پاینده ایران
یکم بهمن ماه روز بزرگداشتِ خافانی شروانی
افضلالدّین بدیل بن علی خاقانی شروانی، متخلّص به خاقانی (۱۱۲۰ میلادی در شروان – ۱۱۹۰ میلادی در تبریز) از جملهٔ نامدارترینِ شاعرانِ ایرانی و بزرگترین قصیدهسرایانِ تاریخ شعر و ادبِ فارسی بهشمار میآید. از القاب مهم وی حَسّان العجم است. آرامگاه وی واقع در آرامگاه سرخاب (مقبرهالشعرا) شهر تبریز است.
بخشی از قصیدۀ «ایوانِ مداین». این قصیده هنگام عبور خاقانی شروانی از کنار بقایای تاقِ خسرو (طاق کسری) در تیسفون (پایتخت ایرانِ ساسانی) سروده شده است.
هان! ای دلِ عبرتبین! از دیده عِبَر کن! هان!
ایوانِ مدائن را آیینهٔ عبرت دان!
یکره ز لبِ دجله منزل به مدائن کن
وز دیده دُوُم دجله بر خاکِ مدائن ران
خود دجله چنان گرید صد دجلهٔ خون گویی
کز گرمیِ خونابش آتش چِکَد از مژگان
از آتشِ حسرت بین بریان جگرِ دجله
خود آب شنیدهستی کآتش کُنَدش بریان
تا سلسلهٔ ایوان بگسست مدائن را
در سلسله شد دجله، چون سلسله شد پیچان
گهگه به زبانِ اشک آواز ده ایوان را
تا بو که به گوشِ دل پاسخ شنوی ز ایوان
دندانهٔ هر قصری پندی دهدت نو نو
پندِ سرِ دندانه بشنو ز بُنِ دندان
گوید که تو از خاکی، ما خاک توایم اکنون
گامی دو سه بر ما نِه و اشکی دو سه هم بِفْشان
آری! چه عجب داری؟ کاندر چمنِ گیتی
جغد است پیِ بلبل؛ نوحهست پیِ الحان
ما بارگهِ دادیم این رفت ستم بر ما
بر قصرِ ستمکاران تا خود چه رسد خِذلان
بر دیدهٔ من خندی کاینجا ز چه میگرید؟
خندند بر آن دیده کاینجا نشود گریان
مست است زمین زیرا خوردهست بهجای می
در کاسِ سرِ هُرمُز، خونِ دلِ نُوشِروان
گفتی که کجا رفتند آن تاجوران اینک؟
ز ایشان شکمِ خاک است آبستنِ جاویدان
خونِ دلِ شیرین است آن می که دهد رَزبُن
ز آب و گِلِ پرویز است آن خُم که نهد دهقان
خاقانی ازین درگه دریوزهٔ عبرت کن
تا از درِ تو زینپس دریوزه کند خاقان
گر زادِ رهِ مکه تحفهست به هر شهری
تو زادِ مدائن بَر تحفه ز پیِ شروان
#خاقانی
#طاق_کسری
۱ بهمن ۱۴۰۳
@paniranist_party
یکم بهمن ماه روز بزرگداشتِ خافانی شروانی
افضلالدّین بدیل بن علی خاقانی شروانی، متخلّص به خاقانی (۱۱۲۰ میلادی در شروان – ۱۱۹۰ میلادی در تبریز) از جملهٔ نامدارترینِ شاعرانِ ایرانی و بزرگترین قصیدهسرایانِ تاریخ شعر و ادبِ فارسی بهشمار میآید. از القاب مهم وی حَسّان العجم است. آرامگاه وی واقع در آرامگاه سرخاب (مقبرهالشعرا) شهر تبریز است.
بخشی از قصیدۀ «ایوانِ مداین». این قصیده هنگام عبور خاقانی شروانی از کنار بقایای تاقِ خسرو (طاق کسری) در تیسفون (پایتخت ایرانِ ساسانی) سروده شده است.
هان! ای دلِ عبرتبین! از دیده عِبَر کن! هان!
ایوانِ مدائن را آیینهٔ عبرت دان!
یکره ز لبِ دجله منزل به مدائن کن
وز دیده دُوُم دجله بر خاکِ مدائن ران
خود دجله چنان گرید صد دجلهٔ خون گویی
کز گرمیِ خونابش آتش چِکَد از مژگان
از آتشِ حسرت بین بریان جگرِ دجله
خود آب شنیدهستی کآتش کُنَدش بریان
تا سلسلهٔ ایوان بگسست مدائن را
در سلسله شد دجله، چون سلسله شد پیچان
گهگه به زبانِ اشک آواز ده ایوان را
تا بو که به گوشِ دل پاسخ شنوی ز ایوان
دندانهٔ هر قصری پندی دهدت نو نو
پندِ سرِ دندانه بشنو ز بُنِ دندان
گوید که تو از خاکی، ما خاک توایم اکنون
گامی دو سه بر ما نِه و اشکی دو سه هم بِفْشان
آری! چه عجب داری؟ کاندر چمنِ گیتی
جغد است پیِ بلبل؛ نوحهست پیِ الحان
ما بارگهِ دادیم این رفت ستم بر ما
بر قصرِ ستمکاران تا خود چه رسد خِذلان
بر دیدهٔ من خندی کاینجا ز چه میگرید؟
خندند بر آن دیده کاینجا نشود گریان
مست است زمین زیرا خوردهست بهجای می
در کاسِ سرِ هُرمُز، خونِ دلِ نُوشِروان
گفتی که کجا رفتند آن تاجوران اینک؟
ز ایشان شکمِ خاک است آبستنِ جاویدان
خونِ دلِ شیرین است آن می که دهد رَزبُن
ز آب و گِلِ پرویز است آن خُم که نهد دهقان
خاقانی ازین درگه دریوزهٔ عبرت کن
تا از درِ تو زینپس دریوزه کند خاقان
گر زادِ رهِ مکه تحفهست به هر شهری
تو زادِ مدائن بَر تحفه ز پیِ شروان
#خاقانی
#طاق_کسری
۱ بهمن ۱۴۰۳
@paniranist_party