🌵
#با_نوای_محرم
برای امروز
من از تمامِ تو، دست هایت را خواب می بینم
خواب می بینم که یک رودخانه ی مواج، می خروشد و بر ساحلش ایستاده ای
و آنقدر از تو دورم که چشم هایت پیدا نیست
تنومندی ات پیدا نیست
عَلَم ات حتی پیدا نیست
تنها می شود دست هایت را دید که گرمی شان با سردی قطره ها در آمیخته
و رودخانه را به سجده وا داشته است
تو هر بار
وفاداری ات را منتقل می کنی به آب
آب به جبر طبیعت تبخیر می شود ... ابر می شود ... باران می شود ... و دوباره
به آغوش رود باز می گردد:
تو وفاداری ات را یاد می دهی به آب
و من از تمام تو تنها دست هایت را خواب می بینم.
آقا !
به پاکی آن قطره ها نیستم، به زلالی باران نیستم، تو اما ...
دست های مهربانت را از خواب من بیاور تا روزگار امروزم، تا غربت لحظه هایم، تا هراس های دلم.
بگذار احساس کنم هنوز به سر به راهی من امیدی هست ...
با تو هستم
با تو هستم ای حسرت بی پایان آب های فرات.
#يا_باب_الحوائج
@roozgoftar
#با_نوای_محرم
برای امروز
من از تمامِ تو، دست هایت را خواب می بینم
خواب می بینم که یک رودخانه ی مواج، می خروشد و بر ساحلش ایستاده ای
و آنقدر از تو دورم که چشم هایت پیدا نیست
تنومندی ات پیدا نیست
عَلَم ات حتی پیدا نیست
تنها می شود دست هایت را دید که گرمی شان با سردی قطره ها در آمیخته
و رودخانه را به سجده وا داشته است
تو هر بار
وفاداری ات را منتقل می کنی به آب
آب به جبر طبیعت تبخیر می شود ... ابر می شود ... باران می شود ... و دوباره
به آغوش رود باز می گردد:
تو وفاداری ات را یاد می دهی به آب
و من از تمام تو تنها دست هایت را خواب می بینم.
آقا !
به پاکی آن قطره ها نیستم، به زلالی باران نیستم، تو اما ...
دست های مهربانت را از خواب من بیاور تا روزگار امروزم، تا غربت لحظه هایم، تا هراس های دلم.
بگذار احساس کنم هنوز به سر به راهی من امیدی هست ...
با تو هستم
با تو هستم ای حسرت بی پایان آب های فرات.
#يا_باب_الحوائج
@roozgoftar