📣مجله تاریخ اندیش
در نظر دارد در شماره ای ویژه به موضوع تاریخ حکومت آل بویه بپردازد. از پژوهشگران دعوت می شود آثار مرتبط پژوهشی خود را به ایمیل های نشریه ارسال کنند و یا به شماره نشریه تلگرام نمایند.
حداکثر زمان ارسال مقالات تا دهم خرداد ماه 1401 خواهد بود.
💻Email: Tarikhandish@gmail.com info@tarikhandish.ir
📞Tel:09115005094
013-33614159
در نظر دارد در شماره ای ویژه به موضوع تاریخ حکومت آل بویه بپردازد. از پژوهشگران دعوت می شود آثار مرتبط پژوهشی خود را به ایمیل های نشریه ارسال کنند و یا به شماره نشریه تلگرام نمایند.
حداکثر زمان ارسال مقالات تا دهم خرداد ماه 1401 خواهد بود.
💻Email: Tarikhandish@gmail.com info@tarikhandish.ir
📞Tel:09115005094
013-33614159
باز هم ناصرالدین شاه باز هم حرمسرای ناصری!
ما که مدت هاست دل ازفیلم ها و سریال های ایرانی کنده ایم امیدی هم به بهبود آن نمی بینم سوژه ها نخ نما ، تکراری و ملال آور است. شاید روزی آثار جهانی بر حسب اتفاق گذری بر تاریخ سر به مهر این سرزمین کنند و داستان هایی را در قالب این صفحه شیشه ای جادویی برای مردم ما بر ملا کنند.داستان هایی که گویی تقدیر و سرنوشت بر آن شده که پنهان بمانند و به گوش کسی نرسند. قصه هایی از پادشاهانی که زمانی آوازه نامشان پهنه گیتی را در می نوردیده. فرماندهانی که شنیدن نامشان لرزه بر اندام دشمنان این مرز و بوم می انداخته و داستان هایی از افکار و جهان بینی مردمی که اندیشیدن رسم و آیین دیرینه آنها بوده. گویی همه آنها خواب و خیالی بیش نبوده و یک سر به باد هیچ انگاشته شده و به جای آن سوژه اصلی بیشتر فیلم ها با متد تاریخی حول محور یک شخص می چرخد که دست بر قضا برای خود در ایل قجر صاحب قرآنی است و گویا حساسیت هایی از جنس منافع ملی و تهدید های داخلی و خارجی را هم ندارد و می تواند حالا در تاریخ ما یک تنه یکه تازی کند. پس برایش صدها فیلم و سریال با ظاهری پر طمطراق و با بریز و به پاش فراوان می سازند و خواهند ساخت، این بار نیز موضوع موضوع حرمسرای شاهی او ست. یک مرد معلوم الحال و نام آشنا در تاریخ که کمتر کسی است از عوام و خواص که او را نشناسد. تاریخ این سرزمین کم از دست سیاست های کج و کوله اش کشیده که این بار باید از عقده های جنسی او نیز اشک بریزد!
وقتی قرار است جامعه ای حوصله کتاب خوانی نداشته باشد تا آنچه را که خود تجربه نمی کند درک کرده و ببیند و در نهایت بی اندیشد ، آن وقت است که به جای صفحات نوشتاری به صفحات دیداری روی می آورد. صفحاتی که حالا باید جور خواندن و مطالعه را نیز بکشند با محتوایی مفید و خلاصه و موثر برای تمامی اقشار، اکنون اما افسوس که این قاب شیشه ای در خدمت نخ نما ترین و کم اهمیت ترین موضوعات و سوژه های تاریخی قرار گرفته اند وچه بسیار کار گردان و تهیه کنندگانی با سابقه که در راستای سیاست هیچ برای ما از لعبتک ها صف آرایی می کنند! تا مبادا عزت نفس پایمال شده مردمی در لابه لای سطور کتاب های درسی فرزندان این سرزمین احیا شود تا شاید مبادا که بدانند که بی کفایتی شاهان و دخالت های بیگانگان، تمام تاریخ این سرزمین که نه ، سر سوزنی از تاریخ بلند بالای ایران نیست.
#آسیه ایزدیار
ما که مدت هاست دل ازفیلم ها و سریال های ایرانی کنده ایم امیدی هم به بهبود آن نمی بینم سوژه ها نخ نما ، تکراری و ملال آور است. شاید روزی آثار جهانی بر حسب اتفاق گذری بر تاریخ سر به مهر این سرزمین کنند و داستان هایی را در قالب این صفحه شیشه ای جادویی برای مردم ما بر ملا کنند.داستان هایی که گویی تقدیر و سرنوشت بر آن شده که پنهان بمانند و به گوش کسی نرسند. قصه هایی از پادشاهانی که زمانی آوازه نامشان پهنه گیتی را در می نوردیده. فرماندهانی که شنیدن نامشان لرزه بر اندام دشمنان این مرز و بوم می انداخته و داستان هایی از افکار و جهان بینی مردمی که اندیشیدن رسم و آیین دیرینه آنها بوده. گویی همه آنها خواب و خیالی بیش نبوده و یک سر به باد هیچ انگاشته شده و به جای آن سوژه اصلی بیشتر فیلم ها با متد تاریخی حول محور یک شخص می چرخد که دست بر قضا برای خود در ایل قجر صاحب قرآنی است و گویا حساسیت هایی از جنس منافع ملی و تهدید های داخلی و خارجی را هم ندارد و می تواند حالا در تاریخ ما یک تنه یکه تازی کند. پس برایش صدها فیلم و سریال با ظاهری پر طمطراق و با بریز و به پاش فراوان می سازند و خواهند ساخت، این بار نیز موضوع موضوع حرمسرای شاهی او ست. یک مرد معلوم الحال و نام آشنا در تاریخ که کمتر کسی است از عوام و خواص که او را نشناسد. تاریخ این سرزمین کم از دست سیاست های کج و کوله اش کشیده که این بار باید از عقده های جنسی او نیز اشک بریزد!
وقتی قرار است جامعه ای حوصله کتاب خوانی نداشته باشد تا آنچه را که خود تجربه نمی کند درک کرده و ببیند و در نهایت بی اندیشد ، آن وقت است که به جای صفحات نوشتاری به صفحات دیداری روی می آورد. صفحاتی که حالا باید جور خواندن و مطالعه را نیز بکشند با محتوایی مفید و خلاصه و موثر برای تمامی اقشار، اکنون اما افسوس که این قاب شیشه ای در خدمت نخ نما ترین و کم اهمیت ترین موضوعات و سوژه های تاریخی قرار گرفته اند وچه بسیار کار گردان و تهیه کنندگانی با سابقه که در راستای سیاست هیچ برای ما از لعبتک ها صف آرایی می کنند! تا مبادا عزت نفس پایمال شده مردمی در لابه لای سطور کتاب های درسی فرزندان این سرزمین احیا شود تا شاید مبادا که بدانند که بی کفایتی شاهان و دخالت های بیگانگان، تمام تاریخ این سرزمین که نه ، سر سوزنی از تاریخ بلند بالای ایران نیست.
#آسیه ایزدیار
Forwarded from 🌲تاریخ و زندگی🌲 (Javad Abbasi)
I 🎤خبرنگار:
شما آیندهی ایران را چگونه میبینید؟
🌷🌹⏪دکتر اسلامی ندوشن :
واقعاً نمیتوان آینده را پیشبینی کرد. هرچه بگویم یا فالِ بد زدن میشود یا خوشبینیِ بیدلیل. موجهای شدیدی در کارَند. ایران کشوری است که اصولاً احساساتی است. در او هیجان بر اندیشهی آرام غلبه دارد. از سوی دیگر کشوری است که در آن یک سلسله تضادها با هم درگیرند. تفکّرِ سنّتی با تجدّد، اقتصادِ روستایی با درآمد نفت، فشار جمعیّت، جوان بودنِ نُفوس و پیر بودنِ کشور...
من وقتی که سبک سنگین میکنم، عوامل مثبتی میبینم و عوامل منفی نیز، تا کدام غلبه کنند. وقتی بچه بودیم و کتاب امیر ارسلان میخواندیم به این شعر بر میخوردیم:
"گر نگهدارِ من آن است که من میدانم
شیشه را در بغلِ سنگ نگه میدارد"
این امیدپَروَری چندان هم بیپایه نیست. روی «خود نیروزائیِ» ایرانی که سابقهی تاریخی دارد، خیلی حساب میکنم. وقتی به نیمهی روشنِ قضیّه مینگرم، دلم آرام میگیرد. ایران ذاتاً چیزی کم ندارد. اکنون هم مانند گذشته محسودِ کشورهای دیگر است. شاید هم قدری آراستگیاَش موجب اذیّتش میشود. اگر بشود چند کشور را از جهات مختلف «مادّی و معنوی» همه چیز تمامْ خواند یکی از آنها ایران است. ولی اگر در مجموع، نوعی لنگی در کارش دیده میشود که متناسب با امکاناتش نیست، نشانهی آن است که باید مردمش خود را عوض کنند. این را مهمّترین مسئله میدانم. باید بگردند و ریشهی این لنگی را بیابند.
🌷⏪(بخشی از گفت و شنود خانم فریده گلبو با استاد اسلامی ندوشن)
شما آیندهی ایران را چگونه میبینید؟
🌷🌹⏪دکتر اسلامی ندوشن :
واقعاً نمیتوان آینده را پیشبینی کرد. هرچه بگویم یا فالِ بد زدن میشود یا خوشبینیِ بیدلیل. موجهای شدیدی در کارَند. ایران کشوری است که اصولاً احساساتی است. در او هیجان بر اندیشهی آرام غلبه دارد. از سوی دیگر کشوری است که در آن یک سلسله تضادها با هم درگیرند. تفکّرِ سنّتی با تجدّد، اقتصادِ روستایی با درآمد نفت، فشار جمعیّت، جوان بودنِ نُفوس و پیر بودنِ کشور...
من وقتی که سبک سنگین میکنم، عوامل مثبتی میبینم و عوامل منفی نیز، تا کدام غلبه کنند. وقتی بچه بودیم و کتاب امیر ارسلان میخواندیم به این شعر بر میخوردیم:
"گر نگهدارِ من آن است که من میدانم
شیشه را در بغلِ سنگ نگه میدارد"
این امیدپَروَری چندان هم بیپایه نیست. روی «خود نیروزائیِ» ایرانی که سابقهی تاریخی دارد، خیلی حساب میکنم. وقتی به نیمهی روشنِ قضیّه مینگرم، دلم آرام میگیرد. ایران ذاتاً چیزی کم ندارد. اکنون هم مانند گذشته محسودِ کشورهای دیگر است. شاید هم قدری آراستگیاَش موجب اذیّتش میشود. اگر بشود چند کشور را از جهات مختلف «مادّی و معنوی» همه چیز تمامْ خواند یکی از آنها ایران است. ولی اگر در مجموع، نوعی لنگی در کارش دیده میشود که متناسب با امکاناتش نیست، نشانهی آن است که باید مردمش خود را عوض کنند. این را مهمّترین مسئله میدانم. باید بگردند و ریشهی این لنگی را بیابند.
🌷⏪(بخشی از گفت و شنود خانم فریده گلبو با استاد اسلامی ندوشن)
Forwarded from نور سیاه
به خاک رفتن اسلامی ندوشن در نیشابور
به رومی تو اکنون و ایران تهیست
همه مرز بیارز و بی فرّهیست
مراسم تدفین و پرسهٔ دکتر اسلامی ندوشن را از اینستاگرام دیدم. پیکر استاد فقید را در خاک غربت به امانت گذاشتند تا در وقتی مناسب به ایران برگردد.
خانم دکتر شیرین بیانی گفتند که دکتر اسلامی ندوشن دوست داشت در نیشابور و در جوار خیام به خاک برود. به یاد نوشتههای گرم و گیرای اسلامی دربارهٔ خیام افتادم. جوان بودم و آنها را خواندم. خیام همواره برای من تهمزهای از نوشتههای اسلامی ندوشن داشت و دارد.
خانم دکتر بیانی خبر دادند که مسئولان نیشابور از به خاک سپردهشدن دکتر اسلامی ندوشن در شهر فیروزه و صبح و خیام و عطار استقبال کردهاند. نامهٔ دلگرمکنندهٔ شورای شهر نیشابور هم خوانده شد. امید دارم که این اتفاق نیکو بیفتد.
آقای دکتر محمود فتوحی در سخنان سنجیدهای که در مراسم پرسه بیان کردند، بهدرستی دکتر اسلامی را تجلی یک ایرانی نجیب و نژاده در عصر ما نامیدند؛ آنچه در متون قدیم از آن به بنیالاحرار و آزادگان تعبیر شده است؛ کسانی که «ایران» را دریافتند و عصارهٔ هویت ملی را به نسلهای بعد از خود انتقال دادند.
جای غبن و دریغ است که خاک ایران تهی از جسم پاک این آزادمرد باشد. آزادمردی که در روزگار «تنهایی ایران»، در عصر عسرت ملیت و فردوسی، «ایرانسرای فردوسی» پی افکند و مدام در گوش سنگین زمانه خواند: ایران را از یاد نبریم.
استاد فروزانفر در مقدمهٔ ترجمهٔ رسالهٔ قشیریه نوشته بود که نیشابور را «ابرشهر» و «ایرانشهر» مینامیدند. اسلامی ندوشن نیشابور را بالقوه کانون مقاومت فرهنگی ایران در برابر هجوم تمدن صنعتی میدانست؛ دژ دفاع از اصالت و دیرینگی ایران. شهر ایران. فشردهٔ ایران.
خاک تن اسلامی ندوشن، این فرزند ایران، این دلباختهٔ ایران، این افتخار ایران، این نگهبان ایران، این نگران ایران، باید با خاک نیشابور، خاک ایرانشهر، بیامیزد. که از آن خاک گل بدمد. نه! از آن خاک گندم بروید. که از آن گندم نان بپزند. نانش جان بشود به تن فرزندان ایران تا ایران را از یاد نبرند.
گمان مبر که به پایان رسید کار مغان
هزار بادهٔ ناخورده در رگ تاک است
.
https://t.me/n00re30yah
به رومی تو اکنون و ایران تهیست
همه مرز بیارز و بی فرّهیست
مراسم تدفین و پرسهٔ دکتر اسلامی ندوشن را از اینستاگرام دیدم. پیکر استاد فقید را در خاک غربت به امانت گذاشتند تا در وقتی مناسب به ایران برگردد.
خانم دکتر شیرین بیانی گفتند که دکتر اسلامی ندوشن دوست داشت در نیشابور و در جوار خیام به خاک برود. به یاد نوشتههای گرم و گیرای اسلامی دربارهٔ خیام افتادم. جوان بودم و آنها را خواندم. خیام همواره برای من تهمزهای از نوشتههای اسلامی ندوشن داشت و دارد.
خانم دکتر بیانی خبر دادند که مسئولان نیشابور از به خاک سپردهشدن دکتر اسلامی ندوشن در شهر فیروزه و صبح و خیام و عطار استقبال کردهاند. نامهٔ دلگرمکنندهٔ شورای شهر نیشابور هم خوانده شد. امید دارم که این اتفاق نیکو بیفتد.
آقای دکتر محمود فتوحی در سخنان سنجیدهای که در مراسم پرسه بیان کردند، بهدرستی دکتر اسلامی را تجلی یک ایرانی نجیب و نژاده در عصر ما نامیدند؛ آنچه در متون قدیم از آن به بنیالاحرار و آزادگان تعبیر شده است؛ کسانی که «ایران» را دریافتند و عصارهٔ هویت ملی را به نسلهای بعد از خود انتقال دادند.
جای غبن و دریغ است که خاک ایران تهی از جسم پاک این آزادمرد باشد. آزادمردی که در روزگار «تنهایی ایران»، در عصر عسرت ملیت و فردوسی، «ایرانسرای فردوسی» پی افکند و مدام در گوش سنگین زمانه خواند: ایران را از یاد نبریم.
استاد فروزانفر در مقدمهٔ ترجمهٔ رسالهٔ قشیریه نوشته بود که نیشابور را «ابرشهر» و «ایرانشهر» مینامیدند. اسلامی ندوشن نیشابور را بالقوه کانون مقاومت فرهنگی ایران در برابر هجوم تمدن صنعتی میدانست؛ دژ دفاع از اصالت و دیرینگی ایران. شهر ایران. فشردهٔ ایران.
خاک تن اسلامی ندوشن، این فرزند ایران، این دلباختهٔ ایران، این افتخار ایران، این نگهبان ایران، این نگران ایران، باید با خاک نیشابور، خاک ایرانشهر، بیامیزد. که از آن خاک گل بدمد. نه! از آن خاک گندم بروید. که از آن گندم نان بپزند. نانش جان بشود به تن فرزندان ایران تا ایران را از یاد نبرند.
گمان مبر که به پایان رسید کار مغان
هزار بادهٔ ناخورده در رگ تاک است
.
https://t.me/n00re30yah
Telegram
نور سیاه
یادداشتهای ایرانشناسی میلاد عظیمی
@MilaadAzimi
@MilaadAzimi
*میراث مکتوب، سندی زنده از هویت مردم یک سرزمین*
#اختصاصی_حکایت_گیلان
✍️آسیه ایزدیار
در تقویم کشور ما روز 17 اردیبهشت به عنوان روز ملی اسناد و میراث مکتوب ثبت شده است. وقتی صحبت از میراث مکتوب میشود ما با مجموعهای از اسناد و نسخ خطی سرکار داریم که در طی اعصار و قرون محفوظ مانده تا به دست ما رسیده اند و حاوی اطلاعات ارزشمندی از زمان خود هستند...⬇️
https://hekayatgilan.ir/9734
🔗حکایت گیلان در اینستاگرام:
Instagram.com/HekayatGilan
🔗حکایت گیلان5️⃣ در واتساپ :
https://chat.whatsapp.com/E32sI77lUzC3v2za0cqDeM
#اختصاصی_حکایت_گیلان
✍️آسیه ایزدیار
در تقویم کشور ما روز 17 اردیبهشت به عنوان روز ملی اسناد و میراث مکتوب ثبت شده است. وقتی صحبت از میراث مکتوب میشود ما با مجموعهای از اسناد و نسخ خطی سرکار داریم که در طی اعصار و قرون محفوظ مانده تا به دست ما رسیده اند و حاوی اطلاعات ارزشمندی از زمان خود هستند...⬇️
https://hekayatgilan.ir/9734
🔗حکایت گیلان در اینستاگرام:
Instagram.com/HekayatGilan
🔗حکایت گیلان5️⃣ در واتساپ :
https://chat.whatsapp.com/E32sI77lUzC3v2za0cqDeM
حکایت گیلان | اخبار گیلان | رشت
- میراث مکتوب، سندی زنده از هویت مردم یک سرزمین
اختصاصی حکایت گیلان | آسیه ایزدیار*
در تقویم کشور ما روز 17 اردیبهشت به عنوان روز ملی اسناد و میراث مکتوب ثبت شده است. علت این نامگذاری، تصویب قانون تاسیس سازمانی با عنوان سازمان اسناد ملی ایران در مجلس شورای ملی در اردیبهشت 1349 است. به بهانه ...
در تقویم کشور ما روز 17 اردیبهشت به عنوان روز ملی اسناد و میراث مکتوب ثبت شده است. علت این نامگذاری، تصویب قانون تاسیس سازمانی با عنوان سازمان اسناد ملی ایران در مجلس شورای ملی در اردیبهشت 1349 است. به بهانه ...
انقلاب مشروطه جامه ای مدرن بر تن جامعه و ساختاری پیشامدرن بود که...
پیشنهاد مطالعه کتاب «اول اصلاح اقتصادی» برای تعطیلات نوروزی در خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)
مجید علیپور (پژوهشگر تاریخ): مواجهه ایرانیان با تمدن غرب پیامدهای ناگزیری داشت که از مهمترین آنها آگاهی از میزان عقبماندگی و «انحطاط» خود بود. اصلاحات دیوانی و تکاپوهای نظری از جمله واکنشها به این وضعیت جدید بود که نهایتا سیر وقایع را به انقلاب تاریخساز مشروطیت رساند. اما با همه تلاشها و جانفشانیهای حماسی صورت گرفته، نه تنها مسایل و بحرانهای کشور حل نشد بلکه خود بحرانی بر بحرانها و مسائل پیشین افزود و کشور به گردابی رانده شد که شَبَه تجزیه و فروپاشی از همیشه محتملتر و نزدیکتر میکرد.
التهابات سهمگین سیاسی، فرهنگی و تمدنی ناشی از انقلاب مشروطیت واکنشهایی چند در پی داشت. در واقع انقلاب مشروطه بر تن جامعه و ساختاری پیشامدرن، جامهای مدرن پوشانده بود و طبعاً چنین جامهای بر چنان اندامی متناسب نمیشد. ناامیدی از توفیق اصلاحات در جامعهای که هویتهای ایلی-تباری و دینی-مذهبی غالب بر هویت ملی بودند و «خان سالاران» و «بزرگ زمینداران» در آن دست بالا را داشتند و همزمان در سیطره بیمهار دولتین روس و انگلیس قرار داشت، طبیعی بود.
از جمله این واکنشها ظهور جنبشهای آرزواندیشی چون «جنگل» بود که هرچند در اهداف اولیه، همپوشانی بسیاری با آرمانهای مشروطهخواهان وطندوست داشت اما از آنجا که شرایط کشور و جهان تفاوتهای کلی کرده بود و خود نیز فاقد استعداد و توان لازم بودند؛ تنها بر پیچیدگی اوضاع و حجم مشکلات کشور افزودند و لاجرم ناکام هم ماندند. در سوی دیگر اما شاهد شکلگیری نوعی عقلانیت سیاسی میان برخی از جوانان منورالفکر انقلابی و وطنخواه هستیم که آنها نیز دلِ خوشی از تداوم حضور عناصر قدیمی دیوان سالاری در ساختار جدید نداشتند؛ به ویژه آنکه یقین یافته بودند این عناصر قدیمی و محافظهکار تنها تا جایی با تغییرات همراهی میکنند که منجر به تحول و دگرگونیهای اساسی در وضعیت حکومت و جامعه نشود.
این نسل جوان منورالفکر که الگوی خود را حکومت بیسمارک در آلمان یا ژاپن دوره میجی قرار داده بودند، شیوه های نسل قبل در مواجهه با مسائل کشور را ناکارآمد قلمداد میکردند؛ چنانکه «داور» در یکی از مقالات خود به تمسخر نوشت: «زمانی که ژاپن به دنبال اصلاح اوضاع اقتصادی و تقویت توان مالی و نظامی خود بود، آزادیخواهان ایران برای آزادی و مشروطه غزل میساختند!»
کتاب «اول، اصلاح اقتصادی» حاوی ۱۲۷ مقاله به قلم «علیاکبر داور» از شاخصترین افراد این نسل از منورالفکران است که به تازگی به کوشش حسن رجبیفرد از سوی انتشارات شیرازه به بازار نشر عرضه شده است. البته گردآورنده در این کتاب تنها به آن دسته از مقالات «داور» که در آن به ضرورت تغییر اولویتها از اصلاحات سیاسی و دموکراتیک به تغییر شکل حکومت و به ویژه تقدم اصلاحات اقتصادی تاکید کرده پرداخته است؛ مقالاتی که در آن داور، تنها راهِ حل مسائل و بحرانهای موجود را روی کار آوردن شخصیتی مقتدر در یک حکومت مطلقه وانمود میکرد. «داور» ریشه برتری غرب را در قوت اقتصادی و صنعتیِ آن میدید و معتقد بود اصلاحات اقتصادی، مُقدم بر اصلاحات سیاسی و فرهنگی است: «اول باید فکر نان بود [...] دنبال نان بروید، آزادی خودش عقب شما میآید.» و از این منظر بود که استبداد مُنَوِّر را تئوریزه میکرد. در واقع فهم چرایی همدلی و همراهی این نسل از روشنفکران در برکشیدن رضاخان به سلطنت، به فهم وضعیت ویژهای بستگی دارد که کشور در آن قرار گرفته بود.
ارزیابی نقادانه عملکرد این نسل از نخبگان ایرانی میتواند فهمی صحیح از ریشههای مسائل و بحرانهای تاریخ معاصر ایران ارائه دهد و اثار نوشتاری علیاکبر داور یکی از مهمترین منابعی است که در این مسیر یاری رسان پژوهشگران و علاقهمندان است.
@movarekhan
پیشنهاد مطالعه کتاب «اول اصلاح اقتصادی» برای تعطیلات نوروزی در خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)
مجید علیپور (پژوهشگر تاریخ): مواجهه ایرانیان با تمدن غرب پیامدهای ناگزیری داشت که از مهمترین آنها آگاهی از میزان عقبماندگی و «انحطاط» خود بود. اصلاحات دیوانی و تکاپوهای نظری از جمله واکنشها به این وضعیت جدید بود که نهایتا سیر وقایع را به انقلاب تاریخساز مشروطیت رساند. اما با همه تلاشها و جانفشانیهای حماسی صورت گرفته، نه تنها مسایل و بحرانهای کشور حل نشد بلکه خود بحرانی بر بحرانها و مسائل پیشین افزود و کشور به گردابی رانده شد که شَبَه تجزیه و فروپاشی از همیشه محتملتر و نزدیکتر میکرد.
التهابات سهمگین سیاسی، فرهنگی و تمدنی ناشی از انقلاب مشروطیت واکنشهایی چند در پی داشت. در واقع انقلاب مشروطه بر تن جامعه و ساختاری پیشامدرن، جامهای مدرن پوشانده بود و طبعاً چنین جامهای بر چنان اندامی متناسب نمیشد. ناامیدی از توفیق اصلاحات در جامعهای که هویتهای ایلی-تباری و دینی-مذهبی غالب بر هویت ملی بودند و «خان سالاران» و «بزرگ زمینداران» در آن دست بالا را داشتند و همزمان در سیطره بیمهار دولتین روس و انگلیس قرار داشت، طبیعی بود.
از جمله این واکنشها ظهور جنبشهای آرزواندیشی چون «جنگل» بود که هرچند در اهداف اولیه، همپوشانی بسیاری با آرمانهای مشروطهخواهان وطندوست داشت اما از آنجا که شرایط کشور و جهان تفاوتهای کلی کرده بود و خود نیز فاقد استعداد و توان لازم بودند؛ تنها بر پیچیدگی اوضاع و حجم مشکلات کشور افزودند و لاجرم ناکام هم ماندند. در سوی دیگر اما شاهد شکلگیری نوعی عقلانیت سیاسی میان برخی از جوانان منورالفکر انقلابی و وطنخواه هستیم که آنها نیز دلِ خوشی از تداوم حضور عناصر قدیمی دیوان سالاری در ساختار جدید نداشتند؛ به ویژه آنکه یقین یافته بودند این عناصر قدیمی و محافظهکار تنها تا جایی با تغییرات همراهی میکنند که منجر به تحول و دگرگونیهای اساسی در وضعیت حکومت و جامعه نشود.
این نسل جوان منورالفکر که الگوی خود را حکومت بیسمارک در آلمان یا ژاپن دوره میجی قرار داده بودند، شیوه های نسل قبل در مواجهه با مسائل کشور را ناکارآمد قلمداد میکردند؛ چنانکه «داور» در یکی از مقالات خود به تمسخر نوشت: «زمانی که ژاپن به دنبال اصلاح اوضاع اقتصادی و تقویت توان مالی و نظامی خود بود، آزادیخواهان ایران برای آزادی و مشروطه غزل میساختند!»
کتاب «اول، اصلاح اقتصادی» حاوی ۱۲۷ مقاله به قلم «علیاکبر داور» از شاخصترین افراد این نسل از منورالفکران است که به تازگی به کوشش حسن رجبیفرد از سوی انتشارات شیرازه به بازار نشر عرضه شده است. البته گردآورنده در این کتاب تنها به آن دسته از مقالات «داور» که در آن به ضرورت تغییر اولویتها از اصلاحات سیاسی و دموکراتیک به تغییر شکل حکومت و به ویژه تقدم اصلاحات اقتصادی تاکید کرده پرداخته است؛ مقالاتی که در آن داور، تنها راهِ حل مسائل و بحرانهای موجود را روی کار آوردن شخصیتی مقتدر در یک حکومت مطلقه وانمود میکرد. «داور» ریشه برتری غرب را در قوت اقتصادی و صنعتیِ آن میدید و معتقد بود اصلاحات اقتصادی، مُقدم بر اصلاحات سیاسی و فرهنگی است: «اول باید فکر نان بود [...] دنبال نان بروید، آزادی خودش عقب شما میآید.» و از این منظر بود که استبداد مُنَوِّر را تئوریزه میکرد. در واقع فهم چرایی همدلی و همراهی این نسل از روشنفکران در برکشیدن رضاخان به سلطنت، به فهم وضعیت ویژهای بستگی دارد که کشور در آن قرار گرفته بود.
ارزیابی نقادانه عملکرد این نسل از نخبگان ایرانی میتواند فهمی صحیح از ریشههای مسائل و بحرانهای تاریخ معاصر ایران ارائه دهد و اثار نوشتاری علیاکبر داور یکی از مهمترین منابعی است که در این مسیر یاری رسان پژوهشگران و علاقهمندان است.
@movarekhan
🔹سیاه نامه ننگین و شرم آور
- واکنش دکتر حکمت اله ملاصالحی (استاد دانشگاه تهران و عضو هیأت امنای بنیاد ایرانشناسی) به طرح «استفاده بهینه از اشیاء باستانی و گنجها»
سیاه نامه ننگین و شرم آور جماعتی از نامجلسیان فرودستِ خفته و خوابگرد تاریخ را که غاصبانه و ظالمانه بر صدر نشسته اند و اینک فرادستی می کنند و چنگ و دندان طمع به ناموس میراث ملُک و ملت ما دوخته اند بی پاسخ نگذارید.
اشتهای این جماعت دنگ و منگ و لنگ و لوک و مست و مخمور قدرت وثروت های بادآورده حد یقف ندارد. پرده شرم را دریده اند و هرچه پیش رو داشته اند بتاراج داده اند و اینک دست های آلوده شان را بسوی ناموس میراث ملتی بزرگ گشوده اند که برایشان گنج است و غنیمت و عتیقه و دفینه و زیرخاکی! اشغال گران و فاتحان بیگانه ای که تمامیت میراث کشور برایشان گنج است و غنیمت!
دریغا که زیر سُرُم هستم و مجال و موقعیت چنان نیست که بیش از این با دست چپم "که آموخته است راست" بنویسد اعتراضم را مبسوط تر خدمتتان اعلام کنم.
پیشنهاد می کنم بی درنگ و تعلل و تاخیر نامه اعتراضی آماده شود و به امضای دوستان و همکاران معزز برسد و به مراجع ذی صلاح داخل و خارج کشور علی الخصوص نهاد بین المللی یونسکو ارسال شود. سیاه نامه ننگی را که روایت کارنامه سیاه و ننگین جماعتی نامجلسی فرودست است؛ بی پاسخ نگذارید و خاموش از کنارش نگذرید. خواب خوش دولتیان و قضائیان و صدرنشینان وزارت میراث نافرهنگی.... را با قلم تیز انتقاد و اعتراضتان آشفته کنید! سیاه نامه ی ننگین و شرم آور این جماعت، کارنامه شرم آورِ مردودشان است. اینان حتی بسوگندی که یاد کرده اند، پای بند و وفادار نیستند. سوگندی که در آن موکدا" صیانت از مواریث فرهنگی کشور در چارچوب قوانین مصوب مجلسیان در آن پیش بینی شده است. اینان اصلا" منتخبان ملت نیستند. منتصبان تطمیع شده و طمع ورز باندها و نهادها و سازمان ها و تشکیلات و بنیادهای نابنیاد و بی ریشه نابرکت و مستکبری هستند که با قلدرمابی دهه هاست که منابع طبیعی و مآًثر تاریخی و محوطه های باستانی و ناموس میراث ملک و ملت مارا هرجا که یافته اند بتصرف درآورده و تجاوز کرده اند و به تاراج داده اند. انساهای بدوی عصر جاهلی و بی تاریخی که اینک و اینبار با ماسک و صورتک دفاع از دین و شرع و شریعتِ فروکاسته و تحریف و تحقیر شده در قامت نا موزون و نامبارک و تنگ ایدئولوژی های فضاحت وخفت بار عصری و دنیویِ ملعبه دست دنیابازان حرفه ای بر صنحه آمده اند. صحنه نمایشی کابوسناک و اضطراب آور و غم نگیز با بازیگرانی خوفناک و خفتناک! مگر طلبه های آدمخوار مدرسه حقانی طالبانی در پاکستان به فتوای امیر نامومن شان با مآثر عظیم و بی بدیل باستانی بودائی در بامیان آن نکردند که ما اینک در ایران می کنیم! مگر داعشیان آدمخوار مدعی احیای موهوم و ناممکن خلافت اسلامی در عراق و سوریه موزه ها را غارت نمی کردند. مآثر تاریخی و مواریث فرهنگی و باستانی عراقیان و سوریان را تخریب نمی کردند و در بازار سود و سودا بفروش نمی نهادند. مگر باستان شناس و سنگربان بزرگ تاریخ و فرهنگ سوری الخالد را اعدام و مثله نکردند. اینک همان داعشی مشربان در خانه هستند و در دورن مرزهای مُلک و ملت ما آسوده خاطر و در امنیت کامل فعال! فراقانونی عمل می کنند و ترک تازانه به هر سوی که بخواهند هجوم می برند و می تازند و تخریب می کنند. و با تطمیع و تهدید هر مانعی را در رسیدن با مطامع و مقاصد شوم خود از میان برمی گیرند.
باقی بقایتان
۱۴۰۱/۲/۲۰ هجری خورشیدی
https://t.me/andishehekmat/1420
- واکنش دکتر حکمت اله ملاصالحی (استاد دانشگاه تهران و عضو هیأت امنای بنیاد ایرانشناسی) به طرح «استفاده بهینه از اشیاء باستانی و گنجها»
سیاه نامه ننگین و شرم آور جماعتی از نامجلسیان فرودستِ خفته و خوابگرد تاریخ را که غاصبانه و ظالمانه بر صدر نشسته اند و اینک فرادستی می کنند و چنگ و دندان طمع به ناموس میراث ملُک و ملت ما دوخته اند بی پاسخ نگذارید.
اشتهای این جماعت دنگ و منگ و لنگ و لوک و مست و مخمور قدرت وثروت های بادآورده حد یقف ندارد. پرده شرم را دریده اند و هرچه پیش رو داشته اند بتاراج داده اند و اینک دست های آلوده شان را بسوی ناموس میراث ملتی بزرگ گشوده اند که برایشان گنج است و غنیمت و عتیقه و دفینه و زیرخاکی! اشغال گران و فاتحان بیگانه ای که تمامیت میراث کشور برایشان گنج است و غنیمت!
دریغا که زیر سُرُم هستم و مجال و موقعیت چنان نیست که بیش از این با دست چپم "که آموخته است راست" بنویسد اعتراضم را مبسوط تر خدمتتان اعلام کنم.
پیشنهاد می کنم بی درنگ و تعلل و تاخیر نامه اعتراضی آماده شود و به امضای دوستان و همکاران معزز برسد و به مراجع ذی صلاح داخل و خارج کشور علی الخصوص نهاد بین المللی یونسکو ارسال شود. سیاه نامه ننگی را که روایت کارنامه سیاه و ننگین جماعتی نامجلسی فرودست است؛ بی پاسخ نگذارید و خاموش از کنارش نگذرید. خواب خوش دولتیان و قضائیان و صدرنشینان وزارت میراث نافرهنگی.... را با قلم تیز انتقاد و اعتراضتان آشفته کنید! سیاه نامه ی ننگین و شرم آور این جماعت، کارنامه شرم آورِ مردودشان است. اینان حتی بسوگندی که یاد کرده اند، پای بند و وفادار نیستند. سوگندی که در آن موکدا" صیانت از مواریث فرهنگی کشور در چارچوب قوانین مصوب مجلسیان در آن پیش بینی شده است. اینان اصلا" منتخبان ملت نیستند. منتصبان تطمیع شده و طمع ورز باندها و نهادها و سازمان ها و تشکیلات و بنیادهای نابنیاد و بی ریشه نابرکت و مستکبری هستند که با قلدرمابی دهه هاست که منابع طبیعی و مآًثر تاریخی و محوطه های باستانی و ناموس میراث ملک و ملت مارا هرجا که یافته اند بتصرف درآورده و تجاوز کرده اند و به تاراج داده اند. انساهای بدوی عصر جاهلی و بی تاریخی که اینک و اینبار با ماسک و صورتک دفاع از دین و شرع و شریعتِ فروکاسته و تحریف و تحقیر شده در قامت نا موزون و نامبارک و تنگ ایدئولوژی های فضاحت وخفت بار عصری و دنیویِ ملعبه دست دنیابازان حرفه ای بر صنحه آمده اند. صحنه نمایشی کابوسناک و اضطراب آور و غم نگیز با بازیگرانی خوفناک و خفتناک! مگر طلبه های آدمخوار مدرسه حقانی طالبانی در پاکستان به فتوای امیر نامومن شان با مآثر عظیم و بی بدیل باستانی بودائی در بامیان آن نکردند که ما اینک در ایران می کنیم! مگر داعشیان آدمخوار مدعی احیای موهوم و ناممکن خلافت اسلامی در عراق و سوریه موزه ها را غارت نمی کردند. مآثر تاریخی و مواریث فرهنگی و باستانی عراقیان و سوریان را تخریب نمی کردند و در بازار سود و سودا بفروش نمی نهادند. مگر باستان شناس و سنگربان بزرگ تاریخ و فرهنگ سوری الخالد را اعدام و مثله نکردند. اینک همان داعشی مشربان در خانه هستند و در دورن مرزهای مُلک و ملت ما آسوده خاطر و در امنیت کامل فعال! فراقانونی عمل می کنند و ترک تازانه به هر سوی که بخواهند هجوم می برند و می تازند و تخریب می کنند. و با تطمیع و تهدید هر مانعی را در رسیدن با مطامع و مقاصد شوم خود از میان برمی گیرند.
باقی بقایتان
۱۴۰۱/۲/۲۰ هجری خورشیدی
https://t.me/andishehekmat/1420
Telegram
اندیشه حکمت
🔹متن کامل طرح «استفاده بهینه از اشیاء باستانی و گنجها»
✍ پیام استاد دکتر حکمت اله ملاصالحی در این باره
@andishehekmat
✍ پیام استاد دکتر حکمت اله ملاصالحی در این باره
@andishehekmat
Forwarded from کتابخانه افتخار
عملکرد رصدخانه مراغه در گسترش دستاوردهای علم نجوم در عصر ایلخانی
✍ افتخار قاسم زاده / جعفر نوری
#چکیده
رصدخانه مراغه از مهمترین رصدخانههای دورهاسلامی در سده هفتم هجریقمری در زمان سیطره ایلخانیان بر ایران ساخته شد. پایهگذاری رصدخانه مراغه بهمثابه مرکزی آموزشی و پژوهشی؛ موجبات گردهمایی دانشمندان، گردآوری اسناد و کتب علمی معتبر و انجام پژوهش در فضایی آزاد بههمراه امکانات لازم را فراهم ساخت. نتیجه آنکه ارائه دستاوردها و کشفیات این مرکز علمی در جهان آن روز میباشد. آوازه و شهرت این مرکز علمی باعث گردید تاتوجه بسیاری از سرزمینها را بهسوی خود جلب سازد تا جایی که بعضی حکمرانان، آرزو میکردند تا بتوانند نظیر چنین مرکزی را در سرزمین خویش برپا سازند. حال با توجه به اهمیت این مجموعه پر ارزش از نظر تاریخ علم ایران و جهان، سؤالاتی که ضرورت پاسخگویی به آنها وجود دارد، این است که در ساخت بنای رصدخانهمراغه بهعنوان مهمترین مرکز علمی پژوهشی و نجومی دورهی ایلخانان چهعواملی مؤثر بوده است و نقش خواجه نصیرالدینطوسی در این امر مهم چه بوده است؟ و همچنین عملکرد رصدخانهمراغه در گسترش دستاوردهای علمنجوم در عصر ایلخانی چگونه بوده است که الگویی برای ساخت رصدخانههای دیگر شده است؟ پژوهش حاضر قصد بر آن دارد با روش توصیفی-تحلیلی و با اتکا به منابع کتابخانهای به این سؤالات پاسخ بدهد. یافتههای پژوهش حاکی از آن است که رصدخانهمراغه به تمام معنی یک مرکز علمیپژوهشی و آموزشی بود. این بنیاد علمی بینظیر همچون فرهنگستانهای پیشرفته امروزه، فضای بسیار وسیعی را در جای مناسبی در مراغه بهخود اختصاص داده بود که باعث گردید این رصدخانه بهعنوان مهمترین مرکز علمیپژوهشی و نجومی دورهی ایلخانان در سدهی هفتم هجریقمری شناخته شود.
#نشریه_علمی_علم_و_تمدن_در_اسلام
@librayeftekhar
جهت مشاهده کامل مقاله به لینک زیر مراجعه فرمایید.
http://mag.tamadonpajooh.ir/article_149463.html
✍ افتخار قاسم زاده / جعفر نوری
#چکیده
رصدخانه مراغه از مهمترین رصدخانههای دورهاسلامی در سده هفتم هجریقمری در زمان سیطره ایلخانیان بر ایران ساخته شد. پایهگذاری رصدخانه مراغه بهمثابه مرکزی آموزشی و پژوهشی؛ موجبات گردهمایی دانشمندان، گردآوری اسناد و کتب علمی معتبر و انجام پژوهش در فضایی آزاد بههمراه امکانات لازم را فراهم ساخت. نتیجه آنکه ارائه دستاوردها و کشفیات این مرکز علمی در جهان آن روز میباشد. آوازه و شهرت این مرکز علمی باعث گردید تاتوجه بسیاری از سرزمینها را بهسوی خود جلب سازد تا جایی که بعضی حکمرانان، آرزو میکردند تا بتوانند نظیر چنین مرکزی را در سرزمین خویش برپا سازند. حال با توجه به اهمیت این مجموعه پر ارزش از نظر تاریخ علم ایران و جهان، سؤالاتی که ضرورت پاسخگویی به آنها وجود دارد، این است که در ساخت بنای رصدخانهمراغه بهعنوان مهمترین مرکز علمی پژوهشی و نجومی دورهی ایلخانان چهعواملی مؤثر بوده است و نقش خواجه نصیرالدینطوسی در این امر مهم چه بوده است؟ و همچنین عملکرد رصدخانهمراغه در گسترش دستاوردهای علمنجوم در عصر ایلخانی چگونه بوده است که الگویی برای ساخت رصدخانههای دیگر شده است؟ پژوهش حاضر قصد بر آن دارد با روش توصیفی-تحلیلی و با اتکا به منابع کتابخانهای به این سؤالات پاسخ بدهد. یافتههای پژوهش حاکی از آن است که رصدخانهمراغه به تمام معنی یک مرکز علمیپژوهشی و آموزشی بود. این بنیاد علمی بینظیر همچون فرهنگستانهای پیشرفته امروزه، فضای بسیار وسیعی را در جای مناسبی در مراغه بهخود اختصاص داده بود که باعث گردید این رصدخانه بهعنوان مهمترین مرکز علمیپژوهشی و نجومی دورهی ایلخانان در سدهی هفتم هجریقمری شناخته شود.
#نشریه_علمی_علم_و_تمدن_در_اسلام
@librayeftekhar
جهت مشاهده کامل مقاله به لینک زیر مراجعه فرمایید.
http://mag.tamadonpajooh.ir/article_149463.html
mag.tamadonpajooh.ir
عملکرد رصدخانه مراغه در گسترش دستاوردهای علم نجوم در عصر ایلخانی
رصدخانه مراغه از مهمترین رصدخانه های دوره اسلامی است که در سدۀ هفتم هجری قمری و در زمان سیطرۀ ایلخانیان بر ایران ساخته شد. پایه گذاری رصدخانه مراغه به مثابه مرکزی آموزشی و پژوهشی؛ زمینه های گردهمایی دانشمندان، گردآوری اسناد و کتب علمی معتبر و انجام…
Forwarded from سهام نیوز
✅مريم شكراني: وزیر اقتصاد گفته ۱۰ درصد مردم ایران نیاز به یارانه و کمکهای حمایتی ندارند. با مردم چه کردید که ۹۰ درصدشان محتاج یارانه هستند؟! خوب است معیار دهکبندیها را هم افشا کنید که مشخص شود کسانی که در دهک ثروتمند قرار دادید چند #دلار در ماه درآمد دارند؟!
@Sahamnewsorg
@Sahamnewsorg
«و مملکتی را بدبختتر و ملتی را ذلیلتر از مملکت و ملت ایران در هیچ جا ندیدم. در ممالک دنیا جزئی آثاری از کسی غیر معروف را باکمال اهتمام حفظ مینمایند سهل است، آثار قديمه ممالک دنیا را با خرجهای بسیار، به ممالک خود حمل میکنند و تاریخ آن را و صاحبان آنها را با دقتی محیرالعقول کشف و ثبت میکنند و افتخار خود را به این امور میدانند».
کتاب خاطرات حاج سیاح
کتاب خاطرات حاج سیاح
داستان ضحاک یکی از جالبترین قصههای شاهنامه است :
۱ - ضحاک عرب و از قوم سامی است و پایتخت او بیتالمقدس است(منطقه مناقشه در طول تاریخ) ولی بر ایران زمین اسطوره ای با ترفندی سلطه می یابد!!!
چه رویای عجیبی است این کابوس فردوسی. که هنوز داستان مشابه اش بر سر ایران و ایرانی تکرار میشود...
۲ - شیطان در هیأت یک آشپز به استخدام دربار درمیآید و برای نخستینبار به ضحاک پرهیزگار و دیندار، گوشت میخوراند.
طعم پرندگان بریان به مذاق ضحاک خوش میآید و تصمیم به تشویق آشپز جدید میگیرد .
(نماد طعم شیرین قدرت)
۳ - ضحاک ، آشپز را بهحضور میطلبد و از او تمجید میکند و بهاو میگوید چه دستمزدی برای این غذای لذیذ طلبمیکند ، آشپز که همان شیطان است میگوید بوسه بر شانههای شاه بهترین پاداش برای من است.(نماد سردوشی و درجات قدرت وتملق که هنوز در سلسله مراتب ارتش دنیا باقی مانده است...)
شاه از این تملق آشپز خوشش میآید و اجازه بوسه میدهد !
۴ - روز بعد شانههای شاه زخم میشود و پس از مدتی زخمها باز میشوند و دو مار سیاه(نشانه ارتجاع و ظلمت) از زخمها بیرونمیآیند ، مارها تمایلدارند از گوشهای ضحاک بهداخل روند و مغز سر او را بخورند !
شیطان اینبار به هیأت حکیم ظاهر میشود و میگوید تنها راه بقای شاه این است که هر روز دو جوان را قربانیکند و مغز سر آنان را به مارها بدهد تا سیر شوند و اشتهایی برای خوردن مغز شاه نداشتهباشند !
۵ - هر روز دو پسر جوان ایرانی به قید قرعه دستگیر میشوند و به آشپزخانه دربار آورده میشوند ، ظاهرا عدالت برقرار است و بهکسی ظلمنمیشود .
ولی روزانه مغز سر دو جوان ، غذای مارها می شود ، باشد که مغز شاه سالم بماند.(جانم فدای رهبر)...
قیمت مغز شاه سالانه بیش از هفتصد مغز جوان است!
۶ - هیچکس جرأت مقاومت ندارد و ایرانیان کماکان دچار این گفتمان هستند که : «بگذار همسایه فریاد بزند ، چرا من ؟؟ » و خشنودی هر خانواده ایرانی ایناست که امروز نوبت جوان آنها نشدهاست: ضرب المثل «از این ستون به ستون دیگر فرج است» اما زمان به نوبت طی میشود...
۷- «ارمایل» و «گرمایل» دو نفری که ادارهکننده آشپزخانه دربار هستند تصمیم به اقدامی جدید میگیرند ، البته نه اقدامی «رادیکال» بلکه اقدامی «میاندارانه»(شاید تغییر شرایط موجود...فکری اصلاح طلبانه...)
آنها فکر میکنند که اگر هر روز یک جوان را قربانیکنند و مغز سر آن جوان را با مغز سر یک گوسفند مخلوط کنند ، مارها تغییر طعم مغز را متوجه نمیشوند و با اینحساب آنها میتوانند در طول یک سال ، سیصد و شصت و پنج جوان را نجاتدهند!
جالب اینجاست که مارها «مغز» میخواهند ، فقط مغز !
نه قلب ، نه جگر ، نه ران ، نه دست ، فقط مغز! (جایگاه ادراک و عقل. جایگاهی که برای حکومتها همواره مشکل ایجاد میکند.جایگاه دگراندیشی...)
پس هرکس که مغز ندارد خوشبگذراند ، مارها فقط مغز طلبمیکنند.آنهم مغز جوان.
۸ - اقدام میان دارانه دو آشپز جواب میدهد ! مارها طعم مغز مخلوط را تشخیص نمیدهند و هر روز از دو جوان که به آشپزخانه سلطنتی سپرده میشوند یکی آزاد میشود ! ارمایل و گرمایل خشنودند که درسال ۳۶۵ نفر را نجات دادهاند ، دیدن نیمه پر لیوان ! غافل از استمرار ظلم و ستم....
۹ - ارمایل و گرمایل هر روز یک جوان را آزاد میکنند و بهاو میگویند سر به بیابان بگذارد و در شهرها آفتابی نشود که اگر معلوم شود او از آشپزخانه حکومتی گریخته ، هم او خوراک مارها میشود و هم سر ارمایل و گرمایل.(فرار مغزها)
۱۰ - «کاوه » آهنگر بود و سه جوانش خوراک مارهای حکومتی شدهبودند ، کاوه رادیکال بود ، اگر ارمایل و گرمایل هم سهجوان داده بودند شاید مثل کاوه رادیکال می شدند...
۱۱ - ضحاک ماردوش تصمیم میگیرد از رعایا نامهای بگیرد مبنی بر اینکه سلطانی دادگر است ! (جلب رای مردم. بیعت و تایید حکومت. بظاهر دموکراسی مردم سالاری)
رعایا اطاعت میکنند و به صف میایستند تا طوماری را امضاکنند بهنفع دادگری ضحاک !
میایستند و امضا میکنند ، در صف میایستند و امضاء میکنند ، در صف میایستند و .... (تکرار کاری بیهوده در طول سالهای حکومت ضحاک. به امید واهی تغییر....)
۱۲-اما نوبت به کاوه میرسد ، او امضا نمیکند ، بلکه طومار را پارهمیکند ، فریاد میزند که تو بیدادگری .
کاوه نمیترسد!
۱۳- فریاد کاوه ، ضحاک و درباریان را وحشتزده میکند : این فریاد دلیرانه شمارش معکوس سقوط ضحاک است.
۱۴ - کاوه آهنگر با پیشبند چرمی که هنگام کار بر تن می پوشید را بر سر نیزه میکند و این پرچم نماد قیامش میشود ، درفش کاویانی.(نماد وحدت یک پارچگی مردم)
۱۵ - با پیوستن جوانان آزاد شده از مسلخ ضحاک به کاوه ، قیام علیه ضحاک آغاز می شود .
۱ - ضحاک عرب و از قوم سامی است و پایتخت او بیتالمقدس است(منطقه مناقشه در طول تاریخ) ولی بر ایران زمین اسطوره ای با ترفندی سلطه می یابد!!!
چه رویای عجیبی است این کابوس فردوسی. که هنوز داستان مشابه اش بر سر ایران و ایرانی تکرار میشود...
۲ - شیطان در هیأت یک آشپز به استخدام دربار درمیآید و برای نخستینبار به ضحاک پرهیزگار و دیندار، گوشت میخوراند.
طعم پرندگان بریان به مذاق ضحاک خوش میآید و تصمیم به تشویق آشپز جدید میگیرد .
(نماد طعم شیرین قدرت)
۳ - ضحاک ، آشپز را بهحضور میطلبد و از او تمجید میکند و بهاو میگوید چه دستمزدی برای این غذای لذیذ طلبمیکند ، آشپز که همان شیطان است میگوید بوسه بر شانههای شاه بهترین پاداش برای من است.(نماد سردوشی و درجات قدرت وتملق که هنوز در سلسله مراتب ارتش دنیا باقی مانده است...)
شاه از این تملق آشپز خوشش میآید و اجازه بوسه میدهد !
۴ - روز بعد شانههای شاه زخم میشود و پس از مدتی زخمها باز میشوند و دو مار سیاه(نشانه ارتجاع و ظلمت) از زخمها بیرونمیآیند ، مارها تمایلدارند از گوشهای ضحاک بهداخل روند و مغز سر او را بخورند !
شیطان اینبار به هیأت حکیم ظاهر میشود و میگوید تنها راه بقای شاه این است که هر روز دو جوان را قربانیکند و مغز سر آنان را به مارها بدهد تا سیر شوند و اشتهایی برای خوردن مغز شاه نداشتهباشند !
۵ - هر روز دو پسر جوان ایرانی به قید قرعه دستگیر میشوند و به آشپزخانه دربار آورده میشوند ، ظاهرا عدالت برقرار است و بهکسی ظلمنمیشود .
ولی روزانه مغز سر دو جوان ، غذای مارها می شود ، باشد که مغز شاه سالم بماند.(جانم فدای رهبر)...
قیمت مغز شاه سالانه بیش از هفتصد مغز جوان است!
۶ - هیچکس جرأت مقاومت ندارد و ایرانیان کماکان دچار این گفتمان هستند که : «بگذار همسایه فریاد بزند ، چرا من ؟؟ » و خشنودی هر خانواده ایرانی ایناست که امروز نوبت جوان آنها نشدهاست: ضرب المثل «از این ستون به ستون دیگر فرج است» اما زمان به نوبت طی میشود...
۷- «ارمایل» و «گرمایل» دو نفری که ادارهکننده آشپزخانه دربار هستند تصمیم به اقدامی جدید میگیرند ، البته نه اقدامی «رادیکال» بلکه اقدامی «میاندارانه»(شاید تغییر شرایط موجود...فکری اصلاح طلبانه...)
آنها فکر میکنند که اگر هر روز یک جوان را قربانیکنند و مغز سر آن جوان را با مغز سر یک گوسفند مخلوط کنند ، مارها تغییر طعم مغز را متوجه نمیشوند و با اینحساب آنها میتوانند در طول یک سال ، سیصد و شصت و پنج جوان را نجاتدهند!
جالب اینجاست که مارها «مغز» میخواهند ، فقط مغز !
نه قلب ، نه جگر ، نه ران ، نه دست ، فقط مغز! (جایگاه ادراک و عقل. جایگاهی که برای حکومتها همواره مشکل ایجاد میکند.جایگاه دگراندیشی...)
پس هرکس که مغز ندارد خوشبگذراند ، مارها فقط مغز طلبمیکنند.آنهم مغز جوان.
۸ - اقدام میان دارانه دو آشپز جواب میدهد ! مارها طعم مغز مخلوط را تشخیص نمیدهند و هر روز از دو جوان که به آشپزخانه سلطنتی سپرده میشوند یکی آزاد میشود ! ارمایل و گرمایل خشنودند که درسال ۳۶۵ نفر را نجات دادهاند ، دیدن نیمه پر لیوان ! غافل از استمرار ظلم و ستم....
۹ - ارمایل و گرمایل هر روز یک جوان را آزاد میکنند و بهاو میگویند سر به بیابان بگذارد و در شهرها آفتابی نشود که اگر معلوم شود او از آشپزخانه حکومتی گریخته ، هم او خوراک مارها میشود و هم سر ارمایل و گرمایل.(فرار مغزها)
۱۰ - «کاوه » آهنگر بود و سه جوانش خوراک مارهای حکومتی شدهبودند ، کاوه رادیکال بود ، اگر ارمایل و گرمایل هم سهجوان داده بودند شاید مثل کاوه رادیکال می شدند...
۱۱ - ضحاک ماردوش تصمیم میگیرد از رعایا نامهای بگیرد مبنی بر اینکه سلطانی دادگر است ! (جلب رای مردم. بیعت و تایید حکومت. بظاهر دموکراسی مردم سالاری)
رعایا اطاعت میکنند و به صف میایستند تا طوماری را امضاکنند بهنفع دادگری ضحاک !
میایستند و امضا میکنند ، در صف میایستند و امضاء میکنند ، در صف میایستند و .... (تکرار کاری بیهوده در طول سالهای حکومت ضحاک. به امید واهی تغییر....)
۱۲-اما نوبت به کاوه میرسد ، او امضا نمیکند ، بلکه طومار را پارهمیکند ، فریاد میزند که تو بیدادگری .
کاوه نمیترسد!
۱۳- فریاد کاوه ، ضحاک و درباریان را وحشتزده میکند : این فریاد دلیرانه شمارش معکوس سقوط ضحاک است.
۱۴ - کاوه آهنگر با پیشبند چرمی که هنگام کار بر تن می پوشید را بر سر نیزه میکند و این پرچم نماد قیامش میشود ، درفش کاویانی.(نماد وحدت یک پارچگی مردم)
۱۵ - با پیوستن جوانان آزاد شده از مسلخ ضحاک به کاوه ، قیام علیه ضحاک آغاز می شود .
فردوسی بزرگمرد ایران زمین چه حکایت زیبایی را نقل میکند...
که در این روزگار هم تکرار و جواب میدهد...اسطوره ی ماندگاری یعنی اینچنین نگاه کردن...
هموطن ارزش پخش کردن به هرتعداد که میتوانی دارد با خودت است...
کاوه ی امروز تویی، منم، پس همت کن....
پی نوشت: # من در صف نمی ایستم
که در این روزگار هم تکرار و جواب میدهد...اسطوره ی ماندگاری یعنی اینچنین نگاه کردن...
هموطن ارزش پخش کردن به هرتعداد که میتوانی دارد با خودت است...
کاوه ی امروز تویی، منم، پس همت کن....
پی نوشت: # من در صف نمی ایستم
Forwarded from آذریها |Azariha
💢ملّت ایران علاوه بر زندگان، شامل رفتگان و آیندگام هم هست
🖋استاد محمود افشار
ملّت ایران تنها عبارت نیست از افراد زندۀ این مملکت، بلکه کرورها مردم که قرنها در این آب و خاک با هم پرورش یافته با هم به جنگ رفته با هم فتح کرده با هم شکست خورده و جان سپرده آنها هم ملّت ایران بودهاند. میلیونها ایرانی که هنوز در این سرزمین خواهند آمد و رفت و با هم برای عظمت این مملکت فکر و کار خواهند کرد آنها هم ملّت ایران خواهند بود.
پس ما چند میلیون ایرانی موجود در برابر آن انبوه کثیر گذشته و آینده به چیزی شمرده نمیشویم. بر ما لازم است ارث پرقیمتی را که پدران ما به ما سپرده اگر چیزی بر آن نمیافزاییم بی کم و کاست به اخلاف خود بازگذاریم و خیانت در امانت نکنیم.
نهتنها تاریخ سیاسی ایران باعث سربلندی ماست، بلکه ثروت ادبی گذشته ارث گرانبهایی است که نیاکان ما برای ما نهادهاند و ما راست که با کمال مراقبت از آن نگاهداری کنیم، زیرا مللی هم که چنین ارثی از اسلاف خود نبردهاند اینک دست غارت در مال دیگران دراز کردهاند، چنانکه میشنویم مولوی، خاقانی، نظامی و غیره را که از گویندگان مشهور ایراناند به خود انتساب میدهند.
خلاصه زردشتی و مسلمان، آذربایجانی و خراسانی، خوزستانی و کرمانی همه اهل این آب و خاک و افراد یک ملتیم. هم ما به داریوش کبیر و اردشیر بابکان و آثار خراب تخت جمشید و مداین افتخار مینماییم، هم زردشتیان ایران و هندوستان. هم ما به فردوسی و قهرمان داستان او رستم مباهات میکنیم، هم اهالی آذربایجان و خوزستان به سعدی و خیام و نظامی و قطران مفاخره میکنند. پس ما را چگونه، کی و کی میتواند از هم جدا کند. عشق و علاقه به این آب و خاک در جان و دل همۀ ما با شیر اندرون شده با جان به در رود!
دکتر محمود افشار، گنجینۀ مقالات، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ج ۱، ص ۲۹۹-۳۰۰
🆔@Ir_Azariha
🖋استاد محمود افشار
ملّت ایران تنها عبارت نیست از افراد زندۀ این مملکت، بلکه کرورها مردم که قرنها در این آب و خاک با هم پرورش یافته با هم به جنگ رفته با هم فتح کرده با هم شکست خورده و جان سپرده آنها هم ملّت ایران بودهاند. میلیونها ایرانی که هنوز در این سرزمین خواهند آمد و رفت و با هم برای عظمت این مملکت فکر و کار خواهند کرد آنها هم ملّت ایران خواهند بود.
پس ما چند میلیون ایرانی موجود در برابر آن انبوه کثیر گذشته و آینده به چیزی شمرده نمیشویم. بر ما لازم است ارث پرقیمتی را که پدران ما به ما سپرده اگر چیزی بر آن نمیافزاییم بی کم و کاست به اخلاف خود بازگذاریم و خیانت در امانت نکنیم.
نهتنها تاریخ سیاسی ایران باعث سربلندی ماست، بلکه ثروت ادبی گذشته ارث گرانبهایی است که نیاکان ما برای ما نهادهاند و ما راست که با کمال مراقبت از آن نگاهداری کنیم، زیرا مللی هم که چنین ارثی از اسلاف خود نبردهاند اینک دست غارت در مال دیگران دراز کردهاند، چنانکه میشنویم مولوی، خاقانی، نظامی و غیره را که از گویندگان مشهور ایراناند به خود انتساب میدهند.
خلاصه زردشتی و مسلمان، آذربایجانی و خراسانی، خوزستانی و کرمانی همه اهل این آب و خاک و افراد یک ملتیم. هم ما به داریوش کبیر و اردشیر بابکان و آثار خراب تخت جمشید و مداین افتخار مینماییم، هم زردشتیان ایران و هندوستان. هم ما به فردوسی و قهرمان داستان او رستم مباهات میکنیم، هم اهالی آذربایجان و خوزستان به سعدی و خیام و نظامی و قطران مفاخره میکنند. پس ما را چگونه، کی و کی میتواند از هم جدا کند. عشق و علاقه به این آب و خاک در جان و دل همۀ ما با شیر اندرون شده با جان به در رود!
دکتر محمود افشار، گنجینۀ مقالات، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ج ۱، ص ۲۹۹-۳۰۰
🆔@Ir_Azariha