سایت خبری-تحلیلی کلمه
49.9K subscribers
5.5K photos
2.07K videos
157 files
7.96K links
کانال رسمی سایت خبری-تحلیلی کلمه در تلگرام.
www.kaleme.com

ارتباط با کانال کلمه
@kaleme_admin

📷 اینستاگرام:
instagram.com/kalemeh/
Download Telegram
🔴 فرهاد قصه ما

✍️ #رضا_بابایی:

🔸چهارده‌ سال، چهارده بهار، چهارده پاییز. کم نیست؟ فرهاد خسروی اگر در ایران به دنیا نیامده بود، اگر کولبری نمی‌کرد، اگر روز فاجعه در مدرسه بود، اگر قطره‌ای غیرت در رگ‌های حکمرانان بود، اگر دست‌کم نیمی از ثروت این کشور برای رفاه و آسودگی مردم آن هزینه می‌شد، اگر این وطن وطن بود، او اکنون در کوچه‌های مریوان برف‌بازی می‌کرد و برف و سرمای بی‌رحم کوهستان قاتل او نمی‌شد. آری آری، می‌دانم که در اگر نتوان نشست؛ اما مگر جز اگر چیزی هم برای ما باقی گذاشته‌اند؟

🔸فرهاد جان، این چند کلمه را با انگشت‌های لرزان و ناتوان می‌نویسم. خدا را شکر می‌کنم که این روزها توان نوشتن و گریستن ندارم. بهانه خوبی است برای بی‌غیرتی و بی‌دردی. اما ایران همیشه اینسان بی‌رگ نخواهد ماند. روزی همه کوه‌های ایران ‌و کردستان، بیستون فرهاد خسروی خواهند شد.

@Kaleme
🔴 در کشور تبعیض‌ها

✍️ #رضا_بابایی:

🔸اگر همه مشکلات کشور، از اختلاس‌ها تا اعتراض‌ها، زیر سر دشمن است، چرا ساختار سیاسی و وضع کنونی کشور را در عرصه حاکمیت، کار دشمن ندانیم؟ اگر ما دشمنانی داریم که می‌توانند چه و چه بکنند، چرا نتوانند ما را در راهی بی‌بازگشت در عرصه سیاست بیندازند؟ حالا که همه چشم‌ها به سوی دشمن است، بهتر نیست که او را همیشه پشت در نبینیم؟ او گاهی کنار ما و بلکه جای ما نشسته است.

🔸انکار وجود دشمن خارجی عاقلانه نیست؛ اما خیال‌پردازی درباره او ترفندی برای فرار از پاسخگویی است. ایران اگر می‌تواند با چین و روسیه دوستی کند، باید بتواند با هر قدرت دیگری در جهان نرد عشق ببازد؛ زیرا آنچه روسیه در گذشته و حتی در همین چهل سال اخیر با ما کرده است، هیچ دشمنی با هیچ ضعیفی نکرده است. زیان‌هایی که چین به اقتصاد و استقلال پولی ما وارد کرده است، بماند.

🔸تبعیض در دشمنی، طرفه‌کاری است؛ حتی در کشور تبعیض‌ها.

@Kaleme
🔴 ترور بیولوژیک

✍️ #رضا_بابایی:

🔸در یک سال گذشته گاهی برخی عیادت‌کنندگان به شوخی یا جدی از من پرسیده‌اند احتمال ترور بیولوژیک نمی‌دهی؟ چون این بیماری برای کسی در این سن و سال نادر است.

🔸پاسخ من به این دوستان این بوده است که شکر خدا هنوز آنقدر عقل و هوش دارم که دچار چنین توهماتی نشوم. مگر بود و نبود من چه اهمیتی دارد که به چنین اقدامی بیرزد؟

🔸اما چند روز پیش که یکی از دوستان همین سوال را از من کرد، به او پاسخی متفاوت دادم. گفتم بله من ترور بیولوژیک شده‌ام؛ چون در کشوری زندگی کرده‌ام ‌که همیشه در سایه جنگ گرم یا سرد بوده و هیچ ملتی به اندازه ما طعم استرس و اضطراب و ترس را چنین عمیق و طولانی نچشیده است. در این کشور کمترین نظارت بر تولید مواد غذایی و تصفیه استاندارد آب آشامیدنی است؛ استفاده ویرانگر از ذخایر آبی، کشور را در بحرانی ترسناک فرو برده است؛ هوای اکثر شهرها در زمان‌های طولانی آلوده است؛ تحریم و تورم تا مغز استخوان این مردم را سوزانده است. جزو غمگین‌ترین ملت‌های جهانیم و دنیا ما را به کشور اختلاس‌ها می‌شناسد. بیشترین فرار مغزها را داریم و کمترین تعامل دوستانه را با جهان مدرن. توسعه پایدار و متوازن، که اصلی‌ترین مسئله راهبردی هر کشوری است، در ایران قربانی توهمات منصب‌داران شده است. گرفتاری‌های روزمره مردم به قدری است که خواسته‌هایی مانند حقوق شهروندی و آزادی‌های سیاسی رنگ باخته است. ما نسلی هستیم که هم باید تاوان گذشته را بدهیم و هم هزینه آینده را. از همه بدتر اینکه هیچ امیدی به هیچ تغییری در آینده نزدیک نداریم. اینها سلامت جسمی و روحی را از ملت گرفته‌اند. ما همه ترور بیولوژیک شده‌ایم.

@Kaleme
🔴 آری؛ این‌چنین بود برادر

✍️ #رضا_بابایی:

🔸تاریخ انقلاب اسلامی، از جهتی شبیه تاریخ اسلام است. در هردو، فقه و صورت‌گرایی بردیگر برنامه‌ها و آرمان‌ها غلبه کرد. اسلام با شعارهایی بسیار ساده و عرفی شروع شد. پیامبر اسلام(ص) از مردم مکه جز این نمی‌خواست که به یکتایی خدا گواهی دهند: قولوا لااله الاالله تفلحوا. در پیمانی که بامردم یثرب در عقبۀ اول بست، هیچ نشانی از احکام فقهی نیست. درخواست پیامبر (ص) از اهل یثرب، اموری ساده مانند بیزاری از شرک و اطاعت از وی و ترک فرزند‌کشی و دزدی و بهتان بود. حتی از آنان نخواست که به رسالت و مقام پیامبری او گردن گذارند. اما آنچه پس از ایشان رخ داد، فراموشی آرمان‌ها و جایگزینی احکام جزئی فرعی بود؛ چنانکه هنوز وقتی کسی می‌گوید ما می‌خواهیم اسلام را اجرا کنیم، ذهن‌ها بیشتر به سوی اموری چون حجاب وعمل به احکام قصاص و جزا و نهادسازی و مناسک دینی می‌رود. این سرنوشت، علل جامعه‌شناختی دارد، نه معرفتی. حکومت‌هایی که به نام دین در قرون نخستین اسلامی برسر کار آمدند، برای نظم امور و مدیریت جامعه، به فقه بیش از معنویت و عدالت نیاز داشتند. بنابراین احکام را برکشیدند و اهداف را اندک‌اندک به حاشیه راندند.

🔸در ماه‌های منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی، تصوری که مردم از حکومت اسلامی داشتند، تحت تأثیر خبرهایی بود که از عدل علی و معنویت امام سجاد و دانایی امام صادق شنیده بودند. معلم دینی مردم در آن زمان، شریعتی و طالقانی بود. بزرگ‌ترین و مؤثرترین راهیپمایی سال ۵۷ که شاه را از ماندن در کشور ناامید کرد، به دعوت آیت‌اله طالقانی و در تاسوعا و هم‌زمان با سالروز تصویب اعلامیۀ حقوق بشر درسازمان ملل بود: «... این‌جانب درروز یکشنبه تاسوعا که باروز اعلامیۀ جهانی حقوق بشر مصادف است، از ساعت ۹ با عزم و معرفت و آگاهی به تمام جوانب و لوازم امر، این راهپیمایی را از خانه‌ام آغازمی‌کنم. سید محمود طالقانی» در آن روزها کتابی که بیش از همه دست‌به‌دست و خوانده می‌شد، کتاب‌های شریعتی و نهج‌البلاغه بود. من در زمستان ۵۷، برای خریدن یک جلد نهج‌البلاغه به دو سه کتاب‌فروشی شهر سر زدم؛ اما پیش از من، مردم همۀ نسخه‌های کتاب را خریده بودند و چاپ جدید هنوز به دست کتاب‌فروشی‌ها نرسیده بود. از سال ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۹، یعنی نزدیک به یک‌دهه، کتاب‌های شریعتی پرفروش‌ترین کتاب‌های ایران بودند.

🔸تیراژهای چندصدهزاری و چاپ‌های مکرر در کمتر از یک ماه، که اکنون به نظر خواب و خیال می‌آید، آن روزها که جمیعت ایران به چهل میلیون نمی‌رسید، رخدادی روزمرّه به شمار می‌آمد. نسل ما تنها نسلی است که در صف خرید کتاب ایستاده است. استقبال از کتاب‌های شریعتی، چنان بودکه کیوسک‌های روزنامه‌فروشی به کمک کتاب‌ فروشی‌ها آمدند. در تاریخ ایران‌زمین، هنوز کتابی نتوانسته است در شمارگان چاپ، با کتابِ «آری این‌چنین بود برادر» شریعتی رقابت کند.

🔸در آن روزهای بیم و امید، ترکیب «حکومت اسلامی»، مردم را بیشتربه یاد عدالت، اخلاق، راست‌گویی و پاکیزگی می‌انداخت. اسلام اسم مستعار آزادی و عدالت بود، و سنگری برای مبارزه با استبداد شاهنشاهی. نقد مردم به شاه، یکه‌‌تازی او در صحنۀ سیاست و اقتصاد کشور بود. کسی نمی‌گفت چرا شاه ریش ندارد، چرا فرح چادر بر سر نمی‌کند، چرا دست دزد را نمی‌برند، چرا حجاب آزاد است، چرا دیۀ زن ومرد مساوی است، چرا در گزینش کارمندان به میزان آگاهی آنان از احکام شرعی توجه نمی‌شود، چرا زنان را به ورزشگاه‌ها راه می‌دهند، چراسن بلوغ رسمی بیشتر از سن بلوغ شرعی است... اگر سینماها راهم به آتش می‌کشیدند، بیشتر از باب مخالفت با مظاهر حکومت بود، نه به دلیل فیلم‌هایی که اکران می‌کردند؛ چنانکه بانک‌ها و شهرداری‌ها را هم آتش می‌زدند. برخلاف جمهوری اسلامی، انقلاب اسلامی ایران ماهیت فقهی نداشت؛ وگرنه با استقبال همۀ طبقات اجتماعی و فرهنگی جامعه مواجه نمی‌شد.

🔸میان بخش‌های مختلف دین، فقه کمترین سهم را از قرآن و متون و آرمان‌های دینی دارد؛ اما نیاز جامعه به قانون و نیاز حکومت‌ها در دوران سنت و پیشاقانون به نرم‌افزاری برای نظم‌دهی به امور، بیشترین میدان را به فقه داد. به همین دلیل در تاریخ اسلام هژمونی فقه و اتوریتۀ فقها شکل گرفت و حوزه‌های علمیه، مدارس فقهی شد. فروکاست دین به فقه و شریعت، رخدادی تاریخی است که اگرچه باروح دیانت نمی‌سازد، نیاز حکومت‌ها را درعصر سنت برآورده است. به دلیل تفاوت ماهوی میان حکومت و دین، حکومت دینی ناممکن است؛ اما حکومت فقهی، ممکن و در دوره‌هایی از زمان مفید بوده است.

@Kaleme
🔴 دروغ‌های معنوی

✍️ #رضا_بابایی:

🔸دروغ‌ها را به دو دسته می‌توان تقسیم کرد: دستۀ اول، آنهایی است که انگیزه‌های مادی و منفعت‌طلبانه دارد؛ مانند دروغی که فروشنده به خریدار می‌گوید. دستۀ دوم، دروغ‌های معنوی است؛ یعنی آنچه با انگیزه‌های مقدس، ساخته و منتشر می‌شود؛ مانند آنجا که گوینده‌ یا نویسنده‌ای می‌خواهد با دروغ، آنچه را که حقیقت و راست می‌داند، برای شمار بیشتری از آحاد جامعه، باورپذیر کند. شخصی را تصور کنید که حقیقت مطلق را در انحصار مذهب و اندیشۀ خویش می‌داند و مذهبی دیگر را به‌شدت باطل و زیان‌بار. چنین شخصی، گاهی به خود اجازه می‌دهد که علیه مذهب رقیب دروغ بسازد تا مردم را از خطر گمراهی نجات دهد.

🔸باورش سخت است؛ ولی چنین دروغ‌هایی وجود دارد و شمارشان هم کم نیست. برای نمونه، نویسنده‌ای گمنام که به‌شدت ضد عرفان و تصوف و مخالف سرسخت یکی از مذاهب اسلامی بوده است، کتابی نوشته و نام آن را «خاطرات مستر همفر» گذاشته است. مستر همفر، به ادعای نویسندۀ گمنام کتاب(احتمالا شخصی به نام صبری پاشا)، سفیر انگلستان در برخی کشورهای عثمانی بوده است. در این خاطرات جعلی، ثابت می‌شود که سیاست رسمی انگلستان، ترویج تصوف در میان مسلمانان است. من در گفت‌وگو با بسیاری از اهل علم و نیز در برخی کتاب‌ها دیده‌ام که به این کتاب استناد کرده‌اند؛ حال آنکه چنین شخصی وجود خارجی ندارد و نویسندۀ پنهان این کتاب، چون عرفان و تصوف و وهابیت را موجب گمراهی مسلمانان می‌دانسته است، خواسته است از این راه، به جامعۀ دینی خدمت کند. نمونۀ دیگر، کتاب «سیاسه الحسینیه» نوشتۀ ماربین آلمانی! است. این کتاب و تأثیر آن بر سرنوشت عاشوراشناسی، مهم و به عقیدۀ من تأسف‌آور است؛ اما بی‌گمان نویسندۀ واقعی و ناشناختۀ آن، عرب مسلمانی بوده است که درد دین داشته و خواسته است با استفاده از اعتبار فیلسوفان آلمانی، تحلیل انقلابی خود را از نهضت عاشورا جا بیندازد. (ر.ک: محمد اسفندیاری، عاشوراشناسی، ص۱۰۳)

🔸فصلی از کتاب تاریخ معاصر ایران را باید به گفت‌وگو دربارۀ کتاب‌هایی اختصاص داد که نام نویسنده و محتوای آنها دروغ محض است. مثلا دستگاه تبلیغاتی پهلوی دوم، کتابی منتشر کرد به نام «خاطرات ابوالقاسم لاهوتی» که محتوای آن، خیانت‌های پی‌درپی حزب توده به آرمان‌های ملی است. این خیانت‌ها از زبان روزنامه‌نگار و نویسنده پناهنده به شوروی، ابوالقاسم لاهوتی روایت می‌شود که خود عضو حزب توده بوده است. مؤلفان «خاطرات لاهوتی» کتابی دیگر نیز منتشر و به حزب توده منسوب کردند به نام «نگهبانان سحر و افسون» تا میان جامعۀ دینی و مارکسیست‌های مبارز اختلاف افکنند. این کتاب، پر از ناسزاگویی و تمسخر دینداران است و خون هر مسلمانی را به جوش می‌آورد. در مقابل، کسانی هم بودند که مرگ هر نویسنده یا مبارزی را به گردن رژیم شاه می‌انداختند. آل احمد در آن سال‌ها شایعه کرده بود که صمد بهرنگی را ساواک کشته ‌است. او می‌دانست که بهرنگی در رود ارس غرق شده است؛ اما اعتقاد داشت که از هر راهی باید به ساواک ضربه زد. رضا براهنی نیز همین روش را داشت. کتاب «دخترم فرح» نیز جعلی و انتقام از خاندان سلطنت است.

🔸دروغ‌های معنوی به منشورات دینی نیز راه یافته است. حدود سی و پنج سال پیش، یکی از نویسندگان دینی، کتابی نوشت دربارۀ کرامات عالمان دینی. وی در پایان عمر به یکی از نزدیکانش گفته بود که برخی از این کرامات را خود به چشم دیده و برخی را ساخته است تا ایمان جوان‌ها محکم‌تر شود. نویسندۀ دیگری در خارج از ایران، خشم مقدس خود را علیه اسرائیل، با افشای پروتکل‌های بین‌المللی صهیونیسم بروز داده و چندین مترجم در ایران، کتاب او را به فارسی برگردانده‌اند؛ اما چنین پروتکل‌هایی وجود خارجی ندارد و اگر هم داشته باشد، در دسترس عموم نیست. کتاب «غروب آفتاب در اندلس» که پایه و بنیان بسیاری از تحلیل‌ها دربارۀ مواجهۀ غرب با مسلمانان شده است، از همین دست است. کتاب «اکسیر العبادات فی اسرار الشهادات» نوشتۀ فاضل‌ دربندی را هم باید از باب دروغ‌های دلسوزانه دانست، ولاغیر. و نیر بسیاری از گفتارها در بسیاری از کتاب‌ها و سخنرانی‌ها.

🔸نه حزب توده، قابل دفاع است و نه سلطنت و نه صهیونیسم و نه استعمار؛ اما این روش رسواسازی و افشاگری(مباهته) یا تبلیغ، اگر در کوتاه‌مدت هم کارستان کند، در درازمدت رسوایی به بار می‌آورد.

🔸دروغ‌های معنوی، پرونده‌ای بسیار پیچیده‌ و پربرگ دارد؛ آنقدر که اشاره به برخی از آنها، باعث سوء‌تفاهم می‌شود و عده‌ای را افسرده یا خشمگین می‌کند. بیشتر مردم گمان می‌کنند که دروغ‌ها، انگیزۀ مادی دارند و بس؛ اما واقعیت باورنکردنی برای اکثر مردم، این است که گاهی منشأ دروغ‌، آرمان‌‌طلبی و هدف‌پرستی نویسندگان و گویندگان خیرخواه است، و تلخ‌تر از آن، این است که برخی از این دروغ‌های – مثلا – خیرخواهانه، پیامدهایی ناگوار برای ملت‌ها داشته‌ است.

@Kaleme
🔴 نفت می‌جوشید و ما می‌خروشیدیم

✍️ #رضا_بابایی:

🔸وزیر خارجه شوروی سابق در کتاب خاطرات خود می‌نویسد: در سفر به تهران از مسئولین جمهوری اسلامی پرسیدم رفتارهای سیاسی و اقتصادی شما با منطق سیاسی و اقتصادی سازگار نیست. پس کشور شما چگونه اداره می‌شود؟ مسئولان ایرانی با خنده جواب می‌دادند: این کشور را امام زمان اداره می‌کند. سفیر شوروی می‌گوید: من تحقیق کردم، گمان نمی‌کنم امام زمان ایرانیها کسی باشد که قرار است از آسمان بیاید. لابد منظور مسئولان ایرانی از امام زمان، همان نفتی است که در این سرزمین می‌جوشد و حکومتشان را از حساب و کتاب اقتصادی و سیاسی و برنامه‌ریزی و تعامل با دنیا بی‌نیاز کرده است.

🔸بیش از صد سال است که ایران در چاه نفت افتاده است. بیش از صد سال است که بودجه‌های سالانه کشورمان را قیمت نفت می‌نویسد، نه نظریه‌های جهان‌شمول در اقتصاد و سیاست.

🔸نفت شاه را مستبد کرد، تا آنجا که گفت: (حزب فقط حزب رستاخیر، هرکس نمی‌خواهد کشور را ترک کند). نفت باد غرور در آستین ژندۀ ما افکنده است که به هیچ یک از پیامدهای عمل و سخن خویش نمی‌اندیشیم و چنان شعارهایی می‌دهیم که لرزه بر اندام هر اقتصاد و هر سرنوشتی می‌اندازد.

🔸سرمست از جام‌ نفت، به ریش همه تجربه‌های بشری و نظریه‌های علمی در اقتصاد و سیاست می‌خندیم. به پشتوانۀ نفت می‌غرّیم و می‌تازیم و چنگ به روی این و آن می‌اندازیم.

🔸این هیاهو که اکنون در جهان افکنده‌ایم به مدد نفت است، نه به معجزۀ منطق و تدبیر و آرمان. نفت‌، سیاست و اقتصاد و فرهنگ و حتی سنت و شیوۀ دینداری ما را جیره‌خوار خود کرده است.

🔸تا وقتی که حوزه‌های علمیه دست در جیب نفت دارند، علوم انسانی را به چیزی نمی‌گیرند. نفت، جای تولید و مالیات و پیوندهای ملی و همکاری دولت و ملت را گرفته است.

🔸نفت به دولت‌ها می‌گوید من مردم را به شما نیازمند می‌کنم و شما را از مردم بی‌نیاز می‌سازم. هیچ سیاستی نیست که به رأی و نظر مردم، بیش از دلارهایی که من به خزانه وارد می‌کنم، نیازمند باشد. مبادا به هزینه‌ها و زیان‌ها بیندیشید، مبادا نگران پول باشید؛ همه بر گردن من است. من از دل زمین می‌جوشم تا آرزوهای شما را برآورم. جوشیدن از من و خروشیدن از شما.

🔸راستی چه خبر از «تمدن نوین اسلامی»؟ چرا در نیمۀ دوم دهۀ هشتاد همه‌جا سخن از تمدن‌سازی بود و اکنون کمتر از آن سخن می‌گویند؟ جز این است که در آن سال‌ها ایران بیشترین درآمدهای نفتی را در ۱۱۰ سال گذشته داشت و بلکه آن مقدار پول نقد که در آن چند سال به خزانۀ دولت وارد شد بیش از همۀ درآمدهای نفتی ایران از روز نخست تا سال ۱۳۹۰ بود؟

🔸چاه نفت، همان خم رنگ‌رزی است که شغالی در آن افتاد و چون برآمد، خویش را طاووس علّیین دید. تا زمانیکه نفت می‌جوشد، ما دنیا را و قوانین سیاست و اقتصاد را به سخره می‌گیریم و پرچمها می‌سوزانیم و از دیوار سفارتها بالا می‌رویم و شعار مرگ بر این و آن ما گوش فلک را پر می‌کند. سالهاست که نفت می‌جوشد و ما می‌خروشیم.

@Kaleme
🔴 اگر عمری باشد

✍️ #رضا_بابایی:

🔸اگر عمری باشد، پس از این هیچ فضیلتی را هم‌پایه مهربانی با آدمیزادگان نمی‌شمارم.
اگر عمری باشد، کمتر می‌گویم و می‌نویسم و بیشتر می‌شنوم و می‌خوانم.
اگر عمری باشد، پس از این خویش را بدهکار هستی و هستان می‌شمارم نه طلبکار.
اگر عمری باشد، پس از این در هیچ انتخاباتی شرکت نمی‌کنم که به تیغ نظارت استصوابی اخته شده است.
اگر عمری باشد، دیگر به هیچ سیاست‌مداری وکالت بلاعزل نمی‌دهم.
اگر عمری باشد، دیگر هیچ عدالت کوچکی را در هوس رسیدن به عدالت بزرگ‌تر قربانی نمی‌کنم.

🔸اگر عمری باشد، دیگر با دو گروه بحث و گفت‌وگو نمی‌کنم:
آنان که از عقیده خویش منفعت می‌برند
و آنان که از اندیشه خویش، پیشه ساخته‌اند.
اگر عمری باشد،
عدالت را فدای عقیده،
و آرزو را فدای مصلحت،
و عمر را در پای خوردنی‌ها و پوشیدنی‌ها قربان نمی‌کنم.

🔸اگر عمری باشد، چندان در خطا و کوتاهی‌های دیگران نمی‌نگرم که روسیاهی خود را نبینم.
اگر عمری باشد، از دین‌ها تنها مذهب انصاف را برمی‌گزینم و از فلسفه‌ها آن را که سربه‌هوا نیست و چشم به راه‌های زمینی دارد.
اگر عمری باشد، هیچ ظلمی را سخت‌تر از تحقیر دیگران نمی‌شمارم.
اگر عمری باشد، در پی هیچ عقیده و ایمانی نمی‌دوم. در خانه می‌نشینم تا ایمانی که سزاوار من است به سراغم آید.
اگر عمری باشد، هر درختی را که دیدم در آغوش می‌گیرم، هر گلی را می‌بویم، و هر کوهی را بازیگاه می‌بینم و تنها یک تردید را در دل نگه می‌دارم: طلوع خورشید زیباتر است یا غروب آن.

🔸اگر عمری باشد، سیاست‌مداران را از دو حال بیرون نمی‌دانم: آنان که دروغ را به راست می‌آرایند و آنان که راست را به دروغ می‌آلایند.
اگر عمری باشد، همچنان برای آزادی و آبادی کشورم می‌کوشم.
اگر عمری باشد، رازگشایی از معمای هستی را به کودکان کهنسال می‌سپارم.
اگر عمری باشد، از هر عقیده‌ای می‌گریزم، چونان گنجشک از چنگال عقاب.
اگر عمری باشد، در جنگل‌های بیشتری گم می‌شوم؛ کوه‌های بیشتری را می‌نوردم؛ ساعت‌های بیشتری به امواج‌ دریا خیره می‌شوم؛ دانه‌های بیشتری در زمین می‌کارم و زباله‌های بیشتری از روی زمین برمی‌دارم.
اگر عمری باشد، کمتر غم نان می‌خورم و بیشتر غم جان می‌پرورم.

🔸اگر عمری باشد، دیگر هیچ گنجی را باور نمی‌کنم جز گنج گهربار کوشش و زحمت.
اگر عمری باشد، برای خشنودی، منتظر اتفاقات خوشایند نمی‌نشینم.
اگر عمری باشد، خدایی را می‌پرستم که جز محراب حیرت، در شاُن او نیست.
اگر عمری باشد، قدر دوستان و عزیزانم را بیشتر می‌دانم.

@Kaleme
🔴 من عبرت نویسندگان هستم

✍️ #رضا_بابایی:

🔸اگر در ایران آزادی مطلق هم باشد فقط کسانی امکان و مجال و فرصت پیدا می‌کنند که نسبتی با دین داشته باشند. اگر کشور ما کاملا آزاد باشد امکانات عرفی در خدمت دینداران است. من کتاب دیانت و عقلانیت را می نویسم و ده جا دعوت می‌شوم تا درباره کتابم حرف بزنم و می‌دانم در همین کشور کسانی کتابهای مهمتر و عمیقتری نوشته‌اند و زحمت کشیده‌اند ولی امکانات و فضا و فرهنگ جامعه فقط به یک گروه اجازه ظهور و بروز می‌دهد و این مساله نشاط را از جامعه دور می‌کند. حرف آقای مطهری درست بود. البته اگر عمل می‌شد. می‌گفت استاد دینی دین را درس بدهد و استاد کمونیست درس خودش را تدریس کند. نفت و گاز و آسمان و معدن و آب کشور به تمام ۸۰ میلیون نفر تعلق دارد. در این ۸۰ میلیون نفر هر گونه تفکری وجود دارد و کسی حق ندارد به دیگری بگوید تو من را می‌آزاری و حق نداری وجود داشته باشی.

🔹مذهبی ها باید انصاف داشته باشند. فقط مساحت عرصه و اعیان مساجد در ایران را به عنوان برخورداری مذهبیون از زمین و محل تجمع محاسبه کنید. گاهی سه مسجد در یک خیابان کوچک قرار دارد. کمی از این امکانات باید در اختیار سایر گروه‌ها و تفکرات باشد. به گفته آقای مطهری اگر فیلسوفان نبودند و آن نقدها و خدشه‌ها را وارد نمی‌کردند متکلمان در همان بحث‌های قرن اول و دوم می‌ماندند.

🔸من عبرت نویسندگان هستم. من متاسفانه از کسانی بودم که زیاد نوشتم. حدود ۳۰ تا ۳۳ کتاب دارم و در حدود ۱۵۰ مقاله و هزار و خورده‌ای یادداشت دارم که از بخش عظیمی از این نوشته‌ها راضی نیستم. یا بخاطر سطح و غنای علمی و یا متاسفانه به این دلیل که معیشتی و سفارشی بودند. چاره‌ای نبود چون من کار و شغلی نداشتم و ندارم. من در هر کاری که انگیزه‌های درونی داشتم و نوشته‌ام آن‌ها را دوست دارم. حتی اگر سطح پایینی داشتند یا حرف غلطی در آن‌ها زده شده باشد باز هم آن‌ها را آثار خودم می‌دانم و دوستشان دارم.

🔹کارهایی از جوانی دارم که بسیار خام هستند و دوستشان ندارم. نمی‌توانم مثل برخی از آقایان بگویم کتابهای من فرزندان من هستند و من همه آنها را دوست دارم. نه من برخی از آنها را دوست ندارم و حتی یک نسخه از آنها را نگه نداشته‌ام. برخی از سر نادانی و خام دستی نوشته شده است و برخی سفارشی هستند. سفارشی ها کتابهایی هستند که اسپانسر داشتند ولی در اولویت من نبودند و در دستور کار من نبودند و اگر خودم بودم و خودم هرگز آن کار را انتخاب نمی کردم و انجام نمی‌دادم. بیشتر یادداشت‌های خودم را دوست دارم. وقتی تامل می‌کنید به نکته می‌رسید و دست‌آورد نکته یادداشت و در نهایت مقاله است. یک نکته را نیم توان کتاب کرد هرچند که آقایان مثل آب خوردن کتاب می‌نویسند. من درباره آثارم جز اینکه بگویم شرمنده‌ام حرف دیگری ندارم.

🔸گاهی انسان به نقطه‌ای از عمر خود می‌رسد که می‌بیند فرصتش کم است و باید همه حرف‌های خود را بگوید. و بخشی به ظرفیت‌های جامعه مربوط است. حرفی را که امسال می‌توان گفت سال قبل نمی‌شد بیان کرد. کسانی که دست به قلم هستند و می‌نویسند دو دسته هستند. یک دسته زندگی دارند و حفظ این زندگی هزینه دارد. شغلی دارند و منصب‌ها و جایگاه‌‌های دارند و برخی از حرف‌ها آن‌ها را از برخی منافع دور می‌اندازد. توقعی نیست جان کنده و به جایی رسیده است و خانواده‌ای دارد که از سفره او نان می‌خورند و نمی‌تواند به یکباره سفره را برچیند.

🔹من خوشبختانه سفره‌ای ندارم. هیچ درآمدی ندارم. من امروز برای معیشتم کاری می کنم که سی سال پیش هم انجام می دادم. طلبه‌ها امروز حاضر نیستند چنین کاری بکنند و این کار را در شان خود نمی دانند. من کتابهایی را ویرایش کرده ام که هر صفحه آن برایم زجر داشت و حالت محکوم به مرگی را داشتم که موظف است شمشیر جلاد خود را تیز کند. به هر حال کسی که می‌خواهد زبانش را دراز کند باید پایش را جمع کند. من دوستانی را در قم می‌شناسم که از لحاظ فکری به نتایج خوب یا تازه ای رسیده‌اند ولی حاضر نیستند حتی در جمع‌های خصوصی درباره تفکراتشان صحبت کنند. آنها حتی در جمع‌های دو نفره نیز با احتیاط حرف می‌زنند.

گفتگوی شفقنا با رضا بابایی درباره کتابهایی که او می خواند

@Kaleme
🔴 قصۀ آن شخص که دعوی پیغمبری می‌کرد

✍️ #رضا_بابایی:

🔸مولوی بارها در مثنوی از کسانی سخن گفته است که صدایی بلند دارند، اما دستشان از عالم معنا کوتاه است. آنان جز گره و نزاع نمی‌افکنند و جز تشویش و اضطراب نمی‌آورند. چند برگ از کتاب‌های کهن یا نو را که می‌خوانند، دعوی‌ها می‌کنند و هزار برابر بیش از کلماتی که شنیده‌اند، خطابه سر می‌دهند. دستی تهی و سینه‌ای سرد و نگاهی بی‌رمق دارند، اما پیوسته مشتری می‌جویند. اگر گاهی نیز سخن حق بگویند، از آن ارادۀ باطل می‌کنند و اگر راهی نشان دهند، در هر قدم چاهی می‌کَنند. حجتشان تکرار است و برهانشان هیاهوی بسیار. مولوی هشدار می‌دهد که هر کس متاع کمتری دارد، صدای خود را بلندتر می‌کند و بر طبل تبلیغ محکم‌تر می‌کوبد:
ای که در معنا ز شب خامش‌تری
گفتِ خود را چند جویی مشتری

🔸اما آنان که شاخسار معرفتشان گرانبار از میوه‌های شیرین و لب‌گزا است، آنچه نمی‌جویند مشتری است و آنچه نمی‌خواهند شهرت و آوازه‌گری است.

🔸در دفتر پنجم مثنوی از مشتری‌جویانی می‌گوید که بلندی صدای آنان از تهی‌بودگی درونشان است؛ چونان طبل بزرگ. سپس داستان مردی را ساز می‌کند که دعوی پیغمبری می‌کرد. مردم او را نزد شاه می‌آورند تا او را چندان سیاست کند که دعوی پیغمبری از یاد ببرد. شاه مدعی را کنار خویش می‌‌نشاند و از خانه و دیارش می‌پرسد. مدعی می‌گوید: من از دارالسلام(بهشت) به محنت‌کدۀ زمین آمده‌ام تا شمایان را راه نشان دهم و از گمراهی برهانم. شاه در عجب می‌شود و می‌گوید ای مردک نادان، تو امروز چه خورده‌ای که چنین یاوه می‌گویی؟ مدعی پیغمبری می‌گوید: ای شاه شاهان، مرا اگر آب و نانی بود، دعوی پیغمبری نمی‌کردم. این صدا که از من می‌شنوید، صدای تهی‌گاه است.

مشتری خواهی به هر دم پیچ پیچ
تو چه داری که فروشی؟ هیچ هیچ
گر دلت را نان بُدی یا چاشتی
از خریداران فراغت داشتی

آن یکی می‌گفت من پیغمبرم
از همه پیغمبران فاضل‌ترم
گردنش بستند و بردندش به شاه
کین همی گوید رسولم از اله
خلق بر وی جمع چون مور و ملخ
که چه مکرست و چه تزویر و چه فخ
شاه را گفتند اشکنجه‌ش بکن
تا نگوید جنس او هیچ این سخُن

شاه دیدش بس نزار و بس ضعیف
که به یک سیلی بمیرد آن نحیف
مردمان را دور کرد از گرد وی
شه لطیفی بود و نرمی ورد وی
پس نشاندش بازپرسیدش ز جا
که کجا داری معاش و ملتجی؟
گفت ای شه هستم از دارالسلام
آمده از ره در این دارالمَلام
نه مرا خانه ا‌ست و نه یک همنشین
خانه کی کرده است ماهی در زمین
باز شه از روی لاغش گفت باز
که چه خوردی و چه داری چاشت‌ساز
اشتها داری؟ چه خوردی بامداد
که چنین سرمستی و پر لاف و باد؟
گفت اگر نانم بدی خشک و طری
کی کنیمی دعوی پیغمبری

دعوی پیغمبری با این گروه
هم‌چنان باشد که دل جستن ز کوه
کس ز کوه و سنگ عقل و دل نجست
فهم و ضبط نکتۀ مشکل نجست

@Kaleme
🔴 سه نکتۀ کوتاه درباره دکتر محمد مصدق

✍️ #رضا_بابایی:

🔸۱٫ مسئله نفت و ملی شدن صنعت انرژی، بر شیوۀ حکمرانی دکتر مصدق در دوران کوتاه نخست‌وزیری‌اش، سایه انداخته است؛ در حالی که اهمیت مصدق، بیش از ملی کردن صنعت نفت، در نجابت سیاسی و پایبندی‌اش به اصول دموکراسی است. دوران بسیار کوتاه نخست‌وزیری دکتر محمد مصدق، اولین تجربه سیاست‌ورزی ایرانیان به شیوۀ دموکراتیک در تاریخ معاصر است.

🔸۲٫ مصدق، افزون بر سیاست‌مداری، بسیار متدین بود. خاطراتی که از تدین او نقل می‌کنند، باورکردنی نیست(برای نمونه، ر.ک: خاطرات آیت الله پسندیده، برادر امام خمینی). جمع سیاست(به معنای کوشش برای حفظ منافع ملی) با دیانت(به معنای پایبندی به شریعت) از نوعی که مصدق به منصۀ ظهور درآورد، تجربه‌ای است موفق و درس‌آموز برای کسانی که قرائتی دیگر از شعار «سیاست ما عین دیانت ما است و دیانت ما عین سیاست ما است» را می‌جویند.
جمع صورت با چنان معنای ژرف
نیست ممکن جز ز سلطان شگرف

🔸۳٫ کودتای ۲۸ مرداد، هم عوامل داخلی داشت و هم عوامل خارجی. نمی‌توان عوامل خارجی آن را محکوم کرد، اما بر خیابان‌های پایتخت، نام کسانی را گذاشت که پس از کودتا نخستین تبریک‌ها را برای شاه ارسال کردند و معتقد بودند: «بزرگ‌ترین اشتباه مصدق، عدم اطاعت از اوامر شاه بود» و «مصدق، شاه را مجبور کرد که ایران را ترک کند؛ اما شاه با عزت و محبوبیت چند روز بعد برگشت. ملت شاه را دوست دارد» و «خداوند عادل است و آنچه امروز بر مصدق گذشته ‌است نتیجۀ عدل خداوندی است» و «مصدق به من و کشورش خیانت کرد. طبق شرع شریف اسلامی مجازات کسی که در فرماندهی و نمایندگی کشورش خیانت کند مرگ است» و «او دستخوش نوعی جنون شده بود.» (گزارش کیهان از مصاحبه روزنامه المصری با آیت الله کاشانی، مورخ ۱۷ و ۲۳ شهریور ۱۳۳۲٫ مشابه همین اظهارات را بنگرید در جلد سوم کتاب «مجموعه‌ای از مکتوبات و سخنرانی‌های آیت‌الله کاشانی»، به کوشش ‌محمد ترکمان، چاپ ۱۳۶۳)

@Kaleme
🔴 معنای عبرت‌گیری از عاشورا

✍️ #رضا_بابایی:

بر فرض که یادآوری تاریخ و وقایعی مانند عاشورا، برای این است که من به آن بنگرم و تکلیف امروزم را بدانم، کدام‌یک از دو شیوۀ زیر درست‌تر است و مصداق عبرت‌گیری است؟

خودم را در هر نزاعی، در جایگاه امام حسین و یاران او بدانم و دیگران را به مثابۀ شمر و یزید.
پیوسته خود را با یزید و ابن زیاد مقایسه کنم و بر خود نهیب بزنم که اگر تو هم مانند آنان باشی، عاقبتی شوم در دنیا و آخرت خواهی داشت.

عبرت‌گیری از عاشورا، این است که من خودم را با شمر و یزید مقایسه کنم و بترسم از اینکه مبادا در جبهۀ آنان باشم؛ نه اینکه چون برای حسین عزاداری می‌کنم، خودم را ادامه و تکرار حسین بدانم و جبهۀ مقابلم را ارتش اشقیا. بر شیوۀ نخست، هر نامی می‌توان نهاد، جز عبرت‌گیری از عاشورا.

به قول سنایی بزرگ:
بر یزید و شمر ملعون چون همی لعنت کنی
چون حسین خویش را شمر و یزید دیگری

@Kaleme
🔴 شمر چگونه شمر شد؟

✍️ #رضا_بابایی:

عاشوراشناسی بدون شناخت جبهۀ مقابل امام حسین(ع)، راه به جایی نمی‌برد. گفتارها و تحلیل‌های ما بیشتر دربارۀ جبهۀ حسینی عاشورا است؛ اما پایۀ دیگر عاشوراشناسی، ورود به جهان ذهنی و باورهای کسانی است که آن قساوت تاریخی را آفریدند.

عاشورا از منظر امام حسین(ع) و یارانش، روزی است که یا باید با عبید الله بن زیاد، نمایندۀ یزید در کوفه، بیعت می‌کردند و یا تن به شهادت می‌دادند. آنان راه دوم را برگزیدند و به استقبال مرگ خونین رفتند.

اما سپاهیان کوفه، نگاهی دیگر به ماجرا داشتند و همان نگاه، آنان را به آن جنایت بزرگ واداشت.
دربارۀ قاتلان امام حسین(ع)، نکته‌ای مهم وجود دارد که بدون نظرداشت آن، نمی‌توان فهمید که چرا آنان پسر و بازماندگان پیامبرشان را بی‌رحمانه کشتند و به شکرانۀ این پیروزی، سجدۀ شکر به جا آوردند و آن را ذخیرۀ آخرت خویش دانستند. اکثر آنان که آن روز در کربلا برای کشتن امام حسین(ع) و یارانش بی‌تابی می‌کردند، از سابقه‌ای مقبول در اسلام و در جنگ‌های علی(ع) با معاویه برخوردار بودند. اگر گوشۀ چشمی هم به وعده‌های ابن زیاد داشتند، آن را پاداشی حلال برای خود می‌دانستند؛ نه آنکه انگیزۀ اصلی آنان برای حضور در جنگ باشد.

آنچه آنان را در این رویارویی، انگیزه و نیرو می‌‌بخشید، عقیدۀ آنان دربارۀ خلافت و جایگاه آن در اسلام بود. آنان دفاع از خلیفۀ وقت را دفاع از کیان اسلام و سرزمین‌های اسلامی و عین دینداری می‌دانستند؛ چه خلافت در دست علی(ع) باشد و چه در دست معاویه یا یزید.

👈 متن کامل

http://www.kaleme.com/1399/06/19/klm-281756/

@Kaleme
🔴 قصۀ جُوحی و آن کودک نوحه‌گر

✍️ #رضا_بابایی:

کودکی در پشت تابوت پدر می‌رفت و می‌گریست. همراه گریه و ناله می‌گفت: ای پدر تو را کجا می‌برند؟ می‌خواهند تو را در زیر خاک پنهان کنند. تو را به خانه‌ای تنگ و تاریک می‌برند که در آن، نه نور است و نه آب و نان. در آن خانه نه چراغی روشن است و نه نشانی از آبادی و زندگی در آن است. زمین آن را فرش و حصیر نیست و در و دیوار آن مخروبه است. آنجا که تو را می‌برند، حتی همسایه‌ای نیست که ناله‌ات را بشنود و به فریادت برسد. کودک، همچنان اوصاف گور را می‌شمرد و در پی تابوت پدر بر سر می‌کوفت.

جوحی(ملا نصرالدین عرب‌ها) همراه پدر از آنجا می‌گذشت و چون ناله‌های کودک را شنید، به پدر گفت: سوگند به خدا که این تابوت را به خانۀ ما می‌برند. پدر گفت: ابله مشو! جوحی گفت: نشانی‌های کودک را بشنو. آنجا که نه طعام است، نه نور، نه در و دیوار معمور و نه فریادرس، خانۀ ماست.

مولوی این حکایت طنزآمیز را در دفتر دوم مثنوی در ذیل این سخن می‌آورد که هر ماهیتی نشانی دارد که بدون آن، ادعایی بیش نیست. می‌گوید: نشانه‌ها را نادیده نگیرید. آنها با شما سخن می‌گویند و بیش از آنچه از زبان‌ها می‌شنوید، صادق و راست‌گفتارند. اگر دو گروه، دو ادعای متفاوت داشتند، اما رفتارشان یکسان بود، سرنوشتشان نیز یکسان است؛ اگرچه در ادعا و سخن، در برابر یک‌دیگرند.
آن نشانی‌ها همه چون در تو هست
چون تو زایشانی کجا خواهی برست

👈 متن کامل

http://www.kaleme.com/1399/06/20/klm-281779/

@Kaleme
⚫️ در سوگ سیاووش

✍️ #رضا_بابایی:

ای قلم بشکن
ای واژه بمیر
ای دفترک‌های شعر، جامه بر تن پاره کنید.
سوگ سیاووش در اندازۀ شما نیست
شما را برای غم‌های کوچک آفریده‌اند
برای زاری بر سر قبرهای خاموش.
دریغ از آن‌ همه باد که در آستین شما انداختیم.
و امروز کور و کر و لال، در گوشه‌ای خزیده‌اید.
آوازخوان کوچه‌های شهر،
ناقوس کلیسای ارس تا خلیج فارس
روح سرزمین‌های بی‌آواز
کوچید.
ای سنتور و سه‌تار و ضرب و نی
پس از این، چه خواهید کرد؟
کدامین صدا، خواب از چشم شما خواهد گرفت؟
اعجاز کدامین آواز، کودک ایمان را در آغوش شما خواهد انداخت؟
منتظر باشید
تا صور اسرافیل
تا مخالف‌خوانی دستگاه بیداد.

پس از تو ایران به کدامین صدا گوش بسپارد، که چون گل بشکفد و چون دماوند سر برافرازد؟
به کدام وجود نازنین ببالد؟
در سوگ تو عشق خون می‌گرید
و آزادگی مویه‌کنان چشم به در دوخته است که شهسواری دیگر از راه رسد.
ای صدای عشق در روزگار دروغ و فریب و سنگدلی، به یُمن تو ایرانی بودن سرافرازی است.
خوشا طنین نام تو در صحن و سرای آزادی: محمدرضا شجریان.

ای دریغا ای دریغا ای دریغ
کانچنان ماهی نهان شد زیر میغ

▫️در سال ۱۳۹۸ هنگامی که خبر درگذشت استاد محمدرضا شجریان شایعه شد، رضا بابایی «در سوگ سیاووش» را در رثای ایشان نوشت. سرنوشت بر این بود که این متن امروز و پس از درگذشت استاد بابایی منتشر شود.

@Kaleme
🔴 نسل افروخته!

✍️ #رضا_بابایی:

در ایران، نسلی از جوانان در دامان رسانه‌های رسمی و سخنگویان و خطبا و هیئت‌های مذهبی و تحلیل‌های ایدئولوژیک تربیت شده‌اند که هر هدفی و برنامه‌ای را که در آن مبارزه با آمریکا نباشد، انحراف و خیانت می‌دانند و خالصانه بر سر این عقیده تا پای جان ایستاده‌اند.

اگر روزی سیاست‌های کلان کشوری – به هر دلیلی - تغییر کند و مسئولان به این نتیجه برسند که باید اندکی از میزان دشمنی با چند کشور بکاهند، بزرگ‌ترین مانع در برابر سیاست‌های جدید، همین جوان‌هایی است که برای روزهای جنگ و دشمنی تربیت شده‌اند.

اگر گروهی از جوانان و مردم ایران در محیط‌های غیر رسمی مانند دنیای مجازی تربیت شده‌اند و به نتایجی متفاوت رسیده‌اند، گروهی دیگر نیز در گهوارۀ صداوسیما و در فضای روزنامه‌های کیهانی بالیده‌اند و سراپا خشم و انگیزه و نفرت شده‌اند. به گمان من، اگر روزی در ایران دولتی یا حتی حکومتی بر سر کار بیاید که بخواهد با دنیا تعامل کند و از هزینه کردن در راه مبارزه با برخی کشورها دست بردارد، نسلی از جوانان ایرانی که در این سال‌ها گُر گرفته‌اند، سرسختانه مقابل آن حکومت یا دولت می‌ایستند و هزینه‌هایی بسیار روی دست کشور می‌گذارند.

خردمندانه‌تر آن است که همۀ مسئولان و سیاست‌گذاران و رسانه‌ها به دوران صلح نیز بیندیشند. شاید روزی‌روزگاری از راه برسد که نجات و بلکه حیات ما در گرو صلح یا مصالحه با دیگری باشد.

آیا به آن روزهای سخت اندیشیده‌ایم؟

گروه اسلامی طالبان در افغانستان، برآمده از نسلی است که آمریکا آنها را تجهیز کرده بود برای بیرون راندن شوروی از افغانستان. امروز شوروی نیست؛ اما آن نسل سلحشور و جنگنده، سلاح‌های خود را زمین نگذاشته است و همچنان می‌جنگد؛ این بار با خود آمریکا و دولتی که در حمایت آمریکاست.

@Kaleme
🔴 ویندوز

✍️ #رضا_بابایی:

اگر ویندوز کامپیوتر شما ۹۷ یا ۹۸ باشد (یادش بخیر)، بسیاری از برنامه‌ها در آن نصب و اجرا نمی‌شود. اگر ایکس‌پی باشد، برنامه‌هایی که برای ویندوزهای جدیدتر ساخته‌اند، قابل نصب و اجرا در آن نیست. گویا ویندوزی هم وجود ندارد که همۀ برنامه‌ها را بشناسد.

این وضعیت بر ذهن ما نیز حاکم است. مثلا ذهنی که ویندوز مذهب در آن نصب شده است، هرگز نمی‌تواند با برخی باورها و دیدگاه‌ها همدلی کند؛ بعنی اصلا آنها را نمی‌شناسد و اگر هم بشناسد بیش از چند مرحله جلو نمی‌آید و بالاخره ارور می‌دهد. همچنین است ذهن کسی که در آن ویندوز اومانیسم نصب شده است، یا ویندوز حقوق بشری یا ویندوز ناسیونالیسم یا ویندوز پلورالیسم نجات. ذهنی که در آن پلورالیسم نجات نصب شده است، نجات و سعادت را میوۀ دو فضیلت می‌داند: کوشش و صداقت؛ هرچند که این کوشش صادقانه به نتیجه‌های غلط برسد. این ماهیت ذهنی، هنگام داوری دربارۀ انسان‌ها و باورها، چندان به سمت‌وسوی آنها نمی‌نگرد؛ بیشتر در رنگ‌وبوی‌شان نظر می‌‌‌کند.

👈 متن کامل

http://www.kaleme.com/1399/09/12/klm-283830/

@Kaleme
🔴 یک خطای قرون وسطایی

✍️ #رضا_بابایی:

دل‌بستگی به نقل یا عقل در جایی که باید سراغ مشاهده و تجربه رفت، منشأ زیان‌های بسیاری در تفکر علمی مسلمانان شده است. در سنت علمی ما، مرزهای نقل و عقل و تجربه به هم ریخته است. آنجا که باید تجربه کنیم و به تجربه‌های خود یا دیگران پایبند باشیم، افسارمان را به دست نقل‌های مشکوک یا حتی قطعی یا برهان‌های عقلی می‌دهیم و آنجا که باید بنشینیم و بیندیشیم، تسلیم پروپاگاندا یا گفتمان‌های غالب می‌شویم. بسیاری از نظریه‌های علمی، از راه عقل به نتیجه‌ای می‌رسند و از راه علم و تجربه، به نتیجه‌ای دیگر.

اتوپیا و اندیشۀ سیاسی فارابی، کاملا به نظر خردمندانه و عقلی می‌آید؛ اما هزار سال تجربۀ عینی بشر، خلاف آن را ثابت کرده است. ما آن پزشک سبک‌سر اروپایی(کلود برنارد) را که گفته بود «تا خدا را در زیر چاقوی جراحی‌ام نبینم، باور نمی‌کنم» مسخره می‌کنیم؛ ولی مسخره‌تر از او، کسی است که در جایی که باید تیغ جراحی به دست گیرد، به استدلال‌های عقلی یا نقل‌های تاریخی روی آورد. «در قرون وسطا، هنگامی که کالبدشکافی رایج شد، جراحان نقل‌پرست، کتاب جالینوس را می‌گشودند و در حالی که استاد آن را می‌خواند، دستیارش کالبد را می‌شکافت. اعتماد استادان به محتوای کتاب جالینوس بیش از اعتماد آنان به اجزای جسد بود. هرگاه نظر جالینوس با ویژگی‌های جسد تطبیق نمی‌کرد، عیب را از جسد می‌دانستند، نه از جالینوس.»

👈 متن کامل

http://www.kaleme.com/1399/10/11/klm-284507/

@Kaleme
🔴 I have a dream

✍️ #رضا_بابایی:

جملۀ «I have a dream؛ من رؤیایی دارم»، عنوان مشهورترین سخنرانی قرن بیستم است. حدود ۶۰ سال پیش، دکتر مارتین لوترکینگِ ۳۸ ساله، کشیش، برندۀ جایزه صلح نوبل و رهبر جنبش سیاه‌پوستان آمریکا، در یک سخنرانی ۱۶ دقیقه‌ای، تأثیری بر وجدان عمومی مردم کشورش گذاشت که امضای آبراهام لینکن در زیر اعلامیۀ رفع تبعیض نژادی، چنان اثر و پیامدی نداشت. این سخنرانی کوتاه و بسیار هنرمندانه، با جملاتی ساده و افروخته آغاز می‌شود. یک سال بعد از این سخنرانی، او به تیر نژادپرستان متعصب از پای درآمد و یکی از جملات همین سخنرانی بر روی سنگ قبرش نشست: ما عاقبت آزادیم.

پس از آن، رؤیاهای مارتین، یکی پس از دیگری واقعیت یافت و اکنون کلید کاخ سفید، در دست یکی از دلسپردگان او است.

👈 متن کامل

http://www.kaleme.com/1399/11/20/klm-285282/

@Kaleme
🔴 آب، دوغ، خون

✍️ #رضا_بابایی:

▫️هدایت

در میان تعریف‌های گوناگونی که عارفان و فیلسوفان و متألهان برای «هدایت» آورده‌اند، این تعریف ابن عربی در فصوص(چاپ بیروت، ص۲۰۰)، همچون خورشید می‌‌‌درخشد: «الهدی أن یهتدی الإنسان إلی الحیره فیعلم أن الأمر حیره والحیره قلق وحرکه و الحرکه حیاه فلا سکون؛ هدایت، چیزی است که انسان را به حیرت افکند تا بداند که حقیقت، یعنی سرگشتگی، و سرگشتگی یعنی بی‌تابی و جستجو، و حیات در جستجو است نه در سکون.»
به عبارت دیگر:
بی‌نهایت، حضرت است این بارگاه
صدر را بگذار، صدر تو است راه

👈 متن کامل

http://www.kaleme.com/1399/12/02/klm-285494/

@Kaleme
🔴 سحوری بر سرای خالی

✍️ #رضا_بابایی:

در زمان‌های قدیم که ساعت و بلندگو و تلویزیون نبود، مردم سحرها با بانگ سَحوری از خواب برمی‌خاستند و بر سجادۀ نماز یا گرد سفرۀ سحری می‌نشستند. «سَحوری» بانگی بود که بر در یک‌یک خانه‌ها می‌زدند تا کسی در خواب نماند.

مولوی در دفتر ششم مثنوی می‌گوید: مردی سحوری‌زن، نیمه‌شب بر در خانه‌ای بانگ می‌زد که برخیز که صبح در راه است. همسایۀ آن خانه، بیرون آمد و گفت: اولا اکنون نیمه‌شب است و هنگام نماز نیست؛ ثانیا در این خانه کسی نیست تا از بانگ تو برخیزد. مرد سحوری‌زن گفت: آری؛ اما مگر شما آنگاه که به حجاز می‌روید تا گرد کعبه طواف کنید، نمی‌دانید که در آن خانه نیز کسی نیست؟ مگر مؤمنان که برای خدا مسجد و خانقاه می‌سازند و برای او جهاد و انفاق می‌کنند، خدا را دیده‌اند؟ آنان نیز بر درهای بسته می‌کوبند و فرجام‌های ناپیدا می‌جویند. من سحوری نمی‌زنم که صاحب خانه را بیدار کنم؛ سحوری من برای آن است که از پا ننشینم و هر دری که یافتم بکوبم. در این راه، «هر شکستی پیش من پیروزی است». پس در این کوچه هر دری ببینم، می‌کوبم، که پاداش به شتافتن است، نه یافتن. او جاه به آه می‌دهد و درمان به درد. برای آن کس که می‌جوید و می‌خواهد، هیچ‌گاه وقت آرمیدن و قناعت ورزیدن نیست. پس شب‌های او روز است. کسی سر بر بالین یقین می‌گذارد که بیشتر نمی‌خواهد. برای او روزها نیز شب است.

آن یکی می‌زد سحوری بر دری
درگهی بود و رواق مهتری

نیم‌شب می‌زد سحوری را به‌جد
گفت او را قایلی کای مستمد

@Kaleme