Peshrawcpiran
919 subscribers
28.4K photos
14.6K videos
881 files
26.8K links
کانال رسمی حزب کمونیست ایران و کومه‌له در تلگرام

✉️پيام ها و تصاويرتان را به آی‌دی زیر ارسال کنید:
@ofogh_kargar

www.instagram.com/Peshrawcpiran

www.facebook.com/Peshrawcpiran

نشانی وب‌سایت حزب کمونیست ایران
cpiran.org
نشانی وب سایت کومەلە
komala.co
Download Telegram
#ماتریالیسم_دیالکتیک

#درس_ششم
بخش_اول
شرایط سیاسی ـ اجتماعی و علمی ـ معرفتی پیدایش مارکسیسم
1 ـ  در کدام شرایط اجتماعی و سیاسی مارکسیسم پدید شد؟
2 ـ   دستاوردهای عمده علوم طبیعی در استانه پیدایش مارکسیسم کدامند؟
3 ـ   کامیابی های مهم فلسفه در آن زمان کدام ها بودند؟
4 ـ  نقش پیوند مارکسیستی انقلابی در فلسفه است و تفاوت کیفی آن با سیستم های قبلی چیست؟
 
         مارکسیسم در دوران نضج  انقلاب های بورژوایی در جوامع اروپایی به ویژه در اروپای باختری و بسط صفوف پرولتاریای صنعتی و مبارزه آن و گسترش مناسبات سرمایه داری و در مرحله معینی از تکامل سریع علوم طبیعی و تکنیک و علوم اجتماعی و فلسفه پدید شد. در نیمه قرن نوزدهم میلادی کلیه شرایط اعم از اجتماعی و معرفتی برای پیدایش یک جهش کیفی عظیم در تکامل فلسفه فراهم بود. فلسفه مارکسیست ثمره منطقی تحول زندگی اجتماعی علوم طبیعی و تفکر فلسفی بوده و خود انقلابی عمیق و ریشه ای به وجود آورد.
(1)
         از نظر شرایط اجتماعی در اواسط قرن گذشته سرمایه داری در یک رشته از کشورها جای فئودالیسم را گرفته و استقرار مناسبات نوین سرمایه داری که در آن موقع مترقی بود موجب اعتلای تولید و رشد جوشان تکنیک، دانش و فرهنگ شد. سرمایه داری در عین حال پرولتاریا یعنی طبقه کارگر فاقد وسائل تولید را نیز به وجود آورد که رسالت آن از بین بردن مناسبات سرمایه داری ایجاد تحول بنیادی در اجتماع و بنای جامعه سوسیالیستی است. در اوایل قرن نوزدهم تضادهای طبقاتی همواره شدت می یافت و اشکال متنوعی به خود می گرفت و به صورت یک رشته تظاهرات و مبارزات کارگری علیه نظام سرمایه داری تجلی می کرد ولی قیام ها و پیکارهای کارگری در آن موقع متشکل نبود و به صورت  خود به خودی انجام می گرفت. پرولتاریا هنوز به هدف های اساسی و نهایی خود و به طرق درست و وسایل موثر مبارزه آگاهی نداشت و دشمنان طبقاتی خود را نمی شناخت. همه این ها مانعی در راه جنبش کارگری بود. ضرورت شدید پیدایش تئوری علمی برای تشکل و بسیج و راهنمایی این جنبش احساس می شد. جامعه در راه تکامل بی وقفه خود نیازی عینی به تدوین یک تئوری یک سیستم تفکر و راهنمای عمل پیدا کرد تا که به پرولتاریا امکان دهد جامعه و قوانین آن را بشناسد، ناگزیر بودن زوا ل سرمایه داری را درک کند، نقش خود را به مثابه از بین برنده استثمار سرمایه داری و نجات دهنده زحمتکشان و ایجاد کننده جامعه نوین فارغ از ستم و بهره کشی به روشنی درک کند. به این ترتیب تکامل جنبش کارگری و رشد جامعه بشری خود وظیفه بسیار مهمی را برابر علم مطرح کرد و آن ایجاد تئوری انقلابی و به وجود آوردن سلاح اندیشه ای پرولتاریا در نبرد با سرمایه داری بود. تدوین سیستم نظریاتی که با نام خالق آن کارل مارکس به مارکسیسم موسوم شده به این نیاز حیاتی اجتماع به این وظیفه تاریخی پاسخ داد. فلسفه مارکسیستی یعنی ماتریالیسم دیالکتیک و ماتریالیسم تاریخی جزء متشکله و اساسی تئوریک آن است.
(2)
از نظر شرایط معرفتی و منابع طبیعی و تئوریک نیز در اواسط قرن نوزدهم روند تکامل اندیشه های علمی و کشفیات بزرگ دانش و پیشرفت های فن و فرهنگ به نوبه خود زمینه پیدایش فلسفه مارکسیستی را آماده ساخته بود. ماتریالیسم دیالکتیک در جریان پیدایش و تکوین اولیه خود بر یک مقدار محمل های علمی به ویژه در علوم طبیعی تکیه داشت. علوم طبیعی دیگر به جمع آوری فاکت ها و پژوهش ها در اشیاء و روندها به طور جداگانه نمی پرداخت بلکه با کشف قانونمندی های عام به علوم تئوریک تبدیل می گردید. در علوم طبیعی کشف ارتباطات و قوانین و درک چگونگی تکامل و تحول پدیده ها یعنی سبک دیالکتیکی بر پایه وحدت و تکامل جهان جای نحوه تفکر متافیزیکی را می گرفت. با شروع قرن نوزدهم به ویژه کشف بزرگ دورانساز علمی نقش بزرگی در این زمینه داشته اند:
- قانون بقا و تبدیل جرم و انرژی (لاوازیه، لومونوسف، جوئل مییر)
- کشف ساختمان یاخته ای ارگانیسم گیاهان و جانوران یا ساختمان سلولی بافت زنده (تئودوشوآن ، شلیدن)
- تئوری انتخاب طبیعی و تکامل انواع ( چارلز داروین، لامارک و ...)
         اگر به مضمون هر یک از این سه کشف دورانساز علمی توجه کنیم آن وقت پی می بریم که چه اهمیت عظیمی به مثابه محمل های علمی پیدایش فلسفه مارکسیستی داشته اند.
اول قانون بقا و تبدیل انرژی به مثابه مظهری از قانون عمومی بقا و تبدیل ماده و حرکت دلیل مقنمی بر وحدت مادی جهان و جنبش دائمی آن است نشانه آن است که ماده و حرکت جاودانی اند و هرگز نابود نمی شوند و در عین حال از نظر کیفیت متنوع و متغیرند و        می توانند از یک صورت به صورت دیگری درآیند. ثابت شد که حرکت نمی تواند از هیچ به وجود آید و نمی تواند به هیچ بدل شود و اثری از خود باقی نگذارد، ثابت شد که اشکال مختلف آن یکی به دیگری بدل می شود.
      
#ماتریالیسم_دیالکتیک

#درس_ششم
بخش_اول
شرایط سیاسی ـ اجتماعی و علمی ـ معرفتی پیدایش مارکسیسم
1 ـ  در کدام شرایط اجتماعی و سیاسی مارکسیسم پدید شد؟
2 ـ   دستاوردهای عمده علوم طبیعی در استانه پیدایش مارکسیسم کدامند؟
3 ـ   کامیابی های مهم فلسفه در آن زمان کدام ها بودند؟
4 ـ  نقش پیوند مارکسیستی انقلابی در فلسفه است و تفاوت کیفی آن با سیستم های قبلی چیست؟
 
         مارکسیسم در دوران نضج  انقلاب های بورژوایی در جوامع اروپایی به ویژه در اروپای باختری و بسط صفوف پرولتاریای صنعتی و مبارزه آن و گسترش مناسبات سرمایه داری و در مرحله معینی از تکامل سریع علوم طبیعی و تکنیک و علوم اجتماعی و فلسفه پدید شد. در نیمه قرن نوزدهم میلادی کلیه شرایط اعم از اجتماعی و معرفتی برای پیدایش یک جهش کیفی عظیم در تکامل فلسفه فراهم بود. فلسفه مارکسیست ثمره منطقی تحول زندگی اجتماعی علوم طبیعی و تفکر فلسفی بوده و خود انقلابی عمیق و ریشه ای به وجود آورد.
(1)
         از نظر شرایط اجتماعی در اواسط قرن گذشته سرمایه داری در یک رشته از کشورها جای فئودالیسم را گرفته و استقرار مناسبات نوین سرمایه داری که در آن موقع مترقی بود موجب اعتلای تولید و رشد جوشان تکنیک، دانش و فرهنگ شد. سرمایه داری در عین حال پرولتاریا یعنی طبقه کارگر فاقد وسائل تولید را نیز به وجود آورد که رسالت آن از بین بردن مناسبات سرمایه داری ایجاد تحول بنیادی در اجتماع و بنای جامعه سوسیالیستی است. در اوایل قرن نوزدهم تضادهای طبقاتی همواره شدت می یافت و اشکال متنوعی به خود می گرفت و به صورت یک رشته تظاهرات و مبارزات کارگری علیه نظام سرمایه داری تجلی می کرد ولی قیام ها و پیکارهای کارگری در آن موقع متشکل نبود و به صورت  خود به خودی انجام می گرفت. پرولتاریا هنوز به هدف های اساسی و نهایی خود و به طرق درست و وسایل موثر مبارزه آگاهی نداشت و دشمنان طبقاتی خود را نمی شناخت. همه این ها مانعی در راه جنبش کارگری بود. ضرورت شدید پیدایش تئوری علمی برای تشکل و بسیج و راهنمایی این جنبش احساس می شد. جامعه در راه تکامل بی وقفه خود نیازی عینی به تدوین یک تئوری یک سیستم تفکر و راهنمای عمل پیدا کرد تا که به پرولتاریا امکان دهد جامعه و قوانین آن را بشناسد، ناگزیر بودن زوا ل سرمایه داری را درک کند، نقش خود را به مثابه از بین برنده استثمار سرمایه داری و نجات دهنده زحمتکشان و ایجاد کننده جامعه نوین فارغ از ستم و بهره کشی به روشنی درک کند. به این ترتیب تکامل جنبش کارگری و رشد جامعه بشری خود وظیفه بسیار مهمی را برابر علم مطرح کرد و آن ایجاد تئوری انقلابی و به وجود آوردن سلاح اندیشه ای پرولتاریا در نبرد با سرمایه داری بود. تدوین سیستم نظریاتی که با نام خالق آن کارل مارکس به مارکسیسم موسوم شده به این نیاز حیاتی اجتماع به این وظیفه تاریخی پاسخ داد. فلسفه مارکسیستی یعنی ماتریالیسم دیالکتیک و ماتریالیسم تاریخی جزء متشکله و اساسی تئوریک آن است.
(2)
از نظر شرایط معرفتی و منابع طبیعی و تئوریک نیز در اواسط قرن نوزدهم روند تکامل اندیشه های علمی و کشفیات بزرگ دانش و پیشرفت های فن و فرهنگ به نوبه خود زمینه پیدایش فلسفه مارکسیستی را آماده ساخته بود. ماتریالیسم دیالکتیک در جریان پیدایش و تکوین اولیه خود بر یک مقدار محمل های علمی به ویژه در علوم طبیعی تکیه داشت. علوم طبیعی دیگر به جمع آوری فاکت ها و پژوهش ها در اشیاء و روندها به طور جداگانه نمی پرداخت بلکه با کشف قانونمندی های عام به علوم تئوریک تبدیل می گردید. در علوم طبیعی کشف ارتباطات و قوانین و درک چگونگی تکامل و تحول پدیده ها یعنی سبک دیالکتیکی بر پایه وحدت و تکامل جهان جای نحوه تفکر متافیزیکی را می گرفت. با شروع قرن نوزدهم به ویژه کشف بزرگ دورانساز علمی نقش بزرگی در این زمینه داشته اند:
- قانون بقا و تبدیل جرم و انرژی (لاوازیه، لومونوسف، جوئل مییر)
- کشف ساختمان یاخته ای ارگانیسم گیاهان و جانوران یا ساختمان سلولی بافت زنده (تئودوشوآن ، شلیدن)
- تئوری انتخاب طبیعی و تکامل انواع ( چارلز داروین، لامارک و ...)
         اگر به مضمون هر یک از این سه کشف دورانساز علمی توجه کنیم آن وقت پی می بریم که چه اهمیت عظیمی به مثابه محمل های علمی پیدایش فلسفه مارکسیستی داشته اند.
اول قانون بقا و تبدیل انرژی به مثابه مظهری از قانون عمومی بقا و تبدیل ماده و حرکت دلیل مقنمی بر وحدت مادی جهان و جنبش دائمی آن است نشانه آن است که ماده و حرکت جاودانی اند و هرگز نابود نمی شوند و در عین حال از نظر کیفیت متنوع و متغیرند و        می توانند از یک صورت به صورت دیگری درآیند. ثابت شد که حرکت نمی تواند از هیچ به وجود آید و نمی تواند به هیچ بدل شود و اثری از خود باقی نگذارد، ثابت شد که اشکال مختلف آن یکی به دیگری بدل می شود.
      
🆔 @peshrawcpiran
#اصول_کمونیزم

#درس_ششم


سوال پانزدهم- آيا الغاء مالکيت شخصی' پیش از این ممکن بود؟


جواب- نه، هر تغيير در سازمان اجتماعی و هر زير و زبر شدن روابط مالکيت، همواره نتيجه ضروری پيدايش قوای جديد توليد بود که با روابط سابق مالکيت وفق نمی داده است. مالکيت شخصی نيز خود بهمين ترتيب بوجود آمده است. زيرا که مالکيت شخصی هميشه وجود نداشت بلکه در اواخر قرون وسطی در اثر پيدايش صنايع دستی- که طريقه جديدی در طرز توليد بود و تحت سلطه سيستم فئودال و مالکيت صنفی قرار نمی گرفت و خود از روابط مالکيت سابق ايجاد شده بود- يک - ولی برای صنايع دستی و در ∗∗ طرز جديد مالکيت، يعنی مالکيت شخصی بوجود آمد مرحله نخستين تکامل صنايع بزرگ، هيچ طرز مالکيت غيراز مالکيت شخصی و هيچ سازمان اجتماعی ديگر غيراز سازمانی که براساس مالکيت شخصی استوار باشد، ممکن نمی شد. تا زمانی که ميزان توليد آنقدر زياد نشود که علاوه بر تکافوی احتياجات عمومی، مقداری هم محصول اضافی برای بالا بردن ثروت اجتماعی و تربيت و تهيه قوای جديد توليد باقی بماند. لازم است که يک طبقه ی حاکمه صاحب کليه وسائل توليد اجتماع باشد و يک طبقه فقير تحت فشار بماند. چگونگی پيدايش اين طبقات وابسته بدرجه ی تکامل توليد است. قرون وسطی که وابسته ی اقتصاد و سرف را آورد، شهرهای اواخر قرون ∗ کشاورزی بود، برای ما ارباب وسطی استادکاران صنفی کارگران پيشه ور و روزمزد را ايجاد کرد، قرن هفدهم صنايع دستی و کارگران صنايع دستی (نساج) را و بالاخره قرن نوزدهم کارخانه داران بزرگ و پرولتاريا را بوجود آورد- اين روشن است که تاکنون هيچ وقت وسائل توليد آنقدر تکميل نشده بود که برای همه باندازه ی کافی محصول توليد
کند و مالکيت شخصی برای قوای توليد بمنزله ی پا بند و قفل شده بود. ولی اکنون که در اثر تکامل صنايع بزرگ، اولاً سرمايه ها و قوای توليد به ميزانی، که تاکنون در هيچ زمانی نظير آن ديده نشده بود ايجاد گشته و وسائلی که به توان با آنها قوای توليد را در زمان کوتاهی بی نهايت اضافه نمود در دست است، ثانياً اين قوای توليد در دست عده معدودی بورژوا جمع شده و در عين حال دسته های بزرگ توده هر لحظه بيشتر به صورت پرولتر در می آيند و وضعيت آنان به نسبت ازدياد سرمايه ی بورژواها فلاکت بارتر و طاقت فرساتر می گردد. ثالثاً اين قوای عظيم توليد که به سهولت قابل ازدياد است به قدری از حدود قدرت مالکيت شخصی و بورژوائی خارج شده که هر لحظه در نظم اجتماعی اختلالاتی توأم با زور و فشار پيش می آورد. اکنون برای اولين بار الغاء مالکيت شخصی نه فقط ممکن، بلکه لازم شده است.

سوال شانزدهم- آيا الغاء مالکيت شخصی از راه های صلح جويانه ممکن خواهد بود؟

جواب- اين آرزوی عموم است که انجام اين امر بطريق صلح جويانه صورت گيرد و بدون شک، کمونيست ها آخرين کسانی خواهند بود که مانع اين راه حل شوند. کمونيست ها بخوبی می دانند که کليه ی تشبثات در اين زمينه نه فقط بی فايده، بلکه حتی زيان بخش می باشد. آنان بخوبی متوجه هستند که انقلابات از روی قصد و بميل انجام نمی گيرد، بلکه در هر زمان و در همه جا نتيجه ی ضروری اوضاعی است که به هيچوجه با اراده و رهبری يک حزب و يا کليه طبقات اجتماعی ارتباطی ندارد. کمونيست ها می بينند که تکامل پرولتاريا تقريباً در تمام ممالک متمدن به کمک زور در زير فشار گذاشته شده است و باين ترتيب برای پيدايش انقلاب از طرف خود مخالفين آنها هم با تمام قوا ابراز فعاليت می شود. اگر به اين طريق پرولتاريا که تحت فشار گذاشته شده، بسوی يک انقلاب سوق داده شود، ما کمونيست ها همانطور که امروزه با زبان از منافع آن طبقه دفاع می کنيم، آنروز با عمل دفاع خواهيم کرد.
🆔 @peshrawcpiran
مبارزه­ ی طبقاتی و آزادی زنان

#تونی_کلیف

#درس_ششم




با انقلاب قرن هفدهم انگلستان آغاز کرده که در آن برای نخستین بار، ایده­های جدید رهایی زنان و نوعی اخلاقیات جنسی جدید شکوفا شد. انقلاب فرانسه قرن هجدهم و کمون پاریس قرن نوزدهم، که به دنبال آن می­آیند، مبارزات سرسختانه­ی زنان طبقه­ی کارگر را در معرض تماشا می­گذارند.
در پایان به داستان انقلاب ۱۹۱۷ می­رسیم، که در واقع می­توان گفت از آن به بعد بود که شمارش برای رهایی زنان شروع شد. اولین فرصتی که در آن برابری کامل اقتصادی، سیاسی و جنسی زنان در دستور کار تاریخ قرار گرفت. سرفصل­های جدید سیاسی، اقتصادی و خانوادگی گشوده شد که هدف­شان به یک باره دور ریختن و محو کردن نابرابری­های چندین صد ساله بود. دولت جدید به زنان حق رای داد، قوانین مربوط به طلاق و حقوق مدنی را تصویب کرد، که بر اساس آن­ها ازدواج یک رابطه­ی داوطلبانه تلقی می­شد و تمایز بین فرزندان مشروع و نامشروع را لغو کرد.
اما با توجه به ناکامیابی انقلاب برای گسترش در کشورهای پیشرفته­ی سرمایه­داری و مهم­تر از آن هم در آلمان، انقلاب جدا مانده­ی شوروی از مسیر اصلی خود منحرف شده و در دوران استالین به استقرار ضد انقلاب منجر شد. همه چیز تحت­الشعاع برپایی صنعت قرار گرفت. بنابراین، رژیم دقیقا همان بخش­هایی از اقتصاد را مورد بی توجهی قرار داد، که می­توانستند از بار زنان کارگر بکاهند. رژیم در دوران استالین به معنای قشربندی شدید اجتماعی نیز بود. مقامات رژیم، ساختار خانواده را هم­چون تاثیر محافظه کارانه­ای برای جامعه مفید دانستند.
تاریخ تلاش برای سازمان دادن زنان طبقه­ی کارگر در سازمان­های سوسیالیستی نظیر تاریخ عمومی جنبش طبقه­ی کارگر، داستان طولانی نشیب و فرازهاست. داستان دستاوردهای شگرف و شکست­های دل­خراش. با وجود این مبارزه ادامه دارد، حتا اگر قرار باشد که همه چیز را از نو آغاز کنیم.
در مبارزه برای رهایی (رهایی مردان و زنان) نقش اساسی باید توسط حزب انقلابی کارگران انجام شود. وظیفه­ی این حزب آن است، که رهبری مبارزه­ی طبقاتی را در دست گرفته و با مبارزه علیه ایده­های حاکم بورژوایی تلاش کند تا بر ناهمواری بین بخش­های مختلف طبقه­ی کارگر – هم­چنان که بین زنان و مردان­- فائق آمده و سرانجام طبقه را در دگرگونی انقلابی جامعه رهبری نماید. تاریخ به نحو بی رحمانه­ای نشان می­دهد، که تا چه حد برپایی احزاب توده­ای سوسیالیستی طاقت فرسا و مشکل بوده است.
و این مشکلات است، که بر تلاش­های مربوط به پیروزی زنان کارگر تاثیر می­گذارد. پنج فصل از این کتاب به پیروزی­ها و شکست­های سازمان­دهی زنان کارگر در جنبش سوسیالیستی بین سال­های ۱۸۶۰ و ۱۹۲۰ در کشورهای آمریکا، آلمان، روسیه، فرانسه و انگلستان اختصاص یافته است. رشد این جنبش­های مختلف، تفاوت­های زیادی با هم داشته­اند. اولین تفاوت به تفاوت رشد اقتصادی این کشورها برمی­گردد. ارتباط بین موقعیت زنان در زندگی اقتصادی و اجتماعی، که در کشورهای مختلف متفاوت بود و هم­چنین ایده­هایی که توسط زنان سوسیالیست در این کشورها گسترش می­یافت و از این ایده­ها، الگوی سیاسی و سازمانی جنبش زنان سوسیالیست رشد و توسعه می­یافت، بسیار ظریف و پیچیده است. بدین گونه است، که جنبش زنان کارگر در کشورهای مختلف تفاوت­های زیادی با هم دارند و این تفاوت از تفاوت بین طبقه­ی کارگر در کشورهای مختلف و همین طور از تفاوت رشد اقتصادی در کشورهای مختلف بسیار بیش­تر است.

ادامە دارد...
🆔 @peshrawcpiran
پیش نویس مبانی اعتقادی یک کمونیست

فردریش انگلس

#درس_ششم (پایانی)




سوال بیست و یک: آیا ملیت ها در کمونیسم به حیات خود ادامه میدهند؟

پاسخ: ملیت مردمانی که بر پایه اصول اشتراکی بهم می پیوندند بهمان اندازه توسط این اتحاد برای امتزاج یافتن کنار زده میشود که تفاوت های گوناگون بین اقشار و طبقات از طریق برچیدن پایه همه اینها- مالکیت خصوصی، زوال می یابد.

سوال بیست و دو: آیا کمونیست ها مذاهب موجود را رد میکنند؟

پاسخ: همه مذاهب تاکنون موجود بیان مراحل توسعه تاریخی گروهها یا مردمان منفرد بوده است. اما کمونیسم آن مرحله توسعه تاریخی است که همه مذاهب موجود را زائد میکند و کنار میزند.
🆔 @peshrawcpiran
رهایی، دانش و سیاست از دیدگاه مارکس

نوشته: ارنست مندل

ترجمه‌ی: رامین جوان

(#درس_ششم)

گوهر انسان چیزی جز خودِ انسان نیست




این تشکل‌یابی و این مبارزه‌ی طبقاتیِ بنیادین و اجتناب‌ناپذیرِ پرولتاریای صنعتی مدرن می‌تواند به‌سقوط سرمایه‌داری، گذار به‌یک جامعه‌ی بی‌طبقه بیانجامد و تجمع آزادانه‌ی تولیدکنندگان هم‌بسته و آزاد را به‌جای سلسله‌مراتب اجباریِ موجود بنشاند. بدین‌ترتیب، پروژه‌ی رهایی برای اولین‌بار در تاریخ یک سوژه یا محمل انقلابی پیدا می‌کند که برای تحقق آن در واقعیت، دارای توانایی ذهنی و عینی است. دیگر لازم به‌تکرار نیست که در این‌جا تنها سخن از یک امکان است، نه یک جریان قطعی و حتمی تاریخی. در غیراین‌صورت [یعنی: قطعیت و حتمیت رهایی از پسِ وضعیت کنونی] فعالیت پی‌گیر و روش‌های آموزشی و تشکیلاتی سوسیالیست‌ها درجهت تأثیرگذاری برآگاهی و تشکل طبقاتی (که توسط خود مارکس و انگلس آغاز شده بود،) عملی غیرضروری یا به‌هرحال کم‌اهمیت می‌بود.



https://telegra.ph/marxism-08-08
🆔 @peshrawcpiran