Peshrawcpiran
922 subscribers
28.8K photos
15.1K videos
884 files
27.5K links
کانال رسمی حزب کمونیست ایران و کومه‌له در تلگرام

✉️پيام ها و تصاويرتان را به آی‌دی زیر ارسال کنید:
@ofogh_kargar

www.instagram.com/Peshrawcpiran

www.facebook.com/Peshrawcpiran

نشانی وب‌سایت حزب کمونیست ایران
cpiran.org
نشانی وب سایت کومەلە
komala.co
Download Telegram
#ماتریالیسم_دیالکتیک

#درس_پانزدهم

بخش سوم

 (3)
اندازه یا نسبت در اصطلاح فلسفی چیست؟ نسبت عبارت است از وحدت مختصات کمی و کیفی. بدین معنا که هر کیفیتی دارای برخی محتویات و مضامین کمی است با برخی مشخصات کمی معین پیوند دارد. این مضمون کمی نباید از حد معینی تجاوز کند و گرنه نسبت به هم می خورد و کیفیت قبلی به کیفیت تازه بدل می شود. اگر تغییرات کمی از حد و اندازه معینی گذشت آن وقت دیگر این تناسب به هم می خورد، پیوند بر جای نمی ماند این یا آن خاصیت شیئی و بالاخره مجموع خاصیت ها و تمام کیفیت شیئی تحول پیدا می کند مثلا آب شیئی است که در فشار معین هوا از صفر تا صد درجه سانتیگراد مایع است. اگر دما بالاتر یا از صفر درجه پایین تر آید آن وقت این خاصیت تغییر می کند، مایع تبدیل به گاز (بخار) یا جامد می شود. جیوه از 39- درجه تا 357 درجه مایع است، کمتر از 39- منجمد می شود و بالاتر از 357 درجه می جوشد و بخار می شود.
نقاط گرهی وحدت بین کمیت و کیفیت درجات صفر و صد در مورد آب و 39- و 357 در مورد جیوه است. با عبور از این اندازه ها و نسبت هاست که وحدت بین کمیت و کیفیت به هم می خورد و کیفیت تازه پیدا می شود. این همان نسبت یا اندازه به معنای فلسفی است. اندازه یا نسبت عبارت است از این مطلب که هر کیفیتی با ارزش ها و مقادیر و مشخصات کمی ویژه ای در چارچوب معینی در مرزهای معینی پیوستگی دارد اگر از این مرز گذشت و آن چارچوب در هم شکست تغییر و تبدیل کمی به تغییر کیفی منجر می شود.
اندازه مقوله فلسفی است که رابطه و پیوند بین کمیت و کیفیت را بیان می کند و تناسب و وحدت آن ها را در مورد هر شیئی و پدیده نشان می دهد.
پس تمام اشیاء و پدیده ها کیفیتی دارند که هر نوع کمیتی مناسب آن نیست بلکه کمیتی به نسبت و تا اندازه معینی.
(4)
اینک بپردازیم به قانون تغییرات کمی به کیفی. تغییر کمیت اگر از حدود معینی خارج شود لزوما به تغییرات کیفی می انجامد. علوم فیزیک و شیمی نشان می دهد که مثلا اگر تعداد الکترون ها عوض شود کیفیت جزء اولیه تغییر می کند. ئیدروژن یک الکترون دارد و ازت هفت، اکسیژن هشت الکترون دارد و اورانیوم نود و دو. اگر تعداد اتم ها و ملکول ها در داخل یک ترکیب شیمیایی تغییر کند اگر تغییرات کمی از نظر سطح انرژی یا تغییر میزان بار هسته حاصل شود اگر تغییرات کمی و عواملی نظیر حرارت و فشار و قوه جاذبه و میدان مغناطیسی و برقی به وجود آید، موجب پیدایش عنصر و جسم کیفیتا جدیدی می شود. نتیجه این که تغییرات کمی در آن سوی نسبت ها ( اندازه) به تغییرات کیفی مبدل می گردد.
به عبارت دیگر تغییرات کمی فقط در صورتی در کیفیت موثر خواهند شد که از حدود و اندازه معینی بگذرند و به نسبت معین باشند. این یک قانون عینی و عمومی تکامل دنیای مادی است که در تکامل جامعه هم صادق است. تا زمانی که ما با کمیت متغیر در چارچوب کیفیت نسبتا ثابت روبرو هستیم در پدیده پیوست وجود دارد. وقتی چارچوب در هم می شکند و تغییرات کمی از مرز و اندازه فراتر می رود گسست حاصل می شود. در اثر انتقال از تغییرات کمی به کیفی در جریان تکامل، گسست به وجود می آید چرا که کیفیتی نو، جدا از کیفیت سابق بروز می کند. همین پیوست و گسست است که شالوده وحدت و تنوع جهان است. تا زمانی که نسبت به معنای فلسفی آن یعنی وحدت مختصات کمی و کیفی باقی است کیفیت همان است که بود و این مرحله پیوست است. آن گاه که نسبت تغییر کند و وحدت مزبور دگرگون شود کیفیتی تازه به وجود می آید و این زمان گسست است. پیوست و گسست یک دیگر را مشروط می کنند و در هم متقابلا موثرند. پیوست دوران تدارک گسست است. گسست پایان ناگزیر روند پیوست است.
جهانی که در ماهیت مادی خود یگانه است بر اثر همین انتقال به کیفیت های تازه و عبور از مرز نسبت ها دارای تنوع است. قانون گذار از تغییرات کمی به تحولات کیفی این مطلب را بیان می کند که درجه معینی از تجمع و گرد آمدن تغییرات کمی و تدریجی و اغلب نامحسوس و آرام به علت عبور از مرز نسبت ( اندازه) منجر به تغییرات بنیادی و ریشه ای و دگرگونی در کیفیت می شود.
این قانون وحدت دیالکتیکی بین پیوست و گسست، بین تغییر تدریجی و آرام و تحول و تحول جهشی و سرشتی را بیان می کند.
جنبه دیگر قانون تبدیل تغییرات کمی به کیفی این است که به طور متقابل تغییرات کیفی موجب می شود کمیت تغییر یابد کاستی یا فزونی پذیرد. هر تغییر کیفی به نوبه خود تغییرات کمی معینی را بوجود می آورد.
هر کیفیت نویی با کمیت های ویژه خود می خواند و خود عرصه تغییرات جدید  کمی می شود.
#ماتریالیسم_دیالکتیک

#درس_پانزدهم

بخش چهارم
(5)
اینک می پردازیم به مسئله انواع جهش ها و تنوع اشکال گذار. جهش شکل عام نابودی کیفیت کهنه و ایجاد کیفیت نوین است. نشانه اصلی هر جهش عبارت است از تغییر عمیق و ریشه ای در تکامل و پیدایش کیفیت نو. ولی این جهت دارای تنوع فراوان است می تواند سریع و ناگهانی و تمام و کمال باشد، می تواند تدریجی و جزء به جزء با زوال تدریجی عناصر کیفیت کهنه باشد. جهش، جهش است یعنی یک تغییر عمیق کیفی است صرف نظر از این که تدریجی باشد یا ناگهانی.
جهش تدریجی را نباید با انباشته شدن تدریجی تغییرات کمی ( با مرحله انباشت تغییرات کمی که دوران پیوست و مداومت است) اشتباه کرد. جهش حتی اگر تدریجی هم باشد تغییری است در کیفیت و به مراتب عمیق تر از شدید ترین تغییر کمیت.
جهش به هر صورتی که انجام گیرد مربوط است به مقوله کیفیت مربوط است به از میان رفتن یک شیئی و پدیده و پیدایش یک شیئی یا پدیده تازه. تغییرات کمی تدریجی، ماهیت و طبیعت را عوض نمی کند در حالی که هر جهش و منجمله جهش تدریجی همیشه نقطه عطفی است در تکامل به وجود آورنده کیفیت نوینی است.
چند مثال: در فیزیک هسته ای و اتمی فعل و انفعالات مختلف از نظر زمانی و برای ابعاد عادی و معمولی بشر به صورت انفجار ناگهانی است در صورتی که در زیست شناسی      پیدایش انواع جدید حیوانات و گیاهان آرام و تدریجی و آهسته است. اولی را با هزارم ثانیه اندازه می گیرند دومی را با هزاران سال. ولی شک نیست که تفاوت کیفی یک نوع  جدید موجود زنده با نوع ماقبل آن کمتر از تفاوت مثلا فوتون با الکترون و پوزیترون قبلی نیست اگر چه شکل انجام جهش تفاوت دارد. انسان نیز خود در جریان یک تکامل طولانی و در چند جهش پدید آمده است. با این حال علی رغم خصلت تدریجی تبدیل میمون های انسان شکل به انسان این تبدیل جهشی است عظیم که خود نقطه عطفی در تاریخ تکامل دنیای جانوران و علامت آغاز پیدایش و تکامل جامعه بشری است.
علت این تنوع شکل جهش همان طور که از مثال ها نیز بر می آید آنست که خصلت پدیده های تکامل یابنده متفاوت است.
شکل جهش علاوه بر خصلت خود پدیده به شرایطی که جهش در آن انجام می گیرد نیز وابسته است. مثلا تبدیل انرژی اتمی به انرژی حرارتی می تواند به شکل انفجاری در بمب اتمی و هسته انجام شود یا به شکل تدریجی در مراکز برق اتمی. در هر دو صورت یک جهش کیفی انجام شده و پدیده جدید به دست می آید. در تکامل اجتماع نیز گذار کیفیت کهنه به کیفیت نو می تواند هم به صورت تغییرات سریع و طوفانی باشد و هم به صورت تغییرات تدریجی و طولانی. این تفاوت در ماهیت مسئله که کیفیتی نو به وجود می آید و جهش حاصل می شود تغییری نمی دهد. مثال بارز این انواع مختلف عبارت است از شکل های گوناگون گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم در کشورهای مختلف.
انقلاب به معنای نابودی و خراب کردن و اعمال جبر نظامی و بدنی نیست. انقلاب به معنای تغییر ماهیت و کیفیت نظام فرسوده سرمایه داری و ریشه کن کردن این نظام و جهش کیفی است. تدابیر حداکثر و اقدامات حاد حتما در صورتی لازم خواهد افتاد که شرایط مشخص این یا آن کشور آن را ایجاب کند و به ویژه در حالی که طبقه استثمارگر به قهر ضد انقلابی متوسل شود. آموزش مربوط به شیوه های مختلف گذار برای مارکسیسم تازگی ندارد. فردریک انگلس نوشته است که « نو به نحو آرام به جای کهنه خواهد نشست اگر کهنه قادر باشد بدون مقاومت جا تهی کند، ولی اگر در برابر این ضرورت مقاومت کند جانشینی جبر گونه و با شدت عمل همراه خواهد بود» طرد سرمایه داری در همه کشورها بدون استثنا فقط از راه انقلاب سوسیالیستی و جهش کیفی امکان پذیر است.
یعنی باید یک تغییر بنیادی کیفی، یک جهش عظیم تاریخی صورت گیرد و به عمر کهنه و فرسوده کیفیت قبلی، یعنی نظام سرمایه داری پایان دهد. نادیده گرفتن این اصل یعنی سازش و رفرمیسم و انحراف راست.
در عین حال انقلاب سوسیالیستی می تواند دارای اشکال مختلف باشد. در کشورهای مختلف وابسته به شرایط گوناگون کشورها و وابسته به مختصات و ویژگی های  اجتماعی مربوطه شکل انجام آن مختلف است. راه مشخص هر کشور این که جهش کیفی و عمیق مزبور چگونه انجام شود وابسته است به سطح تکامل و به آرایش نیروها، به درجه تشکل طبقه کارگر و متحدین آن، وابسته است به سنن
و خصوصیات ویژه هر کشور و به نیروی بورژوازی و درجه و شکل مقاومت او و یک رشته عوامل خارجی و داخلی. نادیده گرفتن اصل تنوع  جهش و مطلق کردن تنها یک شکل و آن هم شکل با ظاهری انفجاری یعنی دگماتیسم، کلیشه سازی و الگو پردازی تا حد ماجراجویی و انحراف «چپ».
پس جهش دارای انواع مختلف است و این تنوع یکی به علت ماهیت و سرشت خود پدیده تکامل یابنده یعنی بنا بر ماهیت تضادی است که باید حل شود و همچنین بنابر شرایط انجام تحول. نتیجه این که:
قانون گذار از تغییرات کمی به کیفی خصلت همگانی و عام دارد ولی شکل بروز و عمل آن در روند ها و پدیده
#ماتریالیسم_دیالکتیک

#درس_پانزدهم

بخش سوم

 (3)
اندازه یا نسبت در اصطلاح فلسفی چیست؟ نسبت عبارت است از وحدت مختصات کمی و کیفی. بدین معنا که هر کیفیتی دارای برخی محتویات و مضامین کمی است با برخی مشخصات کمی معین پیوند دارد. این مضمون کمی نباید از حد معینی تجاوز کند و گرنه نسبت به هم می خورد و کیفیت قبلی به کیفیت تازه بدل می شود. اگر تغییرات کمی از حد و اندازه معینی گذشت آن وقت دیگر این تناسب به هم می خورد، پیوند بر جای نمی ماند این یا آن خاصیت شیئی و بالاخره مجموع خاصیت ها و تمام کیفیت شیئی تحول پیدا می کند مثلا آب شیئی است که در فشار معین هوا از صفر تا صد درجه سانتیگراد مایع است. اگر دما بالاتر یا از صفر درجه پایین تر آید آن وقت این خاصیت تغییر می کند، مایع تبدیل به گاز (بخار) یا جامد می شود. جیوه از 39- درجه تا 357 درجه مایع است، کمتر از 39- منجمد می شود و بالاتر از 357 درجه می جوشد و بخار می شود.
نقاط گرهی وحدت بین کمیت و کیفیت درجات صفر و صد در مورد آب و 39- و 357 در مورد جیوه است. با عبور از این اندازه ها و نسبت هاست که وحدت بین کمیت و کیفیت به هم می خورد و کیفیت تازه پیدا می شود. این همان نسبت یا اندازه به معنای فلسفی است. اندازه یا نسبت عبارت است از این مطلب که هر کیفیتی با ارزش ها و مقادیر و مشخصات کمی ویژه ای در چارچوب معینی در مرزهای معینی پیوستگی دارد اگر از این مرز گذشت و آن چارچوب در هم شکست تغییر و تبدیل کمی به تغییر کیفی منجر می شود.
اندازه مقوله فلسفی است که رابطه و پیوند بین کمیت و کیفیت را بیان می کند و تناسب و وحدت آن ها را در مورد هر شیئی و پدیده نشان می دهد.
پس تمام اشیاء و پدیده ها کیفیتی دارند که هر نوع کمیتی مناسب آن نیست بلکه کمیتی به نسبت و تا اندازه معینی.
(4)
اینک بپردازیم به قانون تغییرات کمی به کیفی. تغییر کمیت اگر از حدود معینی خارج شود لزوما به تغییرات کیفی می انجامد. علوم فیزیک و شیمی نشان می دهد که مثلا اگر تعداد الکترون ها عوض شود کیفیت جزء اولیه تغییر می کند. ئیدروژن یک الکترون دارد و ازت هفت، اکسیژن هشت الکترون دارد و اورانیوم نود و دو. اگر تعداد اتم ها و ملکول ها در داخل یک ترکیب شیمیایی تغییر کند اگر تغییرات کمی از نظر سطح انرژی یا تغییر میزان بار هسته حاصل شود اگر تغییرات کمی و عواملی نظیر حرارت و فشار و قوه جاذبه و میدان مغناطیسی و برقی به وجود آید، موجب پیدایش عنصر و جسم کیفیتا جدیدی می شود. نتیجه این که تغییرات کمی در آن سوی نسبت ها ( اندازه) به تغییرات کیفی مبدل می گردد.
به عبارت دیگر تغییرات کمی فقط در صورتی در کیفیت موثر خواهند شد که از حدود و اندازه معینی بگذرند و به نسبت معین باشند. این یک قانون عینی و عمومی تکامل دنیای مادی است که در تکامل جامعه هم صادق است. تا زمانی که ما با کمیت متغیر در چارچوب کیفیت نسبتا ثابت روبرو هستیم در پدیده پیوست وجود دارد. وقتی چارچوب در هم می شکند و تغییرات کمی از مرز و اندازه فراتر می رود گسست حاصل می شود. در اثر انتقال از تغییرات کمی به کیفی در جریان تکامل، گسست به وجود می آید چرا که کیفیتی نو، جدا از کیفیت سابق بروز می کند. همین پیوست و گسست است که شالوده وحدت و تنوع جهان است. تا زمانی که نسبت به معنای فلسفی آن یعنی وحدت مختصات کمی و کیفی باقی است کیفیت همان است که بود و این مرحله پیوست است. آن گاه که نسبت تغییر کند و وحدت مزبور دگرگون شود کیفیتی تازه به وجود می آید و این زمان گسست است. پیوست و گسست یک دیگر را مشروط می کنند و در هم متقابلا موثرند. پیوست دوران تدارک گسست است. گسست پایان ناگزیر روند پیوست است.
جهانی که در ماهیت مادی خود یگانه است بر اثر همین انتقال به کیفیت های تازه و عبور از مرز نسبت ها دارای تنوع است. قانون گذار از تغییرات کمی به تحولات کیفی این مطلب را بیان می کند که درجه معینی از تجمع و گرد آمدن تغییرات کمی و تدریجی و اغلب نامحسوس و آرام به علت عبور از مرز نسبت ( اندازه) منجر به تغییرات بنیادی و ریشه ای و دگرگونی در کیفیت می شود.
این قانون وحدت دیالکتیکی بین پیوست و گسست، بین تغییر تدریجی و آرام و تحول و تحول جهشی و سرشتی را بیان می کند.
جنبه دیگر قانون تبدیل تغییرات کمی به کیفی این است که به طور متقابل تغییرات کیفی موجب می شود کمیت تغییر یابد کاستی یا فزونی پذیرد. هر تغییر کیفی به نوبه خود تغییرات کمی معینی را بوجود می آورد.
هر کیفیت نویی با کمیت های ویژه خود می خواند و خود عرصه تغییرات جدید  کمی می شود.
🆔 @peshrawcpiran
#ماتریالیسم_دیالکتیک

#درس_پانزدهم

بخش چهارم
(5)
اینک می پردازیم به مسئله انواع جهش ها و تنوع اشکال گذار. جهش شکل عام نابودی کیفیت کهنه و ایجاد کیفیت نوین است. نشانه اصلی هر جهش عبارت است از تغییر عمیق و ریشه ای در تکامل و پیدایش کیفیت نو. ولی این جهت دارای تنوع فراوان است می تواند سریع و ناگهانی و تمام و کمال باشد، می تواند تدریجی و جزء به جزء با زوال تدریجی عناصر کیفیت کهنه باشد. جهش، جهش است یعنی یک تغییر عمیق کیفی است صرف نظر از این که تدریجی باشد یا ناگهانی.
جهش تدریجی را نباید با انباشته شدن تدریجی تغییرات کمی ( با مرحله انباشت تغییرات کمی که دوران پیوست و مداومت است) اشتباه کرد. جهش حتی اگر تدریجی هم باشد تغییری است در کیفیت و به مراتب عمیق تر از شدید ترین تغییر کمیت.
جهش به هر صورتی که انجام گیرد مربوط است به مقوله کیفیت مربوط است به از میان رفتن یک شیئی و پدیده و پیدایش یک شیئی یا پدیده تازه. تغییرات کمی تدریجی، ماهیت و طبیعت را عوض نمی کند در حالی که هر جهش و منجمله جهش تدریجی همیشه نقطه عطفی است در تکامل به وجود آورنده کیفیت نوینی است.
چند مثال: در فیزیک هسته ای و اتمی فعل و انفعالات مختلف از نظر زمانی و برای ابعاد عادی و معمولی بشر به صورت انفجار ناگهانی است در صورتی که در زیست شناسی      پیدایش انواع جدید حیوانات و گیاهان آرام و تدریجی و آهسته است. اولی را با هزارم ثانیه اندازه می گیرند دومی را با هزاران سال. ولی شک نیست که تفاوت کیفی یک نوع  جدید موجود زنده با نوع ماقبل آن کمتر از تفاوت مثلا فوتون با الکترون و پوزیترون قبلی نیست اگر چه شکل انجام جهش تفاوت دارد. انسان نیز خود در جریان یک تکامل طولانی و در چند جهش پدید آمده است. با این حال علی رغم خصلت تدریجی تبدیل میمون های انسان شکل به انسان این تبدیل جهشی است عظیم که خود نقطه عطفی در تاریخ تکامل دنیای جانوران و علامت آغاز پیدایش و تکامل جامعه بشری است.
علت این تنوع شکل جهش همان طور که از مثال ها نیز بر می آید آنست که خصلت پدیده های تکامل یابنده متفاوت است.
شکل جهش علاوه بر خصلت خود پدیده به شرایطی که جهش در آن انجام می گیرد نیز وابسته است. مثلا تبدیل انرژی اتمی به انرژی حرارتی می تواند به شکل انفجاری در بمب اتمی و هسته انجام شود یا به شکل تدریجی در مراکز برق اتمی. در هر دو صورت یک جهش کیفی انجام شده و پدیده جدید به دست می آید. در تکامل اجتماع نیز گذار کیفیت کهنه به کیفیت نو می تواند هم به صورت تغییرات سریع و طوفانی باشد و هم به صورت تغییرات تدریجی و طولانی. این تفاوت در ماهیت مسئله که کیفیتی نو به وجود می آید و جهش حاصل می شود تغییری نمی دهد. مثال بارز این انواع مختلف عبارت است از شکل های گوناگون گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم در کشورهای مختلف.
انقلاب به معنای نابودی و خراب کردن و اعمال جبر نظامی و بدنی نیست. انقلاب به معنای تغییر ماهیت و کیفیت نظام فرسوده سرمایه داری و ریشه کن کردن این نظام و جهش کیفی است. تدابیر حداکثر و اقدامات حاد حتما در صورتی لازم خواهد افتاد که شرایط مشخص این یا آن کشور آن را ایجاب کند و به ویژه در حالی که طبقه استثمارگر به قهر ضد انقلابی متوسل شود. آموزش مربوط به شیوه های مختلف گذار برای مارکسیسم تازگی ندارد. فردریک انگلس نوشته است که « نو به نحو آرام به جای کهنه خواهد نشست اگر کهنه قادر باشد بدون مقاومت جا تهی کند، ولی اگر در برابر این ضرورت مقاومت کند جانشینی جبر گونه و با شدت عمل همراه خواهد بود» طرد سرمایه داری در همه کشورها بدون استثنا فقط از راه انقلاب سوسیالیستی و جهش کیفی امکان پذیر است.
یعنی باید یک تغییر بنیادی کیفی، یک جهش عظیم تاریخی صورت گیرد و به عمر کهنه و فرسوده کیفیت قبلی، یعنی نظام سرمایه داری پایان دهد. نادیده گرفتن این اصل یعنی سازش و رفرمیسم و انحراف راست.
در عین حال انقلاب سوسیالیستی می تواند دارای اشکال مختلف باشد. در کشورهای مختلف وابسته به شرایط گوناگون کشورها و وابسته به مختصات و ویژگی های  اجتماعی مربوطه شکل انجام آن مختلف است. راه مشخص هر کشور این که جهش کیفی و عمیق مزبور چگونه انجام شود وابسته است به سطح تکامل و به آرایش نیروها، به درجه تشکل طبقه کارگر و متحدین آن، وابسته است به سنن
و خصوصیات ویژه هر کشور و به نیروی بورژوازی و درجه و شکل مقاومت او و یک رشته عوامل خارجی و داخلی. نادیده گرفتن اصل تنوع  جهش و مطلق کردن تنها یک شکل و آن هم شکل با ظاهری انفجاری یعنی دگماتیسم، کلیشه سازی و الگو پردازی تا حد ماجراجویی و انحراف «چپ».
پس جهش دارای انواع مختلف است و این تنوع یکی به علت ماهیت و سرشت خود پدیده تکامل یابنده یعنی بنا بر ماهیت تضادی است که باید حل شود و همچنین بنابر شرایط انجام تحول. نتیجه این که:
قانون گذار از تغییرات کمی به کیفی خصلت همگانی و عام دارد ولی شکل بروز و عمل آن در روند ها و پدیده
مارکس و انگلس و اصل خودرهانی پرولتاریا

هال دریپر #درس_پانزدهم

ترجمه‌ی: سارا روستایی

خصلت طبقاتی خیریه


از این تاریخ نبرد مارکس علیه سوسیالیسم انسان‌گرایانه-بشردوستانه افزایش می‌یابد. انگلس پیش از آن این امر را در اثرش «وضعیت طبقه‌ی کارگر در انگلیس» تا حدودی پیش‌بینی کرده بود، در بخشی که به نظام خیریه حمله می‌کند: «انسان‌دوستی ریاکارانه در خدمت منافع شما است»، شما «به قربانی خود یک صدم آنچه که از کار او ربوده‌اید صدقه می‌دهید. خیریه شخص را به حقارت می‌کشاند، و بیش از آن که به او بدهد، از او می‌ستاند، خیریه که پایمال شده را بیش‌تر در گِل فرو می‌برد، می‌خواهد محرومِ تحقیرشده را از جامعه به بیرون پرتاب کند، خواهان تسلیم آخرین چیزی است که برای او باقی مانده، یعنی خود ادعای انسان بودن او، او پیش ازآن‌که از سر ترحم داغ ننگ را در شکل خیریه بر پیشانی او بکوبد باید ترحم را گدایی کند.(50)


https://telegra.ph/MARXISM-08-08-5
🆔 @peshrawcpiran