Forwarded from هزار خط ناتمام
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ذهنآگاهی چگونه ما را توانمند میسازد؟ - شارون سالزبرگ
#ذهنآگاهی، #افکار_منفی، #happify
▪️مترجم: حسین محمدیزاده
▫️لینک ویدئو با کیفیت بالا در آپارات
🍂
#ذهنآگاهی، #افکار_منفی، #happify
▪️مترجم: حسین محمدیزاده
▫️لینک ویدئو با کیفیت بالا در آپارات
🍂
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
✳️ مواظب باشیم
- موقعِ دادِ سخن دادن،
- موقعِ رَجَز خوانی،
- موقع اظهارِ طلب،
- موقعِ مطالبهگری،
کفشمان پای دیگری را له نکند!
✳️ صحنهسازیِ بالا یکی از نمونههای خوبِ تلنگر به انسان است، انسانی که از همه طلبکار است، و در همانحال، به نزدیکترینهمسایهاش بدهکار. در این صحنه، کوتوله به چاقه میگوید:
ببین! نمیخواد دادِ سخن بدی، اول وظیفهات رو نسبت به من انجام بده، بعد دادِ سخن بده!
✳️ گاندی میگفت:
پیشنهاد میدهم پیش از منشورِ حقوقِ بشر، منشورِ وظایفِ بشر نوشته شود. وقتی وظایفمان را انجام بدهیم، خودبهخود حقوقمان هم روشن خواهد شد. هیچ حقی بدون انجام وظیفهای متناظر و پیشینی نباید متصور باشد. (نقل به مضمون)
✅ حالا بد نیست به خودمان نگاه کنیم، و ببینیم چه وظایفی را بدهکاریم، و به جایش طلبکاریم، از همهی بدهکارانِ واقعی یا خیالی.
- موقعِ دادِ سخن دادن،
- موقعِ رَجَز خوانی،
- موقع اظهارِ طلب،
- موقعِ مطالبهگری،
کفشمان پای دیگری را له نکند!
✳️ صحنهسازیِ بالا یکی از نمونههای خوبِ تلنگر به انسان است، انسانی که از همه طلبکار است، و در همانحال، به نزدیکترینهمسایهاش بدهکار. در این صحنه، کوتوله به چاقه میگوید:
ببین! نمیخواد دادِ سخن بدی، اول وظیفهات رو نسبت به من انجام بده، بعد دادِ سخن بده!
✳️ گاندی میگفت:
پیشنهاد میدهم پیش از منشورِ حقوقِ بشر، منشورِ وظایفِ بشر نوشته شود. وقتی وظایفمان را انجام بدهیم، خودبهخود حقوقمان هم روشن خواهد شد. هیچ حقی بدون انجام وظیفهای متناظر و پیشینی نباید متصور باشد. (نقل به مضمون)
✅ حالا بد نیست به خودمان نگاه کنیم، و ببینیم چه وظایفی را بدهکاریم، و به جایش طلبکاریم، از همهی بدهکارانِ واقعی یا خیالی.
Forwarded from محمدرضا جلائیپور🍀Jalaeipour
با داغ شدن موضوع تبعیض نژادی، میخواهم در مورد امیر حسین بنویسم. اینکه کی بود و چرا الان پیش ما نیست.
و اینکه ما هم در ایران تبعیض نژادی سیستماتیک داریم و وقتشه کلاهمان را بالاتر بگذاریم. همچنین در مورد فرهنگ افتضاح اهداء عضو و قانون مرگ خود خواسته حرف میزنم.
امیرحسین کودک ۶ ساله #افغان بود که بدلیل عدم پیوند به موقع قلب، کمتر از یک سال پیش در تهران فوت شد.
مشکل قلب امیر حسین تقریبا از ۱ سالگی مشخص شده بود و خانوادهش دنبال درمانش بودند. ۴ سال پیش بچههای جمعیت خانواده را شناسایی میکنند و پیگیر درمانش میشوند.
از همون ابتدا امیرحسین باید در لیست پیوند قلب قرارمیگرفت که نگرفت.
یک مانع بزرگ وجود داشت. تبعیض نژادی پنهانی که خودش را زیر نقاب قانون و دلایل مثلا منطقی پنهان کرده. قانون اجازه پیوند اعضاء به اتباع خارجی (به قول خودشان بیگانگان!) نمیدهد.
البته امکان انجام عمل پیوند در ایران برای اتباع وجود داره اونهم در صورتی که دهنده و گیرنده از یک کشور باشند و برای عضو دهنده هیچ داوطلب ایرانی نداشته باشه! فهمیدید چی شد؟
یعنی اگر یک قلب افغان بیاد برای پیوند، در لیست اگر هیچ گیرنده ایرانی نباشه که به لحاظ معیارهای پزشکی مثل گروه خون و اندازه قلب بهش بخوره اونوقت میرن سراغ افغانهای توی لیست. غیر از کلیه البته. چون خرید و فروشش آزاده خودشان میتوانند بروند عضو پیدا کنند.
طبق همین قانون هم امیرحسین باید در لیست پیوند اسمش ثبت میشد و چون از سن خیلی کم مشکلش تشخیص داده شده بود و شانس برای پیدا شدن عضو پیوندی داشت. چون به هر حال ما بیمار مرگ مغزی افغان زیاد داریم. ولی بیمارستان امام خمینی اسم امیرحسین را در لیست ثبت نکرد. چرا؟ باید از خودشان بپرسید.
و بدتر از اون با دادن اطلاعات اشتباه به بچههای جمعیت و خانواده، مانع پیگیری بچهها از ادامه روند درمان شدند. به دروغ گفتند اسمش در لیست هست و سه سال مادرش به بیمارستان مراجعه میکرد و بهش میگفتند برو، هروقت قلب پیدا شد بهت خبر میدهیم. اینطوری وقت ارزشمند امیرحسین تلف شد.
با پیگیریها ما بعدا معلوم شد هیچ لیستی درکار نبوده. حتی بیمارستان گروه خونی امیرحسین را هم ثبت نکرده بوده چه برسه به لیست پیوند. من هیچ دلیلی جز تبعیض نژادی نمیبینم. یعنی اون مسئول بیمارستان هیچ ارزشی برای یک #افغان قائل نبود.
به زعم خودشان چون عملا امکان پیدا شدن عضو وجود نداره پس زحمت ثبت اسم را هم به خودشان نمیدادند.
اعتمادیان و صادق نیت رؤسای وقت بیمارستان امام خمینی در اون زمان بودند.
آقایون اسمتان را یک گوشه برای خودم نوشتم و فراموشتان نمیکنم.
این قضیه پیوند برای اتباع یک استثناء هم داره. اینکه در شرایط بحرانی با دستور مستقیم وزیر پیوند میتونه انجام شه. این مصوبه را هم دکتر هاشمی وضع کرده بود. اونهم بخاطر اون دخترک افغان در شیراز که بخاطر عدم پیوند کبد جانش را از دست داد و زمان خودش خیلی رسانهای شد و آبروشان رفته بود.
ما هم روی این قضیه تمرکز کردیم و شروع کردیم به نامه نگاری با وزارتخونه و وزیر. خلاصه بعد از ۱ ماه با کلی داستان مثل گم شدن نامه در وزارت خونه و ملاقات حضوری با وزیر دستور پیوند را گرفتیم. ۲۷ اردیبهشت پارسال اسم امیرحسین به گفته خودشان با اولویت بالا در لیست ثبت شد.
موقع بستری امیرحسین برای آنژیوگرافی، بیمارستان رجایی ۲۰ میلیون درخواست کرد! هزینه عمل آنژیوگرافی در یک بیمارستان خصوصی بدون بیمه حدود ۵ میلیون بود. چرا گفتند ۲۰ میلیون؟ چون برای اتباع ضریب در نظر میگیرند. پول را جور کردیم و کار ادامه پیدا کرد.
روز آنژیو روز خیلی خوبی بود برامون. چون فهمیدیم هنوز فرصت کمی هست و مهمتر از آن امیر حسین ریهش سالمه و تنها با پیوند قلب میتونه زنده بمونه. دکترش همون وقت گفته بود تا شهریور وقت داره. ما هم امیدوار رفتیم پی جمع کردن پول.
ولی تا شهریور قلبی پیدا نشد. امیر حسین شرایطش روز به روز بدتر شد و در نهایت رفت زیر دستگاه و بعد ده روز، به قول خودش رفت تو ابرها خواب شد.
منبع:
https://b2n.ir/819212
@jalaeipour
و اینکه ما هم در ایران تبعیض نژادی سیستماتیک داریم و وقتشه کلاهمان را بالاتر بگذاریم. همچنین در مورد فرهنگ افتضاح اهداء عضو و قانون مرگ خود خواسته حرف میزنم.
امیرحسین کودک ۶ ساله #افغان بود که بدلیل عدم پیوند به موقع قلب، کمتر از یک سال پیش در تهران فوت شد.
مشکل قلب امیر حسین تقریبا از ۱ سالگی مشخص شده بود و خانوادهش دنبال درمانش بودند. ۴ سال پیش بچههای جمعیت خانواده را شناسایی میکنند و پیگیر درمانش میشوند.
از همون ابتدا امیرحسین باید در لیست پیوند قلب قرارمیگرفت که نگرفت.
یک مانع بزرگ وجود داشت. تبعیض نژادی پنهانی که خودش را زیر نقاب قانون و دلایل مثلا منطقی پنهان کرده. قانون اجازه پیوند اعضاء به اتباع خارجی (به قول خودشان بیگانگان!) نمیدهد.
البته امکان انجام عمل پیوند در ایران برای اتباع وجود داره اونهم در صورتی که دهنده و گیرنده از یک کشور باشند و برای عضو دهنده هیچ داوطلب ایرانی نداشته باشه! فهمیدید چی شد؟
یعنی اگر یک قلب افغان بیاد برای پیوند، در لیست اگر هیچ گیرنده ایرانی نباشه که به لحاظ معیارهای پزشکی مثل گروه خون و اندازه قلب بهش بخوره اونوقت میرن سراغ افغانهای توی لیست. غیر از کلیه البته. چون خرید و فروشش آزاده خودشان میتوانند بروند عضو پیدا کنند.
طبق همین قانون هم امیرحسین باید در لیست پیوند اسمش ثبت میشد و چون از سن خیلی کم مشکلش تشخیص داده شده بود و شانس برای پیدا شدن عضو پیوندی داشت. چون به هر حال ما بیمار مرگ مغزی افغان زیاد داریم. ولی بیمارستان امام خمینی اسم امیرحسین را در لیست ثبت نکرد. چرا؟ باید از خودشان بپرسید.
و بدتر از اون با دادن اطلاعات اشتباه به بچههای جمعیت و خانواده، مانع پیگیری بچهها از ادامه روند درمان شدند. به دروغ گفتند اسمش در لیست هست و سه سال مادرش به بیمارستان مراجعه میکرد و بهش میگفتند برو، هروقت قلب پیدا شد بهت خبر میدهیم. اینطوری وقت ارزشمند امیرحسین تلف شد.
با پیگیریها ما بعدا معلوم شد هیچ لیستی درکار نبوده. حتی بیمارستان گروه خونی امیرحسین را هم ثبت نکرده بوده چه برسه به لیست پیوند. من هیچ دلیلی جز تبعیض نژادی نمیبینم. یعنی اون مسئول بیمارستان هیچ ارزشی برای یک #افغان قائل نبود.
به زعم خودشان چون عملا امکان پیدا شدن عضو وجود نداره پس زحمت ثبت اسم را هم به خودشان نمیدادند.
اعتمادیان و صادق نیت رؤسای وقت بیمارستان امام خمینی در اون زمان بودند.
آقایون اسمتان را یک گوشه برای خودم نوشتم و فراموشتان نمیکنم.
این قضیه پیوند برای اتباع یک استثناء هم داره. اینکه در شرایط بحرانی با دستور مستقیم وزیر پیوند میتونه انجام شه. این مصوبه را هم دکتر هاشمی وضع کرده بود. اونهم بخاطر اون دخترک افغان در شیراز که بخاطر عدم پیوند کبد جانش را از دست داد و زمان خودش خیلی رسانهای شد و آبروشان رفته بود.
ما هم روی این قضیه تمرکز کردیم و شروع کردیم به نامه نگاری با وزارتخونه و وزیر. خلاصه بعد از ۱ ماه با کلی داستان مثل گم شدن نامه در وزارت خونه و ملاقات حضوری با وزیر دستور پیوند را گرفتیم. ۲۷ اردیبهشت پارسال اسم امیرحسین به گفته خودشان با اولویت بالا در لیست ثبت شد.
موقع بستری امیرحسین برای آنژیوگرافی، بیمارستان رجایی ۲۰ میلیون درخواست کرد! هزینه عمل آنژیوگرافی در یک بیمارستان خصوصی بدون بیمه حدود ۵ میلیون بود. چرا گفتند ۲۰ میلیون؟ چون برای اتباع ضریب در نظر میگیرند. پول را جور کردیم و کار ادامه پیدا کرد.
روز آنژیو روز خیلی خوبی بود برامون. چون فهمیدیم هنوز فرصت کمی هست و مهمتر از آن امیر حسین ریهش سالمه و تنها با پیوند قلب میتونه زنده بمونه. دکترش همون وقت گفته بود تا شهریور وقت داره. ما هم امیدوار رفتیم پی جمع کردن پول.
ولی تا شهریور قلبی پیدا نشد. امیر حسین شرایطش روز به روز بدتر شد و در نهایت رفت زیر دستگاه و بعد ده روز، به قول خودش رفت تو ابرها خواب شد.
منبع:
https://b2n.ir/819212
@jalaeipour
نابرابری و ریزهکاریهایش!👆
===================
همانطور که در این فرستههای زیر میبینیم، برابری جزئیاتی دارد که بهتر است ما هم در موقع رفتار با دیگران آن را در نظر بگیریم و موقع فکر کردن به برابریهای اجتماعی هم متوجه آنها باشیم.
اما با وجودِ اقداماتِ قانونی یا فردی برای تامینِ دو عاملِ برابری فرصت و ابزارِ مناسب، عامل دیگری قطعا میتواند نابرابری را در یک جامعهی کوچک یا بزرگ ادامهدار کند:
نهادینهگیِ نابرابری و تبعیض در خانواده و اجتماع و در نتیجه مقاومتِ کسانی که موثر در زندگی یک فرد اند در برابر قانون یا رسمِ ضد نابرابری میتواند همهی رشتهها را پنبه کند.
نمونهاش نابرابریِ احتمالی در بعضی خانوادههای ایرانی نسبت به دختران است: هنوز که هنوز است مادرِ خانواده ارجحیت را به پسر خانواده میدهد و حتی در موردِ سفره برای دختر خود کمتر میگذارد.
نمونهی جهانی:
در سال ۱۸۶۵ فرمان لغو بردگی را آبراهام لینکلن، رئیس جمهور آمریکا صادر کرد که در آن بردگان از همهی حقوق یک شهروند آمریکایی باید برخوردار میشدند. اما ۹۰سال بعد هم هنوز جامعهی آمریکا دو تکه بود. در سال ۱۹۵۵ بود که روزا پارکز بانوی شجاعِ تاریخ از روی صندلی مخصوص سفیدپوستان در اتوبوس بلند نشد. او دستگیر و محکوم شد. جنبش مدنی برابری سیاهان اوج گرفت و باز هم قوانینِ دقیقتری تصویب شد برای رفع نابرابری نهادینه. و در عینِ حال آگاهی و شرمساری عمومی در جامعه منتشر شد و مقاومت را نسبت به قانون کمتر کرد.
اما این نابرابریِ نهادینه هنوز با درجهی کمتری وجود دارد. مطالعات جدی نشان میدهند که نژاد سیاه در آمریکا جمعاً از سفیدها عقبتر است، چرا که بعضی از آنانی که با حقوقِ مردم سر کار دارند ( یعنی کارمندان دولتی و خودِ مردمِ عادی) به سیاهپوستان که میرسند، چشمبسته برایشان "کم" میگذارند و کمفروشی میکنند و یا [فیسبیلالله] فشار بیشتری بر گلویشان میآورند.
به این میگوییم نهادینهگیِ سنتِ غلط و جرم و تبعیض در بعضی از مردم و ادارات.
[البته یادمان باشد که ما در ولایتِ گلوبلبلِ خودمان، با اشکال تبعیضِ نه تنها نهادینه بلکه علنی و اعلامشده جنسی، قومی، دینی، و نیز تبعیضِ آشکار به همنوعان افغان روبروییم .]
این مشکل، دقیقا مشکلی است فرهنگی و اخلاقی.
این جاست که متوجه میشویم پارلمانتاریسم و قانونهایش همه "کشک" اند. تا امروز ۱۵۵ سال از آزادی رسمی بردگان و ۶۵ سال از شجاعتِ روزا پارکز و بزرگمرد تاریخِ آمریکا مارتین لوترکینگ میگذرد، اما هنوز تهماندههای نژادپرستی در این یا آن فردِ کوچک (کارمند یا عابرِ پیاده یا سیاستمدار مهم)، بیرحمانه حق سیاهان را تا جایی که میتواند از زیر قانون در برود، زیر پا له میکند.
اینجاست که میفهمیم نقش فرهنگ از قانونهای کاغذی مهم تر است. در همین ایران هم وضع همین طور است و همین طور هم خواهد ماند.
تقدم فرهنگ بر سیاست خود را در اینجا بهخوبی نشان میدهد.
اینجاست که میتوان این نتیجه گیریها را هم داشت (به نقل از: برگ سبز - امیر کرمانی):
"
1- اصلاحات ممکن است هزینهی بسیار زیادی داشته باشد و نیاز به زمان زیاد و تلاش فراوان برای محقق شدنش باشد.
2- بر خلاف قانون که میتوان یکشبه یا طی یک فرآیند چند ساله آن را عوض کرد، عوض شدن ذهنیت انسانها، نهادها و ایجاد اصلاحات اجتماعی واقعی ممکن است تا دههها پس از اصلاح قوانین اتفاق نیافتد.
3- اصلاحات فرآیندی است که هیچگاه متوقف نمیشود و در نهایت تنها قوانینی موثر واقع میشوند که بتوانند جایگاه
خودشان را در ذهنیت افراد آن جامعه پیدا بکنند و افراد آن جامعه به صورت فعالانه از آن ارزشها دفاع بکنند."
به این سه مورد اضافهمیکنم:
این که گفته میشود آموزش = سیاست، معنایش را در همین جا پیدا میکند. اگر میخواهی عمیقا در سیاست تغییری درازمدت ایجاد کنی، آموزش بده، و فرهنگِ عمومی را بالا ببر. دنبال کسب صندلیهای مسخرهی بیتاثیرِ مجلس و دولت نباش. صندلیهایی که فقط میتوانند مشتی کاغذ بیاثر تولید کنند که میتوانند زیر پای کارمند درجه یک تا درجه سه و مردم عادی له شوند. بهجای این کار، همین مردم را آموزش بده تا خودشان با اصرار رسمِ خوب تازه را عمل کنند و بعد با اصرار تبدیلاش کنند به قانون.
[توجه: منظور از اصلاحات، در این نقل قول، به هیچ وجه ربطی به مفاهیم اصلاحات و اصلاح طلبی (با هدف کسبِ قدرت در بالا) در ایران امروز ندارد. البته منظور از آن میتواند کار روزا پارکز، مارتین لوترکینگ، مهاتما گاندی، واسلاو هاول یا موری بوکچین ... باشد.]
آموزش = سیاست
بیتفاوت نباشیم، به بحث بگذاریم.
لطفا فرستهها را در این آدرسها تامل کنید:
https://t.me/GahFerestGhKeshani/4602
https://t.me/GahFerestGhKeshani/4603
https://t.me/GahFerestGhKeshani/4604
https://t.me/GahFerestGhKeshani/4605
===================
همانطور که در این فرستههای زیر میبینیم، برابری جزئیاتی دارد که بهتر است ما هم در موقع رفتار با دیگران آن را در نظر بگیریم و موقع فکر کردن به برابریهای اجتماعی هم متوجه آنها باشیم.
اما با وجودِ اقداماتِ قانونی یا فردی برای تامینِ دو عاملِ برابری فرصت و ابزارِ مناسب، عامل دیگری قطعا میتواند نابرابری را در یک جامعهی کوچک یا بزرگ ادامهدار کند:
نهادینهگیِ نابرابری و تبعیض در خانواده و اجتماع و در نتیجه مقاومتِ کسانی که موثر در زندگی یک فرد اند در برابر قانون یا رسمِ ضد نابرابری میتواند همهی رشتهها را پنبه کند.
نمونهاش نابرابریِ احتمالی در بعضی خانوادههای ایرانی نسبت به دختران است: هنوز که هنوز است مادرِ خانواده ارجحیت را به پسر خانواده میدهد و حتی در موردِ سفره برای دختر خود کمتر میگذارد.
نمونهی جهانی:
در سال ۱۸۶۵ فرمان لغو بردگی را آبراهام لینکلن، رئیس جمهور آمریکا صادر کرد که در آن بردگان از همهی حقوق یک شهروند آمریکایی باید برخوردار میشدند. اما ۹۰سال بعد هم هنوز جامعهی آمریکا دو تکه بود. در سال ۱۹۵۵ بود که روزا پارکز بانوی شجاعِ تاریخ از روی صندلی مخصوص سفیدپوستان در اتوبوس بلند نشد. او دستگیر و محکوم شد. جنبش مدنی برابری سیاهان اوج گرفت و باز هم قوانینِ دقیقتری تصویب شد برای رفع نابرابری نهادینه. و در عینِ حال آگاهی و شرمساری عمومی در جامعه منتشر شد و مقاومت را نسبت به قانون کمتر کرد.
اما این نابرابریِ نهادینه هنوز با درجهی کمتری وجود دارد. مطالعات جدی نشان میدهند که نژاد سیاه در آمریکا جمعاً از سفیدها عقبتر است، چرا که بعضی از آنانی که با حقوقِ مردم سر کار دارند ( یعنی کارمندان دولتی و خودِ مردمِ عادی) به سیاهپوستان که میرسند، چشمبسته برایشان "کم" میگذارند و کمفروشی میکنند و یا [فیسبیلالله] فشار بیشتری بر گلویشان میآورند.
به این میگوییم نهادینهگیِ سنتِ غلط و جرم و تبعیض در بعضی از مردم و ادارات.
[البته یادمان باشد که ما در ولایتِ گلوبلبلِ خودمان، با اشکال تبعیضِ نه تنها نهادینه بلکه علنی و اعلامشده جنسی، قومی، دینی، و نیز تبعیضِ آشکار به همنوعان افغان روبروییم .]
این مشکل، دقیقا مشکلی است فرهنگی و اخلاقی.
این جاست که متوجه میشویم پارلمانتاریسم و قانونهایش همه "کشک" اند. تا امروز ۱۵۵ سال از آزادی رسمی بردگان و ۶۵ سال از شجاعتِ روزا پارکز و بزرگمرد تاریخِ آمریکا مارتین لوترکینگ میگذرد، اما هنوز تهماندههای نژادپرستی در این یا آن فردِ کوچک (کارمند یا عابرِ پیاده یا سیاستمدار مهم)، بیرحمانه حق سیاهان را تا جایی که میتواند از زیر قانون در برود، زیر پا له میکند.
اینجاست که میفهمیم نقش فرهنگ از قانونهای کاغذی مهم تر است. در همین ایران هم وضع همین طور است و همین طور هم خواهد ماند.
تقدم فرهنگ بر سیاست خود را در اینجا بهخوبی نشان میدهد.
اینجاست که میتوان این نتیجه گیریها را هم داشت (به نقل از: برگ سبز - امیر کرمانی):
"
1- اصلاحات ممکن است هزینهی بسیار زیادی داشته باشد و نیاز به زمان زیاد و تلاش فراوان برای محقق شدنش باشد.
2- بر خلاف قانون که میتوان یکشبه یا طی یک فرآیند چند ساله آن را عوض کرد، عوض شدن ذهنیت انسانها، نهادها و ایجاد اصلاحات اجتماعی واقعی ممکن است تا دههها پس از اصلاح قوانین اتفاق نیافتد.
3- اصلاحات فرآیندی است که هیچگاه متوقف نمیشود و در نهایت تنها قوانینی موثر واقع میشوند که بتوانند جایگاه
خودشان را در ذهنیت افراد آن جامعه پیدا بکنند و افراد آن جامعه به صورت فعالانه از آن ارزشها دفاع بکنند."
به این سه مورد اضافهمیکنم:
این که گفته میشود آموزش = سیاست، معنایش را در همین جا پیدا میکند. اگر میخواهی عمیقا در سیاست تغییری درازمدت ایجاد کنی، آموزش بده، و فرهنگِ عمومی را بالا ببر. دنبال کسب صندلیهای مسخرهی بیتاثیرِ مجلس و دولت نباش. صندلیهایی که فقط میتوانند مشتی کاغذ بیاثر تولید کنند که میتوانند زیر پای کارمند درجه یک تا درجه سه و مردم عادی له شوند. بهجای این کار، همین مردم را آموزش بده تا خودشان با اصرار رسمِ خوب تازه را عمل کنند و بعد با اصرار تبدیلاش کنند به قانون.
[توجه: منظور از اصلاحات، در این نقل قول، به هیچ وجه ربطی به مفاهیم اصلاحات و اصلاح طلبی (با هدف کسبِ قدرت در بالا) در ایران امروز ندارد. البته منظور از آن میتواند کار روزا پارکز، مارتین لوترکینگ، مهاتما گاندی، واسلاو هاول یا موری بوکچین ... باشد.]
آموزش = سیاست
بیتفاوت نباشیم، به بحث بگذاریم.
لطفا فرستهها را در این آدرسها تامل کنید:
https://t.me/GahFerestGhKeshani/4602
https://t.me/GahFerestGhKeshani/4603
https://t.me/GahFerestGhKeshani/4604
https://t.me/GahFerestGhKeshani/4605
Telegram
گاه فرست غلامعلی کشانی
گاه فرست غلامعلی کشانی
نابرابری و ریزهکاریهایش!👆 =================== همانطور که در این فرستههای زیر میبینیم، برابری جزئیاتی دارد که بهتر است ما هم در موقع رفتار با دیگران آن را در نظر بگیریم و موقع فکر کردن به برابریهای اجتماعی هم متوجه آنها باشیم. اما با وجودِ اقداماتِ…
سلام جناب کشانی.
وقت به خیر
به نظر این تحلیل شما تحلیل درستی نیست. از این که قوانین عادلانه و نظام سیاسی عادلانه منجر به عدالت نشده، نتیجه گرفتین که «این مشکل، دقیقا مشکلی است فرهنگی و اخلاقی. این جاست که متوجه میشویم پارلمانتاریسم و قانونهایش همه "کشک" اند».
چرا این نتیجهگیری غلطه؟
1- اگر ساختار و قوانین عادلانهای در کار نبود نمیتونستید نتیجه بگیرید که این مشکل اخلاقیه و مربوط به تفکرات و احساسات و خواستههای افراده.
در نتیجه الان، راه حل این مشکل متفاوت میشه. راه حل مشکل قانونی، کار سیاسیه. اما راه حل مشکل اخلاقی، آموزش و گفتگو و کار فرهنگیه.
البته من و شما معتقدیم که سیاست و فرهنگ در هم تنیده هستند و آموزش مساوی سیاسته. ولی خب یه نکتهای هست. وقتی که سیستم حکومتی، از مردم جلوتره و قوانین حاصل همفکری نخبگان اجتماعه و در نتیجه مترقیتر از سطح تفکر عموم مردمه، در این حالت واجبه که با کار فرهنگی سطح تفکر مردم رو به سطح قوانین برسونیم تا مردم به خاطر مشکلات اخلاقی، قوانین رو زیر پا نگذارند. اما وقتی سطح تفکر مردم مترقیتر از قوانینه، دیگه «فقط» کار فرهنگی و آموزشی کافی نیست! اینجا باید کار سیاسی مستقیم «هم» کرد تا قوانین و ساختارهای منحط تغییر کنه. وگرنه وضعیتی مثل ایران پیش میاد. مردم ایران با وجود تمام مشکلات فرهنگی و اخلاقی و فکری که دارند، در مجموع صد قدم جلوتر از ساختار حاکم هستند.
در مورد همین قضیه تبعیض نژادی، کار فرهنگی همیشه لازم بوده و همیشه لازم هست. وقتی بردهداری رایج بود، مثلاً یک کتاب مثل کلبۀ عمو تام و... میتونه خیلی اثر بذاره بر تغییر اخلاقی مردم. اما تا وقتی فقط کار فرهنگی باشه مشکل حل نمیشه. از یک جایی به بعد لازم بود مبارزۀ جدی سیاسی هم انجام بشه برای حل این مشکل.
من به نظرم هم کسانی که ضرورت کار فرهنگی رو رد میکنن اشتباه میکنن، و هم کسانی که فکر میکنن فقط کار فرهنگی کافیه!
2- قوانین عادلانه، لازمه ولی کافی نیست. درسته که مشکل در آمریکا، اخلاقیه و درسته که قوانین آمریکا در مجموع حامی نژادپرستی نیست. اما نمیشه از این نتیجه گرفت که پس قوانین خوب، کشکه!
نخیر. قوانین خوب اولاً باعث میشه به صورت سیستماتیک به مردم ظلم نشه؛ در ثانی باعث میشه اگر کسی به خاطر نقص اخلاقی دست به جنایت زد و حق دیگران رو ضایع کرد، نتونه بیهزینه ازش در بره. قانون خوب باعث میشه خیلی از کسانی هم که نقص اخلاقی دارند به خاطر ترس از مجازات اون کار بد رو انجام ندن. فرق هست بین اراده و تفکر یک فرد با عمل یک فرد. خیلی وقتها افراد از نظر فکری مشکلی با یک کار ندارن، قصد و ارادۀ انجام اون کار رو هم دارن؛ اما در عمل اون کار براشون پرهزینه میشه و از انجامش منصرف میشن. نقش قوانین اینه که انجام این کارها رو در عمل پرهزینه کنه تا فرد حتی اگر اخلاقی هم نیست به خاطر سود و زیان خودش دست به اون کار نزنه. در همین قضیه قتل رومینا، مشکل کاملاً ساختاری بود و در درجۀ بعدی اخلاقی. میانگین رشد اخلاقی جامعه ما خیلی بالاتر از این حده که بخوان قتل ناموسی رو تأیید کنن! پس از نظر اخلاقی خیلی پیش اومدیم. اما مشکل از قوانینی بود که حامی قتل ناموسیه و پدر قاتل قبل از قتل، مشاوره حقوقی گرفته بود که نسبت به هزینۀ عملش مطمئن بشه. اگر قوانین کشور ما مشوق قتل ناموسی نبود؛ اون وقت چه بسا اون پدر علی رغم مشکل اخلاقیش، دیگه دست به اون جنایت نمیزد. اگر با وجود قوانینِ خوب، باز هم جنایتی رخ داد اون وقت میشه گفت مشکل فقط اخلاقیه.
هر کدوم از نظامهای هنجاری با وجود معایب و نواقصشون، در جای خودشون لازم هستند، گرچه کافی نیستند. بنابراین به صِرف کافی نبودن یک نظام هنجاری نمیشه کلاً زیرآب اون نظام هنجاری رو زد و بیخیالش شد.
3- فرق هست بین یه ستم سیستماتیک و ساختاری، با یه ظلم که در افراد و گروههایی رواج داره.
ساختار فاسد و ناعادلانه حتی آدمهای خوب و روشنبین رو هم وادار میکنه به این که تبدیل به ابزار ستم بشن. ساختار فاسد و ناعادلانه، اخلاقی زیستن رو برای افراد پرهزینه میکنه. ستم سیستماتیک معنیش اینه که با تصمیم و با فکر قبلی، برنامهریزی شده برای ظلم.
اما وقتی ساختار درست باشه، دیگه فقط اشخاص ظالم مقصر هستند، و این مشکل فقط با کار فرهنگی قابل حله.
4- بیایید مقدمات شما رو کنار هم بگذاریم و ببینیم منطقاً چه نتیجهای میشه ازش گرفت.
الف) قوانین در آمریکا نژادپرستانه نیست.
ب) اما تبعیض نژادی همچنان در جامعۀ آمریکا وجود داره.
در نتیجه (همون طور که شما هم به درستی نتیجه گرفتید):
پ) مشکل تبعیض نژادی در آمریکا [فقط] اخلاقی و فرهنگیه.
حالا از این استدلال باید در مورد سیستم پارلمانتاریستی آمریکا و قوانینش چه نتیجهای گرفت؟
وقت به خیر
به نظر این تحلیل شما تحلیل درستی نیست. از این که قوانین عادلانه و نظام سیاسی عادلانه منجر به عدالت نشده، نتیجه گرفتین که «این مشکل، دقیقا مشکلی است فرهنگی و اخلاقی. این جاست که متوجه میشویم پارلمانتاریسم و قانونهایش همه "کشک" اند».
چرا این نتیجهگیری غلطه؟
1- اگر ساختار و قوانین عادلانهای در کار نبود نمیتونستید نتیجه بگیرید که این مشکل اخلاقیه و مربوط به تفکرات و احساسات و خواستههای افراده.
در نتیجه الان، راه حل این مشکل متفاوت میشه. راه حل مشکل قانونی، کار سیاسیه. اما راه حل مشکل اخلاقی، آموزش و گفتگو و کار فرهنگیه.
البته من و شما معتقدیم که سیاست و فرهنگ در هم تنیده هستند و آموزش مساوی سیاسته. ولی خب یه نکتهای هست. وقتی که سیستم حکومتی، از مردم جلوتره و قوانین حاصل همفکری نخبگان اجتماعه و در نتیجه مترقیتر از سطح تفکر عموم مردمه، در این حالت واجبه که با کار فرهنگی سطح تفکر مردم رو به سطح قوانین برسونیم تا مردم به خاطر مشکلات اخلاقی، قوانین رو زیر پا نگذارند. اما وقتی سطح تفکر مردم مترقیتر از قوانینه، دیگه «فقط» کار فرهنگی و آموزشی کافی نیست! اینجا باید کار سیاسی مستقیم «هم» کرد تا قوانین و ساختارهای منحط تغییر کنه. وگرنه وضعیتی مثل ایران پیش میاد. مردم ایران با وجود تمام مشکلات فرهنگی و اخلاقی و فکری که دارند، در مجموع صد قدم جلوتر از ساختار حاکم هستند.
در مورد همین قضیه تبعیض نژادی، کار فرهنگی همیشه لازم بوده و همیشه لازم هست. وقتی بردهداری رایج بود، مثلاً یک کتاب مثل کلبۀ عمو تام و... میتونه خیلی اثر بذاره بر تغییر اخلاقی مردم. اما تا وقتی فقط کار فرهنگی باشه مشکل حل نمیشه. از یک جایی به بعد لازم بود مبارزۀ جدی سیاسی هم انجام بشه برای حل این مشکل.
من به نظرم هم کسانی که ضرورت کار فرهنگی رو رد میکنن اشتباه میکنن، و هم کسانی که فکر میکنن فقط کار فرهنگی کافیه!
2- قوانین عادلانه، لازمه ولی کافی نیست. درسته که مشکل در آمریکا، اخلاقیه و درسته که قوانین آمریکا در مجموع حامی نژادپرستی نیست. اما نمیشه از این نتیجه گرفت که پس قوانین خوب، کشکه!
نخیر. قوانین خوب اولاً باعث میشه به صورت سیستماتیک به مردم ظلم نشه؛ در ثانی باعث میشه اگر کسی به خاطر نقص اخلاقی دست به جنایت زد و حق دیگران رو ضایع کرد، نتونه بیهزینه ازش در بره. قانون خوب باعث میشه خیلی از کسانی هم که نقص اخلاقی دارند به خاطر ترس از مجازات اون کار بد رو انجام ندن. فرق هست بین اراده و تفکر یک فرد با عمل یک فرد. خیلی وقتها افراد از نظر فکری مشکلی با یک کار ندارن، قصد و ارادۀ انجام اون کار رو هم دارن؛ اما در عمل اون کار براشون پرهزینه میشه و از انجامش منصرف میشن. نقش قوانین اینه که انجام این کارها رو در عمل پرهزینه کنه تا فرد حتی اگر اخلاقی هم نیست به خاطر سود و زیان خودش دست به اون کار نزنه. در همین قضیه قتل رومینا، مشکل کاملاً ساختاری بود و در درجۀ بعدی اخلاقی. میانگین رشد اخلاقی جامعه ما خیلی بالاتر از این حده که بخوان قتل ناموسی رو تأیید کنن! پس از نظر اخلاقی خیلی پیش اومدیم. اما مشکل از قوانینی بود که حامی قتل ناموسیه و پدر قاتل قبل از قتل، مشاوره حقوقی گرفته بود که نسبت به هزینۀ عملش مطمئن بشه. اگر قوانین کشور ما مشوق قتل ناموسی نبود؛ اون وقت چه بسا اون پدر علی رغم مشکل اخلاقیش، دیگه دست به اون جنایت نمیزد. اگر با وجود قوانینِ خوب، باز هم جنایتی رخ داد اون وقت میشه گفت مشکل فقط اخلاقیه.
هر کدوم از نظامهای هنجاری با وجود معایب و نواقصشون، در جای خودشون لازم هستند، گرچه کافی نیستند. بنابراین به صِرف کافی نبودن یک نظام هنجاری نمیشه کلاً زیرآب اون نظام هنجاری رو زد و بیخیالش شد.
3- فرق هست بین یه ستم سیستماتیک و ساختاری، با یه ظلم که در افراد و گروههایی رواج داره.
ساختار فاسد و ناعادلانه حتی آدمهای خوب و روشنبین رو هم وادار میکنه به این که تبدیل به ابزار ستم بشن. ساختار فاسد و ناعادلانه، اخلاقی زیستن رو برای افراد پرهزینه میکنه. ستم سیستماتیک معنیش اینه که با تصمیم و با فکر قبلی، برنامهریزی شده برای ظلم.
اما وقتی ساختار درست باشه، دیگه فقط اشخاص ظالم مقصر هستند، و این مشکل فقط با کار فرهنگی قابل حله.
4- بیایید مقدمات شما رو کنار هم بگذاریم و ببینیم منطقاً چه نتیجهای میشه ازش گرفت.
الف) قوانین در آمریکا نژادپرستانه نیست.
ب) اما تبعیض نژادی همچنان در جامعۀ آمریکا وجود داره.
در نتیجه (همون طور که شما هم به درستی نتیجه گرفتید):
پ) مشکل تبعیض نژادی در آمریکا [فقط] اخلاقی و فرهنگیه.
حالا از این استدلال باید در مورد سیستم پارلمانتاریستی آمریکا و قوانینش چه نتیجهای گرفت؟
Forwarded from MEHDI
نتیجۀ منطقی به نظر من اینه که سیستم سیاسی و ساختار قوانین آمریکا مقصر نیست، و کار خودش رو به نحو احسن انجام داده. مشکل در آمریکا برمیگرده به جامعه مدنی و فعالان فرهنگی و ابعاد تاریخی و اجتماعی اون کشور.
نتیجۀ درست اینه که قوانین آمریکا خیلی خوبه و جلوی خیلی از تبعیضهای نژادی رو گرفته. نه این که بگیم کشکه! تعجب میکنم چطور به چنین نتیجهای رسیدین!
نتیجۀ درست اینه که قوانین آمریکا خیلی خوبه و جلوی خیلی از تبعیضهای نژادی رو گرفته. نه این که بگیم کشکه! تعجب میکنم چطور به چنین نتیجهای رسیدین!
گاه فرست غلامعلی کشانی
سلام جناب کشانی. وقت به خیر به نظر این تحلیل شما تحلیل درستی نیست. از این که قوانین عادلانه و نظام سیاسی عادلانه منجر به عدالت نشده، نتیجه گرفتین که «این مشکل، دقیقا مشکلی است فرهنگی و اخلاقی. این جاست که متوجه میشویم پارلمانتاریسم و قانونهایش همه "کشک"…
دوستان بزرگوارِ خواننده!
آقای مهدیِ گرامی لطف کردند و بعد از خواندن فرستهی بالاتر، در بارهی نابرابری، نظر مشروحشان را در ردّ نظر کمترین در بارهی بیفایدهگیِ قوانینِ کاغذی مطرح کردهاند.
امیدوارم شما هم به این بحث بسیار بسیار مهم وارد بشوید، با استواریِ باز هم بیشتر استدلالها و مثالهایتان.
از مهدی گرامی خیلی متشکرم.
آقای مهدیِ گرامی لطف کردند و بعد از خواندن فرستهی بالاتر، در بارهی نابرابری، نظر مشروحشان را در ردّ نظر کمترین در بارهی بیفایدهگیِ قوانینِ کاغذی مطرح کردهاند.
امیدوارم شما هم به این بحث بسیار بسیار مهم وارد بشوید، با استواریِ باز هم بیشتر استدلالها و مثالهایتان.
از مهدی گرامی خیلی متشکرم.
Forwarded from 👩🌾 زنان روستایی و عشایری (Mahta)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📌 اغلب ما در سفرهامون همیشه مشکل خنک نگه داشتن آب داریم، مجبور به خریدن بطری های متعدد آب معدنی هستیم و محیط زیست مون رو هم آلوده می کنیم. اونم در حالی که در فرهنگ متنوع ما راه حلهای پایداری برای حل این معضل وجود دارد که در حال از بین رفتن هستند.
مثل ساختن «دولچه» 👇
کازرون، یک نماد معروف داره که همین دولچه است، یک ظرف آب قدیمی یا در واقع نوعی کلمن سنتی که از چرم پوست بز درست میشده, همون اول با بلوط کوبیده شده داخلش رو پوشش می دادند و چند روز می گذاشتند تا پودر بلوط به خورد چرم بره که باعث میشده آب خنک می مونده و طعم هم نمی گرفته، حالا دیگه از سازنده های دولچه کسی نمونده جز همین استاد پایدار که تنها سازنده دولچه شهر کازرون است./ صفحه اینستاگرام دور نیست
📌 قطعا چند جوان خلاق می توانند نزد این استاد پرتلاش آموزش ساخت دولچه ببیند و با نوآوری دولچه را تبدیل به یک ظرف آب سفر کنند و مشکل تهیه اب خنک برای سفر رو حل کنند. 💪✌️
#ایده
#فرصت_اشتغال
🆔 @RuralWomenIssues 👩🌾
مثل ساختن «دولچه» 👇
کازرون، یک نماد معروف داره که همین دولچه است، یک ظرف آب قدیمی یا در واقع نوعی کلمن سنتی که از چرم پوست بز درست میشده, همون اول با بلوط کوبیده شده داخلش رو پوشش می دادند و چند روز می گذاشتند تا پودر بلوط به خورد چرم بره که باعث میشده آب خنک می مونده و طعم هم نمی گرفته، حالا دیگه از سازنده های دولچه کسی نمونده جز همین استاد پایدار که تنها سازنده دولچه شهر کازرون است./ صفحه اینستاگرام دور نیست
📌 قطعا چند جوان خلاق می توانند نزد این استاد پرتلاش آموزش ساخت دولچه ببیند و با نوآوری دولچه را تبدیل به یک ظرف آب سفر کنند و مشکل تهیه اب خنک برای سفر رو حل کنند. 💪✌️
#ایده
#فرصت_اشتغال
🆔 @RuralWomenIssues 👩🌾
یادداشتی برای خوانندگان بزرگواری که با این کانال، تازه آشنا میشوند:
http://t.me/gahferestghkeshani/4563
(بی تفاوت نمانیم، به بحث بگذاریم)
http://t.me/gahferestghkeshani/4563
(بی تفاوت نمانیم، به بحث بگذاریم)
Telegram
گاه فرست غلامعلی کشانی
کلامی با شما خواننده ی گرامی،
==========================================
معمولا از رسانه های مجازی انتظار می رود که فعال باشند.
معنای "فعالْ" با توجه به هر رسانه کمی فرق می کند. در مورد تلگرام، فعال بودن لابد انتشار روزانه یک یا چند فرسته است.
کانال گاه…
==========================================
معمولا از رسانه های مجازی انتظار می رود که فعال باشند.
معنای "فعالْ" با توجه به هر رسانه کمی فرق می کند. در مورد تلگرام، فعال بودن لابد انتشار روزانه یک یا چند فرسته است.
کانال گاه…
گروه تلگرامی، ابزار معجزهگرِ آموزشِ همگانی بر روی زمین
==============================
تلگرام امروزه رایجترین وسیلهی عمومیِ فراغت ایرانیان است. ابزار رسانهایِ خبریِ خیلی مهمی هم هست و البته وسیلهی ارتباطیِ کارِ درآمدزا هم.
اما کارکردی دارد بسیار مهمتر از اینها که به آن بیتوجه بودهایم، یعنی:
کارکردِ آموزشی!
ادامه در :👇 👇 👇
www.ghkeshani.com/educationthroughtelegram
==============================
تلگرام امروزه رایجترین وسیلهی عمومیِ فراغت ایرانیان است. ابزار رسانهایِ خبریِ خیلی مهمی هم هست و البته وسیلهی ارتباطیِ کارِ درآمدزا هم.
اما کارکردی دارد بسیار مهمتر از اینها که به آن بیتوجه بودهایم، یعنی:
کارکردِ آموزشی!
ادامه در :👇 👇 👇
www.ghkeshani.com/educationthroughtelegram
عدم خشونت
گروه تلگرامی، ابزار معجزهگرِ آموزشِ همگانی بر روی زمین - عدم خشونت
برای اشتراک در همین سایت، کانال گاه فرست و کانال آهستگیْ لطفا کلیک کنیدبرای دانلود کتابها لطفا همینجا را کلیک کنید برای اطلاع بیشتر از کارکردِ آموزشیِ سایت کاوچسرفینگ لطفا نگاه کنید به اینجا و اینجا و اینجا. تلگرام امروزه رایجترین وسیلهی عمومیِ…
Forwarded from هزار خط ناتمام
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
چگونه میتوانم ارزشهایم را شناسایی کنم؟ - راس هریس
#رواندرمانی، #پذیرش_و_تعهد، #اکت، #راس_هریس، #ارزشها
▪️مترجم: حسین محمدیزاده
▫️لینک ویدئو در آپارات
🍂
#رواندرمانی، #پذیرش_و_تعهد، #اکت، #راس_هریس، #ارزشها
▪️مترجم: حسین محمدیزاده
▫️لینک ویدئو در آپارات
🍂
BPlus Podcast Episode 39
Ali Bandari
✔️معرفی و خلاصه کتاب «چگونه کتاب بخوانیم؟» توسط علی بندری (پادکست بی پلاس)
@podcastbplus
🔻
@mostafamalekian
@podcastbplus
🔻
@mostafamalekian
تاریخ بی خردی - بارباراتاکمن.pdf
10.9 MB
تاریخ بیخردی - باربارا تاکمن، حسن کامشاد، نشر کارنامه.
لطفا پس از مرور، نسخهی کاغذی کتاب را از ناشر بخرید: تلفن: 88962792 - 88956482
لطفا پس از مرور، نسخهی کاغذی کتاب را از ناشر بخرید: تلفن: 88962792 - 88956482
تاریخ بشر، پر از بیخردی هاست، تقریبا شبیه هر آنچه که امروزه میبینیم و انگشت حیرت به دندان میگزیم. از تروا تا ویتنام سرگذشت بیخردی های ماست، البته در بازیهای بزرگان!
اما بیخردی در بازیهای کوچکتران هم که ما ها باشیم، رایج است.
آنها را دیگر باید خودمان بگردیم و بخوانیم و تامل کنیم و ترک کنیم!
https://t.me/GahFerestGhKeshani/4620
بیتفاوت نمانیم، به اشتراک و بحث بگذاریم.
اما بیخردی در بازیهای کوچکتران هم که ما ها باشیم، رایج است.
آنها را دیگر باید خودمان بگردیم و بخوانیم و تامل کنیم و ترک کنیم!
https://t.me/GahFerestGhKeshani/4620
بیتفاوت نمانیم، به اشتراک و بحث بگذاریم.
Forwarded from نشر افکار
هر سال، میلیونها صرف حقوق مأموران دولتی میشود که کارکردشان، حفظ «حقوق» یک اقلیت - اقلیت پولدار - در دستکاری فعالیتهای اقتصادی یک ملت است. میلیونها خرج قاضیها، زندانها، نیروهای پلیس و دیگر ابزارها و ادوات آن چیزی میشود که به آن «عدالت» میگویند. هرچند بهواقع بیهوده خرج شده؛ چرا که ما میدانیم حتی کوچکترین تسکینی در فلاکت زندگی مفلوکان شهرهایمان، همواره به کاهشی چشمگیر در میزان جرم و جنایت خواهد انجامید.
تسخیر نان: رساله در دفاع علمی از اتوپیای آنارشیستی
پیتر کروپتکین
ترجمه رضا اسکندری
@nashrafkar
تسخیر نان: رساله در دفاع علمی از اتوپیای آنارشیستی
پیتر کروپتکین
ترجمه رضا اسکندری
@nashrafkar