140 subscribers
2.19K photos
73 videos
346 files
23 links
اداره آموزش
شرکت کشت و صنعت کارون
Download Telegram
سلام...
صادقانه زندگی کنیم
ما موجودات خاکی نیستیم که به #بهشت می‌ رویم.
ما موجودات بهشتی هستیم که از خاک سر برآورده‌ ایم.

#دكتر_الهى_قمشه_اى
@karunagroindustry
ظهر بود که دزدها ریختند به روستایمان. صدای تیر که بلند شد، همه سراسیمه از خانه بیرون آمدند. دزدها تهدید کردند هرچه اَشرفی، پول، طلا، نقره، مِس، روغن و آذوقه و حتی کَشک دارید، به خانه کدخدا بیاورید که اگر نه، هرچه دیدید از چشم خود دیده‌اید!
چاره‌ای نبود و کدخدا هم همه هست‌ و‌ نیست مردم را تحویل دزدان داد. روستا چهار قاطر داشت که هر چهار تا را دزدان برای یدک‌کشیدن مالِ مردم استفاده کردند و اگر چیزی هم باقی ماند، دیگر امکان بردنش را نداشتند وگرنه آن را نیز می بردند. اما غلامرضا بیشتر از همه سوخت! آمده بود جلوی دزدان بایستد و مقاومت کند که نه‌ تنها همه دارایی‌ اش را بردند، بلکه می‌خواستند او را بکشند. اما به وساطت روحانی و کدخدای ده، فقط به شکستنِ کِتفش اکتفا کردند.
همه مردم روستا را در خانه کدخدا حبس کردند. بعد از چند ساعت تنها غلامرضا جرات کرد که در خانه کدخدا را باز کند و فهمید که دزدان رفته‌اند و همه بیرون آمدند. همان شب درِ خانه کدخدا جمع شدند و حساب‌و‌کتاب کردند که چه رفته است و چه مانده است.

غلامرضا دار‌ و‌ ندارش مشتی پول و اَشرفی بود که رفته بود و از زندگی‌اش تنها چند گوسفند مانده بود و چیقویی (وسیله‌ای که پنبه‌ دانه را از کولکِ پنبه جدا می‌کند) که حالا تمام زندگی او بود. حدود یک ماه بعد، غلامرضا تصمیمش را گرفت. چیقویش را برداشت و گفت می‌ رود تا بخت خود را در پایتخت بیازماید. هرچه نزدیکان گفتند اثری نکرد و آخر رفت.

🔸حکایت‌های مختلفی از رسیدن غلامرضا به تهران نقل می‌شود اما هرچه بود وقتی به تهران رسید، زمستان شده بود و گرمای خانه‌ و‌ کاشانه‌اش تبدیل به سوز و سرمای آن روزهای تهران! در بازار تهران بساط پنبه‌پاک‌کنی پهن کرد و به همت و مهارت، چیزی نگذشت که کارش سکه شد. هنوز 5 سال در تهران نمانده بود که ثروت و اعتباری پیدا کرد که هرگز تصور رسیدن به آن را هم نداشت! غلامرضا با ثروتی که در تهران اندوخت به محل خودش برگشت و زمین‌ها و املاک بسیاری در ولایت خود خرید و پس از آن به کشاورزی پرداخت.

آنچه خواندیم تلخیصی از حکایت پدرِ پدربزرگ دکتر اصغر محمدی‌خنامان بود که به‌تازگی در کتابی با عنوان «در جست‌وجوی دانایی: از خنامان تا استکهلم» منتشر شده است.

▪️دکتر محمدی می‌گوید حکایت چیقوی غلامرضا بعدها بخشی از حکایت زندگی من شد. اواسط دهه ٤٠ وارد دانشگاه صنعتی شریف شدم و سالها بعد به‌عنوان نماینده سازمان انرژی اتمی ایران در مرکز تحقیقات هسته‌ای سوئد کار می‌کردم. اما سال ١٣٥٨ از سمتم عزل شدم و نه‌تنها شغلم را که حتی بورس تحصیلی‌ام را از دست دادم. وضعی به‌مراتب بدتر از اوضاع غلامرضا! فکر می‌کردم با توجه به سوابق و ارتباطاتم پستی مدیریتی یا حداقل کارشناسی با حقوق بالا در شرکتی معتبر به من پیشنهاد می‌شود، اما به هر دری که می‌زدم، درِ بسته بود!
آنجا بود که یاد غلامرضا و چیقویش افتادم و اینکه چیقوی من چیست؟
به این نتیجه رسیدم که باید از اول شروع کنم و همه تحصیلات و تجربه تخصصی‌ام را کنار بگذارم.
روزگاری در دوران دانشجویی، جوشکاری را به‌خوبی یاد گرفته بودم. برای همین به استخدام یک کارخانه خودروسازی به‌عنوان جوشکار درآمدم و سپس از طریق همین جوشکاری مسیرم را مجدد پیدا کردم و بعدها استاد دانشگاه استکهلم سوئد شدم!

⭕️تجویز راهبردی:
آیا شما در سبد مهارت های تان چیقو دارید؟ دو تجویز زیر را جدی بگیرید:

1️⃣یکی از مشکلات زندگی امروزمان این است که اغلب مهارت‌ها و تخصص‌هایمان آن‌قدر کوچک و محدود است که تنها یکی یا دو جا بیشتر مخاطب برایش پیدا نمی‌شود! تخصص‌گرایی بد نیست که خیلی هم خوب است اما زندگی همیشه طبق روال جلو نمی‌رود. پس تا دیر نشده این سؤال صریح و سخت را از خود بپرسیم که چه مهارت یا تخصصی داریم که همه جا (یا حداقل خیلی از جاها) به کار می‌آید و برایش پول می‌دهند؟

2️⃣مهم تر از آمادگی فنی (مهارت چیقویی) باید آمادگی روانی (تفکر چیقویی) نیز داشت. به عنوان مثال فردی رفته و فوق لیسانس علوم سیاسی گرفته. سه سال هم گشته و کار پیدا نکرده و حالا فکر می کند که چون علوم سیاسی خوانده حتما باید در همان رشته، کار کند. 30 سال آینده اش را می خواهد به خاطر 6 سال گذشته (که لیسانس و فوق لیسانس گرفته) قربانی کند. همان کسی که علوم سیاسی خوانده به خاطر مهارت ها و استعدادهایش، شاید بهترین و منصف ترین معامله کننده املاک منطقه 1 تهران بشود. بنابراین بگذار تا گذشته در آغوش خاطره تنگ بفشریم و آینده را در آغوش گرم اشتیاق.

نوشته مشترک وحید شامخی و مجتبی لشکربلوکی
@karunagroindustry
دوستان و همراهان گرامی

کتابهای زیر توسط آقای #مهندس_سهرابی از مرکز تحقیقات شرکت، به کتابخانه اداره آموزش اهداء شده است:

پرورش حافظه برای همه سنین، هفت ویژگی افراد موفق، موفق ها چگونه فکر می کنند، ریاضیات و کاربرد آن در مدیریت، چگونه سخن بگوئیم، ده اصل اساسی در فرزند پروری خوب، روش های مناسب برای تغذیه کودکان، کودک در مهد کودک، پیشگیری و درمان کمر درد به زبان ساده، رژیم های لاغری، داشتن شکم صاف بسیار آسان است، فالنامه حافظ.

با تشکر از ایشان
باشد که این عادت حسنه در ما نهادینه شود؛ وقتی از خواندن کتابی لذت می بریم در صورت امکان در مکانی قرار دهیم تا همگان در این لذت با ما شریک شوند.
@karunagroindustry
ترسوها هیچوقت شروع نمی کنن!
ضعیف ها هیچوقت تموم نمی کنن!
برنده ها هیچوقت بی خیال نمی شن!

ما در کدام گروه قرار می گیریم؟!
@karunagroindustry
همکاران محترم
درود
به استحضار می رساند مقرر است سمینار آموزشی با عنوان #خاک_کود_نیشکر با حضور جناب آقای دکتر بنی بیات، مشاور عالی خاک و آب کشور، در تاریخ چهارشنبه 4 بهمن ماه 1396 از ساعت 10:30 صبح لغایت 12:30 در محل سالن اجتماعات اداره آموزش برگزار گردد.
همکاران مرتبط با موضوع و سایر پرسنل علاقمند در رده های کارشناسی و بالاتر، می توانند با هماهنگی مدیران مربوطه، در این سمینار حضور بهم رسانند.
@karunagroindustry
سلام...
می گویند: بخشش هر کس به اندازه عشق اوست.
ما چقدر عاشقیم؟!
@karunagroindustry
روزگاری، حيوانات تصميم گرفتند در يك مدرسه آموزش مهارت هاي حيوانات شركت كنند. برنامه آموزشي آنها شامل دويدن، بالا رفتن، شنا كردن و پرواز كردن بود. همه حيوانات همه درس ها را انتخاب كردند.

اردك كه در شنا كردن عالي بود، و از معلم خود بهتر شنا مي كرد، در پرواز نمره قبولي نياورد، و در دويدن ضعيف بود. چون در دويدن بسيار كند بود، ناچار شد شنا را از درس خود حدف كند و پس از تعطيلي ساعات درسي، در مدرسه مي ماند و دويدن تمرين مي كرد. اين تمرين باعث شد كه پاهاي پرده دار او كاملاً پوستمال شوند و به همين دليل كسي ناراحت نشد مگر خود اردك.

خرگوش در دويدن در رأس كلاس خود بود. اما عصب هاي ماهيچه هايش به علت تمرين زياد شنا كشيده شدند و در دويدن هم كم مي آورد و مثل سابق نمي توانست بدود.

سنجاب در بالا رفتن عالي بود. اما در كلاس پرواز بيچاره شده بود. زيرا معلم او را وادار كرده بود از زمين به بالا برود نه اين كه از درخت پايين بيايد. سنجاب به دليل فشار زياد دچار گرفتگي عضلات شد. از اين رو در بالا رفتن نمره «ج» و در دويدن «د» گرفت و مردود شد.

عقاب يك بچه ی مساله دار بود و به خاطر بي انضباطي به سختي تنبيه شد. در كلاس هاي پرواز از همه جلوتر بود و اصرار داشت روش خود را در بالا رفتن به كار گيرد...

⭕️آموزه:
آدم هاي موفق، جاي مناسب خود را كشف كرده اند. همکاران موفق، ضمن شناخت ویژگیهای خوب و موثر سایرین، تمام تلاش خودرا می نمایند تا به آنها خود كمك كنند كه جاي مناسب خود را بيابند و از استعدادهای آنها در جای خود و بجای خود استفاده لازم را ببرند.
نهایتا اینکه شناخت تواناییهای خود و دوستان و همکارانتان، و استفاده درست و بجا از آنها، یکی از شاخصه های کلیدی افراد موفق می باشد...
@karunagroindustry
سلام...
لذت بردن از زندگی هیچ هزینه ای نداره
به جزء هزینه ای که باید واسه ذهنمون بکنیم
و نگاهمون رو عوض کنیم...
@karunagroindustry
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
زنده باد #ایران

شما به شنیدن یک موسیقی خاطره انگیز
و دیدن تصاویر زیبایی از ایران عزیز، دعوتید...
@karunagroindustry
حضور کارشناس حرفه ای دروگر نیشکر، آقای گری دینگله از استرالیا
برای آموزش عملی اپراتورهای هاروستر نیشکر
در شرکت کشت و صنعت کارون
@karunagroindustry
مدتی پیش ناشری با من تماس گرفت؛ از قرار معلوم او و چند ناشر دیگر با هم جلسه ای داشتند و در مورد کتاب‌هایی که میخواستند به چاپ برسانند صحبت می کرده اند و یکی از آنان گفته است: "بازار خوبی برای کتابی در باب #انضباط_فردی وجود دارد، چرا که تا به حال کسی اینچنین کتابی ننوشته است". بعد با خود گفته اند خوب، حال این کتاب را چه کسی باید بنویسد؟ و دیگری گفته است: "چرا برایان این کتاب را ننویسد؟"

این شد که با من تماس گرفتند و گفتند: "به نظر ما، شما بهترین نمونه ی انضباط فردی هستید و بدین جهت، مایلیم کتابی در این مورد برای ما بنویسید".
من هم گفتم: "بسیار خوب، در این مورد اطلاعات زیادی دارم. ممنون از اینکه این افتخار را نصیب من کردید" و قطع کردم؛ اما همین که گوشی را گذاشتم، شدیداً احساس گناه کردم؛ چون شخصاً فکر نمی‌کنم که آدم خیلی منضبطی باشم، اما کمی که با خودم فکر کردم، دیدم تمام انسانهای منضبط، اینچنین حسی دارند.

🔶در واقع لازمه ی منضبط بودن همین است: هر چه منضبط تر، منظم تر و هدفدارتر باشید، حس خواهید کرد که میتوانید بهتر از این هم عمل کنید؛
همانطور که میدانید من کارم را از پایین ترین درجات شروع و به تدریج پیشرفت کردم و فهمیدم که هیچ قابلیت خاصی ندارم؛ مگر قدرت اینکه سخت کار کنم و به سخت کار کردن ادامه دهم. بعدها فهمیدم همین قدرت، عامل اصلی موفقیت بیشتر انسانهاست.

🔸وقتی با انسانهای موفق سرتاسر دنیا صحبت میکردم، آنها می گفتند: "رمز موفقیت من سخت کوشی من است، ناامید نمی‌شدم. همینطور به سخت کوشی ام ادامه میدادم و اصرار داشتم که از لحاظ فردی، انسان منضبطی باشم".

بخشی از کتاب: #معجزه_انضباط_فردی
نویسنده: #برایان_تریسی
@karunagroindustry
خدا کنه در آینده آرزو نکنیم:
ای کاش
میتونستیم توي زندگی به عقب برگردیم،
واسه اینکه چیزی رو تغییر بدیم،
یا یه چیزایی رو دوبار حس کنیم...
@karunagroindustry
برگزاری سمینار آموزشی #خاک_کود_نیشکر
چهارم بهمن ماه 1396
اداره آموزش شرکت کشت و صنعت کارون
با حضور آقای #دکتر_بنی_بیات
@karunagroindustry
بازدید مسئولین محیط زیست خوزستان
از اقدامات زیست محیطی
شرکت کشت و صنعت کارون
@karunagroindustry
حضور مدیر کل محترم سازمان محیط زیست خوزستان
چهارم بهمن 1396
در شرکت کشت و صنعت کارون
@karunagroindustry
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بیائید با همدیگر یک فنجان قهوه بنوشیم
و فکر کنیم...
@karunagroindustry
سلام...
بیائید امروز بیندیشیم:
عمر دارد می گذرد،
چگونه قدر زندگی را بیشتر بدانیم؟
@karunagroindustry
یکی از بدترین اشتباهات ما این است که آینده را بد تعریف می کنیم؛
آينده از فردا شروع نميشود
از همين امروز شروع ميشود
ظاهراً امروز همیشه از معادلات جا می افتد...
@karunagroindustry
پدیده ی شنبه بعدی لعنتی

🔸چه تصویری از برنده جایزه نوبل اقتصاد دارید؟
احتمالاً یک آدم منضبط، با اراده و البته باهوش. چند سال قبل اکرلوف برنده جایزه نوبل اقتصاد دید که باید کار ساده‌ای انجام دهد: پست‌کردن یک بسته لباس از هند به آمریکا. لباس‌ها مال دوستش جوزف استیگلیتز بود که در سفر به هند جا گذاشته بود. اما او انجام این کار را هفته به هفته عقب انداخت. قضیه بیش از هشت ماه طول کشید! نکته شیرین داستان اینست که فقط ما پشت گوش نمی اندازیم بلکه استاد اقتصاد دانشگاه برکلی و برنده جایزه نوبل هم تنبلی می کند و کارها را به تاخیر می اندازد. البته جالب این جاست که وی بعدها مقاله ای تاثیرگذار در حوزه تعویق و امروز فردا کردن نوشت.

🔸تنبلی و به فردا انداختن، هزینه های فردی، سازمانی و ملّی فراوانی دارد. مثلاً: مردم هر سال صدها میلیون دلار جریمه میدهند چون مالیات‌شان را سر وقت اظهار نمی‌کنند. حالا به تعویق انداختن رسیدگی چک آپ سلامتی، تصمیم گیری در مورد وضعیت ریزگردها، تعیین تکلیف یارانه‌ها و... همه و همه نشان از این دارد که مشکل بزرگی داریم به نام از شنبه هفته بعد!

🔸همیشه تصمیم می گیریم برای مطالعه مثنوی معنوی در آینده اما امروز را فعلاً می گذارنیم به تماشای تلویزیون و گفتگوی بی فایده مجری با یک سلبریتی!
در یک آزمایش علمی از افراد خواسته شد یک فیلم برای همان شب و یک فیلم برای تماشا در روز دیگر (مثلاً هفته بعد) انتخاب کنند. افراد برای فیلمی که می‌خواستند فوراً تماشا کنند معمولاً کمدی‌های مبتذل و فیلم‌های پرفروش را انتخاب می‌کردند، اما برای تماشا در آینده بیشتر فیلم‌های مهم و معناگرا را انتخاب کردند.
آدم ها هنگامی که به آینده فکر می‌کنند توان تصمیم‌گیری عقلایی دارند، ولی در موقعیت حال، ملاحظات کوتاه‌مدت بر اهداف بلندمدت‌شان چیره می‌شوند.

🔸توماس شلینگ، استاد نظریه بازی، این پدیده را با "خویشتنِ پراکنده" تحلیل می کند. در لحظه‌های تصمیم‌گیری مهم، ذهن تبدیل می‌شود به یک پارلمان، یا اتاق جلسه. گروه ها و فراکسیون‌های مختلف مشغول بحث و جدل ‌اند، منافع کوتاه‌مدت و بلندمدت همدیگر را می‌کوبند. جلسه ممکن است به آشوب کشیده شود. شاید خواندن یک جمله از نخستین صدراعظم تاریخ آلمان مشهور به "صدر اعظم آهنین"، بد نباشد؛ وی گفته بود: فاوست شاکی بود که در سینه‌اش دو روح دارد، ولی من جماعتی از ارواح را درون خودم جای داده‌ام که مشغول مشاجره‌اند.
اگر خویشتن را کلکسیونی از خویشتن‌های رقیب همدیگر بدانیم، هرکدامشان نماینده چیزی است: یکی نماینده منافع کوتاه‌مدت (تفریح، به تعویق انداختن کار و...) است، و دیگری اهداف شریف و بلندمدت.

تجویز راهبردی:
سندروم "از شنبه هفته بعد" گریبان گیر همه ماست. آیا برای رهایی از این مساله راهی وجود دارد؟
پنج تکنیک زیر شاید راهگشا باشد.

1️⃣محدودسازی آزادانه: شرایط را به گونه ای طراحی کنیم که برخی از گزینه های وسوسه انگیز اما کم فایده را حذف کنیم. بگذارید سه مثال بزنم: برخی از معتادان به قماربازی، قراردادهایی با کازینوها امضا می‌کنند تا جلوی ورودشان به محوطه کازینو را بگیرند. در سال ۲۰۰۸، نرم‌افزاری نوشته شد که به افراد امکان می‌داد اینترنت شان را برای حداکثر هشت ساعت قطع کنند. این برنامه با نام "آزادی" اکنون هزاران کاربر دارد و مثال آخر: ویکتور هوگو عادت داشته برهنه مشغول نوشتن شود و به پیش‌خدمت خود می‌گفت لباس‌هایش را قایم کند تا نتواند بیرون برود!
2️⃣متعهدسازی بیرونی: مثلامی خواهید پروژه‌ای را تمام کنيد، به دوستان تان تعهد کنید که اگر به قول تان عمل نکرديد، آنگاه همه آن ها را میهمان خواهید کرد. بگذارید از جیب تان هزینه بدهید تا دردش را به صورت ملموس حس کنید.
3️⃣مشروط سازی درونی: به خودتان قول دهید که اگر پروژه تان را انجام دادید (خویشتن بلندمدت)، می توانید یک دل سیر تلویزیون نگاه کنید! (خویشتن کوتاه مدت). اینگونه منافع خویشتن کوتاه مدت تان در گرو خویشتن بلندمدت خواهد بود و با شما بیشتر همکاری خواهد کرد.
4️⃣خط پایان تعریف کنید: تجربه به دفعات ثابت کرده است که اموری که زمان و خط پایان ندارند، میل به جاودانگی دارند. اما وقتی زمان می گذارید حتی اگر آن را برای سه بار رعایت نکنید بالاخره در چهارمین بار آن را عملی خواهید کرد.
5️⃣قطعه قطعه سازی: هرچه یک تکلیف مبهم‌تر یا هرچه ایده، انتزاعی‌تر باشد، احتمال آنکه تمامش کنید کمتر است. چه می توان کرد؟ کار بزرگ و مبهم تان را تقسیم کنید به بسته های کوچک و اقدامات مشخص.

پنج تکنیک بالا را با هم ترکیب کنید: یک هدف مبهم را بشکنید به اقدامات مشخص کوچک (تکنیک پنج)، برای آنها زمان بندی کنید (تکنیک چهار)، برای خودتان جریمه بیرونی و پاداش درونی (تکنیک دو و سه) و شرایط را به گونه ای طراحی کنید که کارهای دیگر غیر از این کار برای تان سخت باشد (تکنیک اول).

#مجتبی_لشکربلوکی
@karunagroindustry