خبرنامه کلارنا📡
22.5K subscribers
105K photos
14.8K videos
467 files
91.9K links
زیر نظر پایگاه خبری کلارنا
تاریخ تاسیس کانال: ۱۳۹۴/۷/۵
صاحب امتیاز👇
@Maasoumi
مدیر مسئول 👇
@mohammadshahbahrami
ارسال سوژه و خبر👇
@kelarna_admin
واحد آگهی👇
@tablighkelarna
اینستاگرام👇
instagram.com/kelarna
وب سایت👇
kelarna.ir
Download Telegram
#به_وقت_حکایت

🔹️از خواجه عبدالله انصاری پرسیدند: عبادت چیست ؟
فرمود: عبادت خدمت کردن به خلق است
پرسیدند: چگونه؟
گفت: اگر هر پیشه‌ای که به آن اشتغال
داری رضای خدا و مردم را در نظر
داشته باشی، این نامش عبادت است
پرسیدند : پس نماز و روزه و خمس... این‌ها چه هستند؟
گفت: این‌ها اطاعت هستند که باید بنده برای نزدیک شدن به خدا انجام دهد تا انوار حق بگیرد
#داستان_بخوانیم

🗓 اسفند ١۴٠٠

🖥 kelarna.ir 📱@kelarna | کلارنا
instagram.com/kelarna
#به_وقت_حکایت

ابلیس و فرعون

روزی ابلیس نزد فرعون رفت. فرعون خوشه‌ای انگور در دست داشت و تناول می‌کرد. ابلیس گفت: آیا می‌توانی این خوشه انگور تازه را به مروارید تبدیل کنی؟
فرعون گفت: نه.
ابلیس به لطایف‌الحیل و سحر و جادو، آن خوشه انگور را به خوشه‌ای مروارید تبدیل کرد.
فرعون تعجب کرد و گفت: احسنت! عجب استاد ماهری هستی.
ابلیس خود را به فرعون نزدیک کرد و یک پس گردنی به او زد و گفت: مرا با این استادی و مهارت حتی به بندگی قبول نکردند، آن وقت تو با این حماقت، ادعای خدایی می‌کنی؟


🗓 اسفند ١۴٠٠

🖥 kelarna.ir 📱@kelarna | کلارنا
instagram.com/kelarna
#به_وقت_حکایت
🔹️دو برادر با هم در مزرعه خانوادگی کار می‌کردند که یکی از آنها ازدواج کرده بود و خانواده بزرگی داشت و دیگری مجرد بود.شب که می‌شد دو برادر همه چیز از جمله محصول و سود را با هم نصف می‌کردند.
یک روز برادر مجرد با خودش فکر کرد و گفت:
درست نیست که ما همه چیز را نصف کنیم. من مجرد هستم و خرجی ندارم، ولی او خانواده بزرگی را اداره می کند.
بنابراین شب که شد یک کیسه پر از گندم را برداشت و مخفیانه به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت.
در همین حال برادری که ازدواج کرده بود با خودش فکر کرد و گفت:
درست نیست که ما همه چیز را نصف کنیم. من سر و سامان گرفته‌ام، ولی او هنوز ازدواج نکرده و باید آینده‌اش تامین شود.
بنابراین شب که شد یک کیسه پر از گندم را برداشت و مخفیانه به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت.
سال‌ها گذشت و هر دو برادر متحیر بودند که چرا ذخیره گندمشان همیشه با یکدیگرمساوی است.
تا آن که در یک شب تاریک دو برادر در راه انبارها به یکدیگر برخوردند. آن ها مدتی به هم خیره شدند و سپس بی‌آن که سخنی بر لب بیاورند کیسه هایشان را زمین گذاشتند و یکدیگر را در آغوش گرفتند.
#داستان_بخوانیم

🗓 اسفند ١۴٠٠

🖥 kelarna.ir 📱@kelarna | کلارنا
instagram.com/kelarna
#به_وقت_حکایت

🔹️دهقان ساده‌لوحی قصد داشت عسل خود را به شهر دیگری ببرد تا بفروشد، ولی نگهبان دروازه شهر بدطینتی کرد و سر ظرف عسل را برداشت و آنقدر این کار را ادامه داد تا عسل پر از گرد و خاک شد و مگس‌ها دور آن جمع شدند.
دهقان شکایت پیش قاضی برد.
قاضی نیز به دهقان گفت: از این پس به تو حکم لازم‌الاجرا می دهم تا هر کجا مگسی دیدی بکشی.
دهقان بلند شد و سیلی محکمی به صورت قاضی زد و گفت: طبق حکم شما اولین آنها را که روی صورت شما بود کشتم.
#داستان_بخوانیم

🗓 اسفند ١۴٠٠

🖥 kelarna.ir 📱@kelarna | کلارنا
instagram.com/kelarna
#به_وقت_حکایت

🔹دهقان پیر، با ناله می گفت: ارباب! با وجود این همه بدبختی، نمی دانم دیگر خدا چرا با من لج کرده و چشم تنها دخترم را«چپ» آفریده است؟
دخترم همه چیز را دوتا می بیند.
ارباب پرخاش کرد که: بدبخت! چهل سال است نان مرا زهرمار می کنی! مگر کور هستی، نمی بینی که چشم دختر من هم «چپ» است؟
دهقان گفت: چرا ارباب می بینم. اما چیزی که هست، دختر شما همه این خوشبختی ها را «دوتا» می بیند ولی دختر من، این همه بدبختی را.
#داستان_بخوانیم

🗓 اسفند ١۴٠٠

🖥 kelarna.ir 📱@kelarna | کلارنا
instagram.com/kelarna
#به_وقت_حکایت

شیر خودخواه


یکی بود یکی نبود. جنگل بزرگی بود که در آن حیوانات زیادی زندگی می‌کردند. در آن جنگل، شیر خودخواهی بود که همیشه از خودش تعریف می‌کرد. حیوانات جنگل کم‌کم از شیر خسته شدند و تصمیم گرفتند کاری کنند که شیر، دیگر خودخواه نباشد. آن‌ها دورهم جمع شدند تا فکر کنند و شیر را از خودخواهی دربیاورند.

کلاغ گفت: «فهمیدم. بهتر است زمین را بکنیم و روی چاله‌ای را که کنده‌ایم با برگ بپوشانیم. در کنار چاله هم گوشت خوشمزه‌ای بگذاریم. وقتی شیر آمد گوشت را بخورد، در چاله بیفتد!»

همه با این فکر موافق بودند. چاله‌ی بزرگی درست کردند، یک تکه گوشت خوشمزه هم کنار چاله گذاشتند. بعد پشت درختی پنهان شدند.

شیر، با غرور فراوان به‌طرف گوشت رفت. اما وقتی پایش را روی برگ‌ها گذاشت توی چاله افتاد. حیوانات به‌طرف چاله رفتند و به شیر گفتند: «تو که باهوش بودی! چه طور در چاله افتادی؟»

شیر با غرور گفت: «درست است، من خیلی باهوش هستم. اما چاله را ندیدم. حالا زودتر مرا از چاله بیرون بیاورید.»

حیوانات گفتند: «نه چون هنوز خودخواهی با تو کاری نداریم.»

حیوانات ازآنجا رفتند و دوباره جمع شدند و به فکر چاره‌ی دیگری افتادند.

گنجشک گفت: «به نظر من بهتر است آدم بزرگی درست کنیم و کنار چاله بگذاریم تا شیر از آن بترسد.»

همه با صدای بلند گفتند: «قبول است.»

بعد دست‌به‌کار شدند و پس از مدتی آدم بزرگی درست کردند و کنار چاله بردند. شیر خواب بود. وقتی بیدار شد و آدم را دید خیلی ترسید. برای همین داد زد و کمک خواست.

خرگوش به‌طرف چاله رفت و گفت: «تو که شجاع بودی! چرا ترسیدی؟ این یک آدم چوبی است.»

شیر با خجالت گفت: «معذرت می‌خواهم. آخَر من خیلی مغرور بودم.»

آن‌وقت حیوانات، شیر را بیرون آوردند و زندگی خوشی را آغاز کردند.

🗓 فروردین ١۴٠١

🖥 kelarna.ir 📱@kelarna | کلارنا
instagram.com/kelarna
#به_وقت_حکایت

شبی، برف فراوانی آمد و همه‌جا را سفیدپوش کرد. ‏دو پسر کوچک با هم شرط بستند که از روی یک خط صاف، از راهی عبور کنند که به مدرسه می‌رسید.
‏یکی از آنان گفت: «کار ساد‏ه‌ای است!»، بعد به زیر پای خود ‏نگریست که با دقت گام بردارد. پس از پیمودن نیمی از مسافت، سر خود ‏را بلند کرد ‏تا به ردّپاهای خود ‏نگاه کند. متوجه شد که به صورت زیگ زاگ قدم برد‏اشته است.
دوستش را صدا زد ‏و گفت: سعی کن که این کار را بهتر از من انجام دهی.
‏پسرک فریاد ‏زد: کار ساده‌ای است! ‏بعد سر خود ‏را بالا گرفت، به درِ مدرسه چشم د‏وخت و به طرفِ هدفِ خود ‏رفت. ردّپای او کاملاً صاف بود.
#داستان_بخوانیم

🗓 فروردین ١۴٠١

🖥 kelarna.ir 📱@kelarna | کلارنا
instagram.com/kelarna
#به_وقت_حکایت

🔹️زمستان تمام شده و بهار آمده بود؛ تکه یخی کنار سنگی بزرگ جای خوبی برای خواب داشت؛ از میان شاخه‌های درخت، نوری را دید. با خوشحالی به خورشید نگاه کرد و با صدای بلند گفت: سلام خورشید، من تا بحال دوستی نداشته‌ام با من دوست می‌شوی؟
خورشید گفت: سلام، اما…
یخ با نگرانی گفت: اما چه؟
خورشید گفت: تو نباید به من نگاه کنی، باور کن من دوست خوبی برای تو نیستم اگر من باشم، تو نیستی! می‌میری، میفهمی؟
یخ گفت: چه فایده که زندگی کنی و کسی را دوست نداشته باشی؟! چه فایده که کسی را دوست داشته باشی ولی نگاهش نکنی؟!
روزها یخ به آفتاب نگاه کرد و کوچک و کوچک تر شد؛ یک روز خورشید بیدار شد و تکه یخ را ندید؛
از جای یخ، جوی کوچکی جاری شده بود
چند روز بعد از همان جا گلی زیبا به شکل خورشید رویید. هر جا که خورشید می‌رفت گل هم با او می‌چرخید و به او نگاه می‌کرد،
گل آفتابگردان هنوز عاشق خورشید است
#داستان_بخوانیم

🗓 فروردین ١۴٠١

🖥 kelarna.ir 📱@kelarna | کلارنا
instagram.com/kelarna
#به_وقت_حکایت

🔹دهقان پیر، با ناله می گفت: ارباب! با وجود این همه بدبختی، نمی دانم دیگر خدا چرا با من لج کرده و چشم تنها دخترم را«چپ» آفریده است؟
دخترم همه چیز را دوتا می بیند.
ارباب پرخاش کرد که: بدبخت! چهل سال است نان مرا زهرمار می کنی! مگر کور هستی، نمی بینی که چشم دختر من هم «چپ» است؟
دهقان گفت: چرا ارباب می بینم. اما چیزی که هست، دختر شما همه این خوشبختی ها را «دوتا» می بیند ولی دختر من، این همه بدبختی را.
#داستان_بخوانیم

🗓 فروردین ١۴٠١

🖥 kelarna.ir 📱@kelarna | کلارنا
instagram.com/kelarna
#به_وقت_حکایت

🔹️زنی جوان در راهروی بیمارستان ایستاده، نگران و مضطرب. در انتهای در کادر بزرگی دیده می شود با تابلوی «اتاق عمل». چند لحظه بعد در اتاق باز و دکتر جراح از آن خارج می‌شود.
زن نفسش را در سینه حبس می‌کند. دکتر به سمت او می‌رود. زن با چهره‌ای آشفته به او نگاه می کند ...
دکتر: واقعاً متاسفم، ما تمام تلاش خودمون رو کردیم تا همسرتون رو نجات بدیم. اما به علت شدت ضربه، نخاع قطع شده و همسرتون برای همیشه فلج شده. ما ناچار شدیم هر دو پا رو قطع کنیم، چشم چپ رو هم تخلیه کردیم ... باید تا آخر عمر ازش پرستاری کنی، با لوله مخصوص بهش غذا بدی، روی تخت جابجاش کنی، حمومش کنی، زیرش رو تمیز کنی و باهاش صحبت کنی ... اون حتی نمی‌تونه حرف بزنه، چون حنجره‌اش آسیب دیده ...
با شنیدن صحبت‌های دکتر به تدریج بدن زن شل می‌شود، به دیوار تکیه می‌دهد...
سرش گیج می‌رود و چشمانش سیاهی می‌رود.
با دیدن این عکس‌العمل، دکتر لبخندی می‌زند و دستش را روی شانه زن می‌گذارد و می‌گوید: شوخی کردم ... شوهرت همون اولش مُرد.
#داستان_بخوانیم


🗓 فروردین ١۴٠١

🖥 kelarna.ir 📱@kelarna | کلارنا
instagram.com/kelarna
#به_وقت_حکایت

حکایت پند آموز برتری هنر بر ثروت

حكيم فرزانه اى پسرانش را چنين نصيحت مى كرد: عزيزان پدر! هنر بياموزيد، زيرا نمى توان بر ملك و دولت اعتماد كرد، درهم و دينار در پرتگاه نابودى است، يا دزد همه آن را ببرد و يا صاحب پول، اندك اندك آن را بخورد، ولى هنر چشمه زاينده و دولت پاينده است، اگر هنرمند تهيدست گردد، غمى نيست زيرا هنرش در ذاتش باقى است و خود آن دولت و مايه ثروت است، او هر جا رود از او قدرشناسى كنند، و او را در صدر مجلس جا دهند، ولى آدم بى هنر، با دريوزگى و سختى لقمه نانى به دست آورد.

🗓 فروردین ١۴٠١

🖥 kelarna.ir 📱@kelarna | کلارنا
instagram.com/kelarna
◾️فضا سازی شهری به مناسبت رحلت امام خمینی (ره) و قیام 15 خرداد

#به مناسبت سی و چهارمین سالگرد رحلت ملکوتی و جانسوز بیانگذار جمهوری اسلامی ایران ، امام خمینی (ره) و قیام خونین 15 خرداد ، شهرداری کلاردشت با فضاسازی نصب تبلیغات محیطی بنرهای تسلیت و سیاه پوش کردن شهر، این ایام حزن و اندوه را تسلیت گفت

روابط عمومی شهرداری و شورای اسلامی شهر کلاردشت

#اخبار_شهرداری

🗓 ۱۲ خرداد ١۴٠٢

📲 کانال کلارنا در ایتا👇

https://eitaa.com/joinchat/3152871425C09054106f7
◾️فضاسازی و سیاه پوش كردن سطح شهر به مناسبت فرا رسیدن ایام سوگواری ماه محرم توسط شهرداری کلاردشت
#به مناسبت فرا رسیدن ایام سوگواری سرور و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین(ع)، سطح شهر کلاردشت با اقداماتی نظیر طراحی و اکران بنر در تلویزیون شهری و بیلبوردهای سطح شهر، نصب پرچم و ریسه های مشکی در بلوار ها ، و همچنین طراحی، نصب جایگاه ایستگاه های صلواتی ، بصورت ویژه فضاسازی و سیاه پوش شد.

روابط عمومی شهرداری و شورای اسلامی شهر کلاردشت

#اخبار_شهرداری

🗓 ۳۰ تیر ١۴٠٢

📲 کانال کلارنا در ایتا👇

https://eitaa.com/joinchat/3152871425C09054106f7
#فراخوان مسابقه عفاف و حجاب از عاشورا تا اربعین حسینی
ویژه ساکنین و مهمانان کلاردشت در سال ۱۴۰۲
موضوعات مسابقه:
۱- کتابخوانی و تهیه چکیده کتاب
۲- مقاله نویسی ( تحقیق و پژوهش)
۳- سرودن شعر
۴- نمایشنامه نویسی
۵- نقاشی
۶- طراحی
۷- نشریه دیواری
۸- طراحی لباس
۹- خاطره نویسی
۱۰- تالیف کتاب
_ مهلت ارسال آثار حداکثر تا ۴۰۲/۶/۱۶ می باشد .
_ برای شرکت در موضوعات مسابقه هیچ محدودیت سنی و جنسیتی وجود ندارد.
_ ارسال آثار به پیام رسان های ایتا، بله و روبیکا به شماره ۰۹۳۹۵۱۴۰۰۷۴
#به برگزیدگان هر یک از موضوعات مسابقه پس از داوری آثار در پایان شهریور ماه و آغاز ماه ربیع اول جوایز نفیسی اهداء خواهد شد .

#اخبار_شهرداری

🗓 ۱۲ مرداد ١۴٠٢

📲 کانال کلارنا در ایتا👇

https://eitaa.com/joinchat/3152871425C09054106f7
🔴 اندر احوالات برخی از مدیران و مسئولان ؛ انجام وظایف مدیریتی و مسئولیتی یا بادیگارد و محافظ شخصی

برخی از مدیران و مسئولان که در انجام وظایف خود ناتوانند در جهت پوشش ضعف های خود روی به فعالیت جدیدی آورده اند و گویا در این مسیر موفق هم بوده‌اند و نقش بادیگارد و محافظ شخصی مافوق خود را به خوبی ایفا می کنند!!

این قسمت را نمی توان خرده گرفت چراکه
به جهت ماندن در قدرت چاره‌ای ندارند اما هدف افرادی که اینگونه پست و مقام را به این افراد بذل و بخشش می کنند ،چیست؟

کسانی که از هر طریقی و از هیچ تلاش و کوششی در جهت کنار زدن افراد و جایگزین کردن مهره های خود دریغ نمی کنند!!

#به_زودی
#شفاف_سازی

🗓 ۱ آبان ١۴٠٢

📲 بازنشر با شما

🖥 kelarna.ir 📱@kelarna
#به_وقت_حکایت

حرف مفت

زماني كه ناصر الدين شاه دستگاه تلگراف را به ايران آورد و در تهران نخستين تلگرافخانه افتتاح شد مردم به اين دستگاه تازه بي اعتماد بودند. براي همين، سلطان صاحبقران اجازه داد كه مردم چند روزي پيام هاي خود را رايگان به شهرهاي ديگر بفرستند.

وزير تلگراف استدلال كرده بود كه ايراني ها ضرب المثلي دارند كه مي گويد «مفت باشد كوفت باشد.» يعني هر چه كه مفت باشد مردم از آن استقبال مي كنند. همين طور هم شد. مردم كم كم و با ترس براي فرستادن پيام هايشان راهي تلگرافخانه شدند. دولت وقت، چند روزي را به اين منوال گذراند و وقتي كه تلگرافخانه جا افتاد و ديگر كسي تلگرافخانه را به شعبده و جادو مرتبط نكرد مخبر الدوله دستور داد بر سردر تلگرافخانه نوشتند: «از امروز حرف مفت قبول نمي شود.»

مي گويند «حرف مفت» از آن زمان به زبان فارسي راه پيدا كرد.

✍️ حکایت برخی از افرادی که خودشونو خیلی بزرگ میبینن و دچار خود بزرگ بینی شدن و حرف مفت زیاد میزنن البته نه در مقابل طرف بلکه در غیاب او!

😂 شما حرف مفت نزن

به دل نگیرید😉

🗓 ۲۵ بهمن ١۴٠٢

📲 بازنشر با شما

🖥 kelarna.ir 📱@kelarna
#شما_نوشتید

سلام خسته نباشید به کانال کلارنا

میخواستم بگم در تعطیلات عید امسال دوستانی‌ که تو زمینه ویلا و اجاره کار میکردن میگفتن امسال تقریبا اکثر خونه ها خالی موند و مسافر نبود در حالی که در سالهای قبل از یک ماه قبل رزرو می شد...

قطعا ماه رمضان تو این مسأله تاثیر گذار بوده و مردم خوب ما ترجیح میدن که بعد از ماه رمضان به سفر بیان...

اما نکته اصلی اینکه با این تعداد مسافرای امسال کلاردشت خیلی کمتر بود ولی مشکل آب تو منطقه بسیار شدید تر بود و خواستم بگم اگر مسافرت های اصلی که بعد ماه رمضان اتفاق میافته اگر مسئولین کاری نکند قطعی آب در روزهای آینده به مراتب شدیدتر و عجیب تر خواهد بود...

#به_فکر_باشید


🛑کلارنا آمادگی انتشار پاسخ مسؤلین مربوطه در این خصوص دارد.

🔍 #پایش
📣 #پیگیری
👤🗣 #پاسخ

🗓 ۱۵ فروردین ۱۴۰۳

📲 بازنشر با شما

🖥 kelarna.ir 📱@kelarna
🔺صرفه‌جویی کنید، پاداش بگیرید

🔹برای نخستین‌بار در کشور، پاداش صرفه‌جویی در مصرف گاز به مشترکان پرداخت می‌شود.


#درست_مصرف_کنیم
#گاز_برای_همه_نسلها
#به_اندازه_مصرف_کنیم

‌‌🗓 ۲۳ تیر ۱۴۰۳

📲 بازنشر با شما

🖥 kelarna.ir 📱@kelarna
📣اطلاعیه قطع گاز

💢 بعلت اتصال شبکه جدید به شبکه گازدار،
جریان گاز در شهرستان کلاردشت شامل: حسنکیف -خیابان میرزا آقاجانی تا ابتدای محل

♨️ از ساعت ۱۰ صبح روز چهار شنبه مورخ ۱۴۰۳/۰۵/۳۱ به مدت ۶ ساعت قطع خواهد شد.

🔸لذا از مشترکین گرامی تقاضا می شود در این مدت شیرهای وسایل گاز سوز خود را بسته نگه دارند و از دست زدن به کنتور و رگلاتور جداً خودداری نمایند.

#درست_مصرف_کنیم
#گاز_برای_همه_نسلها
#به_اندازه_مصرف_کنیم
#آموزش
#فرهنگ‌سازی

🌸پیشاپیش از بردباری و همکاری مشترکین محترم این مناطق متشکریم.

🔥 روابط عمومی شرکت گاز شهرستان کلاردشت

‌‌🗓 ۳۱ مرداد ۱۴۰۳

📲 بازنشر با شما

🖥 kelarna.ir 📱@kelarna