خوانندهی گرامی،
دو فرستهی بالا :
https://t.me/GahFerestGhKeshani/4756
https://t.me/GahFerestGhKeshani/4757
در بارهی بخشی از مزیتهای دوچرخه است. دوچرخهای که ایوان ایلیچ آن را ابزارِ کمی عدالتِ بیشتر در همین جهان بسیار ناعادلانهی فعلی میشناسد. ( برای آشنایی با ایوان ایلیچ، نک: به سِرچِ همین کانال)
اما پرسشی جدی که مطرح است این است که در سرزمین فلاکتزدهی نفتیِ ما آیا این پروژه قابل اجراست یا نه.
طبعا در شرایط فعلی که اولیاء محترم امور به کارهای دیگری مشغولاند و اصلا علتِ وجودی و بقایشان (علتِ مُبقیهیشان) برای کارهای دیگری است، اجرای این پروژهها از سوی آنان جزو خیالات و توهمات است.
راه چارهی نهایی "خودآستینبالازنی" است به هر طریق ممکن.
انجام این پروژه به طور کامل، نیازمند زیرساختِ اجتماعی-فرهنگی است. تاکید من بر اجتماعی به معنای قوت یابی نهادهای مدنی است، نهادهای مدنی از هر نوع آن.
تا زمانی که خودِ مردم شرایط تازه را بر اولیاء محترمِ امور تحمیل نکنند، به شکلی که نه راه پس داشته باشند، و نه راه پیش، اوضاع به همین روال بدتر خواهد شد.
بعضی از راههای "خودآستینبالازنی" و ایجاد نهادهای مدنیِ در بخشی از جلد اول کتاب سارودایا و تمامی جلد دوم آن معرفی شده است:
http://ghkeshani.com/translations
دو فرستهی بالا :
https://t.me/GahFerestGhKeshani/4756
https://t.me/GahFerestGhKeshani/4757
در بارهی بخشی از مزیتهای دوچرخه است. دوچرخهای که ایوان ایلیچ آن را ابزارِ کمی عدالتِ بیشتر در همین جهان بسیار ناعادلانهی فعلی میشناسد. ( برای آشنایی با ایوان ایلیچ، نک: به سِرچِ همین کانال)
اما پرسشی جدی که مطرح است این است که در سرزمین فلاکتزدهی نفتیِ ما آیا این پروژه قابل اجراست یا نه.
طبعا در شرایط فعلی که اولیاء محترم امور به کارهای دیگری مشغولاند و اصلا علتِ وجودی و بقایشان (علتِ مُبقیهیشان) برای کارهای دیگری است، اجرای این پروژهها از سوی آنان جزو خیالات و توهمات است.
راه چارهی نهایی "خودآستینبالازنی" است به هر طریق ممکن.
انجام این پروژه به طور کامل، نیازمند زیرساختِ اجتماعی-فرهنگی است. تاکید من بر اجتماعی به معنای قوت یابی نهادهای مدنی است، نهادهای مدنی از هر نوع آن.
تا زمانی که خودِ مردم شرایط تازه را بر اولیاء محترمِ امور تحمیل نکنند، به شکلی که نه راه پس داشته باشند، و نه راه پیش، اوضاع به همین روال بدتر خواهد شد.
بعضی از راههای "خودآستینبالازنی" و ایجاد نهادهای مدنیِ در بخشی از جلد اول کتاب سارودایا و تمامی جلد دوم آن معرفی شده است:
http://ghkeshani.com/translations
Telegram
گاه فرست غلامعلی کشانی
https://www.instagram.com/p/CATlvGTnM4a/?igshid=18bmt0qdwxcp1
گاه فرست غلامعلی کشانی
خوانندهی گرامی، دو فرستهی بالا : https://t.me/GahFerestGhKeshani/4756 https://t.me/GahFerestGhKeshani/4757 در بارهی بخشی از مزیتهای دوچرخه است. دوچرخهای که ایوان ایلیچ آن را ابزارِ کمی عدالتِ بیشتر در همین جهان بسیار ناعادلانهی فعلی میشناسد. (…
=========================
یکی از پیشنهادات متعدد و متفاوتی که برای ایجاد زیرساختهای لازم برای تغییراتِ تحولساز در کشورهای نسبتا دموکراتیکتر عرضه شده، این ده اصل زیر است. این اصول میتوانند زیرساخت بسازند. ممکن است بعضی شان قابل استفاده در این وضعیتِ دردناک فعلی ما ایرانیان باشد تا شاید از آن هاویهای که در انتظارمان است قِسِر در برویم:
=============================
ده اصل یک سیارهی زنده از نگاه گروه " شکوفاییِ زیستمنطقهای ( The BioRegional Development Group)" :
1- سلامتی و شادمانی
تشویقِ زندگیهای فعالِ اجتماعپذیر برای ترویج سلامتی و بهروزی.
2- عدالت و اقتصادِ محلی
ایجاد اقتصادهای زیستمنطقهای که از عدالت و اشتغال محلیِ متنوع و تجارتِ منصفانهی بینالمللی پشتیبانی میکنند.
3- فرهنگ و جماعت
حرمتگذاری و احیای هویتِ محلی، خرد و فرهنگ؛ تشویقِ دخالتِ مردم در شکلدهی به جماعتشان و آفرینشِ نوعی فرهنگِ نوی پایداری
4- کاربریِ سرزمینی و حیاتِ وحش
حفاظت و برگرداندنِ تنوعِ زیستی و آفرینشِ زیستگاهِ طبیعیِ تازه از راه کاربریِ درستِ زمین و یکپارچهسازی با محیطِزیستِ قبلا تشکیلشده
5- آب پایدار
استفادهی کارآمد از آب در ساختمانها، کشاورزی و تولیدِ صنعتی. طراحی برای جلوگیری از مشکلاتِ محلیای از نوعِ سیل، کمآبی و آلودگیِ چرخهی آب
6- خوراک محلی و پایدار
پشتیبانی از کشت و زرعِ پایدار و انسانوار، ترویج دسترسی به رژیمهای خوراکیِ سالم، کمتاثیر بر روی محیطزیست، محلی، فصلی و اُرگانیک، و کاهش پسماندِ خوراک
7- موادِ پایدار
استفاده از محصولاتِ پایدار و سالم، مثل آنهایی که حاملِ انرژیِ کمتر در تولید اند، منبعشان محلی است، از منابعِ تجدیدپذیر یا پسماند ساخته میشوند
8- حملونقلِ پایدار
کاهشِ نیاز به سفر، و تشویقِ شیوههای کمکربن یا صفرکربنِ حمل و نقل برای کاهشِ انتشار گاز گلخانهای
9- پسماندِ صفر
کاهشِ پسماند، باز مصرف در موارد ممکن، و نهایتا صفر کردن پسماندِ ارسالی به گورستانِ پسماند
10- کربن صفر
کارآمد کردنِ ساختمانها از نظر مصرف انرژی و توزیعِ همهی انرژی با فناوریهای تجدیدپذیر به مصرفکننده.
یکی از پیشنهادات متعدد و متفاوتی که برای ایجاد زیرساختهای لازم برای تغییراتِ تحولساز در کشورهای نسبتا دموکراتیکتر عرضه شده، این ده اصل زیر است. این اصول میتوانند زیرساخت بسازند. ممکن است بعضی شان قابل استفاده در این وضعیتِ دردناک فعلی ما ایرانیان باشد تا شاید از آن هاویهای که در انتظارمان است قِسِر در برویم:
=============================
ده اصل یک سیارهی زنده از نگاه گروه " شکوفاییِ زیستمنطقهای ( The BioRegional Development Group)" :
1- سلامتی و شادمانی
تشویقِ زندگیهای فعالِ اجتماعپذیر برای ترویج سلامتی و بهروزی.
2- عدالت و اقتصادِ محلی
ایجاد اقتصادهای زیستمنطقهای که از عدالت و اشتغال محلیِ متنوع و تجارتِ منصفانهی بینالمللی پشتیبانی میکنند.
3- فرهنگ و جماعت
حرمتگذاری و احیای هویتِ محلی، خرد و فرهنگ؛ تشویقِ دخالتِ مردم در شکلدهی به جماعتشان و آفرینشِ نوعی فرهنگِ نوی پایداری
4- کاربریِ سرزمینی و حیاتِ وحش
حفاظت و برگرداندنِ تنوعِ زیستی و آفرینشِ زیستگاهِ طبیعیِ تازه از راه کاربریِ درستِ زمین و یکپارچهسازی با محیطِزیستِ قبلا تشکیلشده
5- آب پایدار
استفادهی کارآمد از آب در ساختمانها، کشاورزی و تولیدِ صنعتی. طراحی برای جلوگیری از مشکلاتِ محلیای از نوعِ سیل، کمآبی و آلودگیِ چرخهی آب
6- خوراک محلی و پایدار
پشتیبانی از کشت و زرعِ پایدار و انسانوار، ترویج دسترسی به رژیمهای خوراکیِ سالم، کمتاثیر بر روی محیطزیست، محلی، فصلی و اُرگانیک، و کاهش پسماندِ خوراک
7- موادِ پایدار
استفاده از محصولاتِ پایدار و سالم، مثل آنهایی که حاملِ انرژیِ کمتر در تولید اند، منبعشان محلی است، از منابعِ تجدیدپذیر یا پسماند ساخته میشوند
8- حملونقلِ پایدار
کاهشِ نیاز به سفر، و تشویقِ شیوههای کمکربن یا صفرکربنِ حمل و نقل برای کاهشِ انتشار گاز گلخانهای
9- پسماندِ صفر
کاهشِ پسماند، باز مصرف در موارد ممکن، و نهایتا صفر کردن پسماندِ ارسالی به گورستانِ پسماند
10- کربن صفر
کارآمد کردنِ ساختمانها از نظر مصرف انرژی و توزیعِ همهی انرژی با فناوریهای تجدیدپذیر به مصرفکننده.
گاه فرست غلامعلی کشانی
این روزهای سخت ملتِ ما، با عرفانِ در عملِ آلبرت شوایتزر پنج فرستهی بالا در بارهی آلبرت شوایتزر است که به همت قلم و شامهی لطیف "صدیقِ قطبی" تهیه شده و در اختیار ما گذاشته شده. شوایتزر مرد روزهای سخت هم بود. او برای روزهای سخت فلسفه نبافت و نگفت، بل عمل…
✳️ شوایتزر و فَوَرانِ شور و نور!
======================
✅ امروز این خوشوقتی را داشتم که کتابی را بخوانم که جناب آقای صدیق قطبی گرامی، آن را با فَوَرانِ نور توصیفاش کرده بود، یعنی "خاطراتی از کودکی و نوجوانیِ من"، به قلم خود آلبرت شوایتزر. در صحبتی قبلی با ایشان، متاسف بودیم که از او خیلی کم میدانیم و ای کاش که ترجمه و تالیفهای بیشتری داشته باشیم و بخوانیم و یاد بگیریم ازو.
✅ تا این که خودشان این کتاب را خواندند و این چنین متاثر شدند و با گذاشتن داستانِ "موشه" ما را هم حیرت زده باقی گذاشتند. خیلی خیلی مشتاق شدم. همهی فرستههای صدیق گرامی را هم با افتخار در کانال گاه فرست گذاشتم (در پیوست). چندی گذشت تا این که توانستم کتاب را تهیه کنم. امروز شروع به خواندناش کردم. کتاب کوچک است، پس تماماش کردم. اما در حین خواندن چند بار گریه کردم. گریههایی برامده از رویارویی با یک عظمت! و این که چقدر با او همدلام و میخواهم در نزدیکیاش باشم.
✅ او فیلسوف بود، الهیدان هم. مورخ موسیقی هم بود و بهترین نوازندهی ارگ در قرن بیستم. به تعبیر ما همهفنحریف و ذوفنونی بود ستایششده.اما حس وظیفه در تمام کودکیاش سایهبهسایه دنبالاش میکرده. عهد کرده بود که باید هر چه خورده و برده، یک میلیاردیمِ آن را پس بدهد (نک: توماس نِیْگِل). همانی که گاندی میگوید: "به نظر من نوشتن منشورِ وظایفِ بشر، مقدم بر نوشتنِ منشور حقوق بشر است (نقل به مضمون)". در ۲۰ سالگی عهد میکند تا ۳۰ سالگی بیاموزد و یاد بگیرد، اما از ۳۰ سالگی به بعد خود را وقف بشر کند. و همین کار را هم میکند و به حرف مردم اعتنایی نمیکند. پزشکی میخواند و به کشور گابن می رود. این کتاب را در زمانی مینویسد که در لامبارنهی گابن توانسته بود بیمارستانی بسازد. به اروپا میرفت تا از کنسرت و سخنرانی و جایزههای بزرگ، پولی بسازد و لامبارنه را تکمیل کند. بیشترِ آنچه را که در جهان فکری اروپا میگذشت، ناواقعیت میدانست، و واقعیت را در مراقبت از چند بیمار بیشتر میدید.
✅ اما در این کتاب، او کودکی است و نوجوانی که ذهناش درگیرِ نابرابری هاست و نکته این که بهخاطر این که نمیخواهد در چشم کودکان عادی متفاوت و پولدار به نظر برسد، بارها و بارها سرزنش میشود.
✅ شوایتزر این کتاب را هدفمند نوشته. آنطور نوشته که بتواند نتیجهگیریِ آخر کتاب را طبیعیترین نتیجهی تفکرات و مقاومتهای کودکیاش بهحساب بیاوریم. او در آخرِ کارْ ما را به آرمانخواهی و مبارزه و تسلیمنشدن تا آخر عمر دعوت میکند.
✅ اما این که کتاب را سراسر شور و سراسر نور و سراسر آموزه میکند، هم بهدلیلِ قصههایی است واقعی، و هم گفتارهایی از یک مرد جهاندیده که در بین این قصهها میبینیم.
✳️ در این کتاب و دو کتاب دیگر خواهیم دید که شوایتزر یک قدیس واقعی و ملموس است (اگر که به قدوسیت معتقد باشیم)، همینطور یک ناممکنِ ممکنشده است که میتواند الگوی همهی ما باشد و ما را از توهم قدیسهای مبهم و متوهم و خیالی و ساختگی آزاد کند.
https://t.me/GahFerestGhKeshani/4764
یادداشت من در سایت عدم خشونت را در زیر می توانید بخوانید:
https://ghkeshani.com/lonelyspinoza/
======================
✅ امروز این خوشوقتی را داشتم که کتابی را بخوانم که جناب آقای صدیق قطبی گرامی، آن را با فَوَرانِ نور توصیفاش کرده بود، یعنی "خاطراتی از کودکی و نوجوانیِ من"، به قلم خود آلبرت شوایتزر. در صحبتی قبلی با ایشان، متاسف بودیم که از او خیلی کم میدانیم و ای کاش که ترجمه و تالیفهای بیشتری داشته باشیم و بخوانیم و یاد بگیریم ازو.
✅ تا این که خودشان این کتاب را خواندند و این چنین متاثر شدند و با گذاشتن داستانِ "موشه" ما را هم حیرت زده باقی گذاشتند. خیلی خیلی مشتاق شدم. همهی فرستههای صدیق گرامی را هم با افتخار در کانال گاه فرست گذاشتم (در پیوست). چندی گذشت تا این که توانستم کتاب را تهیه کنم. امروز شروع به خواندناش کردم. کتاب کوچک است، پس تماماش کردم. اما در حین خواندن چند بار گریه کردم. گریههایی برامده از رویارویی با یک عظمت! و این که چقدر با او همدلام و میخواهم در نزدیکیاش باشم.
✅ او فیلسوف بود، الهیدان هم. مورخ موسیقی هم بود و بهترین نوازندهی ارگ در قرن بیستم. به تعبیر ما همهفنحریف و ذوفنونی بود ستایششده.اما حس وظیفه در تمام کودکیاش سایهبهسایه دنبالاش میکرده. عهد کرده بود که باید هر چه خورده و برده، یک میلیاردیمِ آن را پس بدهد (نک: توماس نِیْگِل). همانی که گاندی میگوید: "به نظر من نوشتن منشورِ وظایفِ بشر، مقدم بر نوشتنِ منشور حقوق بشر است (نقل به مضمون)". در ۲۰ سالگی عهد میکند تا ۳۰ سالگی بیاموزد و یاد بگیرد، اما از ۳۰ سالگی به بعد خود را وقف بشر کند. و همین کار را هم میکند و به حرف مردم اعتنایی نمیکند. پزشکی میخواند و به کشور گابن می رود. این کتاب را در زمانی مینویسد که در لامبارنهی گابن توانسته بود بیمارستانی بسازد. به اروپا میرفت تا از کنسرت و سخنرانی و جایزههای بزرگ، پولی بسازد و لامبارنه را تکمیل کند. بیشترِ آنچه را که در جهان فکری اروپا میگذشت، ناواقعیت میدانست، و واقعیت را در مراقبت از چند بیمار بیشتر میدید.
✅ اما در این کتاب، او کودکی است و نوجوانی که ذهناش درگیرِ نابرابری هاست و نکته این که بهخاطر این که نمیخواهد در چشم کودکان عادی متفاوت و پولدار به نظر برسد، بارها و بارها سرزنش میشود.
✅ شوایتزر این کتاب را هدفمند نوشته. آنطور نوشته که بتواند نتیجهگیریِ آخر کتاب را طبیعیترین نتیجهی تفکرات و مقاومتهای کودکیاش بهحساب بیاوریم. او در آخرِ کارْ ما را به آرمانخواهی و مبارزه و تسلیمنشدن تا آخر عمر دعوت میکند.
✅ اما این که کتاب را سراسر شور و سراسر نور و سراسر آموزه میکند، هم بهدلیلِ قصههایی است واقعی، و هم گفتارهایی از یک مرد جهاندیده که در بین این قصهها میبینیم.
✳️ در این کتاب و دو کتاب دیگر خواهیم دید که شوایتزر یک قدیس واقعی و ملموس است (اگر که به قدوسیت معتقد باشیم)، همینطور یک ناممکنِ ممکنشده است که میتواند الگوی همهی ما باشد و ما را از توهم قدیسهای مبهم و متوهم و خیالی و ساختگی آزاد کند.
https://t.me/GahFerestGhKeshani/4764
یادداشت من در سایت عدم خشونت را در زیر می توانید بخوانید:
https://ghkeshani.com/lonelyspinoza/
Telegram
گاه فرست غلامعلی کشانی
✳️ شوایتزر و کتابِ کوچکِ "خاطراتی از کودکی و نوجوانیِ من":
https://t.me/GahFerestGhKeshani/4766
https://t.me/GahFerestGhKeshani/4766
Forwarded from هزار خط ناتمام
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کلید تقلا – راس هریس
#رواندرمانی، #پذیرش_و_تعهد، #اکت، #راس_هریس، #جداسازی
▪️مترجم: گروه شادکامی
▫️لینک ویدئو در آپارات
🍂
#رواندرمانی، #پذیرش_و_تعهد، #اکت، #راس_هریس، #جداسازی
▪️مترجم: گروه شادکامی
▫️لینک ویدئو در آپارات
🍂
Forwarded from هزار خط ناتمام
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from تأملات | دانیال
نامه چهاردهم
۹ شهریور ۱۳۹۹
رفیق جانم،
هر روز که میگذرد بیشتر خوابهایم مثل مه غلیظی میپیچد میان بیداریم. نمیدانم که بیدارم یا خواب. قلبم، روحم جایی میان خوابها گیر میکند و روزها که بیدار می شوم قلبم در جایی دیگر جا مانده. در عالمی دیگر، در جهانی موازی که روزگار می توانست جور دیگری باشد اگر هزار اتفاق جور دیگری میافتاد.
*
در این سالها چند باری شده که سرشار از حسرت باشم. بار اول وقتی در گورستان بودم و نام روی گوری را که بر آن ایستاده بودم را خواندم. اسم آقا جان بود، معلم تارم که من را مثل پسرش دوست داشت. چقدر از او بیخبر بودم؟ کجا غیبم زده بود؟ حالا زندگی مرا آورده بود پیش او و در شرمندگی و حیرت، آنجا و میان این دو خط بین تولد و وفات که نام او را داشت ایستاده بودم.
یا این سالهای آخر وقتی در اینترنت دیدم که آنا دوست دختر اسپانیایی آن روزهای پیش از مهاجرت به هند، خیلی وقت است که دیگر نیست. نامش تنها در جایزه ای که به نام او (در شهرش کوردوبا) باقی مانده بود و چقدر وقت کم بود؟ برای ما و برای آن روحی که در آن تابستان برلین دیده بودم… برای آن چند هفته که زیر غبار حوادث بعدش نهان ماند و حالا او – که جوانتر از من بود – سه سال بود که رفته بود و من مانده بودم و حالا چقدر دیر می فهمیدم که زمان برای همه چیز، -برای یک سلام دیگر، برای خداحافظی، برای لبخندی دیگر و برای طلب بخشایشی- چقدر محدود بود و چقدر دوراهی در زندگیمان بود که ما را تا اینجا آورده بود که حالا هستیم. اگر آن روز آن تلفن آخر را نمی زدیم و اگر ایمیل را دیرتر دیده بودیم حالا کجای دنیا بودیم ؟ داستان زندگی هر کدام از ما ساخته چقدر انتخاب ها و دوراهی های مختلف ست؟
*
سیمون وی یک جایی یک تعبیر قشنگی دارد و میگوید این (قصه های) زندگی پیش چشم ما مثل یک صفحه روزنامه است که آدمی که سواد خواندن نداشته باشد آن را سر و ته به دست گرفته باشد: پر از شکل های کوچک و بزرگ و خطوط عجیب. یک جاهایی رنگ و قلم این خطوط با هم فرق میکند، یک جایی سیاه است و یک جایی با خط قرمز نوشته اند. حکمت اما برعکس کردن این روزنامه و توانایی خواندنش است و فهمیدن این که علیرغم رنگ های مختلف و کوچکی و بزرگی نوشتهها، مفهوم جملات چیزی متفاوت از بزرگی و کوچکی خطوط نوشته شان است.
داستان عشق و مرگ و تلاش و تحمل چه به فارسی و عربی و آلمانی قصه «شگفتی» ست و فرقی نمی کند که با خطوط قرمز بنویسندشان یا سیاه و خاکستری. ما اما از داستان غیر منتظره زندگی هامان و از این تغییر ایام و از انتخابهایی که در آن سهمی نداشته ایم، جز به اندازه ی کسی که خواندن نمی داند و به خطوط روزنامه ای نگاه می کند نمیفهمیم و سهممان از این نمایش جز حیرت و دستی خالی نیست…
*
از حکمت میگفتم و حکیم حاج مرتضی بود رفیق. حاج مرتضی که ما را بزرگ کرد: من و تو را. عضو کمونیست ضد دین اقلیتی را حاج مرتضی بزرگ کرد و یادم نمی رود، محرم آن سال را که خبر رفتنش را شنیدم و تمامی ساحل برمنهافن را قدم زدم و گریستم. آن آخرین بار که دیدمش، مست و خراب با خسرو در کوچه میآمدیم و آقا مرتضی با این که میدانست که ما دیگر آن نوجوانان قدیمها نیستیم، نگهمان داشت و دست گذاشت روی شانه ام و عمامه ش را داد عقب و گفت: «آرش خان! حرف این آخوندا رو گوش نکن. همه این جماعت نمازگزار هم اگه تو خانواده مسیحی به دنیا اومده بود الان مسیحی بودن. دین و این حرفها همش حرفه… دینی اگه هست اون خوبی ی که آدمها تو یه آدم خوب دیگه می بینند و براشون اون خوب کامل تجلی می کنه…آرش خان! حرف زدن از خوبی کسی رو خوب نمی کنه. این چیریک بازی های شما هم چیزی رو عوض نمیکنه. یه جوری زندگی کن که اگه زن بقال محل خواست برای بچهش قصهی یه آدم خوب رو بگه قصه تو رو بگه…یاد بگیر که خوب زندگی کنی… تموم دین همینه…»
خیره نگاهش کردم. نمی فهمیدم چه میگوید. یا حقی گفت و راهش را کشید و رفت… رفت و دور شد در غبار خاطرهها و من سالها با باوری که او داشت جنگیدم و سالها طول کشید تا حرفش را بفهمم و حالا میدانم که ورای همه این داستانها و داستان ایمان و افسانه ش، او نمایش تمام آن چیزی بود که من از ایمان دیده ام .
در او، نگاه کرده ام به آن خوبی مطلق که در کالبد آدمی عادی جای گرفته بود. به اویی که وقتی قرار شد پا روی حق بگذارد، ننگ بدنامی و سختی و تنهایی را به جان خرید و زیست اخلاقی را به راحتی دنیا ترجیح داد. به او که او در صلح بود با صورت دنیا و این اسم ها و اسم ایمان و بی ایمانی.او که اسم کفر و اسلام و مسیحیت و بهاییت و شیعه و سنی برایش یکی بود و… او که صورت و باطن ایمان بود برای همه ما بریدگان از دین و… باز «گوشم شنید قصه ایمان و مست شد… کو قسم چشم؟ صورت ایمانم آرزوست…»
*
۹ شهریور ۱۳۹۹
رفیق جانم،
هر روز که میگذرد بیشتر خوابهایم مثل مه غلیظی میپیچد میان بیداریم. نمیدانم که بیدارم یا خواب. قلبم، روحم جایی میان خوابها گیر میکند و روزها که بیدار می شوم قلبم در جایی دیگر جا مانده. در عالمی دیگر، در جهانی موازی که روزگار می توانست جور دیگری باشد اگر هزار اتفاق جور دیگری میافتاد.
*
در این سالها چند باری شده که سرشار از حسرت باشم. بار اول وقتی در گورستان بودم و نام روی گوری را که بر آن ایستاده بودم را خواندم. اسم آقا جان بود، معلم تارم که من را مثل پسرش دوست داشت. چقدر از او بیخبر بودم؟ کجا غیبم زده بود؟ حالا زندگی مرا آورده بود پیش او و در شرمندگی و حیرت، آنجا و میان این دو خط بین تولد و وفات که نام او را داشت ایستاده بودم.
یا این سالهای آخر وقتی در اینترنت دیدم که آنا دوست دختر اسپانیایی آن روزهای پیش از مهاجرت به هند، خیلی وقت است که دیگر نیست. نامش تنها در جایزه ای که به نام او (در شهرش کوردوبا) باقی مانده بود و چقدر وقت کم بود؟ برای ما و برای آن روحی که در آن تابستان برلین دیده بودم… برای آن چند هفته که زیر غبار حوادث بعدش نهان ماند و حالا او – که جوانتر از من بود – سه سال بود که رفته بود و من مانده بودم و حالا چقدر دیر می فهمیدم که زمان برای همه چیز، -برای یک سلام دیگر، برای خداحافظی، برای لبخندی دیگر و برای طلب بخشایشی- چقدر محدود بود و چقدر دوراهی در زندگیمان بود که ما را تا اینجا آورده بود که حالا هستیم. اگر آن روز آن تلفن آخر را نمی زدیم و اگر ایمیل را دیرتر دیده بودیم حالا کجای دنیا بودیم ؟ داستان زندگی هر کدام از ما ساخته چقدر انتخاب ها و دوراهی های مختلف ست؟
*
سیمون وی یک جایی یک تعبیر قشنگی دارد و میگوید این (قصه های) زندگی پیش چشم ما مثل یک صفحه روزنامه است که آدمی که سواد خواندن نداشته باشد آن را سر و ته به دست گرفته باشد: پر از شکل های کوچک و بزرگ و خطوط عجیب. یک جاهایی رنگ و قلم این خطوط با هم فرق میکند، یک جایی سیاه است و یک جایی با خط قرمز نوشته اند. حکمت اما برعکس کردن این روزنامه و توانایی خواندنش است و فهمیدن این که علیرغم رنگ های مختلف و کوچکی و بزرگی نوشتهها، مفهوم جملات چیزی متفاوت از بزرگی و کوچکی خطوط نوشته شان است.
داستان عشق و مرگ و تلاش و تحمل چه به فارسی و عربی و آلمانی قصه «شگفتی» ست و فرقی نمی کند که با خطوط قرمز بنویسندشان یا سیاه و خاکستری. ما اما از داستان غیر منتظره زندگی هامان و از این تغییر ایام و از انتخابهایی که در آن سهمی نداشته ایم، جز به اندازه ی کسی که خواندن نمی داند و به خطوط روزنامه ای نگاه می کند نمیفهمیم و سهممان از این نمایش جز حیرت و دستی خالی نیست…
*
از حکمت میگفتم و حکیم حاج مرتضی بود رفیق. حاج مرتضی که ما را بزرگ کرد: من و تو را. عضو کمونیست ضد دین اقلیتی را حاج مرتضی بزرگ کرد و یادم نمی رود، محرم آن سال را که خبر رفتنش را شنیدم و تمامی ساحل برمنهافن را قدم زدم و گریستم. آن آخرین بار که دیدمش، مست و خراب با خسرو در کوچه میآمدیم و آقا مرتضی با این که میدانست که ما دیگر آن نوجوانان قدیمها نیستیم، نگهمان داشت و دست گذاشت روی شانه ام و عمامه ش را داد عقب و گفت: «آرش خان! حرف این آخوندا رو گوش نکن. همه این جماعت نمازگزار هم اگه تو خانواده مسیحی به دنیا اومده بود الان مسیحی بودن. دین و این حرفها همش حرفه… دینی اگه هست اون خوبی ی که آدمها تو یه آدم خوب دیگه می بینند و براشون اون خوب کامل تجلی می کنه…آرش خان! حرف زدن از خوبی کسی رو خوب نمی کنه. این چیریک بازی های شما هم چیزی رو عوض نمیکنه. یه جوری زندگی کن که اگه زن بقال محل خواست برای بچهش قصهی یه آدم خوب رو بگه قصه تو رو بگه…یاد بگیر که خوب زندگی کنی… تموم دین همینه…»
خیره نگاهش کردم. نمی فهمیدم چه میگوید. یا حقی گفت و راهش را کشید و رفت… رفت و دور شد در غبار خاطرهها و من سالها با باوری که او داشت جنگیدم و سالها طول کشید تا حرفش را بفهمم و حالا میدانم که ورای همه این داستانها و داستان ایمان و افسانه ش، او نمایش تمام آن چیزی بود که من از ایمان دیده ام .
در او، نگاه کرده ام به آن خوبی مطلق که در کالبد آدمی عادی جای گرفته بود. به اویی که وقتی قرار شد پا روی حق بگذارد، ننگ بدنامی و سختی و تنهایی را به جان خرید و زیست اخلاقی را به راحتی دنیا ترجیح داد. به او که او در صلح بود با صورت دنیا و این اسم ها و اسم ایمان و بی ایمانی.او که اسم کفر و اسلام و مسیحیت و بهاییت و شیعه و سنی برایش یکی بود و… او که صورت و باطن ایمان بود برای همه ما بریدگان از دین و… باز «گوشم شنید قصه ایمان و مست شد… کو قسم چشم؟ صورت ایمانم آرزوست…»
*
Forwarded from تأملات | دانیال
و می دانی؟ این روزها که این همه خشم بر دین و دینداری و بر آسمانها را می بینم، فکر میکنم به جنگها که در جوانی م کرده ام و بعد از سالها جنگیدن با آن بالا، تنها میدانم که نباید تسلیم مطلق هیچ امر مقدسی شد که اندیشهات را و عقلانیتت را از تو میگیرد و (می توان و باید در هر روایت تاریخیی و در هر بیان انسانی از امر مقدس تردید کرد و اما در عین حال) نباید به جنگ آسمانها رفت که قلبت و روحت را از تو خواهد گرفت.
***
مارتین لوتر کینگ میگوید که «با عصبانیت میتوان بپا خواست اما نمیتوان طولانی ایستاد». زود باشد و -نوجوانان این روزها آن روز را خواهند دید- که دیوارهای زندان سیاست فرو بریزد و آن روز خشم از آسمان همه جا را پر می کند. این سوال که چرا نبودی؟ که چرا ابری نیامد و بارانی نبارید و چرا سیاست خدا را از ما دزدید و هیچ معجزه ای نشد؟ خداوند و آسمانها کجا بودند در تیرهترین و تلخترین شبها؟ و اینجاست که سیمون وی می نویسد: «…راهی برای پاک شدن: که خدا را بخوانیم و نه تنها در نهان… که با این اندیشه که خدایی وجود ندارد…» ۱
می دانی که مادر ترزا، بعد از سالها عبادت و تلاش و خدمت بارها و بارها در طول زندگیش در «شب سیاه روح» گرفتار شد و خسته شد از پاسخی نشنیدن و شک کردن به همه چیز؟ «دوست دارد یار این آشفتگی»؟
تو که می دانی بگو که «دوست» دارد رفیق!
***
آدمها خشمگینند از آسمان و خشم، مثل هوس و مثل خشونت گذراست و حکایت آسمانها حکایت امر گذرا نیست. حکایت عشق، حکایت زندگی، حکایت دلهای شکسته و ارواح آرام، حکایت مانایی و ماندگاری ست و دیر یا زود، آدم به گذشته نگاه میکند و از زخمهایش می آموزد. از زخمهای شخصی ش و از آن زخم ها که همگیمان برداشتیم. ما نتیجه محتوم و بی اختیار آن چیزها نیستیم که بر ما اتفاق افتاده اند و این انتخابهای ما و پاسخ ما به رنج هایمان است که ما را شکل میدهد.
***
نوشته است که: ۲ you must consider yourself a pilgrim, an exile on earth. که خود را زائری و تبعیدی بر زمین حساب کن. که «کن فی الدنیا کانک غریب»… که غریب باش و غریبانه بزی. که «انگار کن که این نقش دنیا هیچ وقت نبوده و آن جهان ماندگار هیچ وقت از پیش چشمانمان پنهان نشده…»۳ و ما میدانیم که مسافر بودن و غریب بودن و دل نبستن به اسباب این خانه دنیا چقدر سخت است که ما آدمها را در تبعیدی ابدی دیده ایم و سهراب را که ۲۸ سال کنار بازارچه اوسدورپ پلین خرت و پرت فروخت و با حسرت دیدن دوباره بازارچه شاهپور و شهر خاطرات کودکیش گوشه بیمارستان رفت و آن روز بارانی -وقتی حسرت دیدن خانه را برای همیشه با خود برد- تنها من حاضر بودم و مددکار شهرداری و چه کسی می فهمد رنج او را و آدمها همیشه یگانه و منحصر به خود رنج میبرند…
***
می دانم که این حرفها چقدر سخت است و چقدر خانهای نداشتن. چقدر سخت است مثل یک مسافر زیستن. ما میدانیم که آدمی به همین دلبستگیهای کوچک ست که زنده میماند: به صدای دوستی و امید رسیدن سحری… به انتظار معجزه ای! به گرمی لیوان چای در سوز سرمای زمستان. به هوای پاییز ماسال و صدای جنگلهای فومنات. به آسمان کویر و گرمای شط و بوی پیاز داغ و غذای در حال جا افتادن و آن ارتباطات سالم انسانی که بودن ما را در ما زنده نگه میدارد. آن شمعها و آتش آن روحها و جانها، آن حکایتها و داستان آن زندگیها که ما را زندگی می بخشند و «شب سیاه روح» مان را سحر میکنند.
با مهر
آرش
شمال آلمان
۱- A method of purification: to pray to God, not only in secret as far as men are concerned, but with the thought that God does not exist. Excerpted from Simone Weil‘s Gravity and Grace. First French edition 1947.
۲- تشبه به مسیح، توماس آکمپیس ترجمه سایه میثمی
۳- آخرین نامه منسوب به حسین بن علی از کربلا به محمد حنفیه در مدینه
***
مارتین لوتر کینگ میگوید که «با عصبانیت میتوان بپا خواست اما نمیتوان طولانی ایستاد». زود باشد و -نوجوانان این روزها آن روز را خواهند دید- که دیوارهای زندان سیاست فرو بریزد و آن روز خشم از آسمان همه جا را پر می کند. این سوال که چرا نبودی؟ که چرا ابری نیامد و بارانی نبارید و چرا سیاست خدا را از ما دزدید و هیچ معجزه ای نشد؟ خداوند و آسمانها کجا بودند در تیرهترین و تلخترین شبها؟ و اینجاست که سیمون وی می نویسد: «…راهی برای پاک شدن: که خدا را بخوانیم و نه تنها در نهان… که با این اندیشه که خدایی وجود ندارد…» ۱
می دانی که مادر ترزا، بعد از سالها عبادت و تلاش و خدمت بارها و بارها در طول زندگیش در «شب سیاه روح» گرفتار شد و خسته شد از پاسخی نشنیدن و شک کردن به همه چیز؟ «دوست دارد یار این آشفتگی»؟
تو که می دانی بگو که «دوست» دارد رفیق!
***
آدمها خشمگینند از آسمان و خشم، مثل هوس و مثل خشونت گذراست و حکایت آسمانها حکایت امر گذرا نیست. حکایت عشق، حکایت زندگی، حکایت دلهای شکسته و ارواح آرام، حکایت مانایی و ماندگاری ست و دیر یا زود، آدم به گذشته نگاه میکند و از زخمهایش می آموزد. از زخمهای شخصی ش و از آن زخم ها که همگیمان برداشتیم. ما نتیجه محتوم و بی اختیار آن چیزها نیستیم که بر ما اتفاق افتاده اند و این انتخابهای ما و پاسخ ما به رنج هایمان است که ما را شکل میدهد.
***
نوشته است که: ۲ you must consider yourself a pilgrim, an exile on earth. که خود را زائری و تبعیدی بر زمین حساب کن. که «کن فی الدنیا کانک غریب»… که غریب باش و غریبانه بزی. که «انگار کن که این نقش دنیا هیچ وقت نبوده و آن جهان ماندگار هیچ وقت از پیش چشمانمان پنهان نشده…»۳ و ما میدانیم که مسافر بودن و غریب بودن و دل نبستن به اسباب این خانه دنیا چقدر سخت است که ما آدمها را در تبعیدی ابدی دیده ایم و سهراب را که ۲۸ سال کنار بازارچه اوسدورپ پلین خرت و پرت فروخت و با حسرت دیدن دوباره بازارچه شاهپور و شهر خاطرات کودکیش گوشه بیمارستان رفت و آن روز بارانی -وقتی حسرت دیدن خانه را برای همیشه با خود برد- تنها من حاضر بودم و مددکار شهرداری و چه کسی می فهمد رنج او را و آدمها همیشه یگانه و منحصر به خود رنج میبرند…
***
می دانم که این حرفها چقدر سخت است و چقدر خانهای نداشتن. چقدر سخت است مثل یک مسافر زیستن. ما میدانیم که آدمی به همین دلبستگیهای کوچک ست که زنده میماند: به صدای دوستی و امید رسیدن سحری… به انتظار معجزه ای! به گرمی لیوان چای در سوز سرمای زمستان. به هوای پاییز ماسال و صدای جنگلهای فومنات. به آسمان کویر و گرمای شط و بوی پیاز داغ و غذای در حال جا افتادن و آن ارتباطات سالم انسانی که بودن ما را در ما زنده نگه میدارد. آن شمعها و آتش آن روحها و جانها، آن حکایتها و داستان آن زندگیها که ما را زندگی می بخشند و «شب سیاه روح» مان را سحر میکنند.
با مهر
آرش
شمال آلمان
۱- A method of purification: to pray to God, not only in secret as far as men are concerned, but with the thought that God does not exist. Excerpted from Simone Weil‘s Gravity and Grace. First French edition 1947.
۲- تشبه به مسیح، توماس آکمپیس ترجمه سایه میثمی
۳- آخرین نامه منسوب به حسین بن علی از کربلا به محمد حنفیه در مدینه
تاملات مارکوس اورلیوس (۹)
بهزودی خواهی مرد؛ ولی هنوز نه ثابتقدمی و نه آرام و قرار داری؛ هنوز فکر میکنی که اموز ِ بیرونی میتوانند به تو آسیب رسانند؛ هنوز نسبت به همه بخشنده نیستی و هنوز قانع نشدهای که خردمندی چیزی نیست جز عادلانه رفتار کردن.
(بند ۳۷ از کتاب چهارم تاملات مارکوس اورلیوس، نشر ققنوس)
#رواقی مارکوس اورلیوس
ادامه در:
https://t.me/GahFerestGhKeshani/4772
بهزودی خواهی مرد؛ ولی هنوز نه ثابتقدمی و نه آرام و قرار داری؛ هنوز فکر میکنی که اموز ِ بیرونی میتوانند به تو آسیب رسانند؛ هنوز نسبت به همه بخشنده نیستی و هنوز قانع نشدهای که خردمندی چیزی نیست جز عادلانه رفتار کردن.
(بند ۳۷ از کتاب چهارم تاملات مارکوس اورلیوس، نشر ققنوس)
#رواقی مارکوس اورلیوس
ادامه در:
https://t.me/GahFerestGhKeshani/4772
تاملات مارکوس اورلیوس (۹)
✳️ بهزودی خواهی مرد؛ ولی هنوز نه ثابتقدمی و نه آرام و قرار داری؛ هنوز فکر میکنی که امور ِ بیرونی میتوانند به تو آسیب رسانند؛ هنوز نسبت به همه بخشنده نیستی و هنوز قانع نشدهای که خردمندی چیزی نیست جز عادلانه رفتار کردن.
(بند ۳۷ از کتاب چهارم تاملات مارکوس اورلیوس، نشر ققنوس)
======================
✳️پسنوشت گاه فرست:
✅ سالها پیش فکر میکردم این یا آن کتابْ، این یا آن شخص، این یا آن گروهْ ترازوی ارزیابیِ کل کیهان، طبیعتِ زمین و نحوهی رفتارِ مردماناش است، مثل خیلی از خیلهای دیگر. کمکم که چشمها باز تر شد، کمی از این ادعا پایین آمدم و دیدم نگاههای متفاوتی هم وجود دارند که شایستهی تامل اند و من قرنها از آنها بیخبر بودهام و بیخبر خواهم ماند.
✅ باز هم گذشت تا دو سه سال پیش. کسی بانیِ خیر شد و گفت "فلان کتاب را بگیر، اما آهستهآهسته اش بخوان. عجله نکن. روزی یک صفحه. این کتاب برای تمام کردن نیست، برای عمل کردن است، برای بارها مراجعه کردنِ هر روزه است."
✅ باورم نمیشد. کتاب را گرفتم. همانطور که بایدْ خواندم. دیدم الحق که درست میگفته، این کتاب برای همهی طاقچهها و همهی جیبهاست، منتها امروز دیگر نمیگویم که حتما رازِ اسرارِ کیهان و طبیعت و انسان را بازگو میکند. فقط میگویم که با تو از اساسیترین دلایلِ بیخردی و کوتهبینی و بیرحمی و بیعدالتی، هم در سطح فردی و هم اجتماعی حرف میزند و تو را به جایی میرساند که زندگیِ سالم را حداقل بدانی که چیست و اگر هم خواستی آن را عملی کنی.
✅ تاملات مارکوس اورلیوس (۱۲۱-۱۸۰ میلادی)، که واگویههای یک امپراتور برای شخصِ خودش بوده و برای خواننده نوشته نشده، در طی سفر او از رومِ باستان برای دفع حملهای در آلمان نوشته شده و خوشبختانه تا امروز دست نخورده به دست ما رسیده. مثل کتابهای افلاطون و سایر فیلسوفانِ باستان. بنابراین بحثی برای ردّ انتساب به او مطرح نشده است. او یکی از چهار رواقیِ مشهور تاریخ فلسفهی عملی است که اتفاقا امپراتور هم بوده و صاحب مُکنت و ثروت، در کنار زنون، سنکا و البته اپیکتِتوسِ کارتُن خواب!
بگذریم ...،
بعد از این که کتاب را یک بار تمام کردم، این یادداشت را در اول کتاب نوشتم:
✅ "کتابی برای تمام فصول،
در تعجبام که این همه حرافی در باره ی حَرفها، حُکمها، حِکمتها و عرفانهای مثلا بزرگِ (اما در بیشترِ مواقع کم مایه و کم عمق) انجام میگیرد، ولی کتابی این چنین ساده و فروتن و بیادعا، اما پُرمایه نادیده گرفته میشود، کتابی ساده، و مثلا باستانی، ولی "روزآمد"، و کاملا رو به هدف!"
✅ از این کتاب حداقل سه ترجمه دیدهام.اولی در بالا، دومی ترجمهی نشر نی، یک ناشر معتبر دیگر است، سومی مربوط به بیش از ۱۰۰ سال پیش است از زنده یاد طالبوف: تفکرات مارکوس اورلیوس، انتشارات معتبرِ نگاه معاصر.
#رواقی مارکوس اورلیوس
https://t.me/GahFerestGhKeshani/4771
✳️ بهزودی خواهی مرد؛ ولی هنوز نه ثابتقدمی و نه آرام و قرار داری؛ هنوز فکر میکنی که امور ِ بیرونی میتوانند به تو آسیب رسانند؛ هنوز نسبت به همه بخشنده نیستی و هنوز قانع نشدهای که خردمندی چیزی نیست جز عادلانه رفتار کردن.
(بند ۳۷ از کتاب چهارم تاملات مارکوس اورلیوس، نشر ققنوس)
======================
✳️پسنوشت گاه فرست:
✅ سالها پیش فکر میکردم این یا آن کتابْ، این یا آن شخص، این یا آن گروهْ ترازوی ارزیابیِ کل کیهان، طبیعتِ زمین و نحوهی رفتارِ مردماناش است، مثل خیلی از خیلهای دیگر. کمکم که چشمها باز تر شد، کمی از این ادعا پایین آمدم و دیدم نگاههای متفاوتی هم وجود دارند که شایستهی تامل اند و من قرنها از آنها بیخبر بودهام و بیخبر خواهم ماند.
✅ باز هم گذشت تا دو سه سال پیش. کسی بانیِ خیر شد و گفت "فلان کتاب را بگیر، اما آهستهآهسته اش بخوان. عجله نکن. روزی یک صفحه. این کتاب برای تمام کردن نیست، برای عمل کردن است، برای بارها مراجعه کردنِ هر روزه است."
✅ باورم نمیشد. کتاب را گرفتم. همانطور که بایدْ خواندم. دیدم الحق که درست میگفته، این کتاب برای همهی طاقچهها و همهی جیبهاست، منتها امروز دیگر نمیگویم که حتما رازِ اسرارِ کیهان و طبیعت و انسان را بازگو میکند. فقط میگویم که با تو از اساسیترین دلایلِ بیخردی و کوتهبینی و بیرحمی و بیعدالتی، هم در سطح فردی و هم اجتماعی حرف میزند و تو را به جایی میرساند که زندگیِ سالم را حداقل بدانی که چیست و اگر هم خواستی آن را عملی کنی.
✅ تاملات مارکوس اورلیوس (۱۲۱-۱۸۰ میلادی)، که واگویههای یک امپراتور برای شخصِ خودش بوده و برای خواننده نوشته نشده، در طی سفر او از رومِ باستان برای دفع حملهای در آلمان نوشته شده و خوشبختانه تا امروز دست نخورده به دست ما رسیده. مثل کتابهای افلاطون و سایر فیلسوفانِ باستان. بنابراین بحثی برای ردّ انتساب به او مطرح نشده است. او یکی از چهار رواقیِ مشهور تاریخ فلسفهی عملی است که اتفاقا امپراتور هم بوده و صاحب مُکنت و ثروت، در کنار زنون، سنکا و البته اپیکتِتوسِ کارتُن خواب!
بگذریم ...،
بعد از این که کتاب را یک بار تمام کردم، این یادداشت را در اول کتاب نوشتم:
✅ "کتابی برای تمام فصول،
در تعجبام که این همه حرافی در باره ی حَرفها، حُکمها، حِکمتها و عرفانهای مثلا بزرگِ (اما در بیشترِ مواقع کم مایه و کم عمق) انجام میگیرد، ولی کتابی این چنین ساده و فروتن و بیادعا، اما پُرمایه نادیده گرفته میشود، کتابی ساده، و مثلا باستانی، ولی "روزآمد"، و کاملا رو به هدف!"
✅ از این کتاب حداقل سه ترجمه دیدهام.اولی در بالا، دومی ترجمهی نشر نی، یک ناشر معتبر دیگر است، سومی مربوط به بیش از ۱۰۰ سال پیش است از زنده یاد طالبوف: تفکرات مارکوس اورلیوس، انتشارات معتبرِ نگاه معاصر.
#رواقی مارکوس اورلیوس
https://t.me/GahFerestGhKeshani/4771
Telegram
گاه فرست غلامعلی کشانی
تاملات مارکوس اورلیوس (۹)
بهزودی خواهی مرد؛ ولی هنوز نه ثابتقدمی و نه آرام و قرار داری؛ هنوز فکر میکنی که اموز ِ بیرونی میتوانند به تو آسیب رسانند؛ هنوز نسبت به همه بخشنده نیستی و هنوز قانع نشدهای که خردمندی چیزی نیست جز عادلانه رفتار کردن.
(بند…
بهزودی خواهی مرد؛ ولی هنوز نه ثابتقدمی و نه آرام و قرار داری؛ هنوز فکر میکنی که اموز ِ بیرونی میتوانند به تو آسیب رسانند؛ هنوز نسبت به همه بخشنده نیستی و هنوز قانع نشدهای که خردمندی چیزی نیست جز عادلانه رفتار کردن.
(بند…
Forwarded from هزار خط ناتمام
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بهترین شیوهٔ مواجهه با عواطف آزاردهنده چیست؟ - راس هریس
#رواندرمانی، #پذیرش_و_تعهد، #اکت، #راس_هریس
▪️مترجم: حسین محمدیزاده
▫️لینک ویدئو در آپارات
🍂
#رواندرمانی، #پذیرش_و_تعهد، #اکت، #راس_هریس
▪️مترجم: حسین محمدیزاده
▫️لینک ویدئو در آپارات
🍂
✳️ دهستانهای نیواِنگلند،تلاشی برای حکمرانیِ درست👆
✳️ حکم رانی یکی از مهمترین موضوعات هر جماعت بشری و حیوانی است. در بین حیوانات گروه زیست شیوههای مشخص و تقریبا ثابتی برای این موضوع وجود دارد. در بین بشر هم دموکراسیِ انتخاباتی و نمایندگیِ متمرکز با تسلیم به اکثریت آرا را بهعنوان کم آسیبترین روش شمرده اند. اما آیا راههای دیگری وجود ندارد که معضلات همین روش را هم نداشته باشد؟ در فایل پی دی اف "قصبههای نیواِنگلندی" یکی از جایگزین ها را میتوانیم ببینیم که به آن دموکراسی با رای مستقیم میگویند ، راههای دیگری هم پیشنهاد شده است که به راه حل قصبهها نزدیکاند. راهحلی به نام سوسیوکراسی برای تصمیمگیریِ جمعی، که نه تسلیمِ کامل به اجماع است و نه به رای اکثریت، در کنارِ راه حلی به نام بومگردانیِ آزاداندیشِ موری بوکچین هم مطرح است. خلاصهی کلام این که: این که مردم هر چند سال یکبار رایی به صندوق بیندازند تا عدهای منافعشان را تامین کنند، تنها راه تامین منافعِ خودشان نیست. باید جستجو کرد و راههای مناسبِ دیگری را هم کشف کرد.
نک: جلد دوم "سارودایا" (در سایت عدم خشونت) :
https://shorturl.at/fBCP0
✳️ حکم رانی یکی از مهمترین موضوعات هر جماعت بشری و حیوانی است. در بین حیوانات گروه زیست شیوههای مشخص و تقریبا ثابتی برای این موضوع وجود دارد. در بین بشر هم دموکراسیِ انتخاباتی و نمایندگیِ متمرکز با تسلیم به اکثریت آرا را بهعنوان کم آسیبترین روش شمرده اند. اما آیا راههای دیگری وجود ندارد که معضلات همین روش را هم نداشته باشد؟ در فایل پی دی اف "قصبههای نیواِنگلندی" یکی از جایگزین ها را میتوانیم ببینیم که به آن دموکراسی با رای مستقیم میگویند ، راههای دیگری هم پیشنهاد شده است که به راه حل قصبهها نزدیکاند. راهحلی به نام سوسیوکراسی برای تصمیمگیریِ جمعی، که نه تسلیمِ کامل به اجماع است و نه به رای اکثریت، در کنارِ راه حلی به نام بومگردانیِ آزاداندیشِ موری بوکچین هم مطرح است. خلاصهی کلام این که: این که مردم هر چند سال یکبار رایی به صندوق بیندازند تا عدهای منافعشان را تامین کنند، تنها راه تامین منافعِ خودشان نیست. باید جستجو کرد و راههای مناسبِ دیگری را هم کشف کرد.
نک: جلد دوم "سارودایا" (در سایت عدم خشونت) :
https://shorturl.at/fBCP0
♦️رويكرد _مهارت ها در آموزش
براي كودكان ١٥-٩ سال از کتاب تحول نظام آموزش فنلاند. (مشهور است که فنلاند یکی از خلاقانه ترین نظام های آموزش «مدرسی» را دارد)
♦️ ١- مهارت درست لباس پوشيدن
٢- مهارت درست راه رفتن
٣- مهارت خوب حرف زدن
٤- مهارت حرف خوب زدن
٥- مهارت منظم بودن
٦- مهارت شعر خواندن
٧- مهارت نقاشي كردن
٨- مهارت نوشتن
٩- مهارت ترانه و دكلمه خواندن
١٠- مهارت بهداشت
١١- مهارت تيمي عمل كردن
١٢- مهارت درست انتقاد كردن
١٣- مهارت و تمرين شجاعت
١٤- مهارت تشخيص درست از نادرست
١٥- مهارت درست غذا خوردن
١٦- مهارت گره زدن
١٧- مهارت كار با قيچي و برش زدن
١٨- مهارت سعي در خوش خط بودن
١٩- مهارت شستن اشيا
٢٠- مهارت مطالعه
٢١- مهارت تقسيم زمان در امور
٢٢- مهارت كنترل خشم
٢٣- مهارت تحمل حرف مخالف
٢٤- مهارت پژوهش و تحقيق
٢٥- مهارت تشخيص دوست خوب
٢٦- مهارت بازي كردن
٢٧- مهارت غذا پختن
٢٨- مهارت كار با سوزن
٢٩- مهارت تشكر
و سپاسگزاري كردن
٣٠- مهارت خوب توجه كردن
٣١-مهارت تفكر كردن
٣٢- مهارت تفكر خوب داشتن
٣٣- مهارت دوست خوب پيدا كردن
٣٤- مهارت نگهداري دوست خوب
٣٥- مهارت نگهداري لوازم
٣٦- مهارت انتقاد و نقد كردن
٣٧- مهارت راز دار بودن
٣٨- مهارت برنامه ريزي كردن
٣٩-ومهارت گذشت
٤٠- مهارت صبور بودن
٤١- مهارت دريافتن راه حل
٤٢- مهارت نگهداري گياه و گل
٤٣- مهارت دقت به پيرامون
٤٤- مهارت صادق بودن
٤٥- مهارت وفادار بودن
٤٦- مهارت نوشتن
٤٧- مهارت اينده نگري
٤٨- مهارت تلاش كردن
٤٩- مهارت نا اميد نشدن
٥٠- مهارت هدف داشتن
٥١- مهارت كار با ابزار
٥٢- مهارت كار با كامپيوتر
٥٣- مهارت در فضاي مجازي و سايبري
٥٤- مهارت در تصوير ذ هني داشتن
٥٥- مهارت احترام گذاشتن
٥٦- مهارت كم مصرف بودن
٥٧- مهارت بهره گيري از اشيا
٥٨- مهارت مشورت گرفتن
٥٩- مهارت مشورت و همفكري كردن
٦٠-... مهارت ١٢ و مهارت ٣١ و مهارت ٣۶
🌹🌹🌹🌹🌹 الان یکی از درس های واجب در دبستان، درس فلسفه برای کودکان است.
P4C
Philosophy for Children
اگر کودکان درس P4C را بیاموزند قادرند مطالب منطقی، فلسفی و علمی با اراجیف و خرافات و ادعاهای نامعقول را تشخیص داده و با سفسطه فریب نخورند.
🌹🌹🌹🌹🌹
این مهارتی است که هم اکنون اکثرا اساتید دانشگاهی ایران از آن برخوردار نیستند.
http://www.p4c.ir
/Index/schools.htm
پارک علوم در خدمت دانشمندان آینده ایران
@parkolum
=========================
این مهارتها برای دنیای انسانها بسیار مهم و حیاتی اند، که متاسفانه در آموزش و پرورش چه در سطح مراکز آموزشی و حتی در خانواده ها جای بسیاری از آنها خالی است .
www.p4c.ir
P4c in Iran - كندوكاو فلسفي براي كودكان و نوجوانان در ايران
http://www.p4c.ir - The First Iranian website for introducing P4C and its achivements اولين سايت ايراني براي معرفي فلسفه براي کودکان و نوجوانان و دستاوردهاي آن
براي كودكان ١٥-٩ سال از کتاب تحول نظام آموزش فنلاند. (مشهور است که فنلاند یکی از خلاقانه ترین نظام های آموزش «مدرسی» را دارد)
♦️ ١- مهارت درست لباس پوشيدن
٢- مهارت درست راه رفتن
٣- مهارت خوب حرف زدن
٤- مهارت حرف خوب زدن
٥- مهارت منظم بودن
٦- مهارت شعر خواندن
٧- مهارت نقاشي كردن
٨- مهارت نوشتن
٩- مهارت ترانه و دكلمه خواندن
١٠- مهارت بهداشت
١١- مهارت تيمي عمل كردن
١٢- مهارت درست انتقاد كردن
١٣- مهارت و تمرين شجاعت
١٤- مهارت تشخيص درست از نادرست
١٥- مهارت درست غذا خوردن
١٦- مهارت گره زدن
١٧- مهارت كار با قيچي و برش زدن
١٨- مهارت سعي در خوش خط بودن
١٩- مهارت شستن اشيا
٢٠- مهارت مطالعه
٢١- مهارت تقسيم زمان در امور
٢٢- مهارت كنترل خشم
٢٣- مهارت تحمل حرف مخالف
٢٤- مهارت پژوهش و تحقيق
٢٥- مهارت تشخيص دوست خوب
٢٦- مهارت بازي كردن
٢٧- مهارت غذا پختن
٢٨- مهارت كار با سوزن
٢٩- مهارت تشكر
و سپاسگزاري كردن
٣٠- مهارت خوب توجه كردن
٣١-مهارت تفكر كردن
٣٢- مهارت تفكر خوب داشتن
٣٣- مهارت دوست خوب پيدا كردن
٣٤- مهارت نگهداري دوست خوب
٣٥- مهارت نگهداري لوازم
٣٦- مهارت انتقاد و نقد كردن
٣٧- مهارت راز دار بودن
٣٨- مهارت برنامه ريزي كردن
٣٩-ومهارت گذشت
٤٠- مهارت صبور بودن
٤١- مهارت دريافتن راه حل
٤٢- مهارت نگهداري گياه و گل
٤٣- مهارت دقت به پيرامون
٤٤- مهارت صادق بودن
٤٥- مهارت وفادار بودن
٤٦- مهارت نوشتن
٤٧- مهارت اينده نگري
٤٨- مهارت تلاش كردن
٤٩- مهارت نا اميد نشدن
٥٠- مهارت هدف داشتن
٥١- مهارت كار با ابزار
٥٢- مهارت كار با كامپيوتر
٥٣- مهارت در فضاي مجازي و سايبري
٥٤- مهارت در تصوير ذ هني داشتن
٥٥- مهارت احترام گذاشتن
٥٦- مهارت كم مصرف بودن
٥٧- مهارت بهره گيري از اشيا
٥٨- مهارت مشورت گرفتن
٥٩- مهارت مشورت و همفكري كردن
٦٠-... مهارت ١٢ و مهارت ٣١ و مهارت ٣۶
🌹🌹🌹🌹🌹 الان یکی از درس های واجب در دبستان، درس فلسفه برای کودکان است.
P4C
Philosophy for Children
اگر کودکان درس P4C را بیاموزند قادرند مطالب منطقی، فلسفی و علمی با اراجیف و خرافات و ادعاهای نامعقول را تشخیص داده و با سفسطه فریب نخورند.
🌹🌹🌹🌹🌹
این مهارتی است که هم اکنون اکثرا اساتید دانشگاهی ایران از آن برخوردار نیستند.
http://www.p4c.ir
/Index/schools.htm
پارک علوم در خدمت دانشمندان آینده ایران
@parkolum
=========================
این مهارتها برای دنیای انسانها بسیار مهم و حیاتی اند، که متاسفانه در آموزش و پرورش چه در سطح مراکز آموزشی و حتی در خانواده ها جای بسیاری از آنها خالی است .
www.p4c.ir
P4c in Iran - كندوكاو فلسفي براي كودكان و نوجوانان در ايران
http://www.p4c.ir - The First Iranian website for introducing P4C and its achivements اولين سايت ايراني براي معرفي فلسفه براي کودکان و نوجوانان و دستاوردهاي آن
www.p4c.ir
P4c in Iran - كندوكاو فلسفي براي كودكان و نوجوانان در ايران
http://www.p4c.ir - The First Iranian website for introducing P4C and its achivements اولين سايت ايراني براي معرفي فلسفه براي کودکان و نوجوانان و دستاوردهاي آن
خواننده گرامی، به جز مطلب بالا ، با جستجوی کلمه ی آموزش یا کلمهی مدرسه یا کلمهی ایلیچ یا پائولو فرری (فریره)، در این کانال، و چند مقاله ی سایت عدم خشونت مخصوصا مقاله فبک مطالب دیگری را در نقد آموزش های رسمی و روش های دیگرِ آموزش خواهید خواند.
https://t.me/GahFerestGhKeshani/4776
https://t.me/GahFerestGhKeshani/4776
Telegram
گاه فرست غلامعلی کشانی
♦️رويكرد _مهارت ها در آموزش
براي كودكان ١٥-٩ سال از کتاب تحول نظام آموزش فنلاند.،
♦️ ١- مهارت درست لباس پوشيدن
٢- مهارت درست راه رفتن
٣- مهارت خوب حرف زدن
٤- مهارت حرف خوب زدن
٥- مهارت منظم بودن
٦- مهارت شعر خواندن
٧- مهارت نقاشي كردن
٨- مهارت نوشتن…
براي كودكان ١٥-٩ سال از کتاب تحول نظام آموزش فنلاند.،
♦️ ١- مهارت درست لباس پوشيدن
٢- مهارت درست راه رفتن
٣- مهارت خوب حرف زدن
٤- مهارت حرف خوب زدن
٥- مهارت منظم بودن
٦- مهارت شعر خواندن
٧- مهارت نقاشي كردن
٨- مهارت نوشتن…
Forwarded from هزار خط ناتمام
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
فلسفه - زندگی خوب: نیچه
#فلسفه، #زندگی_خوب، #نیچه، #کریس_سورپرنانت
▪️مترجم: حسین محمدیزاده
▫️لینک ویدئو در آپارات
🍂
#فلسفه، #زندگی_خوب، #نیچه، #کریس_سورپرنانت
▪️مترجم: حسین محمدیزاده
▫️لینک ویدئو در آپارات
🍂
Forwarded from هزار خط ناتمام
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
توجهآگاهی چیست؟ - پاسخهایی ساده، معنایی عمیق
#ذهنآگاهی ، #عصبشناسی
▪️مترجم: پیوند جلالی
▫️لینک ویدئو در آپارات
🍂
#ذهنآگاهی ، #عصبشناسی
▪️مترجم: پیوند جلالی
▫️لینک ویدئو در آپارات
🍂
Forwarded from مصطفی ملکیان MalekianMedia
❇️ سخنرانی #استاد_مصطفی_ملکیان با عنوان «ده نشانهی #ماتریالیسم_اخلاقی در ما»
🔸 نشست خصوصی، خرداد ۱۳۹۶
🔹 انتشار برای نخستین بار
👉 @MalekianMedia کانال تلگرامی استاد ملکیان
👉 farzanehinstitute.ir سایت رسمی استاد ملکیان
🎙 #فایل_صوتی این سخنرانی را در اینجا بشنوید:
👇👇👇👇👇👇👇👇
🔸 نشست خصوصی، خرداد ۱۳۹۶
🔹 انتشار برای نخستین بار
👉 @MalekianMedia کانال تلگرامی استاد ملکیان
👉 farzanehinstitute.ir سایت رسمی استاد ملکیان
🎙 #فایل_صوتی این سخنرانی را در اینجا بشنوید:
👇👇👇👇👇👇👇👇
Telegram
attach 📎
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
به دین دیگران نخندیم! تصور نکنیم که نماز این دوستان، از نظرگاه همسایگان شان، نمازی باطل است.
در ویتنام با وجود کمی جمعیت مسلمان، سه نوع دین اسلام (و نه مذهب انشعابی) وجود دارد:
1- نوع عربستان سعودی آن، که دستورالعمل های آن از خارج می آید.
2- نوع ملی آن، که کاملا با عربستانی فرق دارد.
3- نوعی که یک اقلیت کوچک با ترکیب بودایی گری و هندوئیسم برساخته اند و تقریبا از کل دین اسلام، فقط کلمه ی الله در سر در مسجد را باقی گذاشته اند و باقی را کنار گذاشته اند.
دورکهایم می گوید دین برساخته ای انسانی است که پرچم هویت جمعی است.
اسلام و هر دینی در هر جایی به رنگ فرهنگ و خرده فرهنگ آن جغرافیا در می آید.
پس، حتی از نگاه درون فرقه ای هم، حق نداریم دین کسان دیگر را باطل بدانیم، چه رسد از نظرگاه برون دینی.
فقط باید متوجه باشیم که فرهنگ قومی است که دین ها را شکل نهایی می دهد و برساخته می کند، نه کتاب های قطور حوزه های علمیه ی سراسر جهان.
و نتیجه ی دیگر این که:
زیاد سخت نگیریم!
و سخت گیرندگان را به برساختگی همهی این آداب و مناسک ارجاع دهیم.
برای اطلاع بیشتر: «زایش دین» در
Www.ghkeshani.com/translations
در ویتنام با وجود کمی جمعیت مسلمان، سه نوع دین اسلام (و نه مذهب انشعابی) وجود دارد:
1- نوع عربستان سعودی آن، که دستورالعمل های آن از خارج می آید.
2- نوع ملی آن، که کاملا با عربستانی فرق دارد.
3- نوعی که یک اقلیت کوچک با ترکیب بودایی گری و هندوئیسم برساخته اند و تقریبا از کل دین اسلام، فقط کلمه ی الله در سر در مسجد را باقی گذاشته اند و باقی را کنار گذاشته اند.
دورکهایم می گوید دین برساخته ای انسانی است که پرچم هویت جمعی است.
اسلام و هر دینی در هر جایی به رنگ فرهنگ و خرده فرهنگ آن جغرافیا در می آید.
پس، حتی از نگاه درون فرقه ای هم، حق نداریم دین کسان دیگر را باطل بدانیم، چه رسد از نظرگاه برون دینی.
فقط باید متوجه باشیم که فرهنگ قومی است که دین ها را شکل نهایی می دهد و برساخته می کند، نه کتاب های قطور حوزه های علمیه ی سراسر جهان.
و نتیجه ی دیگر این که:
زیاد سخت نگیریم!
و سخت گیرندگان را به برساختگی همهی این آداب و مناسک ارجاع دهیم.
برای اطلاع بیشتر: «زایش دین» در
Www.ghkeshani.com/translations
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
به دین دیگران نخندیم! تصور نکنیم که نماز و قرآن خوانی این دوستان، از نظرگاه همسایگان شان، باطل است.
در ویتنام با وجود کمی جمعیت مسلمان، سه نوع دین اسلام (و نه مذهب انشعابی) وجود دارد:
1- نوع عربستان سعودی آن، که دستورالعمل های آن از خارج می آید.
2- نوع ملی آن، که کاملا با عربستانی فرق دارد.
3- نوعی که یک اقلیت کوچک با ترکیب بودایی گری و هندوئیسم برساخته اند و تقریبا از کل دین اسلام، فقط کلمه ی الله در سر در مسجد را باقی گذاشته اند و باقی را کنار گذاشته اند.
دورکهایم می گوید دین برساخته ای انسانی است که پرچم هویت جمعی است.
اسلام و هر دینی در هر جایی به رنگ فرهنگ و خرده فرهنگ آن جغرافیا در می آید.
پس، حتی از نگاه درون فرقه ای هم، حق نداریم دین کسان دیگر را باطل بدانیم، چه رسد از نظرگاه برون دینی!
فقط باید متوجه باشیم که فرهنگ قومی است که دین ها را شکل نهایی می دهد و برساخته می کند، نه کتاب های قطور حوزه های علمیه ی سراسر جهان.
و نتیجه دیگر این که:
زیاد سخت نگیریم!
و سخت گیرندگان را به برساختگی همهی این آداب و مناسک ارجاع دهیم.
برای اطلاع بیشتر: «زایش دین» در
Www.ghkeshani.com/translations
در ویتنام با وجود کمی جمعیت مسلمان، سه نوع دین اسلام (و نه مذهب انشعابی) وجود دارد:
1- نوع عربستان سعودی آن، که دستورالعمل های آن از خارج می آید.
2- نوع ملی آن، که کاملا با عربستانی فرق دارد.
3- نوعی که یک اقلیت کوچک با ترکیب بودایی گری و هندوئیسم برساخته اند و تقریبا از کل دین اسلام، فقط کلمه ی الله در سر در مسجد را باقی گذاشته اند و باقی را کنار گذاشته اند.
دورکهایم می گوید دین برساخته ای انسانی است که پرچم هویت جمعی است.
اسلام و هر دینی در هر جایی به رنگ فرهنگ و خرده فرهنگ آن جغرافیا در می آید.
پس، حتی از نگاه درون فرقه ای هم، حق نداریم دین کسان دیگر را باطل بدانیم، چه رسد از نظرگاه برون دینی!
فقط باید متوجه باشیم که فرهنگ قومی است که دین ها را شکل نهایی می دهد و برساخته می کند، نه کتاب های قطور حوزه های علمیه ی سراسر جهان.
و نتیجه دیگر این که:
زیاد سخت نگیریم!
و سخت گیرندگان را به برساختگی همهی این آداب و مناسک ارجاع دهیم.
برای اطلاع بیشتر: «زایش دین» در
Www.ghkeshani.com/translations
قاووت و درمانِ همهی امراض انسانها!
===================
داستانِ آشغال خوریِ بشرِ امروزی یکی داستان است پر آبِ چشم*. در سه یادداشت در سایت عدمِ خشونت به گوشههایی از این بحث اشاره کرده بودم **. اما چند روز پیش وقتی روی یک بستهی بسیار شیک و گران نامِ چیزی به اسم قاووت را خواندم، نکتهی دیگری از این داستانِ آشغال خوری به نظرم رسید که ما همگی دچارش هستیم:
روی بسته، دقیقا همینها را نوشته بودند:
مواردِ استفادهی قاووت:
۱- تونیک (تقویتکنندهی معده، کبد، طحال، کلیه، قلب، اعصاب و مغز) ۲- موثر در کاهشِ درد و التهابِ مفاصل، بیخوابی و افسردگی ۳- افزایش قوای بدن و رفعِ خستگیِ ناشی از فعالیت جسمی و ذهنی۴- موثر در کاهشِ فشارِ خون، چربی و کلسترول ۵- مقویِ معده و کمک به هضم غذا و موثر در رفعِ سوءِ هاضمه، نفخ وسردیِ معده و بوی بد دهان ۶- کمک به تقویت حافظه، آرامشِ اعصاب و ضدِ فراموشی ۷- دارای مزاجِ گرم، و موثر در بیماریهای با منشاء سردی ۸- موثر در رفعِ یبوست و دفعِ سموم بدن ۹ – شیرافزا و تقویت کنندهی مادران
ادامه در:
www.ghkeshani.com/ghaavoot
کانال گاه فرست:
T.ME/GAHFERESTGHKESHANI
===================
داستانِ آشغال خوریِ بشرِ امروزی یکی داستان است پر آبِ چشم*. در سه یادداشت در سایت عدمِ خشونت به گوشههایی از این بحث اشاره کرده بودم **. اما چند روز پیش وقتی روی یک بستهی بسیار شیک و گران نامِ چیزی به اسم قاووت را خواندم، نکتهی دیگری از این داستانِ آشغال خوری به نظرم رسید که ما همگی دچارش هستیم:
روی بسته، دقیقا همینها را نوشته بودند:
مواردِ استفادهی قاووت:
۱- تونیک (تقویتکنندهی معده، کبد، طحال، کلیه، قلب، اعصاب و مغز) ۲- موثر در کاهشِ درد و التهابِ مفاصل، بیخوابی و افسردگی ۳- افزایش قوای بدن و رفعِ خستگیِ ناشی از فعالیت جسمی و ذهنی۴- موثر در کاهشِ فشارِ خون، چربی و کلسترول ۵- مقویِ معده و کمک به هضم غذا و موثر در رفعِ سوءِ هاضمه، نفخ وسردیِ معده و بوی بد دهان ۶- کمک به تقویت حافظه، آرامشِ اعصاب و ضدِ فراموشی ۷- دارای مزاجِ گرم، و موثر در بیماریهای با منشاء سردی ۸- موثر در رفعِ یبوست و دفعِ سموم بدن ۹ – شیرافزا و تقویت کنندهی مادران
ادامه در:
www.ghkeshani.com/ghaavoot
کانال گاه فرست:
T.ME/GAHFERESTGHKESHANI