مجله ادبی روز گفتار ⛾
تا که چشمت مثل موجی مسخ از من می گذشت
جـای خون انگار از رگـهــایم آهـــن می گذشت
مـی گذشـتی از ســرم گـویی که از روی کویر
با غروری سر به مهر ابری سترون می گذشت
یا که عـزرایـیل با مـردان خود با سـاز و برگ
از میــان نقـب رازآلــود معـــدن مـی گذشـت
قطعه قطعه می شـدم هر لحـظه مـثل جمله ای
که مردد از لبان مردی الکن می گذشت
ساحران ایمان می آوردند موسی را اگر
ماه نو از کوچه ها در روز روشن می گذشت
شوق انگشتان من در لای گیسوهای تو
باد آتش بود و از گیسوی خرمن می گذشت
کلبه ای در سینه ی کوهم کسی باور نکرد
حجم آواری که بر من وقت بهمن می گذشت
می گذشتم از تو پنداری که سـربازی اسیر
دست بر سر از صف اردوی دشمن می گذشت
آتشی از عشق در من شعله ور بود و نبود
هیچ کس آگاه از جنگی که در من می گذشت
#اصغر_عظیمی_مهر
▪️ #تسلیت ▪️
❣ @roozgoftar
تا که چشمت مثل موجی مسخ از من می گذشت
جـای خون انگار از رگـهــایم آهـــن می گذشت
مـی گذشـتی از ســرم گـویی که از روی کویر
با غروری سر به مهر ابری سترون می گذشت
یا که عـزرایـیل با مـردان خود با سـاز و برگ
از میــان نقـب رازآلــود معـــدن مـی گذشـت
قطعه قطعه می شـدم هر لحـظه مـثل جمله ای
که مردد از لبان مردی الکن می گذشت
ساحران ایمان می آوردند موسی را اگر
ماه نو از کوچه ها در روز روشن می گذشت
شوق انگشتان من در لای گیسوهای تو
باد آتش بود و از گیسوی خرمن می گذشت
کلبه ای در سینه ی کوهم کسی باور نکرد
حجم آواری که بر من وقت بهمن می گذشت
می گذشتم از تو پنداری که سـربازی اسیر
دست بر سر از صف اردوی دشمن می گذشت
آتشی از عشق در من شعله ور بود و نبود
هیچ کس آگاه از جنگی که در من می گذشت
#اصغر_عظیمی_مهر
▪️ #تسلیت ▪️
❣ @roozgoftar