مجله ادبی روز گفتار ⛾
عرقشان
خشک نشده
مرگ
مزدشان را داد
فرهادهایی که شیرینشان
تیشه بود...
#جلال_حاجی_زاده
▪️ #تسلیت ▪️
❣ @roozgoftar
عرقشان
خشک نشده
مرگ
مزدشان را داد
فرهادهایی که شیرینشان
تیشه بود...
#جلال_حاجی_زاده
▪️ #تسلیت ▪️
❣ @roozgoftar
🌵
خاطره
یک پیراهن خالی ست
که اندازه ی هیچ کس نمی شود
باید آویزانش کرد در باد
و با رقصش پیر شد...
#جلال_حاجی_زاده
@roozgoftar
خاطره
یک پیراهن خالی ست
که اندازه ی هیچ کس نمی شود
باید آویزانش کرد در باد
و با رقصش پیر شد...
#جلال_حاجی_زاده
@roozgoftar
قهوه های ترک
سیگارهای انگلیسی
میزهای روسی
آهنگ های فرانسوی
همه حرف مرا می فهمند
بغض های ایرانی ام را
کجا ترجمه کنم ؟؟
#جلال_حاجی_زاده
@Roozgoftar
سیگارهای انگلیسی
میزهای روسی
آهنگ های فرانسوی
همه حرف مرا می فهمند
بغض های ایرانی ام را
کجا ترجمه کنم ؟؟
#جلال_حاجی_زاده
@Roozgoftar
مجله روز گُفتار ⛾
به شب نشینی خرچنگ های مردابی چگونه رقص کند ماهی زلال پرست.... 4 مهر زادروز "حبیب محبیان" روحش شاد و یادش گرامی❤️ @roozgoftar
جلال: میدونی مامانا چرا با اینکه همه ی برنامههای آشپزی رو از تلویزیون میبینن بازم کوکوهای تکراری درست میکنن؟
سلمان : لابد مواد اولیه رو ندارن؟
رضا : چون از ترکیب رنگی غذاهای خارجی خوششون نمیاد.
جلال:نه.
سعید : پس دلیلش چیه؟
جلال: دلیلش اینه که با اون غذاها خاطره ندارن .... آدما از یک سنی به بعد با خاطراتشون زندهان
سعید : فکر کنم مردم کشور ما خاطره بازترین مردم دنیان.
سلمان : چرا همچین فکری کردی؟
سعید : چون کشور دیگه ای نرفتم.
_صدای خنده همه بلند میشود. مرد لاغراندامی وارد کافه میشود.
صدای حبیب داخل کافه شنیده میشود " من از او خاطره دارم ، من از او خاطره دارم ، ..."_
مرد ناشناس: یادش بخیر حبیب، بنده خدا ده سال پیش مرد.
سلمان : اما حبیب پارسال فوت کرد.
مردناشناس: همه خوانندههای ایرانی برای من ده سال پیش مردن. فقط راک خارجی گوش میدم.
سعید: موسیقی ایرانی خوب زیاد داریم.
مرد ناشناس: آره اما من رو یاد حسرتها و خاطراتم میندازن.
سلمان: پس میشه بدون خاطرات هم زنده موند.
مرد ناشناس: میشه بیشترم زنده موند.
سعید: چی شد جلال؟
جلال : من دیگه حرفی ندارم ، فلسفم درد گرفت.
سلمان: تا خاطره نشدیم، بریم.
📝 #دیوانههای_دوست_داشتنی
✒️ #جلال_حاجی_زاده
@Roozgoftar
سلمان : لابد مواد اولیه رو ندارن؟
رضا : چون از ترکیب رنگی غذاهای خارجی خوششون نمیاد.
جلال:نه.
سعید : پس دلیلش چیه؟
جلال: دلیلش اینه که با اون غذاها خاطره ندارن .... آدما از یک سنی به بعد با خاطراتشون زندهان
سعید : فکر کنم مردم کشور ما خاطره بازترین مردم دنیان.
سلمان : چرا همچین فکری کردی؟
سعید : چون کشور دیگه ای نرفتم.
_صدای خنده همه بلند میشود. مرد لاغراندامی وارد کافه میشود.
صدای حبیب داخل کافه شنیده میشود " من از او خاطره دارم ، من از او خاطره دارم ، ..."_
مرد ناشناس: یادش بخیر حبیب، بنده خدا ده سال پیش مرد.
سلمان : اما حبیب پارسال فوت کرد.
مردناشناس: همه خوانندههای ایرانی برای من ده سال پیش مردن. فقط راک خارجی گوش میدم.
سعید: موسیقی ایرانی خوب زیاد داریم.
مرد ناشناس: آره اما من رو یاد حسرتها و خاطراتم میندازن.
سلمان: پس میشه بدون خاطرات هم زنده موند.
مرد ناشناس: میشه بیشترم زنده موند.
سعید: چی شد جلال؟
جلال : من دیگه حرفی ندارم ، فلسفم درد گرفت.
سلمان: تا خاطره نشدیم، بریم.
📝 #دیوانههای_دوست_داشتنی
✒️ #جلال_حاجی_زاده
@Roozgoftar
🌵
گاهی یک تیتر آدم را میکُشد
یک شعر
یک عکس
یک کتاب
یک استکان چای
که قرار است به تو آرامش بدهد!
آدم از مرگ نمی میرد
از زندگی می میرد. . .
#جلال_حاجی_زاده
@roozgoftar
گاهی یک تیتر آدم را میکُشد
یک شعر
یک عکس
یک کتاب
یک استکان چای
که قرار است به تو آرامش بدهد!
آدم از مرگ نمی میرد
از زندگی می میرد. . .
#جلال_حاجی_زاده
@roozgoftar