🍃 #بفرمایید_روضه ۲ #داستان_کربلا
روز دوم روضه بود.
امروز کمی جمعیت شلوغتر بود؛
میرزا با همان شال سبز و عبای مشکی،
از راه رسید؛ روی منبر چوبی
نشست و گفت:
🍁 امروز، فرصت کم و حرف، بسیار...
کاروان اباعبدلله تا به عراق برسد،
منزلگاهای زیادی را طی کرد
منزلگاه یعنی جاییکه بشود استراحت کرد
کاروان،
به #ذات_العرق که رسید،
💚 امام (ع) بشر بن غالب را دیدند که
از عراق میآمده. از او درباره اهالیِ
آنجا پرسیدند، گفت:
من که آمدم دلهاشان با شما بود
⚡ ولی شمشیرهایشان با بنیامیه...
امام (ع) فرمودند: حُکم، حکم خداست...
میرزا گفت:
🍀 من فکر میکنم آنجا #عباس (ع)
کنار امام حسین بود؛ شاید به
دستهایش نگاه کرد و
با خودش گفت:
شمشیرهایشان با هرکه میخواهد باشد!
من مگر میگذارم که مولایم تنها بماند...!
مگر میگذارم زنان کاروان، بی پناه شوند
🌧 مگر میگذارم آب...
مگر میگذارم عَلَم...
با این حرف، صدای گریهها بلند شد
میرزا گفت: با همین اشکها، برای
🔆 ظهور هم دعا کنید...
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدلله_الحسین 💔
📗 حوادث تاریخی برگرفته از کتاب شهید کربلا. تولیدات فرهنگی حرم امام رضا
دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
روز دوم روضه بود.
امروز کمی جمعیت شلوغتر بود؛
میرزا با همان شال سبز و عبای مشکی،
از راه رسید؛ روی منبر چوبی
نشست و گفت:
🍁 امروز، فرصت کم و حرف، بسیار...
کاروان اباعبدلله تا به عراق برسد،
منزلگاهای زیادی را طی کرد
منزلگاه یعنی جاییکه بشود استراحت کرد
کاروان،
به #ذات_العرق که رسید،
💚 امام (ع) بشر بن غالب را دیدند که
از عراق میآمده. از او درباره اهالیِ
آنجا پرسیدند، گفت:
من که آمدم دلهاشان با شما بود
⚡ ولی شمشیرهایشان با بنیامیه...
امام (ع) فرمودند: حُکم، حکم خداست...
میرزا گفت:
🍀 من فکر میکنم آنجا #عباس (ع)
کنار امام حسین بود؛ شاید به
دستهایش نگاه کرد و
با خودش گفت:
شمشیرهایشان با هرکه میخواهد باشد!
من مگر میگذارم که مولایم تنها بماند...!
مگر میگذارم زنان کاروان، بی پناه شوند
🌧 مگر میگذارم آب...
مگر میگذارم عَلَم...
با این حرف، صدای گریهها بلند شد
میرزا گفت: با همین اشکها، برای
🔆 ظهور هم دعا کنید...
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدلله_الحسین 💔
📗 حوادث تاریخی برگرفته از کتاب شهید کربلا. تولیدات فرهنگی حرم امام رضا
دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🍃 #شبهای_محرم
امشب
شب حضرت رقیهست؛
💔 شب باباییترین دختر دنیا...
دختری که داغ پدر رو
تاب نیاورد...
روضهی امشب رو
هررر دختری که محبتِ
پدرش و امام حسین (ع) رو
❤ توی قلب داشته باشه،
خـــوب درک میکنه...
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدلله_الحسین ❤
دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونهایمون دعوت کن ... 🌸🌸
امشب
شب حضرت رقیهست؛
💔 شب باباییترین دختر دنیا...
دختری که داغ پدر رو
تاب نیاورد...
روضهی امشب رو
هررر دختری که محبتِ
پدرش و امام حسین (ع) رو
❤ توی قلب داشته باشه،
خـــوب درک میکنه...
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدلله_الحسین ❤
دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونهایمون دعوت کن ... 🌸🌸
🍃 #بفرمایید_روضه ۳ #داستان_کربلا
روز سوم روضه
خانمها، کودکانشان را هم آورده بودند؛
حال و هوای روضه با دختربچهها
⛅ طور دیگری شده بود...
امروز، میرزا زودتر از راه رسید،
روی منبر که نشست گفت:
راستش امروز،
از صبح، خیلی بیقرارم...
این دختربچهها را که میبینم... (اشکهایش ریخت)
گفت:
کاروان عاشورایی
بعد از ذات العرق، به #زباله
که رسیدند، خبر جدیدی
برای اباعبدلله آوردند:
💔 مُسلم، به شهادت رسید....
خبر سختی بود...
همه میدانستند مسلم، نمایندهی امام (ع)
🍃 در میان کوفیانی بود که با
نامههای خود، ایشان را دعوت کرده بودند
همه میدانستند شهادت مسلم
یعنی تیزشدن شمشیرها
🐎 یعنی نعل تازه اسبها...
خبر که رسید
🍁 آنها که به طمع دنیا
با کاروان امام به راه افتاده بودند
#فرار را بر قرار ترجیح دادند و
پراکنده شدند...
میرزا گفت: از اینجا
ماجرای غربت و تنهایی
اباعبدلله(ع) و کاروانش پررنگتر شد
این تازه آغاز ماجرا بود...
بعد درحالی که شانههایش
🌧 آرام از گریه میلرزید
گفت:
خواهرها امروز
بیشتر از این نمیتوانم
روضه بخوانم... حلال کنید...
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدلله_الحسین 💔💔
دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
روز سوم روضه
خانمها، کودکانشان را هم آورده بودند؛
حال و هوای روضه با دختربچهها
⛅ طور دیگری شده بود...
امروز، میرزا زودتر از راه رسید،
روی منبر که نشست گفت:
راستش امروز،
از صبح، خیلی بیقرارم...
این دختربچهها را که میبینم... (اشکهایش ریخت)
گفت:
کاروان عاشورایی
بعد از ذات العرق، به #زباله
که رسیدند، خبر جدیدی
برای اباعبدلله آوردند:
💔 مُسلم، به شهادت رسید....
خبر سختی بود...
همه میدانستند مسلم، نمایندهی امام (ع)
🍃 در میان کوفیانی بود که با
نامههای خود، ایشان را دعوت کرده بودند
همه میدانستند شهادت مسلم
یعنی تیزشدن شمشیرها
🐎 یعنی نعل تازه اسبها...
خبر که رسید
🍁 آنها که به طمع دنیا
با کاروان امام به راه افتاده بودند
#فرار را بر قرار ترجیح دادند و
پراکنده شدند...
میرزا گفت: از اینجا
ماجرای غربت و تنهایی
اباعبدلله(ع) و کاروانش پررنگتر شد
این تازه آغاز ماجرا بود...
بعد درحالی که شانههایش
🌧 آرام از گریه میلرزید
گفت:
خواهرها امروز
بیشتر از این نمیتوانم
روضه بخوانم... حلال کنید...
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدلله_الحسین 💔💔
دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
🍃 #به_وقت_حرم
مراسم عزاداری ویژه خواهران
با رعایت کامل الزامات بهداشتی،
در مدرسه علمیه خیراتخان حرم مطهر
برگزار شد . . .
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدلله_الحسین ❤
دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
مراسم عزاداری ویژه خواهران
با رعایت کامل الزامات بهداشتی،
در مدرسه علمیه خیراتخان حرم مطهر
برگزار شد . . .
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدلله_الحسین ❤
دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
🍃 #بفرمایید_روضه ۴ #داستان_کربلا
روز چهارم روضه،
صاحبخانه با حالت اندوه
کنارِ در ایستاده بود
میرزا از راه که رسید،
گفت: خواهرها روضهی امروز
کمی فرق میکند،
روضهی کسی که مثل ما بود
⛅ پر از تیرگی... اما پاک پاک شد...
کاروان سیدالشهدا
🐫 به منطقه ذوحُسم که رسید،
با لشکر حر بن یزید ریاحی روبرو شد
حر، با هزار لشگر...
خواهرها اینجا امام (ع)
به حر فرمودند به دعوت کوفیان
🍁 راهی این سفر شدهاند و اگر آنها
از دعوت خود پشیمانند،
برمیگردیم
حر اما تحت فرمان ابنزیاد بود،
نگذاشت... شاید او آن وقت
که به امام (ع)
سپر بر خاک انداخته
🍃 با التماس میگفت: آقا...
#توبهام_را_بپذیر.... مرا ببخش...
به این فکر میکرد که در ذوحسم،
چه آتشی به قلب دختران و
خواهر امام (ع) انداخته ⚡
صدای بیتابی زنان روضه شنیده میشد
میرزا با چشمهای بارانی گفت:
یا اباعبدلله چه میشود ما را
هم مثل حُر سر به راه کنید...
ما را هم بیاورید توی کاروان خودتون...
صدای گریه خانومها بلند شد
میرزا روضه را تمام کرد:
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدلله_الحسین 💔💔
📗 حوادث تاریخی برگرفته از کتاب شهید کربلا. تولیدات فرهنگی حرم
دخترونه رضوی
@dokhtar_razavi
روز چهارم روضه،
صاحبخانه با حالت اندوه
کنارِ در ایستاده بود
میرزا از راه که رسید،
گفت: خواهرها روضهی امروز
کمی فرق میکند،
روضهی کسی که مثل ما بود
⛅ پر از تیرگی... اما پاک پاک شد...
کاروان سیدالشهدا
🐫 به منطقه ذوحُسم که رسید،
با لشکر حر بن یزید ریاحی روبرو شد
حر، با هزار لشگر...
خواهرها اینجا امام (ع)
به حر فرمودند به دعوت کوفیان
🍁 راهی این سفر شدهاند و اگر آنها
از دعوت خود پشیمانند،
برمیگردیم
حر اما تحت فرمان ابنزیاد بود،
نگذاشت... شاید او آن وقت
که به امام (ع)
سپر بر خاک انداخته
🍃 با التماس میگفت: آقا...
#توبهام_را_بپذیر.... مرا ببخش...
به این فکر میکرد که در ذوحسم،
چه آتشی به قلب دختران و
خواهر امام (ع) انداخته ⚡
صدای بیتابی زنان روضه شنیده میشد
میرزا با چشمهای بارانی گفت:
یا اباعبدلله چه میشود ما را
هم مثل حُر سر به راه کنید...
ما را هم بیاورید توی کاروان خودتون...
صدای گریه خانومها بلند شد
میرزا روضه را تمام کرد:
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدلله_الحسین 💔💔
📗 حوادث تاریخی برگرفته از کتاب شهید کربلا. تولیدات فرهنگی حرم
دخترونه رضوی
@dokhtar_razavi
🍃 #بفرمایید_روضه ۵ #داستان_کربلا
روز پنجم روضه
میرزا کتابچه قدیمیاش را
دستش گرفته؛ میگفت این
🌙 کتابچه، مقتل سیدالشهداست
👓 عینکش را گذاشت روی چشمش
چندتا ورق زد، گفت:
خواهرها، ماجرای عاشورا
رسیده به ورود سیدالشهدا به کربلا
چشمهایش پر شد از اشک 🌧
گفت: وقتی کاروان حسین (ع)
به نینوا رسید، پیکی از کوفه آمد و
🍁 نامه ابن زیاد را به حر داد
خواهرها، نامه، نامهی کینه بود
به حر گفته بود: وقتی نامه
به دست تو رسید،
#به_حسین_سخت_بگیر!
او را در بیابانی که نه پناهی
⚡ داشته باشد نه آبی! فرود بیاور!
میرزا گفت:
🔆 امام (ع) خواستند کاروان خود را
در نزدیک روستای غاضریه ببرند
حر نگذاشت... حر، گفت
در همین بیابان کربلا فرود آیند...!
کربلا...
تو یادت هست
فردای همان روز، لشگر
⛅ ابن سعد مأمور شد از
امام(ع)، بیعت بگیرد
یادت هست عبیدلله
به او گفت: حسین(ع) بیعت
🐎 نکرد، بر سینهاش اسب بتازان...
صدای گریه خانومها بلند شد...
🍀 میرزا با گوشهی شال،
اشکهای چشمش را
پاک کرد و گفت:
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدلله_الحسین💔
📗 حوادث تاریخی برگرفته از کتاب شهید کربلا. تولیدات فرهنگی حرم
دخترونه رضوی
@dokhtar_razavi
روز پنجم روضه
میرزا کتابچه قدیمیاش را
دستش گرفته؛ میگفت این
🌙 کتابچه، مقتل سیدالشهداست
👓 عینکش را گذاشت روی چشمش
چندتا ورق زد، گفت:
خواهرها، ماجرای عاشورا
رسیده به ورود سیدالشهدا به کربلا
چشمهایش پر شد از اشک 🌧
گفت: وقتی کاروان حسین (ع)
به نینوا رسید، پیکی از کوفه آمد و
🍁 نامه ابن زیاد را به حر داد
خواهرها، نامه، نامهی کینه بود
به حر گفته بود: وقتی نامه
به دست تو رسید،
#به_حسین_سخت_بگیر!
او را در بیابانی که نه پناهی
⚡ داشته باشد نه آبی! فرود بیاور!
میرزا گفت:
🔆 امام (ع) خواستند کاروان خود را
در نزدیک روستای غاضریه ببرند
حر نگذاشت... حر، گفت
در همین بیابان کربلا فرود آیند...!
کربلا...
تو یادت هست
فردای همان روز، لشگر
⛅ ابن سعد مأمور شد از
امام(ع)، بیعت بگیرد
یادت هست عبیدلله
به او گفت: حسین(ع) بیعت
🐎 نکرد، بر سینهاش اسب بتازان...
صدای گریه خانومها بلند شد...
🍀 میرزا با گوشهی شال،
اشکهای چشمش را
پاک کرد و گفت:
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدلله_الحسین💔
📗 حوادث تاریخی برگرفته از کتاب شهید کربلا. تولیدات فرهنگی حرم
دخترونه رضوی
@dokhtar_razavi
🍃 #زیارت_ناحیه_مقدسه
متن گزیده ۷
زنان، به سوىِ قتلگاه تو مى شتافتند،
در همان حال، شِمرِ بر سینهات نشسته،
و شمشیر خود را بر گلویت سیراب میکرد،
با دستى مَحاسنِت را در مُشت میفِشرد، و
با دست دیگر با تیغِ آختهاش سر از بدنت
جدا مىکرد
تمامِ اعضا و حواسّت از حرکت ایستاد،
نَفَسهاىِ مبارکت در سینه پنهان شد و
سرِ مقدّست بر نیزه بالارفت، خانوادهات
چون بردِگان به اسیرى رفتند، و در غُل و
زنجیر آهنین بر فراز جهازِ شتران، دربند
شدند . . .
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدلله_الحسین 💔
دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
متن گزیده ۷
زنان، به سوىِ قتلگاه تو مى شتافتند،
در همان حال، شِمرِ بر سینهات نشسته،
و شمشیر خود را بر گلویت سیراب میکرد،
با دستى مَحاسنِت را در مُشت میفِشرد، و
با دست دیگر با تیغِ آختهاش سر از بدنت
جدا مىکرد
تمامِ اعضا و حواسّت از حرکت ایستاد،
نَفَسهاىِ مبارکت در سینه پنهان شد و
سرِ مقدّست بر نیزه بالارفت، خانوادهات
چون بردِگان به اسیرى رفتند، و در غُل و
زنجیر آهنین بر فراز جهازِ شتران، دربند
شدند . . .
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدلله_الحسین 💔
دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
🍃 #بفرمایید_روضه ۷ #داستان_کربلا
روز هفتم روضه
میرزا سرش پایین بود و
⛅ میشد از حالش فهمید
روضهی امروز سختتر از قبل است
روی پلهی اول منبر چوبی نشست
با همان حالت غم گفت:
خواهرها، روز هفتم
روز سختی برای کاروان حسینی بود...🍁
هرروز به نفرات سپاه ابن سعد
اضافه میشد؛ عبیدلله پیام داده بود
هرطور شد فشارها بر کاروان
⚡ بیشتر شود
اما حالا
یک دستور تازه داده بود:
نگذارید حسین(ع) و اهل بیتش،
از امروز، قطرهای آب از فرات بنوشند!!
خواهرها از امروز
🔆 ماجرا طور دیگری رقم میخورد
زنان و کودکان تشنه بودند...
بیتاب آب...
عمر بن حجاج
با پـانصـد لشگر آماده
دور فرات ایستاده بود تا حتی
به علی اصغر (ع)، یک قطره آب نرسد 🍃
میرزا
نام #علی_اصغر را که آورد
🌧 زنان روضه، بلندبلند به گریه افتادند
میرزا گفت: این روضه را
مادرها بهتر میفهمند
وای از دل رباب...
وای از دل رباب...
وای از دل رباب . . .
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدلله_الحسین 💔💔
📗 حوادث تاریخی برگرفته از کتاب شهید کربلا. تولیدات فرهنگی حرم امام رضا
دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونهایمون دعوت کن ...
روز هفتم روضه
میرزا سرش پایین بود و
⛅ میشد از حالش فهمید
روضهی امروز سختتر از قبل است
روی پلهی اول منبر چوبی نشست
با همان حالت غم گفت:
خواهرها، روز هفتم
روز سختی برای کاروان حسینی بود...🍁
هرروز به نفرات سپاه ابن سعد
اضافه میشد؛ عبیدلله پیام داده بود
هرطور شد فشارها بر کاروان
⚡ بیشتر شود
اما حالا
یک دستور تازه داده بود:
نگذارید حسین(ع) و اهل بیتش،
از امروز، قطرهای آب از فرات بنوشند!!
خواهرها از امروز
🔆 ماجرا طور دیگری رقم میخورد
زنان و کودکان تشنه بودند...
بیتاب آب...
عمر بن حجاج
با پـانصـد لشگر آماده
دور فرات ایستاده بود تا حتی
به علی اصغر (ع)، یک قطره آب نرسد 🍃
میرزا
نام #علی_اصغر را که آورد
🌧 زنان روضه، بلندبلند به گریه افتادند
میرزا گفت: این روضه را
مادرها بهتر میفهمند
وای از دل رباب...
وای از دل رباب...
وای از دل رباب . . .
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدلله_الحسین 💔💔
📗 حوادث تاریخی برگرفته از کتاب شهید کربلا. تولیدات فرهنگی حرم امام رضا
دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونهایمون دعوت کن ...
🍃 #بفرمایید_روضه ۸ #داستان_کربلا
روز هشتم روضه
میرزا سر به زیر و آرام
وارد مجلس شد؛ سلامی کرد و
بی مقدمه، رفت سراغِ
خواندن از #مقتل :
روز هشتم محرم
تشنگی اهل خیمه را بیتابتر میکرد... ⚡
قرار شد سیدالشهدا(ع) با ابن سعد
دیداری داشته باشند
🔆 امام(ع) میخواستند
آخرین حرفها گفته شود تا شاید
نور به قلب تاریک دشمن راه پیدا کند
خواهرها
🍁 ابن سعد اول بهانهی
خراب شدن خانهاش را آورد
امام (ع) گفتند: ضمانت خانه با من
گفت: املاک و خانوادهام
گفتند: ضمانتشان با من...
گفت...
ابن سعد دلش با حکومت ری بود 🍃
خواهرها
ابن سعد خیلی زود فهمید
که به قول امام (ع) گندم ری را
نخواهد خورد اما...
میرزا سرش پایین بود
گفت: خدایا توبهمان را بپذیر
نگذار از سپاه امام زمانمان جا بمانیم . . .
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدلله_الحسین💔💔
📗 حوادث تاریخی برگرفته از کتاب شهید کربلا. تولیدات فرهنگی حرم امام رضا
دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونهایمون دعوت کن ... 🌸🌸
روز هشتم روضه
میرزا سر به زیر و آرام
وارد مجلس شد؛ سلامی کرد و
بی مقدمه، رفت سراغِ
خواندن از #مقتل :
روز هشتم محرم
تشنگی اهل خیمه را بیتابتر میکرد... ⚡
قرار شد سیدالشهدا(ع) با ابن سعد
دیداری داشته باشند
🔆 امام(ع) میخواستند
آخرین حرفها گفته شود تا شاید
نور به قلب تاریک دشمن راه پیدا کند
خواهرها
🍁 ابن سعد اول بهانهی
خراب شدن خانهاش را آورد
امام (ع) گفتند: ضمانت خانه با من
گفت: املاک و خانوادهام
گفتند: ضمانتشان با من...
گفت...
ابن سعد دلش با حکومت ری بود 🍃
خواهرها
ابن سعد خیلی زود فهمید
که به قول امام (ع) گندم ری را
نخواهد خورد اما...
میرزا سرش پایین بود
گفت: خدایا توبهمان را بپذیر
نگذار از سپاه امام زمانمان جا بمانیم . . .
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدلله_الحسین💔💔
📗 حوادث تاریخی برگرفته از کتاب شهید کربلا. تولیدات فرهنگی حرم امام رضا
دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونهایمون دعوت کن ... 🌸🌸
🍃 #در_هوای_کربلا
توی بین الحرمین
فرش قرمز پهن کردند؛
آخه
فوج فوج فرشته
از آسمون، برای عزاداری
🌙 به کربلای حسینی اومدند . . .
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدلله_الحسین💔💔
دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
توی بین الحرمین
فرش قرمز پهن کردند؛
آخه
فوج فوج فرشته
از آسمون، برای عزاداری
🌙 به کربلای حسینی اومدند . . .
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدلله_الحسین💔💔
دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
🍃 #بفرمایید_روضه ۹ #داستان_کربلا
روز تاسوعا، روضه
حسابی شلوغ شده بود
میرزا از راه رسید، سلام کرد و
گفت:
خواهرها، روز نهم
برای اهل بیت (ع) روز سختیست
امام صادقمان میفرمودند
تاسوعا، روز شادی بنیامیه بود و
⛅ روز تنهایی و بیتابی کاروان حسینی
عصر همین امروز بود که
لشگر ابن سعد، آمادهی حمله شدند
همین امروز بود که زینب (س)
بیتاب و هراسان،
نزد ابیعبدلله آمد و فرمود
🐎 صدای هیاهو و شیهه اسبها میآید...
خواهرها
عبیدلله میخواست امروز،
شهادت حسین (ع) را رقم بزند ⚡
عباس (ع)، به امر برادر، نزد دشمن
رفتند تا جنگ، یک روز دیرتر
شروع شود، فقط برای
یک چیز...
💜 اینکه نماز و قرآن بخوانند...
میرزا
سرش را بالا آورد و گفت
امروز به یاد تاسوعای همان سال،
چند صفحه قرآن بخوانیم
امام حسین (ع)
قـرآن خـواندن را
خیــلی دوسـت داشتـند . . . 🌙
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدلله_الحسین💔💔
📗 حوادث تاریخی برگرفته از کتاب شهید کربلا. تولیدات فرهنگی حرم امام رضا
دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونهایمون دعوت کن ...
روز تاسوعا، روضه
حسابی شلوغ شده بود
میرزا از راه رسید، سلام کرد و
گفت:
خواهرها، روز نهم
برای اهل بیت (ع) روز سختیست
امام صادقمان میفرمودند
تاسوعا، روز شادی بنیامیه بود و
⛅ روز تنهایی و بیتابی کاروان حسینی
عصر همین امروز بود که
لشگر ابن سعد، آمادهی حمله شدند
همین امروز بود که زینب (س)
بیتاب و هراسان،
نزد ابیعبدلله آمد و فرمود
🐎 صدای هیاهو و شیهه اسبها میآید...
خواهرها
عبیدلله میخواست امروز،
شهادت حسین (ع) را رقم بزند ⚡
عباس (ع)، به امر برادر، نزد دشمن
رفتند تا جنگ، یک روز دیرتر
شروع شود، فقط برای
یک چیز...
💜 اینکه نماز و قرآن بخوانند...
میرزا
سرش را بالا آورد و گفت
امروز به یاد تاسوعای همان سال،
چند صفحه قرآن بخوانیم
امام حسین (ع)
قـرآن خـواندن را
خیــلی دوسـت داشتـند . . . 🌙
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدلله_الحسین💔💔
📗 حوادث تاریخی برگرفته از کتاب شهید کربلا. تولیدات فرهنگی حرم امام رضا
دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونهایمون دعوت کن ...
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🍃 #نماهنگ_عاشورایی #حتتما_ببینین
امشب
تمــام فرشتههای آسمون
ماهیهای دریا، کوهها،
رودها، مثل
عاشقهای اباعبدلله (ع)
⛅️ سـوگوار و بیقـرارنـد ...
امشب
❤️ میشه با قلبت
بشنـوی از عـرش خـدا
این صدا رو که:
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان_عج
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدلله_الحسین💔💔
🎤 سید مجید بنی فاطمه
دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونهایمون دعوت کن ... 🌸🌸
امشب
تمــام فرشتههای آسمون
ماهیهای دریا، کوهها،
رودها، مثل
عاشقهای اباعبدلله (ع)
⛅️ سـوگوار و بیقـرارنـد ...
امشب
❤️ میشه با قلبت
بشنـوی از عـرش خـدا
این صدا رو که:
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان_عج
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدلله_الحسین💔💔
🎤 سید مجید بنی فاطمه
دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونهایمون دعوت کن ... 🌸🌸
🍃 #روز_سوگ
در همین روز
روز عاشورا بود که
خدمت امام رضا (ع) رسیدم
دیدم
امام (ع)، آنگونه نشستهاند که
افراد غمزده و شکستهحال
⛅ از شدت #غم
مینشینند و اصحاب ایشان
با همان حالت در اطرافشان نشستهاند
وقتی امام رضا (ع) مرا دیدند
🍃 فرمودند: ای دعبل
مرحبا به کسی که با دست،
یا زبان خود، یار و مددکار ماست...
آن روز،
منظور امام(ع)
از این حرف، نوحه خواندن،
گریستن و عزاداری برای جدشان بود . . .
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدلله_الحسین💔💔
دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونهایمون دعوت کن ... 🌸🌸
در همین روز
روز عاشورا بود که
خدمت امام رضا (ع) رسیدم
دیدم
امام (ع)، آنگونه نشستهاند که
افراد غمزده و شکستهحال
⛅ از شدت #غم
مینشینند و اصحاب ایشان
با همان حالت در اطرافشان نشستهاند
وقتی امام رضا (ع) مرا دیدند
🍃 فرمودند: ای دعبل
مرحبا به کسی که با دست،
یا زبان خود، یار و مددکار ماست...
آن روز،
منظور امام(ع)
از این حرف، نوحه خواندن،
گریستن و عزاداری برای جدشان بود . . .
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدلله_الحسین💔💔
دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونهایمون دعوت کن ... 🌸🌸
🍃 #بفرمایید_روضه ۱۰ #داستان_کربلا
میرزا سرش پایین بود
با شال سبزی که دور گردنش بود،
عرقهای گونهاش را پاک کرد
از حال و هوایش پیدا بود،
مقتل به جای حساسی رسیده است
گفت:
#زینب ...💔
🌧 صدای هقهق زنهای مجلس بلند شد
هنوز کسی روضهای نخوانده بود...
دوباره گفت زینب... زینب... زینب...
هربار که میگفت
صدای گریه زنان بلندتر میشد
میرزا، شانههایش مثل درخت بید
🍁 از گریه میلرزید
رو به مجلس کرد و
گفت: این قسمت روضه،
شرح میدان قتلگاه و نگاه زینب است
گفت:
این قسمت روضه، گفتن ندارد
نام زینب، خودش یک روضه مفصّلست...
یک روضهی سنگین...
⛅ زینب، پناهی نداشت
زینب مانده بود و مَعجر و گرگها
زینب تنها بود...
زینب تنها بود...
زینب تنها بود...
جمعیت، مثل باران اشک میریخت...
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدلله_الحسین💔💔
📗 حوادث تاریخی برگرفته از کتاب شهید کربلا. تولیدات فرهنگی حرم امام رضا
دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونهایمون دعوت کن ...
میرزا سرش پایین بود
با شال سبزی که دور گردنش بود،
عرقهای گونهاش را پاک کرد
از حال و هوایش پیدا بود،
مقتل به جای حساسی رسیده است
گفت:
#زینب ...💔
🌧 صدای هقهق زنهای مجلس بلند شد
هنوز کسی روضهای نخوانده بود...
دوباره گفت زینب... زینب... زینب...
هربار که میگفت
صدای گریه زنان بلندتر میشد
میرزا، شانههایش مثل درخت بید
🍁 از گریه میلرزید
رو به مجلس کرد و
گفت: این قسمت روضه،
شرح میدان قتلگاه و نگاه زینب است
گفت:
این قسمت روضه، گفتن ندارد
نام زینب، خودش یک روضه مفصّلست...
یک روضهی سنگین...
⛅ زینب، پناهی نداشت
زینب مانده بود و مَعجر و گرگها
زینب تنها بود...
زینب تنها بود...
زینب تنها بود...
جمعیت، مثل باران اشک میریخت...
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدلله_الحسین💔💔
📗 حوادث تاریخی برگرفته از کتاب شهید کربلا. تولیدات فرهنگی حرم امام رضا
دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونهایمون دعوت کن ...
🍃 #یاران_عاشورایی #محمدبنبشیر
از یاران باوفای سیدالشهدا (ع)
محمد بن بشیر بود
که در بعضی منابع، نامش
بُشر بن عمرو ذکر شده
محمد بن بشیر
از کوفه به امامحسین پیوست
درست، روز تاسوعا بود که
برایش از کوفه خبر آوردند که:
⚡ فرزندت در ری به اسارت درآمده...
محمد با شنیدن این خبر
حالش دگرگون شد...با غم گفت
حالا باید در این شرایط
چه کنم... ⛅
امام حسین (ع)
با دیدن حال او فرمودند:
برادر، تو دوست و یار مایی؛ من
بیعتم را از تو برداشتم؛ برو و به
💜 دادِ فرزندت برس...
محمد با شنیدن این حرف، گفت:
مولای من، نه، هرگز نمیروم...
درندگان بیابان، زندهزنده
قطعهقطعهام کنند،
#از_شما_جدا_نمیشوم...
بروم و در این غربت رهایتان کنم؟!
بروم و عزیز پیامبر را به گرگان
بسپارم....
🔆 سیدالشهدا(ع) فرمودند: پس
اینک که نمیروی، این پارچههای
بُرد را به پسرت محمد بسپار تا در
آزادیِ برادرش هزینه کند
محمد در کربلا ماند
و بعد از نبردی سخت
با مظلومیت به شهادت رسید....
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدلله_الحسین💔
#صلی_الله_علی_اولادک_و_اصحابک 💔
دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونهایمون دعوت کن...
از یاران باوفای سیدالشهدا (ع)
محمد بن بشیر بود
که در بعضی منابع، نامش
بُشر بن عمرو ذکر شده
محمد بن بشیر
از کوفه به امامحسین پیوست
درست، روز تاسوعا بود که
برایش از کوفه خبر آوردند که:
⚡ فرزندت در ری به اسارت درآمده...
محمد با شنیدن این خبر
حالش دگرگون شد...با غم گفت
حالا باید در این شرایط
چه کنم... ⛅
امام حسین (ع)
با دیدن حال او فرمودند:
برادر، تو دوست و یار مایی؛ من
بیعتم را از تو برداشتم؛ برو و به
💜 دادِ فرزندت برس...
محمد با شنیدن این حرف، گفت:
مولای من، نه، هرگز نمیروم...
درندگان بیابان، زندهزنده
قطعهقطعهام کنند،
#از_شما_جدا_نمیشوم...
بروم و در این غربت رهایتان کنم؟!
بروم و عزیز پیامبر را به گرگان
بسپارم....
🔆 سیدالشهدا(ع) فرمودند: پس
اینک که نمیروی، این پارچههای
بُرد را به پسرت محمد بسپار تا در
آزادیِ برادرش هزینه کند
محمد در کربلا ماند
و بعد از نبردی سخت
با مظلومیت به شهادت رسید....
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدلله_الحسین💔
#صلی_الله_علی_اولادک_و_اصحابک 💔
دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونهایمون دعوت کن...
🍃 #روز_سوگ
دستانش را با غل و زنجیر
بسته بودند؛ پایش توان قدم از
قدم برداشتن نداشت اما
کاروان اُسرا
⚡ باید به راه میافتاد
حالا اما
با اینکه تن رنجورش
درد را حس میکرد، میان آنهمه
ظلم و بیداد و غارتگری،
باید پیام عاشورا
به همـهی مـردم میرسید
برای همین بود که
دعاهای امام سجاد (ع)
هر کدام، لبریز شد از حرفهای
عمیق و پر سوز، که آرام
❤ تاثیر میگذاشت روی قلبها و فکرها
رسالت زین العابدین (ع)
بعد از مصیبت بزرگ عاشورا
تنها، عبادت نبود؛
با #دعا
یاد دادن معارفی بود که به
دست دشمن داشت به فراموشی سپرده میشد ...
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدلله_الحسین💔💔
#صلی_الله_علی_اولادک_و_اصحابک💔
دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونهایمون دعوت کن ... 🌸🌸
دستانش را با غل و زنجیر
بسته بودند؛ پایش توان قدم از
قدم برداشتن نداشت اما
کاروان اُسرا
⚡ باید به راه میافتاد
حالا اما
با اینکه تن رنجورش
درد را حس میکرد، میان آنهمه
ظلم و بیداد و غارتگری،
باید پیام عاشورا
به همـهی مـردم میرسید
برای همین بود که
دعاهای امام سجاد (ع)
هر کدام، لبریز شد از حرفهای
عمیق و پر سوز، که آرام
❤ تاثیر میگذاشت روی قلبها و فکرها
رسالت زین العابدین (ع)
بعد از مصیبت بزرگ عاشورا
تنها، عبادت نبود؛
با #دعا
یاد دادن معارفی بود که به
دست دشمن داشت به فراموشی سپرده میشد ...
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدلله_الحسین💔💔
#صلی_الله_علی_اولادک_و_اصحابک💔
دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونهایمون دعوت کن ... 🌸🌸
🍃 #به_سوی_شام
اینبار
نامهای جدید رسید؛
ابن زیاد دستور داده بود
زنان و کودکان کاروان حسینی را
🍁 از کربلا به شام ببرند
شهر به شهر
کاروان، با غل و زنجیر
🐫 سمت شام حرکت میکرد و
مردم، به تماشای اسیرانِ
بی پناه میآمدند
امام سجاد (ع)
میفرمودند آنها مرا بر شتری
سوار کردند و زنان را بر
قاطرها؛ نیزهداران
🔆 همراه سرهای شهدا
دورتادور ما حرکت میکردند....
مردم که
سیدالشهدا (ع) را نمیشناختند و
شنیده بودند ایشان بر علیهِ
دین خدا قیام کردهاند !،
با دیدن سرها
دشنـام میدادند
⚡ سنگ پرتاب میکردند
صدای گریه زنان کاروان بلند میشد . . . 🌧
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدلله_الحسین_ع💔
سالروز حرکت اسرای کربلا به سمت شام
📗 برگرفته از کتاب قصهی کربلا. نظری
دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونهایمون دعوت کن ... 🌸🌸
اینبار
نامهای جدید رسید؛
ابن زیاد دستور داده بود
زنان و کودکان کاروان حسینی را
🍁 از کربلا به شام ببرند
شهر به شهر
کاروان، با غل و زنجیر
🐫 سمت شام حرکت میکرد و
مردم، به تماشای اسیرانِ
بی پناه میآمدند
امام سجاد (ع)
میفرمودند آنها مرا بر شتری
سوار کردند و زنان را بر
قاطرها؛ نیزهداران
🔆 همراه سرهای شهدا
دورتادور ما حرکت میکردند....
مردم که
سیدالشهدا (ع) را نمیشناختند و
شنیده بودند ایشان بر علیهِ
دین خدا قیام کردهاند !،
با دیدن سرها
دشنـام میدادند
⚡ سنگ پرتاب میکردند
صدای گریه زنان کاروان بلند میشد . . . 🌧
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدلله_الحسین_ع💔
سالروز حرکت اسرای کربلا به سمت شام
📗 برگرفته از کتاب قصهی کربلا. نظری
دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونهایمون دعوت کن ... 🌸🌸
🍃 #بفرمایید_روضه ❤
زنان کاروان حسینی را به
مجلس یزید آورند؛ مردان شامی
یکی یکی میآمدند بلکه
کنیزی انتخاب کنند...
🍁 یزید بلند بلند میخندید که....
صدای اعتراض زینب(س)
شنیده شد...:
⚡ یزید! این تویی که
خانواده پیامبر را به اسارت آوردهای؟!
تو از دین خدا خارج شدهای...
مردان شامی تعجب کردند:
اینها مگر خانواده پیامبر هستند؟!
⛅ مگر نگفتید بیدینند...؟!
یزید حسابی
عصبانی شده بود؛
چوب دستی را برداشت و
به دندانهای سیدالشهدا کوبید 🌙
صدای گریهی زنان کاروان
بلند شد...
که زنی شامی فریاد زد:
یزید! در خواب دیدم
💜 فاطمه (س) از تو نزدِ
جدّش، بااشک... شکایت میکرد....
یزید
دیگر طاقت نیاورد!
دستور داد زن شامی را
🕊 بخـاطر خوابی کـه دیده
به شهادت برسانند . . .
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدلله_الحسین (ع) 💔
📗 برگرفته از قصه کربلا. علی نظری منفرد
دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونهایمون دعوت کن ...
زنان کاروان حسینی را به
مجلس یزید آورند؛ مردان شامی
یکی یکی میآمدند بلکه
کنیزی انتخاب کنند...
🍁 یزید بلند بلند میخندید که....
صدای اعتراض زینب(س)
شنیده شد...:
⚡ یزید! این تویی که
خانواده پیامبر را به اسارت آوردهای؟!
تو از دین خدا خارج شدهای...
مردان شامی تعجب کردند:
اینها مگر خانواده پیامبر هستند؟!
⛅ مگر نگفتید بیدینند...؟!
یزید حسابی
عصبانی شده بود؛
چوب دستی را برداشت و
به دندانهای سیدالشهدا کوبید 🌙
صدای گریهی زنان کاروان
بلند شد...
که زنی شامی فریاد زد:
یزید! در خواب دیدم
💜 فاطمه (س) از تو نزدِ
جدّش، بااشک... شکایت میکرد....
یزید
دیگر طاقت نیاورد!
دستور داد زن شامی را
🕊 بخـاطر خوابی کـه دیده
به شهادت برسانند . . .
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدلله_الحسین (ع) 💔
📗 برگرفته از قصه کربلا. علی نظری منفرد
دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونهایمون دعوت کن ...