♥
تنهـایی خیلـیا رو پُر کردیم
ولـی تـوی تنـــــهـاییـمـــون
همونا تنهامون گذاشتن.....
میفهمی که چی میگم ..؟؟
☝️😔
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸
♥ @mohsenjamei ♥
تنهـایی خیلـیا رو پُر کردیم
ولـی تـوی تنـــــهـاییـمـــون
همونا تنهامون گذاشتن.....
میفهمی که چی میگم ..؟؟
☝️😔
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸
♥ @mohsenjamei ♥
تو ﺭﺍ هرگز ﻧـﻤـﯿـﺒـﺨـﺸـﻢ
ﻭﻗﺖ ﺑﻮﺩﻥ ﻧﺒﻮﺩﯼ
ﻭﻗﺖ ﺩﯾدﻥ ﻧﺪﯾﺪﯼ
ﻭﻗﺖ ﮔﺮﯾﻪ ﺑﺎ
ﺩیگــران خندیدی
ﺗﻮ ﺭﺍ ﻫﺮﮔﺰ نمیبخشم
ﮐﻪ ﻫﺮﮔﺰ باﻣﻦنبوﺩﯼ
ﻣﻦ بـﻪ
ﺳﺎﺩﮔﯽ ﻫـﻤﻪ ﺍﻡ ﺑﺎﺗﻮ ﺑﻮﺩ
@mohsenjamei
ﻭﻗﺖ ﺑﻮﺩﻥ ﻧﺒﻮﺩﯼ
ﻭﻗﺖ ﺩﯾدﻥ ﻧﺪﯾﺪﯼ
ﻭﻗﺖ ﮔﺮﯾﻪ ﺑﺎ
ﺩیگــران خندیدی
ﺗﻮ ﺭﺍ ﻫﺮﮔﺰ نمیبخشم
ﮐﻪ ﻫﺮﮔﺰ باﻣﻦنبوﺩﯼ
ﻣﻦ بـﻪ
ﺳﺎﺩﮔﯽ ﻫـﻤﻪ ﺍﻡ ﺑﺎﺗﻮ ﺑﻮﺩ
@mohsenjamei
@mohsenjamei
خواب دیدیم که رؤیاست، ولی رؤیا نیست
عمر جز حسرت دیروز و غم فردا نیست
هنرِ عشق فراموشیِ عمر است، ولی
خلق را طاقتِ پیمودن این صحرا نیست
#فاضل_نظری
خواب دیدیم که رؤیاست، ولی رؤیا نیست
عمر جز حسرت دیروز و غم فردا نیست
هنرِ عشق فراموشیِ عمر است، ولی
خلق را طاقتِ پیمودن این صحرا نیست
#فاضل_نظری
@mohsenjamei
گرگہا
عاطفہ ندارند
رحم ندارند
ولےاگر بفہمند
دوستشان دارے،رام مےشوند
حتےبیرحمترین گرگ باشند
آدمہا
عقل دارند
شعوردارند
ولےاگربفہمند
دوستش دارے،گرگ مےشوند
حتےاگر
رامترین آدم باشند
گرگہا
عاطفہ ندارند
رحم ندارند
ولےاگر بفہمند
دوستشان دارے،رام مےشوند
حتےبیرحمترین گرگ باشند
آدمہا
عقل دارند
شعوردارند
ولےاگربفہمند
دوستش دارے،گرگ مےشوند
حتےاگر
رامترین آدم باشند
@mohsenjamei
خوشا به حال...
چشمی که " تو" را می بیند...
دستی که" تو" را لمس میکند...
آغوشی که .....
بیچاره " من"...
که نهایت عاشقانه هایم...
برای "تو"...
فقط...
در شعرهایم موج میزند...!!!
خوشا به حال...
چشمی که " تو" را می بیند...
دستی که" تو" را لمس میکند...
آغوشی که .....
بیچاره " من"...
که نهایت عاشقانه هایم...
برای "تو"...
فقط...
در شعرهایم موج میزند...!!!
@mohsenjamei
شده در فکر کسی باشی و خوابت ببرد
یا که سودای وصالت به سرابت ببرد
شده اینکه همه شب تا به سحر از سر ذوق
دلبری ناز کند سوی شرابت ببرد
شده همراز کسی گزدی و او هم به کلک
با یکی یک شبه ره سوی حسابت ببرد
شده یک دلیر طناز در این شهر شلوغ
پرده از رخ بگشاید و خرابت ببرد
به کسی دل بسپارید که در بازی عشق
شبی از دغدغه ی بحث و کتابت ببرد
به یکی تیر نگاهی که فریبش خوردی
نکند بوسه او سوی عذابت ببرد
چقدر منتظرم من که در این فصل خزان
شاید این باد بیاید و حجابت ببرد
همه شب دلهره دارم ک کلامم این است
نکند فکر کسی باشی و خوابت ببرد
شده در فکر کسی باشی و خوابت ببرد
یا که سودای وصالت به سرابت ببرد
شده اینکه همه شب تا به سحر از سر ذوق
دلبری ناز کند سوی شرابت ببرد
شده همراز کسی گزدی و او هم به کلک
با یکی یک شبه ره سوی حسابت ببرد
شده یک دلیر طناز در این شهر شلوغ
پرده از رخ بگشاید و خرابت ببرد
به کسی دل بسپارید که در بازی عشق
شبی از دغدغه ی بحث و کتابت ببرد
به یکی تیر نگاهی که فریبش خوردی
نکند بوسه او سوی عذابت ببرد
چقدر منتظرم من که در این فصل خزان
شاید این باد بیاید و حجابت ببرد
همه شب دلهره دارم ک کلامم این است
نکند فکر کسی باشی و خوابت ببرد
@mohsenjamei
"دلم یک دوست میخواهد که اوقاتی که دلتنگم
بگوید خانه را ول کن بگو من کی، کجا باشم؟"
امیدی بر جماعت نیست میخواهم رها باشم
اگر بی انتها هم نیستم بی ابتدا باشم
چه می شد بین مردم رد شوی آرام و نامرئی
که مدتهاست میخواهم فقط یک شب خدا باشم
اگر یک بار دیگر فرصتی باشد که تا دنیا -
بیایم دوست دارم تا قیامت در کما باشم
خیابانها پر از دلدار و معشوقان سردرگم
ولی کو آنکه پیشش میتوانم بی ریا باشم ؟
کسی باید بیاید مثل من باشد، خودم باشد
که با او جای لفظ مضحک من یا تو، ما باشم
یکی باشد که بعد از سالها نزدیک او بودن
به غافلگیر کردنهای نابش آشنا باشم
"دلم یک دوست میخواهد" .
"دلم یک دوست میخواهد که اوقاتی که دلتنگم
بگوید خانه را ول کن بگو من کی، کجا باشم؟"
امیدی بر جماعت نیست میخواهم رها باشم
اگر بی انتها هم نیستم بی ابتدا باشم
چه می شد بین مردم رد شوی آرام و نامرئی
که مدتهاست میخواهم فقط یک شب خدا باشم
اگر یک بار دیگر فرصتی باشد که تا دنیا -
بیایم دوست دارم تا قیامت در کما باشم
خیابانها پر از دلدار و معشوقان سردرگم
ولی کو آنکه پیشش میتوانم بی ریا باشم ؟
کسی باید بیاید مثل من باشد، خودم باشد
که با او جای لفظ مضحک من یا تو، ما باشم
یکی باشد که بعد از سالها نزدیک او بودن
به غافلگیر کردنهای نابش آشنا باشم
"دلم یک دوست میخواهد" .
@mohsenjamei
پر کن پیاله را کین جام آتشین
دیری است ره به حال خرابم نمی برد!
این جامها که در پی هم می شود تهی
دریای آتش است که ریزم به کام خویش
گرداب می رباید و آبم نمی برد!
من با سمند سرکش و جادویی شراب
تا بیکران عالم پندار رفته ام
تا دشت پر ستاره اندیشه های گرم
تا مرز ناشناخته مرگ و زندگی
تا کوچه باغ خاطره های گریز پا
تا شهر یادها
دیگر شراب هم
جز تا کنار بستر خوابم نمی برد!
هان ای عقاب عشق
از اوج قله های مه آلود دوردست!
پرواز کن به دشت غم انگیز عمر من
آنجا ببر مرا که شرابم نمی برد!
آن بی ستاره ام که عقابم نمی برد!
در را ه زندگی
با این همه تلاش و تمنا و تشنگی
با این که ناله می کنم از دل که :
آب......... آب..........!
دیگر فریب هم به سرابم نمی برد
پر کن پیاله را !
پر کن پیاله را کین جام آتشین
دیری است ره به حال خرابم نمی برد!
این جامها که در پی هم می شود تهی
دریای آتش است که ریزم به کام خویش
گرداب می رباید و آبم نمی برد!
من با سمند سرکش و جادویی شراب
تا بیکران عالم پندار رفته ام
تا دشت پر ستاره اندیشه های گرم
تا مرز ناشناخته مرگ و زندگی
تا کوچه باغ خاطره های گریز پا
تا شهر یادها
دیگر شراب هم
جز تا کنار بستر خوابم نمی برد!
هان ای عقاب عشق
از اوج قله های مه آلود دوردست!
پرواز کن به دشت غم انگیز عمر من
آنجا ببر مرا که شرابم نمی برد!
آن بی ستاره ام که عقابم نمی برد!
در را ه زندگی
با این همه تلاش و تمنا و تشنگی
با این که ناله می کنم از دل که :
آب......... آب..........!
دیگر فریب هم به سرابم نمی برد
پر کن پیاله را !
چرا از مرگ می ترسید
چرا زین خواب جان آرام شیرین روی گردانید
چرا آغوش گرم مرگ را افسانه می دانید
مپندارید بوم نا امیدی باز
به بام خاطر من می کند پرواز
مپندارید جام جانم از اندوه لبریز است
مگویید این سخن تلخ و غم انگیز است...
بهشت جاودان آن جاست
جهان آنجا و جان آنجاست...
نه فریادی نه آهنگی نه آوایی
نه دیروزی نه امروزی نه فردایی
جهان آرام و جان آرام
زمان در خواب بی فرجام
خوش آن خوابی که بیداری نمی بیند
سر از بالین اندوه گران خویش بردارید
در این دوران که آزادگی نام و نشانی نیست
در این دوران که هر جا هر که را زر در ترازو ،زور در بازوست
جهان را دست این نامردم صدرنگ بسپارید
که کام از یکدیگر گیرند و خون یکدیگر ریزند
همه بر آستان مرگ راحت سر فرود آرید
چرا آغوش گرم مرگ را افسانه می دانید
چرا زین خواب جان آرام شیرین روی گردانید
چرا از مرگ می ترسید!
#فریدون_مشیری
⚫️ Join us 👇🏻
🆔 @mohsenjamei
چرا زین خواب جان آرام شیرین روی گردانید
چرا آغوش گرم مرگ را افسانه می دانید
مپندارید بوم نا امیدی باز
به بام خاطر من می کند پرواز
مپندارید جام جانم از اندوه لبریز است
مگویید این سخن تلخ و غم انگیز است...
بهشت جاودان آن جاست
جهان آنجا و جان آنجاست...
نه فریادی نه آهنگی نه آوایی
نه دیروزی نه امروزی نه فردایی
جهان آرام و جان آرام
زمان در خواب بی فرجام
خوش آن خوابی که بیداری نمی بیند
سر از بالین اندوه گران خویش بردارید
در این دوران که آزادگی نام و نشانی نیست
در این دوران که هر جا هر که را زر در ترازو ،زور در بازوست
جهان را دست این نامردم صدرنگ بسپارید
که کام از یکدیگر گیرند و خون یکدیگر ریزند
همه بر آستان مرگ راحت سر فرود آرید
چرا آغوش گرم مرگ را افسانه می دانید
چرا زین خواب جان آرام شیرین روی گردانید
چرا از مرگ می ترسید!
#فریدون_مشیری
⚫️ Join us 👇🏻
🆔 @mohsenjamei
Forwarded from محسن جامعی شاعر و ترانه سرا
@mohsenjamei
در دلم باز هوایی است که طوفانی توست
چشم آفاق کبودی است که بارانی توست
منم و ظلمت این خانه ی ویران بی تو
تا شبستان که ای دوست چراغانی توست؟
نقد جان در کف اش این صیرفی عاشق_من
دربه در طالب آن گوهر انسانی توست
در کدامین چمنی میچمی ای طرفه غزال ؟
نی کی جز غزلم لایق چوپانی تست ؟
هیچ کس جز من و جز رنج نخواهد دانست
راز جادویی آن خط که به پیشانی توست
شرح رنگین بهاران و جهان آرایی اش
گل من !شمه ای از قصه طولانی تست
باتو می گردد ازاین سوی به آن سوی چشمم
آفتابا !غرضم آینه گردانی تست
من هنوز از نفست بوی قفس میشنوم
یعنی این زمزمه،آواز گلستانی توست؟!
دور باد از تو دم سرد خزانم،کامروز
برگ ریزان من،آغاز گل افشانی توست
#حسین_منزوی
در دلم باز هوایی است که طوفانی توست
چشم آفاق کبودی است که بارانی توست
منم و ظلمت این خانه ی ویران بی تو
تا شبستان که ای دوست چراغانی توست؟
نقد جان در کف اش این صیرفی عاشق_من
دربه در طالب آن گوهر انسانی توست
در کدامین چمنی میچمی ای طرفه غزال ؟
نی کی جز غزلم لایق چوپانی تست ؟
هیچ کس جز من و جز رنج نخواهد دانست
راز جادویی آن خط که به پیشانی توست
شرح رنگین بهاران و جهان آرایی اش
گل من !شمه ای از قصه طولانی تست
باتو می گردد ازاین سوی به آن سوی چشمم
آفتابا !غرضم آینه گردانی تست
من هنوز از نفست بوی قفس میشنوم
یعنی این زمزمه،آواز گلستانی توست؟!
دور باد از تو دم سرد خزانم،کامروز
برگ ریزان من،آغاز گل افشانی توست
#حسین_منزوی
عاشقت بودم و دیوانہ حسابم ڪردے
آشنا بودم و بیڪَانہ خطابم ڪردے
نقشہها بهر وصاڸ تو ڪشیدم اما
چوڹ حبابی ز جفا نقش بر آبم ڪردے
#رهی_معیری
آشنا بودم و بیڪَانہ خطابم ڪردے
نقشہها بهر وصاڸ تو ڪشیدم اما
چوڹ حبابی ز جفا نقش بر آبم ڪردے
#رهی_معیری
@mohsenjamei
دلا اين زندگي جز يک سفر نيست.....
گذرگاه است و راهش بي خطر نيست
چو خواهي با صفا باشي و صادق.....
به جز راه خدا راهي دگر نيست.....
غم بيچارگان خوردن مهم است .....
دلي از خود نيازردن مهم است.....
چه مدت زندگي کردن مهم نيست..
چگونه زندگي کردن مهم است......
عيوب خويش را ديدن مهم است....
خطا باشد ز مردم عيب جويي......
خطاي خلق بخشيدن مهم است...
دلا درد آشنا بودن مهم است....
"به مردم عشق ورزيدن مهم است"
دلا اين زندگي جز يک سفر نيست.....
گذرگاه است و راهش بي خطر نيست
چو خواهي با صفا باشي و صادق.....
به جز راه خدا راهي دگر نيست.....
غم بيچارگان خوردن مهم است .....
دلي از خود نيازردن مهم است.....
چه مدت زندگي کردن مهم نيست..
چگونه زندگي کردن مهم است......
عيوب خويش را ديدن مهم است....
خطا باشد ز مردم عيب جويي......
خطاي خلق بخشيدن مهم است...
دلا درد آشنا بودن مهم است....
"به مردم عشق ورزيدن مهم است"
یاد دارم در غروبی سرد سرد،
می گذشت از کوچه ما دوره گرد،
داد می زد: "کهنه قالی می خرم،
دست دوم، جنس عالی می خرم،
کوزه و ظرف سفالی می خرم،
گر نداری، شیشه خالی می خرم"،
اشک در چشمان بابا حلقه بست،
عاقبت آهی کشید، بغض اش شکست،
اول ماه است و نان در سفره نیست،
ای خدا شکرت، ولی این زندگی است؟!!!
سوختم، دیدم که بابا پیر بود،
بدتر از او، خواهرم دلگیر بود،
بوی نان تازه هوش اش برده بود،
اتفاقا مادرم هم، روزه بود،
صورت اش دیدم که لک برداشته،
دست خوش رنگ اش، ترک برداشته،
باز هم بانگ درشت پیرمرد،
پرده اندیشه ام را پاره کرد...،
"دوره گردم، کهنه قالی می خرم،
دست دوم، جنس عالی می خرم،
کوزه و ظرف سفالی می خرم،
گر نداری، شیشه خالی می خرم،
خواهرم بی روسری بیرون دوید،
گفت: "آقا، سفره خالی می خرید؟!!"
#قیصر_امین_پور
@mohsenjamei
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
می گذشت از کوچه ما دوره گرد،
داد می زد: "کهنه قالی می خرم،
دست دوم، جنس عالی می خرم،
کوزه و ظرف سفالی می خرم،
گر نداری، شیشه خالی می خرم"،
اشک در چشمان بابا حلقه بست،
عاقبت آهی کشید، بغض اش شکست،
اول ماه است و نان در سفره نیست،
ای خدا شکرت، ولی این زندگی است؟!!!
سوختم، دیدم که بابا پیر بود،
بدتر از او، خواهرم دلگیر بود،
بوی نان تازه هوش اش برده بود،
اتفاقا مادرم هم، روزه بود،
صورت اش دیدم که لک برداشته،
دست خوش رنگ اش، ترک برداشته،
باز هم بانگ درشت پیرمرد،
پرده اندیشه ام را پاره کرد...،
"دوره گردم، کهنه قالی می خرم،
دست دوم، جنس عالی می خرم،
کوزه و ظرف سفالی می خرم،
گر نداری، شیشه خالی می خرم،
خواهرم بی روسری بیرون دوید،
گفت: "آقا، سفره خالی می خرید؟!!"
#قیصر_امین_پور
@mohsenjamei
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
Forwarded from محسن جامعی شاعر و ترانه سرا
*
ﺩﻟــــــــﻢ ...؟
ﮐﻪ بهانـــه ات را مي گـــيرد ....
ﻣﯽ ﺁﯾــﻢ ﻭ ﺍﯾﻨــﺠﺎ ….
غزلـــي برايت ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴـــﻢ ...!
ﺍﻣﺎ ﺣﯿــــﻒ ...؟
ﻫﻤﻪ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪﻫﺎﻯ ﻣَــﺮﺍ مي ﺧﻮﺍﻧــند ....
جـــز، تُـــو .....!!!
*
💔✌️ @mohsenjamei💔
ﺩﻟــــــــﻢ ...؟
ﮐﻪ بهانـــه ات را مي گـــيرد ....
ﻣﯽ ﺁﯾــﻢ ﻭ ﺍﯾﻨــﺠﺎ ….
غزلـــي برايت ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴـــﻢ ...!
ﺍﻣﺎ ﺣﯿــــﻒ ...؟
ﻫﻤﻪ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪﻫﺎﻯ ﻣَــﺮﺍ مي ﺧﻮﺍﻧــند ....
جـــز، تُـــو .....!!!
*
💔✌️ @mohsenjamei💔
Forwarded from محسن جامعی شاعر و ترانه سرا
Ⓜ️
خبرت هست که دلتنگ نگاهت شده ام
بی قرار تو و چشمان خمارت شده ام
خبرت هست دلم مست حضور تو شده
عاشق و شیفته ی رنگ صدایت شده ام
خبرت هست که باران بهارم شده ای
چون پرستوی مهاجر نگرانت شده ام
خط به خط زندگی ام پرشده از بودن تو
خبرت نیست و شادم که فدایت شده ام.
@mohsenjamei
خبرت هست که دلتنگ نگاهت شده ام
بی قرار تو و چشمان خمارت شده ام
خبرت هست دلم مست حضور تو شده
عاشق و شیفته ی رنگ صدایت شده ام
خبرت هست که باران بهارم شده ای
چون پرستوی مهاجر نگرانت شده ام
خط به خط زندگی ام پرشده از بودن تو
خبرت نیست و شادم که فدایت شده ام.
@mohsenjamei
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸
آنچه کردی با دلم "چنگیز" ، با ایران نکرد
مثل چشمت کشورم را ، لشکری ویران نکرد
با خودم گفتم زمان ، این درد را کم می کند
سال ها گفتم ، ولی این درد را درمان نکرد !
صورتم را سرخ کردم ، تا نفهمد هیچ کس
هر چه کردم چشم ها ، این راز را پنهان نکرد
گرچه بر شیراز دل؛، آتش زدی ظلمت ولی
دل بریدن را برایم لحظه ای آسان نکرد !
مثل آتش ریختی ، هرلحظه در تابوت من !
شعله هایت را که پنهان ، خاک گورستان نکرد. !
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸
♥ @mohsenjamei ♥
آنچه کردی با دلم "چنگیز" ، با ایران نکرد
مثل چشمت کشورم را ، لشکری ویران نکرد
با خودم گفتم زمان ، این درد را کم می کند
سال ها گفتم ، ولی این درد را درمان نکرد !
صورتم را سرخ کردم ، تا نفهمد هیچ کس
هر چه کردم چشم ها ، این راز را پنهان نکرد
گرچه بر شیراز دل؛، آتش زدی ظلمت ولی
دل بریدن را برایم لحظه ای آسان نکرد !
مثل آتش ریختی ، هرلحظه در تابوت من !
شعله هایت را که پنهان ، خاک گورستان نکرد. !
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸
♥ @mohsenjamei ♥