آه هرگز صد عکس
پر نخواهد کرد
جای یک زمزمه ساکت پا را بر فرش
این که همراه تو میگرید آیینهست
تو همین چهره تنهایی ....
#هوشنگ_ابتهاج
@roozgoftar
پر نخواهد کرد
جای یک زمزمه ساکت پا را بر فرش
این که همراه تو میگرید آیینهست
تو همین چهره تنهایی ....
#هوشنگ_ابتهاج
@roozgoftar
Audio
.
بگذر شبی به خلوت این همنشین درد
تا شرح آن دهم که غمت با دلم چه کرد
خون می رود نهفته ازین زخم اندرون
ماندم خموش و آه که فریاد داشت درد
این طرفه بین که با همه سیل بلا که ریخت
داغ محبت تو به دل ها نگشت سرد
من بر نخیزم از سر راه وفای تو
از هستی ام اگر چه بر انگیختند گرد
روزی که جان فدا کنمت باورت شود
دردا که جز به مرگ نسنجند قدر مرد
ساقی بیار جام صبوحی که شب نماند
و آن لعل فام خنده زد از جام لاجورد
باز آید آن بهار و گل سرخ بشکفد
چندین مثال از نفس سرد و روی زرد
در کوی او که جز دل بیدار ره نیافت
کی می رسند خانه پرستان خوابگرد
خونی که ریخت از دل ما، سایه! حیف نیست
گر زین میانه آب خورد تیغ هم نبرد
#هوشنگ_ابتهاج
@Roozgoftar
بگذر شبی به خلوت این همنشین درد
تا شرح آن دهم که غمت با دلم چه کرد
خون می رود نهفته ازین زخم اندرون
ماندم خموش و آه که فریاد داشت درد
این طرفه بین که با همه سیل بلا که ریخت
داغ محبت تو به دل ها نگشت سرد
من بر نخیزم از سر راه وفای تو
از هستی ام اگر چه بر انگیختند گرد
روزی که جان فدا کنمت باورت شود
دردا که جز به مرگ نسنجند قدر مرد
ساقی بیار جام صبوحی که شب نماند
و آن لعل فام خنده زد از جام لاجورد
باز آید آن بهار و گل سرخ بشکفد
چندین مثال از نفس سرد و روی زرد
در کوی او که جز دل بیدار ره نیافت
کی می رسند خانه پرستان خوابگرد
خونی که ریخت از دل ما، سایه! حیف نیست
گر زین میانه آب خورد تیغ هم نبرد
#هوشنگ_ابتهاج
@Roozgoftar
نشود فاش کسی.../شاعر: هوشنگ ابتهاج
دکلماتور : نوید آزادی
نشود فاش کسی آنچه میان من و توست
تا اشارات نظر نامه رسان من و توست
گوش کن با لب خاموش سخن می گویم
پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست
روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید
حالیا چشم جهانی نگران من و توست
گر چه در خلوت راز دل ما کس نرسید
همه جا زمزمه ی عشق نهان من و توست
گو بهار دل و جان باش و خزان باش، ارنه
ای بسا باغ و بهاران که خزان من و توست
این همه قصه ی فردوس و تمنای بهشت
گفت و گویی و خیالی ز جهان من و توست
نقش ما گو ننگارند به دیباچه ی عقل
هر کجا نامه ی عشق است نشان من و توست
سایه ز آتشکده ی ماست فروغ مه و مهر
وه ازین آتش روشن که به جان من و توست
#هوشنگ_ابتهاج
@roozgoftar
تا اشارات نظر نامه رسان من و توست
گوش کن با لب خاموش سخن می گویم
پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست
روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید
حالیا چشم جهانی نگران من و توست
گر چه در خلوت راز دل ما کس نرسید
همه جا زمزمه ی عشق نهان من و توست
گو بهار دل و جان باش و خزان باش، ارنه
ای بسا باغ و بهاران که خزان من و توست
این همه قصه ی فردوس و تمنای بهشت
گفت و گویی و خیالی ز جهان من و توست
نقش ما گو ننگارند به دیباچه ی عقل
هر کجا نامه ی عشق است نشان من و توست
سایه ز آتشکده ی ماست فروغ مه و مهر
وه ازین آتش روشن که به جان من و توست
#هوشنگ_ابتهاج
@roozgoftar
غروب چمن
هوشنگ ابتهاج
آن آب رفته باز نیاید به جوی خشک
با چشم تر ز تشنگی یاسمن بگو
سرو شکسته نقش دل ما بر آب زد
این ماجرا به اینه ی دل شکن بگو
آن سرخ و سبز سایه بنفش و کبود شد
سرو سیاه من ز غروب چمن بگو...
شعر و دکلمه: #هوشنگ_ابتهاج
با چشم تر ز تشنگی یاسمن بگو
سرو شکسته نقش دل ما بر آب زد
این ماجرا به اینه ی دل شکن بگو
آن سرخ و سبز سایه بنفش و کبود شد
سرو سیاه من ز غروب چمن بگو...
شعر و دکلمه: #هوشنگ_ابتهاج
هـزار سال در این آرزو توانم بود
تو هرچه دیر بیایی هنوز باشد زود
تو سخت ساخته میآیی و نمیدانم
که روز آمدنت روزیِ که خواهد بود
#هوشنگ_ابتهاج
@roozgoftar
تو هرچه دیر بیایی هنوز باشد زود
تو سخت ساخته میآیی و نمیدانم
که روز آمدنت روزیِ که خواهد بود
#هوشنگ_ابتهاج
@roozgoftar
چه مبارک است این غم که تو در دلم نهادی
به غمت که هرگز این غم ندهم به هیچ شادی
ز تو دارم این غمِ خوش به جهان ازین چه خوشتر
تو چه دادیَم که گویم که از آن بهاَم ندادی
چه خیال میتوان بست و کدام خواب نوشین
به از این درِ تماشا که به روی من گشادی
تویی آن که خیزد از وی همه خرمی و سبزی
نظرِ کدام سروی؟ نفسِ کدام بادی؟
همه بوی آرزویی مگر از گل بهشتی
همه رنگی و نگاری مگر از بهار زادی
ز کدام ره رسیدی ز کدام در گذشتی
که ندیده دیده رویت به درونِ دل فتادی
به سرِ بلندت ای سرو که در شبِ زمینکن
نفسِ سپیده داند که چه راست ایستادی
به کرانههای معنی نرسد سخن چه گویم
که نهفته با دل سایه چه در میان نهادی
#هوشنگ_ابتهاج
به غمت که هرگز این غم ندهم به هیچ شادی
ز تو دارم این غمِ خوش به جهان ازین چه خوشتر
تو چه دادیَم که گویم که از آن بهاَم ندادی
چه خیال میتوان بست و کدام خواب نوشین
به از این درِ تماشا که به روی من گشادی
تویی آن که خیزد از وی همه خرمی و سبزی
نظرِ کدام سروی؟ نفسِ کدام بادی؟
همه بوی آرزویی مگر از گل بهشتی
همه رنگی و نگاری مگر از بهار زادی
ز کدام ره رسیدی ز کدام در گذشتی
که ندیده دیده رویت به درونِ دل فتادی
به سرِ بلندت ای سرو که در شبِ زمینکن
نفسِ سپیده داند که چه راست ایستادی
به کرانههای معنی نرسد سخن چه گویم
که نهفته با دل سایه چه در میان نهادی
#هوشنگ_ابتهاج
یاد رنگین رفیقانم را
بر زبان داشته باش
تو بخوان نغمهٔ ناخوانده من
ارغوان، شاخه همخون جدا مانده من ...
#هوشنگ_ابتهاج
@roozgoftar
بر زبان داشته باش
تو بخوان نغمهٔ ناخوانده من
ارغوان، شاخه همخون جدا مانده من ...
#هوشنگ_ابتهاج
@roozgoftar
@hoshang_ebtehhaj
غمگسار - سالار عقیلی
چه غریب ماندی ای دل
نه غمی، نه غمگساری
نه به انتظارِ یاری
نه ز یار، انتظاری ...
#هوشنگ_ابتهاج
خواننده: #سالار_عقیلی
نه غمی، نه غمگساری
نه به انتظارِ یاری
نه ز یار، انتظاری ...
#هوشنگ_ابتهاج
خواننده: #سالار_عقیلی
آری آن روز چو میرفت کسی
داشتم آمدنش را باور،
من نمیدانستم معنی هرگز را
تو چرا بازنگشتی دیگر؟
#هوشنگ_ابتهاج
داشتم آمدنش را باور،
من نمیدانستم معنی هرگز را
تو چرا بازنگشتی دیگر؟
#هوشنگ_ابتهاج
در این سرای بی کسی کسی به در نمی زند
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمی زند
یکی زشب گرفتگان چراغ بر نمی کند
کسی به کوچه سار شب در سحر نمی زند
نشسته ام در انتظار این غبار بی سوار
دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمی زند
دل خراب من دگر خراب تر نمی شود
که خنجر غمت از این خراب تر نمی زند
#هوشنگ_ابتهاج
@roozgoftar
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمی زند
یکی زشب گرفتگان چراغ بر نمی کند
کسی به کوچه سار شب در سحر نمی زند
نشسته ام در انتظار این غبار بی سوار
دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمی زند
دل خراب من دگر خراب تر نمی شود
که خنجر غمت از این خراب تر نمی زند
#هوشنگ_ابتهاج
@roozgoftar
چه مبــارک است این غم که تو در دلم نهادی
به غمت که هرگز این غم ندهم به هیچ شادی
#هوشنگ_ابتهاج
به غمت که هرگز این غم ندهم به هیچ شادی
#هوشنگ_ابتهاج