👻از ترس خود نترسید👻
اگر به سمت ترس های خود برویم
آسیبی به ما نخواهد رسید
بلکه این فرار است که ما را به دام می اندازد!
اکنون ببینید در زندگی و درخودتان از چه میترسید!
با چشم باز و قلبی گشوده به درون ترس خود نفوذ کنید!
خواهید دید ترس همچون اتاقی خالی است!
ترس فقط به اندازه ی اجتناب شما قدرتمند است!
هرچه بیشتر از ترس روی گردانید
قدرت بیشتری به آن می بخشید
#دیل_کارنگی می گوید :
بشر آنقدر که از ترسِ حوادثِ
اتفاق نیفتاده در آینده در رنج است
از خود آن اتفاق آنقدر رنج نبرده است
ترست را در آغوش بکش.
💐 @GolestanTeam
کلینیک گلستان با حضور:
(روانپزشک،روانشناس و متخصص مغزواعصاب)
☎️021- 88873412
اگر به سمت ترس های خود برویم
آسیبی به ما نخواهد رسید
بلکه این فرار است که ما را به دام می اندازد!
اکنون ببینید در زندگی و درخودتان از چه میترسید!
با چشم باز و قلبی گشوده به درون ترس خود نفوذ کنید!
خواهید دید ترس همچون اتاقی خالی است!
ترس فقط به اندازه ی اجتناب شما قدرتمند است!
هرچه بیشتر از ترس روی گردانید
قدرت بیشتری به آن می بخشید
#دیل_کارنگی می گوید :
بشر آنقدر که از ترسِ حوادثِ
اتفاق نیفتاده در آینده در رنج است
از خود آن اتفاق آنقدر رنج نبرده است
ترست را در آغوش بکش.
💐 @GolestanTeam
کلینیک گلستان با حضور:
(روانپزشک،روانشناس و متخصص مغزواعصاب)
☎️021- 88873412
بعضی چیزها در جهان خیلی مهم تر از دارایی هستند.
یکی از آنها توانایی خوش بودن با چیزهای ساده است!
#دیل_کارنگی
💐 @Psychology_Life_Literacy
http://Instagram.com/vida_saii_psychotherapist
یکی از آنها توانایی خوش بودن با چیزهای ساده است!
#دیل_کارنگی
💐 @Psychology_Life_Literacy
http://Instagram.com/vida_saii_psychotherapist
!من اینطوری عوض شدم
☆☆☆☆☆
به مدت چندين سال همسرم به یک اردوگاه در صحرای (ماجوی) کالیفرنيا فرستاده شده بود. من برای اینکه نزدیک او باشم، به آنجا نقل مکان کردم واین درحالی بود که از آن مکان نفرت داشتم.
همسرم برای مانور اغلب در صحرا بود و من در یک کلبه کوچک تنها می ماندم. گرما طاقت فرسا بود و هیچ هم صحبتی نداشتم. سرخ پوست ها و مکزیکی ها ی آن منطقه هم انگلیسی نمیدانستند. غذا و هوا و آب همه جا پر از شن بود. آنقدرعذاب می کشیدم که تصمیم گرفتم به خانه برگردم و حتی قید زندگی مشترک مان را بزنم.
نامه ای به پدرم نوشتم و گفتم یک دقیقه دیگر هم نمی توانم دوام بیاورم. می خواهم اینجا را ترک کرده و به خانه شما برگردم. پدر نامه ام را با دوسطر جواب داده بود، دو سطری که تا ابد در ذهنم باقی خواهند ماند و زندگی ام را کاملا عوض کرد.«دو زندانی از پشت میله ها بیرون را می نگریستند...یکی گل و لای را می دید و دیگری ستارگان را!»
بارها این دو خط را خواندم واحساس شرم کردم.
تصمیم گرفتم به دنبال ستارگان باشم و ببینم جنبه مثبت در وضعیت فعلی من چیست؟
با بومی ها دوست شدم و عکس العمل آنها باعث شگفتی من شد.
وقتی به بافندگی و سفالگری آنها ابراز علاقه کردم، آنها اشیایی راکه به توریست نمی فروختند را به من هدیه کردند.
به اشکال جالب کاکتوس ها و یوکاها توجه می کردم.
چیزهایی در مورد سگهای آن صحرا آموختم و غروب را مدام تماشا می کردم. دنبال گوش ماهی هایی می رفتم که از میلیون ها سال پیش، وقتی این صحرا بستر اقیانوس بود، در آنجا باقی مانده بودند.
چه چیزی تغییر کرده بود؟
صحرا و بومی ها همان بودند.
این نگرش من بود که تغییر کرده و یک تجربه رقت بار را به ماجرایی هیجان انگیز و دلربا تبدیل کرده بود.
من آنقدر از زندگی در آنجا مشعوف بودم که رمانی با عنوان ” خاکریز های درخشان” در مورد زندگی درصحرای ماجوی نوشتم.
من از زندانی که خودم ساخته بودم به بیرون نگریسته و ستاره ها را یافته بودم.
اگر به فرزندان خود رویارویی با سختی های زندگی را نیاموزیم در حق آنها ظلم کرده ایم
#آیین_زندگی
#دیل_کارنگی
@Sayesokhan
💐 @Psychology_life_literacy
#ویدا_ساعی
#روانشناس_بالینی
#رواندرمانگر
#مرکز_مشاوره_درمسیررشد
☎️021-26711464
🏡 بالاتر از پل سیدخندان-ابتدای شریعتی-کوچه خیرمندی-پلاک ۳۴ -طبقه سوم-واحد۶-مرکز مشاوره در مسیر رشد
Instagram.com/vida_saii_psychotherapist
☆☆☆☆☆
به مدت چندين سال همسرم به یک اردوگاه در صحرای (ماجوی) کالیفرنيا فرستاده شده بود. من برای اینکه نزدیک او باشم، به آنجا نقل مکان کردم واین درحالی بود که از آن مکان نفرت داشتم.
همسرم برای مانور اغلب در صحرا بود و من در یک کلبه کوچک تنها می ماندم. گرما طاقت فرسا بود و هیچ هم صحبتی نداشتم. سرخ پوست ها و مکزیکی ها ی آن منطقه هم انگلیسی نمیدانستند. غذا و هوا و آب همه جا پر از شن بود. آنقدرعذاب می کشیدم که تصمیم گرفتم به خانه برگردم و حتی قید زندگی مشترک مان را بزنم.
نامه ای به پدرم نوشتم و گفتم یک دقیقه دیگر هم نمی توانم دوام بیاورم. می خواهم اینجا را ترک کرده و به خانه شما برگردم. پدر نامه ام را با دوسطر جواب داده بود، دو سطری که تا ابد در ذهنم باقی خواهند ماند و زندگی ام را کاملا عوض کرد.«دو زندانی از پشت میله ها بیرون را می نگریستند...یکی گل و لای را می دید و دیگری ستارگان را!»
بارها این دو خط را خواندم واحساس شرم کردم.
تصمیم گرفتم به دنبال ستارگان باشم و ببینم جنبه مثبت در وضعیت فعلی من چیست؟
با بومی ها دوست شدم و عکس العمل آنها باعث شگفتی من شد.
وقتی به بافندگی و سفالگری آنها ابراز علاقه کردم، آنها اشیایی راکه به توریست نمی فروختند را به من هدیه کردند.
به اشکال جالب کاکتوس ها و یوکاها توجه می کردم.
چیزهایی در مورد سگهای آن صحرا آموختم و غروب را مدام تماشا می کردم. دنبال گوش ماهی هایی می رفتم که از میلیون ها سال پیش، وقتی این صحرا بستر اقیانوس بود، در آنجا باقی مانده بودند.
چه چیزی تغییر کرده بود؟
صحرا و بومی ها همان بودند.
این نگرش من بود که تغییر کرده و یک تجربه رقت بار را به ماجرایی هیجان انگیز و دلربا تبدیل کرده بود.
من آنقدر از زندگی در آنجا مشعوف بودم که رمانی با عنوان ” خاکریز های درخشان” در مورد زندگی درصحرای ماجوی نوشتم.
من از زندانی که خودم ساخته بودم به بیرون نگریسته و ستاره ها را یافته بودم.
اگر به فرزندان خود رویارویی با سختی های زندگی را نیاموزیم در حق آنها ظلم کرده ایم
#آیین_زندگی
#دیل_کارنگی
@Sayesokhan
💐 @Psychology_life_literacy
#ویدا_ساعی
#روانشناس_بالینی
#رواندرمانگر
#مرکز_مشاوره_درمسیررشد
☎️021-26711464
🏡 بالاتر از پل سیدخندان-ابتدای شریعتی-کوچه خیرمندی-پلاک ۳۴ -طبقه سوم-واحد۶-مرکز مشاوره در مسیر رشد
Instagram.com/vida_saii_psychotherapist