عنوانش با تو

قلم در لا به لای انگشتانم ارام گرفت به همان ارامی روی  دفتر چهل برگ خط دار نشست.
صداهای  در درونم شروع به گفتگو می کردند "نکند مسخره کنند یا شاید اصلا نخوانند .ای بابا این همه نوشته های زیبا هست که این در مقابلش دیده نخواهد شد و ..."
به صداهای که می آمد نگاه کردم،فکرهایم بود.پشت هم مثل کابین قطار مسافربری می آمدند و می رفتند .آرام هم نمی گرفتند.
سال های زیادی با جان و دل به حرف هاشون گوش دادم و از ترس، هیچ حرکتی نکردم. ولی چی شد؟ هیچ.در همان نقطه خود ماندم .آری ماندم و فقط نظارگر تغییر جهان بودم و خود ایستاده در یک نقطه کوچک جهان ماندم.
این بار نگاهشان خواهم کرد بگذار فکرهایم همچنان زمزمه کنند. من آرام از کنارشان رد خواهم شد. این تغییر را خود رقم خواهم زد.



#تغییر_زندگی
#زینب_فرجی_کوچ و مربی رشد فردی

@zeynabefaraji_com

آیا فکر می‌کنید که اگر داستانتان ملال‌آور باشد خیلی بد است. ولی باید بگویم که اگر از هر پنج داستان یکی ملال‌آور نباشد، باید خدا را شکر کرد. این داستان‌های ملال‌آور نیستند که بد هستند، بلکه بد، موقعی است که ملال‌آور نوشه شوند.


|چخوف | نامه‌ها | نشر توس|

#نوشتن
#جمله
#تغییر_زندگی
#زینب_فرجی_کوچ و مربی رشد فردی

@zeynabefaraji_com

دو جمله از لارش نورن

▫️می‌نوشتم تا از درد رها شوم، می‌نوشتم تا خودم را بهتر بشناسم و شخصیت خودم را بهتر بسازم.


▫️نااُمیدی و تلاش هر دو سخت و سهمگین هستند. اما شما باید اعتقاد راسخ درونی به آنچه می‌خواهید داشته باشید، تا پیش بروید. و اگر غیر از این است، اشتیاق و آرزوی حرفه‌ای بودن را از سرتان بیرون کنید.


®️ترمینال ۳، ترجمۀ عاطفه پاکبازنیا، نشر میلکان

#نوشتن
#جمله#تغییر_زندگی
#زینب_فرجی_کوچ و مربی رشد فردی

@zeynabefaraji_com