حوزه هنری چهارمحال و بختیاری
185 subscribers
1.58K photos
201 videos
28 files
237 links
Download Telegram
فراخوان جشنواره ملی گردشگری.pdf
504.6 KB
فراخوان چهارمین جشنواره مشارکت ملی گردشگری با رویکرد میهمان نوازی
@hozeyehonarich
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
📖 چند خط از یک کتاب

✍️دلی صاف و به دور از کینه دارم
سخن‌ها با تو در آیینه دارم
دلم گویا سمنگان است امشب
هوای رستم و تهمینه دارم
(دلبر تاشماتاوا )

این خاکِ گهربار که ایران شده نامش
شیری‌ست که در بینِ دو دریاست کُنامش
خورشید برون آمده هر صبح ز مشرق
از برجِ اسد داده به اخلاص، سلامش
(آنّا برزینا)

آن کیست که من را برساند به منِ من؟
معنای تمام است برای سخنِ من
از فکرِ رخِ توست چراغان شبِ تارم
ای زلفِ تو اندوهِ شکن در شکنِ من!
(مهدی باقرخان)

بت من، خود خدایی نازنین است
ببین کفرم کز ایمانت حصین است
برایش ترک دین و ترک ایمان
برایم عین ایمان، عین دین است
(بلرام شکلا )


📚«‌هفت شاعر از فردا» به کوشش محمدجواد آسمان

🌸 @hozeyehonarich
🌾🍂
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌼
http://yon.ir/Dtw1g
کتاب «هفت شاعر از فردا» معرفی و تحلیل سروده‌های چند شاعر پارسی سرای غیر ایرانی است که محمدجواد آسمان آن را گردآوری کرده و توسط سوره مهر منتشر و به بازار عرضه شده‌است.

نویسنده در این کتاب، به روشنایی افکندن بر چهرة شاعرانی آستین بالا زده که زبانِ مادری‌شان پارسی نبوده و چندی پیش از سرودنِ این اشعار، این زبان را آموخته‌اند.

وی در مقدمه کتاب می‌نویسد: تأمّل در درون‌مایه‌های شعرِ این دوستان، علاوه بر فوایدِ پژوهشی‌یی که برای پژوهش‌گران در بر دارد، برای تک‌تکِ خودِ همین یارانِ جوان نیز خالی از بهره نیست؛ به گمانِ من، این هفت تَن، توانسته‌اند در کنارِ هم، هفت رنگِ منشوری را رقم بزنند که آن نورِ اعلی، آن شکلِ غایی و استعلایافته از شعرِ متعالیِ فردای ما را در آن‌سوی مرزهای ایران می‌سازد.

این کتاب می‌کوشد که تصویری نسبتاً جامع و البتّه استقرائی ارائه دهد از آنچه که در سطحِ عاطفی و فکریِ گزیدة شعر شاعران این دفتر رقم خورده است. این واکاوی، با آن که چهره‌ای توصیفی دارد و ما را در رویکردهای فکری و عاطفیِ شعرِ این دوستان دقیق‌تر می‌کند، ولی در نهایت، از نوعی تنقید هم غافل و بی‌بهره نخواهد بود.

علیرضا قزوه، در بخشی از مقدمه این کتاب می‌نویسد: خوش‌بختانه به رغم مبالغی حواس‌پرتی در استراتژی‌های فرهنگی، در چند سال گذشته شاهد جوانه‌هایی امیدبخش در بوستان شعر فارسی بوده‌ایم. هم دانشگاه‌های ما و هم مراکز معتبر شرق‌شناسی جهان، بالاخره به ادبیات و مخصوصاً شعر دوران انقلاب اعتماد کرده‌اند و به محرومیت خویش از این فیضان جاری پایان داده‌اند. در کنار این، رویش‌ها و استعدادهای خوبی نیز در میان نسل نوخاستة شاعران دوران انقلاب اسلامی مشاهده می‌شود. اما شگفت‌انگیزتر و امیدآفرین‌تر از این، ظهور نسل خوش‌آتیه و مستعد و باانگیزه‌ای از شاعران پارسی‌سُرای غیرپارسی‌زبان است. و چه چیزی از این برای ما شاعران انقلاب روحیه‌بخش‌تر و نشئه‌انگیزتر از اینکه امروز آرزوهای سی‌سالة نسل نخست شاعران انقلاب را تا حدودی محقق می‌بینیم؟
ظهور و بالندگی و حضور مداوم این شاعران پارسی‌سُرای غیرپارسی‌زبان، در چهار ـ پنج سال گذشته، به همان اندازه که نشان‌گرِ سال‌ها فرصت‌سوزیِ دریغناک است، اما همان قدر، و بلکه بارها بیش از آن، نویدبخش و شوق‌آفرین به شمار می‌رود.
@hozeyehonarich
بیوگرافی هفت شاعر از فردا
@hozeyehonarich
سکوت می کنم امشب به جای گفت و شنود
مرا ببخش که دل ، گرمِ صحبت تو نبود
من آن تبسم بی پاسخم که هیچ کسی
به یاد من غزل عاشقانه ای نسرود
....
#جایگاه_شهود
@hozeyehonarich
پاتوق فیلم کوتاه، دوشنبه ٢ مرداد ساعت١٧، انجمن سینمای جوانان شهرکرد
@hozeyehonarich
ابوالفضل جلیلی در گفت‌و‌گو با پایگاه خبری حوزه هنری:

کارگردانان بزرگ به سراغ اقتباس بروند تا جوانان تشویق شوند

yon.ir/SRxZt

@hozeyehonarich
🎨(من یاد تو می افتم)
نمایشگاه آثار نقاشی (حدیثه رحمانی)
افتتاح:سه شنبه 3مرداد ساعت 10:30
مکان:نگارخانه شهید شهرانی اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی
@hozeyehonarich
جشنواره تئاتر سوره در منطقه‌ بجنورد بامعرفی برگزیدگان به کار خود پایان داد.
yon.ir/uoyVH


@hozeyehonarich
"یکی به نعل یکی به میخ"
بررسی طنز گل آقا در «دو کلمه حرف حساب»
نوشته نجمه زارع بنادکوکی

#معرفی_کتاب
#تازه_های_نشر
#طنز
#سوره_مهر


@hozeyehonarich
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
📖 چند خط از یک کتاب

✍️...صابری به طنز نگاهی هنری و ادبی داشت و از شگردها و ترفندهای ادبی چون ایهام و کنایه به فراوانی استفاده می‏کرد. ظرافت بسیاری از طنزهایش را مردم عادی، به‏خصوص جوانان، درک نمی‏کردند؛ چون باید حداقل آشنایی با ادبیات کهن می‏داشتند. صابری سبکی کنایی داشت و عدم صراحت را شرط طنزنویسی می‏دانست. می‏گوید: «آخر این کار قشنگ نیست که آدم در سرزمین حافظ طنز بنویسد بدون رمز و راز» (صابری 1372 الف: 214).
او بر این باور بود که خواننده باید در فهم متن شریک باشد و خودش پیام طنزنویس را درک کند. به همین دلیل، هیچ‏گاه توضیح نمی‏دهد و نمی‏گوید که پیام اصلی طنز کجاست (همان). انتخاب این شیوة طنزنویسی به این مسئله بازمی‏گردد که صابری اساساً نمی‏خواهد سوژة طنزش را تخریب کند. می‏گوید:
من با همة دنیا رفیقم. با همه برادرم. تلخی و تندی را نمی‏توانم به خود بقبولانم. خود را برتر نمی‏بینم. بی‏عیب نیستم که عیب‏جویی از دیگران را بی‏محابا از قلم جاری کنم. هدفم ساختن است نه تخریب و از هیچ‏کس نمی‏پذیرم که بگوید فلان شخصیت را باید «کوبید» و هیچ استدلالی را در این زمینه قبول ندارم. حتی اگر اشتباه هم باشد، محور حرکت گل‏آقا و طنز گل‏آقایی همین است (صابری 1374: 77).
و همین سبب می‏شد طنز گل‏آقا محافظه‏کارتر از طنزهای تند و آتشین سال‏های 1376 به نظر برسد. البته اتفاقات همان سال‏ها نشان می‏دهد که شیوة طنزنویسی صابری تا چه اندازه سبب تداوم حیات طنز سیاسی در جامعة ایران بعد از انقلاب اسلامی بوده است.
در‏مجموع، می‏توان گفت که چند عامل درونی و بیرونی سبب ماندگاری طنز گل‏آقایی شده است. عوامل درونی چون توجه به زبان، قالب و شگردهای طنز، و در یک کلام خلق طنز هنری و بیان مشکلات اصلی جامعه (اغلب مسائل اقتصادی و معیشتی) در طنز با نگرشی معتدل. عوامل بیرونی چون ظرف زمانی که طنزهای «دو کلمه حرف حساب» در آن چاپ شده، مخاطبان طنز «دو کلمه حرف حساب»، و تأثیر طنزها بر مخاطب.
در این کتاب، ما به عوامل بیرونی، که سبب ماندگاری طنز می‏شود، کاری نداریم و بیشتر بر عوامل درونی تأکید داریم. در بخش‏های بعدی، به این مسئله می‏پردازیم که صابری چگونه از زبان، شگرد‏های ادبی، و قالب استفاده می‏کند تا طنز‏هایش را ژرفا و اوج بخشد و آن را از زبان اخباری و پیام ساده و صرف پیراسته گرداند...


📚«‌یکی به نعل، یکی به میخ» نوشته نجمه زارع بنادکوکی


@hozeyehonarich
🌸
🌾🍂
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌼
بیش از 30 نمایشنامه برای اجرای عموم توسط هنرمندان تئاتر استان به حوزه هنری چهارمحال و بختیاری ارسال شد

@hozeyehonarich
معاون فرهنگی هنری حوزه هنری چهارمحال و بختیاری در گفتگو با روابط عمومی گفت: در پی انتشار فراخوان اجرای عموم نمایش توسط واحد هنرهای نمایشی حوزه ی هنری استان  بیش از 30 نمایشنامه از نویسندگان و کارگردانان  چهارمحال و بختیاری به حوزه هنری استان ارسال شده است.‏

قاسم اسماعیلی دهکردی افزود: حمایت از اجرای عموم نمایش در استان یکی از برنامه های اصلی واحد نمایش حوزه هنری است که در ارتباط با این موضوع فراخوانی در ماه گذشته منتشر شد که با استقبال خوب هنرمندان نمایش استان روبه رو شد.‏

به گفته وی پیش بینی شده است تا از آثار رسیده برای این فراخوان دو اثر نمایشی صحنه ای و یک اثر نمایشی در حوزه کودک و نوجوان جهت اجرای عموم در استان حمایت مالی شوند.‏

اسماعیلی اظهار داشت: هنرمندان نمایش در استان چهارمحال و بختیاری جایگاه ویژه ای درهنرهای نمایشی کشور دارند و آثار آنها در بیشتر جشنواره های ملی و بین المللی خوش درخشیده اند.‏

معاون فرهنگی هنری حوزه هنری چهارمحال و بختیاری گفت: راه اندازی تئاتر مردمی بچه های مسجد، اجرای نمایشنامه خوانی، ارسال آثار به جشنواره های مختلف تئاتر کشور، مسابقه ی نمایشنامه نویسی و... از برنامه های واحد نمایش حوزه هنری استان است که در سال 96 اجرا خواهد شد.‏

اسماعیلی افزود : نیمه ی دوم مرداد ماه آثار پذیرفته شده جهت اجرای عموم  در استان چهارمحال و بختیاری معرفی خواهند شد.‏

به گزارش روابط عمومی حوزه هنری، واحد نمایش حوزه هنری چهارمحال و بختیاری  اواخر خردادماه  فراخوان اجرای عموم نمایش را در استان منتشر نمود که تا پایان مهلت تعیین شده 30  متن نمایشی به حوزه هنری استان رسیده است.‏

@hozeyehonarich
میلاد با سعادت حضرت معصومه(س) روز دختر و آغاز هفته کرامت مبارک باد.🌸


@hozeyehonarich
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
📖 چند خط از یک کتاب

✍️...حاج‌حسن لبخند زد ولی از جایش تکان نخورد. هنوز جاگیر نشده بودم که رحمت چوپان خودش را به من رساند. او را زودتر از ما به اینجا فرستاده بودند.
ـ سلام آقا. خوش اومدید.
تا ‌خواستم خوش‌و‌بش کنم، جوانی نوزده، بیست ساله کنارم نشست. حاج‌حسن با دیدن او به حرف آمد:
ـ به‌به اصغر آقای ربانی، بفرما برادر.
تبسمی روی صورت اصغر نشست. نگاه از حاج‌حسن دزدید و گفت: عمو‌حسن، شما که می‌دونید زیاد سؤال می‌کنم!
حاج‌حسن سر تکان داد. رحمت سر جایش رفت. اصغر ادامه داد: می‌خوام از این برادر بپرسم استغفار همون توبه است؟
توضیح که دادم، دست گذاشت روی زانویش. بلند شد و گفت: خدا خیرت بده اخوی.
با نگاه تعقیبش کردم. رفت کنار چند اسیر میانسال نشست و آن‌ها او را به حرف گرفتند. از خودم پرسیدم: یعنی این جوون معنی استغفار و توبه رو نمی‌دونست؟ پس چرا از حاج‌حسن نپرسیده؟!
یکی از مردان میانسال از کنار اصغر بلند شد. رفت و از سید عبدالرحیم معنی آیه‌ای را پرسید. حواسم به آن‌ها بود که یکی گفت: آقا شما انگلیسی بلدی؟
جوانی لاغر با صورتی گرد و چشمان قهوه‌‌ای جلویم ایستاده بود. گفتم: نه متأسفانه، نمی‌دونم.
دلم می‌خواست بگویم عربی می‌دانم ولی هنوز به کسی اعتماد نداشتم و می‌ترسیدم مشکلی برایم پیش بیاید. جوان لاغر چرخی زد و از سید عبدالرحیم موسوی هم پرسید. او هم مثل اصغر رفت و با کمی فاصله از مردان میانسال ‌نشست و با سر پایین با آن‌ها حرف ‌زد. با خودم گفتم: اینجا چه خبره؟ چرا این‌جوری می‌کنن؟!
یک لیوان آب به من دادند. توی دلم گفتم: خدا پدرتون رو بیامرزه، تشنه‌ام بود.
آن را سر کشیدم و بلند شدم بروم وضو بگیرم. از مسئول آسایشگاه پرسیدم: از کجا آب بردارم؟
گفت: آب؟
ـ آری، می‌خوام وضو بگیرم.
گفت: پس اون آبی که بهت دادن چی شد؟
ـ خوردم.
گفت: سهمیه امروز تو برای خوردن و وضو گرفتن همان یه لیوان آب بود که اونم خوردی تموم شد.
ـ ای بابا. من که نمی‌دونستم...


📚«‌نامه رسان» نوشته ساسان ناطق
خاطرات آزاده ایرانی، محمود منصوری

🌸
@hozeyehonarich
🌾🍂
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌼
«نامه‌رسان» نام کتابی است که ساسان ناطق بر اساس روایت محمود منصوری اسیر آزاد شده ایرانی است که به خاطر نوع داستان و روایت و تجربه متفاوتی که بر این آزاده به خاطر تسلط به زبان عربی گذشته‌است، بسیار جذاب و خواندنی است و پنجره جدیدی را به واقعیت‌های کمپ‌های اسرای ایرانی گشوده است.
محمود منصوری پستچی بود اما به جبهه رفت و اسفند 1366 پس از زخمی شدن در عملیات والفجر 10، به اسارت عراقی‌ها درآمد. قرار بود سال‌ها پیشتر خاطراتش مهمانِ خانه پستچی‌ها و مردم ایران شود؛ فرهاد شاهمرادیان در ایلام با او مصاحبه کرده، خسرو عباسی آن را در کرج به روی کاغذ آورده بود اما انتشار کتاب اتفاق نیفتاد تا اینکه کار اواسط 1393 به دست ساسان ناطق رسید.
ناطق در این اثر از ناگفته‌های این آزاده، از کار کردن در بغداد سال‌های پیش از جنگ، از خدمت سربازی، از استخدامش در اداره پست ایلام و جابه‌جایی‌هایش در ادارات پست موسیان، مهران، صالح‌آباد؛ از واقعه خانمان‌سوزی که برای مردم استان ایلام پیش از آغاز رسمی جنگ رقم خورد، و صد البته از اسارت و از جزئیات بیشتر زندگی در اردوگاه دشمن نوشته است.
محمود منصوری سوم خرداد 1323 در روستای امامزاده سید حسن مهران به دنیا آمده است. او جانباز 55 درصدی جنگ تحمیلی و پدر 8 فرزند است.
انتشارات سوره مهر این کتاب را چاپ و به مخاطبان ادبیات دفاع مقدس عرضه کرده است.

«‌نامه رسان» نوشته ساسان ناطق
خاطرات آزاده ایرانی، محمود منصوری
انتشارات سوره مهر



@hozeyehonarich
http://yon.ir/V28UG

«برادر خوانده » رمان تاریخی محمود مهدوی برای گروه سنی نوجوان است که به تازگی توسط سوره مهر منتشر شده است.

مهدوی درباره این اثر گفت: رمان درباره حوادث مربوط به اشغال اردبیل به وسیله روس‌ها و واقعه تلخ تاراج اردبیل و گنجینه بقعه شیخ‌صفی‌الدین توسط روس‌ها است که از زبان 2 شخصیت داستانی نوجوانی به نام «آلیش» و گرگش «دؤشلی» روایت شده است.

لینک خبر:
http://yon.ir/8zgQt

@hozeyehonarich
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
📖 چند خط از یک کتاب

✍️...به شهر كه برگشتند، نرسيده به سربازخانه، هواپيمايي را توي آسمان ديدند. ناخودآگاه نگاهشان را از آسمان گرفتند و به يال اسب دوختند. اسب مي‌رفت و نرمه بادي لاي يالش مي‌لوليد. صداي مهيبي باز سر آن دو را به‌سمت آسمان برگرداند. هواپيما گوللـه آتشي شده بود و از پايين آسمان مي‌ريخت. آليش با خوشحالي نگاهي به آقاجان انداخت. چشمان آقاجان مي‌خنديد. نزديك چهارراه پهلوي، جابر مجبور شد نگه دارد. تانك و زره‌پوش و كاميون‌هاي روسي در خيابان مي‌غريدند. آليش رفت بالاي فايتون و نگاهي به آن دورها انداخت و گفت:«از طرف زنجير مي‌آيند.»
وسط چهارراه، افسر روسي ايستاده بود و دم‌به‌دم به نقشه‌اي كه در دست داشت نگاهي می‌انداخت و علامت مي‌داد كاميون‌ها به‌سمتي بروند و تانك‌ها بكشند طرف عمارت سالاريه. خيابان كه به خلوتي رسيد، پياده‌نظام جاي تانك‌ها را گرفت. چشم جابر لابه‌لای عقربه‌هاي ساعت مچي‌اش به‌كندي مي‌چرخيد. دلهره نمي‌گذاشت سر جايش آرام بايستد. مي‌خواست جلوي اين اجنبي‌ها دربيايد؛ ولي نمي‌شد بي‌گدار به آب زد. حالا لحظاتي بود كه آرزو داشت به‌سرعت بگذرند و بااين‌همه، عقربه‌ها كنار عدد دو خوابيده بودند و خيال نداشتند تكاني به خودشان بدهند.
آليش هنوز بالاي فايتون ايستاده بود و عين روزهاي شبيه‌خواني از آن بالا همه‌چيز را ديد؛ اشقياء با لباس خاكي سوار بر اسب‌هاي آهني!
يكي گفت:«زنده باد ارتش سرخ... زنده باد ارتش سرخ...»
اهالي بهت‌زده بودند و دسته‌اي اين‌وروآن‌ور سوت و كف مي‌زدند و مي‌خنديدند. سربازها هم برايشان دست تكان مي‌دادند. چيزي دل آليش را چنگ زد و خواست با صداي بلند فرياد بزند. نتوانست و دست روي دهانش گذاشت و دانه‌هاي اشك روي گونه‌اش غلطيدند.
هنوز صداي سوت و كف بلند بود. دسته‌اي از سالدات‌ها به طرف سربازخانه قدم‌رو زدند. عده‌اي راه ساختمان‌هاي نيمه‌كارة نارين‌قلعه را در پيش گرفتند. دستة سوم، مقصدشان جلوي پل داش‌كَسَن و بستر خشك رودخانة باليقلي بود. موج جمعيت، آليش و آقاجان را سمت عمارت سالاريه كشاند. چپ و راست در عمارت، دو تانك ايستاده بود و پهلوي هركدام ستارة سرخي ديده مي‌شد. يك افسر روسي بالاي تانك رفت. حرف زد و كسي از آن چيزي نفهميد. قنبر، يكي از مهاجرهاي روسي كه معلوم نبود اسم اصلي‌اش چي بوده، در تازه‌ميدان لباس‌كهنه مي‌فروخت، كنار افسر ايستاد و شد ديلماج افسر. او هفت‌تيري در دست داشت و وقتي دستش را در هوا تكان داد، اسلحه‌اش در هوا ‌رقصيد....


📚«‌برادرخوانده» نوشته محمود مهدوی
رمان برتر از هشتمین جشنواره داستان انقلاب


🌸
@hozeyehonarich
🌾🍂
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌼
مرغ دلم راهی قم می‌شود‌
در حرم امن تو گم می‌شود

عمه سادات سلام علیک
روح عبادات سلام علیک

تولد حضرت فاطمه معصومه (س) و روز دختر مبارک باد🌸🌺

@hozeyehonarich
واحد نمایش حوزه هنری چهارمحال و بختیاری از ارسال آثار شما به جشنواره تکخند استقبال می کند. پس تا 5مردادماه منتظر شما هستیم تا آثارتان را در قالب word به دبیرخانه جشنواره ارسال نمایم.

@hozeyehonarich