مجله‌ی نوابت
366 subscribers
12 photos
6 videos
22 files
13 links
طنینِ اندیشه در اهواز
(فارسی - عربي)

تماس با ما:

@Emad_mazarawi

@AhmadEfradi

@Mohammad_Marei94

@AbdullahMohaysen


Instagram:
https://instagram.com/nawabet.magazine
Download Telegram
هستومندی_اندیشمند_اهوازی_عبدالله_محیسن.pdf
433.9 KB
مقاله‌ی «هستومندی اندیشمند اهوازی و سکونت در آشفتگی زبانی»
عبدالله محیسن
شماره‌ی دوم، اردیبهشت ۱۳۹۹، آوریل ۲۰۲۰
@Nawabet
12👏1
مجله‌ی نوابت
هستومندی_اندیشمند_اهوازی_عبدالله_محیسن.pdf
بررسی شماره‌ی ۱
بررسی مقاله‌ی «هستومندی اندیشمند اهوازی و سکوت در آشفتگی زبانی» در شماره‌ی دوم نوابت از عبدالله محیسن

عماد مزرعاوی

عبدالله محیسن شاعر، نویسنده و پژوهشگر فلسفه‌ی غرب از خانواده‌های جنگ‌زده‌ی عبادانی و متولد بوشهر است که پس از پایان جنگِ ۸ ساله در محله‌ی عامری، هسته‌ی شهر اهواز، ساکن شده است. نوشته‌های انتشاریافته از محیسن همواره توشه‌ای از تاریخ، جغرافیا و جامعه‌ی اهواز را به‌همراه دارد؛ گرانیگاه مطالعات وی هستی‌شناسی، پدیدارشناسی و هرمنوتیک است. وی با الهام از فیلسوفان بزرگی هم‌چون دکارت، کانت و هایدگر توانسته است چه از لحاظ «طرح مسئله» و چه از لحاظ «دقت نظر و تمعن» اهوازشناسی دقیقی عرضه کند. مقاله‌ی فوق به‌روشنی اندیشه‌ورزی او در فضای اندیشه‌ی آن فیلسوفان را نشان می‌دهد. وی در این مقاله سعی بر آن دارد ویژگی معرفت‌شناسانه‌ی اندیشمندانِ عرب اهوازی را بر اساسِ هستی‌شناسی خاص‌شان بررسی کند؛ هستی‌شناسی‌ای که متأثر از «زبان» است و خواه‌ناخواه به معرفت‌شناسی ایشان جهت می‌دهد. از این‌روست که او با سبقه‌ی نظریِ فلسفی سعی می‌کند جنسِ اندیشه‌ی اهوازی را شناسایی کند و در طی این تلاش زبان را نقطه‌ی آجیدنِ چنین اندیشه‌ای می‌یابد: زبان در جایگاه اساسی‌ترین عنصر زیستن یا به تعبیر او «بودگی» یا «فضای تنفس».

از نگاه عبدالله محیسن انسان اهوازی از آغاز فعالیتِ فاهمه‌ی خود، متأثر از اگزیستانسِ زبانی، در دو فضای متفاوت محصور شده است: «فضای فارسی مدرسه» یا نخستین مواجهه‌ی عالمانه با جهان، و «فضای عربی منزل» به مثابه تجربه‌ی شهودی؛ این وضعیت دوپاره به‌طور بنیادین بسترِ مسئله‌مندیِ اندیشمندان اهوازی را تشکیل می‌دهد و قهرا به آن جهت می‌دهد.
محیسن برای تقریب این درک از سوژه‌ی اهوازی میان خود و هادی حزباوی (یکی دیگر از سوژگان اهوازی)  مقایسه‌ای برقرار می‌کند. مقایسه‌ای که از رهگذر این آمد و شدِ اندیشه‌ورانه کشف می‌کند که چگونه فضای اندیشه‌ی اهوازی در آن‌چه وی «آشفتگی زبانی» می‌نامد به‌سر می‌برد؛ آشفتگی‌ای که جابرانه از موقعیت جغرافیایی – فرهنگی اهواز برمی‌خیزد. اندیشمند اهوازی از یک سو در منتهی‌الیه شرقِ جهانِ عرب، و از ديگر سو در تماس با چند زبانگیِ اندیشه‌ی ایرانی قرار دارد، و از این‌رو در تقابل و کشاکشی زبانی به‌سر می‌برد، که او را در میان گفتمان عربیت و گفتمان فارسیت در پیِ انعکاسی از روایت‌های چندتکه‌شده‌ی خود سردرگم می‌کند و سرانجام دوپاره می‌سازد؛ چنان‌که در اولی زبان و تعریفِ هستی‌اش را می‌یابد و در دومی زبانِ او به‌عنوان امری عاریتی مصادره می‌گردد تا در دولت-ملت ایرانی عرب‌زبان و نه عرب، نامیده و سپس ادغام شود.
علل ابتلا به چنین آشفتگی‌ای در دو فرایند تاریخی-دانشی آشکار می‌شود:
۱) مطالعات شرق‌شناسی و ۲) شکل‌گیری دولت-ملت مدرن ایران.

هستیِ اندیشمند اهوازی غیرخودآگاه در متون شرق‌شناسان و اندیشمندان فارسی‌زبان استحاله شده و چنین می‌پندارد که متهم و مسئولِ پاسخ به سوالاتی است که در این دو ساحت اندیشگی سر برآورده است. در حالی که سوالاتِ مطروحه به‌هیچ‌عنوان برخاسته از فضای فکری و تجربه‌ی زیسته یک فرد اهوازی نیست. به باور عبدالله محیسن میل و گرایش اندیشه‌وران اهوازی به ترجمه از همین مورد نشأت می‌گیرد؛ چنان‌که به باورِ وی انسانِ اهوازی مترجم به دنیا می‌آید تا فضاهای متعارضی که خود را در آن‌ها می‌یابد برای خود قابلِ فهم کند.
اندیشمند اهوازی در چنین وضعیتی خود را در برابر سه‌گونه «بودگی» می‌یابد:
الف) بودن در میدان بیناگفتمانی عربی/فارسی و جنبان در میان آن دو؛
ب) انتخاب گفتمان فارسی و حذفِ عربیت؛
ج) بودن و پناه گرفتن در گفتمان عربی؛

ناگفته پیداست که هر یک از این امکان‌های بودن، هستی‌شناسی و معرفت‌شناسی خاصِ خود دارد که تبعات سهمگینِ روانی، مذهبی، اجتماعی و سیاسی... را در پی می‌آورد.
محیسن در راستای دعوتِ دیگران، آن‌هایی که در چارچوب ایرانْ بودنِ خود را آشکار می‌کنند، سوالات بدون پاسخی را مطرح می‌کند که غایتِ آن طرحِ پرسش و آشکار کردن مسئله است؛ مسئله‌ای که برای کسانی که چنین بودنی را نزیسته‌اند چه بسا جزو «نااندیشیده‌ها» باشد:
تقابل زبان مدرسه/منزل چه تأثیراتی بر دیگر جنبه‌های هستی‌شناختی و شناخت‌شناسی اندیشنده‌ی اهوازی گذاشته است؟ رابطه‌ی چنین تقابلی با شکل‌گیری حوزه‌های دانشِ ملی/محلی چگونه است؟ چگونه می‌توان چنین تقابلی را در زندگی روزمره مطالعه کرد؟ آیا انواعِ دیگری از چنین تقابل‌هایی وجود دارد؟ آیا می‌توان رابطه‌ای میان تقابلِ فضای زبانی و برساخت دوگانه‌هایی مانند رسمی/غیررسمی، مرکز/حاشیه، شهری/روستایی، شهری/قبیله‌ای  برقرار کرد؟

@Nawabet
👏126👍2
به زودی 🔻

📝 بررسی مقاله‌ی «تدبیر؛ زبان خاص نوابت» از شماره‌ی دوم و نوشته‌ی هادی حزباوی نویسنده، پژوهشگرِ فلسفه‌ی اگزیستانسیالیسم و مترجم اهوازی

💌 ما را به دوستان خود معرفی کنید و از پیشنهادات، نظرات و انتقادات‌تان حتما با خبر کنید.

✍️ هم‌چنین اگر تمایل به همکاری با ما را دارید به قسمت بیوی کانال مراجعه کنید.

☑️ آخرین نکته این‌که با وجود تأخیر در انتشار شماره‌ی دهم با موضوع «آموزش به زبانِ مادری/ نامادری» انتظار می‌رود تا آخر این تابستان این تأخیر به اتمام برسد. از دلایل مهم این تأخیر به حد نصاب نرسیدن تعدادِ مطالبِ ارسالی بود. به همین خاطر از دوستانی که مطالبی به دست ما رساندند اما هنوز به دلایلِ یادشده قادر به انتشار این شماره نبوده‌ایم پوزش می‌طلبیم. امید است که مطالب دوستانِ دیگری که وعده‌ی همکاری در این شماره را داده بودند، به دستمان برسند. شما نیز اگر مطالبی در حیطه‌ی موضوعِ یادشده دارید یا می‌توانید بنویسید تا اواخرِ تابستان مهلتِ ارسال دارید.

با تشکر از همراهی و حمایت‌های شما عزیزان
هیئت تحریریه‌ی مجله‌ی نوابت

📱راه‌های ارتباط با ما:
@Emad_mazarawi

@AhmadEfradi

@Mohammad_Marei94

@AbdullahMohaysen

@MaedehsakiID

Instagram:
https://instagram.com/nawabet.magazine



@Nawabet
👍83
مجله‌ی نوابت pinned «بررسی شماره‌ی ۱ بررسی مقاله‌ی «هستومندی اندیشمند اهوازی و سکوت در آشفتگی زبانی» در شماره‌ی دوم نوابت از عبدالله محیسن عماد مزرعاوی عبدالله محیسن شاعر، نویسنده و پژوهشگر فلسفه‌ی غرب از خانواده‌های جنگ‌زده‌ی عبادانی و متولد بوشهر است که پس از پایان جنگِ…»
تدبیر؛_زبان_خاص_نوابت_هادی_حزباوی.pdf
334.5 KB
مقاله‌ی «تدبیر؛ زبان خاص نوابت»
نوشته‌ی هادی حزباوی
از شماره‌ی دوم مجله‌ی نوابت
اردیبهشت ۱۳۹۹، آوریل ۲۰۲۰

@Nawbet
👏1
مجله‌ی نوابت
تدبیر؛_زبان_خاص_نوابت_هادی_حزباوی.pdf
بررسی شماره‌ی ۲
بررسی مقاله‌ی «تدبیر؛ زبانِ خاص نوابت» نوشته‌ی هادی حزباوی
از شماره‌ی دوم مجله‌ی نوابت، اردیبهشت ۱۳۹۹، آوریل ۲۰۲۰
تهیه شده توسط: هیئت تحریریه‌ی مجله‌ی نوابت

هادی حزباوی متولد اهواز/کوت‌عبدالله است، تحصیلات خود را در زادگاهش گذارند و بالیدنگاهش در همان اقلیم و برای آن‌جا نیز شکل گرفته است‌‌. وی فارغ‌التحصیل رشته‌ی علوم سیاسی است؛ و هم‌چنین در کران فلسفی، هستنده‌گی انسان و خویش را از منظری اگزیستانسیالتی به تامل نشسته است. به تعبیر وی: «من هم‌چون آونگ حیران دو کرانم؛ کران فلسفه و کران سیاست».
هادی حزباوی به همراهِ سیدمحمدباقر آل‌مهدی و احمد فرادی از پیشگامانِ اهوازیِ ترجمه‌ی متونِ متفکرانِ جهانِ عرب به فارسی است. حزباوی با توجه به علاقه‌مندی‌اش به حوزه‌ی فلسفیِ اگزیستانسیالیسم بیشتر تلاش داشته است تا گرایشِ فکریِ یادشده در جهان عرب را برای مخاطبِ فارسی‌زبان انعکاس دهد. وی در مقاله‌ی «تدبیر؛ زبانِ خاصِ نوابت» نیز بر اساسِ افقِ فکری یادشده به پدیدارِ نوابت در اهواز می‌پردازد. با نگاهی به این مقاله می‌توان سه موضع یا خطِ اصلی را تشخیص داد:

۱) تبارشناسی مفهومِ «نوابت»
۲) تطبیقِ اگزیستانسیالیستی این مفهوم بر «منِ اندیشنده» در اهواز به‌منزله‌ی «خودابرازی»
۳) ضرورتِ «آفرینش‌گری» به‌منزله‌ی صورت‌بندی مسائلِ خاصِ عرب‌ها در ایران

حزباوی در موضعِ اولِ خود به تبارشناسی مفهومِ نوابت در تفکرِ فیلسوفانِ مسلمان از جمله فارابی و ابن‌باجه می‌پردازد. این دو فیلسوف با توجه به زمانه و مسائلِ مطروحه در تمدنِ اسلامی دست به تفسیر و تطبیقِ اندیشه‌ی افلاطون در بابِ «مدینه‌ی فاضله» زدند. فارابی اجتماعات یا مدینه‌ها را به ۵ گونه تقسیم می‌کرد: ۱) فاضله، ۲) جاهله، ۳) فاسقه، ۴) متبدله، ۵) ضالّه؛ از نظر فارابی «نوابت» در این مدینه‌ها به‌منزله‌ی علف‌ها یا گیاهانِ هرز هستند که موجب فساد و تباهیِ هر اجتماع و هم‌چنین مانعی برای رسیدن و تشکیلِ مدینه‌ی فاضله معرفی می‌شوند. اما ابن‌باجه فیلسوفِ عرب اهل اندلس در کتاب «تدبیرالمتوحد» به‌عکسِ روی‌کردِ آرمانی (ایدئالیستی) افلاطون و فارابی، قائل به دیدگاهی واقع‌گرایانه (رئالیستی) است و از آن‌جا که تحققِ آرمان‌شهر بر زمین را امری دور از واقعیت تفسیر می‌کند، «نوابت» را همان اهالی اندیشه و دل‌سوزانِ اجتماعات معرفی می‌کند. اندیشمندانی که به‌خاطر در اقلیت بودن‌شان، همواره در خطرِ حذف هستند. هادی حزباوی در ادامه با خوانشی اگزیستانسیالیستی، این اندیشه‌ی ابن‌باجه را به دیدگاهِ معاصر پیوند می‌زند و بر اساسِ مکتبِ اگزیستانسیالیسم، ابن‌باجه را متفکری «فردگرا» معرفی می‌کند. وی بر این اساس، فیلسوفان و روشن‌فکرانِ امروزی را با توجه به الگویی که ابن‌باجه به‌دست ما می‌دهد، مصداقِ این مفهوم معرفی می‌کند.

@Nawabet
👏31👍1
مجله‌ی نوابت
تدبیر؛_زبان_خاص_نوابت_هادی_حزباوی.pdf
حزباوی در موضعِ دوم و میانی مقاله، نوابتِ ابن‌باجه را به واقع‌گرایی و فردگرایی در اندیشه و شناساییِ مسائلِ کنونی و پیشِ رویِ «منِ اندیشنده» در اهواز پیوند می‌زند. وی تلاش دارد آن‌چه «خودابرازیِ» این منِ اندیشنده می‌نامد را در نسبتی واقعی و فردی قرار دهد؛ چنان‌که این «من» با توجه به شرایطِ فرهنگی، تاریخی و جغرافیایی‌ای که در آن قرار دارد، «زبانِ خاصِ» خودش را به‌منزله‌ی «تدبیر» و نقشه‌ی راه اختیار کند. زبانِ خاصی که ناظر به امورِ انبوهِ «نااندیشیده»‌ی محیطش باشد؛ چنان‌که پیش از ورود و طرحِ هر مسئله‌ای، متوجه و متذکرِ «کیستیِ اکنونی» و «چگونه بودِ نااندیشیده» یا به عبارتِ دیگر «اکنون-این‌جا»‌ی خاصِ خود باشد. نه آن‌که از نسخه‌های تجویزیِ آفرینشِ دیگران؛ دیگرانی که تجربه‌ی زیسته‌ی او را درک نکرده‌اند استفاده کند (از جمله روی‌کردهای معمول و رایجِ مربوط به دو کرانِ عربی و ایرانی). روی‌کردهایی که تاکنون اندیشمندانِ اهوازی خواستار بوده‌اند به کمکِ آن‌ها به مسئله‌ی «چه کسی؟» و «کجایی؟» بودن‌نشان با بیرون کشیدنِ روایت‌های خودشان از میانِ متونِ آن‌ها، پاسخ دهند. به عبارت دیگر برای مسائلِ وجودیِ خود از چشم‌های دیگران به خودشان بنگرند. غافل از این‌که در دو کرانِ فکری و فلسفیِ یادشده، از تجربه‌ی زیسته و افقِ عرب در این مختصات، ذکری به میان نیامده است.


حزباوی هم‌چنین در موضعِ سوم و نهایی سخن از ضرورتِ آفرینش‌گری در عرصه‌ی نظرورزی به‌منزله‌ی صورت‌بندیِ مسائلِ خاصِ عرب‌ها در ایران سخن می‌گوید. وی پیش از ورود به موضعِ یادشده و با اشاره به در جا زدن در آن‌چه میراثِ فرهنگی و فکری می‌نامد این نکته را عنوان می‌کند که اگرچه از این میراث برای ما چیزی باقی مانده است، اما با این حال چرا میراثِ مزبور به تنهایی برای پاسخ به مسائل و معضل‌های معاصرمان کافی نبوده است؛ چنان‌که این میراث بدون طرحِ مسئله از سوی هر یک از اندیشه‌وران، ناتوان از پاسخ‌گویی و پیش‌بردِ مسائلِ معاصرِ عرب‌ها است. این‌جاست که نیاز به آفرینش‌گری خود را آشکار می‌کند. هم‌چنین وی مانع دومی را در برابرِ آفرینش‌گری فکری برمی‌شمرد و آن تراکمِ اطلاعات و در ادامه تراکمِ ایسم‌ها در ساحتِ اندیشه‌ی معاصر است. تراکمی که به‌طور ناهشیار «منِ اندیشنده» در اهواز را مجبور به عقب‌نشینی می‌کند؛ چنان‌که گویی این معضل، انسانِ اندیشمند را با این طنین همراه کرده که عصرِ ایسم‌ها به پایان رسیده است. از این‌رو دو سوی یادشده یعنی میراث و عصر اطلاعات، دامن‌گیرِ اندیشمندِ اهوازی برای عدمِ تحرکِ فکری و سپس آفرینش‌گری می‌شود. چنان‌که هیمنه و سیطره‌ی این دیدگاه، شمِ تدبیر یا همان آفرینشِ زبانِ خاص برای اندیشمندِ اهوازی را کور می‌کند. با این وجود نگارنده‌ی مقاله، آغازِ شناساییِ امورِ نااندیشیده را در همین موانع نشان می‌دهد و چنین شناختی را نقطه‌ی عزیمتی برای مرحله‌ی دوم یعنی آفرینش‌گری معرفی می‌کند. از دیدگاهِ هادی حزباوی رسیدن به مرحله‌ی آفرینش‌گری با وجودِ زمان‌بر بودنِ آن، امری ضروری و لازم دانسته می‌شود؛ چراکه هر یک از جهت‌های یادشده با وجودِ زور و هیمنه‌ای که به همراهِ خود دارند، به هیچ عنوان نمی‌توانند به‌جای «منِ اندیشنده» در اهواز، سخن بگویند و چنان‌که باید او را نمایندگی کنند. بلکه این «من» بایستی به خودابرازی و سپس آفرینش‌گری در قواره‌ی برساختِ زبانِ خاصِ خودش، شهامت کرده و از جانبِ خود بیندیشد و سخن بگوید.

@Nawabet
👍5👏2
مجله‌ی نوابت pinned «بررسی شماره‌ی ۲ بررسی مقاله‌ی «تدبیر؛ زبانِ خاص نوابت» نوشته‌ی هادی حزباوی از شماره‌ی دوم مجله‌ی نوابت، اردیبهشت ۱۳۹۹، آوریل ۲۰۲۰ تهیه شده توسط: هیئت تحریریه‌ی مجله‌ی نوابت هادی حزباوی متولد اهواز/کوت‌عبدالله است، تحصیلات خود را در زادگاهش گذارند و بالیدنگاهش…»
ادبیات اقلیت - فاطمه سواعدی.pdf
377 KB
مقاله‌ی زبان فرودست و ادبیات اقلیت
نوشته‌ی فاطمه سواعدی
از شماره‌ی دوم مجله‌ی نوابت
اردیبهشت ۱۳۹۹
آوریل ۲۰۲۰

@Nawabet
👍5👏4
مجله‌ی نوابت
ادبیات اقلیت - فاطمه سواعدی.pdf
بررسی شماره‌ی ۳

بررسی مقاله‌ی «زبان فرودست و ادبیات اقلیت» نوشته‌ی فاطمه سواعدی
تهیه شده در:
هیئت تحریریه‌ی مجله‌ی نوابت

نویسنده‌ی این مقاله سرکار خانم فاطمه سواعدی، کنش‌گر اجتماعی، مترجم، محقق و نویسنده به سه زبان عربی، فارسی و انگلیسی می‌باشد. تسلط به این سه زبان از یک سو، و جدیت وی در امر مطالعه و تحقیق از دیگر سو، از وی نویسنده‌ای با دیدگاهی منسجم و قلمی شیوا ساخته است. عمده‌ی مطالعات و تحقیات وی بر اساسِ دیدگاهی پسامدرن و پسافمنیسم یا فمینسیم سیاه (Blake feminism) قابل ردیابی است. وی در این زمینه با متون و مطالب روز دنیا در ارتباط مستقیم می‌باشد. در مقاله‌ی ادبیات اقلیت، ویژگی‌ها و توانایی‌های ذکرشده به چشم می‌خورد. طوری که نویسنده با مهارت و انسجام دقیق، دو مفهوم را از دو اندیشمند شاخص مورد بررسی دقیق قرار داده است.
به تأسی از مکاتبِ پسامدرن، سواعدی نسبت به اساسی‌ترین دانش‌ها نیز با دید شک و تردید نگریسته و دغدغه‌ی اساسی خود را به عنوان سوال این‌گونه بیان می‌کند:

زبان به‌طور عام و ادبیات به‌طور خاص چگونه هستی و هویت فرد را در نقشی تعیین و نمایندگی می‌کند؟ آیا می‌توان به متون ادبی به عنوان ادبیاتی بی‌غرض، بی‌طرف و غیرِ جانب‌دارانه اعتماد کرد؟ آیا ادبیات و دانشِ رسمی، افرادِ به حاشیه رفته و سرکوب شده را نمایندگی می‌کنند؟
فاطمه سواعدی در ادامه برای به چالش کشاندن ادعای وجودِ دانشِ بی‌طرف و فراارزشی از دو نظریه‌پرداز مطرح سود می‌جوید: اسپیواک و دلوز.

گایاتری اسپیواک و زبان فرودستان
اسپیواک فیلسوف پسااستعمارگرا و مارکسیستی تحقیقات خود را بر کارکرد و موضع­‌گیریِ ادبیاتِ انگلیس متمرکز نمود. وی نشان داد ادبیات انگلیسی نه تنها بی­‌طرف نیست، بلکه به عنوان دانشی ایدئولوژیکی، استمراربخشِ پروژه‌ی امپریالیسم غربی می­‌باشد؛ وی آشکار می‌سازد که در و به واسطه‌ی ادبیات انگلیسی، مردم سایر مناطق جهان به‌عنوان جهان سومی، بربر، متوحش و...، "بازنمایی" و "تبعید" شده­‌اند.

دلوز و ادبیات اقلیت
به نگاه دلوز ادبیات اقلیت، ادبیاتِ زبانِ یک اقلیت نیست، بلکه کاری است که اقلیت با زبان اکثریت انجام می‌دهد. آن‌گونه که کافکا (به عنوان اقلیت) با زبان آلمانی (به عنوان زبان اکثریت) علیه آلمانیت می‌شورد. از نگاه دلوز، ادبیات اقلیت دارای ۳ ویژگی بارز است:
الف) قلمرو زدایی زبان؛ یعنی از انحصار درآوردن زبان اکثریت.
ب) قلم‌زدن اقلیت یک امر به شدت سیاسی است.
ج) نوشته‌ها و متون منتج همواره جمعی هستند، حتی اگر خاطرات فردی باشد.

در نهایت فاطمه سواعدی بیان می‌دارد که در ادبیات رسمی تفاوت‌های فرهنگی و جغرافیایی، مورد چشم‌پوشی عامدانه و جاهلانه قرار گرفته و همواره با خلق سوژه‌های غیر واقعی از آن جهان‌ها، جغرافیایی گلخانه‌ای مانند شرق، دهات، حاشیه، و ... را عرضه می‌کند. از نگاه سواعدی ایده‌ی محوری هر دو اندیشمندِ یاد شده به عنوان نمایندگان مکتب پسااستعماری، این است که:
به جای معرفی فرودستان و اقلیت‌ها توسط دانش‌های رسمی و انحصارِ سخنوری به دانشگاه‌ها، باید اجازه دهیم سرکوب‌شدگان خود را معرفی کنند و به هر نوع دانش محلی، بومی، شفاهی، اساطیر، روایت‌ها و..، بایستی همتراز علوم رسمی و دانشگاهی ارج نهاده و جدی گرفته شوند. وی این پیام را از فیلسوف نام‌دار اسپیواک این‌گونه نقل می‌کند:

«مظلوم خود باید سخن بگوید و دیگر روشنفکر نباید به نمایندگی از کسی بنویسد و سخن بگوید».

مطالعات پیشنهادی؛ عملیاتی‌سازی مفاهیم و به کارگیری نظریات در اهواز
مقاله‌ی فوق از لحاظ مفاهیم نظری، چارچوب‌های مفهومی، شناخت‌شناسی و منبع‌شناسی، محتوای پرباری را در اختیار علاقه‌مندان به مباحث اقلیت‌ها و در حاشیه‌ها رفتگان می‌گذارد. چنان‌که در این سیاق می‌توان چنین مسائلی را واضح‌تر مطرح کرد؛ این‌که در اهواز آیا تفکیکی از فرادستان/ فرودستان یا اکثریت/اقلیت وجود دارد؟ این تفکیک‌بندی افراد بر پایه‌ی چه متغیرات و شاخص‌هایی صورت گرفته است؟ شاخص‌های تفکیک امرِ مطلوب (به عنوان اکثریت، فرادستان، مرکزنشینان و...) از امرِ نامطلوب در طی زمان چه مسیری را طی کرده است؟ وضعیت فرودستان و اقلیت در اهواز در قدرت سخن‌وری و نمایندگی از خود چگونه است؟ چه افراد و جریان‌های رسمی و غیر رسمی، سعی در نمایندگی و یا سوء استفاده از صدای آنان می‌کنند؟ فرودستان و اقلیت‌ها در-اهواز-بودن را چگونه تجربه می‌کنند؟ نقشه‌ی ذهنی آن‌ها از اهواز از لحاظ سخن‌وری و گفت‌وگوی جامعه به فرادستان و فرودستان قابل تفکیک هستند؟ و ...


@Nawabet
👍12👏3👌2
مجله‌ی نوابت pinned «بررسی شماره‌ی ۳ بررسی مقاله‌ی «زبان فرودست و ادبیات اقلیت» نوشته‌ی فاطمه سواعدی تهیه شده در: هیئت تحریریه‌ی مجله‌ی نوابت نویسنده‌ی این مقاله سرکار خانم فاطمه سواعدی، کنش‌گر اجتماعی، مترجم، محقق و نویسنده به سه زبان عربی، فارسی و انگلیسی می‌باشد. تسلط به…»
المندائية_محطات_لغوية_ودينية_حسين_عباسي.pdf
515.9 KB
المندائية: محطات لغوية ودينية
للكاتب حسين عباسي
من العدد الثاني لمجلة النوابت
ابريل ٢٠٢٠

@Nawbet
👍8
مجله‌ی نوابت
المندائية_محطات_لغوية_ودينية_حسين_عباسي.pdf
بررسی شماره‌ی ۴

المندائية: محطات لغوية ودينية
للکاتب حسين عباسي

إعداد: هيأة تحرير مجلة النوابت

يعد الدكتور حسين عباسي من أهم المثقفين في الأهواز، ورجلا ضليعا في الأدب العربي، شعرا وكتابة وفنا، تشهد له بذلك إسهاماته في التنقيح والترجمة والتأليف والإخراج السينمائي والشعر الذي جال فيه. وفي هذا المقال القصير يتناول الكاتب المذكور محطات لأهم مكون عربي أهوازي أصيل، هو مكون الصابئة. 
يقول في المحطة اللغوية: تعد اللهجة الصابئة المندائية من ضمن اللهجات السبع لاللغة الآرامية، وهي كلها تنتمي إلى فصيلة اللغات السامية. ومن اللغة الآرامية هذه تفرعت عدة لهجات عربية انتشرت في بلاد الشام وشمال العراق وجنوبه وفي الأهواز على وجه الخصوص. ولا تختصر سطوة اللغة الآرامية على لهجات هذه البقاع المترامية الأطراف فحسب، بل كان الخط الآرامي هو المعمول في جميعها.
وتسمى الحروف المندائية (آ با گا دا)؛ ولكن لو قرأناها وغيرنا بعض حروفها إلى حروف عربية لوجدناها (أبجد، هوز، حطي، كلمن، سعفص، قرشت). وفيما بعد أمسى الخط المندائي يشتمل على أربعة وعشيرين حرفا هي: (أبگد، هوز، اهطي، كلمن، صايپس، قرشت)، حاله حال باقي اللغات السامية يكتب من اليمين إلى اليسار. وفي اللغة المندائية الموجودة في كتب الصابئة المندائية المقدسة، مارس المندائيون شعائرهم وطقوسهم الدينية، ودونوا بها كتبهم ونطقوا بها. 
أما في المحطة الدينية فيوضح الكاتب كيفية تأثير اللغوي على الديني، وما جلبته التأويلات اللغوية المتضاربة من الخطأ في فهم دين الصابئة، وما نتج عن ذلك على حياتهم الاجتماعية فيقول: لقد أدى الاختلاف في المبنى اللغوي والنظرة الضيقة التاريخية، إلى الخطأ في المعنى، وفي الرأي والفتوى حول الصابئين طيلة قرون عديدة، وقد كابد الصابئون إثر هذا الاختلاف الفاحش والمعنى الذي عزلهم عن باقي أهل الكتاب. إن إدخال الصابئي ضمن دائرة المدنس جعل هؤلاء يبحثون عن ملاذ يهربون إليه، فكان الغرب هو الوجهة، فآل أمر هذا المكون الأصيل إلى الاغتراب وترك الوطن.      

@Nawabet
👍72
مجله‌ی نوابت pinned «بررسی شماره‌ی ۴ المندائية: محطات لغوية ودينية للکاتب حسين عباسي إعداد: هيأة تحرير مجلة النوابت يعد الدكتور حسين عباسي من أهم المثقفين في الأهواز، ورجلا ضليعا في الأدب العربي، شعرا وكتابة وفنا، تشهد له بذلك إسهاماته في التنقيح والترجمة والتأليف والإخراج…»
صف لتعليم اللغة المندائية في مدينة الخفاجية. الصورة ملتقطة قبل أكثر من ١٥ سنة.
👍102
فراسوی یک نام - عماد مزرعاوی.pdf
258.5 KB
مقاله‌ی «فراسوی یک نام؛ ذاك الصوب، الدیرة، پهلوی و رضاشاه کبیر»
نوشته‌ی عماد مزرعاوی
اردیبهشت ۱۳۹۹
آوریل ۲۰۲۰

@Nawabet
7👍4
مجله‌ی نوابت
فراسوی یک نام - عماد مزرعاوی.pdf
بررسی شماره‌ی ۵

بررسی مقاله‌ی «فراسوی یک نام؛ ذاك الصوب، الدیرة، پهلوی و رضاشاه کبیر»
نوشته‌ی عماد مزرعاوی

تهیه شده در: هیئت تحریریه‌ی مجله‌ی نوابت

دکتر عماد مزرعاوی کودکی‌اش را در کوت عبدالله اهواز گذراند. وی از محققان و اندیشمندان اهوازی‌، و از معدود متخصصان در واسازی و ساختارزداییِ فضای شهر مدرن است. او فارغ‌التحصیل دانشگاه خوارزمی تهران است. مزرعاوی در حوزه‌های معرفت‌شناسی، روش‌شناسی و تحلیل گفتمانِ غالب بر فضای شهری و روستاییِ ایرانِ مدرن، مطالعه و تحقیقاتی دارد. وی به تأسی از بزرگانی هم‌چون میشل فوکو و ادوارد سعید، سعی در تطبیق میراثِ فکری این دو متفکر در ساختار فضای ایران مدرن دارد؛ چنان‌که برای او «فضا» و ساختارهای پنهانِ برساختِ آن، همواره هم‌راه با خود دارای مؤلفه‌های زنده و پویایی است. فضا در نگاهِ او تأثیر عمیقی بر شیوه‌ی زیستِ عرب‌ها در ایرانِ مدرن گذاشت.

مزرعاوی در این مقاله تلاش دارد تا نشان دهد که چگونه یک مکانِ خاص، به تبعِ دلالت‌های نشأت‌گرفته از «نام‌ها» می‌تواند گردابی از تقابلِ گفتمان‌های متعارض را در تجربه‌ی زیسته‌ی عرب‌ها ایجاد کند. وی در گفت‌وگویی که در این متن با یک دوستِ هم‌زبان خود صورت داده، تلاش می‌کند پرده از دو روایتِ رسمی و غیررسمی به تبعِ نام‌های یک مکان بردارد؛ چنان‌که:

۱) نام‌های «رسمی» برای یک مکان، به کمک برساختِ نهادهای دولتی همواره سعی در واضح و محرز نشان دادنِ یک مکان دارند. (رضاشاه کبیر، پهلوی)
اما
۲) نام‌های «غیررسمی» نیز بدون داشتن امکانات و ادواتِ نهادهای رسمی و در بطن تجربه‌ای زنده و مستقیم و البته نانوشته به گونه‌ای پنهانی و شفاهی به زیست و هستی‌شان ادامه می‌دهند. (ذاك الصوب، الدیرة)

نام‌های رسمی طبقِ گفتمانِ اقناعی و قهری‌ای که دارند می‌توانند نحوه‌ی چینشِ اشیاء و رفتارِ اشخاص را برای دیگران «بهنجار» یا «نابهنجار» عیان کنند. مزرعاوی عنوان می‌کند که گفتمان‌های برساخته‌ی این نام‌ها، چونان کارگردانی نامرئی، بازیگرانِ صحنه‌ی خود را به ایفای نقش‌های صحنه‌ی نمایشی ازپیش‌تعیین‌شده وادار سازند تا سرانجام: چه کسانی نقشِ «خودی» و چه کسانی «دیگری» را بر عهده بگیرند.

مزرعاوی اصرار دارد تا با استعانت از اندیشه‌های «پسا-ساختارگرا» و با تأکید بر پیش‌وندِ «پسا» در این مصطلح، هر یک از نام‌های یادشده را به میز محاکمه‌ی چنین روش‌شناسی‌ای بکشاند. محاکمه‌ای که در آن سرانجام در پسِ پشتِ هر نام به ترتیب، نظم‌ها، ارزش‌ها، نقش‌ها، هویت‌ها و گفتمان‌های مختلف به اعتراف وادار خواهند شد. او برای نمونه نام‌های گوناگونِ این منطقه‌ی حیاتی از شهر اهواز را به صف می‌کند تا به دقت تبارِ هر یک را آشکار سازد؛ از این‌رو تبارِ این نام‌ها را چنان‌که در عنوان اصلی و سپس بخش‌های مقاله آمده‌اند یعنی «ذاك الصوب، الدیرة، پهلوی و رضاشاه کبیر» را به ترتیب برساخته‌ی:

الف) وضعیتی طبیعی، ب) وضعیتی کارکِردی، و سرانجام ۲ نام انتهایی را در ج) وضعیتی مدرن یا مدرنیزاسیونی صرفاً قهری، معرفی می‌کند.

از نگاه عماد مزرعاوی نام‌های "ذاك الصوب" و "الدیرة" به دلیل طبیعی بودن و ریشه داشتن در تاریخ مردم و سرزمین اهواز از استقامت و سرزندگی بیشتری برخوردارند. در مقابل، "رضا شاه کبیر" و "نادری" نام‌های هستند که توان ریشه‌زدن در عمق اذهان را نداشتند. مزرعاوی این فرایند را اینگونه توصیف می‌کند:
«در حالی که کشتی حامل نام رضاشاه نتوانست لنگر خود را بر کرانه‌ی شرقیِ کارون نگه دارد. به نظر می‌رسد چنین محموله‌هایی توان عبور از امواجِ تاریخ و تحلیل را ندارند».

@Nawabet
8👍3
مجله‌ی نوابت pinned «بررسی شماره‌ی ۵ بررسی مقاله‌ی «فراسوی یک نام؛ ذاك الصوب، الدیرة، پهلوی و رضاشاه کبیر» نوشته‌ی عماد مزرعاوی تهیه شده در: هیئت تحریریه‌ی مجله‌ی نوابت دکتر عماد مزرعاوی کودکی‌اش را در کوت عبدالله اهواز گذراند. وی از محققان و اندیشمندان اهوازی‌، و از معدود…»
مجله‌ی نوابت
فراسوی یک نام - عماد مزرعاوی.pdf
نگاهی به مقاله «فراسوی یک نام؛ ذاك الصوب، الدیرة، پهلوی و رضا شاه کبیر»
صادق باوی

بنا به آن‌چه دكتر عماد مزرعاوی در مقاله‌ی فراسوی یک نام ذکر نمود، می‌خواهم به نکته‌هايی اشاره کنم:

۱. می‌توان امتداد چنین نگاهی را تفکیک غرب و شرق کارون و سرانجام ایجاد گونه‌ای سلسه‌مراتب بین دو کرانه‌ی کارون دانست. آن طور که من تجربه کردم می‌توان به حاکمیت قدرت اقتصادیِ غلبه‌یافته بر فرد عرب اهوازی و به انزوا کشاندن نمادها و نام‌های عربی در شرق کارون اشاره نمود. می‌توان با اتکاء بر نظریه‌ی استشراق از ادوارد سعید به وضعیت امروزه اشاره کرد و به تأثیرِ چگونگی نگاه استشراقی/استعلایی (از بالا به پایین و خودمرکزپنداری) از جانب غرب کارون ( کیان‌پارس) به شرق کارون (عامری) پرداخت. نگاهِ استعلایی موجود در منطقه‌ی کیان‌پارس نسبت به دیگر مناطق را می‌توان در مواردِ متعددی برای نمونه یافت: از جمله انحصار بودجه‌های کلانِ عمرانی، و هم‌چنین انحصار امکانات و تأسیسات در مناطق خاصی از این دست در اهواز و محروم نگه‌داشتن برخی محلات به‌منزله‌ی حاشیه، توسعه‌ی قسمت‌هایی از شهر و محروم نگه‌داشتن دیگر قسمت‌های آن و ...؛ این تفکیک و جداسازیِ محلاتِ شهر به محلات خودی/غیرخودی را می‌توان منطبق و در امتدادِ همان روی‌کردی دانست که ادوارد سعید درباره‌ی منطقِ دوگانه‌ی غرب/شرق در کتاب مشهورش بدان اشاره کرده است.

۲. نوع گفتمان، نگاه و مواجهه‌ی افرادی که از «قریه (روستا)» به «دیرة (شهر)» می‌آیند از دیگر نقاط جالبِ توجه در مقاله‌ی فراسوی یک نام است. عماد مزرعاوی در مقاله‌ی فوق الذکر، به نوع دیدگاه روستائیان یا ساکنینِ محلاتِ دور از مراکزِ شهر در نسبتی که با فضاهای شهری به عنوانِ تقابلِ گفتمان‌های متفاوت برقرار می‌کنند، اشاره دارد. به نظرم روستائیان به محض ورود به دیرة، ناخودآگاه ذهن‌شان محصور به مقایسه و برشمردنِ رؤیاهای دست‌نیافتنی می‌شود. امری که به واسطه‌ی سکونت در قریه از آن‌ محروم شده‌اند. آن‌ها مبهوتِ داشته‌های اهل دیره می‌شوند و این امر در مقابل موجب شکل‌گیری نگاهِ از پایین به بالا می‌شود. چنان‌که احساساتی از بی‌ارزشی و بیهودگی را به چنین شخصی القا می‌کند. زیرا اهل قریه در این مقایسه خود را در حالت ایستا و ثابت می‌بینند، در حالی که دیگران را دستخوش تحول و تغییر؛ شخصْ اشاره‌ای از خود در فضاهای جدید نمی‌بیند و سرانجام جایگاهی ارزشمند طبق همان الگوهای القاکننده‌ی گفتمانِ متقابل برای خود متصور نمی‌شود. این افکار کم‌کم حتی امر مطالبه‌گری را در فرد ساکن قریه از بین می‌برد؛ و هم‌چنان به تقویم یک شکاف میان «منِ عربِ ساکنِ قریه» و «اوی عرب ساکن دیره» کمک می‌کند. چنان‌که سرانجام باعث قطع ارتباطِ هویتی، تاریخی و زبانی میانِ دو سوی ماجرا می‌شود. بنا به تجربه‌ی زیسته‌ی خودم به عنوان عربِ ساکن «عامری»، این شکافِ میانِ عربِ ساکن «دیره» و عربِ ساکن «قریه» را به‌طور مثال به وجود و استعمالِ ابزار و ادواتِ مدرن، به اختلاط با افراد فارسِ ساکن دیره، به فارسی سلیس سخن گفتن، یا کار میان کارمندان انگلیسی، و ... ارجاع می‌دهم.

۳. در نتیجه من عرب ساکن دیره از یک سو با احساس و عواطفِ همنوع خود که ساکن قریه است ناآشنا و بیگانه می‌مانم، و از دیگر سو غرق در لذتِ نگاه از بالا به پایین به فرد ساکن قریه می‌شوم؛ از طرفی در جهت بسیار مهمی که غافل می‌مانم این است که تبدیل شدنم به یک فرد فارس به‌منزله‌ی دیگری راحت‌تر صورت می‌گیرد. مقایسه و نگاه من اما به ساکن غرب من یعنی کیان‌پارس منعقد شد که تأثیر خود را در تقلید من از سبک غذا خوردن، پوشش، نوع ساخت و ساز خانه (که بدون مضیف است) و استفاده از زبان تحمیلی (فارسی) گذاشته است. اما فردی که ساکن غرب من است هیچ وقت مرا هم‌نوع خود نمی‌بیند. او نیز مرا دیگری (غیر فارس) می‌شناسد و من این‌جا جایگاه پایین را در نگاه او می‌گیرم. پس من از یک سو با احساس برتری کاذب نسبت به عرب ساکن قریه و منقطع از هویت عربی‌ام و از دیگر سو در مقام فروتر و بدون هیچ گونه مقاومتی پذیرای رفتار و اندیشه‌ی جدیدی از سوی غرب کارون (به مانند غرب ادوارد سعید) می‌شوم؛ من این‌گونه دست به دست در اهواز مدرن بزرگ شدم.


@Nawabet
👍10