🔴 سبکی تحملناپذیر هستی
✍️ #ضیانبوی:
سلام، خیلی مخلصم
🔺«فرزان عاشورزاده» هم باخت، اونم توی دو ثانیه آخر بازی، اونم توی المپیک.. باز هم مثل همیشه عصبانیت، انرژی زیاد آزاده شده درون ذهن، میل به ایجاد چیزی خوشایند درون دنیا و تلاش برای تکمیل پروژههای عقبمانده.. ظاهراً حق با مارسل پروسته وقتی که میگه: «برای بدن فقط شادکامی خوب است اما نیروهای ذهن را اندوه پرورش میدهد.» بازی که تموم شد رفتم حمام. یه صندلی زیر دوش گذاشتم و زیر شر شر آب نشستم.. به همبندیام هم گفتم اگه زمان زیادی گذشت صدام کنه چون اینطور مواقع حساب زمان به کلی از دستم در میره.. داشتم به این قضیه فکر میکردم که چرا من به لحاظ احساسی اینقدر با تماشای بازی درگیر میشم.. مثلاً موقع بازی بارسلونا، پرسپولیس یا تیم ملی.. توی المپیک و مخصوصاً موقع تماشای کشتی چنان قلبم میزنه که نه تنها قفسه سینهام که شست پام هم میلرزه!
🔺این قضیهایه که مدتهاست دارم بهش فکر میکنم، اما امروز تصمیم گرفتم تا آخر این فکر برم و برای یه نفر بنویسمش! راستش دیشب که «بهداد سلیمی» باخت، توی تختخواب به همین قضیه فکر میکردم و سر آخر خندهام گرفت، امروز زیر دوش آب هم همینطور، قبلها هم همین وضع بود. خندهام میگرفت چون میدونستم این احساسات و هیجانات هیچ اصالت و وزنی نداره.. یعنی در اوج هیجان یک بازی فقط کافیه به ماهیت اتفاقی و قراردادی این هواداری فکر کنم تا هر احساسی رو از دست بدم. حتی میتونم با کمی فشار و تلقین طرفدار تیم مقابل هم بشم!! من به خوبی میدونم که همه این هیجانات در نهایت فقط تبعات پذیرفتن و فرو رفتن درون یک نقش تعریفشده است و من با کمی تلاش و جابهجائی ذهنی میتونم از این نقش و لوازمش بیرون بپرم، اما چرا اینکارو نمیکنم؟! نمیدونم شاید این سئوال به نظر خیلی مسخره بیاد اما من فکر میکنم پرداختن به اون ما رو به اساسیترین جنبهها و سویههای زندگی وصل میکنه.. اینکه چرا چنین ادعایی دارم، در ادامه با پاسخهایی که سعی میکنم برای این سئوال پیدا کنم، احتمالاً تا حدی روشنتر میشه.
🔺یکی از دلایل تسلیم شدن به چنین هیجان بیبنیادی به نظر من مسئلهٔ زمانه! یعنی بالاخره ما با پدیدهای به نام زمان مواجهیم که باید یه جوری باهاش کنار بیاییم، مسئلهای که البته ما زندانیها بیشتر با اون مواجهیم. ما دلمون میخواد لحظهها رو تا حد امکان با شدت و اشتیاق بیشتری سر کنیم و تماشای یک بازی و رقابتِ پر هیجان حتی اگه هیچ اصالتی نداشته باشه، شیوهٔ خوبی برای مواجهه با زمان به نظر میرسه.
👈 برای خواندن متن کامل، بر روی دکمه "INSTANT VIEW" بزنید.
👉 https://goo.gl/dtj99f
✅ @kaleme
✍️ #ضیانبوی:
سلام، خیلی مخلصم
🔺«فرزان عاشورزاده» هم باخت، اونم توی دو ثانیه آخر بازی، اونم توی المپیک.. باز هم مثل همیشه عصبانیت، انرژی زیاد آزاده شده درون ذهن، میل به ایجاد چیزی خوشایند درون دنیا و تلاش برای تکمیل پروژههای عقبمانده.. ظاهراً حق با مارسل پروسته وقتی که میگه: «برای بدن فقط شادکامی خوب است اما نیروهای ذهن را اندوه پرورش میدهد.» بازی که تموم شد رفتم حمام. یه صندلی زیر دوش گذاشتم و زیر شر شر آب نشستم.. به همبندیام هم گفتم اگه زمان زیادی گذشت صدام کنه چون اینطور مواقع حساب زمان به کلی از دستم در میره.. داشتم به این قضیه فکر میکردم که چرا من به لحاظ احساسی اینقدر با تماشای بازی درگیر میشم.. مثلاً موقع بازی بارسلونا، پرسپولیس یا تیم ملی.. توی المپیک و مخصوصاً موقع تماشای کشتی چنان قلبم میزنه که نه تنها قفسه سینهام که شست پام هم میلرزه!
🔺این قضیهایه که مدتهاست دارم بهش فکر میکنم، اما امروز تصمیم گرفتم تا آخر این فکر برم و برای یه نفر بنویسمش! راستش دیشب که «بهداد سلیمی» باخت، توی تختخواب به همین قضیه فکر میکردم و سر آخر خندهام گرفت، امروز زیر دوش آب هم همینطور، قبلها هم همین وضع بود. خندهام میگرفت چون میدونستم این احساسات و هیجانات هیچ اصالت و وزنی نداره.. یعنی در اوج هیجان یک بازی فقط کافیه به ماهیت اتفاقی و قراردادی این هواداری فکر کنم تا هر احساسی رو از دست بدم. حتی میتونم با کمی فشار و تلقین طرفدار تیم مقابل هم بشم!! من به خوبی میدونم که همه این هیجانات در نهایت فقط تبعات پذیرفتن و فرو رفتن درون یک نقش تعریفشده است و من با کمی تلاش و جابهجائی ذهنی میتونم از این نقش و لوازمش بیرون بپرم، اما چرا اینکارو نمیکنم؟! نمیدونم شاید این سئوال به نظر خیلی مسخره بیاد اما من فکر میکنم پرداختن به اون ما رو به اساسیترین جنبهها و سویههای زندگی وصل میکنه.. اینکه چرا چنین ادعایی دارم، در ادامه با پاسخهایی که سعی میکنم برای این سئوال پیدا کنم، احتمالاً تا حدی روشنتر میشه.
🔺یکی از دلایل تسلیم شدن به چنین هیجان بیبنیادی به نظر من مسئلهٔ زمانه! یعنی بالاخره ما با پدیدهای به نام زمان مواجهیم که باید یه جوری باهاش کنار بیاییم، مسئلهای که البته ما زندانیها بیشتر با اون مواجهیم. ما دلمون میخواد لحظهها رو تا حد امکان با شدت و اشتیاق بیشتری سر کنیم و تماشای یک بازی و رقابتِ پر هیجان حتی اگه هیچ اصالتی نداشته باشه، شیوهٔ خوبی برای مواجهه با زمان به نظر میرسه.
👈 برای خواندن متن کامل، بر روی دکمه "INSTANT VIEW" بزنید.
👉 https://goo.gl/dtj99f
✅ @kaleme
Telegraph
سبکی تحملناپذیر هستی
کلمه – ضیا نبوی* سلام، خیلی مخلصم «فرزان عاشورزاده» هم باخت، اونم توی دو ثانیه آخر بازی، اونم توی المپیک.. باز هم مثل همیشه عصبانیت، انرژی زیاد آزاده شده درون ذهن، میل به ایجاد چیزی خوشایند درون دنیا و تلاش برای تکمیل پروژههای عقبمانده.. ظاهراً حق با مارسل…
🔶 از سیمای علی عسگری تا شیرین عبادی؛ راهی که همگی اشتباه میرویم
✍️ #ضیانبوی:
🔺رسانه ملی اظهار نظر ترامپ را که در توئیتی مردم ایران را گرسنه خوانده بود به تمسخر میگیرد، بیآنکه بداند نوع نگاهش به شهروندان ایرانی دقیقا مشابه نوع نگرش ترامپ و به همان میزان شرمآور است. طی روزهای اخیر گزارشهای خبری و تحلیلی بسیاری از تلویزیون پخش شده است که همگی محتوای مشترک و یکسانی دارند؛ اینکه مردم مطالبات اقتصادی بهحقی دارند و از گرانی و تورم و رکود اقتصادی ناراضیاند و به سیاستهای اقتصادی دولت معترضند، اینکه معترضینی که شعارها و مطالبات دیگری دارند و نهادهای دیگری را خطاب قرار میدهند آشوبگران و اغتشاشگرانیاند که قصد موج سواری بر مطالبات اقتصادی را دارند و از عوامل بیگانه و سرویسهای اطلاعاتیشان خط گرفتهاند، کسانی که حتی ایرانی بودن آنها نیز محل سوال و تردید است!
🔺به نظر میرسد رسانه ملی کما فیالسابق قصد ندارد مطالبات اجتماعی، سیاسی و فرهنگی مردم را بهرسمیت بشناسد و بپذیرد که بسیاری از نهادها و ارکان حاکمیت خاصه بخشهای غیر انتخابی آن از نظر برخی شهروندان محل انتقاد یا مخالفتاند. ظاهرا مردم فقط تا زمانی «مردم»اند و حق اعتراض دارند که از خواستههای اقتصادیشان حرف بزنند؛ چیزی که به قول ترامپ به نداشتن غذای کافی مربوط میشود! از طرفی واکنش خانم عبادی به اعتراضات اخیر نیز چندان بهتر از رسانه ملی نیست.
🔺ایشان به عنوان برجستهترین شخصیت حقوق بشری ایرانی به جای آنکه در وهله اول دلمشغول خشونتهای اعمال شده از دو طرف ماجرا باشد و طرفین را به مدارا و پرهیز از خشونت دعوت کند، در پیامی مردم ایران را به مثابه مدافعان سرنگونی نظام خطاب قرار میدهد و از آنها میخواهد که پول برق و گاز و آبشان را ندهند و با بیرون کشیدن دارایی خود از بانکها به زمینگیر شدن سیستم اقتصادی کشور و احتمالا فروپاشی حاکمیت یاری رسانند؛ راهکار شرمآوری که تنها نتیجه آن تلاطم و بیثباتی در سیستم اقتصادی کشور و فشار مضاعف بر گرده مردمانیست که اتفاقا بخش اعظم مطالباتشان بهتر شدن وضع معاش و زندگی روزمرهشان است و بهدنبال حقوق اولیه زندگی در امنیت و رفاهاند؛ حقوقی که قاعدتا خانم عبادی میبایست از آنها دفاع کند اما ظاهرا ایشان مردم ایران را فقط و فقط در قامت هواداران براندازی میبیند و حقوق بشر را نیز از دریچه تنگ موضع سیاسی خویش مینگرد.
🔺در واقع اینگونه به نظر میرسد که هم رسانه ملی و هم شخصیت برجسته حقوق بشری ما که هر دو بنا به ماهیت وظیفهشان میبایست زبان همه شهروندان ایرانی باشند و کلیت جامعهی ایران را بازنمایی کنند، در دایره کمشعاع همنظران و همقطاران خویش مهجور ماندهاند؛ اینکه در رویکردی تنگنظرانه شهروندان ایرانی را به طیف مورد علاقه خویش تقلیل میدهند و باقی مردمان را از شأن مردم بودن ساقط میکنند و این البته حقیقتی تلخ و دردناک است؛ اینکه دههها از آغاز سیاستورزی مدرن در ایران میگذرد و هنوز کنشگران سیاسی ما نمیخواهند تکثر حاکم بر جامعه را بپذیرند و درک کنند که هر نوع سیاستورزی درست و معقولی در کشور میبایست راهی برای همزیستی مسالمتآمیز همه شهروندان ایرانی پیدا کند، اینکه هیچ جریان فکری و اعتقادی و سیاسی در کشور شایسته حذف نیست و ما میبایست فروتنانه راهی برای زیستن توام با مدارا با یکدیگر بیابیم؛ ساز و کار و مشی و مرام دموکراتیکی که اعتراضات خیابانی اخیر نشان داد تا چه حد فاقد آنیم و تا کجا بدان نیازمندیم. جان باختن و آسیب دیدن تعداد زیادی از هموطنان و آسیب رسیدن به اموال عمومی و خصوصی شهروندان در این اعتراضات اگرچه مصیبتهای بزرگیست اما تنها نکات دردناک این ماجرا نیست. سویه تراژیکتر ماجرا در آن است که احساس میکنیم نه حاکمیت نشانهایی از فهم روشنبینانه مسئله از خود بروز می دهد که بتوان به واکنش خردمندانهی متناسب با آن امید بست و نه در رفتار مخالفین نوعی پایبندی به مصالح ملی و اهتمام به روشهای مدنی و مسالمتآمیز به چشم میآید که از آن خاطر جمع شویم. اتفاقات اخیر بهتر از هر زمانی نشان داد که هنوز درسهایمان را خوب یاد نگرفتهایم و این آموختنی است که اگر تا دیر نشده بدان دست نیازیم آیندهای را برای ما رقم میزند که هیچکدام از طرفین ماجرا تصور وخامتش را نیز به مخیلهاش راه نداده است.
✅ @kaleme
✍️ #ضیانبوی:
🔺رسانه ملی اظهار نظر ترامپ را که در توئیتی مردم ایران را گرسنه خوانده بود به تمسخر میگیرد، بیآنکه بداند نوع نگاهش به شهروندان ایرانی دقیقا مشابه نوع نگرش ترامپ و به همان میزان شرمآور است. طی روزهای اخیر گزارشهای خبری و تحلیلی بسیاری از تلویزیون پخش شده است که همگی محتوای مشترک و یکسانی دارند؛ اینکه مردم مطالبات اقتصادی بهحقی دارند و از گرانی و تورم و رکود اقتصادی ناراضیاند و به سیاستهای اقتصادی دولت معترضند، اینکه معترضینی که شعارها و مطالبات دیگری دارند و نهادهای دیگری را خطاب قرار میدهند آشوبگران و اغتشاشگرانیاند که قصد موج سواری بر مطالبات اقتصادی را دارند و از عوامل بیگانه و سرویسهای اطلاعاتیشان خط گرفتهاند، کسانی که حتی ایرانی بودن آنها نیز محل سوال و تردید است!
🔺به نظر میرسد رسانه ملی کما فیالسابق قصد ندارد مطالبات اجتماعی، سیاسی و فرهنگی مردم را بهرسمیت بشناسد و بپذیرد که بسیاری از نهادها و ارکان حاکمیت خاصه بخشهای غیر انتخابی آن از نظر برخی شهروندان محل انتقاد یا مخالفتاند. ظاهرا مردم فقط تا زمانی «مردم»اند و حق اعتراض دارند که از خواستههای اقتصادیشان حرف بزنند؛ چیزی که به قول ترامپ به نداشتن غذای کافی مربوط میشود! از طرفی واکنش خانم عبادی به اعتراضات اخیر نیز چندان بهتر از رسانه ملی نیست.
🔺ایشان به عنوان برجستهترین شخصیت حقوق بشری ایرانی به جای آنکه در وهله اول دلمشغول خشونتهای اعمال شده از دو طرف ماجرا باشد و طرفین را به مدارا و پرهیز از خشونت دعوت کند، در پیامی مردم ایران را به مثابه مدافعان سرنگونی نظام خطاب قرار میدهد و از آنها میخواهد که پول برق و گاز و آبشان را ندهند و با بیرون کشیدن دارایی خود از بانکها به زمینگیر شدن سیستم اقتصادی کشور و احتمالا فروپاشی حاکمیت یاری رسانند؛ راهکار شرمآوری که تنها نتیجه آن تلاطم و بیثباتی در سیستم اقتصادی کشور و فشار مضاعف بر گرده مردمانیست که اتفاقا بخش اعظم مطالباتشان بهتر شدن وضع معاش و زندگی روزمرهشان است و بهدنبال حقوق اولیه زندگی در امنیت و رفاهاند؛ حقوقی که قاعدتا خانم عبادی میبایست از آنها دفاع کند اما ظاهرا ایشان مردم ایران را فقط و فقط در قامت هواداران براندازی میبیند و حقوق بشر را نیز از دریچه تنگ موضع سیاسی خویش مینگرد.
🔺در واقع اینگونه به نظر میرسد که هم رسانه ملی و هم شخصیت برجسته حقوق بشری ما که هر دو بنا به ماهیت وظیفهشان میبایست زبان همه شهروندان ایرانی باشند و کلیت جامعهی ایران را بازنمایی کنند، در دایره کمشعاع همنظران و همقطاران خویش مهجور ماندهاند؛ اینکه در رویکردی تنگنظرانه شهروندان ایرانی را به طیف مورد علاقه خویش تقلیل میدهند و باقی مردمان را از شأن مردم بودن ساقط میکنند و این البته حقیقتی تلخ و دردناک است؛ اینکه دههها از آغاز سیاستورزی مدرن در ایران میگذرد و هنوز کنشگران سیاسی ما نمیخواهند تکثر حاکم بر جامعه را بپذیرند و درک کنند که هر نوع سیاستورزی درست و معقولی در کشور میبایست راهی برای همزیستی مسالمتآمیز همه شهروندان ایرانی پیدا کند، اینکه هیچ جریان فکری و اعتقادی و سیاسی در کشور شایسته حذف نیست و ما میبایست فروتنانه راهی برای زیستن توام با مدارا با یکدیگر بیابیم؛ ساز و کار و مشی و مرام دموکراتیکی که اعتراضات خیابانی اخیر نشان داد تا چه حد فاقد آنیم و تا کجا بدان نیازمندیم. جان باختن و آسیب دیدن تعداد زیادی از هموطنان و آسیب رسیدن به اموال عمومی و خصوصی شهروندان در این اعتراضات اگرچه مصیبتهای بزرگیست اما تنها نکات دردناک این ماجرا نیست. سویه تراژیکتر ماجرا در آن است که احساس میکنیم نه حاکمیت نشانهایی از فهم روشنبینانه مسئله از خود بروز می دهد که بتوان به واکنش خردمندانهی متناسب با آن امید بست و نه در رفتار مخالفین نوعی پایبندی به مصالح ملی و اهتمام به روشهای مدنی و مسالمتآمیز به چشم میآید که از آن خاطر جمع شویم. اتفاقات اخیر بهتر از هر زمانی نشان داد که هنوز درسهایمان را خوب یاد نگرفتهایم و این آموختنی است که اگر تا دیر نشده بدان دست نیازیم آیندهای را برای ما رقم میزند که هیچکدام از طرفین ماجرا تصور وخامتش را نیز به مخیلهاش راه نداده است.
✅ @kaleme