SHOKOUH_SATTARI
117 subscribers
179 photos
101 videos
41 files
131 links
GOOD TO BE HELPFUL.
تقاطع ستاري و لاله نبش بنفشه ١٣ پ ٤
☎️٤٤٤١٥٥٩٩،٤٤٤١٥٥٥٣
اين شعبه در سال ١٣٨٠ با همت آقاي مهندس توكلي و تحت نظر مستقيم دكتر شكوه افتتاح شد و مجددا در سال ١٣٩٨ بنا به درخواست اهالي محترم و با نام شكوه افتتاح گرديد .
Download Telegram
#Historical
The first horoscope was taken exactly hours after Hafez's death. Edward Brown has mentioned in the third volume of "History of Iranian Literature" that after Hafez's death, some people who had taken his words to heart, excommunicated him and prevented him from being buried in Mosalla Cemetery. To solve the problem, they decided to seek guidance from Hafez's own words by divination, and after writing all of Hafez's sonnets and putting them in a basket, a child casts a spell, and sonnet number 82 comes, which strangely and unbelievably answers the hypocritical congregation. And have said that since that day he has been called the tongue of the unseen, the wonderful sonnet is as follows:
#تاریخی
نخستین فال دقیقاً ساعاتی پس از مرگ حافظ گرفته شد. ادوارد براون در جلد سوم «تاریخ ادبیات ایران» اشاره داشته است كه پس از فوت حافظ، عده ای كه كلام وی را قلب كرده بودند، او را تكفیر و از دفن او در گورستان مصلی جلوگیری كردند. برای حل مشكل تصمیم گرفتند با تفأل از كلام خود حافظ راهنمایی بگیرند و پس از آنكه كلیه غزلهای حافظ را نوشته و در سبدی ریختند، كودكی تفألی می زند و غزل شماره ۸۲ می آید، كه به طرز عجیب و باور نكردنی پاسخ جماعت ریاكار را می دهد و گفته اند كه از آن روز به وی لقب لسان الغیب داده اند، غزل شگفت انگیز چنین است:
كنون كه می دمد از بوستان نسیم بهشت
من و شراب فرح بخش و یار حورسرشت
مكن به نامه سیاهی ملامت من مست
كه اگه است كه تقدیر بر سرش چه نوشت؟
قدم دریغ مدار از جنازه حافظ
كه گرچه غرق گناهست، می رود به بهشت
عده ای می گویند شعر شماره ۸۰ از کتاب حافظ بيرون آمد ،
عيب رندان مکن اي زاهد پاکيزه سرشت
که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
من اگر نيکم و گر بد تو برو خود را باش
هر کسي آن درود عاقبت کار که کشت
همه کس طالب يارند چه هشيار و چه مست
همه جا خانه عشق است چه مسجد چه کنشت
سر تسليم من و خشت در ميکده‌ها
مدعي گر نکند فهم سخن گو سر و خشت
نااميدم مکن از سابقه لطف ازل
تو پس پرده چه دانی که که خوب است و که زشت
نه من از پرده تقوا به درافتادم و بس
پدرم نيز بهشت ابد از دست بهشت
حافظا روز اجل گر به کف آری جامی
يک سر از کوي خرابات برندت به بهشت
It was here that the mouths of the people stopped this poem and they regretted their work and the burial of Hafez's pure body was considered in Shiraz and Mosalla. It was from that day that the title of "Language of the Unseen" or the language of magic and unspoken words was given to Hafez.
در اينجا بود که دهان مردم از اين شعر باز ماند و از کار خود پشيمان گشته و نظر به تدفين پيکر پاک حافظ در شيراز و مصلی داده شد . از همان روز بود که لقب " لسان الغيب " يا زبان جادويی و حرفهای نگفته ، به حافظ تلخيص شد
#shokouh_sattari
@shokouh_sattari