💌 #خانه_خدایی
باباجان،
کمی به بخاری نزدیکتر شد و
رو به بابا گفت: اوضاع
🔆 خوب هست ان شالله؟
بابا کمی سرش را،
سمت آسمان برد و گفت:
شکر خدا، برای خرید خانه،
خیلی اذیت نشدیم
خانمجان، به مامان گفت:
عروس گلم تا تو چایی میریزی،
من هم این چند تا تکه
🍲 ظرف شام را میشورم
مامان لبخند زد و گفت:
نه خانمجان، ظرفها هم با خودم...
شما اینجا مهمانید؛
🍁 جارو زدن هم با مهشید
آقاجان که حسابی، از
حرفهای مامان خوشش آمده بود
به من گفت:
باباجان میدانی که
جارو زدن خانه، رزق و
🍏 روزی را زیاد میکند؛
ان شالله تمرین برای آینده هم باشه ...
همه خندیدند؛
من صورتم از خجالت، گل انداخته بود... 🌸🌸
📗 خانه خدایی. تولیدات فرهنگی حرم
دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
باباجان،
کمی به بخاری نزدیکتر شد و
رو به بابا گفت: اوضاع
🔆 خوب هست ان شالله؟
بابا کمی سرش را،
سمت آسمان برد و گفت:
شکر خدا، برای خرید خانه،
خیلی اذیت نشدیم
خانمجان، به مامان گفت:
عروس گلم تا تو چایی میریزی،
من هم این چند تا تکه
🍲 ظرف شام را میشورم
مامان لبخند زد و گفت:
نه خانمجان، ظرفها هم با خودم...
شما اینجا مهمانید؛
🍁 جارو زدن هم با مهشید
آقاجان که حسابی، از
حرفهای مامان خوشش آمده بود
به من گفت:
باباجان میدانی که
جارو زدن خانه، رزق و
🍏 روزی را زیاد میکند؛
ان شالله تمرین برای آینده هم باشه ...
همه خندیدند؛
من صورتم از خجالت، گل انداخته بود... 🌸🌸
📗 خانه خدایی. تولیدات فرهنگی حرم
دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
💌 #خانه_خدایی
حسابی مقواپیچش کرده بودم،
ولی باز نگران بودم که
نکند توی اثاثکشی
🍃 خراب شود یا خش بیفتد
فرشها را که پهن کردیم
فوری سراغش رفتم
خدا را شکر سالم بود...
🎨 این تابلوی نقاشیام از حرم بود
همینطور که
داشتم دیوار را نگاه میکردم
که جای خوبی برایش
پیدا کنم،
🌿 بابا گفت:
این همان تابلویی
نیست که توی اتاقت بود...؟
گفتم: چرا همونه
بابا گفت: خیلی قشنگه
اما روی این یکی دیوار بزن 👈
با تعجب گفتم:
وا... بابا... آخه دیوار با دیوار
چه فرقی میکنه...؟ 😃
🌱 بابا گفت:
دخترم
این طرف،
سمت قبلهست و
ممکنه کسی که اینجا
نماز میخونه، حواسش پرت بشه
اینطرف هال، برای تابلوهامون مناسبتره . . . 😊🌸🍃
📗 خانهای خدایی. تولیدات فرهنگی حرم
دخترونه حرم رضوی
❣ @dokhtar_razavi
🦋👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونهایمون دعوت کن ...
حسابی مقواپیچش کرده بودم،
ولی باز نگران بودم که
نکند توی اثاثکشی
🍃 خراب شود یا خش بیفتد
فرشها را که پهن کردیم
فوری سراغش رفتم
خدا را شکر سالم بود...
🎨 این تابلوی نقاشیام از حرم بود
همینطور که
داشتم دیوار را نگاه میکردم
که جای خوبی برایش
پیدا کنم،
🌿 بابا گفت:
این همان تابلویی
نیست که توی اتاقت بود...؟
گفتم: چرا همونه
بابا گفت: خیلی قشنگه
اما روی این یکی دیوار بزن 👈
با تعجب گفتم:
وا... بابا... آخه دیوار با دیوار
چه فرقی میکنه...؟ 😃
🌱 بابا گفت:
دخترم
این طرف،
سمت قبلهست و
ممکنه کسی که اینجا
نماز میخونه، حواسش پرت بشه
اینطرف هال، برای تابلوهامون مناسبتره . . . 😊🌸🍃
📗 خانهای خدایی. تولیدات فرهنگی حرم
دخترونه حرم رضوی
❣ @dokhtar_razavi
🦋👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونهایمون دعوت کن ...
💌 #خانه_خدایی
قیافهی همه دیدنی شده بود،
آقای توکّل پارچهای به
سرش بسته بود و
⛅ شیشهها را تمیز میکرد
همسرش را صدا زد:
🍁 چندتا تکه روزنامه بِده؛
زهراخانم دستکشهای آشپزخانه را
از دستش درآورد:
الان میام... اوردم...
صدای تلق و تولوق
بلند شد؛ محمدجواد داشت
تلاش میکرد دستهجاروی بلندی را
بیاورد داخل خانه؛
معصومه پرسید:
این چیه...؟ از کجا اوردی...😃
محمدجواد گفت:
🌿 از همسایه گرفتمش...
توی یه کتاب خوندم
🕸 تار عنکبوت حتی کمش هم
برکت رو از خانه میبره و
امیرالمومنین(ع)
فرمودند: باعث فقر میشه...
زهراخانم و آقای توکل
به هم لبخندی زدند
محمدجواد درست میگفت . . . 🌸
📗 خانهای خدایی. تولیدات فرهنگی حرم مطهر
دخترونه حرم رضوی
❣ @dokhtar_razavi
🦋👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونهایمون دعوت کن ...
قیافهی همه دیدنی شده بود،
آقای توکّل پارچهای به
سرش بسته بود و
⛅ شیشهها را تمیز میکرد
همسرش را صدا زد:
🍁 چندتا تکه روزنامه بِده؛
زهراخانم دستکشهای آشپزخانه را
از دستش درآورد:
الان میام... اوردم...
صدای تلق و تولوق
بلند شد؛ محمدجواد داشت
تلاش میکرد دستهجاروی بلندی را
بیاورد داخل خانه؛
معصومه پرسید:
این چیه...؟ از کجا اوردی...😃
محمدجواد گفت:
🌿 از همسایه گرفتمش...
توی یه کتاب خوندم
🕸 تار عنکبوت حتی کمش هم
برکت رو از خانه میبره و
امیرالمومنین(ع)
فرمودند: باعث فقر میشه...
زهراخانم و آقای توکل
به هم لبخندی زدند
محمدجواد درست میگفت . . . 🌸
📗 خانهای خدایی. تولیدات فرهنگی حرم مطهر
دخترونه حرم رضوی
❣ @dokhtar_razavi
🦋👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونهایمون دعوت کن ...
💌 #خانه_خدایی
این را از پدر یاد گرفتم؛
همیشه نمازش را که سلام میداد،
سرش را روی مُهر میگذاشت و
سجدهی شکر
بجا میآورد و میگفت:
🌸🌸🌸 شُکراً لله، شکراً لله، شکراً لله
اینبار شنیدم که میگفت:
💫 خدایا،
بخاطر همهچیز ممنونم...
بخاطر سلامتی؛ بخاطر زندگی آرامی
که به من دادی... بخاطر پدر و
مادر و فرزندان خوبم
بخاطر دوستانم...🌿
سجدهاش که تمام شد
🌧 مژههایش خیس اشک بود و
لبهایش خندان
بابا
درآمد زیادی نداشت اما
انگار برکت رزقمان،
با سجدههای شکرِ
بعد از نمازش، بیشتر میشد....💚💜💚
دخترونه حرم رضوی
❣ @dokhtar_razavi
🦋👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونهایمون دعوت کن ...
این را از پدر یاد گرفتم؛
همیشه نمازش را که سلام میداد،
سرش را روی مُهر میگذاشت و
سجدهی شکر
بجا میآورد و میگفت:
🌸🌸🌸 شُکراً لله، شکراً لله، شکراً لله
اینبار شنیدم که میگفت:
💫 خدایا،
بخاطر همهچیز ممنونم...
بخاطر سلامتی؛ بخاطر زندگی آرامی
که به من دادی... بخاطر پدر و
مادر و فرزندان خوبم
بخاطر دوستانم...🌿
سجدهاش که تمام شد
🌧 مژههایش خیس اشک بود و
لبهایش خندان
بابا
درآمد زیادی نداشت اما
انگار برکت رزقمان،
با سجدههای شکرِ
بعد از نمازش، بیشتر میشد....💚💜💚
دخترونه حرم رضوی
❣ @dokhtar_razavi
🦋👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونهایمون دعوت کن ...
💌 #خانه_خدایی
این اولین بارشان بود که
میخواستند
به خانه جدید ما بیایند؛
🌴 آقاجان و خانمجان را میگویم
همه توی خانه خوشحال بودیم
همراه معصومه اتاقها را
🎀 تمیز کردیم
مادر هم جلو خانه را
آب و جارو کرد... هوا بهاری بود
🌸 خانمجان همین که قدم قدم
با عصایش وارد خانه شد
با خوشحالی
زیر لب صلوات فرستاد
🌿 آقاجان اما
توی دستش یک کادو مستطیل شکل بود؛
سلام کردم، مادر و معصومه هم
با شوق جلو آمدند
آقاجان با لبخند
سلام گرمی کرد و کادو را دستم داد
به پاگرد که رسیدیم
آقاجان اشاره کرد به دیوار و
به مادرم گفت:
💜 عروس خانم
این کادو، تابلوی بسم الله است
🔆 بگذارید دیوار جلوی درِ خانه
که هروقت بیرون میروید
یا وقتی برمیگردید
یادتان نرود
گفتنِ
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم ...
🌱 بابا راست میگوید که بزرگترها برکت زندگیاند . . .
📗 خانه خدایی. تولیدات فرهنگی حرم مطهر
دخترونه حرم رضوی
❣ @dokhtar_razavi
🦋👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونهایمون دعوت کن ...
این اولین بارشان بود که
میخواستند
به خانه جدید ما بیایند؛
🌴 آقاجان و خانمجان را میگویم
همه توی خانه خوشحال بودیم
همراه معصومه اتاقها را
🎀 تمیز کردیم
مادر هم جلو خانه را
آب و جارو کرد... هوا بهاری بود
🌸 خانمجان همین که قدم قدم
با عصایش وارد خانه شد
با خوشحالی
زیر لب صلوات فرستاد
🌿 آقاجان اما
توی دستش یک کادو مستطیل شکل بود؛
سلام کردم، مادر و معصومه هم
با شوق جلو آمدند
آقاجان با لبخند
سلام گرمی کرد و کادو را دستم داد
به پاگرد که رسیدیم
آقاجان اشاره کرد به دیوار و
به مادرم گفت:
💜 عروس خانم
این کادو، تابلوی بسم الله است
🔆 بگذارید دیوار جلوی درِ خانه
که هروقت بیرون میروید
یا وقتی برمیگردید
یادتان نرود
گفتنِ
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم ...
🌱 بابا راست میگوید که بزرگترها برکت زندگیاند . . .
📗 خانه خدایی. تولیدات فرهنگی حرم مطهر
دخترونه حرم رضوی
❣ @dokhtar_razavi
🦋👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونهایمون دعوت کن ...
💌 #خانه_خدایی
انگار بابا از مجلس عروسی
خیلی راضی نبود...
چند دیقهای توی ماشین
🌿 منتظر موند تا من و مامان
از تالار بیرون اومدیم
توی ماشین که نشستیم
بابا سر صحبت رو باز کرد...:
⛅ از آقای لطفی تعجب میکنم!
همیشه رعایت میکنه...
بااینکه مذهبی و
باخداست،
نمیدونم چطوری راضی شده
برای دامادش #حلقه_طلا بگیرند...
تازه فهمیدم
🍁 چرا بابا انقد بُغ کرده!
توی کوچه که رسیدیم گفت:
معصومه بابا، تو
💕 خواستی ازدواج کنی، مراقب باشیا...
آدم خوب نیست زندگی خودشو
با گناه شروع کنه...
طلا
برای آقایون حرامه...
حالا کاش داماد آقای لطفی
موقع نماز، حلقه رو از دستش
بیرون بیاره که لااقل نمازش باطل نباشه... 🌸
📗 خانه خدایی. تولیدات فرهنگی حرم مطهر
♥️ دخترونه حرم رضوی
┏━ 🕊 ━┓
@dokhtar_razavi
┗━ 💛 ━┛
🦋👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونهمون دعوت کن
انگار بابا از مجلس عروسی
خیلی راضی نبود...
چند دیقهای توی ماشین
🌿 منتظر موند تا من و مامان
از تالار بیرون اومدیم
توی ماشین که نشستیم
بابا سر صحبت رو باز کرد...:
⛅ از آقای لطفی تعجب میکنم!
همیشه رعایت میکنه...
بااینکه مذهبی و
باخداست،
نمیدونم چطوری راضی شده
برای دامادش #حلقه_طلا بگیرند...
تازه فهمیدم
🍁 چرا بابا انقد بُغ کرده!
توی کوچه که رسیدیم گفت:
معصومه بابا، تو
💕 خواستی ازدواج کنی، مراقب باشیا...
آدم خوب نیست زندگی خودشو
با گناه شروع کنه...
طلا
برای آقایون حرامه...
حالا کاش داماد آقای لطفی
موقع نماز، حلقه رو از دستش
بیرون بیاره که لااقل نمازش باطل نباشه... 🌸
📗 خانه خدایی. تولیدات فرهنگی حرم مطهر
♥️ دخترونه حرم رضوی
┏━ 🕊 ━┓
@dokhtar_razavi
┗━ 💛 ━┛
🦋👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونهمون دعوت کن
💌 #خانه_خدایی
سر سفره مشغول غذا خوردن بودیم که
بابا چند ثانیه به بالکن خیره شد
و بعدش بی مقدمه گفت:
من یه پیشنهاد دارم
دلم میخواد همهتون نظر بدین
صدای قاشق چنگالها قطع شد
😃 همه منتظر حرف بابا بودیم...:
_ هوا دیگه گرم شده و
میشه توی بالکن خوابید...
هم تنوعه و هم دیگه لازم نیست
هرکس چراغ خواب اتاقش رو
تا صبح روشن نگه داره...
🌙 نور ماه، همه جا رو روشن میکنه
خیلی ذوق کردم...
قبل از همه گفتم:
من که عاشق خوابیدن توی بالکنم 😍
خیلی حال میده... من موافقم ✋
رأی مامان و معصومه هم
از لبخندشون کاملا معلوم بود...
آدم همین که صرفهجویی کنه،
خدا هم ازش راضیتره . . . 💚💜
📗 خانه خدایی. تولیدات فرهنگی حرم مطهر
♥️ دخترونه حرم رضوی
┏━ 🕊 ━┓
@dokhtar_razavi
┗━ 💛 ━┛
🦋👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونهمون دعوت کن
سر سفره مشغول غذا خوردن بودیم که
بابا چند ثانیه به بالکن خیره شد
و بعدش بی مقدمه گفت:
من یه پیشنهاد دارم
دلم میخواد همهتون نظر بدین
صدای قاشق چنگالها قطع شد
😃 همه منتظر حرف بابا بودیم...:
_ هوا دیگه گرم شده و
میشه توی بالکن خوابید...
هم تنوعه و هم دیگه لازم نیست
هرکس چراغ خواب اتاقش رو
تا صبح روشن نگه داره...
🌙 نور ماه، همه جا رو روشن میکنه
خیلی ذوق کردم...
قبل از همه گفتم:
من که عاشق خوابیدن توی بالکنم 😍
خیلی حال میده... من موافقم ✋
رأی مامان و معصومه هم
از لبخندشون کاملا معلوم بود...
آدم همین که صرفهجویی کنه،
خدا هم ازش راضیتره . . . 💚💜
📗 خانه خدایی. تولیدات فرهنگی حرم مطهر
♥️ دخترونه حرم رضوی
┏━ 🕊 ━┓
@dokhtar_razavi
┗━ 💛 ━┛
🦋👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونهمون دعوت کن
💌 #خانه_خدایی #حتما_بخون
قیافه همه خندهدار شده بود 😁
بابا یه تیکه پارچه لباس
به سرش بسته بود و
بالای چهارپایه
شیشهها رو تمیز میکرد
از همون بالا صدا زد:
محمد جواد، چندتا تیکه روزنامه بیار...
⛅ اما صدایی نیومد!
بعد از چند لحظه
🍁 محمدجواد با یه جارودستی بلند
از راه پله زیرزمین بیرون اومد
_ محمد جواد چکار میکنی اونجا؟! 😃
این جارو برای چیه؟
+ دارم تار عنکبوتها رو پاک میکنم 😬
با تعجب بهش گفتم:
وا... چیکار به اونا داری آخه!! 😳
گفت: توی یه کتاب
💚 این حدیث رو خوندم که
خونههاتون رو از تار عنکبوت پاک کنین
که ترک این کار، باعث فقر میشه...
بابا لبخند زد
گفت: راست میگه محمدجواد!
پسر، بیا روزنامه رو بهم بده و
بعد بیا سراغ تار عنکبوتای اتاق . . . 🌸🍃
📗 خانه خدایی. تولیدات حرم مطهر
💚🤍❤️ دخترونه حرم رضوی
┏━ 🕊 ━┓
@dokhtar_razavi
┗━ 💛 ━┛
🌸👈 با دعوت دوستانت به دخترونه رضوی، همیار مجازی حرم باش
قیافه همه خندهدار شده بود 😁
بابا یه تیکه پارچه لباس
به سرش بسته بود و
بالای چهارپایه
شیشهها رو تمیز میکرد
از همون بالا صدا زد:
محمد جواد، چندتا تیکه روزنامه بیار...
⛅ اما صدایی نیومد!
بعد از چند لحظه
🍁 محمدجواد با یه جارودستی بلند
از راه پله زیرزمین بیرون اومد
_ محمد جواد چکار میکنی اونجا؟! 😃
این جارو برای چیه؟
+ دارم تار عنکبوتها رو پاک میکنم 😬
با تعجب بهش گفتم:
وا... چیکار به اونا داری آخه!! 😳
گفت: توی یه کتاب
💚 این حدیث رو خوندم که
خونههاتون رو از تار عنکبوت پاک کنین
که ترک این کار، باعث فقر میشه...
بابا لبخند زد
گفت: راست میگه محمدجواد!
پسر، بیا روزنامه رو بهم بده و
بعد بیا سراغ تار عنکبوتای اتاق . . . 🌸🍃
📗 خانه خدایی. تولیدات حرم مطهر
💚🤍❤️ دخترونه حرم رضوی
┏━ 🕊 ━┓
@dokhtar_razavi
┗━ 💛 ━┛
🌸👈 با دعوت دوستانت به دخترونه رضوی، همیار مجازی حرم باش
💌 #خانه_خدایی
دو تا سبزه
دو تا ظرف سمنو
دو تا تنگ کوچیک با ماهی
وا...
بابا... اینا چیه؟ 😳
چرا همهش دوتاس؟ 😃
بابا همیشه میگه
🌿 حاج خانم قناعتی و همسرش
نور چشم این محلهاند
برای همین
حالا که این روزا
بچههاشون ازشون دورند
حواسش به اونا هم هست...
بهم گفت
🌸 اگه بهشون بگیم که
موقع تحویل سال اینجا بیان
معذب میشن،
وسایل هفتسین رو
برای اونا هم گرفتم تا
توی خونه خودشون شاد باشن
چه فکر خوبی...😌
منم امروز، دارم برای
سفره هفتسین خودمون و
سفره هفتسین حاجخانم قناعتی
تخممرغ رنگی آماده میکنم...
خدا کنه خوششون بیاد 😍
💚🤍❤️ دخترونه حرم رضوی
┏━ 🕊 ━┓
@dokhtar_razavi
┗━ 💛 ━┛
🌸👈 با دعوت دوستانت به دخترونه رضوی، همیار مجازی حرم باش
دو تا سبزه
دو تا ظرف سمنو
دو تا تنگ کوچیک با ماهی
وا...
بابا... اینا چیه؟ 😳
چرا همهش دوتاس؟ 😃
بابا همیشه میگه
🌿 حاج خانم قناعتی و همسرش
نور چشم این محلهاند
برای همین
حالا که این روزا
بچههاشون ازشون دورند
حواسش به اونا هم هست...
بهم گفت
🌸 اگه بهشون بگیم که
موقع تحویل سال اینجا بیان
معذب میشن،
وسایل هفتسین رو
برای اونا هم گرفتم تا
توی خونه خودشون شاد باشن
چه فکر خوبی...😌
منم امروز، دارم برای
سفره هفتسین خودمون و
سفره هفتسین حاجخانم قناعتی
تخممرغ رنگی آماده میکنم...
خدا کنه خوششون بیاد 😍
💚🤍❤️ دخترونه حرم رضوی
┏━ 🕊 ━┓
@dokhtar_razavi
┗━ 💛 ━┛
🌸👈 با دعوت دوستانت به دخترونه رضوی، همیار مجازی حرم باش
💌 #خانه_خدایی
مامان، تا لحظه آخر،
سفارشهایی که داشت رو
گفت و بابا هم
با بوقهای پشت سر هم
به مامان میگفت دیر شده
🌻 امسال برای عید فطر
مامان و بابا و حسنا، چندروز
به شهرستان رفتند
اما
من کنکوری بودم و
بهم اجازه دادند خونه بمونم
قبل از حرکت کردن،
⛅ آخرش مامان دلش نیومد
از ماشین پیاده شد و
بهم گفت:
سمانه، مامان!
🌙 امشب به حانیه بگو
بیاد پیشت...
#تنها_نمونیا...
کراهت داره آدم
شب تنها توی خونه بخوابه
ماشین که حرکت کرد
📞 زود گوشی رو برداشتم و
با حانیه تماس گرفتم...
درموردِ
این مدل کراهت
قبلا هم توی یه کتاب
یه روایت از پیامبر(ص) خونده بودم 🌸🍃
💚🤍❤️ دخترونه حرم رضوی
┏━ 🕊 ━┓
@dokhtar_razavi
┗━ 💛 ━┛
🌸👈 همین حالا، دوستانت رو به دخترونه رضوی دعوت کن و همیار مجازی حرم باش
مامان، تا لحظه آخر،
سفارشهایی که داشت رو
گفت و بابا هم
با بوقهای پشت سر هم
به مامان میگفت دیر شده
🌻 امسال برای عید فطر
مامان و بابا و حسنا، چندروز
به شهرستان رفتند
اما
من کنکوری بودم و
بهم اجازه دادند خونه بمونم
قبل از حرکت کردن،
⛅ آخرش مامان دلش نیومد
از ماشین پیاده شد و
بهم گفت:
سمانه، مامان!
🌙 امشب به حانیه بگو
بیاد پیشت...
#تنها_نمونیا...
کراهت داره آدم
شب تنها توی خونه بخوابه
ماشین که حرکت کرد
📞 زود گوشی رو برداشتم و
با حانیه تماس گرفتم...
درموردِ
این مدل کراهت
قبلا هم توی یه کتاب
یه روایت از پیامبر(ص) خونده بودم 🌸🍃
💚🤍❤️ دخترونه حرم رضوی
┏━ 🕊 ━┓
@dokhtar_razavi
┗━ 💛 ━┛
🌸👈 همین حالا، دوستانت رو به دخترونه رضوی دعوت کن و همیار مجازی حرم باش