به مناسبت شهادت امام هدایت
طرحواره غیبت برای محبینی که برای امامشان "فقط" گریه کردند
قبلا مطرح شده بود که ،بدون شناخت اندیشهها و سیره #امام_علی_النقی (ع) ورود و فهم موضوع #مهدویت به جای درستی نمیرسد و این به دلیل نقش ممتازی است که آن امام همام در طرح و اجرای اندیشه غیبت به عنوان یکی از اجزای اصلی دکترین مهدویت تشیع داشته اند.
به عبارت سادهتر فهم و ارائه فلسفه مهدویت و سهگانه #غیبت ،#انتظار و #ظهور و ارتباط این اجزا با هم در نگاه تاریخی و اجتماعی شیعه ، بدون بازنگری به تطور تاریخی این اندیشه ، از همان جایی که شروع شده امکان پذیر نیست.
بر خلاف آنچه مشهور است، باید غیبت صغری و عدم دسترسی مستقیم جامعه به امام معصوم را مربوط به دوران امام دهم دانست.
در سال سیزدهم امامت ایشان، دستور تبعید آن حضرت از مدینه به عراق صادر شد و این مهاجرت اجباری که شامل حبس و حصر و شکنجه و آزار روحی و جسمی شدید هم میشد تا بیست سال ادامه یافت و در دورهی شش ساله امامت فرزند نازنین شان نیز امتداد پیدا کرد.
یحیی ابن هرثمه یکی از مزدوران متوکل عباسی به همراه سیصد نظامی امام را تحت الحفظ به مقر حکومت آورد و این در حالی است،که به گزارش خود هرثمه محبین #امام_هادی و مردم مدینه در قبال این رفتار تهدیدآمیز حاکم عباسی به نحو شگفتآوری گریه و زاری کردند.
البته این گریههای محبت آمیز آن قدری نبود که سایه تهدید از سر فرزندان پیامبر رفع شود .
امام به عراق آورده شد و در بیست و چند سال باقی مانده عمر شریف تحت شدیدترین بازجوییها بود اما باز جامعه حتی در دوران تزلزل خلفای بعد از متوکل نمیتوانست(یا همت جدی نداشت) که امام معصوم از این وضعیت بغرنج خلاص شود.
در این شرایط مسئله غیبت امام هم به عنوان مصلحت و هم به عنوان تدبیر امری است که باید مورد اجرا قرار میگرفت.
یعنی در ورای حکمت الهی امر غیبت ،همانگونه که عاشورا در عرصه زمینی اش،دلایل اجتماعی و سیاسی قابل تحلیل خودش را دارد؛ غیبت امام به عنوان امری اجتماعی از همین دوران، قابل بحث و توجیه است.
این مبنای تحلیلی در بستر گزارشهای تاریخی نشانههای خاص خودش را دارد.از جمله اینکه در دوران امامت حضرت هادی، حتی برخی زمانهایی که امام در منزل یا جای دیگری امکان دیدار با شیعیان و اولیاء خودشان را داشتند ؛امام از پشت پرده با آنان سخن میگفت.
نمونههای دیگری از ارجاعات آن امام به وکلا و سازمان فقاهت نشان میدهد که حضرت جامعه را با وضعیت جدید،پیش از تحقق تولد موعود ،آمادهی این وضعیت میکنند.
از نظر دیگر، امامین عسکریین در جامعهای که بود و نبود امام ،بجز برای ظلمه که جایگاه ایشان را گویی بهتر از دوستان میشناسند ،برای عموم جامعه آن چنان مهم نیست،ترجیح میدهند که در پرده غیبت باشند.
این پرده راز بیش از آن که به امر تقیه مربوط باشد، مرتبط به فهم و پذیرش جامعه است.
بنابراین امام نه تنها از دست دژخیم در شرایط نامناسبی قرار دارد بلکه به اشاره زیارتنامههای امام زمان(عج) وحید و طرید است.
تنها و طرد شده از دست محبینی که برای جایگاه امامت فقط گریه میکند و نهایتا امام را در جایگاه یک فقیه که حلال و حرام را به ایشان می نمایاند و او را از جهنم نجات میدهد ،تنزل میدهد.
اینجاست که امام، با ارجاع شیعه به فقیه عالم به او میفهماند،کار استخراج دین برای عمل و مخارج شرعی را انسان با تقوای غیرمعصوم نیز میتواند انجام دهد.بنابراین از خود بپرسید شان و منزلت امام در جریان هستی چیست؟
تکمله استدلالهای این مجال، نگرهای است که امام هادی به موسیابن خزرج در جریان آموزش زیارت جامعه کبیره آموختهاند که به وضوح نشان میدهد،جایگاه ولایت الهی که بعد از پیامبر با خلافت و سلطنت و نهایتا مرجعیت فقهی و مفاهیم مشابه تعویض و تعدیل شد،چرا باید به پستوی ابر غیبت برود؟ و رمز ۳۱۳ فردی که برای ظهور لازم هستند.شکل گیری یک گروه از محب،شیعه و حتی فدایی نیست (که در تاریخ از این بزرگان و اولیا کم نبوده اند) بلکه کنایه از لزوم وجود انسانهایی است که چون هارون مکی و بالاتر از او حق امامت را اولا بدانند و ثانیا ادا کنند.
صاحب نظرانی که تئوری "ظهور اختیاری" را در دکترین مهدویت مطرح کردهاند ،ظهور را یک فرآیند شامل از تفویض الهی به امام معصوم و ارادهی عمومی از طریق تکامل اجتماعی توصیف کردهاند و دقیقا برابر همین تفسیر میتوان با تحلیل اینچنینی غیبت خارج از یک برداشت جبرگرایانه و محاسبات غریبه و جفری و نشانهگرایانه برای تحقق ظهور به نگرشی دست یافت که انتظار را یک فعل توصیف میکند و نه یک حالت قلبی.
که اگر انتظار بعنوان یک میل درونی موضوعیت داشت، نه عاشورا اتفاق میافتاد و نه یوسفان مصر امامت مختارانه تن به چاه غیبت میسپردند.
بنابراین مسئله ظهور باید از همان جایی پیگیری شود که غیبت از همان جا آغاز شد.
جامعه و آگاهی و عمل آن.
@tabnakjavan
طرحواره غیبت برای محبینی که برای امامشان "فقط" گریه کردند
قبلا مطرح شده بود که ،بدون شناخت اندیشهها و سیره #امام_علی_النقی (ع) ورود و فهم موضوع #مهدویت به جای درستی نمیرسد و این به دلیل نقش ممتازی است که آن امام همام در طرح و اجرای اندیشه غیبت به عنوان یکی از اجزای اصلی دکترین مهدویت تشیع داشته اند.
به عبارت سادهتر فهم و ارائه فلسفه مهدویت و سهگانه #غیبت ،#انتظار و #ظهور و ارتباط این اجزا با هم در نگاه تاریخی و اجتماعی شیعه ، بدون بازنگری به تطور تاریخی این اندیشه ، از همان جایی که شروع شده امکان پذیر نیست.
بر خلاف آنچه مشهور است، باید غیبت صغری و عدم دسترسی مستقیم جامعه به امام معصوم را مربوط به دوران امام دهم دانست.
در سال سیزدهم امامت ایشان، دستور تبعید آن حضرت از مدینه به عراق صادر شد و این مهاجرت اجباری که شامل حبس و حصر و شکنجه و آزار روحی و جسمی شدید هم میشد تا بیست سال ادامه یافت و در دورهی شش ساله امامت فرزند نازنین شان نیز امتداد پیدا کرد.
یحیی ابن هرثمه یکی از مزدوران متوکل عباسی به همراه سیصد نظامی امام را تحت الحفظ به مقر حکومت آورد و این در حالی است،که به گزارش خود هرثمه محبین #امام_هادی و مردم مدینه در قبال این رفتار تهدیدآمیز حاکم عباسی به نحو شگفتآوری گریه و زاری کردند.
البته این گریههای محبت آمیز آن قدری نبود که سایه تهدید از سر فرزندان پیامبر رفع شود .
امام به عراق آورده شد و در بیست و چند سال باقی مانده عمر شریف تحت شدیدترین بازجوییها بود اما باز جامعه حتی در دوران تزلزل خلفای بعد از متوکل نمیتوانست(یا همت جدی نداشت) که امام معصوم از این وضعیت بغرنج خلاص شود.
در این شرایط مسئله غیبت امام هم به عنوان مصلحت و هم به عنوان تدبیر امری است که باید مورد اجرا قرار میگرفت.
یعنی در ورای حکمت الهی امر غیبت ،همانگونه که عاشورا در عرصه زمینی اش،دلایل اجتماعی و سیاسی قابل تحلیل خودش را دارد؛ غیبت امام به عنوان امری اجتماعی از همین دوران، قابل بحث و توجیه است.
این مبنای تحلیلی در بستر گزارشهای تاریخی نشانههای خاص خودش را دارد.از جمله اینکه در دوران امامت حضرت هادی، حتی برخی زمانهایی که امام در منزل یا جای دیگری امکان دیدار با شیعیان و اولیاء خودشان را داشتند ؛امام از پشت پرده با آنان سخن میگفت.
نمونههای دیگری از ارجاعات آن امام به وکلا و سازمان فقاهت نشان میدهد که حضرت جامعه را با وضعیت جدید،پیش از تحقق تولد موعود ،آمادهی این وضعیت میکنند.
از نظر دیگر، امامین عسکریین در جامعهای که بود و نبود امام ،بجز برای ظلمه که جایگاه ایشان را گویی بهتر از دوستان میشناسند ،برای عموم جامعه آن چنان مهم نیست،ترجیح میدهند که در پرده غیبت باشند.
این پرده راز بیش از آن که به امر تقیه مربوط باشد، مرتبط به فهم و پذیرش جامعه است.
بنابراین امام نه تنها از دست دژخیم در شرایط نامناسبی قرار دارد بلکه به اشاره زیارتنامههای امام زمان(عج) وحید و طرید است.
تنها و طرد شده از دست محبینی که برای جایگاه امامت فقط گریه میکند و نهایتا امام را در جایگاه یک فقیه که حلال و حرام را به ایشان می نمایاند و او را از جهنم نجات میدهد ،تنزل میدهد.
اینجاست که امام، با ارجاع شیعه به فقیه عالم به او میفهماند،کار استخراج دین برای عمل و مخارج شرعی را انسان با تقوای غیرمعصوم نیز میتواند انجام دهد.بنابراین از خود بپرسید شان و منزلت امام در جریان هستی چیست؟
تکمله استدلالهای این مجال، نگرهای است که امام هادی به موسیابن خزرج در جریان آموزش زیارت جامعه کبیره آموختهاند که به وضوح نشان میدهد،جایگاه ولایت الهی که بعد از پیامبر با خلافت و سلطنت و نهایتا مرجعیت فقهی و مفاهیم مشابه تعویض و تعدیل شد،چرا باید به پستوی ابر غیبت برود؟ و رمز ۳۱۳ فردی که برای ظهور لازم هستند.شکل گیری یک گروه از محب،شیعه و حتی فدایی نیست (که در تاریخ از این بزرگان و اولیا کم نبوده اند) بلکه کنایه از لزوم وجود انسانهایی است که چون هارون مکی و بالاتر از او حق امامت را اولا بدانند و ثانیا ادا کنند.
صاحب نظرانی که تئوری "ظهور اختیاری" را در دکترین مهدویت مطرح کردهاند ،ظهور را یک فرآیند شامل از تفویض الهی به امام معصوم و ارادهی عمومی از طریق تکامل اجتماعی توصیف کردهاند و دقیقا برابر همین تفسیر میتوان با تحلیل اینچنینی غیبت خارج از یک برداشت جبرگرایانه و محاسبات غریبه و جفری و نشانهگرایانه برای تحقق ظهور به نگرشی دست یافت که انتظار را یک فعل توصیف میکند و نه یک حالت قلبی.
که اگر انتظار بعنوان یک میل درونی موضوعیت داشت، نه عاشورا اتفاق میافتاد و نه یوسفان مصر امامت مختارانه تن به چاه غیبت میسپردند.
بنابراین مسئله ظهور باید از همان جایی پیگیری شود که غیبت از همان جا آغاز شد.
جامعه و آگاهی و عمل آن.
@tabnakjavan
توحید و مهدویت در یک ردا
حرف آخری که اول زده شده است
درباره #مهدویت و شخص شخیص مولای منتظران حرفهای گفته شده و نا گفته بسیار است اما شاید یکی از دشوارترین چالشهای نظری و هزارانبرابر آن عملی همان ویژگی دشواری است که قرآن برای پیوند بین #توحید و مهدویت به کار برده است و تفاوت عمده اعتقاد به منجی بین اسلام و سایر ادیان و مکاتب است.
به عبارتی گرچه مفهوم مهدویت به معنای یک مکتب متکی به امید و تکامل یا یک امر پیشگویانه و رازورزانه که میتواند ناشی ویژگیهای هستی شناسی جوامع کهن باشد، در #جامعه_شناسی_دین مبتنی بر دیدگاه مادی در کنار خرافه و جادو و توتم ، طبقهبندی شده و حتی #روشنفکری_دینی گاهی با همین نگره متون مرتبط به موعودگرایی را تفسیر نمادین میکند؛ اما انتظار دشوار اسلام از اهل ایمانش اعتقاد به امری است که با هیچکدام از روشهای مادی و اثباتگرایانه مدرنیزه کردن دین قابل جمع نیست.
#قرآن_كريم در ابتدای #سوره_بقره ، قبل از ورود به جنبههای عبادی (مانند نماز)و کارکردی دین(زکات)، هدایت #قرآن را مشمول کسانی معرفی کرده است که پیش از هر چیزی میتوانند #ایمان به غیب داشته باشند.
درک #غیب یعنی اعتقاد به آنچیزی که در ورای محسوسات فاصلهی بین حقیقت و واقعیت را پر میکند؛ چیزی است که به راحتی تکلیف فهم نمادین و تفسیر اثباتگرایانه و دلالتهای ظاهری از معارف را روشن کرده و نهایتاً مختصات بندگی را فراتر از شناختشناسی تجربی، تحلیلی و حتی شهودی مشخص کرده است.
نقطهی مشترک اصل توحید و امر #غیبت نیز همین جاست.کسی که #نماز را به سیاق یوگا و روزه را به عنوان رژیم و زکات را یکسره برای نوعدوستی تفسیر کرده است و اذکار را وردِ ذن و قبله را فنگشویی تعبیر مینماید؛ چگونه میتواند به بودن و مدیریت و نقش بزرگ امامی که سن و سال بر او بی تاثیر است و هزار سال از حیاتش میگذرد و ممکن است هزاران سال دیگر هم بماند و باشد تا زمان ظهورش ، ایمان بیاورد.
ایمان به غیب از معدود تکیهگاه هایی است که اجازه استحالهی کامل دین را از بین برده است و الا در قرون جدید بشر ، خدا را نیز برابر شهوات خودش مهندسی کرده ، چه برسد به ادیان و احکام آن!
بر اساس سوره بقره اعتقاد به غیب دروازه ایمان به سایر اجزای دین است. چنانکه فهم غیبت نیز به جز با این اعتقاد قابل استمرار نیست.
امت پیامبر در قرون اولیه، امکان درک این مسئله را نداشتند و از این غربال نگذشتند اما روز به روز که اطلاعات،انسان را از خودش بیشتر غافل میکند و حقیقت در دل، زیر آوار سرگرمی و داده میرود؛ تحقق اَبَرانسانهایی که از زیر این آوار برمیخیزند و از اسلام به ساحت ایمان میرسند، چنان به هدایت قرآن دست پیدا میکنند که برایشان غیبت بیمعناست.
باری، قرآن حرف آخرش را همان اول فرموده، تا انسان بداند #غیب ، رمز تحقق ایمان موحد است و تجلی زندگی مومنانه در پس روزگاران غیبت. وقتی که انسان میتواند شعاع نور را دل سیاهی و غبار ببیند و به سوی آن قدم بردارد.
بنابراین گزاف نیست اگر ادعا کنیم مهدویت و توحید در ساحت ایمان به غیب دارای کالبدی یگانه اند. یا مهدویت همان هدایتی است که ایمان به غیب شرط آن است.
@tabnakjavan
حرف آخری که اول زده شده است
درباره #مهدویت و شخص شخیص مولای منتظران حرفهای گفته شده و نا گفته بسیار است اما شاید یکی از دشوارترین چالشهای نظری و هزارانبرابر آن عملی همان ویژگی دشواری است که قرآن برای پیوند بین #توحید و مهدویت به کار برده است و تفاوت عمده اعتقاد به منجی بین اسلام و سایر ادیان و مکاتب است.
به عبارتی گرچه مفهوم مهدویت به معنای یک مکتب متکی به امید و تکامل یا یک امر پیشگویانه و رازورزانه که میتواند ناشی ویژگیهای هستی شناسی جوامع کهن باشد، در #جامعه_شناسی_دین مبتنی بر دیدگاه مادی در کنار خرافه و جادو و توتم ، طبقهبندی شده و حتی #روشنفکری_دینی گاهی با همین نگره متون مرتبط به موعودگرایی را تفسیر نمادین میکند؛ اما انتظار دشوار اسلام از اهل ایمانش اعتقاد به امری است که با هیچکدام از روشهای مادی و اثباتگرایانه مدرنیزه کردن دین قابل جمع نیست.
#قرآن_كريم در ابتدای #سوره_بقره ، قبل از ورود به جنبههای عبادی (مانند نماز)و کارکردی دین(زکات)، هدایت #قرآن را مشمول کسانی معرفی کرده است که پیش از هر چیزی میتوانند #ایمان به غیب داشته باشند.
درک #غیب یعنی اعتقاد به آنچیزی که در ورای محسوسات فاصلهی بین حقیقت و واقعیت را پر میکند؛ چیزی است که به راحتی تکلیف فهم نمادین و تفسیر اثباتگرایانه و دلالتهای ظاهری از معارف را روشن کرده و نهایتاً مختصات بندگی را فراتر از شناختشناسی تجربی، تحلیلی و حتی شهودی مشخص کرده است.
نقطهی مشترک اصل توحید و امر #غیبت نیز همین جاست.کسی که #نماز را به سیاق یوگا و روزه را به عنوان رژیم و زکات را یکسره برای نوعدوستی تفسیر کرده است و اذکار را وردِ ذن و قبله را فنگشویی تعبیر مینماید؛ چگونه میتواند به بودن و مدیریت و نقش بزرگ امامی که سن و سال بر او بی تاثیر است و هزار سال از حیاتش میگذرد و ممکن است هزاران سال دیگر هم بماند و باشد تا زمان ظهورش ، ایمان بیاورد.
ایمان به غیب از معدود تکیهگاه هایی است که اجازه استحالهی کامل دین را از بین برده است و الا در قرون جدید بشر ، خدا را نیز برابر شهوات خودش مهندسی کرده ، چه برسد به ادیان و احکام آن!
بر اساس سوره بقره اعتقاد به غیب دروازه ایمان به سایر اجزای دین است. چنانکه فهم غیبت نیز به جز با این اعتقاد قابل استمرار نیست.
امت پیامبر در قرون اولیه، امکان درک این مسئله را نداشتند و از این غربال نگذشتند اما روز به روز که اطلاعات،انسان را از خودش بیشتر غافل میکند و حقیقت در دل، زیر آوار سرگرمی و داده میرود؛ تحقق اَبَرانسانهایی که از زیر این آوار برمیخیزند و از اسلام به ساحت ایمان میرسند، چنان به هدایت قرآن دست پیدا میکنند که برایشان غیبت بیمعناست.
باری، قرآن حرف آخرش را همان اول فرموده، تا انسان بداند #غیب ، رمز تحقق ایمان موحد است و تجلی زندگی مومنانه در پس روزگاران غیبت. وقتی که انسان میتواند شعاع نور را دل سیاهی و غبار ببیند و به سوی آن قدم بردارد.
بنابراین گزاف نیست اگر ادعا کنیم مهدویت و توحید در ساحت ایمان به غیب دارای کالبدی یگانه اند. یا مهدویت همان هدایتی است که ایمان به غیب شرط آن است.
@tabnakjavan
Forwarded from آقا صادق
امامصادق (ع) و انحراف زیدیه
بیتردید مصائبی که #امام_جعفر_صادق علیهالسلام در عصر امامت خود از جانب علویونی که بعدها به عنوان امامان #زیدی خوانده شدند؛ متحمل گردید، کمتر از رنجی نبود که از خلفای تازه کار عباسی بر آن حضرت تحمیل شد.
برابر گزارشهای قابل توجهی که از سوی کلینی و ابوالفرج اصفهانی و طبری و دیگران صورت گرفته است.با تزلزل پایههای حکومت بنیامیه، جنبشهای دینی و سیاسی برای کسب قدرت به حرکت در آمدند اما چشم امت اسلامی به سمت خاندان پیامبر (ص) بود.
اولین کسی که در این زمینه پیشدستی نمود،عبدالله ابن حسن حسنی بود که سعی کرد با استفاده از احادیث #مهدویت ، نظر مردم را به سمت فرزندش محمد معروف به #نفس_زکیه جلب نمود و حتی خلفای نخستین #بنی_عباس نیز با او بیعت کردند.
#امام_ششم که نیک میدانستند که محمد حسنی آن #موعود معهود خدا نیست؛ از سر دلسوزی و هدایت هیچگاه با او و ادعاهای پدرش روی خوشی نشان نداد و معتقد بودند، بلند پروازی عبدالله پسر حسن مثنی برای فرزندش باعث کشته شدن او و آسیبهای جدی به #شیعیان و علویان خواهد شد و شیعه کشی و کشتار سادات را به نحو بی سابقهای به امری عادی تبدیل میکند.
به بیان دیگر، ریشه ظاهری سخت گیری #منصور_دوانیقی بر خاندان پیامبر و آزاری که او با فشار و اهانت و اذیت بنیهاشم پیش گرفت و در نهایت امام را نیز به شهادت رساند، همین قیامهای بیاجازه و ساده نگرانهای بود که نمیتوان همهاش را به انگیزههای دنیوی و سیاسی منحصر دانست.
این جماعت که بعدها به عنوان زیدیه شناخته شدند دچار انحراف بینشی بودند. از نظر آنها در #تشیع آنچه اصالت داشت مبارزه مسلحانه است و هر تفکری که مبارزه سخت را نپذیرد، #سازشکار است.
به روایت ایشان بالاترین فضیلت برای شناسایی امام اول نسب فاطمی بود و بعد قیام به شمشیر.
آنها #تقیه را حرام میدانستند و اعتقاد داشتند حتی امامت مفضول بر فاضل به دلیل سبقت او در قیام و مبارزه شایسته و مباح است.
کمی غیرقابل باور است اما در گزارشهای تاریخی تصریح شده، اینان وقتی در مراحل اولیه قیام توفیقاتی کسب کردند، برای بیعت گرفتن امام معصوم را تحت فشار و تهدید و زندان قرار دادند.
امامان زیدی که برخی از نسل امام حسن(ع) و برخی دیگر حسینی تبار بودند(بجز برخی استثنائات مانند خود زید، فرزندش، شهید فخ و کشتگان زندان هاشمیه) به دلیل توهم انقلابیگری و مبارزه کور به رغم آنکه نوعا از زاهدان و مومنان و محدثان زمانه خود تلقی میشدند و سر سازش با هیچ ستمکاری را نداشتند،مهمترین موانع توجه مردم به جریان اصیل امامت بودند.
از زمان امام باقر تا پایان امامت حضرت جواد(علیهمالسلام) جریان امامت رسالتی مهمتر از مرز گذاری برای عقاید اسلام ناب برای خود قائل نبود.
امامان معتقد بودند، قیام بدون داشتن نگرههای اصیل و امتی تربیت شده که در مقابل ابتلائات استقامت میکند، هدر دادن جان و فرصتها برای تربیت جامعه و مبارزه با اندیشههایی است که با توجه به گسترش جغرافیایی اسلام ، بازار التقاط و انحراف را داغ کرده بود.
از نظر امام صادق سلاماللهعلیه قیام کسی که علم کافی به معروف و منکر ندارد، نمیتوانست مصداق امر به معروف و نهی از منکر باشد.
قیامی که بنیان آن رشد فهم عمومی نباشد هر جوری که به دست آمده باشد ، ماندگار نخواهد بود.
قیامی که آیین اخذ قدرت در آن برپایه شمشیر و زور و اکراه باشد، دینی نیست.
از نظر امام حکومت سیاسی بدون دانایی و بر پایه زور پذیرفته نبود ؛ حتی اگر قیام توسط مومنان نماز شب خوان صورت پذیرفته باشد زیرا امام در فهم مصالح امت نه عشیرهای نگاه میکردند و نه حتی بر پایه نگاه به صلاحیت و ایمان ظاهری افراد:
«فلاتخرقوا بهم اما علمت ان امارة بنيامية كانت بالسيف و العسف و الجور و ان امارتنا بالرفق و التألف و الوقار و التقية و حسن الخلطة و الورع و الاجتهاد فرغّبوا الناس في دينكم و فيما أنتم فيه»
به مردم فشار نياوريد. آيا نميداني كه حكومتداري بنياميه با شمشيرو زور و فشار و ستم بود ولي روش ما با نرمي، مهرباني، متانت، نگهداري، حسن معاشرت، پاكدامني و كوشش است. پس كاري كنيد كه مردم به دين شما و مسلكي كه داريد رغبت پيدا كنند.
قطعا تفکراتی که در آن اصالت با مبارزه است و هر کار دیگری در آن خیانت و سازش تلقی شود؛ نمی توانست امامت رئیس مذهب جعفری را بپذیرد.
بنابراین زمینه جمع شدن حوزه درس و در نهایت شهادت آن امام همام را فراهم کرد.
البته مشکلات ناشی از رسوخ تفکر زیدیه و بروز آن در لوای اسماعیلیه و حتی برخی جریانهای عصر حاضر فراتر از اینهاست که بررسی مجالی بیشتر میطلبد.
t.me/iranianmedia
بیتردید مصائبی که #امام_جعفر_صادق علیهالسلام در عصر امامت خود از جانب علویونی که بعدها به عنوان امامان #زیدی خوانده شدند؛ متحمل گردید، کمتر از رنجی نبود که از خلفای تازه کار عباسی بر آن حضرت تحمیل شد.
برابر گزارشهای قابل توجهی که از سوی کلینی و ابوالفرج اصفهانی و طبری و دیگران صورت گرفته است.با تزلزل پایههای حکومت بنیامیه، جنبشهای دینی و سیاسی برای کسب قدرت به حرکت در آمدند اما چشم امت اسلامی به سمت خاندان پیامبر (ص) بود.
اولین کسی که در این زمینه پیشدستی نمود،عبدالله ابن حسن حسنی بود که سعی کرد با استفاده از احادیث #مهدویت ، نظر مردم را به سمت فرزندش محمد معروف به #نفس_زکیه جلب نمود و حتی خلفای نخستین #بنی_عباس نیز با او بیعت کردند.
#امام_ششم که نیک میدانستند که محمد حسنی آن #موعود معهود خدا نیست؛ از سر دلسوزی و هدایت هیچگاه با او و ادعاهای پدرش روی خوشی نشان نداد و معتقد بودند، بلند پروازی عبدالله پسر حسن مثنی برای فرزندش باعث کشته شدن او و آسیبهای جدی به #شیعیان و علویان خواهد شد و شیعه کشی و کشتار سادات را به نحو بی سابقهای به امری عادی تبدیل میکند.
به بیان دیگر، ریشه ظاهری سخت گیری #منصور_دوانیقی بر خاندان پیامبر و آزاری که او با فشار و اهانت و اذیت بنیهاشم پیش گرفت و در نهایت امام را نیز به شهادت رساند، همین قیامهای بیاجازه و ساده نگرانهای بود که نمیتوان همهاش را به انگیزههای دنیوی و سیاسی منحصر دانست.
این جماعت که بعدها به عنوان زیدیه شناخته شدند دچار انحراف بینشی بودند. از نظر آنها در #تشیع آنچه اصالت داشت مبارزه مسلحانه است و هر تفکری که مبارزه سخت را نپذیرد، #سازشکار است.
به روایت ایشان بالاترین فضیلت برای شناسایی امام اول نسب فاطمی بود و بعد قیام به شمشیر.
آنها #تقیه را حرام میدانستند و اعتقاد داشتند حتی امامت مفضول بر فاضل به دلیل سبقت او در قیام و مبارزه شایسته و مباح است.
کمی غیرقابل باور است اما در گزارشهای تاریخی تصریح شده، اینان وقتی در مراحل اولیه قیام توفیقاتی کسب کردند، برای بیعت گرفتن امام معصوم را تحت فشار و تهدید و زندان قرار دادند.
امامان زیدی که برخی از نسل امام حسن(ع) و برخی دیگر حسینی تبار بودند(بجز برخی استثنائات مانند خود زید، فرزندش، شهید فخ و کشتگان زندان هاشمیه) به دلیل توهم انقلابیگری و مبارزه کور به رغم آنکه نوعا از زاهدان و مومنان و محدثان زمانه خود تلقی میشدند و سر سازش با هیچ ستمکاری را نداشتند،مهمترین موانع توجه مردم به جریان اصیل امامت بودند.
از زمان امام باقر تا پایان امامت حضرت جواد(علیهمالسلام) جریان امامت رسالتی مهمتر از مرز گذاری برای عقاید اسلام ناب برای خود قائل نبود.
امامان معتقد بودند، قیام بدون داشتن نگرههای اصیل و امتی تربیت شده که در مقابل ابتلائات استقامت میکند، هدر دادن جان و فرصتها برای تربیت جامعه و مبارزه با اندیشههایی است که با توجه به گسترش جغرافیایی اسلام ، بازار التقاط و انحراف را داغ کرده بود.
از نظر امام صادق سلاماللهعلیه قیام کسی که علم کافی به معروف و منکر ندارد، نمیتوانست مصداق امر به معروف و نهی از منکر باشد.
قیامی که بنیان آن رشد فهم عمومی نباشد هر جوری که به دست آمده باشد ، ماندگار نخواهد بود.
قیامی که آیین اخذ قدرت در آن برپایه شمشیر و زور و اکراه باشد، دینی نیست.
از نظر امام حکومت سیاسی بدون دانایی و بر پایه زور پذیرفته نبود ؛ حتی اگر قیام توسط مومنان نماز شب خوان صورت پذیرفته باشد زیرا امام در فهم مصالح امت نه عشیرهای نگاه میکردند و نه حتی بر پایه نگاه به صلاحیت و ایمان ظاهری افراد:
«فلاتخرقوا بهم اما علمت ان امارة بنيامية كانت بالسيف و العسف و الجور و ان امارتنا بالرفق و التألف و الوقار و التقية و حسن الخلطة و الورع و الاجتهاد فرغّبوا الناس في دينكم و فيما أنتم فيه»
به مردم فشار نياوريد. آيا نميداني كه حكومتداري بنياميه با شمشيرو زور و فشار و ستم بود ولي روش ما با نرمي، مهرباني، متانت، نگهداري، حسن معاشرت، پاكدامني و كوشش است. پس كاري كنيد كه مردم به دين شما و مسلكي كه داريد رغبت پيدا كنند.
قطعا تفکراتی که در آن اصالت با مبارزه است و هر کار دیگری در آن خیانت و سازش تلقی شود؛ نمی توانست امامت رئیس مذهب جعفری را بپذیرد.
بنابراین زمینه جمع شدن حوزه درس و در نهایت شهادت آن امام همام را فراهم کرد.
البته مشکلات ناشی از رسوخ تفکر زیدیه و بروز آن در لوای اسماعیلیه و حتی برخی جریانهای عصر حاضر فراتر از اینهاست که بررسی مجالی بیشتر میطلبد.
t.me/iranianmedia
Telegram
آقا صادق
دکتر محمد صادق دهنادی
مدیریت رسانه
دین
علوم شناختی
مدرس: سواد زندگی
ارتباط با من:
@msdehnadi
مدیریت رسانه
دین
علوم شناختی
مدرس: سواد زندگی
ارتباط با من:
@msdehnadi