روان‌کوک
585 subscribers
488 photos
39 videos
1 file
136 links
تحلیل رفتار متقابل و انیاگرام

گرداننده:سیدفریدالدین میرعمادی

برگزاری دوره های آموزشی در تهران

برای اطلاع بیشتر با @Ravankook_shima در تماس باشید.
Download Telegram
Forwarded from روان‌کوک
#پیشنویس #نمایشنامه
قبل از شروع تحلیل می خوام یک نکته کلی در رابطه با پیشنویس رو اشاره کنم که دونستنش بهمون کمک می کنه.

در تحلیل رفتار متقابل پیشنویس بر اساس شدت پیامدهاش به سه درجه تقسیم میشه.یعنی پیشنویس درجه سوم،درجه دوم و درجه اول.
طبق این تقسیم بندی که اریک برن مطرح کرده هرچه شدت مصیبت حاصل شده در انتهای نمایشنامه بیشتر و شدیدتر و در بعد اجتماعی باشه پیشنویس درجه سومه و هرچه این شدت کمتر باشه پیشنویس درجه دوم و درجه اول میشه.

برای مثال اگر من در پیشنویسم تصمیم گرفته باشم افسرده باشم تو حالت درجه سوم ممکنه این افسردگی به سمت اعتیاد یا خودکشی بره(شدید)
در درجه دوم در زندگی و روابط من اختلال ایجاد می کنه به شکلی که کارایی من رو کاهش میده
و در حالت درجه اول میشه یک فرد نسبتا غمگین و افسرده

این ماجرا در همذات پنداری هم وجود داره...یک شخص ممکنه با شدید ترین حالت همذات پنداری کنه و شخص دیگه با درجه کمتر

🚩حالا بریم سراغ قسمت دوم تحلیل:
یکی از حالات رایج در همذات پنداری اینه که وقتی من با قربانی داستان همذات پنداری می کنم(که در پرده اول رخ میده) و این قربانی در پرده سوم توسط ناجی نجات پیدا می کنه به شکل ناخودآگاه با خودم میگم پس تو هرچقدر قربانی تر به نجات نزدیکتر...
نتیجه این میشه که من در سطح ناخودآگاه مدام در زندگی برای خودم شرایطی رو ایجاد می کنم که هر چه بیشتر قربانی بشم...اگه در دنیای بیرون به اندازه کافی ستمگر وجود نداشته باشه من مدام تلاش می کنم برای خودم ستمگر بتراشم تا بیشتر قربانی شم به امید اینکه سر و کله ناجی زودتر پیدا شه.

خیلی از افرادی که دست به خودکشی یا خودآزاری و خودتخریبی میزنن در سطح ناخودآگاه امید دارن که این خودکشی که براشون اوج خود قربانیگریه،ناجی رو به همراه خودش میاره.
در همذات پنداری با جودی و موارد مشابه این،وقتی فردی چندین جا در داستان می بینه که وقتی جودی در اوج غم و اندوه و تنهاییه یهو سر و کله بابا لنگ دراز پیدا میشه،همون فرد که ممکنه در زندگی واقع ناجی رو اون اطراف پیدا نکنه سعی می کنه با خود تخریبگری و خود قربانیگری به خیال خودش، خودش رو به ناجی نزدیک کنه...حالا یکی با ورزش نکردن و مثلا نخوردن دارو...یکی با پرخوری...یکی با روی آوردن به الکل و سیگار و مواد مخدر...که بسته به درجه پیشنویس خیلی شدید یا خیلی سطحی می تونه باشه.
...ادامه دارد😊

https://www.instagram.com/p/BToysN2FR9W/
Forwarded from روان‌کوک
#پیشنویس #نمایشنامه

برای جمع بندی و تحلیل نهایی می خوام از تجربه یکی از مخاطبان صفحه استفاده کنم.
.
. 💡من از بچگي تنگي نفس داشتم و پدر من كاملا به مريضي من بي تفاوت بود هميشه شخصيت بابالنگ درازو كه يه حمايتگر بود دوست داشتم ١٤سالم بود كه با همسرم دوست شدم كه يه شخصيت حمايتگر داره و ١٠سال هم ازم بزرگتره و برام خيلي جذابيت داشت و اتفاقا چون لاغر و قد بلند بود هميشه بهش ميگفتم بابالنگ دراز اما از اونجا كه به گفته شما هم توي داستانها همه چي به خوبي خوشي تموم ميشه منم احساس ميكردم كه از اين حمايت هميشه خوشال ميمونم اما همسر من براي من واقعا نقش يه پدر رو داره سالاي اول ازدواج چون سن كمي داشتم راضي بودم ولي الان نه بارها باهاش صحبت كردم خواستم كه پيش مشاور بريم ولي همسرم ميگه نه مشكل از من نيست خودت برو مشاور همسرم پدر خيلي خوبيه ولي تو جايگاه يه همسر نه... .
مناسب دیدم که با این پیام که از طرف یکی از مخاطبان برام اومد بحث جودی ابوت رو ببندم.

به نظر میرسه یکی از موارد مشترک بین بیشتر افرادی که با جودی همذات پنداری می کنن اینه که برای ازدواج عاشق مردی میشن که بیشتر حکم پدرشون رو داشته باشه(نه لزوما به لحاظ سنی و بیشتر شخصیتی)...ناجی ای که بیاد و در حالی که می تونه خلا نبود پدر(نه لزوما فیزیکی،بلکه روانی) رو برای اونها پر کنه،
نهایتا باهاش ازدواج کنه.و شاید برخی صرفا در دنیای خیالیشون با این ناجی ازدواج کنن و برای بعضی هم در واقعیت پیش بیاد.درست مثل این دوستمون.

اما نکته ای که میخوام دوباره روش تاکید کنم اینه که داستان جودی ابوت بعد از ازدواج با بابا لنگ دراز تموم شد و ما ندیدیم بعدش چی شد.
ندیدیم که بابالنگ دراز چند بار نجات دادن جودی از پرورشگاه رو به رخش کشید و کوبید تو سرش...ندیدیم بابا چند بار با یادآوری بی پدر و مادر بودن جودی اون رو به گریه انداخت...ندیدیم که اصلا با هم ادامه دادن یا نهایتا جدا شدن.
واین فرق اساسی داستان ها و زندگی واقعیه.اینکه اونا در اوج خوشحالی تموم میشن ولی زندگی ادامه داره.

#روان_کوک
@TA9Gram
Forwarded from روان‌کوک
#پیشنویس #نمایشنامه
.
بازهم تشکر چندباره از دوستان فعال و بازهم تاکید می کنم خوندن نظرات شما برای من بسیار وجد آفرینه.
.

اما در رابطه با میتی کمان چیزی که مسلم و واضحه اینه که این گروه از خود مامور مخصوص گرفته تا تسوکه و کایکو و سگارو و حتی زمبه در مثلث کارپمن یا همون مثلث قربانی،ناجی و ستمگر،نقش ناجی رو دارن.
پس در گام اول اگر شما با یکی از شخصیت های این کارتون به شدت همذات پنداری می کردید احتمال بسیار زیاد نقش مورد علاقه شما در زندگی واقعی هم ناجیه.
دقت کنید که شاید در مثلث کارپمن نقش ناجی دارای بار مثبت باشه ولی در عمل هر سه نقش مثلث کارپمن غیر سازنده و به اصطلاح "مرضی" هستند.
یعنی کسی که در کودکی تصمیم می گیره ناجی باشه انگار نمی تونه خودش رو بدون قید و شرط دوست داشته باشه و مدام با خودش میگه تو ارزشمندی به شرطی که یک قربانی رو نجات بدی.
پس این آدم احتمالا تو زندگی مدام در حال سرویس دادن به دیگرانه...مدام دنبال اینه که یک قربانی رو پیدا کنه تا از دست یک ستمگر نجات بده.
باز تاکید می کنم وقتی من میگم همذات پنداری منظورم علاقه نیست.شاید کسی که به میتی کمان و تیمش علاقه شدید داره خودش در زندگی در نقش قربانی باشه و چون اونا ناجی هستن دوستشون داره.
اما بخش اول رو اینطور تموم می کنم.
اینکه شما با کدوم یکی از شخصیت ها بیستر همذات پنداری می کردید می تونه تا حدی نشون بده شما چه مدل ناجی ای هستید.
یک ناجی مقتدر که در راس اموره(مامور مخصوص)
یک ناجی خوشتیپ و عاقل(تسوکه)
یک ناجی قدرتمند و پرابهت(کایکو)
یک ناجی که بعضی وقتا هم خرابکاری می کنه و بقیه رو می خندونه(سگارو)
اجازه بدید زمبه رو بسپارم به شما😂😂😂
و نکته نهایی اینکه اگر من با تسوکه و کایکو بیشتر از مامور مخصوص همذات پنداری کردم احتمالا در زندگی واقعی علاقه دارم در رکاب یک فرد دیگه باشم تا اینکه نفر اول باشم.

ادامه داره...
#روان_کوک_پیشنویس

https://www.instagram.com/p/BTy6Sw2FQXu/
Forwarded from روان‌کوک
#پیشنویس #نمایشنامه

همون طور که در قسمت اول تحلیل انطباقی شخصیت های میتی کمان و زندگی فردی اشاره کردم تمام این افراد در مثلث ناجی،ستمگر و قربانی در نقش ناجی هستند و اینکه من با کدوم یکی از اینها بیشتر همذات پنداری کردم بیشتر نشون میده من چه مدل ناجی هستم.

در مورد این کارتون چند نکته جالب وجود داره
اول اینکه این گروه روشش اینطوره که وقتی دست خودشو رو می کنه که همه چیز به مویی بنده...ستمگر در اوج ستمشه و قربانی در اوج قربانی بودن.
به نظر میرسه اگه من هم با این شخصیتها همذات پنداری کردم علاقه ای در ناخودآگاه من وجود داره تا به صورت ناگهانی دستمو رو کنم و همه چیز رو عوض کنم.صبر می کنم تا همه چیز به اوج ویرانی برسه در حالیکه شاید اگر خیلی فبل تر اقدام کنم همه آسیب کمتری ببینن.
نکته بعدی که البته باید بیشتر بررسی شه نماد های قدرته...تسوکه یک علامت مخصوص داره که بازی رو باهاش عوض می کنه و کایکو یک دستمال قدرت داره که با اون قدرتش چند برابر میشه و می تونه درخت رو از جا بکنه😂
بعید نیست شخصی که به طور کامل با این شخصیتها همذات پنداری کرده در زندگی واقعی هم علاقه به داشتن نمادی برای قدرت داره...حالا این هر چیزی می تونه باشه.برای یکی یک دستبند یا گردنبند که فکر می کنه بهش قدرت میده...برای کسی که عقاید مذهبی داره می تونه تسبیح یا موارد مشابه باشه...برای شخص دیگه می تونه دقیقا مثل کایکو یه دستمال باشه که حضورش به شکل ناخودآگاه بهش قوت قلب میده.اگر این موضوع در رابطه با شما صادقه لطفا حتما به من بگید.

این داستان رو همین جا می بندیم و میریم برای شخصیت بعدی.
با من همراه باشید.

#روان_کوک_پیشنویس
@TA9Gram
Forwarded from روان‌کوک
#پیشنویس
#نمایشنامه ...

... وقتی این حرکت رو شروع کردیم و از دوستان خواستم تا شخصیتی که در کودکی باهاش همذات پنداری می کردن رو بگن تا ببینیم با کدوم شروع کنیم که یک نکته جالب رخ داد.
اینکه اغلب افرادی که از جودی ابوت نام برده بودن کنارش از آنشرلی هم نام برده بودن و به نظرم این نکته بسیا بسیار مهمیه. درسته که هر دو از نظر ظاهری شباهت هایی به هم دارن مثل رنگ مو (که البته محتمله که افرادی صرفا روی ظاهر فرافکنی کرده باشن) اما وقتی دقیق تر نگاه می کنیم متوجه میشیم که پرده اول هر دو داستان بسیار شبیه به همه.
هم جودی ابوت و هم آنشرلی در پرده اول بی سر پرست هستن و جدا افتادن.و هر دو تمایل به پذیرفته شدن توسط شخص یا اشخاصی دارن.
پس میشه با اطمینان بالایی به این نتیجه رسید که اگه من در کودکی با این شخصیتها همذات پنداری می کردم به دلایلی(که اغلب واقعی نبودن و برداشت کودکانه من از دنیای اطرافم بودن) خودم رو متعلق به خانواده ای که توش زندگی می کنم نمیدونستم ( و تاکید چند باره اینکه اینها همه و همه ناخودآگاهه)
اما خب در ادامه داستان کم کم جودی و آنشرلی تفاوتهایی با هم پیدا می کنن.
از زاویه مثلث کارپمن هم آنشرلی در پرده اول یک قربانیه...دقت بکنید که آنچه که بسیاری از دوستان به عنوان خصلتهای مثبت آنشرلی بیان می کنن همه روی شخصیت آنشرلیه(رو در مقابل زیر) اما مشخصا زیر این شخصیت یک قربانیه که خانواده نداره و نیاز داره که پذیرفته بشه.
تا اینجا دوست دارم نظراتتون رو بشنوم و بعد ادامه بدیم با هم.
ادامه دارد...
#روان_کوک
@TA9Gram
Forwarded from روان‌کوک
#پیشنویس #نمایشنامه

در مورد آنشرلی و همذات پنداری با آنشرلی نکته جالبی وجود داره و اون رنگ موهای آنشرلیه که اون را نسبت به دیگران خاص و منحصر به فرد کرده.
تجربه به من نشون داده که این می تونه یکی از مهمترین دلایل همذات پنداری خیلی از افراد با این شخصیت باشه.
تا اونجایی که من یادمه(که اگه اشتباه می کنم لطفا دوستان من رو تصحیح کنن) آنشرلی یک احساس دوگانه ای نسبت به رنگ موهاش داشت.همزمان که اونا رو دوست داشت بعضی جا ها بابت اینکه اون رو نسبت به دیگران متمایز کرده احساس خوبی نداشت.
این می تونه این رو نشون بده که فردی که با آنه همذات پنداری می کنه احتمالا در کودکی و بر اساس برداشتی که از رفتار دیگران داشته در خودش ویژگی می دیده که اون رو "خاص" می کرده.نکته مهم اینه که این ویژگی می تونه خیلی عینی باشه مثل رنگ پوست و مو یا حتی قد بلند یا کوتاه و یا می تونه صرفا بر اساس خیال پردازی های دوران کودکی باشه و وجود خارجی نداشته باشه.

#روان_کوک
@TA9Gram
Forwarded from روان‌کوک
#پیشنویس #نمایشنامه
در این قسمت از تحلیل می خوام به چندتا از ویژگی های بارز آنشرلی بپردازم.

نکته ای وجود داره که با اینکه پیش از این اشاره کردم ،چون خیلی مهمه دوباره تکرار می کنم.
گفتیم که هر نمایشنامه از سه بخش یا سه پرده تشکیل شده.پرده اول،پرده میانی و پرده نهایی.
در همذات پنداری ها من در پرده اول نمایشنامه شخصیتی که بیشترین شباهت رو در ناخوداگاه به من داره انتخاب می کنم و اگر پرده نهایی داستان برای ناخوداگاه من مطلوب باشه(که در اکثر داستانهای افسانه ای پرده آخر با خوشبختی همراهه) من به این نتیجه می رسم که برای اینکه پرده آخر زندگی من هم مثل قصه بشه باید زندگی واقعی رو مثل پرده دوم اجرا کنم.
البته لازم به ذکره که ویژگی های ذاتی شخصیتی و استعدادهای من هم در این زمینه به کمکم میاد.
در قصه آنشرلی اگر نخوایم خیلی وارد جزییات بشیم با یک آدم پر حرف خیال پرداز طرفیم.پس واضحه کسی که با آنه همذات پنداری کرده این صفات رو در خودش پرورش میده.خیلی خیال پردازی می کنه در حدی که شاید دنیای خیالاتش براش امن تر و پر رنگ تر از دنیای واقعیش میشه و احتمالا این دسته از آدمها وقتی زندگی براشون خیلی سخت میشه وارد دنیای خیالاتشون میشن.
اما اگه یکم جزیی تر بررسی کنیم می بینم که آنه بعضی جا ها خرابکاریاش رو با پر حرفی شیرینش جبران می کنه.به این شکل که طرف بعد از یک خرابکاری انقدر حرف می زنه و فلسفه بافی می کنه که شاید طرف مقابل برای اینکه مجبور نباشه ادامه حرفاش رو گوش کنه از تقصیرش چشم پوشی می کنه.

#روان_کوک
@TA9Gram
Forwarded from روان‌کوک
#پیشنویس
#نمایشنامه

پس از تحلیل مختصر از کاکرو وسوباسا میریم سراغ دو نفر از شخصیتهایی که در رای گیری دوستان زیادی ازشون به عنوان شخصیتهایی که باهاشون همذات پنداری کردن نام بردن.
واکی (با نام خانوادگی احتمالی "بایاشی") و تارو (با نام خانوادگی احتمالی "میساکی")
نقطه مشترک هر دو شخصیت شاخص بودن و تاثیرگذار بودنشونه.واکی به عنوان یک دروازه بان مقتدر و تارو هم به عنوان مکمل که در لحظات حساس به کمک سوباسا و تیم می اومد.
اما در مقایسه با سوباسا و کاکرو که هر دو در تیمشون نفر اول بودن، تارو و واکی نفرات دوم تیم حساب می شدن.
البته واکی رو میشه به نوعی نفر اول دروازه حساب کرد ولی در مورد تارو به وضوح نفر دوم بود.
پس تا همین جا میشه گفت که افرادی که با تارو و واکی همذات پنداری کردن درسته که سعی وتلاش زیادی برای شاخص بودن و تاثیرگذار بودن دارن اما این اتفاق همیشه در سایه شخص دیگری اتفاق میفته.در مورد تارو با قطعیت بیشتری میشه گفت فردی که با تارو همذات پنداری کرده قطعا در زندگی برای درخشش نیاز به یک آدم قوی تر از خودش داره.
اما این دو با هم تفاوتهایی هم دارن.
نکته خاص در شخصیت واکی صفت "تودار" بودنشه.اون با اینکه مصدومه و درد و رنج تحمل می کنه سعی می کنه نقشش رو به بهترین شکل انجام بده و تا جایی که می تونه دردش رو پنهان می کنه.پس اگه کسی با واکی به قدر کفایت همذات پنداری کرده بعید نیست که تو زندگی برای رسیدن به اهدافش سلامتیش رو نادیده بگیره.به خودش آسیب بزنه(در سطح ناخودآگاه) تا قوی به نظر برسه.اصولا همچین آدمی درگیر قوی بودن یا نبودنه...
در مورد تارو نکته جالبی وجود داره.اون به همراه پدر هنرمندش مدام در سفره و اصولا هیچ وقت مدت طولانی جایی نمونده.پس فردی که به قدر کفایت با تارو همذات پنداری کرده علاوه بر ویژگی هایی که در بالا اشاره شد از درون احساس عدم تعلق به افراد و مکانها می کنه...احتمالا خودش رو متعلق به جایی نمی دونه و بعید نیست تمایل شدید به ماجراجویی و سفر داشته باشه.
احتمالا اینجور افراد به شکل ناگهانی غیب میشن...از رابطه...از گروهها و شایدم از وطنشون...

#روان_کوک
@TA9Gram
Forwarded from روان‌کوک
#پیشنویس
#نمایشنامه

پیش از این در مورد چهار شخصیتی که توسط دوستان بیشتر از همه تکرار شد صحبت کردیم
که سوباسا،کاکرو،واکی و تارو بودن.
شخصیت بعدی که بیشتر تکرار شده بود واکاشی زوما بود و شخصیتی که تقریبا اصلا تکرار نشده بود ایشی زاکی بود که چون جالبه توضیح مختصری در مورد اون هم میدم.
اما واکاشی زوما
دروازه بان کاربلدی که بسیار مرموز و خاص بود...
وقتی فردی با شخصیت واکاشی زوما همذات پنداری کرده ظن من رو به این سمت می بره که این آدم بسیار زیاد دوست داره تا خاص باشه.با بقیه فرق کنه.نکته بعدی تمایل به ناشناخته بودن و مرموز بودنه.این رو می شد در ظاهر واکاشی زوما دید.موهای اون بخشی از صورتش رو پوشونده بود.صورت قسمتی از بدن آدماست که معمولا پوشیده نیست و وقتی کسی اون رو می پوشونه احتمالا داره چیزی رو پنهان کنه.پس وقتی من با این شخصیت همذات پنداری می کنم می تونه به رازهای مگویی در من دلالت کنه.
نکته دیگه در مورد واکاشی زوما که البته در تمام شخصیت های مهم کارتون فوتبالیست ها بود کارهای خاص و عجیب کردن اونم در اوج نا امیدیه(حتما اون سکانس معروفی که واکاشی زوما با استفاده از تیرک دروازه به سمت دیگه دروازه جهش می کنه یادتونه).پس فردی که با واکاشی زوما همذات پنداری کرده احتمالا دوست داره تا مسائل رو پیچیده کنه و درنهایت یه کار محیرالعقوال کنه تا دهن همه باز بمونه.حالا اینکه چقدر موفقه نمیدونم.
اما در مورد ایشی
شخصیت دست و پاچلفتی خرابکار دوست داشتنی
کسی که با ایشی همذات پنداری کرده احتمالا علاقه زیادی به خرابکاری و معذرت خواهی بعدش داره(دوستانی که با بازی های روانی اریک برن آشنا هستن می دونن این همون بازی شلمیله اریک برنه)
صحنه ای از کارتون یادمه که ایشی در حالی قصد دفع توپ رو داره ،توپ اشتباها به بغل پاش می خوره و وارد دروازه خودی میشه.از این موضوع ناراحت میشه و ناگهان همه دورش جمع میشن و ازش می خوان که ناراحت نباشه و قول میدن که اینو جبران کنن.
با این قسمت پرونده این قصه هم بسته شد.

#روان_کوک
@TA9Gram
آنان که از اتفاقات ناگوار زندگی خود چیزی نمی آموزند، وجدان هستی را مجبور می کنند تا آن اتفاقات را تا آنجا که نیاز باشد تکرار کند تا فرد آن چیزی را که آن اتفاقات ناگوار می خواهند آموزش دهند، یاد بگیرد.
آنچه که انکار می کنید، شما را شکست می دهد؛ آنچه که قبول می کنید شما را تغییر می دهد....

#یونگ
#حال_بد_تکرارشونده
#پیشنویس
#روان_کوک
@TA9Gram
If you keep facing the same problem, you're the problem

اگه همیشه همون مشکل همیشگی سر راهت سبز میشه، اون مشکل تویی (مشکل از خودته)

#روان_کوک
#پیشنویس

@TA9Gram
❤️چرخه معیوب❤️
اتفاقِ دردناکی‌ست که پدر و مادرهایمان آنطور که باید ما را در آغوش نگرفتند. آنطور که باید محبتشان را نشان ندادند. آنطور که باید حمایت نکردند و آنطور که باید نقش‌هایشان را ایفا نکردند.
اما اتفاقِ دردناک‌تر این است که ما هم با بزرگ‌تر شدنمان، آن رفتار‌ها را تکرار میکنیم!

هر چه سنمان بیشتر میشود، بیشتر به همان رفتاری که از آن آسیب دیده‌ایم، مبتلا میشویم و آسیب را برای خودمان و دیگران تکرار میکنیم.
اما در نهایت نقطه‌ی روشنی در این جبر وجود دارد، اینکه ما نمیتوانیم تغییری در پدر‌ها و مادرهایمان به‌وجود آوریم، اما میتوانیم شبیه شدن به آنها را در خودمان متوقف کنیم.

#پیشنویس
#روان_کوک
@RavanKook