🌵
#شعر
می توانستم ساعت ها
به تو زل بزنم
وازدیدنت
رقصیدنت
لباس پوشیدنت
چای آوردیدنت
به حال بیایم
من تو را برای خاطرخودت دوستت
فقط برای خاطر خودت
با پاهای خسته
و زخم های دهان بازکرده
پا می شدم
و دراین همه طول
آغوشم از تباهی پرمی شد
و درطول راه
مدام به توفکرمی کردم
به توکه سرگردان
به توکه گرفته بودی سرخود را میان بازوان
وهی گریه می کردی هی
بی تومن در همه ی ثانیه ها
درشکم تاریک و مغموم اتاقم
درشومی بی رحم و نحس این همه بیانیه
به توفکر می کردم
به تو
به تو که چشمانت شعله ی کوچک انقلابی بود
که من را به خیابان کشاند
تا ازدهانم فقط سرود برادری بیرون بریزد
وبعد ها
درهمین خیابان دهان تو بودکه گرفتار
وجرمم تنها بوییدن دهان تو بود
ومن دهان تو شده بودم
وآنها نشان دهان تورا
ودهان توبرای من
چیزی به غیرازدوبسته ی دیازپام نداشت
که مرگ
این واژه ترسناک
که مرگ
این واژه ی بی رحم و نابکار
دروجودم دهاند
وحالا بی تو
درلحظه لحظه ی مرگ
با آمدن پاییز پوتین ها وریختن هزاران
به تو فکر می کنم
به تو که سرگردان
به تو گم شده ای درمیان بازوان شب
به توکه بعد ازمن
گرفتارتنهایی خواهی شد
#ساسان_شیبانی_نژاد
@roozgoftar
#شعر
می توانستم ساعت ها
به تو زل بزنم
وازدیدنت
رقصیدنت
لباس پوشیدنت
چای آوردیدنت
به حال بیایم
من تو را برای خاطرخودت دوستت
فقط برای خاطر خودت
با پاهای خسته
و زخم های دهان بازکرده
پا می شدم
و دراین همه طول
آغوشم از تباهی پرمی شد
و درطول راه
مدام به توفکرمی کردم
به توکه سرگردان
به توکه گرفته بودی سرخود را میان بازوان
وهی گریه می کردی هی
بی تومن در همه ی ثانیه ها
درشکم تاریک و مغموم اتاقم
درشومی بی رحم و نحس این همه بیانیه
به توفکر می کردم
به تو
به تو که چشمانت شعله ی کوچک انقلابی بود
که من را به خیابان کشاند
تا ازدهانم فقط سرود برادری بیرون بریزد
وبعد ها
درهمین خیابان دهان تو بودکه گرفتار
وجرمم تنها بوییدن دهان تو بود
ومن دهان تو شده بودم
وآنها نشان دهان تورا
ودهان توبرای من
چیزی به غیرازدوبسته ی دیازپام نداشت
که مرگ
این واژه ترسناک
که مرگ
این واژه ی بی رحم و نابکار
دروجودم دهاند
وحالا بی تو
درلحظه لحظه ی مرگ
با آمدن پاییز پوتین ها وریختن هزاران
به تو فکر می کنم
به تو که سرگردان
به تو گم شده ای درمیان بازوان شب
به توکه بعد ازمن
گرفتارتنهایی خواهی شد
#ساسان_شیبانی_نژاد
@roozgoftar