📌درسی از تاریخ
@tarikhandishmag
مواجه با بسیاری از مشکلات پیش روی امروز جامعه ما، قطعا نمونههای مشابه ای در گذشته های نه چندان دور این سرزمین نیز داشته است. به عبارتی هر آنچه که امروز می بینیم، قطعا پیشنیان ما نیز آنها را با درجه ای از شدت و ضعف تجربه کرده اند. اما در میان راهکارهایی که برای مقابله با چنین وضعیتی از خود اتخاذ نموده اند، و شیوه هایی که در نهایت آرامش و یکپارچگی را برای یک سرزمین در مقطعی به ارمغان آورده است ، می تواند راهگشا باشد.
در این میان نگاهی به اوضاع و احوال مقارن روی کار آمدن زندیان و آشوب و هرج و مرج داخلی ، که ایران را به مرز نابودی کامل کشانده بود ، راهکارهای حکومتگران این دوره را قابل تامل می نمایاند:
ما در دوره زندیه، تفاوت های چشمگیری در حوزه مسایل اقتصادی و به ویژه مسئله میزان مالیات، در صد اختصاص دادن در آمدهای حکومت به مردم و کیفیت دستمزدها ی حکومتی، در مقایسه با دوره های قبل می بینیم.
حکومت ماقبل زندیه یعنی افشاریه، حکومتی نظامی بود که جهت تامین هزینه های سنگین لشکر کشی های خود ، مالیات سنگینی را نیز از مردم طلب می کرد. بنابراین کریم خان زند موسس سلسله زندیه، مالیات ها را تقلیل داد. وی در راستای توجه به حال و روز مردم زمان خود، و اینکه سختیها و جنگ های زیادی را تجربه کرده اند، تخفیف های مالیاتی گذاشت.وی در این راستا به سرمایه گذاری های زیر بنایی توجه نمود. کریم خان با هدف احیای اقتصاد شهری جهت تعیین مالیات پیشه وران با روسای صنوف آنها مشورت کرد. همچنین به منظور پا گرفتن اقتصاد روستایی و کشاورزی و حمایت از آنها، وظایف دهقانان را مشخص و ثابت نمود و هر گونه تحمیل وظایف و مالیات ها ی اضافی را ملغی اعلام کرد. در رستم التواریخ آماده است :"آخر هر سال، حکام و عمال و ضباط و روسای هر بلد را طلب می فرمود با برات ها و قبض ها و مستوفیان دیوان اعلی را می فرمود با ایشان محاسبه می نمودند و در محاسبات دیوانی به قدر یک دینار و یک حبه از ترس وی افراط و تفریط واقع نمی شد، و اگر می شد نسق و سیاست می فرمود و از خیانت کسی نمی گذشت".
همچنین کریم خان مقرر کرده بود که چنانچه مالیات اضافی گرفته شود، ضمن مجازات خاطیان دو برابر مبلغ اضافی وصول شده، جریمه خواهند شد. همین طور در این زمینه کریم خان مامورانی را نیز گسیل کرد تا عملکرد مالیاتی را زیر نظر بگیرند. به عنوان نمونه کریم خان آقا فضل الله، مستوفی شیراز را برای رسیدگی به حساب های پایتخت که حکمران آن صادق خان بود مامور کرد. او نیز موارد زیادی از اجحاف و دزدی صادق خان را بر ملا کرد.
کریم خان در راستای سیاست اقتصادی خود که همانا کاهش فشار اقتصادی دولت به مردم بود، سعی کرد تا با پرداخت ثابت حقوق و مستمری به کارمندان خود، دست ماموران دولتی را از دزدی و چپاول کوتاه کند.
در ادامه کاهش فشار اقتصادی حتی کمک های دولتی نیز به مردم دیده می شود. از آنجمله زمانی است که قحطی شدیدی در اصفهان و فارس به وجود آمد که کریم خان را وا داشت تا انبار های غله دولتی را به روی تنگدستان بگشاید. با توجه به اینکه هزینه و انتقال گندم به اصفهان و شیراز بسیار بیشتر از، قیمت رسمی آن تمام می شد، وی دستور داد که غله باید به همان قیمت بفروش رسد "این را بدانند که همه ماکولات و ملبوسات در ایران، تابع گندم و جو می باشند".همچنین وی دستور داده بود تا قیمت کالا ها و ارزاق برای رفاه حال عموم تثبیت شود.
لذا چنین عملکردهایی را باید در عمق شرایطی در نظر گرفت که آشوب و هرج و مرج ها و عدم امنیت سیاسی و اجتماعی بر ایران از هر سوسایه افکنده بود. هزینه هایی که به طور مستقیم بر دوش مردم تحمیل می شد تا جایی که این امر در آن زمان رفاه یک فرد ایرانی را نشانه رفته و بقای او را به چالش کشانده بود و تمامی مظاهر علم و هنر ،صنعت را به رکود واداشته بود. تنها با ترسیم چنین شرایطی بود که عملکرد حکومت زندیه را می توان در بر قراری موفق امنیت اجتماعی سنجید و البته در آن درس های زیادی است اگر بیاموزییم...
📝آسیه ایزدیار
پنجم مهر ماه نود و هفت
@tarikhandishmag
@tarikhandishmag
مواجه با بسیاری از مشکلات پیش روی امروز جامعه ما، قطعا نمونههای مشابه ای در گذشته های نه چندان دور این سرزمین نیز داشته است. به عبارتی هر آنچه که امروز می بینیم، قطعا پیشنیان ما نیز آنها را با درجه ای از شدت و ضعف تجربه کرده اند. اما در میان راهکارهایی که برای مقابله با چنین وضعیتی از خود اتخاذ نموده اند، و شیوه هایی که در نهایت آرامش و یکپارچگی را برای یک سرزمین در مقطعی به ارمغان آورده است ، می تواند راهگشا باشد.
در این میان نگاهی به اوضاع و احوال مقارن روی کار آمدن زندیان و آشوب و هرج و مرج داخلی ، که ایران را به مرز نابودی کامل کشانده بود ، راهکارهای حکومتگران این دوره را قابل تامل می نمایاند:
ما در دوره زندیه، تفاوت های چشمگیری در حوزه مسایل اقتصادی و به ویژه مسئله میزان مالیات، در صد اختصاص دادن در آمدهای حکومت به مردم و کیفیت دستمزدها ی حکومتی، در مقایسه با دوره های قبل می بینیم.
حکومت ماقبل زندیه یعنی افشاریه، حکومتی نظامی بود که جهت تامین هزینه های سنگین لشکر کشی های خود ، مالیات سنگینی را نیز از مردم طلب می کرد. بنابراین کریم خان زند موسس سلسله زندیه، مالیات ها را تقلیل داد. وی در راستای توجه به حال و روز مردم زمان خود، و اینکه سختیها و جنگ های زیادی را تجربه کرده اند، تخفیف های مالیاتی گذاشت.وی در این راستا به سرمایه گذاری های زیر بنایی توجه نمود. کریم خان با هدف احیای اقتصاد شهری جهت تعیین مالیات پیشه وران با روسای صنوف آنها مشورت کرد. همچنین به منظور پا گرفتن اقتصاد روستایی و کشاورزی و حمایت از آنها، وظایف دهقانان را مشخص و ثابت نمود و هر گونه تحمیل وظایف و مالیات ها ی اضافی را ملغی اعلام کرد. در رستم التواریخ آماده است :"آخر هر سال، حکام و عمال و ضباط و روسای هر بلد را طلب می فرمود با برات ها و قبض ها و مستوفیان دیوان اعلی را می فرمود با ایشان محاسبه می نمودند و در محاسبات دیوانی به قدر یک دینار و یک حبه از ترس وی افراط و تفریط واقع نمی شد، و اگر می شد نسق و سیاست می فرمود و از خیانت کسی نمی گذشت".
همچنین کریم خان مقرر کرده بود که چنانچه مالیات اضافی گرفته شود، ضمن مجازات خاطیان دو برابر مبلغ اضافی وصول شده، جریمه خواهند شد. همین طور در این زمینه کریم خان مامورانی را نیز گسیل کرد تا عملکرد مالیاتی را زیر نظر بگیرند. به عنوان نمونه کریم خان آقا فضل الله، مستوفی شیراز را برای رسیدگی به حساب های پایتخت که حکمران آن صادق خان بود مامور کرد. او نیز موارد زیادی از اجحاف و دزدی صادق خان را بر ملا کرد.
کریم خان در راستای سیاست اقتصادی خود که همانا کاهش فشار اقتصادی دولت به مردم بود، سعی کرد تا با پرداخت ثابت حقوق و مستمری به کارمندان خود، دست ماموران دولتی را از دزدی و چپاول کوتاه کند.
در ادامه کاهش فشار اقتصادی حتی کمک های دولتی نیز به مردم دیده می شود. از آنجمله زمانی است که قحطی شدیدی در اصفهان و فارس به وجود آمد که کریم خان را وا داشت تا انبار های غله دولتی را به روی تنگدستان بگشاید. با توجه به اینکه هزینه و انتقال گندم به اصفهان و شیراز بسیار بیشتر از، قیمت رسمی آن تمام می شد، وی دستور داد که غله باید به همان قیمت بفروش رسد "این را بدانند که همه ماکولات و ملبوسات در ایران، تابع گندم و جو می باشند".همچنین وی دستور داده بود تا قیمت کالا ها و ارزاق برای رفاه حال عموم تثبیت شود.
لذا چنین عملکردهایی را باید در عمق شرایطی در نظر گرفت که آشوب و هرج و مرج ها و عدم امنیت سیاسی و اجتماعی بر ایران از هر سوسایه افکنده بود. هزینه هایی که به طور مستقیم بر دوش مردم تحمیل می شد تا جایی که این امر در آن زمان رفاه یک فرد ایرانی را نشانه رفته و بقای او را به چالش کشانده بود و تمامی مظاهر علم و هنر ،صنعت را به رکود واداشته بود. تنها با ترسیم چنین شرایطی بود که عملکرد حکومت زندیه را می توان در بر قراری موفق امنیت اجتماعی سنجید و البته در آن درس های زیادی است اگر بیاموزییم...
📝آسیه ایزدیار
پنجم مهر ماه نود و هفت
@tarikhandishmag
آثار گلوله بر روی مسجد شاه اصفهان در زمان حمله افغان ها نشان می دهد که هیچ ظلمی پایدار نیست، اگر چه آثارش در تاریخ باقی بماند.
عکس از :محسن اسماعیلی
@tarikhandishmag
عکس از :محسن اسماعیلی
@tarikhandishmag
🖇زمان در سرزمین من نمی گذرد، تاریخ ما هر روز حول ضدیت با قانون تکرار می شود. چون ما حافظه تاریخی نداریم. چون دانستن تاریخ هر گز جزء اولویت هایمان نبوده است.
@tarikhandishmag
@tarikhandishmag
📌به یاد پور داود
به قلم احسان یار شاطر
@tarikhandishmag
پورداود استاد من بود. در سال 1318 از آلمان به ایران آمد. گفتند دانشمندی به ایران می آید که زبان های ایران باستان می داند و اوستا را ترجمه کرده است. من در دانشکده ادبیات تحصیل می کردم و اسم پورداود را از آثارش می شناختم.
در آن ایام زبان های باستانی در ایران تدریس نمی شد و اطلاع درستی از فرهنگ و ادبیات ایران باستان در میان نبود و شوقی که برای شناختن این فرهنگ کهن در برخی دلها راه یافته بود، هنوز به سامان نمی رسید.
پور داود سرانجام به ایران رسید و تدریس زبان ها و فرهنگ باستانی ایران در دانشگاه تهران به او واگذار شد. روز اولی که شروع به تدریس کرد، در کلاس بیش از حد معمول جمعیت بود. پورداود لباسی تیره آراسته و پاکیزه، قامت به نسبت کوتاه، چهره زیتونی و بینی عقابی داشت. پس از معرفی، درس خود را آغاز کرد. صدایی پر و خوش طنین داشت و واژه گیلانی در کلامش محسوس بود. کلامش نیز مانند رفتارش آرام و آهسته بود و از این رو گاه که ناگهان سرعت می گرفت و مطلبی از زبان کتابی به زبان محاوره نقل می کرد، بخصوص مطبوع می شد.
@tarikhandishmag
زمانی که در دانشکده ادبیات تحصیل می کردم، خانه پورداود در کوچه درویش از کوچه های فرعی خیابان علایی در شمال بهارستان بود. او با آنکه متمکن نبود برخی شیوه های اشرافی داشت و زندگیش یادآور رسوم آزادگان بود. نسبت به دانشجویان و غالب کسانی که خواستار کتابهای او بودند کریم و گشاده دست بود. در سخن او هرگز توجه به امور مادی و کم و بیش حقوق و نظایر آن دیده نمی شد.
پورداود همچنین نسبت به دختران دانشجو و زنان لایق توجه و احترام خاص داشت. از دیدن دختران تیز هوش و سخندان و شایسته شکفته می شد.
آخرین بار که او را دیدم در حیاط خانه کوچک او در خیابان آبان نشسته بودیم. پورداود با آنکه سن هشتاد سالگی را تازه پشت سر گذاشته بود، سالم و خوش بنیه به نظر می رسید. موی سرش به سفید گراییده بود و از درد پا گله داشت. سال ها بود که موادی برای کتابی درباره "سوشیانت" موعود زرتشتیان فراهم می کرد. پرسیدم به کجا کشیده است گفت به کندی پیش می رود. این روزها کمتر پیش می رود. نمی دانم چرا حس کردم امیدی به اتمام آن ندارد.
به خانه که بر می گشتم همه در اندیشه او بودم. وقتی به خانه رسیدم بی اختیار دستم به جلد اول "یشتها "که در اوایل ورود خود به ایران به من لطف کرده بود، رفت. صفحه ی عنوان را باز کردم، خط خوانا و مبتدی وار پورداود را دیدم که نوشته است : به دانشجو احسان الله یار شاطر هدیه نمودم. یادم از روز اولی آمد که چنان مشتاق در کلاس درس نشسته منتظر ورود او بودیم.
📝بخشی از یادداشت دکتر احسان یار شاطر با عنوان به "یاد پورداود" مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی، سال شانزدهم، مرداد ماه 1348
@tarikhandishmag
به قلم احسان یار شاطر
@tarikhandishmag
پورداود استاد من بود. در سال 1318 از آلمان به ایران آمد. گفتند دانشمندی به ایران می آید که زبان های ایران باستان می داند و اوستا را ترجمه کرده است. من در دانشکده ادبیات تحصیل می کردم و اسم پورداود را از آثارش می شناختم.
در آن ایام زبان های باستانی در ایران تدریس نمی شد و اطلاع درستی از فرهنگ و ادبیات ایران باستان در میان نبود و شوقی که برای شناختن این فرهنگ کهن در برخی دلها راه یافته بود، هنوز به سامان نمی رسید.
پور داود سرانجام به ایران رسید و تدریس زبان ها و فرهنگ باستانی ایران در دانشگاه تهران به او واگذار شد. روز اولی که شروع به تدریس کرد، در کلاس بیش از حد معمول جمعیت بود. پورداود لباسی تیره آراسته و پاکیزه، قامت به نسبت کوتاه، چهره زیتونی و بینی عقابی داشت. پس از معرفی، درس خود را آغاز کرد. صدایی پر و خوش طنین داشت و واژه گیلانی در کلامش محسوس بود. کلامش نیز مانند رفتارش آرام و آهسته بود و از این رو گاه که ناگهان سرعت می گرفت و مطلبی از زبان کتابی به زبان محاوره نقل می کرد، بخصوص مطبوع می شد.
@tarikhandishmag
زمانی که در دانشکده ادبیات تحصیل می کردم، خانه پورداود در کوچه درویش از کوچه های فرعی خیابان علایی در شمال بهارستان بود. او با آنکه متمکن نبود برخی شیوه های اشرافی داشت و زندگیش یادآور رسوم آزادگان بود. نسبت به دانشجویان و غالب کسانی که خواستار کتابهای او بودند کریم و گشاده دست بود. در سخن او هرگز توجه به امور مادی و کم و بیش حقوق و نظایر آن دیده نمی شد.
پورداود همچنین نسبت به دختران دانشجو و زنان لایق توجه و احترام خاص داشت. از دیدن دختران تیز هوش و سخندان و شایسته شکفته می شد.
آخرین بار که او را دیدم در حیاط خانه کوچک او در خیابان آبان نشسته بودیم. پورداود با آنکه سن هشتاد سالگی را تازه پشت سر گذاشته بود، سالم و خوش بنیه به نظر می رسید. موی سرش به سفید گراییده بود و از درد پا گله داشت. سال ها بود که موادی برای کتابی درباره "سوشیانت" موعود زرتشتیان فراهم می کرد. پرسیدم به کجا کشیده است گفت به کندی پیش می رود. این روزها کمتر پیش می رود. نمی دانم چرا حس کردم امیدی به اتمام آن ندارد.
به خانه که بر می گشتم همه در اندیشه او بودم. وقتی به خانه رسیدم بی اختیار دستم به جلد اول "یشتها "که در اوایل ورود خود به ایران به من لطف کرده بود، رفت. صفحه ی عنوان را باز کردم، خط خوانا و مبتدی وار پورداود را دیدم که نوشته است : به دانشجو احسان الله یار شاطر هدیه نمودم. یادم از روز اولی آمد که چنان مشتاق در کلاس درس نشسته منتظر ورود او بودیم.
📝بخشی از یادداشت دکتر احسان یار شاطر با عنوان به "یاد پورداود" مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی، سال شانزدهم، مرداد ماه 1348
@tarikhandishmag
✳️ آلفرد برنهارد نوبل در رشت
آلفرد نوبل مهندس، مخترع دینامیت، بنیانگذار جایزه ی جهانی نوبل و شیمیدان سوئدی مدتی را مهمان اهالی رشت بوده است.
به گواهی تاریخ، روبرت و لویی نوبل، برادران آلفرد نوبل که صاحب یک شرکت اکتشاف نفت بودند در حدود سال 1290 شمسی ساکن شهر رشت شدند و بااجازه نامه دولتی زمان احمد شاه قاجار (مبنی بر اجازه امتداد لوله نفت از بیجارخاله الی کنار شهر رشت) صاحب انبار نفتی در این شهر شدند که سال ها فعالیت داشت. محل زندگی ایشان در عمارتی دوطبقه در وسط محوطه فعلی صداوسیمای رشت واقع در خیابان نوبل (رسالت کنونی) واقع شده بود. برادران نوبل که با کشورهای شمال دریاچه کاسپین به تجارت مشغول بودند یکبار برادرشان آلفرد را به رشت دعوت کردند و آلفرد در آن سال ها چندماهی را میهمان برادران خود بود. خانه نوبل با فوت ایشان چون وارثی نداشتند متروک شد. خانواده نوبل در کار تجارت بودند و علاوه بر امور فنی در اقتصاد و تجارت هم دستی داشتند. ایشان پالایشگاه بزرگی هم در باکو داشتند که تا انقلاب بلشویکی 1917 روسیه پابرجا بود.
https://t.me/joinchat/AAAAAEht3es4-K5EGQqATg
آلفرد نوبل مهندس، مخترع دینامیت، بنیانگذار جایزه ی جهانی نوبل و شیمیدان سوئدی مدتی را مهمان اهالی رشت بوده است.
به گواهی تاریخ، روبرت و لویی نوبل، برادران آلفرد نوبل که صاحب یک شرکت اکتشاف نفت بودند در حدود سال 1290 شمسی ساکن شهر رشت شدند و بااجازه نامه دولتی زمان احمد شاه قاجار (مبنی بر اجازه امتداد لوله نفت از بیجارخاله الی کنار شهر رشت) صاحب انبار نفتی در این شهر شدند که سال ها فعالیت داشت. محل زندگی ایشان در عمارتی دوطبقه در وسط محوطه فعلی صداوسیمای رشت واقع در خیابان نوبل (رسالت کنونی) واقع شده بود. برادران نوبل که با کشورهای شمال دریاچه کاسپین به تجارت مشغول بودند یکبار برادرشان آلفرد را به رشت دعوت کردند و آلفرد در آن سال ها چندماهی را میهمان برادران خود بود. خانه نوبل با فوت ایشان چون وارثی نداشتند متروک شد. خانواده نوبل در کار تجارت بودند و علاوه بر امور فنی در اقتصاد و تجارت هم دستی داشتند. ایشان پالایشگاه بزرگی هم در باکو داشتند که تا انقلاب بلشویکی 1917 روسیه پابرجا بود.
https://t.me/joinchat/AAAAAEht3es4-K5EGQqATg
Telegram
attach📎
یکی از اشکالات دایمی شاگردان من در کلاس فرهنگ و تمدن به بنده، این است که شما وقتی می خواهید نمونه های تمدن گذشته تان را بیان کنید، و عظمت و شکوه تمدن اسلامی را بگویید، مرتب از مساجد بزرگ، بازارها و مدارس و قصرها و مراکزی یاد می کنید که همگی ساخته و برکشیده سلاطین و خلیفگان آن روزگاران است. امری که کتیبه ها شاهد این مدعاست، چنان که اخبار تاریخی، و اشعار شعرا هم همین را می گوید. آنچه از آن روزگاران در بلاد اسلامی مانده، به فرمان و پول همین سلاطین و امیران بوده است، حتی همین مدارس و دانشگاههای که در آن درس خوانده اید. از سوی دیگر، وقتی می خواهید راه درست و سلیم را نشان دهید، آن قدر قید و قیود برای تحدید و تعیین مرزها می زنید که در آخر فقط یکی دو کوچه و محله در یک گوشه ای در یکی از روستاهای دوردست باقی می ماند که سالم است. یک اقلیت در نهایت اقلیت. البته درست است که برخی از بناها توسط امیران نیک نفس ساخته شده، اما در کل، این تمدن اسلامی، آنچه مثلا در اندلس امویان ساخته شده، یا آنچه از امویان و عباسیان در این سوی مانده، بسیار فراوان و با توصیه آنهاست. دارالحکمه از همین مأمون است. این هارون است که فتوحات عظیم کرده و بلاد زیادی را مسخر ساخته است. درست در برابر، وقتی قرار است در باره این سلاطین قضاوت کنید، همه آنها را راهی جهنم کرده، و اساسشان را ویران می کنید. همین امر در باره فرقه های اسلامی و مشارکت آنها در تمدن اسلامی هم صادق هست. به هر حال، اگر این تمدن اسلامی چیز خوبی است، یک اقلیت ده تا پانزده درصدی متفرق که فقط آن را نساخته اند، و تاریخ هم آن را تأیید نمی کند، بلکه با مشارکت همه فرقه ها و گروهها ساخته شده است. ممکن است کسی بگوید، گور پدر تمدن! اینها دنیاست و ارزشی ندارد، ما به فقط به تربیت و تدین و تعهد می پردازیم و دین پاک به معنایی که ما می شناسیم، ما را بس. در باره تمدن جدید هم کسانی از اهل حدیث معاصر، همین را می گویند. از نظر آنها، بهترین راه را انکار دنیای جدید با همه مزایایی که خودشان هم هر دقیقه از آن استفاده می کنند، می دانند. اینها کارشان راحت تر است، و دلیلی هم ندارد که درس تمدن بدهند یا اصلا در این باره مطالعه کنند، اما کسانی که در فکر تمدن هستند، باید پاسخ دهند که راه آینده ما با این گذشته و تجربه چیست؟ آیا قرار است دایره حق را آن اندازه محدود کنیم که به همان یکی دو کوچه و محله محدود شود، یا اگر تمدن می خواهیم، باید دایره دید را بازتر کنیم. اگر این دایره دید بازتر شد، آن وقت باید به لوازم و تبعات آن هم پای بند باشیم، و این قدر سخت گیر نباشیم و علیه این و آن نزنیم و دست از سر این امت مظلوم و سربزیر و تحقیر شده، برداریم. به نظر می رسد باید بکوشیم راه بهتر زندگی کردن را که حقیقت دین است، دریابیم و مدام در پی درک اشکالات کار و رفع و رجوع آن باشیم و با همدیگر بیشتر مهربانی کنیم.
رسول جعفریان
@ jafarian1964
رسول جعفریان
@ jafarian1964
جنگل الیمستان آمل
طبیعت زیبای مان را قدر بدانیم. تا آنها نیز مراقبمان باشند...
تصاویر: جلال فرهمند
@tarikhandishmag
طبیعت زیبای مان را قدر بدانیم. تا آنها نیز مراقبمان باشند...
تصاویر: جلال فرهمند
@tarikhandishmag
📍الماس کوه نور، افسانه آمیز ترین الماس جهان📍
@tarikhandishmag
الماس کوه نور را نه تنها یکی از بزرگترین الماس های جهان، بلکه افسانه آمیز ترین الماس جهان می توان به شمار آورد. چرا که از زمان پیدایش این الماس در قرن دهم هجری خورشیدی/ شانزدهم میلادی تاکنون سرنوشت این جواهر گرانبها با تاریخ کشورهای هند، ایران، افغانستان و انگلستان پیوند یافته است.
بر اساس شواهد تاریخی کوه نور نخستین بار در سرزمین هند و در دربار سلسله پادشاهی مغولان کبیر پا به عرصه تاریخ گذاشته است. در پی فتح هند توسط نادرشاه ، این الماس به انضمام بسیاری غنایم گرانبهای دیگر به ایران منتقل گردید.الماس کوه نور پس از قتل نادرشاه و نیز قتل عام خانواده و تاراج خزاءن وی به دست احمد خان ابدالی یکی از سرداران وی افتاد و به کشور افغانستان انتقال یافت. الماس کوه نور به مدت چهل سال حضور در افغانستان فراز و نشیب های بسیاری را به خود دید و بارها به دست جانشینان احمد خان دست به دست گردید.تا اینکه به دست شاه شجاع یکی از نوادگان احمد خان رسید، در پی در گیری هایی که در بین مدعیان سلطنت در افغانستان بوجود آمد، شاه شجاع ناچار از پناهندگی به هند و کمک خواستن از مهاراجه ی ایالت پنجاب، رنجیت سینگ( مشهور به شیر پنجاب)گردید. شاه شجاع از این پناهندگی و حمایت الماس کوه نور را علی رغم میل باطنی به وی تقدیم کرد.
به این ترتیب الماس کوه نور پس از حدود هفتاد و پنج سال به هند بازگشت. اما تقدیر به گونه ای بود که این بازگشت موقتی بوده و ایالت پنجاب تنها ایستگاهی در مسیر سفر الماس کوه نور باشد. پس از اشغال پنجاب توسط نیروهای انگلستان، الماس کوه نور به تصرف کمپانی هند شرقی انگلستان در آمد و در نهایت به سال 1229 هجری خورشیدی / 1850 میلادی به عنوان پیشکش تقدیم ملکه ویکتوریا در انگلستان گردید.
الماس کوه نور که در ابتدا حدود 186 قیراط وزن داشت به منظور درخشندگی بیشتر و نیز قرار گرفتن بر روی نیمتاج ملکه، در انگلستان تراش خورده به گونه ای که وزن کنونی آن 108 قیراط می باشد. امروزه الماس کوه نور در زیر زمین مخصوص جواهرات سلطنتی انگلستان در برج لندن نگهداری می شود.
💢موزه نادری
@tarikhandishmag
@tarikhandishmag
الماس کوه نور را نه تنها یکی از بزرگترین الماس های جهان، بلکه افسانه آمیز ترین الماس جهان می توان به شمار آورد. چرا که از زمان پیدایش این الماس در قرن دهم هجری خورشیدی/ شانزدهم میلادی تاکنون سرنوشت این جواهر گرانبها با تاریخ کشورهای هند، ایران، افغانستان و انگلستان پیوند یافته است.
بر اساس شواهد تاریخی کوه نور نخستین بار در سرزمین هند و در دربار سلسله پادشاهی مغولان کبیر پا به عرصه تاریخ گذاشته است. در پی فتح هند توسط نادرشاه ، این الماس به انضمام بسیاری غنایم گرانبهای دیگر به ایران منتقل گردید.الماس کوه نور پس از قتل نادرشاه و نیز قتل عام خانواده و تاراج خزاءن وی به دست احمد خان ابدالی یکی از سرداران وی افتاد و به کشور افغانستان انتقال یافت. الماس کوه نور به مدت چهل سال حضور در افغانستان فراز و نشیب های بسیاری را به خود دید و بارها به دست جانشینان احمد خان دست به دست گردید.تا اینکه به دست شاه شجاع یکی از نوادگان احمد خان رسید، در پی در گیری هایی که در بین مدعیان سلطنت در افغانستان بوجود آمد، شاه شجاع ناچار از پناهندگی به هند و کمک خواستن از مهاراجه ی ایالت پنجاب، رنجیت سینگ( مشهور به شیر پنجاب)گردید. شاه شجاع از این پناهندگی و حمایت الماس کوه نور را علی رغم میل باطنی به وی تقدیم کرد.
به این ترتیب الماس کوه نور پس از حدود هفتاد و پنج سال به هند بازگشت. اما تقدیر به گونه ای بود که این بازگشت موقتی بوده و ایالت پنجاب تنها ایستگاهی در مسیر سفر الماس کوه نور باشد. پس از اشغال پنجاب توسط نیروهای انگلستان، الماس کوه نور به تصرف کمپانی هند شرقی انگلستان در آمد و در نهایت به سال 1229 هجری خورشیدی / 1850 میلادی به عنوان پیشکش تقدیم ملکه ویکتوریا در انگلستان گردید.
الماس کوه نور که در ابتدا حدود 186 قیراط وزن داشت به منظور درخشندگی بیشتر و نیز قرار گرفتن بر روی نیمتاج ملکه، در انگلستان تراش خورده به گونه ای که وزن کنونی آن 108 قیراط می باشد. امروزه الماس کوه نور در زیر زمین مخصوص جواهرات سلطنتی انگلستان در برج لندن نگهداری می شود.
💢موزه نادری
@tarikhandishmag
📌مسکوکات عرب طبرستانی
@tarikhandishmag
پس از مرگ اسپهبد خورشید (آخرین اسپهبد طبرستان) در سال 143 هجری قمری و فتح طبرستان (مازندران کنونی) در زمان مهدی، ولی عهد منصور عبّاسی، عبّاسیان بر سرزمین طبرستان در شمال ایران مسلط شدند. حکّام برگزیده شده توسط خلفای عبّاسی که به حکومت طبرستان گماشته می شدند، اصطلاحاً حکّام عرب طبرستانی نامیده می شوند.
حکّام عرب طبرستان از آغاز حکومت خالدبن برمک در سال 142 هجری قمری تا پایان حکومت عبدالله بن خازم در سال 179 و در دوران خلافت منصور، مهدی، هادی و هارون الرشید عبّاسی، بر طبرستان حکومت کرده و به سبک اسپهبدان طبرستان سکّه زدند. سکّه های عرب طبرستانی همان سکّه های خسرو پرویز است که نام حاکم به خط پهلوی و یا کوفی، جلوِ صورت پادشاه ساسانی روی سکّه و تاریخ و محل ضرب سکّه ها به خط پهلوی، پشت سکّه ضرب شده است.
در میان سکّه های عرب طبرستانی، سکّه هایی وجود دارند که نام حاکم عرب روی سکّه نقش نگردیده و واژه «اپزوت» به خط پهلوی و به معنای «افزون و فراوان»، جایگزین آن گردیده است. این سکّه ها در طول مدّت 15 سال از سال 129 تا 143 اسپهبدی (157 – 171 هجری قمری) به طور مداوم در منطقه ضرب می شدند.
مسکوکات عرب طبرستانی به نمایش گذاشته شده در این گنجینه، شامل 28 عدد درهم است که از میان آنها یک عدد مربوط به دوران زمامداری سعیدبن دعلج (152 – 155 هجری قمری)، حاکم طبرستان (مازندران امروزی) در زمان خلافت ابوجعفر منصور عبّاسی؛ دو عدد مربوط به دوران زمامداری عمربن علاء (147 – 157 هجری قمری)، حاکم طبرستان در زمان خلافت ابوجعفر منصور عبّاسی؛ سه عدد مربوط به دوران زمامداری هانی (164 – 168 هجری قمری)؛ پنج عدد مربوط به دوران زمامداری مُقاتل (164 – 169)، حاکم طبرستان در زمان خلافت مهدی عبّاسی و هفده عدد درهم نقره بدون نام حکّام عرب طبرستانی (اپزوت) می باشد.
مشخصات کلی مسکوکات عرب طبرستانی به شرح زیر است:
روی سکّه: تصویر شاه ساسانی (خسرو پرویز) و کتیبه نام حاکم به خط پهلوی و یا کوفی.
پشت سکّه: آتشدان زرتشتی و دو نفر ملازم آتش در طرفین و کتیبه تاریخ و محل ضرب به خط پهلوی یا کوفی.
@tarikhandishmag
@tarikhandishmag
پس از مرگ اسپهبد خورشید (آخرین اسپهبد طبرستان) در سال 143 هجری قمری و فتح طبرستان (مازندران کنونی) در زمان مهدی، ولی عهد منصور عبّاسی، عبّاسیان بر سرزمین طبرستان در شمال ایران مسلط شدند. حکّام برگزیده شده توسط خلفای عبّاسی که به حکومت طبرستان گماشته می شدند، اصطلاحاً حکّام عرب طبرستانی نامیده می شوند.
حکّام عرب طبرستان از آغاز حکومت خالدبن برمک در سال 142 هجری قمری تا پایان حکومت عبدالله بن خازم در سال 179 و در دوران خلافت منصور، مهدی، هادی و هارون الرشید عبّاسی، بر طبرستان حکومت کرده و به سبک اسپهبدان طبرستان سکّه زدند. سکّه های عرب طبرستانی همان سکّه های خسرو پرویز است که نام حاکم به خط پهلوی و یا کوفی، جلوِ صورت پادشاه ساسانی روی سکّه و تاریخ و محل ضرب سکّه ها به خط پهلوی، پشت سکّه ضرب شده است.
در میان سکّه های عرب طبرستانی، سکّه هایی وجود دارند که نام حاکم عرب روی سکّه نقش نگردیده و واژه «اپزوت» به خط پهلوی و به معنای «افزون و فراوان»، جایگزین آن گردیده است. این سکّه ها در طول مدّت 15 سال از سال 129 تا 143 اسپهبدی (157 – 171 هجری قمری) به طور مداوم در منطقه ضرب می شدند.
مسکوکات عرب طبرستانی به نمایش گذاشته شده در این گنجینه، شامل 28 عدد درهم است که از میان آنها یک عدد مربوط به دوران زمامداری سعیدبن دعلج (152 – 155 هجری قمری)، حاکم طبرستان (مازندران امروزی) در زمان خلافت ابوجعفر منصور عبّاسی؛ دو عدد مربوط به دوران زمامداری عمربن علاء (147 – 157 هجری قمری)، حاکم طبرستان در زمان خلافت ابوجعفر منصور عبّاسی؛ سه عدد مربوط به دوران زمامداری هانی (164 – 168 هجری قمری)؛ پنج عدد مربوط به دوران زمامداری مُقاتل (164 – 169)، حاکم طبرستان در زمان خلافت مهدی عبّاسی و هفده عدد درهم نقره بدون نام حکّام عرب طبرستانی (اپزوت) می باشد.
مشخصات کلی مسکوکات عرب طبرستانی به شرح زیر است:
روی سکّه: تصویر شاه ساسانی (خسرو پرویز) و کتیبه نام حاکم به خط پهلوی و یا کوفی.
پشت سکّه: آتشدان زرتشتی و دو نفر ملازم آتش در طرفین و کتیبه تاریخ و محل ضرب به خط پهلوی یا کوفی.
@tarikhandishmag
📌مارلیک شکوه فرهنگ عصر آهن گیلان
@tarikhandishmag
تپه مارلیک در 14 کیلومتری شمال شرقی شهر رودبار در دره ی زیبای گوهر رود قرار گرفته است. تپه مارلیک بستر صخره ای دارد و در سطح آن تخته سنگ های بزرگ و کوچکی هست که در نیمه دوم هزاره ی دوم پیش از میلاد در فاصله بین این تخته سنگ ها آرامگاه هایی ایجاد شده است. در این گورستان باستانی، گورها ی بزرگ با دیوارها لاشه سنگی و ملات گل کشف شده که در آن ها انبوهی از هدایای تدفینی ارزشمند وجود داشت. این هدایای تدفینی شامل 2500 قلم شی ء است که بزرگترین مجموعه اشیای تدفینی کشف شده از گورستانی باستانی در تمام غرب آسیا قلمداد می شود.
@tarikhandishmag
در پاییز 1340 یک هیات باستانشناسی به سرپرستی دکتر عزت الله نگهبان عازم منطقه رودبار شد. این هیات توانست در منطقه رحمت آباد، پنج تپه باستانی به نام های : پیله قلعه، جازم کول، دوره بیجار، زینب بیجار و چراغعلی تپه(مارلیک) را در دره ی گوهر رود شناسایی کند. با حفر گمانه آزمایشی در مارلیک، در کمتر از دو روز آثار ارزشمندی از جمله مجسمه های مفرغی گاو، مهرها استوانه ای، دکمه های طلا و ظروف زرین و سیمین پیدا شد که نوید دست یابی به آثاری از یک تمدن در خشان را می داد.
با انتشار خبر کشف اشیای طلایی در مارلیک، مدعیان محلی و مالکین اراضی که سهم خود را از گنجینه ها طلب می کردند، خواستار توقف حفاری و اخراج هیات باستانشناسی از تپه شدند. ولی علی رغم فشارها موجود کاوشگران با درک اهمیت تپه مارلیک به مدت 14 ماه پیوسته کاوش را در این تپه ادامه دادند. در این کاوش 53 آرامگاه باستانی کشف شد که احتمالا به دلایل اقلیمی در بیشتر گورها آثاری از اسکلت مردگان پیدا نشد. ولی در تمام آرامگاه ها انبوهی از اشیای هنری از قبیل جام های زرین و سیمین، ظروف مفر غین و سفالین، انواع رزم افزار همچون سر پیکان ها، خنجرها، شمشیرها، سپرها، کلاهخود و اشیای گوناگون دیگر پیدا شد. چنین تنوع مبهوت کننده ای از اشیا در گورها مارلیک نشان داد این محل آرامگاه نخبگان و حکمرانان محلی است که دکتر نگهبان آن را گورستان سلطنتی نامید. گونه شناسی این اشیا نشان می دهد، که علاوه بر اشیاء تولید شده به سبک محلی، برخی یافته ها از جمله جواهرات با الهام از هنر سرزمین های دور از گیلان ساخته شده که حاکی ارتباط فرهنگ مارلیک با منطقه دریاچه اورمیه ( حسنلو، ذینخا تپه)، شرق آناتولی، قفقاز و مناطق غربی تر در لوانت(سوریه و فلسطین)است.
تحلیل های گونه شناختی بر اشیای حاصل از کاوش مارلیک در گیلان نشان داد بیشتر گورها ی مارلیک در نیمه دوم هزاره 2 پ.م ایجاد شده ولی تعدادی از این گورها در سده های بعد باز شده برای تدفین مجدد مورد استفاده قرار گرفته است. اکنون پیدا شدن تعدادی از اشیای مربوط به هزاره اول پ.م در برخی گورهای مارلیک را غالبا حاصل همین تدفین های ثانویه می دانند.
در مجموع سه مرحله گاهنگاری در مارلیک شناسایی شده که به ترتیب فرهنگ مارلیک قدیم ( سده های 15 تا 13 پ.م) فرهنگ مارلیک کلاسیک(سده 12 و 11 پ.م)و فرهنگ مارلیک پایانی ( سده 10 پ.م)نام داده شده اند.در این بین بر خی گورها ی فرهنگ مارلیک قدیم و کلاسیک چند سده بعد از ساخت و تدفین اولیه، برای تدفین های بعدی هم استفاده شده است.
با وجودی که در گورستان مارلیک به غیر از چند مهر استوانه ای کتیبه دار، مدارک کتبی کشف نشده تا بتوان به یقین در مورد قومیت و زبان مردمان این منطقه سخن گفت، ولی ارتباط فرهنگ مارلیک از یک سو با جامعه هند و آریایی میتانی در غرب ایران و شرق آناتولی و از سوی دیگر پیوندهای گونه شناسانه یافته های مارلیک با اشیا مربوط به محوطه های همدوره و گاه جدیدتر در غرب و مرکز فلات ایران مانند زیویه، حسنلوی 4، سیلک الف و ب و برخی مناطق لرستان همچون بابا جان که به احتمال زیاد به اقوام هند و ایرانی تعلق دارند، نشان دهنده حضور عناصر هندو آریایی و هندو ایرانی در مارلیک است.
@tarikhandishmag
@tarikhandishmag
تپه مارلیک در 14 کیلومتری شمال شرقی شهر رودبار در دره ی زیبای گوهر رود قرار گرفته است. تپه مارلیک بستر صخره ای دارد و در سطح آن تخته سنگ های بزرگ و کوچکی هست که در نیمه دوم هزاره ی دوم پیش از میلاد در فاصله بین این تخته سنگ ها آرامگاه هایی ایجاد شده است. در این گورستان باستانی، گورها ی بزرگ با دیوارها لاشه سنگی و ملات گل کشف شده که در آن ها انبوهی از هدایای تدفینی ارزشمند وجود داشت. این هدایای تدفینی شامل 2500 قلم شی ء است که بزرگترین مجموعه اشیای تدفینی کشف شده از گورستانی باستانی در تمام غرب آسیا قلمداد می شود.
@tarikhandishmag
در پاییز 1340 یک هیات باستانشناسی به سرپرستی دکتر عزت الله نگهبان عازم منطقه رودبار شد. این هیات توانست در منطقه رحمت آباد، پنج تپه باستانی به نام های : پیله قلعه، جازم کول، دوره بیجار، زینب بیجار و چراغعلی تپه(مارلیک) را در دره ی گوهر رود شناسایی کند. با حفر گمانه آزمایشی در مارلیک، در کمتر از دو روز آثار ارزشمندی از جمله مجسمه های مفرغی گاو، مهرها استوانه ای، دکمه های طلا و ظروف زرین و سیمین پیدا شد که نوید دست یابی به آثاری از یک تمدن در خشان را می داد.
با انتشار خبر کشف اشیای طلایی در مارلیک، مدعیان محلی و مالکین اراضی که سهم خود را از گنجینه ها طلب می کردند، خواستار توقف حفاری و اخراج هیات باستانشناسی از تپه شدند. ولی علی رغم فشارها موجود کاوشگران با درک اهمیت تپه مارلیک به مدت 14 ماه پیوسته کاوش را در این تپه ادامه دادند. در این کاوش 53 آرامگاه باستانی کشف شد که احتمالا به دلایل اقلیمی در بیشتر گورها آثاری از اسکلت مردگان پیدا نشد. ولی در تمام آرامگاه ها انبوهی از اشیای هنری از قبیل جام های زرین و سیمین، ظروف مفر غین و سفالین، انواع رزم افزار همچون سر پیکان ها، خنجرها، شمشیرها، سپرها، کلاهخود و اشیای گوناگون دیگر پیدا شد. چنین تنوع مبهوت کننده ای از اشیا در گورها مارلیک نشان داد این محل آرامگاه نخبگان و حکمرانان محلی است که دکتر نگهبان آن را گورستان سلطنتی نامید. گونه شناسی این اشیا نشان می دهد، که علاوه بر اشیاء تولید شده به سبک محلی، برخی یافته ها از جمله جواهرات با الهام از هنر سرزمین های دور از گیلان ساخته شده که حاکی ارتباط فرهنگ مارلیک با منطقه دریاچه اورمیه ( حسنلو، ذینخا تپه)، شرق آناتولی، قفقاز و مناطق غربی تر در لوانت(سوریه و فلسطین)است.
تحلیل های گونه شناختی بر اشیای حاصل از کاوش مارلیک در گیلان نشان داد بیشتر گورها ی مارلیک در نیمه دوم هزاره 2 پ.م ایجاد شده ولی تعدادی از این گورها در سده های بعد باز شده برای تدفین مجدد مورد استفاده قرار گرفته است. اکنون پیدا شدن تعدادی از اشیای مربوط به هزاره اول پ.م در برخی گورهای مارلیک را غالبا حاصل همین تدفین های ثانویه می دانند.
در مجموع سه مرحله گاهنگاری در مارلیک شناسایی شده که به ترتیب فرهنگ مارلیک قدیم ( سده های 15 تا 13 پ.م) فرهنگ مارلیک کلاسیک(سده 12 و 11 پ.م)و فرهنگ مارلیک پایانی ( سده 10 پ.م)نام داده شده اند.در این بین بر خی گورها ی فرهنگ مارلیک قدیم و کلاسیک چند سده بعد از ساخت و تدفین اولیه، برای تدفین های بعدی هم استفاده شده است.
با وجودی که در گورستان مارلیک به غیر از چند مهر استوانه ای کتیبه دار، مدارک کتبی کشف نشده تا بتوان به یقین در مورد قومیت و زبان مردمان این منطقه سخن گفت، ولی ارتباط فرهنگ مارلیک از یک سو با جامعه هند و آریایی میتانی در غرب ایران و شرق آناتولی و از سوی دیگر پیوندهای گونه شناسانه یافته های مارلیک با اشیا مربوط به محوطه های همدوره و گاه جدیدتر در غرب و مرکز فلات ایران مانند زیویه، حسنلوی 4، سیلک الف و ب و برخی مناطق لرستان همچون بابا جان که به احتمال زیاد به اقوام هند و ایرانی تعلق دارند، نشان دهنده حضور عناصر هندو آریایی و هندو ایرانی در مارلیک است.
@tarikhandishmag