به اتفاق چند تن دیگر از همکاران خود، تلاش در برقراری و ایجاد ارتباط با میرزا کوچک خان می نماید و در کمتر از یکماه موفق می شوند که به میرزا و جنگلی ها بپیوندند.
آزاد راد می نویسد: " پس از چند جلسه ای خصوصی و مشورت با میرزا قرار شد نهضت جنگل را با یک دیسیپلین نظامی توام سازیم و در گوراب زرمخ سرباز خانهای با امکانات موجود بر پا کردیم. افراد به دسته های مختلف تحت فرماندهی افسران تقسیم شدند و تحت تعلیم قرار گرفتند. پیوستن افسران پلیس به میرزا کوچک خان انعکاس وسیعی یافت و دولت برای سر ما جوایزی تعیین کرد..."
آزاد راد همچنان که در گوراب زرمخ به آموزش نظامی جوانان غیور و دلیر گیلانی اهتمام می ورزید در بسیاری از نبردها و مبارزات نیز شرکت می جست . ظهور انقلاب روسیه موقعیت استراتژیکی متفقین را متزلزل ساخت. پس از امضای معاهده ی برست لیتووسک (brest litovesk)بمناسبت صلح روسیه و آلمان، کمیته سرخ دیگر روسیه را متحد انگلستان نمی دانست. با وجود شکاف پیش آمده، انگلیسی ها مصمم شدند که مانع عمیقتر شدن این شکاف گردند و بدین منظور ژنرال دنسترویل را مامور پر کردن این شکاف و فاصله نمودند. لذا انگلیسی ها به سراغ فرماندهی رفتند که مخالف با انقلاب و حکومت بلشویکی بودند. دنسترویل با بیچراخف فرمانده آخرین دستجات سربازان روس به توافق می رسند که راه منجیل - انزلی را به منظور عبور آخرین دستجات روس و همچنین عبور قوای انگلیس به طرف قفقاز باز نمایند. مذاکره کلنل استوکس، نماینده ی ژنرال دنسترویل با جنگلیها به نتیجه ای نمی رسد. مهلتی 48 ساعته به جنگلی ها جهت باز کردن مسیر منجیل - انزلی داده نی شود. هنوز 24 ساعت به پایان ضرب العجل مانده،هواپیمای دوباله انگلیس، در ابتدا به منظور شناسایی مواضع جنگلی ها و سپس بمباران همان مواضع، در آسمان جنگل به پرواز در می آید...
@tarikhandishmag
📚ادامه این مقاله و شماره سوم نشریه را می توانید از سایت www.tarikhandish.ir و یا مراکز معتبر خریداری کنید.
📝هومن صدیقی
@tarikhandishmag
سرهنگ آزاد راد در خاطرات خود می نویسد " وضع آشفته کشور و حضور بیگانگان در سرزمین ما هر ایرانی وطن دوستی را رنج می داد. نهضت جنگل در گیلان فعال بود و این نهضت که کاملا رنگ ملی و مذهبی داشت چشم امیدی بود به آینده کشور، در میام ما از جنگلی ها و میرزا کوچک خان صحبتهایی بسیاری به میان آمد و اشتیاق این که به جنگلی ها بپیوندیم به خوبی در چهره ها آشکار بود"
اندک زمانی پس از انتصاب نصرت الله خان به ریاست کمیساریای 2 رشت، وی به اتفاق چند تن دیگر از همکاران خود، تلاش در برقراری و ایجاد ارتباط با میرزا کوچک خان می نماید و در کمتر از یکماه موفق می شوند که به میرزا و جنگلی ها بپیوندند.
آزاد راد می نویسد: " پس از چند جلسه ای خصوصی و مشورت با میرزا قرار شد نهضت جنگل را با یک دیسیپلین نظامی توام سازیم و در گوراب زرمخ سرباز خانهای با امکانات موجود بر پا کردیم. افراد به دسته های مختلف تحت فرماندهی افسران تقسیم شدند و تحت تعلیم قرار گرفتند. پیوستن افسران پلیس به میرزا کوچک خان انعکاس وسیعی یافت و دولت برای سر ما جوایزی تعیین کرد..."
آزاد راد همچنان که در گوراب زرمخ به آموزش نظامی جوانان غیور و دلیر گیلانی اهتمام می ورزید در بسیاری از نبردها و مبارزات نیز شرکت می جست . ظهور انقلاب روسیه موقعیت استراتژیکی متفقین را متزلزل ساخت. پس از امضای معاهده ی برست لیتووسک (brest litovesk)بمناسبت صلح روسیه و آلمان، کمیته سرخ دیگر روسیه را متحد انگلستان نمی دانست. با وجود شکاف پیش آمده، انگلیسی ها مصمم شدند که مانع عمیقتر شدن این شکاف گردند و بدین منظور ژنرال دنسترویل را مامور پر کردن این شکاف و فاصله نمودند. لذا انگلیسی ها به سراغ فرماندهی رفتند که مخالف با انقلاب و حکومت بلشویکی بودند. دنسترویل با بیچراخف فرمانده آخرین دستجات سربازان روس به توافق می رسند که راه منجیل - انزلی را به منظور عبور آخرین دستجات روس و همچنین عبور قوای انگلیس به طرف قفقاز باز نمایند. مذاکره کلنل استوکس، نماینده ی ژنرال دنسترویل با جنگلیها به نتیجه ای نمی رسد. مهلتی 48 ساعته به جنگلی ها جهت باز کردن مسیر منجیل - انزلی داده نی شود. هنوز 24 ساعت به پایان ضرب العجل مانده،هواپیمای دوباله انگلیس، در ابتدا به منظور شناسایی مواضع جنگلی ها و سپس بمباران همان مواضع، در آسمان جنگل به پرواز در می آید...
@tarikhandishmag
📚ادامه این مقاله و شماره سوم نشریه را می توانید از سایت www.tarikhandish.ir و یا مراکز معتبر خریداری کنید.
Telegram
attach 📎
Forwarded from էՁรռiო
مسجد جامع از نمای دیگر
مردم سختکوش و فداکار کلات برای نجات مسجد جامع حتی شده با سطل کمک کنید میراث ملی و مذهبی ما در خطر است نیاز به کمک همه شهروندان می باشد🙏
✴اخبار و تصاویر بیشتر ازسیل ویرانگر در کلات نادر
👇👇👇👇
https://telegram.me/joinchat/AAAAADuuZoMM67juNHx3rA
مردم سختکوش و فداکار کلات برای نجات مسجد جامع حتی شده با سطل کمک کنید میراث ملی و مذهبی ما در خطر است نیاز به کمک همه شهروندان می باشد🙏
✴اخبار و تصاویر بیشتر ازسیل ویرانگر در کلات نادر
👇👇👇👇
https://telegram.me/joinchat/AAAAADuuZoMM67juNHx3rA
Forwarded from اتچ بات
📌عشق های سوخته
📝سعید میر محمد صادق
@tarikhandishmag
کلیسای نوتردام نماد عشق های سوخته و ناکام پاریس قرن پانزدهم، در آتش سوزان فرو ریخت.
عشق ناکام کلود فرو لو، رییس خادمان نتردام، راهبی که نفس شکنجه اش می دهد و نهانی عاشق اسمرالدا است.
کازیمودو، گوژ پشت یک چشم و کر، که به رغم بی گناهی در مظان اتهام قرار می گیرد و دچار شکنجه ای سخت می شود، اما محبت اسمرالدا به او، عاشقی را برای گوژپشت در پی داشت، عشقی که وصال آن در گور بود.
و اما اسمرالدا، دخترکی جوان که آتش عشق را در جان راهب و گوژپشت گرم کرده بود، خود به شدت عاشق و دلباخته کاپیتان فابوس دوشاتوپر جوان جاه طلبی شد که او را از چنگ عشق تاریک راهب نجات داده بود، اما دریغ که فرمانده جوان دل به گرو این عشق نداد، هر چند که راهب عاشق به دنبال حذف او بود.
فرو ریختن سقف و برج کلیسای نوتردام مرا یاد بخش پایانی رمان جاودانه ویکتور هوگو انداخت: میان اجساد اعدام شدگان دو اسکلت دیده شد که بطور شگفت آوری در آغوش هم خفته بودند...، وقتی خواستند اسکلت کازیمودو را از اسمرالدا جدا کنند خاکستر شد و فرو ریخت...
📝سعید میر محمد صادق
@tarikhandishmag
کلیسای نوتردام نماد عشق های سوخته و ناکام پاریس قرن پانزدهم، در آتش سوزان فرو ریخت.
عشق ناکام کلود فرو لو، رییس خادمان نتردام، راهبی که نفس شکنجه اش می دهد و نهانی عاشق اسمرالدا است.
کازیمودو، گوژ پشت یک چشم و کر، که به رغم بی گناهی در مظان اتهام قرار می گیرد و دچار شکنجه ای سخت می شود، اما محبت اسمرالدا به او، عاشقی را برای گوژپشت در پی داشت، عشقی که وصال آن در گور بود.
و اما اسمرالدا، دخترکی جوان که آتش عشق را در جان راهب و گوژپشت گرم کرده بود، خود به شدت عاشق و دلباخته کاپیتان فابوس دوشاتوپر جوان جاه طلبی شد که او را از چنگ عشق تاریک راهب نجات داده بود، اما دریغ که فرمانده جوان دل به گرو این عشق نداد، هر چند که راهب عاشق به دنبال حذف او بود.
فرو ریختن سقف و برج کلیسای نوتردام مرا یاد بخش پایانی رمان جاودانه ویکتور هوگو انداخت: میان اجساد اعدام شدگان دو اسکلت دیده شد که بطور شگفت آوری در آغوش هم خفته بودند...، وقتی خواستند اسکلت کازیمودو را از اسمرالدا جدا کنند خاکستر شد و فرو ریخت...
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
📌کلیسای نتردام
@tarikhandishmag
معماری بنای کلیسای نتردام از نظر ساختار و تزئینات چشمگیر آن به «جواهر معماری گوتیک قرون وسطا» مشهور بوده است.
در دههی ۱۷۹۰ میلادی و در بحبوحهی «انقلاب کبیر فرانسه» بنای این کلیسا دچار خسارتهای فراوان و تقریباً رها شده بود.
در سال ۱۸۳۱ رمانی از ویکتور هوگو، نویسندهی نامدار فرانسوی، رمان مشهور خود به نام «گوژپشت نتردام» را منتشر کرد و در آن وضعیت نامناسب این بنا را توصیف کرد. در این داستان قسمت غربی کلیسا که با دو برج ناقوس قرینه مشخص است، محل زندگی «کازیمودو» ناقوسزنِ خمیدهی این کلیسا و شخصیت اصلی این رمان است.
انتشار این رمان بار دیگر توجهها را به این بنای تاریخی جلب کرد و باعث شد کار بازسازی کلیسا بین سالهای ۱۸۴۴ تا ۱۸۴۶ انجام شود.
بازسازی بنا توسط دو معمار معتبر به نامهای «ژان-باپتیست لاسوس» و «اوژن ویوله-لو-دوک» که هر دو از علاقهمندان معماری گوتیک بودند و آن را سنتی اصیل در معماری مسیحی و فرانسوی میدانستند، انجام شد.
آتشسوزی در بانو پاریس این بنای ارزشمند تاریخی
هنری ششم انگلستان، در سال ۱۴۳۱ میلادی در این کلیسا تاجگذاری کرد و پادشاهی فرانسه را برای شش سال در دست گرفت.
ناپلئون بناپارت که خود پیگیر حفظ این کلیسای تاریخی بود، در سال ۱۸۰۴ در همین مکان تاج امپراتوری فرانسه را بر سر گذاشت.
ژاندارک، دختر مشهور فرانسوی، که نیروهای فرانسه را در نبرد علیه انگلیسیها رهبری کرد و در نهایت به سال ۱۴۳۱ در نوزدهسالگی توسط کشیشان متعصب بخاطر عقایدش در آتش سوزانده شد، قرنها بعد در سال ۱۹۰۹ در کلیسای نتردام توسط پاپ پیوسِ دهم مورد آمرزش قرار گرفت.
@tarikhandishmag
معماری بنای کلیسای نتردام از نظر ساختار و تزئینات چشمگیر آن به «جواهر معماری گوتیک قرون وسطا» مشهور بوده است.
در دههی ۱۷۹۰ میلادی و در بحبوحهی «انقلاب کبیر فرانسه» بنای این کلیسا دچار خسارتهای فراوان و تقریباً رها شده بود.
در سال ۱۸۳۱ رمانی از ویکتور هوگو، نویسندهی نامدار فرانسوی، رمان مشهور خود به نام «گوژپشت نتردام» را منتشر کرد و در آن وضعیت نامناسب این بنا را توصیف کرد. در این داستان قسمت غربی کلیسا که با دو برج ناقوس قرینه مشخص است، محل زندگی «کازیمودو» ناقوسزنِ خمیدهی این کلیسا و شخصیت اصلی این رمان است.
انتشار این رمان بار دیگر توجهها را به این بنای تاریخی جلب کرد و باعث شد کار بازسازی کلیسا بین سالهای ۱۸۴۴ تا ۱۸۴۶ انجام شود.
بازسازی بنا توسط دو معمار معتبر به نامهای «ژان-باپتیست لاسوس» و «اوژن ویوله-لو-دوک» که هر دو از علاقهمندان معماری گوتیک بودند و آن را سنتی اصیل در معماری مسیحی و فرانسوی میدانستند، انجام شد.
آتشسوزی در بانو پاریس این بنای ارزشمند تاریخی
هنری ششم انگلستان، در سال ۱۴۳۱ میلادی در این کلیسا تاجگذاری کرد و پادشاهی فرانسه را برای شش سال در دست گرفت.
ناپلئون بناپارت که خود پیگیر حفظ این کلیسای تاریخی بود، در سال ۱۸۰۴ در همین مکان تاج امپراتوری فرانسه را بر سر گذاشت.
ژاندارک، دختر مشهور فرانسوی، که نیروهای فرانسه را در نبرد علیه انگلیسیها رهبری کرد و در نهایت به سال ۱۴۳۱ در نوزدهسالگی توسط کشیشان متعصب بخاطر عقایدش در آتش سوزانده شد، قرنها بعد در سال ۱۹۰۹ در کلیسای نتردام توسط پاپ پیوسِ دهم مورد آمرزش قرار گرفت.
Telegram
attach 📎
ماه سعدی
اردیبهشت ماه هر سال یاد شیخاجل سعدیشیرازی رحمهاللهعلیه - بگونهای خاص - زنده میشود. شاید در اینکه یادکرد او با ماه میانی بهار پیوند خورده است راز و حکمتی باشد. او عاشق بود. عاشق همه چیزهای دوستداشتنی. عاشق خدا و همه عالم و همه هستی. عاشق و سرمست بهار. بوستان و گلستان او همیشهبهارند و پس از نزدیک به هشتصد سال هنوز همچنان تر و تازه و سرسبز و خرم و « گردش زمان » نتوانسته که « عیش ربیعش را به طیش خریف » مبدل کند و « باد خزان را بر ورق او دست تطاول » نبوده است. او گلستان همیشهبهارش را در بهار ( ۶۵۶ ق ) به نگارش درآورد: « در فصل ربیع که صولت برد آرمیده بود و ایام دولت ورد رسیده » در « اول اردیبهشت ماه جلالی » آغاز به نگارش این کتاب شگرف شگفت کرد و « فیالجمله هنوز از گل بستان بقیتی موجود بود » که آن را به پایان رساند.
روز و ماه سعدی پیشاپیش خجسته باد.
بر همه عاشقان و اهل دل است که همواره با آثار بزرگانی مانند سعدی زندگی کنند که « گل بستان را ... بقایی و عهد گلستان [ این دنیا ] را وفایی نباشد ». اگر نه در سراسر سال دستکم در این ماه با سعدی باشیم. آثارش را بخوانیم و یادش را زنده کنیم و گرامی بداریم.
جدای از هرچیز؛ آثار سعدی سند زنده و گویا و روشن تاریخ و زندگی مردم ایران و جهان اسلام در سده هفتم هجری است. بدون رجوع به آثار او و امثال او نمیتوان تاریخ مردم را چنانکه باید و شاید خواند و درک کرد.
اردیبهشت ماه هر سال یاد شیخاجل سعدیشیرازی رحمهاللهعلیه - بگونهای خاص - زنده میشود. شاید در اینکه یادکرد او با ماه میانی بهار پیوند خورده است راز و حکمتی باشد. او عاشق بود. عاشق همه چیزهای دوستداشتنی. عاشق خدا و همه عالم و همه هستی. عاشق و سرمست بهار. بوستان و گلستان او همیشهبهارند و پس از نزدیک به هشتصد سال هنوز همچنان تر و تازه و سرسبز و خرم و « گردش زمان » نتوانسته که « عیش ربیعش را به طیش خریف » مبدل کند و « باد خزان را بر ورق او دست تطاول » نبوده است. او گلستان همیشهبهارش را در بهار ( ۶۵۶ ق ) به نگارش درآورد: « در فصل ربیع که صولت برد آرمیده بود و ایام دولت ورد رسیده » در « اول اردیبهشت ماه جلالی » آغاز به نگارش این کتاب شگرف شگفت کرد و « فیالجمله هنوز از گل بستان بقیتی موجود بود » که آن را به پایان رساند.
روز و ماه سعدی پیشاپیش خجسته باد.
بر همه عاشقان و اهل دل است که همواره با آثار بزرگانی مانند سعدی زندگی کنند که « گل بستان را ... بقایی و عهد گلستان [ این دنیا ] را وفایی نباشد ». اگر نه در سراسر سال دستکم در این ماه با سعدی باشیم. آثارش را بخوانیم و یادش را زنده کنیم و گرامی بداریم.
جدای از هرچیز؛ آثار سعدی سند زنده و گویا و روشن تاریخ و زندگی مردم ایران و جهان اسلام در سده هفتم هجری است. بدون رجوع به آثار او و امثال او نمیتوان تاریخ مردم را چنانکه باید و شاید خواند و درک کرد.