Hossein_jannati
12.5K subscribers
459 photos
68 videos
13 files
100 links
حسین جنتی_غزلسرا

{یک‌جهان نُقصان به یک ارزن‌کمال آمیخته}
Download Telegram
.
نشان لکّۀ می مانده بر عبای تو هستم
مرا قبول کن ای شیخ! من خطای تو هستم

به سختی آمده ای خانه دیشب از سرِ مستی،
نهان چه می کنی از من، که ردپای تو هستم!

اگر سکوت کنم لال می شوی، مَپَسَندی،
بگو رها کُنَدَم پاسبان، صدای تو هستم!

به ردٍ حرفِ من انکار خویشتن مکن ای شیخ
درست یا غلطم، عینِ ادعای تو هستم!

" جهان تجسم رفتار ماست " خود تو نگفتی؟
مرنج از من و خوش باش، من ریای تو هستم!

تو خود گشایش کار از خدا نخواسته بودی؟
مبند پنجره را ، پاسخ دعای تو هستم!

اگرچه تلخم و دشوار، روی کن به صبوری
به گوش، شعرِ مرا سربکش! دوای تو هستم


صدای عزیز: @saeed.alif_1363
تدوین: @amirshahrabi1975
.
https://www.instagram.com/tv/CU5kxE0I9ES/?utm_medium=share_sheet
.
نه وقتِ آن که به هر بستری تنی بِگُذارم
نه مانده است سری تا به دامنی بِگُذارم!

مرا سری‌ست که دریافتم زِ روزِ نخستین،
نداده‌اند که بر شانه‌ی زنی بِگُذارم!

یکی سپر، دگری تیغ، سرنوشتِ من این است
کدام دست، که بر گِردِ گردنی بِگُذارم؟!

مرا معاف کُن ای مهربان! که دوست ندارم،
به جای ارث برای تو شیونی بِگُذارم...

به جای بوسه به من یاد داده است زمانه،
که تیغِ آخته بر فرقِ دشمنی بِگُذارم!

مرا دلی‌ست که چیزی نمانده است به سختی،
زِ سینه برکِشَمَش، در فلاخنی بِگُذارم...

#حسین_جنتی
#مجموعه_غزل_ی

@h_jannati
.
تنها اگر وجودِ نَفَس بود زندگی
آه ای عدم! بیا که قفس بود زندگی!

مقصود اگر که عبرتِ ما بود ای حکیم!
یک نیمروزِ تجربه بس بود زندگی...

شیرینیِ حیات به سیمرغ زهر شد...
یک لَمحه بود و موجِ مگس بود زندگی!

گویا یکی به مادرِ گیتی نگفته است؛
پا در هوا مَنِه که هوس بود زندگی!

گفتیم با کسان بنشینیم و سر کنیم...
دردا که مجلسِ «همه‌کس» بود زندگی!

از زیستن به مرگ... چه می‌شد که بی‌درنگ،
خود خوابِ مرگ بود و سپس بود زندگی؟!

باری! دهان، دکانِ سخن بود و جمع شد...
نیشی زدیم و میوه‌‌ی گَس بود زندگی!


#حسین_جنتی
#غزل_تازه


@h_jannati
.
نگاه کن به زمین، مُلکِ سوگواران است
یکی نمُرده، ولی کُشته‌ها هزاران است!
خطا نمی رود، اما نمی‌زنم از ترس
چرا که دشمنِ من، در میانِ یاران است!
کجا زِ نیشِ زبان می‌توان پناه گرفت؟
دهانِ خلق نگر، حُفره‌های ماران است!
لطیفه‌ایست که تَردامنان شریف‌ترند...
زمانه‌ایست که مُفسد زِ رستگاران است!
محک به دست کسی نیست، زَرشناسی نیست،
زمان، زمانه‌ی دلخواهِ کم‌عیاران است!
مرا به حَق حَقَت ای شیخ! هیچ امیدی نیست،
چرا که هِق‌هِقِ من، خودْ دعای باران است!
به مُلکِ شعر و ادب فاش می توانی دید
پیاده پیش‌تر از دسته‌ی سواران است!

@h_jannati
.
آمد بهار و رمزی می‌گویمت نهانی
بر نُه‌فلک مبارک، الّا بر او که دانی!
الّا بر او که بویی نشنیده‌است هرگز،
از گلشنِ مروّت وَز باغِ مهربانی
الّا به پیرْاَخمی کَز تُرشیِ مزاجش،
ما را نمانده در یاد، یک‌خنده از جوانی!
الّا بر آن‌که هرگز، ناورده از نبردی،
جز زخمْ مژدگانی، جز مرگ‌ْ ارمغانی!
الّا به باغبانی کَز کِشته‌اش نروید،
جز خارِ خسته‌جانی، جز شاخه‌ی خزانی...
الّا کسی که در مرگ دارد هزار فتویٰ
یک‌مصلحت نداند در کارِ زندگانی!
نوروز، خنده ریزد در جامِ ما فقیران
باشد که زهر ریزد در کاسه‌ی فلانی!
ای نورِ حال‌گَردان! وِی یارِ رویْ‌زردان!
این پرده را بگردان، یک‌بار امتحانی!



#حسین_جنتی


@h_jannati
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مهربانی قیمت ندارد⁦♥️⁩⁦♥️
@tabaei_f
.
از دوزخم چه‌غم؟ که به پندارِ اهلِ زُهد،
خیّام و خُمره‌های لبالب شرر در اوست!
از دوزخم چه‌غُصّه؟ که لبریزِ شاهد است...
آنجا که راست، «مُفتیِ اهلِ نظر» در اوست!
از دوزخم چه‌غم؟ که به فتوایِ مُفتیان،
مُلّایِ روم، با بغلِ شعرِ‌ تَر در اوست!


بیزارم از بهشت اگر شیخ در وِی است...
مشتاقِ دوزخم اگر اهلِ هنر در اوست!

...........

مفتیِ ملتِ اصحابِ نظر باز آمد : سعدی
مُلُای روم: مولانا

@h_jannati
.
من! پادشاهِ مقتدرِ کشوری که نیست!
دل بسته ام ، به همهمه ی لشکری که نیست!

 در قلعه، بی خبر ز غمِ مردمان شهر
سر گرم تاج سوخته ام، بر سری که نیست!

دیریست اینکه مردمِ من مثلِ بیوه‌ها،
نان می‌خورند و حسرتِ نان‌آوری که نیست...

 هر روز بر فرازِ یقین، مژده می دهم
از احتمال آتیه ی بهتری که نیست!

 بو برده است لشکر من، بس که گفته ام
از فتنه های دشمنِ ویرانگری ، که نیست!

 من! باورم شده ست که در من، فرشته ها،
پیغام می برند ، به پیغمبری که نیست!

 من! باورم شده ست ، که در من رسیده است،
موسای من، به خدمتِ جادوگری که نیست!

 باید ، برای اینهمه ناباوری که هست،
روشن شود، دلایلِ این باوری که نیست!

 هرچند ، از هراسِ هجومی که ممکن است،
دربان گذاشتم به هوای دری که نیست،

 فهمیده ام ، که کارِ صدف های ابله است،
تا پای جان، محافظت از گوهری که نیست!!


#حسین_جنتی
@h_jannati
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.
بین ما «خطی است قرمز»، پس تو با ما نیستی
یک قدم بردار، می‌بینی که تنها نیستی

خیرخواهان توایم ای شیخ! ما را گوش کن،
فرصت امروز را دریاب، فردا نیستی....

یک سخن کافی است گفتن، گر در این خانه کَس است
یا نشانی را غلط دادی به ما، یا نیستی!

هیچ می‌ترسی ز هول روز رستاخیز؟ نه!
از مسلمانی هم‌این داری که «ترسا» نیستی!

ای که با یک سنگ کوچک، خاطرت گِل می شود،
مشکل از اطفال شیطان نیست، دریا نیستی!

نیل در پیش و عصا در دست و فرعون از عقب،
فرق دارد آخر این قصه، موسی نیستی
.
.
@h_jannati
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
ایران من! ای هرکه رسیده ست به جایی،
کنده‌ست تورا پوست، به امید قبایی!

ایران من! ای قسمتِ مردانِ تو از تو،
تنهاییِ "یُمگان دره ای" تنگیِ "نایی"

ای در تو، به " اما و اگر " کار سپرده،
وِی در تو زبون، هرکه کُنَد چون و چرایی...

"پژواک" چو تیری شد و برگشت به سویش،
هرکس که برآورد به شوق تو"صدایی"

خفته‌ست به صدحیله، اگر هست درین مُلک ،
اندیشه‌ی بکری، نظر کارگشایی!

گویا خبرِ خوش نَتَوان از تو شنیدن،
چون"قهقهه" از خانه ی درگیر عزایی!

تاریخ اگر نعره برآرد عجبی نیست:
رستم به چه سرگرمی و آرش به کجایی؟

خود، منفعت است اینکه گریبان ضرر را،
با پنجه‌ی تدبیر بگیرند به جایی...

در مذهبِ ما بر"پسران" فرض نباشد،
هم رفت اگر از "پدران" کار خطایی!

آن پایِ دگر پیش نباید که نهادن،
در گِل چو فرو رفت سرِ پنجه ی پایی!

آه ای پسرم!حالِ وطن بهتر ازین باد
کس بهتر ازین باتو نگفته ست دعایی!


@h_jannati
.
.
هیچم اَر نیست، نامِ معتبری‌ست
که مُسَجّل به تُخمه‌ی پدری‌ست!

پُشتِ نامِ کسی نی‌ام پــــــــنهان
که مرا پیشِ نامِ خود خبری‌ست!

چنگ در فضلِ این و آن نَــــــزَدَم
در دلم زین ولیمه ماحضری‌ست!

آتشِ عاریت مرا عـــــــــــار است
تا هنوزم زِ خیرِ خود شرری‌ســت!

ریسه بر کــــــاجِ عـــید می‌بندند،
ما نبستیم... نــــخل را هُنری‌ست!

اینم امروز بس کـــــــه می‌گویند
در غیابم که؛ صاحبِ اثری‌ست...


#حسین_جنتی
#ارتجالا
@h_jannati
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
ساعتی نیست که در شهر گرفتاری نیست
شهر غارت شده و نعره‌ی عیاری نیست!
نه زلیخا و عزیزی، نه ترنجی، نه کسی
یوسف از چاه برون آمده، بازاری نیست!
حسن، آنست که در صورت بسیاری هست
عشق، چیزی است که در چنته‌ی بسیاری نیست...
نه مغول، دست کشیده است ز خونخواری خویش
مو به مو گشته ولی گردن عطاری نیست!
شیخ ما گشت پی آدم و در شهر نبود
گشته‌ایم از همه سو اینهمه را، آری نیست...
در قطاریم و به مقصد نگران، ناچاریم
کوه می‌ریزد و دهقان فداکاری نیست!
کاش آزادتر از خاک بیابان بودیم
خرم آن باغ که در چنبر دیواری نیست...

@h_jannati
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
.
شهری پر از خروشِ دهان های شُبهه ناک!
اجناسِ شُبهه ناک و دکان های شُبهه ناک!

شهری ست شهر من، که پر از دیر و مسجد است
شهری بزرگ! پُر، زِِ مکان های شُبهه ناک!

شیخ و امیر و تاجر و دلال و خرده پای
خیلِ عظیمِ نام و نشان های شُبهه ناک

فرزندهای دزد و پدرهای گله دار
این بوده است، حاصلِ نان های شُبهه ناک!

جانِ تو چند؟ قیمتِ انواعِ سکه چند؟
ارزان بی دلیل و گران های شُبهه ناک!

شاعر خموش! تا که نیفتی چو دیگران
در گیر و دار این هیجان های شبهه ناک!

@h_jannati
.
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
.
درباره خود گفته است:

مُعَلَّق‌بود اندر آب، خون می‌خورد... شیری شد!
عدم‌گُم‌گشته‌ای بود، از قضا ناگه ضمیری شد!

دری آموخت از مادر، زبان وا کرد و بیتی ساخت
عمارت کرد و بیت افزود، شهری شد... امیری شد!

به فتح از خانه بیرون رفت، در چشمش حقیرآمد...
عَلَم در کُنجِ خلوت کوفت، دردِ گوشه‌گیری شد!

سراپا دست در دل بُرد و خون از دیده بیرون کرد...
زِ چشمِ مردمان گُم‌شد... مراعاتِ نظیری شد!!

نه ننگی ماند از وِی در جهانِ سفله، نه نامی،
پسر زایید و کاری کرد و شعری گفت و پیری شد...

به دوزخ رفت، گفتم: پس کجا؟! با آهِ سردی گفت:
بهشتی جاودان می خواستم بئس‌المصیری شد!

@h_jannati
‏.
نانِ ما را بُریده وَز سرِ صِدق،
بر گلوی بُریده می‌گـــــرید...
آنکه یک‌عُمر از متاعِ حــرام،
سکٌه بر سکٌه چیده می‌گرید!
الغرض، جا‌به‌جایِ هیئتِ تو،
شمرِ فُرصت‌ندیده می‌گرید!!

#حسین_جنتی
@h_jannati