🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
شما ڪجا بودین؟؟
ما ڪجاییم؟؟
+دوازه نفر بودند ڪه رفتند قله
را آزاد ڪنند.
_محمود اخلاقے شهید شد.
علے آقا هم زخمے شد.
+وقتے برگشتیم
علے آقا گفت:مےدونم چرا شهید نشدم
_وقتے مےرفتیم بالای قله یه چشمه ی
آب دیدم.با خود گفتم وقتے برگشتم،
این جا آب تنے مےکنم.
+همین #تعلق به دنیا باعث شد زخمے
شوم ولے...
#سردار_شهید_علےماهانے
#لشڪر_41_ثاراالله_ڪرمان
Join🔜 @hor_zaman
شما ڪجا بودین؟؟
ما ڪجاییم؟؟
+دوازه نفر بودند ڪه رفتند قله
را آزاد ڪنند.
_محمود اخلاقے شهید شد.
علے آقا هم زخمے شد.
+وقتے برگشتیم
علے آقا گفت:مےدونم چرا شهید نشدم
_وقتے مےرفتیم بالای قله یه چشمه ی
آب دیدم.با خود گفتم وقتے برگشتم،
این جا آب تنے مےکنم.
+همین #تعلق به دنیا باعث شد زخمے
شوم ولے...
#سردار_شهید_علےماهانے
#لشڪر_41_ثاراالله_ڪرمان
Join🔜 @hor_zaman
✨﷽✨
#برگے_از_خاطراٺ
🔴 فیلم بازی میکنیم
☘ بعد از مدتها برگشته بودیم ارومیه. شب خانهی یکی از آشناها ماندیم، صبح که برای نماز پا شدیم، به من گفت «گمونم اینا واسهی نماز پا نشدن؟!»
بعدش گفت «سر صبحونه باید یه فیلم کوچیک بازی کنی!»
☘ گفتم: «یعنی چی؟»
گفت: «مثلا من از دست تو عصبانی میشم که چرا پا نشدی نمازت رو بخونی، چرا بی توجهی کردی و از این حرفا؛ به در میگم که دیوار بشنوه»
☘ گفتم «نه، من نمیتونم»
گفت « واسهی چی؟ این جوری بهش تذکر میدیم. یه جوری که ناراحت نشه»
☘ گفتم «آخه تا حالا ندیدم چه جوری عصبانی میشی. همین که دهنت رو باز کنی تا سرم داد بزنی، خندهام میگیره، همه چی معلوم میشه، زشته»
☘ هرچه اصرار کرد که لازمه، گفتم «نمیتونم خب، خندهام میگیره»
☘ بعدها آن بندهی خدا یک نامه از مهدی نشانم داد، دربارهی نماز و اهمیتش.
راوی 👈 همسر شهید
📚منبع: یادگاران، جلد ۳، کتاب شهید مهدی باکری، ص۲۲
#سردار_بینشان
#شهید_مهدی_باکری
#برگے_از_خاطراٺ
🔴 فیلم بازی میکنیم
☘ بعد از مدتها برگشته بودیم ارومیه. شب خانهی یکی از آشناها ماندیم، صبح که برای نماز پا شدیم، به من گفت «گمونم اینا واسهی نماز پا نشدن؟!»
بعدش گفت «سر صبحونه باید یه فیلم کوچیک بازی کنی!»
☘ گفتم: «یعنی چی؟»
گفت: «مثلا من از دست تو عصبانی میشم که چرا پا نشدی نمازت رو بخونی، چرا بی توجهی کردی و از این حرفا؛ به در میگم که دیوار بشنوه»
☘ گفتم «نه، من نمیتونم»
گفت « واسهی چی؟ این جوری بهش تذکر میدیم. یه جوری که ناراحت نشه»
☘ گفتم «آخه تا حالا ندیدم چه جوری عصبانی میشی. همین که دهنت رو باز کنی تا سرم داد بزنی، خندهام میگیره، همه چی معلوم میشه، زشته»
☘ هرچه اصرار کرد که لازمه، گفتم «نمیتونم خب، خندهام میگیره»
☘ بعدها آن بندهی خدا یک نامه از مهدی نشانم داد، دربارهی نماز و اهمیتش.
راوی 👈 همسر شهید
📚منبع: یادگاران، جلد ۳، کتاب شهید مهدی باکری، ص۲۲
#سردار_بینشان
#شهید_مهدی_باکری
#برگے_از_خاطراٺ
🔴 فیلم بازی میکنیم
☘ بعد از مدتها برگشته بودیم ارومیه. شب خانهی یکی از آشناها ماندیم، صبح که برای نماز پا شدیم، به من گفت «گمونم اینا واسهی نماز پا نشدن؟!»
بعدش گفت «سر صبحونه باید یه فیلم کوچیک بازی کنی!»
☘ گفتم: «یعنی چی؟»
گفت: «مثلا من از دست تو عصبانی میشم که چرا پا نشدی نمازت رو بخونی، چرا بی توجهی کردی و از این حرفا؛ به در میگم که دیوار بشنوه»
☘ گفتم «نه، من نمیتونم»
گفت « واسهی چی؟ این جوری بهش تذکر میدیم. یه جوری که ناراحت نشه»
☘ گفتم «آخه تا حالا ندیدم چه جوری عصبانی میشی. همین که دهنت رو باز کنی تا سرم داد بزنی، خندهام میگیره، همه چی معلوم میشه، زشته»
☘ هرچه اصرار کرد که لازمه، گفتم «نمیتونم خب، خندهام میگیره»
☘ بعدها آن بندهی خدا یک نامه از مهدی نشانم داد، دربارهی نماز و اهمیتش.
راوی 👈 همسر شهید
📚منبع: یادگاران، جلد ۳، کتاب شهید مهدی باکری، ص۲۲
#سردار_بینشان
#شهید_مهدی_باکری
Join🔜 @hor_zaman
🔴 فیلم بازی میکنیم
☘ بعد از مدتها برگشته بودیم ارومیه. شب خانهی یکی از آشناها ماندیم، صبح که برای نماز پا شدیم، به من گفت «گمونم اینا واسهی نماز پا نشدن؟!»
بعدش گفت «سر صبحونه باید یه فیلم کوچیک بازی کنی!»
☘ گفتم: «یعنی چی؟»
گفت: «مثلا من از دست تو عصبانی میشم که چرا پا نشدی نمازت رو بخونی، چرا بی توجهی کردی و از این حرفا؛ به در میگم که دیوار بشنوه»
☘ گفتم «نه، من نمیتونم»
گفت « واسهی چی؟ این جوری بهش تذکر میدیم. یه جوری که ناراحت نشه»
☘ گفتم «آخه تا حالا ندیدم چه جوری عصبانی میشی. همین که دهنت رو باز کنی تا سرم داد بزنی، خندهام میگیره، همه چی معلوم میشه، زشته»
☘ هرچه اصرار کرد که لازمه، گفتم «نمیتونم خب، خندهام میگیره»
☘ بعدها آن بندهی خدا یک نامه از مهدی نشانم داد، دربارهی نماز و اهمیتش.
راوی 👈 همسر شهید
📚منبع: یادگاران، جلد ۳، کتاب شهید مهدی باکری، ص۲۲
#سردار_بینشان
#شهید_مهدی_باکری
Join🔜 @hor_zaman
#اخلاق_شهدایی
بعد از اتمام جلسہ گفت:
امروز همہ جلسہ اداری نبود
حرف شخصی هم زدیم
هزینہ جلسہ رو بذار بہ حساب من
و فاڪتورش رو بیار برام...
#سردار_شهید_صیاد_شیرازی🌷
Join🔜 @hor_zaman
بعد از اتمام جلسہ گفت:
امروز همہ جلسہ اداری نبود
حرف شخصی هم زدیم
هزینہ جلسہ رو بذار بہ حساب من
و فاڪتورش رو بیار برام...
#سردار_شهید_صیاد_شیرازی🌷
Join🔜 @hor_zaman
والفجر یک بود. با گردانمان نصفه شبی توی راه بودیم . مرتب بی سیم می زدیم به ش و ازش می پرسیدیم « چی کار کنیم؟» وسط راه یک نفربر دیدیم. درش باز بود. نزدیک تر که رفتیم، صدای آقا مهدی را از توش شنیدیم . با بی سیم حرف می زد. رسیده بودیم دم ماشین فرماندهی . رفتیم به ش سلام بکنیم . رنگ صورت مثل گچ سفید بود. چشم هایش هم کاسه ی خون . توی آن گرما یک پتو پیچیده بودبه خودش و مثل بید می لرزید. بد جوری سرما خورده بود. تا آمدیم حرفی بزنیم، راننده ش گفت « به خدا خودم رو کشتم که نیاد ؛ مگه قبول می کنه؟»
#سردار عاشورایی شهید مهدی باکری🍃🥀
#سردار عاشورایی شهید مهدی باکری🍃🥀
میگفت:
"ای امام زمان عزیز! تو را قسم به خون دوستان شهید از ما بگذر که تقصیر کردیم..."
می گفت:
"ما الان تنها با آنهایی ڪار داریم
ڪہ رهرو عشقند نہ رهرو تڪلیف
رهرو عشق یڪ گام بالاتر از
تڪلیف است ...
فرمانده گروه تفحص
لشڪر۲۷حضرترسولﷺ
#سردار_شهید_مجید_پازوڪی
#شهید_تفحص
ولادت: فــرورديـن ١٣٤٦
شهادت: ۱۳۸۰/۷/۱
Join🔜 @hor_zaman
"ای امام زمان عزیز! تو را قسم به خون دوستان شهید از ما بگذر که تقصیر کردیم..."
می گفت:
"ما الان تنها با آنهایی ڪار داریم
ڪہ رهرو عشقند نہ رهرو تڪلیف
رهرو عشق یڪ گام بالاتر از
تڪلیف است ...
فرمانده گروه تفحص
لشڪر۲۷حضرترسولﷺ
#سردار_شهید_مجید_پازوڪی
#شهید_تفحص
ولادت: فــرورديـن ١٣٤٦
شهادت: ۱۳۸۰/۷/۱
Join🔜 @hor_zaman
#سیره_شهدا
کفش #زوار_امام_حسین(علیه السلام) را واکس میزد؛ بعد از شهادتش معلوم شد او یکی از سرداران سپاه بود...
Join🔜 @hor_zaman
#سردار_شهید_هادی_کجباف
شادی روح پاکشون صلوات 🍃🌹🍃
Join🔜 @hor_zaman
کفش #زوار_امام_حسین(علیه السلام) را واکس میزد؛ بعد از شهادتش معلوم شد او یکی از سرداران سپاه بود...
Join🔜 @hor_zaman
#سردار_شهید_هادی_کجباف
شادی روح پاکشون صلوات 🍃🌹🍃
Join🔜 @hor_zaman
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
💢 #سرداران_گمنام
✍به سال 1330 در «آذرشهر» از توابع تبریز چشم به جهان گشود. هشت ساله بود که بعلت معلولیت واز کارافتادگی پدر مجبور شد هم درس بخواند و هم برای تأمین مخارج خانواده مشغول به کار شود.
🍃در سال 1346 به امید یافتن کار به تهران سفر مےکند. در تهران وارد ارتش میشود. پس از مدتی که با وضع ارتش آشنا میشود، استعفا میدهد. اما موافقت نمیشود. در ارتش فرائض مذهبی را انجام می داد و به خاطر این کار و به جرم انجام واجبات، چند بار بازداشت میشود.
☘پس از پیروزی انقلاب اسلامی، با دوستان خود کمیته مسجد قبا را راه میاندازد و خود به عنوان مسئول کمیته انتخاب میشود. پس از تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، به عضویت این نهاد انقلابی در میآید، وی همچنین مدتی مسئولیت حفاظت از بیت حضرت امام خمینی (ره) را به عهده می گیرد.
🌱با شروع غائله کردستان با یک گردان نیرو عازم کردستان میشود و به نیروهای شهید چمران ملحق میگردد و در آزادسازی پاوه و پاکسازی دیگر شهرهای کردستان حماسه میآفرینند.
🌾با شروع جنگ تحمیلی، در عملیات فتح المبین و بیت المقدس با مسئولیت فرمانده گردان وارد عمل میشود، و در عملیات رمضان فرماندهی گردان خط شکن عمار به او محول میکنند ، پس از انجام موفقیت آمیز این عملیات، به لبنان اعزام شده تا در زمینه آموزش رزمندگان لبنانی فعالیت نماید. و بعداز بازگشت از لبنان بعنوان فرمانده تیپ منصوب مےشود.
🌴برای انجام عملیات زینالعابدین (ع) و مسلم بن عقیل (ع) خود را به جبهه می رساند و به عنوان مسئول محور عملیـاتی وارد عمـل شده و با فرمانـدهی مدبرانه، شهرهاے سومار و گیـلان غرب را از تیررس دشمن آزاد می ڪند. با شروع عملیات والفجر 4 همراه نیروهای خود، به جبهه غرب میرود و به کلیه اهداف از پیش تعیین شده مرحله اول میرسد. از جمله ارتفاعات استراتژیک ۱۹۰۴ را که مشرف بر شهر پنجوین عراق است، از چنگ دشمن خارج میکند.
🌷و سرانجـام این سردار دلاور در مرحله دوم عملیات والفجر4 هنگام شناسایی مواضع دشمن در دشت پنجوین مورد هدف تیر مستقیم تانڪ دشمن قرار میگیرد و در تاریخ 14 آبان ماه 1362 به فوز عظیم شهادت نایل میشود.
🥀#سردار_شهید_علیاکبر_حاجیپور
#فرمانده_تیپعمار_لشکر27
Join🔜 @hor_zaman
💢 #سرداران_گمنام
✍به سال 1330 در «آذرشهر» از توابع تبریز چشم به جهان گشود. هشت ساله بود که بعلت معلولیت واز کارافتادگی پدر مجبور شد هم درس بخواند و هم برای تأمین مخارج خانواده مشغول به کار شود.
🍃در سال 1346 به امید یافتن کار به تهران سفر مےکند. در تهران وارد ارتش میشود. پس از مدتی که با وضع ارتش آشنا میشود، استعفا میدهد. اما موافقت نمیشود. در ارتش فرائض مذهبی را انجام می داد و به خاطر این کار و به جرم انجام واجبات، چند بار بازداشت میشود.
☘پس از پیروزی انقلاب اسلامی، با دوستان خود کمیته مسجد قبا را راه میاندازد و خود به عنوان مسئول کمیته انتخاب میشود. پس از تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، به عضویت این نهاد انقلابی در میآید، وی همچنین مدتی مسئولیت حفاظت از بیت حضرت امام خمینی (ره) را به عهده می گیرد.
🌱با شروع غائله کردستان با یک گردان نیرو عازم کردستان میشود و به نیروهای شهید چمران ملحق میگردد و در آزادسازی پاوه و پاکسازی دیگر شهرهای کردستان حماسه میآفرینند.
🌾با شروع جنگ تحمیلی، در عملیات فتح المبین و بیت المقدس با مسئولیت فرمانده گردان وارد عمل میشود، و در عملیات رمضان فرماندهی گردان خط شکن عمار به او محول میکنند ، پس از انجام موفقیت آمیز این عملیات، به لبنان اعزام شده تا در زمینه آموزش رزمندگان لبنانی فعالیت نماید. و بعداز بازگشت از لبنان بعنوان فرمانده تیپ منصوب مےشود.
🌴برای انجام عملیات زینالعابدین (ع) و مسلم بن عقیل (ع) خود را به جبهه می رساند و به عنوان مسئول محور عملیـاتی وارد عمـل شده و با فرمانـدهی مدبرانه، شهرهاے سومار و گیـلان غرب را از تیررس دشمن آزاد می ڪند. با شروع عملیات والفجر 4 همراه نیروهای خود، به جبهه غرب میرود و به کلیه اهداف از پیش تعیین شده مرحله اول میرسد. از جمله ارتفاعات استراتژیک ۱۹۰۴ را که مشرف بر شهر پنجوین عراق است، از چنگ دشمن خارج میکند.
🌷و سرانجـام این سردار دلاور در مرحله دوم عملیات والفجر4 هنگام شناسایی مواضع دشمن در دشت پنجوین مورد هدف تیر مستقیم تانڪ دشمن قرار میگیرد و در تاریخ 14 آبان ماه 1362 به فوز عظیم شهادت نایل میشود.
🥀#سردار_شهید_علیاکبر_حاجیپور
#فرمانده_تیپعمار_لشکر27
Join🔜 @hor_zaman
🔸 دو شهـید و دو سـردار
از یڪ خانــــــــواده ...
داستان مجاهدت خانواده محمدرضایی سرِ دراز دارد ....
#سردار_علی_محمدرضایی
از فرماندهان دلاور لشکر اسلام در هشت سال دفاع مقدس بود که علیرغم رسیدن به درجه جانبازی و قطع پا مجدد در جبهه ها حاضر شد و سرانجام در جریان عملیات اطلاعاتی به شهادت رسیده و پیکرش تا سال گذشته مفقود بود تا اینکه پس از انجام مراحل مختلف تفحص پیکر پاک این سردار خردادماه سال ۹۶ به آغوش خانواده بازگشت.
#سردار #حمید_محمدرضایی
برادر کوچکتر این خانواده نیز پس از سالها مجاهدت و خدمت در لباس مقدس پاسداری و شرکت در عملیاتهای مختلف ضدخرابکاری در مناطق مختلف کشور از جمله شمال غرب و گروهک پژاڪ با حضور در سوریه و دفـاع از حریم اهلبیت به ایفای نقش پرداخت و از اردیبهشتماه سال ۹۴ و پس از انجام عملیات در مناطق مختلف سوریه در قالب نیروی مستشاری این مدافع حرم مفقود شده و تا امروز خبری از سرنوشت وی نبود.
اینک خانواده و مردم شهید پرور استان قزوین چشم به راه آمدن شهیـد پرپر خویش خواهند شد.
#روحشان_شاد_یادشان_گرامی
از یڪ خانــــــــواده ...
داستان مجاهدت خانواده محمدرضایی سرِ دراز دارد ....
#سردار_علی_محمدرضایی
از فرماندهان دلاور لشکر اسلام در هشت سال دفاع مقدس بود که علیرغم رسیدن به درجه جانبازی و قطع پا مجدد در جبهه ها حاضر شد و سرانجام در جریان عملیات اطلاعاتی به شهادت رسیده و پیکرش تا سال گذشته مفقود بود تا اینکه پس از انجام مراحل مختلف تفحص پیکر پاک این سردار خردادماه سال ۹۶ به آغوش خانواده بازگشت.
#سردار #حمید_محمدرضایی
برادر کوچکتر این خانواده نیز پس از سالها مجاهدت و خدمت در لباس مقدس پاسداری و شرکت در عملیاتهای مختلف ضدخرابکاری در مناطق مختلف کشور از جمله شمال غرب و گروهک پژاڪ با حضور در سوریه و دفـاع از حریم اهلبیت به ایفای نقش پرداخت و از اردیبهشتماه سال ۹۴ و پس از انجام عملیات در مناطق مختلف سوریه در قالب نیروی مستشاری این مدافع حرم مفقود شده و تا امروز خبری از سرنوشت وی نبود.
اینک خانواده و مردم شهید پرور استان قزوین چشم به راه آمدن شهیـد پرپر خویش خواهند شد.
#روحشان_شاد_یادشان_گرامی
https://www.instagram.com/p/B62LM-vpZV6/?igshid=jtj6pkvqvq1l
.
#شهید
#حاج_قاسم_سلیمانی
چشمهای خستهات...
گواهی میداد...
چشمانتظاری!
نگاه آرام و سکوتِ بیشتَرت...
حکایتِ بغضی عجیب داشت!
تسبیح را آرام چرخاندنت...
آشوبِ دلَت را گواهی میداد!
دارم باخودم فکر میکنم:
حالا...
آرام گرفتهای؛
وقتی چشمت...
روشن شده به جمال عقیله خاتون!
حالا...
از تَهِ دل میخندی؛
وقتی رفیقانِ قدیمیات را دیدهای!
حالا...
و مثل همیشه...
سَرَت را بالا گرفتهای؛
که در دفاع از حرم عمه سادات...
سنگِ تمام گذاشتی!
راحت بخواب سردار!
ما...
فرزندان این مرز و بوم...
دست از دفاع بر نمیداریم!
ما...
راهت را...
ایمان و اعتقادت را...
و عشق و آرمانت را...
ادامه خواهیم داد!
راحت بخواب سردار...
حرم، بیمدافع نمیماند!
تنها...
دلمان برایت...
تنگ خواهد شد!
راحت بخواب سردار!
شهادتت مبارک؛
حاج قاسم!
...
#شهید_قاسم_سلیمانی#سردار_سلیمانی
.
#شهید
#حاج_قاسم_سلیمانی
چشمهای خستهات...
گواهی میداد...
چشمانتظاری!
نگاه آرام و سکوتِ بیشتَرت...
حکایتِ بغضی عجیب داشت!
تسبیح را آرام چرخاندنت...
آشوبِ دلَت را گواهی میداد!
دارم باخودم فکر میکنم:
حالا...
آرام گرفتهای؛
وقتی چشمت...
روشن شده به جمال عقیله خاتون!
حالا...
از تَهِ دل میخندی؛
وقتی رفیقانِ قدیمیات را دیدهای!
حالا...
و مثل همیشه...
سَرَت را بالا گرفتهای؛
که در دفاع از حرم عمه سادات...
سنگِ تمام گذاشتی!
راحت بخواب سردار!
ما...
فرزندان این مرز و بوم...
دست از دفاع بر نمیداریم!
ما...
راهت را...
ایمان و اعتقادت را...
و عشق و آرمانت را...
ادامه خواهیم داد!
راحت بخواب سردار...
حرم، بیمدافع نمیماند!
تنها...
دلمان برایت...
تنگ خواهد شد!
راحت بخواب سردار!
شهادتت مبارک؛
حاج قاسم!
...
#شهید_قاسم_سلیمانی#سردار_سلیمانی
Instagram
شهید شاهرخ ضرغام
. #شهید #حاج_قاسم_سلیمانی چشمهای خستهات... گواهی میداد... چشمانتظاری! نگاه آرام و سکوتِ بیشتَرت... حکایتِ بغضی عجیب داشت! تسبیح را آرام چرخاندنت... آشوبِ دلَت را گواهی میداد! دارم باخودم فکر میکنم: حالا... آرام گرفتهای؛ وقتی چشمت... روشن شده به…
شهید همت
هرگاه در مناطق جنگی راه را گم کردید
نگاه کنید آتش دشمن کدام سمت را میکوبد همان جبهه خودی است.
خواب بودیم سردار اول را با پهباد ترور کردند.
میخواهند با رسانه سردار دوم را ترور کنند.
#سردار_جانباز_مدافع_حرم_حاجی_زاده
Join🔜 @hor_zaman
هرگاه در مناطق جنگی راه را گم کردید
نگاه کنید آتش دشمن کدام سمت را میکوبد همان جبهه خودی است.
خواب بودیم سردار اول را با پهباد ترور کردند.
میخواهند با رسانه سردار دوم را ترور کنند.
#سردار_جانباز_مدافع_حرم_حاجی_زاده
Join🔜 @hor_zaman
دعوتش کرده بودند برای سخنرانی در یک همایش، توی سطح شهر کرمان هم بنرهای تبلیغاتی را با عکس حاجی زده بودند، وقتی رفت پشت تریبون قبل از هر حرفی گلایه کرد و گفت: این رسم که هر که میآید یک جا سخنرانی میکند تصاویرش را میزنند، مداح میآید با عکس، روحانی میآید با عکس، بعد با کلی تبلیغات این اسراف است، کار خوبی نیست، من بچه اینجا هستم بچه دهات هستم بچه عشایری هستم فقیر هستم ظرفیتم این کارها نیست.
مجاهد عراقی تعریف میکرد میگفت: خودم دیدم آستینهاش رو بالا زد و با نصف یک بطری آب کوچیک وضو گرفت، بهاندازه چندتا مشت آب هم نمیخواست اسراف کنه.
🌷 #سردار_دلها
Join🔜 @hor_zaman
مجاهد عراقی تعریف میکرد میگفت: خودم دیدم آستینهاش رو بالا زد و با نصف یک بطری آب کوچیک وضو گرفت، بهاندازه چندتا مشت آب هم نمیخواست اسراف کنه.
🌷 #سردار_دلها
Join🔜 @hor_zaman
#کوخ_نشینها
زمستان بود و دم غروب
کنار جاده یک زن و یک مرد
با یک بچه ایستاده بودن وسط راه،
من و علی هم از منطقہ بر میگشتیم.
تا دیدشون زد رو ترمز و رفت طرفشون...
پرسید: ” ڪجا میرین؟ “
مرد گفت: ڪرمانشاه .
علی گفت: رانندگی بلدی؟
گفت بله بلدم .
علی رو کرد به من گفت:
سعید بریم عقب ....
مرد با زن و بچه اش رفتن جلو و
ما هم عقب تویوتا ...
عقب خیلی سرد بود.
گفتم: آخہ این آدم رو میشناسی
گه این جوری بهش اعتماد ڪردی؟
اون هم مثل من میلرزید، لبخندی زد و ...
گفت: آره! اینا همون کوخ نشینایی هستن ڪہ امام فرمود به تمام کاخ نشینها شرف دارن.تمام سختیهای ما توی جبهه به خاطر ایناس....
#سردار_شهید_علی_چیت_سازیان 🌷
Join🔜 @hor_zaman
زمستان بود و دم غروب
کنار جاده یک زن و یک مرد
با یک بچه ایستاده بودن وسط راه،
من و علی هم از منطقہ بر میگشتیم.
تا دیدشون زد رو ترمز و رفت طرفشون...
پرسید: ” ڪجا میرین؟ “
مرد گفت: ڪرمانشاه .
علی گفت: رانندگی بلدی؟
گفت بله بلدم .
علی رو کرد به من گفت:
سعید بریم عقب ....
مرد با زن و بچه اش رفتن جلو و
ما هم عقب تویوتا ...
عقب خیلی سرد بود.
گفتم: آخہ این آدم رو میشناسی
گه این جوری بهش اعتماد ڪردی؟
اون هم مثل من میلرزید، لبخندی زد و ...
گفت: آره! اینا همون کوخ نشینایی هستن ڪہ امام فرمود به تمام کاخ نشینها شرف دارن.تمام سختیهای ما توی جبهه به خاطر ایناس....
#سردار_شهید_علی_چیت_سازیان 🌷
Join🔜 @hor_zaman
#سیره_شهید 🌷
📍بعضی وقتها سر شب که میرسیدم خانه، تلفن زنگ میزد: «امشب خانه تشریف دارید؟»
میگفتم: «بله، چطور؟»
میگفت: «میخواهم بیایم خانهتان یک شام درست و حسابی بخورم، نه شام آشپزخانه سپاه را...»
دیگر فهمیده بودم شام را بهانه میکرد، سر میزد به خانه بچهها. دوستیهايمان را #تقویت میکرد یا اگر مشکلی در زندگی داشتند و میتوانست، برطرف میکرد.
#سردار_شهید_محمود_شهبازی
📔کتاب (رسم خوبان) صفحه ۴۹
Join🔜 @hor_zaman
📍بعضی وقتها سر شب که میرسیدم خانه، تلفن زنگ میزد: «امشب خانه تشریف دارید؟»
میگفتم: «بله، چطور؟»
میگفت: «میخواهم بیایم خانهتان یک شام درست و حسابی بخورم، نه شام آشپزخانه سپاه را...»
دیگر فهمیده بودم شام را بهانه میکرد، سر میزد به خانه بچهها. دوستیهايمان را #تقویت میکرد یا اگر مشکلی در زندگی داشتند و میتوانست، برطرف میکرد.
#سردار_شهید_محمود_شهبازی
📔کتاب (رسم خوبان) صفحه ۴۹
Join🔜 @hor_zaman
وقتی گرههای بزرگ به کارتان افتاد، از خانم فاطمه زهرا(سلام الله) کمک بخواهید...
گرههای کوچک را هم از شهدا بخواهید برایتان باز کنند.....
#سردار_شهید_حاج_حسین_همدانی
☘ یاد شهدا با ذکر صلوات☘
Join🔜 @hor_zaman
گرههای کوچک را هم از شهدا بخواهید برایتان باز کنند.....
#سردار_شهید_حاج_حسین_همدانی
☘ یاد شهدا با ذکر صلوات☘
Join🔜 @hor_zaman
از کنار صف نماز جماعت رد شدم، دیدم حاجی بین مردم توی صف نشسته، رد شدم اما دو صف نرفته برگشتم، آمدم رو به رویش نشستم، دستش را گرفتم، پیشانیش را بوسیدم، التماس دعا گرفتم و رفتم، انگار مردم تازه فهمیده بودند که حاج قاسم آمده حرم، از لابهلای صفهای نماز میآمدند پیش حاجی، آرام و مهربان میگفت: «آقایون نیاید! صف نماز رو به هم نزنید» بعد از نماز آمد کنار ضریح ایستاده بودم پشت سرش تا بتواند زیارت کند، وقت رفتن گفت: «آقای خادم امروز خیلی از ما مراقبت کردی زحمتت زیاد شد» گفتم: «سردار من برادر دو شهید هستم، شما امانت برادرهای من هستید» نگاه ملیحی انداخت و گفت: «خدا شهدات رو رحمت کنه» چه میدانستم چند روز بعد خودش هم میرود قاطی شهدا.
#سردار_دلها🌷
📚 کتاب: سلیمانی عزیز
Join🔜 @hor_zaman
#سردار_دلها🌷
📚 کتاب: سلیمانی عزیز
Join🔜 @hor_zaman
#ڪلام_شهید:
«...برای حفظ حیثیت جمهوری اسلامی و بنا بر فرامین حضرتِ امام، ما حق نداریم سستی به خرج دهیم. اگر ما ذرّهای از خودمان سستی نشان بدهیم، این در حکم ضربهای است بر ولایت امر، و کفران نعمت تلقّی می شود.
ذرّهای سهل انگاری از جانب ما، در حکم خیانت به امام و #انقلاب_اسلامی است و باعث میشود تا تن به ذلّت بدهیم و تا ابد نتوانیم سرمان را بلند کنیم!...»
#سردار_عاشورایی_خیبر
#شهید_حاج_ابراهیم_همت 🌷
Join🔜 @hor_zaman
«...برای حفظ حیثیت جمهوری اسلامی و بنا بر فرامین حضرتِ امام، ما حق نداریم سستی به خرج دهیم. اگر ما ذرّهای از خودمان سستی نشان بدهیم، این در حکم ضربهای است بر ولایت امر، و کفران نعمت تلقّی می شود.
ذرّهای سهل انگاری از جانب ما، در حکم خیانت به امام و #انقلاب_اسلامی است و باعث میشود تا تن به ذلّت بدهیم و تا ابد نتوانیم سرمان را بلند کنیم!...»
#سردار_عاشورایی_خیبر
#شهید_حاج_ابراهیم_همت 🌷
Join🔜 @hor_zaman
•| زندگی به سبک شهدا
•| سردار شهید مهدی زینالدین
آقا مهدی آدم شوخ طبعی بود
و دوست داشت دیگران را
شاداب و سرحال ببیند.
گاهی شوخی میکردیم،
به گونهای که عزیزان رزمندهای که
همراه ما بودند
بهرهبرداری معنوی میکردند.
شهید زینالدین شوخیهایش
طوری بود
که در آن زمانهای بحران و
مشکلدار
در بین برادران رزمنده
یک جنبهی سازندگی به وجود
میآوردبه عبارت دیگر
حتی شوخی کردنهای ایشان هم
در جهت سازندگی برادرها قرار داشت.
🎤 #راوی: #سردار_مرتضی_قربانی
📖 منبع: کتاب سر دلبران، ص۱۴۱.
Join🔜 @hor_zaman
•| سردار شهید مهدی زینالدین
آقا مهدی آدم شوخ طبعی بود
و دوست داشت دیگران را
شاداب و سرحال ببیند.
گاهی شوخی میکردیم،
به گونهای که عزیزان رزمندهای که
همراه ما بودند
بهرهبرداری معنوی میکردند.
شهید زینالدین شوخیهایش
طوری بود
که در آن زمانهای بحران و
مشکلدار
در بین برادران رزمنده
یک جنبهی سازندگی به وجود
میآوردبه عبارت دیگر
حتی شوخی کردنهای ایشان هم
در جهت سازندگی برادرها قرار داشت.
🎤 #راوی: #سردار_مرتضی_قربانی
📖 منبع: کتاب سر دلبران، ص۱۴۱.
Join🔜 @hor_zaman
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 هر وقت میاومد دست بنّا رو میبوسید که داره حسینیه میسازه
📎روایتی شنیدنی از سیره شهید #سردار_سلیمانی🌷
Join🔜 @hor_zaman
📎روایتی شنیدنی از سیره شهید #سردار_سلیمانی🌷
Join🔜 @hor_zaman