—---------------------------------------------------------
برای اولین بار
جشن امضای آقای ابراهیم میرمیرانی (رها)
شهرکتاب پاسداران
پنجشنبه همین هفته ۱۳۹۶/۹/۳۰
ساعت ۴ تا ۶ بعد از ظهر
نشانی: ابتدای پاسداران، بوستان ۲، شماره ۹
—---------------------------------------------------------
@rowzanenashr
http://rowzanehnashr.com/
برای اولین بار
جشن امضای آقای ابراهیم میرمیرانی (رها)
شهرکتاب پاسداران
پنجشنبه همین هفته ۱۳۹۶/۹/۳۰
ساعت ۴ تا ۶ بعد از ظهر
نشانی: ابتدای پاسداران، بوستان ۲، شماره ۹
—---------------------------------------------------------
@rowzanenashr
http://rowzanehnashr.com/
تکه کوچکی از مقدمه مترجم کتاب نظم و زوال سیاسی نوشته فرانسیس فوکویاما...
...
«آنچه در دست دارید مهمترین و البته بحث برانگیزترین اثر فوکویاماست. نظم و زوال سیاسی در زمان انتشار در سال 2014 از جمله کتاب های پرفروش در آمریکا بود و هنوز هم در محافل آکادمیک و حتی سیاستگذاری دربارۀ آن گفتگو می شود، خاصه آنکه فوکویاما در پایان کتاب حاضر از ظهور مجدد ویژه پروری ) یا پدرسالاری ( در آمریکا اظهار نگرانی میکند، چیزی که اندیشمندان دیگر هم از زوایای متفاوت آن را ابراز کرد هاند.»
...
کل مقدمه پنج صفحهای مترجم را در پرونده pdf پیوست مطالعه کنید.
@rowzanenashr
http://rowzanehnashr.com/
...
«آنچه در دست دارید مهمترین و البته بحث برانگیزترین اثر فوکویاماست. نظم و زوال سیاسی در زمان انتشار در سال 2014 از جمله کتاب های پرفروش در آمریکا بود و هنوز هم در محافل آکادمیک و حتی سیاستگذاری دربارۀ آن گفتگو می شود، خاصه آنکه فوکویاما در پایان کتاب حاضر از ظهور مجدد ویژه پروری ) یا پدرسالاری ( در آمریکا اظهار نگرانی میکند، چیزی که اندیشمندان دیگر هم از زوایای متفاوت آن را ابراز کرد هاند.»
...
کل مقدمه پنج صفحهای مترجم را در پرونده pdf پیوست مطالعه کنید.
@rowzanenashr
http://rowzanehnashr.com/
Moghadameh -- Motarjem--nazme O zaval siasi.pdf
100 KB
مقدمه رحمن قهرمانپور مترجم کتاب «نظم و زوال سیاسی» بر این کتاب.
@rowzanenashr
http://rowzanehnashr.com/
@rowzanenashr
http://rowzanehnashr.com/
ترامپ بالاخره راهی برای استفاده از کتاب در کاخ سفید پیدا کرد!
چندی پیش رئیس جمهور آمریکا در مصاحبهای گفت که اصولا وقتی برای خواندن کتاب ندارد. خوب تا اینجایش مثل خیلی از ماهاست لابد!
اما به مناسبت کریسمس و به منظور آرایش کاخ سفید بالاخره راهی پیدا شد که جناب پرزیدنت به جهان کتاب هم گوشه چشمی نشان بدهند. زیرا که به دستور خانمشان ملانیا ترامپ که ایشان هم به کتاب خواندن ارادتی ندارد و بیشتر اهل مد است تعداد زیادی کتاب تهیه کردند که هیچ دلیلی برای انتخابشان وجود نداشت الا جلدشان که باید در آن درجهای از رنگ سبز موجود میبود. و با این کتابها دکوراسیون سبز رنگ شب عیدشان را ردیف کردند. لابد خیلی هم ارزان درآمده و شیک هم بوده است. واشنگتن پست حتی اسم این کتابها را هم درآورده و توی سایتش نوشته است. البته کتاب سبز قذافی جزو این لیست نبود. لابد به دلیل این که چاپش کهنه بوده است.
شنیده بودیم که بعضی وقتها در ایران کتاب را به دلیل رنگ و تزیین جلدش میخرند تا کتابخانهشان شیک بشود .— و دعایشان می کردیم! اما انجام این عمل در کاخ سفید را برای اولین بار است که میشنویم. البته این کار باعث خواهد شد که در این روزگار کم فروشی کتاب حتی در آمریکا! به ناشران کمکی شود و رزق و روزی شب عیدشان به راه شود و آنها جناب پرزیدنت را دعا نمایند.
چندی پیش رئیس جمهور آمریکا در مصاحبهای گفت که اصولا وقتی برای خواندن کتاب ندارد. خوب تا اینجایش مثل خیلی از ماهاست لابد!
اما به مناسبت کریسمس و به منظور آرایش کاخ سفید بالاخره راهی پیدا شد که جناب پرزیدنت به جهان کتاب هم گوشه چشمی نشان بدهند. زیرا که به دستور خانمشان ملانیا ترامپ که ایشان هم به کتاب خواندن ارادتی ندارد و بیشتر اهل مد است تعداد زیادی کتاب تهیه کردند که هیچ دلیلی برای انتخابشان وجود نداشت الا جلدشان که باید در آن درجهای از رنگ سبز موجود میبود. و با این کتابها دکوراسیون سبز رنگ شب عیدشان را ردیف کردند. لابد خیلی هم ارزان درآمده و شیک هم بوده است. واشنگتن پست حتی اسم این کتابها را هم درآورده و توی سایتش نوشته است. البته کتاب سبز قذافی جزو این لیست نبود. لابد به دلیل این که چاپش کهنه بوده است.
شنیده بودیم که بعضی وقتها در ایران کتاب را به دلیل رنگ و تزیین جلدش میخرند تا کتابخانهشان شیک بشود .— و دعایشان می کردیم! اما انجام این عمل در کاخ سفید را برای اولین بار است که میشنویم. البته این کار باعث خواهد شد که در این روزگار کم فروشی کتاب حتی در آمریکا! به ناشران کمکی شود و رزق و روزی شب عیدشان به راه شود و آنها جناب پرزیدنت را دعا نمایند.
تازههای نشر ما، کتاب جدید ما در زمینه دائرهالمعارف و فرهنگ
نام کتاب : فرهنگ عامیانهی همدان
نویسنده : محمدحسین یزدانیراد
در این کتاب که حاصل گفتوگویی خواندنی با یکی از روایتگران فرهنگ عامه میباشد دادههای فولکلوریک به روش تاریخ شفاهی گردآوری شده است. این متن با توجه به تعریف فولکلور به «بیان خلاقانه مردم از زندگی روزمره» و تعریف تاریخ شفاهی «روش گردآوری دادههای تاریخی» به برقراری پیوند بین این دو میپردازد؛ «یعنی قالببندی تجربه تاریخی در شکل خلاقانه» این امر با توجه به تعاریف مذکور، دلالت بر توجه تاریخ شفاهی به «محتوا» و فولکلور به «قالب» یا «شکل» دارد. بر همین اساس است که مورخان همواره از «خاطره» و فولکلوریستها از «قصه و روایت» سخن میگویند.این پیوند همچنان بر این واقعیت اذعان دارد که نه تاریخ شفاهی در بیان کاملاٌ فولکلور است و نه فولکلور در محتوا یکسره تاریخی است.اما پیوند این دو است که «گذشته» را زنده نگه می دارد.
صفحه مخصوص این کتاب در سایت ما در نشانی زیر است:
http://rowzanehnashr.com/11-006.html
#تازه_های_نشر
#دائرهالمعارف_و_فرهنگ
@rowzanenashr
http://rowzanehnashr.com/
نام کتاب : فرهنگ عامیانهی همدان
نویسنده : محمدحسین یزدانیراد
در این کتاب که حاصل گفتوگویی خواندنی با یکی از روایتگران فرهنگ عامه میباشد دادههای فولکلوریک به روش تاریخ شفاهی گردآوری شده است. این متن با توجه به تعریف فولکلور به «بیان خلاقانه مردم از زندگی روزمره» و تعریف تاریخ شفاهی «روش گردآوری دادههای تاریخی» به برقراری پیوند بین این دو میپردازد؛ «یعنی قالببندی تجربه تاریخی در شکل خلاقانه» این امر با توجه به تعاریف مذکور، دلالت بر توجه تاریخ شفاهی به «محتوا» و فولکلور به «قالب» یا «شکل» دارد. بر همین اساس است که مورخان همواره از «خاطره» و فولکلوریستها از «قصه و روایت» سخن میگویند.این پیوند همچنان بر این واقعیت اذعان دارد که نه تاریخ شفاهی در بیان کاملاٌ فولکلور است و نه فولکلور در محتوا یکسره تاریخی است.اما پیوند این دو است که «گذشته» را زنده نگه می دارد.
صفحه مخصوص این کتاب در سایت ما در نشانی زیر است:
http://rowzanehnashr.com/11-006.html
#تازه_های_نشر
#دائرهالمعارف_و_فرهنگ
@rowzanenashr
http://rowzanehnashr.com/
کلیشههای گفتاری و نوشتاری و نویسندگان!
آیا تا به حال متوجه شدهاید که برخی از کلمات یا ترکیبی از آنها با چه سرعت وحشتناکی رواج مییابند و یکباره متوجه میشوید که توسط همه دارد به کار گرفته میشود؟ در ایران بعضی وقتها از کلمات از تلویزیون میآیند. کافیست که یک گوینده محبوب و یا یک هنرپیشه دوستداشتنی ترکیب خاصی از کلمات را چند بار تکرار کند تا یکباره سر زبان همه بیفتد و دیگران هم آن را به کار گیرند. بعضی وقتها از سخنان مقامات یکی دو تا ترکیب کلامی وارد سخنان روز مردم میشود. وسایل ارتباط جمعی و شبکههای کامپیوتری در این زمینه بیشترین کارکرد را دارند. اشکال این است که این کلمهها یا ترکیبها واقعا در زبان ماندگار نیستند و چند وقت بعد به کلی از یادها میروند. اگر کسی در این میانه باشد که نویسنده باشد و این کلمات را وارد نگارشش کند بعدا همه را به زحمت میاندازد تا بفهمند که چه گفته است. سوءتفاهم در این میانه تا بخواهید پیش میآید. یکی از کتابهای معروفی که در ایران درباره فرهنگ عوام درآمده کتاب کوچه احمد شاملوست که در مجلدات متعدد روانه بازار شده است. بیشتر نوشتههای این کتاب کلیشههای گفتاری مردمان دهه سی تهران است. برخی از این ترکیبها الان اصلا وجود ندارد. مثلا اصطلاع «آبی دیدی» الان دیگر هیچ معنایی ندارد. ولی در آن زمان معنایش خواب دیدی یا رویا دیدی یا خیال کردی بوده است.
کلیشههای گفتاری و نوشتاری در غرب با سرعت بسیار بیشتری وارد زبان و گفتار مردم میشود و با سرعتی بیشتر از ایران همهگیر میشوند. اشکال این است که مقدار کاربردش هم بسیار بیشتر از ایران است. به محض این که عبارت یا اصطلاحی مد میشود چنان در سطح وسیعی به کار گرفته میشود که همه را خسته میکند. در همین حین خیلی از نویسندگان ممکن است از این کلیشهها در نگارششان استفاده کرده باشند. اما اشکال این است کلیشههای گفتاری غربی به سرعت نخنما میشوند و نه تنها تازگیشان را از دست میدهند بلکه مزاحم درک هم میشوند. یکی از کارهایی که ادیتورها یا ویرایشگران غربی میکنند آن است که تلاش میکنند این کلیشهها را قبل از چاپ از متن کتاب خارج کنند و به جایش کلمات مناسبتر و ادبیتری بگذارند. کلیشه زدایی یکی از عملیات ویرایشی توصیه شده است.
برخی از سایتهایی که به نویسندگان خدمت میکنند خیلی وقتها لیستی از این کلیشهها تهیه میکنند و در صفحات خاصی میگذارند و از نویسندگان میخواهند که از نوشتن این ترکیبها خودداری کنند. در مورد این که چه چیزی با کدام ذهنیت کلیشه است البته بحث و جدل فراوان است. یکی از این سایتها لیست الفبایی از کلیشههای مورد نظرش را در سایت گذاشته که به ترتیب الفبایی هم هست. سر و ته این لیست سر به نزدیک هفتصد مورد میزند. مثلا نوشته از ترکیب a dark and stormy night (شبی تاریک و توفانی) پرهیز کنید. یا مثلا as old as time (به کهنگی زمان) را به کار نگیرید. یا مثلا Black as coal (سیاه مثل ذغال) یا blind as bat (کور مثل خفاش) را ننویسید. این لیست بسیار طولانی نشان میدهد که آنقدر نویسندگان شبهای تاریک را توفانی هم دانسته یا آنقدر سیاه را به ذغال تشبیه کردهاند که دیگر فریاد همه درآمده است و در واقع دارند میگویند آقا یا خانم نویسنده یک چیز دیگر پیدا کنید که همراه با شب بتوانید بگویید چون بیشتر شبهای سرد، اصلا هم توفانی نیست. برای نشان دادن کور بودن کسی هم چیزی غیر از خفاش را پیدا کنید. خفاش دیگر جواب نمیدهد!
جالب آن است که برخی برنامههای کمکی برای نوشتن در زبان انگلیسی لیستی از این موارد را خود به خود علامت میزنند و اخطار کلیشه بودن میدهند. برخی دیگر مخصوصا آنها که دارند به هوش مصنوعی هم مجهز میشوند کلمه و ترکیب جایگزین هم پیشنهاد میدهند و به ترتیب همه انگار دارند همت میکنند که کلام از کهنگی و خستهکنندگی در بیاید و نوشته از دست فقر کلامی نویسنده و یا تنبلی ذهنیاش جان به در ببرد. این که شما ایده خوبی داشته باشید ولی با کلیشههای نوشتاری آن را خفه و خستهکننده کنید بلای بزرگی است که بر سر خلاقیت میآید و به همین سبب کار جلوگیری کردن از کاربرد کلیشهها خدمتی است به نویسندگان تا خلاقیتشان به درستی منعکس شود و در انبوه این کاربردها غلط گم نشود.
آیا در ایران ویراستاری هست که به این جور نکتهها توجه کند و نوشتهها و داستانها را از این مشکل هم بپیراید؟ آیا فهرستی از این کلمات تکراری هست که بتواند مرجعی برای حذف چنین مشکلی باشد؟ با کمال تاسف باید پاسخ منفی داد. اما امید می رود که این کار در ایران هم هر چه زودتر شروع شود. ضرورتش که کامل احساس میشود و همیشه بعد از احساس ضرورت است که حرکتی شروع میشود.
@rowzanenashr
http://rowzanehnashr.com/
—-
آیا تا به حال متوجه شدهاید که برخی از کلمات یا ترکیبی از آنها با چه سرعت وحشتناکی رواج مییابند و یکباره متوجه میشوید که توسط همه دارد به کار گرفته میشود؟ در ایران بعضی وقتها از کلمات از تلویزیون میآیند. کافیست که یک گوینده محبوب و یا یک هنرپیشه دوستداشتنی ترکیب خاصی از کلمات را چند بار تکرار کند تا یکباره سر زبان همه بیفتد و دیگران هم آن را به کار گیرند. بعضی وقتها از سخنان مقامات یکی دو تا ترکیب کلامی وارد سخنان روز مردم میشود. وسایل ارتباط جمعی و شبکههای کامپیوتری در این زمینه بیشترین کارکرد را دارند. اشکال این است که این کلمهها یا ترکیبها واقعا در زبان ماندگار نیستند و چند وقت بعد به کلی از یادها میروند. اگر کسی در این میانه باشد که نویسنده باشد و این کلمات را وارد نگارشش کند بعدا همه را به زحمت میاندازد تا بفهمند که چه گفته است. سوءتفاهم در این میانه تا بخواهید پیش میآید. یکی از کتابهای معروفی که در ایران درباره فرهنگ عوام درآمده کتاب کوچه احمد شاملوست که در مجلدات متعدد روانه بازار شده است. بیشتر نوشتههای این کتاب کلیشههای گفتاری مردمان دهه سی تهران است. برخی از این ترکیبها الان اصلا وجود ندارد. مثلا اصطلاع «آبی دیدی» الان دیگر هیچ معنایی ندارد. ولی در آن زمان معنایش خواب دیدی یا رویا دیدی یا خیال کردی بوده است.
کلیشههای گفتاری و نوشتاری در غرب با سرعت بسیار بیشتری وارد زبان و گفتار مردم میشود و با سرعتی بیشتر از ایران همهگیر میشوند. اشکال این است که مقدار کاربردش هم بسیار بیشتر از ایران است. به محض این که عبارت یا اصطلاحی مد میشود چنان در سطح وسیعی به کار گرفته میشود که همه را خسته میکند. در همین حین خیلی از نویسندگان ممکن است از این کلیشهها در نگارششان استفاده کرده باشند. اما اشکال این است کلیشههای گفتاری غربی به سرعت نخنما میشوند و نه تنها تازگیشان را از دست میدهند بلکه مزاحم درک هم میشوند. یکی از کارهایی که ادیتورها یا ویرایشگران غربی میکنند آن است که تلاش میکنند این کلیشهها را قبل از چاپ از متن کتاب خارج کنند و به جایش کلمات مناسبتر و ادبیتری بگذارند. کلیشه زدایی یکی از عملیات ویرایشی توصیه شده است.
برخی از سایتهایی که به نویسندگان خدمت میکنند خیلی وقتها لیستی از این کلیشهها تهیه میکنند و در صفحات خاصی میگذارند و از نویسندگان میخواهند که از نوشتن این ترکیبها خودداری کنند. در مورد این که چه چیزی با کدام ذهنیت کلیشه است البته بحث و جدل فراوان است. یکی از این سایتها لیست الفبایی از کلیشههای مورد نظرش را در سایت گذاشته که به ترتیب الفبایی هم هست. سر و ته این لیست سر به نزدیک هفتصد مورد میزند. مثلا نوشته از ترکیب a dark and stormy night (شبی تاریک و توفانی) پرهیز کنید. یا مثلا as old as time (به کهنگی زمان) را به کار نگیرید. یا مثلا Black as coal (سیاه مثل ذغال) یا blind as bat (کور مثل خفاش) را ننویسید. این لیست بسیار طولانی نشان میدهد که آنقدر نویسندگان شبهای تاریک را توفانی هم دانسته یا آنقدر سیاه را به ذغال تشبیه کردهاند که دیگر فریاد همه درآمده است و در واقع دارند میگویند آقا یا خانم نویسنده یک چیز دیگر پیدا کنید که همراه با شب بتوانید بگویید چون بیشتر شبهای سرد، اصلا هم توفانی نیست. برای نشان دادن کور بودن کسی هم چیزی غیر از خفاش را پیدا کنید. خفاش دیگر جواب نمیدهد!
جالب آن است که برخی برنامههای کمکی برای نوشتن در زبان انگلیسی لیستی از این موارد را خود به خود علامت میزنند و اخطار کلیشه بودن میدهند. برخی دیگر مخصوصا آنها که دارند به هوش مصنوعی هم مجهز میشوند کلمه و ترکیب جایگزین هم پیشنهاد میدهند و به ترتیب همه انگار دارند همت میکنند که کلام از کهنگی و خستهکنندگی در بیاید و نوشته از دست فقر کلامی نویسنده و یا تنبلی ذهنیاش جان به در ببرد. این که شما ایده خوبی داشته باشید ولی با کلیشههای نوشتاری آن را خفه و خستهکننده کنید بلای بزرگی است که بر سر خلاقیت میآید و به همین سبب کار جلوگیری کردن از کاربرد کلیشهها خدمتی است به نویسندگان تا خلاقیتشان به درستی منعکس شود و در انبوه این کاربردها غلط گم نشود.
آیا در ایران ویراستاری هست که به این جور نکتهها توجه کند و نوشتهها و داستانها را از این مشکل هم بپیراید؟ آیا فهرستی از این کلمات تکراری هست که بتواند مرجعی برای حذف چنین مشکلی باشد؟ با کمال تاسف باید پاسخ منفی داد. اما امید می رود که این کار در ایران هم هر چه زودتر شروع شود. ضرورتش که کامل احساس میشود و همیشه بعد از احساس ضرورت است که حرکتی شروع میشود.
@rowzanenashr
http://rowzanehnashr.com/
—-
گفتگویی کوتاه و پر نکته درباره ترجمه کتاب تائوتچینگ و مترجم آن استاد دکتر محمد جواد گوهری
- اگر ممکن است در مورد مزایای ترجمه خود از تائو ت چینگ نسبت به دیگر ترجمه های احتمالی توضیحاتی بدهید.
- کار ترجمه و شرح تائو ت چینگ کاری مملو از پیچیدگی ها بوده است. متن بسیار کهن است و همانند بسیاری از متون کهن دیگر ، قدمت آن به تنهایی موجب صعوبت فهم می گردد. البته عوامل دیگر از جمله عامل جوهری پر راز ورمز بودن متن هم وجود دارد. ترجمه من به طور بنیادین توجه به روح آیین تائو را مد نظر داشته است. قابل التفات است که بسیاری از ترجمه ها به زیبایی ادبی و یا مقبولیت در نزد خوانندگان به عنوان اولویت های نخست نگریسته اند. دلیل هم روشن است.
- کلا چند ترجمه از تائو ت چینگ در زبان انگلیسی وجود دارد و شما در ترجمه اثر خود چه تعداد از این ترجمه ها را بر چه مبنائی پایه قرار دادید.
- بر حسب ویکی پیدیا تا کنون بیش از دویست و پنجاه ترجمه به زبانهای اروپایی از تائو ت چینگ ظهور یافته است.
- شما چگونه متن تائو ت چینگ را از میان متون مختلفی از این کتاب وجود دارد انتخاب کردید. مقداری در مورد پیچیدگیهای انتخاب متن توضیح دهید.
- آراء و نظرات اساتید ائین تائو نظیر ونگ داوکه, مانتاک چیا، و لوک چان مورد اهتمام من بوده است.
ترجمه حاضر به سه منبع نظر داشته است. متون کلامی و معنوی معقد و مغلق که درباره متن مادر و آیین تائو نگاشته شده، ترجمه هایی که توسط اروپاییان انجام پذیرفته و همینطور ترجمههایی که از سوی چینیان فرهیخته و آیین تائوشناس به منصه ظهور رسیده است. از جمله مترجمان و مولفان به افراد زیر میتوان اشاره داشت:
Chann, Wing-tsit.
Cleary, Thomas.
Feng, Gia-fu and Jane English.
Henricks, Robert.
Lau, D.C.
Lin Yutang.
Waley, Arthur.
Wu, John C.H.
Stefan Senudd
Stephen Mitchell
همچنانکه ترجمه حاضر برگردان و استفاده از یک منبع نیست بلکه در هر کلمه و جمله دقت به عمل آمده تا بهترین گزینش از میان منابع فوق بر حسب داوری پدید آورنده به عمل آید. این داوری مبتنی است بر رجوع به روح آیین تائو، همخوانی اجزا، آشنایی با حکمت و تاریخ معنویت شرق و تاملات مطول و عوامل دیگر.
- آیا در زبان چینی هم همین پیچیدگیها وجود دارد یا در آنجا متن واحدی برای تائو ت چینگ هست؟
- زبان اصلی متن تائو ت چینگ چینی باستان است و متن به چینی مدرن هم عرضه شده است. هر کدام از دو نوع باستانی و معاصر دارای تنوع های لفظی و معنوی میباشند.
کار قبلی مترجم و شارح که برگردان صوفیزم و تائوئیزم ایزوتسو بود در شکل گیری اثر حاضر تاثیر بسزا داشته است.
- آیا ترجمه خود را با متون چینی هم تطبیق داده اید و در این زمینه مشاوری از اساتید چینی یا اساتید انگلیسی متخصص در زمینه آئین تائو داشته اید.
- اعتماد کلی مترجم در متن کنونی ترجمههای عالمانه انگلیسی بوده است. آثار و اندیشههای چینیان تائو شناس مورد مشورت قرار گرفته اند. شرح الهام گرفته شده از استنباطهای من و بر گرفته از متون تائوئی و میراث معنوی زبان پارسی است.
- قبلا کتاب صوفیسم و تائوئیسم را ترجمه کرده بودید. تا چه حد از تجربیات این کتاب در این ترجمه خود بهره بردید؟
- من به عنوان مترجم و شارح اثر از حدود سی سال پیش بخش عمدهای از وقت و انرژی خود را بر روی میراث معنوی تمدن اسلامی و سایر تمدنها صرف کردهام. من به خصوص تلاش عمدهای در شناخت تصوف ابن عربی، آئین تائو، مسیحیت، آیین بودا و روش ذن داشته ام. در خصوص ترجمه علاوه بر ترجمه بودیزم و تائوئیزم از سوی من ترجمه قرآن کریم به انگلیسی را در کنار آثار دیگرم میتوان نام برد. از این روی من از جمله معدود نویسندگانی هستم که توفیق ترجمه دو کتاب مادر در دو آیین دینی را یافته اند. کتاب تصوف الشیعه من نیز سالیان است که از اصل عربی به فارسی توسط اساتید محترم ترجمه و شرح شده است.
- این روزها به چه کاری مشغولید؟
- در حال حاضر در حال مطالعه متعمقانه احوال «بودی دارما» و «چانگ تزو» و ترابط آنها با تحولات فرهنگی آسیای شرقی هستم.
- اندکی هم از سوابق خود بفرمایید؟
- بنده علاوه بر دکترای حقوق از انگلستان حایز مدرک بین المللی تدریس زبان انگلیسی از کمبریج میباشم. کارهای دیگر من به انگلیسی در سطح بینالمللی شناخته و مورد اذعان قرار گرفته است.
@rowzanenashr
http://rowzanehnashr.com/
—
- اگر ممکن است در مورد مزایای ترجمه خود از تائو ت چینگ نسبت به دیگر ترجمه های احتمالی توضیحاتی بدهید.
- کار ترجمه و شرح تائو ت چینگ کاری مملو از پیچیدگی ها بوده است. متن بسیار کهن است و همانند بسیاری از متون کهن دیگر ، قدمت آن به تنهایی موجب صعوبت فهم می گردد. البته عوامل دیگر از جمله عامل جوهری پر راز ورمز بودن متن هم وجود دارد. ترجمه من به طور بنیادین توجه به روح آیین تائو را مد نظر داشته است. قابل التفات است که بسیاری از ترجمه ها به زیبایی ادبی و یا مقبولیت در نزد خوانندگان به عنوان اولویت های نخست نگریسته اند. دلیل هم روشن است.
- کلا چند ترجمه از تائو ت چینگ در زبان انگلیسی وجود دارد و شما در ترجمه اثر خود چه تعداد از این ترجمه ها را بر چه مبنائی پایه قرار دادید.
- بر حسب ویکی پیدیا تا کنون بیش از دویست و پنجاه ترجمه به زبانهای اروپایی از تائو ت چینگ ظهور یافته است.
- شما چگونه متن تائو ت چینگ را از میان متون مختلفی از این کتاب وجود دارد انتخاب کردید. مقداری در مورد پیچیدگیهای انتخاب متن توضیح دهید.
- آراء و نظرات اساتید ائین تائو نظیر ونگ داوکه, مانتاک چیا، و لوک چان مورد اهتمام من بوده است.
ترجمه حاضر به سه منبع نظر داشته است. متون کلامی و معنوی معقد و مغلق که درباره متن مادر و آیین تائو نگاشته شده، ترجمه هایی که توسط اروپاییان انجام پذیرفته و همینطور ترجمههایی که از سوی چینیان فرهیخته و آیین تائوشناس به منصه ظهور رسیده است. از جمله مترجمان و مولفان به افراد زیر میتوان اشاره داشت:
Chann, Wing-tsit.
Cleary, Thomas.
Feng, Gia-fu and Jane English.
Henricks, Robert.
Lau, D.C.
Lin Yutang.
Waley, Arthur.
Wu, John C.H.
Stefan Senudd
Stephen Mitchell
همچنانکه ترجمه حاضر برگردان و استفاده از یک منبع نیست بلکه در هر کلمه و جمله دقت به عمل آمده تا بهترین گزینش از میان منابع فوق بر حسب داوری پدید آورنده به عمل آید. این داوری مبتنی است بر رجوع به روح آیین تائو، همخوانی اجزا، آشنایی با حکمت و تاریخ معنویت شرق و تاملات مطول و عوامل دیگر.
- آیا در زبان چینی هم همین پیچیدگیها وجود دارد یا در آنجا متن واحدی برای تائو ت چینگ هست؟
- زبان اصلی متن تائو ت چینگ چینی باستان است و متن به چینی مدرن هم عرضه شده است. هر کدام از دو نوع باستانی و معاصر دارای تنوع های لفظی و معنوی میباشند.
کار قبلی مترجم و شارح که برگردان صوفیزم و تائوئیزم ایزوتسو بود در شکل گیری اثر حاضر تاثیر بسزا داشته است.
- آیا ترجمه خود را با متون چینی هم تطبیق داده اید و در این زمینه مشاوری از اساتید چینی یا اساتید انگلیسی متخصص در زمینه آئین تائو داشته اید.
- اعتماد کلی مترجم در متن کنونی ترجمههای عالمانه انگلیسی بوده است. آثار و اندیشههای چینیان تائو شناس مورد مشورت قرار گرفته اند. شرح الهام گرفته شده از استنباطهای من و بر گرفته از متون تائوئی و میراث معنوی زبان پارسی است.
- قبلا کتاب صوفیسم و تائوئیسم را ترجمه کرده بودید. تا چه حد از تجربیات این کتاب در این ترجمه خود بهره بردید؟
- من به عنوان مترجم و شارح اثر از حدود سی سال پیش بخش عمدهای از وقت و انرژی خود را بر روی میراث معنوی تمدن اسلامی و سایر تمدنها صرف کردهام. من به خصوص تلاش عمدهای در شناخت تصوف ابن عربی، آئین تائو، مسیحیت، آیین بودا و روش ذن داشته ام. در خصوص ترجمه علاوه بر ترجمه بودیزم و تائوئیزم از سوی من ترجمه قرآن کریم به انگلیسی را در کنار آثار دیگرم میتوان نام برد. از این روی من از جمله معدود نویسندگانی هستم که توفیق ترجمه دو کتاب مادر در دو آیین دینی را یافته اند. کتاب تصوف الشیعه من نیز سالیان است که از اصل عربی به فارسی توسط اساتید محترم ترجمه و شرح شده است.
- این روزها به چه کاری مشغولید؟
- در حال حاضر در حال مطالعه متعمقانه احوال «بودی دارما» و «چانگ تزو» و ترابط آنها با تحولات فرهنگی آسیای شرقی هستم.
- اندکی هم از سوابق خود بفرمایید؟
- بنده علاوه بر دکترای حقوق از انگلستان حایز مدرک بین المللی تدریس زبان انگلیسی از کمبریج میباشم. کارهای دیگر من به انگلیسی در سطح بینالمللی شناخته و مورد اذعان قرار گرفته است.
@rowzanenashr
http://rowzanehnashr.com/
—
نقشها و کارکردهای کتاب در سینما
در روزهای اولیهای که سینما اختراع شده بود بیشترین فیلمهایی که ساخته شده و نشان داده میشد وقایع معمولی زندگی مردم بود. هنوز کسی به تصویر متحرک عادت نداشت و بنابراین مثلا وقتی قطار به طرف دوربین میآمد در خیلی از سینماها مردم فرار میکردند و در وقتهایی که فیلمی از خیابان نشان میدادند همه آشکارا به هیجان میآمدند اما کمکم مردم به سینما عادت کردند و تنوع بیشتری را خواستار شدند. اینجا بود که ظرفیت قصهگویی و روایتگری سینما مورد توجه قرار گرفت و برای این که قصه بگویند چه چیزی راحتتر از این که کتابی را بردارند و داستانش را به شکل نمایش درآورند و از آن فیلم بگیرند. همین اتفاق هم افتاد. به این ترتیب کتابها اولین کارکردهای بصری خودشان را نشان دادند. چیزی که باید با خواندن کتاب در ذهنت تصور میکردی را اینک دیگر بدون زحمت به شکل تصویر متحرک میتوانستی روی پرده جادو ببینی.
اولین کتابها و داستانهایی که در صحنه سینما به حرکت آمدند آنهایی بودند که به گفتگو نیازی نداشته یا کمتر نیاز داشتند. هزار و یکشب این ظرفیت را داشت و داستانهایش به کمک حقههای بصری ساده مصور شد و به جای گفتگو هم با میاننویس تجهیز شد و به روی پرده سینماها رفت. بعد هم کتابهای ژول ورن و کتابهای نظیر آن.
با ورود صدا به صحنه حالا دیگر میشد گفتگو هم داشت. نمایشنامه نویسها به همین سبب ارزش کارشان بالا رفت و مفهومی به نام سناریو نویسی اختراع شد که کسانی نمایشنامههایی را از کتابها اقتباس کنند و به صورت سینمایی درآورند. به این شکل کمکم ادبیات از نوع عمیقترش وارد سینما شد. طبعا از اینجا به بعد ابتدا کتابهایی که گفتگوی کمتر داشتند زودتر به صورت سینمایی برگردانده شدند. اما آرام آرام کتابهایی که گفتگوهای بیشتر و عمیقتری داشتند هم وارد سیتما شدند. و در آن جا خوش کردند.
برخی از کتابها و گونههایی از ادبیات همیشه بسیار سریع وارد سینما میشده و اکنون هم میشوند. مثلا کتابهای جنایی خیلی خیلی زود وارد سینما شدند. چون جنابت همیشه به طرز عجیبی مورد توجه مردم است. آرتور کانل دایل با شرلوک هلمز و دستیارش واتسن بد جوری در سینما جا خوش کردهاند به طوری که داستانهایشان را برای دوران جدید بازنویسی میکنند تا مثلا شرلوک قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم بتواند موبایل به دست بگیرد و داخل شبکهها جستجو کند. کتابهای آگاتا کریستی هم در صنعت سینما و تلویزیون جایگاه ویژه خود را با بازسازی پیدرپی هرکولپوارو و خانم مارپل در سینما و تلویزیون همجنان حفظ کردهاند. کتابهای فرانسوی جنایی هم با حضور کارآگاه مگره در سینما و تلویزیون جایگاه ویژه خود را داشتهاند.
کتابهای داستانی تاریخی از جمله مهمترین نامزدان تبدیل از نوشته و تصویر متحرک بودهاند. کتابهای زیادی را میشناسیم که اولین بار اصلا به صورت فیلم آنها را دیدهایم و بعضی وقتها فقط همان فیلم یادمان مانده است. برخی از این کتابها ارزشهای خودشان را در فرایند سینمایی شدن از دست دادهاند. مثلا همه وقایع کتاب بینوایان را نمیتوان به صورت تصویری نشان دادَ تعداد شخصیتها به قدری زیاد است که به هرکدامشان در یک بازه یک ساعت و نیمه بیشتر از یکی دو بار ظاهر شدن و گفتن چند جمله نمیرسد. بسیاری از کتابهای تاریخی مطالب فلسفی و اجتماعی و چیزهایی نظیر این هم دارند که هیچ جوری نمیشود آن را در سینما از کار درآورد.
در روزهای اولیهای که سینما اختراع شده بود بیشترین فیلمهایی که ساخته شده و نشان داده میشد وقایع معمولی زندگی مردم بود. هنوز کسی به تصویر متحرک عادت نداشت و بنابراین مثلا وقتی قطار به طرف دوربین میآمد در خیلی از سینماها مردم فرار میکردند و در وقتهایی که فیلمی از خیابان نشان میدادند همه آشکارا به هیجان میآمدند اما کمکم مردم به سینما عادت کردند و تنوع بیشتری را خواستار شدند. اینجا بود که ظرفیت قصهگویی و روایتگری سینما مورد توجه قرار گرفت و برای این که قصه بگویند چه چیزی راحتتر از این که کتابی را بردارند و داستانش را به شکل نمایش درآورند و از آن فیلم بگیرند. همین اتفاق هم افتاد. به این ترتیب کتابها اولین کارکردهای بصری خودشان را نشان دادند. چیزی که باید با خواندن کتاب در ذهنت تصور میکردی را اینک دیگر بدون زحمت به شکل تصویر متحرک میتوانستی روی پرده جادو ببینی.
اولین کتابها و داستانهایی که در صحنه سینما به حرکت آمدند آنهایی بودند که به گفتگو نیازی نداشته یا کمتر نیاز داشتند. هزار و یکشب این ظرفیت را داشت و داستانهایش به کمک حقههای بصری ساده مصور شد و به جای گفتگو هم با میاننویس تجهیز شد و به روی پرده سینماها رفت. بعد هم کتابهای ژول ورن و کتابهای نظیر آن.
با ورود صدا به صحنه حالا دیگر میشد گفتگو هم داشت. نمایشنامه نویسها به همین سبب ارزش کارشان بالا رفت و مفهومی به نام سناریو نویسی اختراع شد که کسانی نمایشنامههایی را از کتابها اقتباس کنند و به صورت سینمایی درآورند. به این شکل کمکم ادبیات از نوع عمیقترش وارد سینما شد. طبعا از اینجا به بعد ابتدا کتابهایی که گفتگوی کمتر داشتند زودتر به صورت سینمایی برگردانده شدند. اما آرام آرام کتابهایی که گفتگوهای بیشتر و عمیقتری داشتند هم وارد سیتما شدند. و در آن جا خوش کردند.
برخی از کتابها و گونههایی از ادبیات همیشه بسیار سریع وارد سینما میشده و اکنون هم میشوند. مثلا کتابهای جنایی خیلی خیلی زود وارد سینما شدند. چون جنابت همیشه به طرز عجیبی مورد توجه مردم است. آرتور کانل دایل با شرلوک هلمز و دستیارش واتسن بد جوری در سینما جا خوش کردهاند به طوری که داستانهایشان را برای دوران جدید بازنویسی میکنند تا مثلا شرلوک قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم بتواند موبایل به دست بگیرد و داخل شبکهها جستجو کند. کتابهای آگاتا کریستی هم در صنعت سینما و تلویزیون جایگاه ویژه خود را با بازسازی پیدرپی هرکولپوارو و خانم مارپل در سینما و تلویزیون همجنان حفظ کردهاند. کتابهای فرانسوی جنایی هم با حضور کارآگاه مگره در سینما و تلویزیون جایگاه ویژه خود را داشتهاند.
کتابهای داستانی تاریخی از جمله مهمترین نامزدان تبدیل از نوشته و تصویر متحرک بودهاند. کتابهای زیادی را میشناسیم که اولین بار اصلا به صورت فیلم آنها را دیدهایم و بعضی وقتها فقط همان فیلم یادمان مانده است. برخی از این کتابها ارزشهای خودشان را در فرایند سینمایی شدن از دست دادهاند. مثلا همه وقایع کتاب بینوایان را نمیتوان به صورت تصویری نشان دادَ تعداد شخصیتها به قدری زیاد است که به هرکدامشان در یک بازه یک ساعت و نیمه بیشتر از یکی دو بار ظاهر شدن و گفتن چند جمله نمیرسد. بسیاری از کتابهای تاریخی مطالب فلسفی و اجتماعی و چیزهایی نظیر این هم دارند که هیچ جوری نمیشود آن را در سینما از کار درآورد.
کتابهای ادبیات تخیلی هم بسیار به درد سینما میخوردند و میخورند و اینها هم بسیار سریع وارد سینما شدند اما البته ااول آنهایی به صورت سینمایی اقتباس شدند که سطح تخیل به کار گرفته شده در آنها طوری بود که در زمان ساخته شدنشان تکنولوژی تجسم بخشیدن مناسب برایشان وجود داشت. برای برخی از این کتابها مدتها طول کشید تا قابلیت ساختهشدن فراهم شد. و بنابراین بسیاردیر به فیلم برگردانده شدند. از معروفترین این گونه آثار کتابهای تالکین هستند که تا ابتدای قرن بیست و یکم کسی جرات نزدیک شدن به آنها را نداشت. این کتابها که تماما به همت نشر روزنه و با ترجمه آقای رضا علیزاده به فارسی درآمده است تنها همین اخیرا به صورت فیلم درآمدند. علت هم این بود که جهان تالکین به کلی تخیلی بود. آدمها و فضای فیزیکی متفاوتی داشت و کلا چیز دیگری بود. تا زمانی که سینمای دیجیتال به اندازه کافی پیشرفت نکرد این کتابها نتوانستند به صورت تصویر در بیایند ولی وقتی هم که درآمدند واقعا حقشان ادا شد. البته همچنان چیزهای بسیاری در کتاب به دلیل ضیق وقت سینما وارد تصویر متحرک نشدند . این اشکال همیشه وجود داشته و خواهد داشت. ادبیات همیشه در سینما به این لحاظ حقش ادا نمیشود و به همین سبب است که همیشه به صورت کتاب هم برقرار مانده و عرضه خواهد شد. هر چند بار هم که فیلمهای بر اساس کتابهای تالکینی را بببینید، چیزی از لذت خواندن آنها کم نخواهد شد.
یک دلیل دیگر برای این موضوع هم آن است که وقتی کتابی را در ذهن خودتان به صورت تصویر در میآورید همیشه تصاویر ذهنتان از تصاویر ساختگی سینما بهتر از کار در میآید. تخیل تک تک افراد همیشه از یک تخیل جمعی ساختگی بهتر است و این قانون نیز به کمک ادبیات نوشتاری میآید تا هرگز از صحنه نتوان حذفش کرد.
@rowzanenashr
http://rowzanehnashr.com/
—------------------------—
یک دلیل دیگر برای این موضوع هم آن است که وقتی کتابی را در ذهن خودتان به صورت تصویر در میآورید همیشه تصاویر ذهنتان از تصاویر ساختگی سینما بهتر از کار در میآید. تخیل تک تک افراد همیشه از یک تخیل جمعی ساختگی بهتر است و این قانون نیز به کمک ادبیات نوشتاری میآید تا هرگز از صحنه نتوان حذفش کرد.
@rowzanenashr
http://rowzanehnashr.com/
—------------------------—
بزرگترین نویسندگان زنده فعلی دنیا
عنوان بالا را زیاد جدی نگیرید. سایتی هست به نام Ranker که درباره همه چیز میتوان در آن رای داد. این سایت درباره نویسندگان بزرگی که هم اکنون در قید حیاتند هم مثل هر چیز دیگری رایگیری میکند و نتیجه رایگیری را بلافاصله هم منعکس میکند. در حقیقت امروز تا فردا ممکن است برآیند آرا باعث شود که کسی به مقامی بالاتر برود و یا دیگری از مقامش پایین بیفتد.
به هر حال مردمی که می دانستند این پایگاه وجود دارد و به آن سر زده و رای دادهاند لیستی از نویسندگان ، که به نظرشان محبوبترین و بزرگترین نویسندگان زنده هستند را تعیین کردهاند که البته اعتبارش فقط به زبان انگلیسی و همین افرادی که رای دادهاند مربوط می شود و نه بیشتر اما شاید بتوان گفت که مشت نمونه خروار است و شاید اگر باقی مردم هم رای میدادند چندان چیزی برای انگلیسیزبانان فرق نمیکرد.
به هر حال نفر اول خانم «جی کی رولینگ» است نویسنده مجموعه هری پاتر تعجب هم ندارد.
نفر دوم «استفن کینگ» نویسنده درخشش و کری و غیره.
نفر سوم «کورمک مکارتی» نویسنده تمام اسبهای زیبا، فرزند خدا و برای مردان پیر سرزمینی وجود ندارد.
نفر چهارم «هاروکی موراکامی» نویسنده چوب نروژی و غیره.
نفر پنجم «جرج آر آر مارتین» نویسنده بازی تاج و تخت و جنگ با اژدهاها و غیره.
نفر ششم «مارگارت آتوود» نویسنده آلیس گریس، چشم گربه و ...
نفر هفتم «توماس پینچون» نویسنده رنگین کمان جاذبه و ...
نفر هشتم «تونی موریسون» نویسنده جاز، آبیترین چشم و غیره.
نفر نهم «سلمان رشدی» نویسنده بچههای نیمه شب و شرم و غیره.
نفر دهم «نیل گیمن» نویسنده غبار ستارهای و خدایان آمریکایی.
این از ده نفر اول که به همه لحاظها جنجالی بودهاند و از کتابهایشان فیلم و سریال ساخته شده و البته یکیشان هم تهدید به قتل شده و حکم اعدام دریافت کرده و مدتها در اختفا زندگی کرده. از این به بعد جسته و گریخته رتبهها ذکر میکنیم.
نفر هفدهم «کازئو ایشیگورو» برنده نوبل امسال که کتاب غول مدفون او را نشر ما – روزنه – به ترجمه خانم آرزو احمی به فارسی برگردانده است.
نفر بیست و سوم «جان لو کاره» نویسنده خیاط پاناما و جاسوسی که از سردسیر آمد و غیره.
نفر بیست و ششم «خالد حسینی» نویسنده بادبادک باز و غیره.
نفر بیست و نهم «جویس کارول اوتس» نویسنده پرکار
نفر سی و چهارم «شرمن الکسی» که کتاب «خاطرات کاملا حقیقی یک سرخپوست نیمه وقت» و «آوازهای غمگین اردوگاه» او توسط انتشارات ما – روزنه – به فارسی برگردانده شده و هم اکنون در بازار نشر است.
نفر سی و نهم «جان گریشام» نویسنده شرکت، میکی و غیره.
نفر چهل و چهارم «اورهان پاموک» نویسنده برنده نوبل کتابهای اسم من سرخ است، برف و غیره.
نفر پنجاه و پنجم «ایزابل آلنده» نویسنده یافتن فرم و غیره.
نفر نود و پنجم «الیف شفق» که کتاب «گریزان» او را نشر ما – روزنه – به فارسی به بازار فرستاده است.
نفر صدم «جاناتان بلک» نویسنده مطالعات قرون وسطایی و غیره.
خوب باز هم باید گفته شود که این اصلا مقام و موقعیت نویسندگان را به طور کاملا واقعی نشان نمیدهد و برخی از این نویسندگان واقعا جایگاهشان چیزی نیست که در این سایت از طریق رای گیری از تعدادی محدود از مردم به دست آمده ولی بالاخره چیزکی از نظر کتابخوانهای انگلیسی زبان را نمایندگی میکند و فقط در همین حد مهم است.
@rowzanenashr
http://rowzanehnashr.com/
—-----------
عنوان بالا را زیاد جدی نگیرید. سایتی هست به نام Ranker که درباره همه چیز میتوان در آن رای داد. این سایت درباره نویسندگان بزرگی که هم اکنون در قید حیاتند هم مثل هر چیز دیگری رایگیری میکند و نتیجه رایگیری را بلافاصله هم منعکس میکند. در حقیقت امروز تا فردا ممکن است برآیند آرا باعث شود که کسی به مقامی بالاتر برود و یا دیگری از مقامش پایین بیفتد.
به هر حال مردمی که می دانستند این پایگاه وجود دارد و به آن سر زده و رای دادهاند لیستی از نویسندگان ، که به نظرشان محبوبترین و بزرگترین نویسندگان زنده هستند را تعیین کردهاند که البته اعتبارش فقط به زبان انگلیسی و همین افرادی که رای دادهاند مربوط می شود و نه بیشتر اما شاید بتوان گفت که مشت نمونه خروار است و شاید اگر باقی مردم هم رای میدادند چندان چیزی برای انگلیسیزبانان فرق نمیکرد.
به هر حال نفر اول خانم «جی کی رولینگ» است نویسنده مجموعه هری پاتر تعجب هم ندارد.
نفر دوم «استفن کینگ» نویسنده درخشش و کری و غیره.
نفر سوم «کورمک مکارتی» نویسنده تمام اسبهای زیبا، فرزند خدا و برای مردان پیر سرزمینی وجود ندارد.
نفر چهارم «هاروکی موراکامی» نویسنده چوب نروژی و غیره.
نفر پنجم «جرج آر آر مارتین» نویسنده بازی تاج و تخت و جنگ با اژدهاها و غیره.
نفر ششم «مارگارت آتوود» نویسنده آلیس گریس، چشم گربه و ...
نفر هفتم «توماس پینچون» نویسنده رنگین کمان جاذبه و ...
نفر هشتم «تونی موریسون» نویسنده جاز، آبیترین چشم و غیره.
نفر نهم «سلمان رشدی» نویسنده بچههای نیمه شب و شرم و غیره.
نفر دهم «نیل گیمن» نویسنده غبار ستارهای و خدایان آمریکایی.
این از ده نفر اول که به همه لحاظها جنجالی بودهاند و از کتابهایشان فیلم و سریال ساخته شده و البته یکیشان هم تهدید به قتل شده و حکم اعدام دریافت کرده و مدتها در اختفا زندگی کرده. از این به بعد جسته و گریخته رتبهها ذکر میکنیم.
نفر هفدهم «کازئو ایشیگورو» برنده نوبل امسال که کتاب غول مدفون او را نشر ما – روزنه – به ترجمه خانم آرزو احمی به فارسی برگردانده است.
نفر بیست و سوم «جان لو کاره» نویسنده خیاط پاناما و جاسوسی که از سردسیر آمد و غیره.
نفر بیست و ششم «خالد حسینی» نویسنده بادبادک باز و غیره.
نفر بیست و نهم «جویس کارول اوتس» نویسنده پرکار
نفر سی و چهارم «شرمن الکسی» که کتاب «خاطرات کاملا حقیقی یک سرخپوست نیمه وقت» و «آوازهای غمگین اردوگاه» او توسط انتشارات ما – روزنه – به فارسی برگردانده شده و هم اکنون در بازار نشر است.
نفر سی و نهم «جان گریشام» نویسنده شرکت، میکی و غیره.
نفر چهل و چهارم «اورهان پاموک» نویسنده برنده نوبل کتابهای اسم من سرخ است، برف و غیره.
نفر پنجاه و پنجم «ایزابل آلنده» نویسنده یافتن فرم و غیره.
نفر نود و پنجم «الیف شفق» که کتاب «گریزان» او را نشر ما – روزنه – به فارسی به بازار فرستاده است.
نفر صدم «جاناتان بلک» نویسنده مطالعات قرون وسطایی و غیره.
خوب باز هم باید گفته شود که این اصلا مقام و موقعیت نویسندگان را به طور کاملا واقعی نشان نمیدهد و برخی از این نویسندگان واقعا جایگاهشان چیزی نیست که در این سایت از طریق رای گیری از تعدادی محدود از مردم به دست آمده ولی بالاخره چیزکی از نظر کتابخوانهای انگلیسی زبان را نمایندگی میکند و فقط در همین حد مهم است.
@rowzanenashr
http://rowzanehnashr.com/
—-----------
http://rowzanehnashr.com/Book_Sudy_Essay/11-006.jpg
فولکلور بخشی از فرهنگ است که از دانستنیها، اعتقادها و آداب ، ضربالمثلها، رفتارهای آیینی، داستانها، حکایتها، مثلها،شوخیها، و نیز رسوم، عادتها، اشعار عامیانه، ترانهها، مثلها، چیستانها، لالاییها، دوبیتیها، شیوههای لباس دوختن و غذاخوردن، مراسم ازدواج و عزا و کفن و دفن و نظایر اینها تشکیل شده و توسط توده مردم دهان به دهان نقل و منتقل میشود. فولکلور و مردمشناسی همسایه بسیار نزدیک یکدیگرند و چنان به هم نزدیکند که در بعضی موارد هیچ مرز مشخصی بینشان وجود ندارد.
ایران به لحاظ فولکور بسیار غنی است. مثلا ترانه در ایران کهن جایگاهی خاص داشته و هر وقت که رویدادهای مهم تاریخی روی داده است، مردم بوسیله همین ترانهها، احساسات درونی خود را بروز میدادهاند. لالایی که آواز مادران و دایهها برای خواباندن شیرخواران است و از کلمات ساده و موثر و خودمانی تشکیل شده و به معنایی، اولین ارتباط کلامی با کودک را هم ایجاد میکند، از جمله میراثهای فلکوریک مهم ایران است. که نسل به نسل و سینه به سینه بین افراد منتقل میشوند.
اولین بار در زبان فارسی صادق هدایت در ۱۳۰۶ در کتاب فواید گیاهخواری این اصطلاح را به کار برد. پس از آن رشید یاسمی در مجله تعلیم و تربیت در ۱۳۱۵ از فولکور نام برد. در اواخر دوران حکومت سابق برای فولکور ارزش فراوان قائل شده بودند. به همت و با معرفی علی دشتی و استاد محیط طباطبایی از سال ۱۳۴۰ تا اوایل انقلاب برنامهای رادیویی با اجرای انجوی شیرازی فقط به فولکور مردم ایران میپرداخت و همین شخص برای نهاد مطالعاتی زیر دستش که برای همین منظور ایجاد شده بود ردیف بودجه خاص داشت. او از ۱۳۵۲ تا ۱۳۵۷ چهارده عنوان کتاب در همین مورد را به کمک دستیارانش نصرالله یگانه، محمود ظریفیان، احمد وکیلیان، علیاکبر عبدالرشیدی، علیاکبر جباری و حسن پناهیان از طریق نشر امیرکبیر انتشار داد انجوی چنان به فولکور مردم ایران عشق میورزید که منزل شخصی او در نیاوران هم پس از مرگش به موزه فرهنگ مردم اختصاص یافت و تبدیل شد.
علاقه به ثبت فولکور بعد از انقلاب هم ادامه یافت. حالا دیگر ثبت تاریخ به شکل شفاهی یعنی از طریق مصاحبه و پرسش و پاسخ از اشخاصی که حافظه قوی دارند و خوش سخن هستند اما توانایی نوشتن آنچه میدانند ندارند هم به انواع ثبت فولکلور افزوده شده بود.
کتاب فرهنگ عامیانه همدان یکی از این نوع کتابهاست که محصول پروژه ثبت تاریخ شفاهی سارمان اسناد و کتابخانه ملی ایران بوده و مصاحبهای بیست و هشت ساعته با مرحوم آقای علیاکبر محمودی وثاق را در بر میگیرد. مصاحبه کننده آقای محمد حسین یزدانی راد بودهاند. آقا علیاکبر متوسط سال ۱۳۲۰ بودند و از علاقمندان هنر و شعر و نمایش و فرهنگ بودهاند. ایشان حافظهای قوی داشتهاند و بسیار خوشلهجه و شیرین سخن میگفتهاند. این مصاحبه خاطرات ایشان را از سالهای فعالیت در عرصههای مختلف هنری و مشاهدات وی از جنبههای مختلف فرهنگ عامه را به صورت مصاحبهی تاریخ شفاهی شامل میشود.
دوستداران فرهنگ عامه از مطالعه این کتاب بسیار بهره خواهند برد.
مشخصات این کتاب را میتوانید در لینک زیر پیدا کنید.
http://rowzanehnashr.com/11-006.html
#تازه_های_نشر
#دائرهالمعارف_و_فرهنگ
@rowzanenashr
http://rowzanehnashr.com/
فولکلور بخشی از فرهنگ است که از دانستنیها، اعتقادها و آداب ، ضربالمثلها، رفتارهای آیینی، داستانها، حکایتها، مثلها،شوخیها، و نیز رسوم، عادتها، اشعار عامیانه، ترانهها، مثلها، چیستانها، لالاییها، دوبیتیها، شیوههای لباس دوختن و غذاخوردن، مراسم ازدواج و عزا و کفن و دفن و نظایر اینها تشکیل شده و توسط توده مردم دهان به دهان نقل و منتقل میشود. فولکلور و مردمشناسی همسایه بسیار نزدیک یکدیگرند و چنان به هم نزدیکند که در بعضی موارد هیچ مرز مشخصی بینشان وجود ندارد.
ایران به لحاظ فولکور بسیار غنی است. مثلا ترانه در ایران کهن جایگاهی خاص داشته و هر وقت که رویدادهای مهم تاریخی روی داده است، مردم بوسیله همین ترانهها، احساسات درونی خود را بروز میدادهاند. لالایی که آواز مادران و دایهها برای خواباندن شیرخواران است و از کلمات ساده و موثر و خودمانی تشکیل شده و به معنایی، اولین ارتباط کلامی با کودک را هم ایجاد میکند، از جمله میراثهای فلکوریک مهم ایران است. که نسل به نسل و سینه به سینه بین افراد منتقل میشوند.
اولین بار در زبان فارسی صادق هدایت در ۱۳۰۶ در کتاب فواید گیاهخواری این اصطلاح را به کار برد. پس از آن رشید یاسمی در مجله تعلیم و تربیت در ۱۳۱۵ از فولکور نام برد. در اواخر دوران حکومت سابق برای فولکور ارزش فراوان قائل شده بودند. به همت و با معرفی علی دشتی و استاد محیط طباطبایی از سال ۱۳۴۰ تا اوایل انقلاب برنامهای رادیویی با اجرای انجوی شیرازی فقط به فولکور مردم ایران میپرداخت و همین شخص برای نهاد مطالعاتی زیر دستش که برای همین منظور ایجاد شده بود ردیف بودجه خاص داشت. او از ۱۳۵۲ تا ۱۳۵۷ چهارده عنوان کتاب در همین مورد را به کمک دستیارانش نصرالله یگانه، محمود ظریفیان، احمد وکیلیان، علیاکبر عبدالرشیدی، علیاکبر جباری و حسن پناهیان از طریق نشر امیرکبیر انتشار داد انجوی چنان به فولکور مردم ایران عشق میورزید که منزل شخصی او در نیاوران هم پس از مرگش به موزه فرهنگ مردم اختصاص یافت و تبدیل شد.
علاقه به ثبت فولکور بعد از انقلاب هم ادامه یافت. حالا دیگر ثبت تاریخ به شکل شفاهی یعنی از طریق مصاحبه و پرسش و پاسخ از اشخاصی که حافظه قوی دارند و خوش سخن هستند اما توانایی نوشتن آنچه میدانند ندارند هم به انواع ثبت فولکلور افزوده شده بود.
کتاب فرهنگ عامیانه همدان یکی از این نوع کتابهاست که محصول پروژه ثبت تاریخ شفاهی سارمان اسناد و کتابخانه ملی ایران بوده و مصاحبهای بیست و هشت ساعته با مرحوم آقای علیاکبر محمودی وثاق را در بر میگیرد. مصاحبه کننده آقای محمد حسین یزدانی راد بودهاند. آقا علیاکبر متوسط سال ۱۳۲۰ بودند و از علاقمندان هنر و شعر و نمایش و فرهنگ بودهاند. ایشان حافظهای قوی داشتهاند و بسیار خوشلهجه و شیرین سخن میگفتهاند. این مصاحبه خاطرات ایشان را از سالهای فعالیت در عرصههای مختلف هنری و مشاهدات وی از جنبههای مختلف فرهنگ عامه را به صورت مصاحبهی تاریخ شفاهی شامل میشود.
دوستداران فرهنگ عامه از مطالعه این کتاب بسیار بهره خواهند برد.
مشخصات این کتاب را میتوانید در لینک زیر پیدا کنید.
http://rowzanehnashr.com/11-006.html
#تازه_های_نشر
#دائرهالمعارف_و_فرهنگ
@rowzanenashr
http://rowzanehnashr.com/
نوشتن یک کتاب داستان چقدر باید طول بکشد؟
این سوالی است که خیلیها میپرسند و برای آن پاسخ صریحی نمییابند. راستش کاملا معلوم است که چرا نمیتوان به این پرسش پاسخ سرجمعی داد. باید دید که نویسنده چه شرایطی دارد:
یک ساعت در روز میخواهد وقت بگذارد یا ۸ ساعت؟
اولین کتاباش را مینویسد یا خرده خرده کلی چیزهای کوچولو نوشته و توی کشوی میز تحریرش قایم کرده؟
کند مینویسد یا سریع است.
آیا همیشه از جای الف به جای ب را تند و سریع می رود یا وقت میگذارد و از منظره اطراف هم لذت میبرد؟
....
میبینید که این جور پرسشها خودشان خیلی کلی هستند و پاسخهای کلی زیادی که به آن داده میشود باعث میشود برای طول زمان نوشتن نشود تخمین جمع و جوری پیدا کرد.
در سایت گود ریدر برخی از مردم عادی که دلشان میخواهد نویسنده شوند از برخی دیگر که تجربه این کار را داشتهاند مرتب میپرسند چقدر باید نوشتن یک کتاب طول بکشد؟ و پاسخها هم در این حول و حوش است.
کسی به نام دیوید که سابقه نوشتن داشته این جور پاسخ داده:
خیلیها این سوال از من پرسیدهاند و من همیشه میگویم تقریبا ۶ ماه تا یک سال طول میکشد که نسخه اولیه کتاب داستان آماده شود. بستگی به برنامهریزی و زمانبندی خودم دارد. شغل فعلیام به من امکان داده که مرد خانواده باشم و هم به امور خانواده برسم و هم بنویسم. معمولا دوبار کتاب را بازنویسی میکنم تا بعد بفرستم برای ویراستار. تا مراحل بعدش هم تمام بشود باز هم وقت بیشتری گرفته میشود. من هر سه سال یک کتاب تازه مینویسم. اگر بپرسید چرا برای نویسنده شدن حرفهای وقت نمیگذارم پاسخم این است منصفانه نیست که استاندارد فعلی زندگیام را به هم بزنم و زن و بچهام سختی بکشند که من میخواهم نویسنده شوم.
پاسخگوی دیگری که یک خانم به نام جنیفر است این گونه مینویسد:
بستگی به قصهتان دارد. میشود برنامه بریزید که نوشتن یک داستان را در زمان مشخصی تمام کنید. برخی از نویسندهها آدمهای منظمی هستند و این جوری کار میکنند. اما من هنوز به این سطح نرسیدهام! اما خوب داستان به داستان هم فرق میکند، شخصیتهای داستانی هم متفاوتند. برخیها زود کارتان را راه میاندازند و بعضی دیگر با اشکال بیشتری به راه میآیند. بعضی وقتها سروته قصه زود به هم میآید و بعضی وقتها باید حسابی آن را پخت. باید برای خودتان ضربالاجل بگذارید وگرنه ممکن است که هیچوقت تمام نشود.
خانم دیگری به نام اشلی پاسخ میدهد:
من سه بار کتاب «درباره نوشتن» استیون کینگ را خواندم و بعد شروع کردم به نوشتن کتاب! سه ماه طول کشید تا یک داستان صدودههزار کلمهای بنویسم که الان که به دست ناشرم رسیده شده هفتاد و پنج هزار کلمه! اما زمان زیادی صرف ویرایش کتاب شد. یک سال و نیم کتاب ویرایش میشد. تازه تمام وقت هم کار میکردم. تعطیلات آخر هفته برای من زمان نوشتن بود. بستگی به خودتان دارد که چقدر طولش بدهید ولی به نظر من اگر در یک یا چند مرحله وقت زیادی را بگذراید برای نوشتن خیلی بهتر از این است که هر روز مثلا سی دقیقه یا یک ساعت بنویسید.
در مورد نویسندگان هم وطن سایتی نداریم تا پاسخی ازشان دریافت کنیم. نویسندگان ما به سایتها زیاد اهمیت نمیدهند. اما به هر حال دیدید که هیچ دستور خاصی از این توی این پاسخها نمیتوان استخراج کرد. بنابراین کاملا بستگی به خودتان دارد و قصهای که میگویید و وقتی که میگذارید و سختی یا آسانی مسیر قصه و شخصیتها و سابقهتان و چیزهای دیگری که وقت شروع حتی نمیتوانید خیالش را هم بکنید. همین است که الان میشنوید خیلیها چند داستان نیمهکاره دارند که در گوشهای از میز تحریرشان خاک میخورد و اعصابشان را خرد کرده که کی وقت کنند تا آنها را تمام کنند. همهاش هم وقت نیست. خیلیوقتها در اثر طول کشیدن زیاد کار اصلا طرح اصلی فراموش میشود و یا نظر نویسنده تغییر میکند و... .
در نوشتن، تمام کردن خیلی مهم است. حالا هر چقدر هم میخواهد یا لازم است طول بکشد.
@rowzanenashr
http://rowzanehnashr.com/
—-------------------------------------------------------
این سوالی است که خیلیها میپرسند و برای آن پاسخ صریحی نمییابند. راستش کاملا معلوم است که چرا نمیتوان به این پرسش پاسخ سرجمعی داد. باید دید که نویسنده چه شرایطی دارد:
یک ساعت در روز میخواهد وقت بگذارد یا ۸ ساعت؟
اولین کتاباش را مینویسد یا خرده خرده کلی چیزهای کوچولو نوشته و توی کشوی میز تحریرش قایم کرده؟
کند مینویسد یا سریع است.
آیا همیشه از جای الف به جای ب را تند و سریع می رود یا وقت میگذارد و از منظره اطراف هم لذت میبرد؟
....
میبینید که این جور پرسشها خودشان خیلی کلی هستند و پاسخهای کلی زیادی که به آن داده میشود باعث میشود برای طول زمان نوشتن نشود تخمین جمع و جوری پیدا کرد.
در سایت گود ریدر برخی از مردم عادی که دلشان میخواهد نویسنده شوند از برخی دیگر که تجربه این کار را داشتهاند مرتب میپرسند چقدر باید نوشتن یک کتاب طول بکشد؟ و پاسخها هم در این حول و حوش است.
کسی به نام دیوید که سابقه نوشتن داشته این جور پاسخ داده:
خیلیها این سوال از من پرسیدهاند و من همیشه میگویم تقریبا ۶ ماه تا یک سال طول میکشد که نسخه اولیه کتاب داستان آماده شود. بستگی به برنامهریزی و زمانبندی خودم دارد. شغل فعلیام به من امکان داده که مرد خانواده باشم و هم به امور خانواده برسم و هم بنویسم. معمولا دوبار کتاب را بازنویسی میکنم تا بعد بفرستم برای ویراستار. تا مراحل بعدش هم تمام بشود باز هم وقت بیشتری گرفته میشود. من هر سه سال یک کتاب تازه مینویسم. اگر بپرسید چرا برای نویسنده شدن حرفهای وقت نمیگذارم پاسخم این است منصفانه نیست که استاندارد فعلی زندگیام را به هم بزنم و زن و بچهام سختی بکشند که من میخواهم نویسنده شوم.
پاسخگوی دیگری که یک خانم به نام جنیفر است این گونه مینویسد:
بستگی به قصهتان دارد. میشود برنامه بریزید که نوشتن یک داستان را در زمان مشخصی تمام کنید. برخی از نویسندهها آدمهای منظمی هستند و این جوری کار میکنند. اما من هنوز به این سطح نرسیدهام! اما خوب داستان به داستان هم فرق میکند، شخصیتهای داستانی هم متفاوتند. برخیها زود کارتان را راه میاندازند و بعضی دیگر با اشکال بیشتری به راه میآیند. بعضی وقتها سروته قصه زود به هم میآید و بعضی وقتها باید حسابی آن را پخت. باید برای خودتان ضربالاجل بگذارید وگرنه ممکن است که هیچوقت تمام نشود.
خانم دیگری به نام اشلی پاسخ میدهد:
من سه بار کتاب «درباره نوشتن» استیون کینگ را خواندم و بعد شروع کردم به نوشتن کتاب! سه ماه طول کشید تا یک داستان صدودههزار کلمهای بنویسم که الان که به دست ناشرم رسیده شده هفتاد و پنج هزار کلمه! اما زمان زیادی صرف ویرایش کتاب شد. یک سال و نیم کتاب ویرایش میشد. تازه تمام وقت هم کار میکردم. تعطیلات آخر هفته برای من زمان نوشتن بود. بستگی به خودتان دارد که چقدر طولش بدهید ولی به نظر من اگر در یک یا چند مرحله وقت زیادی را بگذراید برای نوشتن خیلی بهتر از این است که هر روز مثلا سی دقیقه یا یک ساعت بنویسید.
در مورد نویسندگان هم وطن سایتی نداریم تا پاسخی ازشان دریافت کنیم. نویسندگان ما به سایتها زیاد اهمیت نمیدهند. اما به هر حال دیدید که هیچ دستور خاصی از این توی این پاسخها نمیتوان استخراج کرد. بنابراین کاملا بستگی به خودتان دارد و قصهای که میگویید و وقتی که میگذارید و سختی یا آسانی مسیر قصه و شخصیتها و سابقهتان و چیزهای دیگری که وقت شروع حتی نمیتوانید خیالش را هم بکنید. همین است که الان میشنوید خیلیها چند داستان نیمهکاره دارند که در گوشهای از میز تحریرشان خاک میخورد و اعصابشان را خرد کرده که کی وقت کنند تا آنها را تمام کنند. همهاش هم وقت نیست. خیلیوقتها در اثر طول کشیدن زیاد کار اصلا طرح اصلی فراموش میشود و یا نظر نویسنده تغییر میکند و... .
در نوشتن، تمام کردن خیلی مهم است. حالا هر چقدر هم میخواهد یا لازم است طول بکشد.
@rowzanenashr
http://rowzanehnashr.com/
—-------------------------------------------------------