🍃 #بفرمایید_روضه ۳ #داستان_کربلا
روز سوم روضه
خانمها، کودکانشان را هم آورده بودند؛
حال و هوای روضه با دختربچهها
⛅ طور دیگری شده بود...
امروز، میرزا زودتر از راه رسید،
روی منبر که نشست گفت:
راستش امروز،
از صبح، خیلی بیقرارم...
این دختربچهها را که میبینم... (اشکهایش ریخت)
گفت:
کاروان عاشورایی
بعد از ذات العرق، به #زباله
که رسیدند، خبر جدیدی
برای اباعبدلله آوردند:
💔 مُسلم، به شهادت رسید....
خبر سختی بود...
همه میدانستند مسلم، نمایندهی امام (ع)
🍃 در میان کوفیانی بود که با
نامههای خود، ایشان را دعوت کرده بودند
همه میدانستند شهادت مسلم
یعنی تیزشدن شمشیرها
🐎 یعنی نعل تازه اسبها...
خبر که رسید
🍁 آنها که به طمع دنیا
با کاروان امام به راه افتاده بودند
#فرار را بر قرار ترجیح دادند و
پراکنده شدند...
میرزا گفت: از اینجا
ماجرای غربت و تنهایی
اباعبدلله(ع) و کاروانش پررنگتر شد
این تازه آغاز ماجرا بود...
بعد درحالی که شانههایش
🌧 آرام از گریه میلرزید
گفت:
خواهرها امروز
بیشتر از این نمیتوانم
روضه بخوانم... حلال کنید...
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدلله_الحسین 💔💔
دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
روز سوم روضه
خانمها، کودکانشان را هم آورده بودند؛
حال و هوای روضه با دختربچهها
⛅ طور دیگری شده بود...
امروز، میرزا زودتر از راه رسید،
روی منبر که نشست گفت:
راستش امروز،
از صبح، خیلی بیقرارم...
این دختربچهها را که میبینم... (اشکهایش ریخت)
گفت:
کاروان عاشورایی
بعد از ذات العرق، به #زباله
که رسیدند، خبر جدیدی
برای اباعبدلله آوردند:
💔 مُسلم، به شهادت رسید....
خبر سختی بود...
همه میدانستند مسلم، نمایندهی امام (ع)
🍃 در میان کوفیانی بود که با
نامههای خود، ایشان را دعوت کرده بودند
همه میدانستند شهادت مسلم
یعنی تیزشدن شمشیرها
🐎 یعنی نعل تازه اسبها...
خبر که رسید
🍁 آنها که به طمع دنیا
با کاروان امام به راه افتاده بودند
#فرار را بر قرار ترجیح دادند و
پراکنده شدند...
میرزا گفت: از اینجا
ماجرای غربت و تنهایی
اباعبدلله(ع) و کاروانش پررنگتر شد
این تازه آغاز ماجرا بود...
بعد درحالی که شانههایش
🌧 آرام از گریه میلرزید
گفت:
خواهرها امروز
بیشتر از این نمیتوانم
روضه بخوانم... حلال کنید...
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدلله_الحسین 💔💔
دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi