138 subscribers
2.19K photos
73 videos
346 files
23 links
اداره آموزش
شرکت کشت و صنعت کارون
Download Telegram
امروز با #قیصر_امین_پور

دل داده ام بر باد، بر هر چه باداباد
مجنون تر از لیلی، شیرین تر از فرهاد

ای عشق از آتش اصل و نسب داری
از تیره ی دودی ، از دودمان باد

آب از تو توفان شد، خاک از تو خاکستر
از بوی تو آتش، در جان باد افتاد

هر قصر بی شیرین، چون بیستون ویران
هر کوه بی فرهاد، کاهی به دست باد

هفتاد پشت ما از نسل غم بودند
ارث پدر ما را، اندوه مادرزاد

از خاک ما در باد، بوی تو می آید
تنها تو می مانی، ما می رویم از یاد
@karunagroindustry
امروز با #قیصر_امین_پور

صبح یک روز نوبهاری بود
روزی از روزهای اول سال
بچه ها در کلاس جنگل سبز
جمع بودند دور هم خوشحال

بچه ها غرق گفتگو بودند
باز هم در کلاس غوغا بود
هر یکی برگ کوچکی در دست
باز انگار زنگ انشا بود

تا معلم ز گرد راه رسید
گفت با چهره ای پر از خنده:
باز موضوع تازه ای داریم
"آرزوی شما در آینده"

شبنم از روی برگ گل برخاست
گفت: "میخواهم آفتاب شوم
ذره ذره به آسمان بروم
ابر باشم دوباره آب شوم"

دانه آرام بر زمین غلتید
رفت و انشای کوچکش را خواند
گفت: "باغی بزرگ خواهم شد
تا ابد سبز سبز خواهم ماند"

غنچه هم گفت: "گرچه دل تنگم
مثل لبخند باز خواهم شد
با نسیم بهار و بلبل باغ
گرم راز و نیاز خواهم شد"

جوجه گنجشک گفت: "میخواهم
فارغ از سنگ بچه ها باشم
روی هر شاخه جیک جیک کنم
در دل آسمان رها باشم"

جوجه ی کوچک پرستو گفت:
"کاش با باد رهسپار شوم
تا افق های دور کوچ کنم
باز پیغمبر بهار شوم"

جوجه های کبوتران گفتند:
"کاش میشد کنار هم باشیم
توی گلدسته های یک گنبد
روز و شب زایر حرم باشیم"

زنگ تفریح را که زنجره زد
باز هم در کلاس غوغا شد
هر یک از بچه ها به سویی رفت
و معلم دوباره تنها شد

با خودش زیر لب چنین می گفت:
"آرزوهایتان چه رنگین است!
کاش روزی به کام خود برسید
بچه ها، آرزوی من این ست"
@karunagroindustry
امروز با #قیصر_امین_پور

این ترانه بوی نان نمی ‌دهد
بوی حرف دیگران نمی ‌دهد

سفره ی دلم دوباره باز شد
سفره ‌ای كه بوی نان نمی ‌دهد

نامه ‌ای كه ساده و صمیمی است
بوی شعر و داستان نمی ‌دهد:

…با سلام و آرزوی طول عمر
كه زمانه این زمان نمی ‌دهد،

كاش این زمانه زیر و رو شود
روی خوش به ما نشان نمی‌ دهد

یك وجب زمین برای باغچه
یك دریچه، آسمان نمی‌ دهد

وسعتی به قدر جای ما دو تن
گر زمین دهد، زمان نمی ‌دهد!

فرصتی برای دوست داشتن
نوبتی به عاشقان نمی ‌دهد

هیچ كس برایت از صمیم دل
دست دوستی تكان نمی‌ دهد

هیچ كس به غیر ناسزا تو را
هدیه ‌ای به رایگان نمی ‌دهد

كس ز فرط های‌ و ‌هوی گرگ و میش
دل به هی‌هی شبان نمی ‌دهد

جز دلت كه قطره‌ ای است بیكران
كس نشان ز بیكران نمی ‌دهد

عشق، نام بی ‌نشانه است و كس
نام دیگری بدان نمی ‌دهد

جز تو، هیچ میزبان مهربان
نان و گل به میهمان نمی ‌دهد

ناامیدم از زمین و از زمان
پاسخم نه ای ، نه آن... نمی ‌دهد

پاره ‌های این دل شكسته را
گریه هم دوباره جان نمی‌ دهد

خواستم كه با تو درد دل كنم
گریه ‌ام ولی امان نمی ‌دهد...
@karunagroindustry
امروز با #قیصر_امین_پور

چرا مردم قفس را آفریدند؟
چرا پروانه را از شاخه چیدند؟
چرا پروازها را پر شکستند؟
چرا آوازها را سر بریدند؟

پس از کشف قفس، پرواز پژمرد
سرودن بر لب بلبل گره خورد
کلاف لاله سر در گم فرو ماند
شکفتن در گلوی گل گره خورد

چرا نیلوفر آواز بلبل
به پای میله های سرد پیچید؟
چرا آواز غمگین قناری
درون سینه اش از درد پیچید؟

چرا لبخند گل پرپر شد و ریخت؟
چه شد آن آرزوهای بهاری؟
چرا در پشت میله خط خطی شد
صدای صاف آواز قناری؟

چرا لای کتابی، خشک کردند
برای یادگاری پیچکی را؟
به دفترهای خود سنجاق کردند
پر پروانه و سنجاقکی را؟

خدا پر داد تا پرواز باشد
گلویی داد تا آواز باشد
خدا می خواست باغ آسمان ها
به روی ما همیشه باز باشد

خدا بال و پر و پروازشان داد
ولی مردم درون خود خزیدند
خدا هفت آسمانِ باز را ساخت
ولی مردم قفس را آفریدند...
@karunagroindustry
امروز با #قیصر_امین_پور

گفتی: غزل بگو! چه بگویم؟ مجال کو؟
شیرین من! برای غزل شور و حال کو؟

پر می زند دلم به هوای غزل، ولی
گیرم هوای پر زدنم هست، بال کو؟

گیرم به فال نیک بگیرم بهار را
چشم و دلی برای تماشا و فال کو؟

تقویم چار فصل دلم را ورق زدم
آن برگهای سبزِِ سرآغاز سال کو؟

رفتیم و پرسش دل ما بی جواب ماند
حال سؤال و حوصله قیل و قال کو؟
@karunagroindustry
امروز با #قیصر_امین_پور

با توام
ای لنگر تسکین!
ای تکان های دل!
ای آرامش ساحل!

با توام
ای نور!
ای منشور!
ای تمام طیف های آفتابی!
ای کبود ارغوانی!
ای بنفشابی!
با تو ای دلشوره ی شیرین!

با توام
ای شادی غمگین!

با توام
ای غم!
غم مبهم!
ای نمی دانم!

هرچه هستی باش!
اما کاش...
نه جز اینم آرزویی نیست
هرچه هستی باش!
اما باش...

@karunagroindustry
امروز با #قیصر_امین_پور

خسته ام از این کویر، این کویر کور و پیر
این هبوط بی دلیل، این سقوط ناگزیر

آسمان بی هدف، بادهای بی طرف
ابرهای سر به راه، بیدهای سر به زیر

ای نظاره ی شگفت، ای نگاه ناگهان
ای هماره در نظر، ای هنوز بی نظیر!

آیه آیه ات صریح، سوره سوره ات فصیح
مثل خطی از هبوط، مثل سطری از کویر

مثل شعر ناگهان، مثل گریه بی امان
مثل لحظه های وحی، اجتناب ناپذیر!

ای مسافر غریب، در دیار خویشتن
با تو آشنا شدم، با تو در همین مسیر!

از کویر سوت و کور، تا مرا صدا زدی،
دیدمت ولی چه دور! دیدمت ولی چه دیر!

این تویی در آن طرف، پشت میله ها رها
این منم در این طرف، پشت میله ها اسیر!

دست خسته ی مرا، مثل کودکی بگیر
با خودت مرا ببر، خسته ام از این کویر!
@karunagroindustry
امروز با #قیصر_امین_پور

می‌ خواهمت چنان که شب خسته خواب را
می‌ جویمت چنان که لب تشنه آب را

محو توام چنان که ستاره به چشم صبح
یا شبنم سپیده ‌دمان، آفتاب را

بی‌ تابم آنچنان که درختان برای باد
یا کودکان خفته به گهواره تاب را

بایسته ‌ای چنان که تپیدن برای دل
یا آنچنان که بال پریدن عقاب را

حتی اگر نباشی، می‌آفرینمت
چونانکه التهاب بیابان سراب را

ای خواهشی که خواستنی تر ز پاسخی
با چون تو پرسشی چه نیازی جواب را...
@karunagroindustry
امروز با #قیصر_امین_پور

بوی بهشت می شِنوم از صدای تو
نازکتر از گل است، گلِ گونه های تو

ای در طنین نبض تو آهنگ قلب من
ای بوی هرچه گل، نفس آشنای تو

ای صورت تو آیه و آیینه ی خدا
حقا که هیچ نقص ندارد خدای تو

صد کهکشانْ ستاره و هفت آسمانْ حریر
آورده ام که فرش کنم زیرپای تو

چیزی عزیز تر ز تمام دلم نبود
ای پاره ی دلم! که بریزم به پای تو

امروز تکیه‌گاه تو آغوش گرم من
فردا عصای خستگی ام شانه های تو

در خاک هم دلم به هوای تو می تپد
چیزی کم از بهشت ندارد هوای تو...
@karunagroindustry
امروز با #قیصر_امین_پور

وقتی تو نیستی
نه هست های ما چونان که بایدند، نه بایدها
مثل همیشه آخر حرفم و حرف آخرم را با بغض می خورم
عمریست لبخند های لاغر خود را در دل ذخیره می کنم، باشد برای روز مبادا
اما در صفحه های تقویم، روزی به نام روز مبادا نیست
آن روز هر چه باشد، روزی شبیه دیروز، روزی شبیه فردا،
روزی درست مثل همین روزهای ماست
اما کسی چه میداند،
شاید امروز نیز روز مبادا باشد.

وقتی تو نیستی
نه هست های ما چونان که بایدند، نه بایدها
هر روز بی تو روز مباداست
@karunagroindustry
امروز با #قیصر_امین_پور

از نو شکفت نرگس چشم انتظاری ام
گل کرد خار خار شب بی قراری ام

تا شد هزار پاره دل از یک نگاه تو
دیدم هزار چشم در آیینه کاری ام

گر من به شوق دیدنت از خویش می روم
از خویش می روم که تو با خود بیاری ام

بود و نبود من همه از دست رفته است
باری مگر تو دست بر آری به یاری ام

کاری به کار غیر ندارم که عاقبت
مرهم نهاد نام تو بر زخم کاری ام

تا ساحل نگاه تو چون موج بی قرار
با رود رو به سوی تو دارم که جاری ام

با ناخنم به سنگ نوشتم: بیا، بیا
زان پیشتر که پاک شود یادگاری ام
@karunagroindustry
امروز با #قیصر_امین_پور

چرا عاقلان را نصيحت كنيم؟
بياييد از عشق صحبت كنيم

تمام عبادات ما عادت است
به بی عادتی، كاش عادت كنيم

چه اشكال دارد پس از هر نماز
دو ركعت گلي را عبادت كنيم؟

به هنگام نيّت براي نماز
به آلاله‌ها قصد قربت كنيم

چه اشكال دارد كه در هر قنوت
دمي بشنو از ني حكايت كنيم؟

چه اشكال دارد در آيينه‌ ها
جمال خدا را زيارت كنيم؟

مگر موج دريا ز دريا جداست
چرا بر «يكي» حكم «كثرت» كنيم؟

پراكندگي حاصل كثرت است
بياييد تمرين وحدت كنيم

«وجود» تو چون عين «ماهيّت» است
چرا باز بحث «اصالت» كنيم؟

اگر عشق خود علت اصلي است
چرا بحث «معلول» و «علت» كنيم؟

بيا جيب احساس و انديشه را
پر از نقل مهر و محبت كنيم

پر از گلشن راز، از عقل سرخ
پر از كيمياي سعادت كنيم

بياييد تا عينِ عين القضات
ميان دل و دين قضاوت كنيم

اگر سنّت اوست نوآوري
نگاهي هم از نو به سنت كنيم

مگو كهنه شد رسم عهد الست
بياييد تجديد بيعت كنيم

برادر چه شد رسم اخوانيه؟
بيا ياد عهد اخوت كنيم

بگو قافيه سست يا نادرست
همين بس كه ما ساده صحبت كنيم

خدايا دلي آفتابي بده
كه از باغ گل‌ ها حمايت كنيم

رعايت كن آن عاشقي را كه گفت:
"بيا عاشقي را رعايت كنيم"
@karunagroindustry
امروز با #قیصر_امین_پور

چه می شد اگر مثل پروانه ها
کمی دست و پای دلت باز بود
به هر جا دلت خواست سر می زدی
از این خاک، امکان پرواز بود

اگر باخبر بودی از آسمان
به روی زمین این خبرها نبود
اگر خانه پر بود از پنجره
نیازی به این قفل و درها نبود

اگر با خبر باشی از آسمان
خبرهای آن سو همه آبی اند
خبرهای روشن خبرهای خوب
همه آفتابی و مهتابی اند

خبرهای آن سو همه سبز سبز
خبرهای این سو همه سرخ و زرد
در آن سو همه رنگ آرامش است
در این سو همه رنگ نیرنگ و درد

در این آسمان و زمین بزرگ
مگر یک وجب جا برای تو نیست؟!
مگر شاخ یا دم در آورده ای؟!
که جای دم و شاخ های تو نیست؟!

هوای تنفّس در این جا کم است؟!
و یا آب و نانش به اندازه نیست؟!
برای تو خورشید و ماهش کم است؟!
و یا کهکشانش به اندازه نیست؟!

تمام زمین جای جولان توست
بگو جا برای تو تنگ است باز؟!
نه تنها زمین، آسمان مال توست
نیازی به شمشیر و جنگ است باز؟!
@karunagroindustry
ز بس بی تاب آن زلف پریشانم، نمی دانم
حبابم؟ موج سرگردان طوفانم؟ نمی دانم

حقیقت بود یا دور و تسلسل حلقه ی زلفت؟
هزار و یک شب این افسانه می خوانم، نمی دانم

سراسر صرف شد عمرم همه محو نگاه تو
ولی از نحوه ی چشمت چه می دانم؟ نمی دانم

چو اشکی سرزده یک لحظه از چشم تو افتادم
چرا در خانه ی خود عین مهمانم؟ نمی دانم

ستاره می شمارم سال های انتظارم را:
هزار و سیصد و چندین و چندانم؟ نمی دانم

نمی دانم بگو عشق تو از جانم چه می خواهد؟
چه می خواهد بگو عشق تو از جانم؟ نمی دانم

نمی دانم به غیر از این نمی دانم، چه می دانم؟
نمی دانم، نمی دانم ، نمی دانم ، نمی دانم!!

#قیصر_امین_پور
@karunagroindustry
گرچه چون موج، مرا شوقِ زِ خود رستن بود
موج موج دل من تشنه ‌ی پیوستن بود

یک‌ دم آرام ندیدم دل خود را همه عمر
بس که هر لحظه به صد حادثه آبستن بود

خواستم از تو به ‌غیر از تو نخواهم، اما
خواستن‌ ها همه موقوف توانستن بود

کاش از روز ازل هیچ نمی‌ دانستم
که هبوط اَبَدَم از پیِ دانستن بود

چشم تا باز کنم، فرصت دیدار گذشت
همه ‌ی طول سفر، یک چمدان بستن بود...

#قیصر_امین_پور
@karunagroindustry
اگر داغ دل بود، ما دیده ‌ایم
اگر خون دل بود، ما خورده ‌ایم...

#قیصر_امین_پور
@karunagroindustry
صبحِ بی تو، رنگِ بعد از ظهر يک آدينه دارد
بی تو حتّي مهربانی حالتی از کينه دارد

بي تو می گويند: تعطيل است کار عشق بازی
عشق امّا کی خبر از شنبه و آدينه دارد؟!

#قیصر_امین_پور
@karunagroindustry
ای عشق، ای ترنّم نامت ترانه‌ ها
معشوقِ آشنای همه عاشقانه ‌ها

ای معنی جمال به هر صورتی که هست
مضمون و محتوای تمام ترانه‌ ها

با هر نسیم، دست تکان می‌ دهد گلی
هر نامه ای ز نام تو دارد نشانه ‌ها

هر کس زبان حال خودش را ترانه گفت
گل با شکوفه، خوشه ی گندم به دانه‌ ها

شبنم به شرم و صبح به لبخند و شب به راز
دریا به موج و موج به ریگِ کرانه‌ ها

باران، قصیده‌ ای‌ست تر و تازه و روان
آتش ترانه‌ ای‌ به زبان زبانه‌ ها

اما مرا زبان غزلخوانیِ تو نیست
شبنم چگونه دم زند از بی‌ کرانه‌ ها؟

کوچه به کوچه سر زده‌ ام کو به کوی تو
چون حلقه در‌ به‌ در زده‌ ام سر به‌ خانه‌ ها

یک لحظه از نگاه تو کافیست تا دلم
سودا کند دمی به همه جاودانه‌ ها...

#قیصر_امین_پور
@karunagroindustry